بررسى شبهات
برترى مرد بر زن
1. حق طلاق
پرسش شماره 7) از پرسش و
پاسخهاى پيشين برمىآيد كه بنابر آيههاى قرآن، مرد و زن با هم برابرند و هيچ گونه
برترى نسبت به هم ندارند. اكنون پرسش اين است كه اگر مرد بر زن برترى ندارد، پس چرا
در اسلام حق طلاق به مرد داده شده است؟
از آيههاى قرآن كريم برمىآيد كه مرد و زن در
اصل انسانيت با هم برابرند و هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد؛ و اين، به آن معنى نيست
كه آن دو هيچ گونه تفاوت جسمى يا اختلافى در برخى صفات درونى (مانند: تعقل و عاطفه)
يا هيچ گونه تفاوتى در وظايف دينى و اجتماعى ندارند؛ تفاوتهايى كه لازمه حيات
اجتماعى و وسيلههايى براى بقاى انسانها خواهد بود و در اين راستا آنچه درباره
حقوق متقابل مرد و زن اهميت دارد، رعايت عدالت ميان آن دو است؛ چه آن دو با هم
برابر باشند يا نباشند.
بنابراين، جز حقيقت انسانى - كه مرد و زن با هم
در آن جهت يكسان هستند - اگر گمان شود كه انسانها با هم فرقى ندارند. گمانى نادرست
است؛ زيرا ميان مرد و زن بلكه ميان همه انسانها فرقهاى بسيارى وجود دارد كه يا به
سبب خواست و اراده خود آنان به وجود مىآيد (مانند پرورش صفات درونى همچون: شجاعت،
ايثار، ايمان و مهربانى) يا اينكه خداوند آن تفاوتها را براى ايجاد نظم اجتماعى -
كه لازمه حيات و بقاى زندگى انسان در دنيا است - قرار داده است؛ مانند تدبير بيشتر
در نوع مردان و عاطفه لطيفتر در نوع زنان.
با اين حال، چنين تفاوتهايى مانع از اصل عدالت
نيست، بلكه لازمه رعايت عدالت در همه شئون زندگى است و خداوند بر اساس همين
تفاوتهاى وظايفى را بر عهده مرد و زن نهاده است؛ به يكى به سبب داشتن توان ارتباط
عاطفى و احساس بيشتر و بهتر، وظيفه فرزند دارى سپرده (شايد فلسفه دادن حق نگهدارى
فرزند دختر به مادر پس از طلاق، همين عاطفى نوع زنان باشد) و به ديگرى به سبب داشتن
توان جسمى يا تدبير بيشتر، وظيفه جهاد يا حكومت دارى را سپرده است.
اما حق طلاق براى ممكن ساختن تدبير در روابط
خانوادگى و اجتماعى، بر عهده مرد نهاده شده و سبب اين اعطاى حق، وجود زمينه به
كارگيرى اين حكم به گونه درست ميان خانواده است؛ زيرا اگر زن در شرايط معمولى حق
طلاق داشت، به سبب احساسى بودنش، در مواقع زيادى كار به طلاق منجر مىشد و
خانوادهها از هم مىپاشيد.
لازم به يادآورى است در شرايط خاصى كه در فقه
ذكر شده است، زن نيز مىتواند تقاضاى طلاق كند و حاكم شرع حكم طلاق را صادر مىكند
(38).
به بيان ديگر، خداوند متعال زن را براى انجام
وظايفى متفاوت با وظايف مرد آفريده است. خداوند وظيفه حساس مادرى و پرورش نسلهاى
نيرومند را بر عهده او گذاشته؛ به همين دليل، سهم بيشترى از عواطف و احساسات به او
داده است؛ بنابراين فانون، وظايف خشن و سنگينتر اجتماعى را بر عهده مرد نهاده و
سهم بيشترى از تفكر به او اختصاص داده است.
پس اگر خواسته شود ميان مرد و زن عدالت برقرار
شود، بايد پايدارى از وظايف اجتماعى كه به انديشه و تحمل بيشترى نياز دارد، بر عهده
مردان وظايفى كه عواطف و احساسات بيشترى را مىطلبد، بر عهده زنان باشد؛ به همين
دليل، مديريت خانواده بر عهده مرد و معاونت آن بر عهده زن است؛ اما اين مطلب مانع
از آن نخواهد بود كه زنان در اجتماع، كارها و وظايفى را كه با ساختمان جسم و جان
آنها سازگار است، عهدهدار نشوند و كنار انجام وظيفه مادرى، وظايف حساس ديگرى را
نپذيرند، همچنين اين تفاوت مانع از آن نخواهد بود كه به لحاظ مقامات معنوى و دانش و
تقوا، گروهى از زنان از بسيارى از مردان پيشرفتهتر نباشند
(39).
2. مرد بودن
پيامبران
پرسش شماره 8) در طول
تاريخ بشرى، خداوند هيچ گاه پيامبر زن مبعوث نكرده است. آيا اختصاص رسالت به مردان،
دليل بهترى آنها است؟
زنان مىتوانند از حيث مقامات معنوى از برخى
پيامبران (عليهم السلام) نيز بالاتر بروند، چنانكه حضرت زهرا (عليهما السلام) مقام
معنوى اش از اغلب پيامبران بالاتر بود؛ ولى پيامبرى، رسالت و نبوت تشريعى، يك كار
اجرايى است و رهبرى جامعه و بيان احكام حلال و حرام (واجب، مستحب، مكروه و مباح) به
عهده پيامبر الهى است. از آن جا كه ايفاى اين مسئوليتهاى تماس مستقيم و مداوم را
مىطلبد، تحمل اين وظيفه به عهده مرد گذاشته شده است. قرآن كريم مىفرمايد:
ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم
(40)؛
و ما نفرستاديم پيش از تو (اى پيامبر!) جز مردانى از اهل آبادىها كه به آنها وحى
كرديم.
اصولا مجموعه روح و جسم زنان به گونهاى است كه
پذيراى مسئوليتهاى سنگين و اجرايى مهم نيستند؛ از اين رو نه تنها در دنياى قديم،
بلكه در عصر حاضر - كه به اصطلاح عصر تمدن و احياى حقوق زنان است - نيز زنان در
كارهاى اجراى مهم و پستهاى كليدى قرار نمىگيرند. با يك بررسى ساده مىتوان فهميد
كه در جهان، تعداد بسيار نادرى از زنان، رئيس جمهور يا وزيرند يا در پستهاى مهم
ديگر قرار دارند يا براى مثال، راننده ماشينهاى سنگين هستند.
از ديدگاه اسلام، پيامبر نشدن زنان و وظايف
ديگرى كه از زنان برداشته شده، فقط به سبب ويژگىهاى جسمى و روحى آنان است و اين از
ارزش و مقام معنوى زنان نمىكاهد؛ زيرا از منظر وحى الهى، هيچ انسانى بر ديگرى مزيت
و برترى ندارد؛ مگر در كمالات معنوى و ملاك مزيمت و برترى، تقوا و پرهيزكارى در همه
شئون زندگى است: يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر وانثى و
جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عندالله اتقاكم
(41)؛
ما شما را از يك مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم تا
يكديگر را بشناسيد. (اينها ملاك امتياز نيست) گرامىترين شما نزد خدا پرهيزگارترين
شما است.
بر اين اساس، زن نيز مىتواند به مقامى دست
يابد كه خداوند به او وحى كند؛ مانند مادر حضرت موسى و حضرت مريم (عليهما السلام).
خداوند نيز در قرآن آنها را نمونه و الگوى زنان و مردان قرار داده است:
و ضرب الله مثلا للذينء امنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى
عندك بيتا فى الحجه و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين و مريم ابنت
عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا و صدقت بكلمت ربها و كتبه و كانت من
القنتين
(42).
امنوا در اين آيه شامل مردان و زنان مىشود؛ بنابراين
از جهت دست يافتن به مقام انسان كامل - كه پيامبران از آن جملهاند - زن و مرد
تفاوتى ندارند.
خداوند در آيه ديگرى مىفرمايد:
هر كس كار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى
كه مومن است، او را به حياتى پاك زنده مىداريم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى
كه انجام مىدادند، خواهيم داد
(43).
به همين دليل كنار مردان بزرگ تاريخ اسلام،
چهره زنانى را مىبينيم كه در موفقيت و پيشرفت آنان تاثير داشتهاند، پس مرد و زن
در معيارهاى الهى، همتاى هم هستند و هر دو مىتوانند با تلاش خود به كمال واقعى -
كه قرب پروردگار جهان و وصول به بهشت برين است - نائل آيند.
واگذار نكردن وظيفه پيامبرى يا مرجعيت به زن،
بار و مسئوليت اجرايى را از دوش او برداشتن است، نه كاستن مقام معنوى او. در عين
حال او مىتواند به مقام انسان كامل و اجتهاد دست يابد
(44)؛
از اين رو خداوند آن را به مردان اختصاص داد و اين نه دليل بر برترى مرد است و نه
دليل بر ناتوانى زن در رسيد به كمالات معنوى؛ زيرا ممكن است زن به مقام بالاى معنوى
برسد؛ مانند: آسيه، بنت مزاحم، همسر فرعون و مريم دختران عمران
(45)
يا به مقام ولايت دست يابد كه پشتوانه نبوت و رسالت است كه مىتواند نسبت به بسيارى
از انبيا برتر باشد؛ چنان كه حضرت فاطمه (عليهما السلام) به آن مقام منيع دست يافت.
3. اختصاص
برخى شغلهاى به مردان
پرسش شماره 9) اگر مرد و
زن با هم برابرند و هيچ يك بر ديگرى برترى ندارد، چرا در بسيارى از موارد، مردان بر
زنان برترى دارند؟ براى مثال برترى جسمى، برترى اقتصادى - از آن جهت كه زن از لحاظ
اقتصادى به مرد وابسته است - و از جهت تصميمگيرى در شرايط سخت يا از لحاظ حل مسائل
پيچيده و كسب رتبههاى برتر علمى و نيز از آن جهت كه اختيار زن به دست مرد است و
افزون بر آنها، بر خلاف مرد، زن نمىتواند قاضى شود يا اينكه گواهى او در دادگاه
نصف مرد است و...
همان گونه كه در پرسش و پاسخهاى پيشين بيان
شد، مرد و زن به لحاظ شخصيت انسانى و راهيابى به كمالات انسانى، بر يكديگر برترى
ندارند؛ اما از بعضى جهات با هم تفاوتهايى دارند؛ مانند توانمندىهاى جسمى، فكرى و
روحى و مسئوليت پذيرى. مواردى كه در اين پرسش مطرح شده، همگى مربوط به تفاوتها است
نه برترىها، بنابراين بايد ميان برترى و تفاوت فرق گذاشت.
اما درباره اولويت مردان در پذيرش شغلها و
تصدى مسئوليت گفته مىشود كه اين موارد، تسهيلى است كه دين مقدس براى زنان قرار
داده تا آنان درگير مسائلى نباشند كه اعصاب و روانشان را بيازارد و مشكلاتى را
براى روحيه آنان ايجاد كند و به اين ترتيب، پرورش نسل نوخاسته را با آرامش بيشترى
به ثمر رسانند؛ البته زن مىتواند در مراحل تحقيق و وكالت، متصدى باشد.
دباره طالق نيز يادآورى اين نكته لازم است كه
چون مرد مسئوليت خانواده را بر عهده دارد، طبيعى است كه از هم پاشيدن اين كانون گرم
نيز بايد به دست او باشد؛ چرا كه قرآن كريم مىفرمايد: الرجال
قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من امولهم
(46)؛
مردان سرپرست و نگهبان زنانند؛ به خاطر برترىهايى كه خداوند (از نظر نظام اجتماع)
براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايى كه از اموال شان
(درباره زنان) مىكنند.
بر اساس اين آيه، توان مديريت و تدبير در مرد
قوىتر است و تامين هزينه زندگى به عهده مرد است؛ هر چند زن متمكن باشد.
لازم به بيان است كه مديريت غير از استبداد است
و كانون گرم زندگى، جاى محبت، عاطفه و ايثار است نه مجادله و كش مكش؛ اما اگر خداى
ناكرده، قرار شد اين كانون از هم بپاشد، بايد تدبير حاكم باشد نه عاطفه؛ از اين رو
قرآن كريم موانع زيادى را سد راه طلاق قرار داده است
(47).
4. قيوميت
مردان بر زنان
پرسش شماره 10) آيا از
آيه 34 سوره نساء: الرجال قوامون على النساء برنمىآيد كه مردان بر زنان برترى
دارند؟
بنابر آموزههاى قرآن كريم، هيچ يك از زنان،
مردان، قبايل، طوايف و نژادها بر ديگرى برترى ندارند؛ مگر به پرهيزكارى و تقواى
الهى.
اين به آن معنى نيست كه همه انسانها در همه
شرايط و در همه وظايف و مسئوليتها برابرند؛ بلكه جامعه بشرى مانند اجزاى پيكر يك
انسان است. هر يك از اعضا و جوارح، مسؤليتى دارد كه ديگرى آن را ندارد؛ براى مثال
وظيفه مغز، مديريت و صدور فرمان است. مسئوليت قلب، پمپاژ خون و رساندن اكسيژن به
تمامى سلولهاى بدن است. چشم وظيفه دارد از امور مادى عكس بردارى كند و آن را به
شبكه عصب بسپارد و تارهاى عصبى آن را به مغز منتقل كنند. به طور كلى، هر يك از
اعضاى بدن انسان وظيفهاى دارند كه با وظايف ديگر اندامها متفاوت است. اجتماع بشرى
نيز همين گونه است.
از اين رو براى استمرار حيات اجتماعى مىبايد
يكى پزشك باشد، يكى ناتوا و ديگرى كشاورز. انسانها نيز متفاوت آفريده شدهاند تا
مسئوليتها و وظايف ميان آنها تقسيم شود. امام على (عليه السلام) مىفرمايد:
لا يزال الناس بخير ما تفاوتوا فاذا استووا هلكو
(48)؛
مردم تا وقتى كه از تفاوتها بهرهمندمند، مشمول خير و رحمت الهى قرار مىگيرند.
اگر تفاوت نباشد، هلاك مىشوند.
بنابراين، وجود تفاوتهاى موجود در افراد
اجتماع براى حفظ حيات، نظم اجتماع و جلوگيرى از هرگونه هرج و مرج در آن است و در
خانواده نيز - كه كوچكترين هسته جامعه بشرى است - بايد وظايف و مسئوليتها تقسيم و
مشخص شود. يكى مديريت و مسئوليت اداره آن را در دست بگيرد، يكى مامور تربيت فرزندان
باشد و...؛ اما نكته مهم اين است كه بايد مسئوليتها با نظام تكوينى منطبق و با
آفرينش زن و مرد سازگار باشد. اسلام مىگويد: مديريت خانواده، با آفرينش مرد منطبق
است و زن مىتواند معاون او باشد؛ از اين رو مىفرمايد:
الرجال قوامون على النساء
(49)
مراد آيه اين است كه اين اجتماع كوچك بايد با
داشتن يك نفر به عنوان مدير و مسئول، به خوبى، به خوبى هدايت و كنترل شود و همه از
آن نفع ببرند
(50).
گفتنى است كه موضوع آيه 34 سوره بقره، قيوميت
جنس مرد بر جنس زن نيست؛ بلكه موضوع آن قيوميت مرد بر همسر است. مسلم است كه همسر
از عنوانهاى اجتماعى است كه با ازدواج مرد و زن پديد مىآيد و با تحقق آن،
مسئوليتها و التزامهايى را براى دو نفر در پى دارد كه از جمله آنها مسئوليت
سرپرستى براى شوهر از سوى خداوند متعال است. آيه 34 نساء، مربوط به رابطه زن و شوهر
در خانواده است؛ يعنى شوهران به سبب انفاق، قدرت و... بر همسران خود قوام و سرپرستى
دارند، پس اين آيه را نمىتوان در مقايسه بين زن و مرد، در جامعه تعميم داد.
5. زنان،
كشتزار مردان
پرسش شماره 11) خداوند در
آيه 223 سوره بقره مىفرمايد: نساوكم حرث لكم فاتوا حرثكم انى شئتم و قدموا
لانفسكم: زنانتان محل بذرافشانى شما هستند، پس هر زمان كه بخواهيد، مىتوانيد با
آنها آميزش كنيد و اثر نيكى براى خود، از پيش بفرستيد. آيا اين آيات بر برترى مرد
بر زن دلالت نمىكند؟
آيه ياد شده، دليل برترى مرد بر زن نيست. اين
آيه، زن را كشتزار تشبيه كرده است. در هر تشبيه، بايد وجه شباهت مورد توجه قرار
گيرد؛ براى مثال وقتى مىگوييم: حسن مثل شير است، وجه شباهت حسن با شير، شجاعت است؛
يعنى همان طور كه شير شجاع است حسن هم شجاع است. در اين مثال كسى نمىتواند اشكال
كند كه چرا حسن را به حيوانى درنده تشبيه كردهايد؟ چون وجه شباهتى كه در مثال مورد
نظر داشتيم، شجاعت بود. در آيه مورد بحث نيز وجه شباهت ذكر نشده است؛ ولى شايد وجه
شبه اين باشد: همان گونه كه انسان براى ادامه زندگى به غذا نياز دارد و بدون كشت و
زرع مواد غذايى، حيات آدمى به خطر مىافتد، براى ادامه نسل بيشتر نيز به وجود زن
نياز است، پس آيه در مقام بيان اين ضرورت و نياز است نه در مقام بيان برترى مرد بر
زن.
يكى از چيزهاى لازم براى تحقق ظهور كلام، اين
است كه گوينده در مقام بيان چيزى باشد كه ما مىگوييم كلام در آن چيز ظهور دارد و
چون خداوند در اين آيه، در مقام بيان برترى مرد بر زن نيست، نمىتوان برترى را از
آن، برداشت كرد. شايد چنين برداشتهايى تحميل راى بر آيات قرآن باشد و از مصاديق
تفسير به راى محسوب شود كه به شدت از آن نهى شده است
(51).
بنابراين زنان در اين آيه به مزرعه تشبيه
شدهاند و اين تشبيه ممكن است براى بعضى سنگين آيد كه چرا اسلام درباره نيمى از نوع
بشر چنين تعبيرى به كار برده است؟! نكته باريكى در اين تشبيه نهفته است؛ در حقيقت
قرآن مىخواهد ضرورت وجود زن را در اجتماع انسانى نشان دهد كه زن وسيلهاى براى
شهوت و هوسرانى مردان نيست؛ بلكه وسيلهاى براى حفظ حيات نوع بشر است. اين سخن،
هشدارى براى كسانى است كه جنس زن را بازيچه يا وسيله هوسبازى مىپندارند
(52).
نكته مهم ديگر اين است كه روش قرآن كريم، رعايت
ادب در بالاترين درجه ممكن است و از آن جا كه اين آيه درباره عقيده ناصحيح برخى
يهوديان درباره آميزش با زنان نازل شده، در اين آيه با مثالى زيبا و در عين حال با
كمال احترام به اين نكته اشاره مىكند كه آميزش با زنان بايد به طور عادى و از راهى
باشد كه موجب افزايش نسل باشد نه از راههاى غير طبيعى
(53)
و حتى اگر اطلاق انى اطلاق مكانى باشد باز هم مقصود آيه
مكانى است كه زنان انتخاب مىكنند نه مردان
(54).
6. آزادى
مردان
پرسش شماره 12) چرا
خداوند آزادى مرد را بيشتر از زن قرار داده؟ آيا مىتوان اين را نوعى برترى مرد بر
زن دانست؟
براى بهتر روشن شدن پاسخ، لازم است چند نكته
بيان شود:
1. زن و مرد در نظام هستى به گونهاى خلق
شدهاند كه وجود هر يك مكمل ديگرى است؛ بنابراين زن بدون مرد و مرد بدون زن، ناقص
است و هيچ يك به تنهايى نمىتوانند به كمال (قرب الهى) برسند.
2. خداوند متعال بنابر مصالحى تفاوتهايى در
جسم و روح زن و مرد قرار داده است تا بتوانند نواقص ديگرى را برطرف نموده، زمينه
كمالاتشان را فراهم كنند.
3. احكام مقدس اسلام در زمينه حقوق زن و مرد،
متناسب با تفاوتهايى است كه در طبيعت آنها وجود دارد؛ به اين معنى كه اسلام بر
اساس مصالح و نيازهاى حقيقى زن و مرد، احكام ويژهاى را براى هر يك از آنها قرار
داده است؛ چون وضع احكام مساوى و مشترك براى زن و مرد و ملاحظه نكردن جنبههاى جسمى
و روحى آنان، كارى غير حكيمانه و دور از عدل و انصاف الهى است.
4. برخى از محدوديتهايى كه در اسلام براى زنان
تشريع شده، در واقع جهت مصونيت و حفظ سلامتى جسمى و روحى و نيز مصالح اجتماعى آنان
است؛ به عنوان نمونه از حجاب و پوشش بانوان بايد نام برد كه به حسب ظاهر، نوعى
محدوديت براى زنان به حساب مىآيد؛ ولى در حقيقت براى حفظ عفت و آزادى آنان وضع شده
است؛ زيرا پوشش اسلامى، آنان را از نگاه هوسانگيز و مزاحمتهاى نامحرمان مصون نگه
مىدارند و در نتيجه از آسايش و آرامش بيشترى برخوردار خواهند بود.
احكام ديگر اسلام نيز در حقيقت براى حفظ آزادى
حقيقى زن و مرد و اجتماع انسانى است؛ چون از منظر اسلام، آزادى حقيقى، خارج شدن از
بندگى و ذلت هواهاى نفسانى و اتصال پيدا كردن به فيض الهى است
(55).
7. خطابهاى
قرآنى به زنان
الفاظ مذكر
در قرآن
پرسش شماره 13) چرا قرآن
كريم درباره پارهاى از موضوعات و موجودات كه نه مذكر هستند و نه مونث، از افعال يا
ضميرهاى مذكر استفاده كرده است؟ آيا اين مسئله نشان از برترى مرد بر زن (از ديدگاه
قرآن) نيست؟
در اينباره لازم است بيان شود كه زبان قرآن،
زبان عربى است و زبان عربى بر خلاف زبان فارسى فقط از دو نوع مذكر و مونث برخوردار
است. عربهار امورى كه ويژه زنان باشد، از واژگان مونث و در امور ويژه مردان از
واژگان مذكر استفاده مىكنند؛ ولى در دو مورد ديگر، يكى در امورى كه ميان زنان و
مردان مشترك است و نيز امورى كهجنسيت در مورد آنها اصلا مطرح نيست، (مانند: خدا و
فرشتگان) از ضميرها و واژگان مذكر بهره مىگيرند.
طبيعى است كه هر كتابى بخواهد با اين زبان
نوشته شود - اگر چه كتاب الهى باشد - بايد از قواعد آن زبان پيروى كرده، بر آن
ساختار باشد.
بنابراين، زبان قرآن كريم، زبان فرهنگ
محاورهاى و همان روشى است كه همه عقلا با آن سخن مىگويند. عقلا در خطاىهايى كه
به عموم مردم (زنان و مردان) دارند، مىگويند: هان اى كسانى كه
چنين و چنان كردهايد! و نامى از مرد يا زن نمىبرند، قرآن كريم نيز در اين
گونه خطابها مىفرمايد: يا ايها الذين امنوا؛ اى
كسانى كه ايمان آوردهايد!
از طرف ديگر، عقلا در مواردى كه بخواهند همين
شمول و عموميت را به صراحت بفهمانند، مىگويند: اى مردم! متوجه
باشيد كه شما (چه مرد و چه زن) بايد چنين و چنان رفتار كنيد. قرآن كريم نيز در بعضى
موارد اين تصريح و تاكيد را بيان كرده، مىفرمايد: من عمل
صلحا من ذكر او انثى
(56)...؛
هر كس كار شايستهاى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن...؛ اما وقتى مىخواهد
مردان را مورد خاطب قرار دهد، مىفرمايد: الرجال قومنون على
النساء
(57)؛
مردان، قيم زنان هستند و هنگامى كه مىخواهند زنان را مورد خطاب قرار دهد،
مىفرمايد: وءاتوا النساء صدقتهن نحله
(58)؛
مهريه زنان را به عنوان بدهى (يا هديه) بپردازيد.
آرى! از آنجا كه قسمت عدهاى از خطابهاى قرآن
درباره مسائل اجتماعى، از قبيل: جهاد، قضا و... است، قهرا آن خطابها متوجه قشرى
است كه مسئول وظايف اجتماعىاند؛ يعنى مردان. همچنين علاوه بر آن، براى خوددارى از
تكرار فقط خطاب مذكر مىآيد؛ چون خطاب اگر به صورت مونث آورده شود، لازم مىشود
دوبار در همه آيات، خطاب مذكر و مونث ذكر شود؛ از اين رو يا
ايها الذين امنوا... بيان شده و يا ايتها اللاتى...
نيامده است؛ البته از باب غلبه نيز خطابهاى بيشتر به
صورت مذكر آمده است؛ چون غالبا خطابهاى قرآن كريم از طرف رسول اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) متوجه مردان بوده است
(59).
خطابهاى
قرآنى به زنان
پرسش شماره 14) چرا در
موضوعاتى كه خداوند در آنها زنان را مورد خطاب قرار مىدهد، چيزى جز حجاب و عفت يا
طرز برخورد ظاهرى آنان نيست؟ چرا درباره كارهاى خيرى كه زنان مىتوانند انجام دهند
يا شغل آنان و تربيت توصيهاى نفرموده است؟
قرآن كريم كتاب هدايت انسانها است؛ چه زن و چه
مرد: شهر رمضان الذى انزل فيه القرءان هدى للناس
(60)...؛
ماه رمضان (همان ماهى است) كه در آن، قرآن براى راهنمايى مردم فرستاده شده است.
خداوند با توجه به برخى تفاوتهاى فيزيكى و عاطفى ميان زن و مرد، دو دسته احكام در
قرآن بيان فرموده است: يكى احكام مشترك ميان زن و مرد و ديگرى احكام اختصاصى آنان.
هنگامى كه آيات قرآن را بررسى مىكنيم، پى
مىبريم كه بيشتر احكام و دستورهاى الهى ميان زن و مرد مشترك است؛ مانند ايمان به
خدا، پيامبران، كتابهاى آسمانى، قيامت، برپايى نماز، پرداخت زكات و خمس، روزه، حج،
انفاق، تقوا، وفاى به عهد، اطاعت از خدا و رسول و امامان، دورى از كارهاى زشت و
حرام؛ افزون بر اين كه خطابهاى قرآن درباره احكام ياد شده، شامل زن و مرد مىشود؛
براى مثال آيه 35 سوره احزاب به ده مورد از موارد مشترك ميان زن و مرد تصريح كرده
است.
موارد متعددى از احكام اختصاصى زنان در قرآن
ذكر شده است؛ مانند: احكام شير دادن به كودك (سوره بقره، آيه 233)، طلاق (سوره بقره
آيه 228، 232، 236 و 237)، عده وفات (سوره بقره، آيه 235)، ارث زنان (سوره نساء،
آيه 11، 12، 127 و 176)، زناشويى (سوره نساء، آيه 15 و 24)، خانوادگى (سوره نساء،
آيه 34، 35)، استقلال اقتصادى زنان (سوره نساء، آيه 2، 6، 20 و 21)، ازدواج و مهريه
زنان (سوره نساء، آيه 4، 21 و 24؛ سوره نور، آيه 4 و 32)، حجاب (نور، 31؛ احزاب،
32) و بيعت پيامبر با زنان (سوره ممتحنه، آيه 12).
در قرآن كريم همان گونه كه احكام مربوط به
مردان آمده، احكام مربوط به زنان هم آمده است و با توجه به زنده به گور كردن دختران
در عصر جاهليت (كك: سوره نحل، آيه 58 - 59) و بى ارزش شمردن زنان در آن دوره و آنها
را بر اساس معيارهاى مردانه در تاريخ معاصر سنجيدن، قرآن كريم زن را انسانى مستقل
شمرده و او را با ملاكهاى متناسب با خودش سنجيده و به جامعه معرفى كرده است و با
طفيلى قرار گرفتن او به شدت مبارزه كرده و راه رسيدن به مقام انسان كامل را فرا روى
او نهاده است؛ به همين منظور، زنان نمونه را معرفى كرده و آنان را الگوى همه
انسانهاى مومن قرار داده است؛ از اين زنان نمونه، مادر حضرت موسى (عليه السلام)
(سوره قصص، آيه 7)، حضرت مريم (عليهما السلام) و آسيه (سوره تحريم، آيه 11 - 12) را
مىتوان نام برد كه به مقام والاى انسانى رسيدند و الگوى زنان و مردان قرار گرفتند.
8. آفريده
شدن زن براى مرد
پرسش شماره 15) قرآن كريم
درباره آفرينش زنان مىفرمايد: ما همسرانى از جنس خودتان آفريدهايم كه مايه آرامش
شما باشند، آيا آفرينش زن براى خودش نبوده و براى مرد آفريده شده است؟ آيا از اين
به دست نمىآيد كه خداوند سبحان براى مرد حق و حقوق بيشترى نسبت به زن قائل شده است
و مرد نوعى برترى دارد؟
خداوند متعال مىفرمايد:
و منء ايته ان خلق لكم من انفسكم ازوجا لتسكنوا اليته
(61).
در اين آيه بايد به دو واژه توجه كرد: نخست ضمير كم در
لكم و انفسكم كه هم مرد را
دربر مىگيرد و هم زن را و اين از قواعد ادبيات عرب است كه اگر در جايى بخواهند
براى گروهى متشكل از مرد و زن، فعل و ضميرى به كار برند، از افعال و ضماير مذكر
استفاده مىكنند و از اين قاعده در قرآن فراوان استفاده شده است؛ مانند:
يا ايها الذينء امنوا كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من
قبلكم لعلكم تتقون
(62)؛
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! روزه بر شما نوشته شده (واجب شد) همان گونه كه بر
كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شد تا پرهيزكار شويد. با اين كه روزه بر مرد و زن
واجب گرديد، ولى در اين آيه از فعل آمنوا و ضمير
كم - كه مذكر است - استفاده شده است.
واژه دوم، ازدواج
جمع زوج به معناى همسرانى است كه زوج به هر يك از نر و
ماده حيوانات و انسانها (در صورتى كه جفت هم باشند) اطلاق مىشود و مختص مرد نيست.
اين كلمه در قرآن كريم براى زن هم به كار رفته است؛ مانند آيه
و قلنا يادم اسكن انت و زوجك الجنه
(63)؛
و گفتيم اى آدم! تو و همسرت در بهشت سكونت كن.
با اين توضيحات، معناى آيه چنين است:
و از نشانههاى او (خداوند) آن است كه براى شما (مردان و زنان)
از جنس خودتان جفت يا همسرى بيافريد تا در كنارش آسايش يابيد.
چون خداوند دانا و حكيم است، بعضى انسانها را
مذكر و برخى ديگر را مونث آفريد و وجود هر كدام را بدون ديگرى، ناقص و ناآرام قرار
داد و به واسطه لطف و رحمتش، ميان آنها رابطه زوجيت برقرار كرد تا غير از تكثير
نسل، كنار همديگر به آرامش و تعادل روحى و دوستى و رحمت دست يابند و اين همه، از
نشانههاى قدرت و رحمت او است و اگر چنين رابطه و پيوندى بين اين دو موجود برقرار
نمىكرد، جاى پرسش بود
(64).
بنابراين، آيه شده نمىگويد كه خداوند زن را
براى مرد آفريده؛ بلكه خداوند متعال، زن و مرد را براى همديگر آفريده است؛ از اين
رو نه تنها اين آيه دليل بر امتياز مرد بر زن نيست، بلكه نشان از آن است كه مرد و
زن، هر دو در انسانيت برابر هستند و هيچ يك به لحاظ انسانيت، بر ديگرى برترى ندارد.