پيش گفتار
قرآن، تنها كتاب آسمانى است كه از تحريف مصون
مانده و كلامى است كه بر بلندى قله فصاحت و بلاغت، هدايت و رستگارى را نويد مىدهد
(1)و
رمز و راز مكتوم عالم را باز مىگويد
(2).
قرآن، عالىترين معارف گنجينه غيب را با آهنگى
روح نواز به عالميان هديه مىكند
(3).
قرآن، سرشار از حقايقى است كه آدمى جز در پرتو
وحى، از آن بهرهمند نخواهد شد. نعمت بزرگى كه پروردگار هستى، عطاى آن را بر زمينان
منتى بزرگ مىداند
(4).
قرآن، چشمه سار بى پايان و فوران آب حيات است
(5).
اكسير سعادت و شراب جاودانگى است. شعاع پر فروغش، روشنى بخش ظلمتكده عالم ملك است
(6).
قرآن، شورانگيزترين نغمهاى است كه جانهاى
مشتاق را به خويش مىخواند. آواى آسمانىاش در اعماق وجود حق پويان، طنين انداز است
و نقبى به سوى نور و آگاهى مىگشايد. مرواريد اشك، اين مستوره مقدس دلهاى پاك را
همچون لطافت شبنمى با طراوت بر گونهها جارى مىسازد
(7)
و سرود وجد و ابتهاج را در دل سر مىدهد
(8).
انذارهايش تن و جان خاشعان را به لرزه و اضطراب در مىآورد و بشارتهايش، اميد و
شوق به رحمت و فضل الهى را بارو مىسازد.
قرآن، حزن، شادى، بيم و اميد را در هم مىآميزد
و فروغ بى پايان و شور و شتاب را در دلها مىتاباند و در پرتو اين تحول شگرف،
جانها از هدايت و ايمان سرشمار مىشوند
(9).
قرآن از محبس ظلمانى ملك تا اوج تابناك و
طربناك ملكوت، راه رستگارى و صراط مستقيم را در آيينه آيههاى نور، تصوير مىكند و
حق پويان پاك نهاد را به ضيافت خويش فرا مىخواند.
چون به جان در رفت جان ديگر شود
|
|
جان كه ديگر شد جهان ديگر شود
|
همچو حق پنهان و هم پيداست اين
|
|
زنده و پاينده و گوياست اين
(10)
|
جهان شمولى و جاودانگى آيات الهى قرآن، اقتضا ميكند كه در تمامى
زمانها، محور حل مشكلات و زداينده ظلمت و گمراهى باشد؛ از اين رو پيشرفت و تكامل
علوم از طراوتو تازگى آن نكاسته، محوويت پيام آسمانى آن را مخدوش نمىسازد.
امروزه، با تراكم و انفجار اطلاعات، شاهد شبهات و پرسشهاى فراوان
و موضوعات گوناگونى هستيم كه جهان پرالتهاب كنونى، بويژه جوامع اسلامى را به چالش
فرا خوانده، دل مشغولان حقيقت و دين مداران پرسوز را به پاسخ گويى دعوت مىكند.
حوزههاى علميه، سنگربانان شريعت نبوى و پاسداران انديشه علوى،
پاسخ گويى به سوالات و شبهات اعتقادى را اصلىترين رسالت خود دانسته و همواره اين
نقش خطير را به زيبايى ايفا كردهاند.
گروه پاسخ به پرسشها و شبهات قرآنى در مركز
فرهنگ و معارف قرآن از زير مجموعههاى دفتر تبليغات اسلامى، يكى از گروههاى
برخاسته از حوزه علميه در سال 1377 با هدف پاسخ گويى به سوالات عقيدتى، كار خود را
آغاز كرد.
حاصل تلاش اين گروه، پاسخ دهى به بيش از چهل هزار پرسش در زمانى
كمتر از شش سال بود. تنوع و گستردگى پرسشها كه از حدود دويست شهر از سراسر كشور
ارسال شده است. رابطه مطلوب اين مركز با قشرهاى مختلف جامعه اسلامى را نويد مىدهد.
اين تلاش صادقانه كه به گسترش و تداوم ارتباطى صميمى و پرثمر، ميان
حوزويان و آحاد مردم انجاميد. حاصل سفارشهاى موكد مقام معظم رهبرى، مراجع تقليد و
مسئولان بلند پايه نظام جمهورى اسلامى ايران است.
از آن جا كه اين پرسشها از متن جامعه برخاسته و نمايانگر شبهات و
سوالات اعتقادى رايج عصر ما است، گروه پاسخ به پرسشها و شبهات قرآنى تصميم گرفت،
اين سوالات را در مجموعههاى موضوعى و صنفى
(11)
مستقل، چاپ و منتشر نموده، در دسترس جويندگان حقايق دينى قرار دهد؛ از اين رو اين
وظيفه به عهده گروه گذاشته شد. در گام اول، دوازده پروژه مستقل
پرسمان قرآنى در دستور كار قرار گرفت و پس از تدوين آيين نامه اجرايى
پروژهها و شناسايى محققان شايسته، كار آغاز شد.
قابل توجه است كه:
1. اختلاف سطح علمى، تفاوت سنى و تنوع فرهنگى پرسشگران، محققان را
ملزم مىساخت كه پاسخها را با توجه به ويژگىهاى پرسشگر، سامان دهند؛ گاه با زبانى
ساده و بيانى عاميانه، پاسخ را فهمپذير مىساختند و زمانى با بيان علمى - تخصصى،
بلاغت و مطلوبيت پاسخ فراهم مىشد، با اين حال در تدوين اين مجموعه سعى بر اين شد
كه پاسخها تا حد امكان يك دست شود.
2. رسيدن به نظمى كاملا منطقى و تدوينى آرمانى با توجه به اهداف
اين مجموعه كارى بس دشوار مىنمود كه اين مهم با حساسيت فراوان و جلسات متعدد
كارشناسى از سوى اين مركز پيگيرى شد و تا حد امكان تامين گرديد.
3. علاوه بر پاسخ گويى به شبهات و پرسشهاى گسترده، ارائه گزارشى
از تلاش محققان براى راه يابى به پاسخ گويا و منطبق با سطح علمى، ويژگىهاى سنى،
فضاى روحى و نيازهاى عاطفى پرسشگر، يكى ديگر از اهداف تدوين اين مجموعه است.
4. ممكن است مستند يا متن ارجاعى برخى از پاسخها در نگاه فرزانگان
و استادان با كاستىهايى همراه باشد. اين ملاحظات اغلب از نگاه ناظران علمى و گروه
ياد شده نيز دور نمانده است؛ اما با توجه به سطح مخاطبان و اصولى كه مىبايست در
پاسخ دهى رعايت شود، اين پاسخها براى ارسال به پرسشگر و همچنين انتشار آن براى
عموم، مناسب ارزيابى شده است.
5. عطوفت، شيوايى، اتقان، سادگى، اختصار، استناد و نيز ارجاع
پرسشگر به نوشتههاى قابل فهم و در دسترس، اصول مورد توجه اين گروه در مسير
شكلگيرى اين پاسخها است.
6. مجموعهاى كه هم اكنون پيش روى شماست، پاسخ به پرسشهايى است كه
با عنوان زن از نگاه قرآن تدوين شده است.
از همه افرادى كه در تهيه اين مجموعه، مركز را يارى كردهاند، به
ويژه حجج الاسلام آقايان رضا محمدى، حميد ملكى، محمود لطيفى، محمد على محمدى، على
كرجى، حسينعلى يوسف زاده، محمد صادق سيد نژاد خانم فرزانه حكيم زاده و... كه كار
نظارت و بازنويسى و تدوين بر طرح را بر عهده داشتهاند، كمال تشكر و قدردانى را
داريم.
محمد صادق يوسفى
مدير مركز فرهنگ و معارف قرآن
گروه پاسخ به پرسشها و شبهات قرآنى
مقدمه
زن كه تقريبا نيمى از پيكره اجتماع است، افزون بر دارا بودن مقام
انسانى كه با مرد همتا و همسو است و مىتواند به مقام خليفه اللهى برسد، نقش تعيين
كنندهاى در ايجاد، بقا و گسترش نسل انسانى، پرورش و تربيت و ديگر خدمات فرهنگى
داشته و دارد و همواره در طول تاريخ، همراه مرد، در فراز و فرودهاى زندگى اجتماعى،
حضور فعال و موثرش را اثبات كرده است؛ به همين دليل، شخصيت انسانى زن و نقشهاى
چشمگير او در خانواده و اجتماع و نيز ديدگاه دين اسلام به ويژه قرآن كريم نسبت به
او هميشه مورد توجه دانشمندان اسلامى بوده است و همواره ابعاد هويتى او را مورد
كنكاش قرار داده و در معرفى او كوشيدهاند؛ به ويژه در سالهاى اخير كه به اهرم
فشار دشمنان (عليه السلام) تبديل شده است. آنان آگاهانه، احكام و قوانين اسلامى
درباره زنان را خشن و تبعيضآميز دانستهاند و به سبب عدم درك صحيح اين قوانين،
پرسشها و شبهات فراوانى ميان مردم، به ويژه زنان مطرح كردهاند.
نوشتارى كه پيش رو داريد، با عنوان پرسمان
قرآنى زن در بر دارنده مطالبى در اين زمينه به صورت پرسش و پاسخ است.
اين مجموعه از چند فصل تشكيل شده است: در فصل اول به راز آفرينش
زن، در فصل دوم به نسبت ميان مرد و زن، در فصل سوم به ويژگىهاى فردى و اجتماعى زن،
در فصل چهارم به حقوق زنان، در فصل پنجم به زن در فقه اسلامى، در فصل ششم به بررسى
موضوع حجاب و عفاف زنان، در فصل هفتم به بحث ازدواج و خانواده، در فصل هشتم به زنان
نمونه و معيارهاى آنان و در فصل نهم به سرنوشت زنان با ايمان در قيامت پرداخته شده
است.
گروه پاسخ به پرسشها و شبهات قرآنى
مركز فرهنگ و معارف قرآن
فصل اول: آفرينش و شخصيت انسانى
زن
پرسش: آيا از نخستين آيه سوره نساء برنمىآيد كه حضرت خوا (عليهما
السلام) از بدن حضرت آدم (عليه السلام) آفريده شده است چنان كه برخى مفسران در اين
زمينه رواياتى نقل كردهاند كه زن از زيادى گل آدم (عليه السلام) يا از استخوانهاى
چپ او آفريده شده است؟
خداوند متعال مىفرمايد: يا ايها الناس اتقوا
ربكم الذى خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا كثيرا و نساء و
اتقوا الله الذى تسائلون به و الارحام ان الله عليكم رقيب
(12)؛
اى مردم! از (مخالفت) با پروردگارتان بپرهيزيد؛ همان كسى كه همه شما را از يك انسان
آفريد و همسر او را (نيز) از جنس او خلق كرد و از آن دو، مردان و زنان فراوانى (روى
زمين) منتشر ساخت. از خدايى بپرهيزيد كه (همگى به عظمت او معترفيد و) هنگامى كه
چيزى از يكديگر مىخواهيد نام او را مىبريد! همچنين (از قطع رابطه با) خويشاوندان
خود پرهيز كنيد! زيرا خداوند مراقب شما است.
از اين آيه و مانند آن
(13)
برمىآيد كه حضرت خوا از همان حقيقتى آفريده شده است كه آدم و ديگر فرزندان او
آفريده شدهاند و اين آيه نشان مىدهد كه همه انسانها از جمله حضرت حوا - كه
نخستين زن است - همگى يك حقيقت دارند كه همان انسانيت است.
به بيان ديگر، اين آيه مىخواهد بيان كند كه انسانها از حيث
حقيقت و جنس يك هستند و با همه كثرتى كه دارند، همه از
يك ريشه منشعب شدهاند كه اين معنا از جمله وبث منها رجالا
كثيرا و نساء... به روشنى استفاده مىشود.
ظاهر جمله و خلق منها زوجها مىفهماند
كه همسر آدم از نوع خود آدم و انسانى مانند او است و اين افراد بى شمارى كه در كره
زمين پراكنده شدهاند، همگى از دو فرد شبيه به هم نشئت گرفتهاند.
بنابراين، براى تفسير جمله و خلق منها زوجها
بايد به آيات ديگر قرآن مراجعه كرد. در آيه 21 سوره روم آمده است:
و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها؛
از نشانههاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا كنار آنان
آرامش يابيد و در آيه 72 سوره نحل مىفرمايد: والله جعل لكم
من انفسكم ازواجا؛ خداوند همسرانى از جنس خودتان براى شما قرار داد.
با دقت در اين آيات، آشكار مىشود كه ميان و
خلق منها زوجها و خلق لكم من انفسكم ازواجا و
نيز جعل لكم من انفسكم ازواجا تفاوت مفهومى وجود ندارد
و كاملا روشن است كه مقصود از اين دو آيه، خلقت زن از بدن مرد نيست. آيه نخست سوره
نساء نيز به همين معنا است است و مقصود از آن، خلقت زن از جنس مرد است.
بنابراين آنچه در بعضى تفسيرها آمده كه همسر آدم از بدن خود او خلق
شده، صحيح نيست. اين تفسير از سوى امامان معصوم (عليهم السلام) كذب شمرده شده است.
در روايت آمده است كه زاره بن اعين از امام صادق (عليه السلام)
پرسيد: نزد ما مردمى هستند كه مىگويند: خداوند حوا را از بخش نهايى ضلع چپ آدم
آفريد. امام صادق (عليه السلام) فرمود: خداوند از چنين نسبتى منزه و برتر از آن
است. آيا خداوند توان آن را نداشت كه همسر آدم را از غير دنده او بيافريند تا بهانه
به دست شناعت كنندگان دهد كه بگويند: بعضى از اجزاى آدم با بعضى ديگر ازدواج كرد،
سپس فرمود: خداوند پس از آفرينش آدم، حورا را به گونه نو ظهور پديد آورد. آدم (عليه
السلام) پس از آگاهى از خلقت وى از پروردگارش پرسيد: اين كيست كه قرب و نگاه او
مايه انس من شده است؟ خداوند فرمود: اين حوا است. آيا دوست دارى با تو باشد و با تو
سخن بگويد و تابع تو گردد؟ آدم گفت: آرى پروردگارا! تا زندهام سپاس تو بر من لازم
است، آن گاه خداوند فرمود: ازدواج با او را از من بخواه؛ زيرا صلاحيت همسرى تو را
جهت تامين علاقه جنسى نيز دارد و خداوند شهوت جنسى را به او عطا كرد
(14).
از اين روايت برمىآيد كه آفرينش حوا از استخوان چپ مرد يا از پس
مانده كلى كه آدم (عليه السلام) با آن آفريده شد، پديد نيامده است؛ بلكه خلقت حوا،
همانند خلقت آدم، بديع، نو ظهور و مستقل بوده است
(15).
راز آفرينش زن
پرسش شماره 1) فلسفه آفرينش زن از ديدگاه
قرآن چيست؟
اين پرسش را از دو جنبه مىتوان بررسى كرد:
نخست آنكه چون زن، انسان است، پرسش را مىتوان اين گونه مطرح كرد:
فلسفه آفرينش انسان چيست؟ كه در پاسخ آن گفته مىشود:
هر فلسفهاى كه براى آفرينش مرد مطرح مىشود (مانند: عبوديت، رسيدن به كمال مطلوب و
مقام خليفه اللهى و...) بدون هيچ كم و كاستى، براى زن نيز صادق است، همان گونه كه
آيه و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون
(16)
اين مطلب را مىرساند؛ زيرا وااژه انس در اين آيه، مرد
و زن را دربر مىگيرد؛ پس بر اساس اين آيه، هدف از آفرينش زن،بندگى خداوند متعال
است.
دوم آنكه پرسيده شود: فلسفه آفرينش زن در برابر مرد چيست؟ در اين
باره گفت كه رسيدن دستگاه بزرگ آفرينش به هدف مورد نظر آفربننده آن و نيز حفظ نوع
بشر، نيازمند همكارى و تعاون دو جنس مذكر و مونث است؛ از اين رو خداوند موجودات را
به صورت مذكر و مونث آفريد تا با توليد مثل، نسل انسان از بين نرود و به كمال مطلوب
برسد
(17)؛
بنابراين زن مكمل آفرينش است و مىتوان گفت كه زن و مرد، مكمل يكديگر و مايه
شكوفايى، نشاط و پرورش هم هستند، به گونهاى كه هر يك بدون ديگرى ناقص است؛ از اين
رو يكى از فلسفههاى آفرينش دو جنس زن و مرد، سكونت و آرامش آنها است:
و منء ايته ان خلق لكم من انفسكم ازوجا لتسكنوا اليه
(18)؛
و از نشانههاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا كنار آنان
آرامش يابيد
(19)
پرسش شماره 2) راز آفرينش زن و مرد كنار
يكديگر چيست؟
خداوند متعال آفرينش انسانها را از زن و مرد، در آيات بسيارى به
عنوان يك پديده بزرگ معرفى كرده است: والله خلقكم من تراب ثم
من نطقه ثم جعلكم ازوج
(20)؛
خداوند شما را از خاك، سپس از نقطهاى آفريد، آن گاه شما را به صورت زوجهايى قرار
داد.
اين آيه و مانند آن، نشان مىدهد كه آفرينش زن و مرد كنار يكديگر،
قانون، سنت الهى است كه فطرت انسانها نيز با آن هماهنگ
است؛ زيرا انسان به گونه طبيعى به جنس مخالف خود تمايل دارد و اين تمايل، از ريشه
دارترين غرايز انسان و ضامن بقاى نسل او است
(21).
راز اين قانون و سنت الهى (آفرينش زن و مرد كنار يكديگر) را در چند
مطلب بايد جست و جو كرد:
1. بقاى نسل انسان: با توجه به اينكه انسان اشرف مخلوقات است و
جايگاه ويژهاى در نظام آفرينش دارد، سنت الهى بر اين تعلق گرفته است كه مرد و زن
براى بقاى نسل خويش كنار يكديگر باشند. خداوند در اين باره مىفرمايد:
جعل لكم من انفسكم ازوجا و من الانعم ازوجا يذروكم فيه
(22)؛
همسرانى از جنس شما براى شما قرار داد و جفتهايى از چهارپايان آفريد و شما را به
اين وسيله (همسران) زياد مىكند
(23).
2. مكمل يكديگر بودن: آفرينش انسان به گونهاى است كه دو همسر در
زندگى زناشويى، مكمل يكديگرند. خداوند متعال در اين باره مىفرمايد:
هن لباس لكم و انتم لباس لهن
(24)؛
آنها لباس شما هستند و شما لباس آنها. همان گونه كه لباس، انسن را از سرما و گرما و
از خطر برخورد اشيا به بدن حفظ كرده، عيبهاى او را مىپوشاند و زينتى براى تن آدمى
محسوب مىگردد، دو همسر نيز يكديگر را از انحرافات حفظ كرده، عيبهاى يكديگر را
مىپوشانند و هريك زينت ديگرى هستند.
پس اين دو جنس، مكمل يكديگر و مايه شكوفايى، نشاط و پرورش هم
هستند؛ به گونهاى كه هر يك بدون ديگرى، ناقص است و طبيعى است كه ميان يك موجود و
مكمل وجود او بايد چنين جاذبهاى وجود داشته باشد.
3. آرامش و سكون: يكى از عناصر مهم در زندگى اجتماعى انسانها،
سكونت و آرامش است. خداوند متعال با آفرينش زن و مرد كنار هم، زمينه را براى
دستيابى به اين آرامش فراهم كرده و مىفرمايد: و منء ايته ان
خلق لكم من انفسكم ازوجا لتسكنوا اليه
(25)؛
و از نشانههاى او اين است كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا كنار آنان
ارامش يابيد
(26).
اين آرامش اثرهاى مثبت بسيارى بر جسم و روح افراد خانواده و اجتماع دارد كه در جاى
خود بايد به آنها پرداخت.
پرسش شماره 3) گويا ميان آيه 21 سوره روم كه
در پرسش و پاسخ پيشين مطرح شد - و آيه 28 سوره رعد كه مىفرمايد: الا بذكر الله
تطمئن القلوب
(27)
نوعى تناقض وجود دارد؛ زيرا آيه نخست، آرامش را ميان زن و مرد اثبات مىكند و اين
آيه، تنها راه رسيدن به آرامش را ياد الهى مىداند! اين تنافى را چگونه مىتوان حل
كرد؟
آرامش از مفاهيمى است كه داراى مراتب شدت و ضعف است و در موارد
گوناگون با عنوانهاى متعدد مىآيد؛ در موردى با كلمه سكونت و در مورد ديگر با
عنوان اطمينان همراه است و اين از قبيل گرمى است كه در
درجهاى خاص به ولرم و در درجه ديگر به
داغ تعبير مىشود. همان گونه كه ولرمى و داغى، دو مرتبه
از يك واقعيت است، سكونت و اطمينان نيز كه در آن دو آيه آمده، دو مرتبه از حالت نفس
انسانى است.
كلمه سكونت در آيه 21 سوره روم لتسكنوا اليها
به معناى آرامشى است كه به سبب استقرار در مكان خاص و تمركز در يك موضوع مهم، مانند
تشكيل خانواده به دست مىآيد كه اين مرتبه، يكى از مراتب پايين آرامش است و هر كسى
كه به گونه مشروع، تشكيل خانواه دهد، مىتواند به آن برسد؛ مگر آنكه مانعى (مانند
نبود تفاهم ميان دو همسر) در كار باشد.
از اين آيه برمىآيد كه آرامش زن و شوهر در پناه يكديگر، از مصاديق
رحمت عامه خداوند است؛ از اين رو براى رسيدن به آن، جز تشكيل خانواده، چيز ديگرى
نياز ندارد. بله، مراتب بالاتر آرامش، نيازمند نوعى تسليم در برابر خداوند است و
خداوند آن را به عنوان پاداش به بندگان خود عطا مىكند و گاه از آن با كلمه سكينه
ياد مىكند؛ مانند آنچه در آيه ذيل آمده: هو الذين انزل
السكينه فى قلوب المومنين ليزداد وا ايمانا مع ايمانهم
(28)؛
او كسى است كه آرامش را در دلهاى مومنان فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان آنها
افزوده شود
(29).
اما آرامشى كه در آيه الذين امنوا و تطمئن
قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب
(30)
آمده و با واژه اطمينان از آن ياد شده، يكى از مراتب بالاى ايمان و تقواى الهى است
كه تنها راه رسيدن به آن، ياد و ذكر خداوند است؛ بنابراين اطمينان قلب، افزون بر
ايمان قوى، نيازمند ياد هميشگى خداوند است و به دست آوردن اين گونه آرامش، تنها با
رسيدن به مقام ذاكر ممكن است؛ پس ميان دو آيه هيچ گونه تنافى ديده نمىشود
(31).
معناى برابرى مرد و زن
پرسش شماره 4) برابرى مرد و زن در اسلام به
چه معنا است و حدود آن چيست؟
معناى برابرى مرد و زن آن است كه زن، هم در اصل انسانيت با مرد
برابر است و هم مانند مرد در بهرهمندى از موهبتهاى خدادادى اختيار كامل دارد و
همان گونه كه مرد در تصرف در همه شئون حيات فردى و اجتماعى خود - جز مواردى كه
ممنوع است - استقلال دارد، زن نيز داراى استقلال است و اسلام كه دينى فطرى است، اين
استقلال و آزادى را به كاملترين وجه به زبان داده است.
قرآن كريم مىفرميد: فلا
جناح عليكم فيما فعلن فى انفسهن بالمعروف
(32)؛
گناهى بر شماست نيست (اشكالى ندارد) كه هر چه
مىخواهند درباره خودشان به طور شايسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج
كنند).
ولى اين مطلب، به آن معنا نيست كه هر چه از مرد
خواستهاند، از زن هم خواسته باشند؛ به بيان ديگر، درباره برابرى زن و مرد بايد
توجه داشت كه اسلام زن و مرد را مساوى هم مىداند نه مشابه هم. تساوى به اين معنا
است كه شرايط بدنى و ويژگىهاى روحى هر يك در ابعاد مختلف ملاحظه شود و به هر كس به
تناسب استعداد، توان و نيازش، حقوق و وظايفى تعلق گيرد؛ ولى تشابه به معناى آن است
كه در تمام موارد، حقوق و وظايف يكسان تعلق گيرد؛ بدون ملاحظه استعدادها و نيازهاى
طبيعى و فطرى خاص هر گروه.
بنابر ديدگاه اسلامى، شرايط تكوينى انسانها
ملاحظه مىشود و در نتيجه، هر گروه متناسب با شرايط طبيعى خود به فعاليتهايى
مىپردازند و از حقوقى بهرهمند مىشوند؛ در واقع نوعى تقسيم كار و حقوق طبيعى بر
اساس ناموس خلقت، بين زن و مرد ايجاد مىشود؛ براى مثال جسم زن، لطيفتر و نرمتر و
جسم مرد، خشنتر و محكمتر باشد و احساسات لطيف (از قبيل: دوستى، رقت قلب و ميل به
جمال و زينت) در زن، غالبتر و بيشتر از مرد باشد و در مقابل، نيروى تعقل اجتماعى
در مرد، غالبتر از زن باشد؛ پس حيات اجتماعى زن، حياتى احساسى - عاطفى و حيات
اجتماعى مرد، حياتى تعقلى است.
به سبب همين اختلافى كه در زن و مرد وجود دارد،
اسلام در وظايف و تكاليف عمومى و اجتماعى كه قوامش با يكى از اين دو چيز (تعقل و
احساس) است، بين زن و مرد فرق گذاشته و آنچه را كه ارتباطش به تعقل بيشتر از احساس
است (مانند: ولايت، قضا و جنگ) مديريت آن را به مردان واگذار كرده و آنچه را كه
ارتباطش به تعقل بيشتر از احساس است (مانند: ولايت، قضا و جنگ) مديريت آن را به
مردان واگذار كرده و آنچه را كه ارتباطش بيشتر با احساس است، مديريت آن را ويژه
زنان دانسته است؛ مانند پرورش و تربيت اولاد، تدبير منزل و مانند آن
(33).
لازم به يادآورى است كه اين مسئله به معناى نفى
نقش زن و مرد در امور يكديگر نيست؛ از اين رو زن مىتواند در امورى كه مديريت آن به
مرد سپرده شده با رهبرى مرد، نقش ايفا كند.
پرسش شماره 5) از جمله
پايانى آيه 228 سوره بقره كه مىفرمايد: و للرجال عليهن درجه: مردان بر زنان برترى
دارند، برمىآيد كه خداوند متعال مقام مرد را برتر از مقام زن قرار داده است. اين
مسئله چگونه با برابرى مرد و زن سازگارى دارد؟
از نگاه مفسران، اين جمله با توجه به تفاوت
مسئوليت اين دو قشر گفته شده و تداعى كننده اين ضرب المثل معروف است:
هر كه بامش بيش، بر فش بيشتر؛ از اين رو براى رسيدن به
پاسخى مناسب بايد به اجمال به محتواى آيه مورد پرسش، نظر افكند.
خداوند متعال مىفرمايد:
والمطلقات يتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و لا يحل لهن ان يكتمن ما خلق الله فى ارحامهن
ان كن يومن بالله و اليوم الاخره و بعولتهم احق بردهن فى ذلك ارادوا اصلاحا مثل اذى
عليهن بالمعروف و للرجال عليهن درجه و الله عزيز حكيم؛ زنان مطلقه بايد به
مدت سه مرتبه عادت ماهانه ديدن (و پاك شدن) انتظار بكشند (و عده نگه دارند) و اگر
به خدا و روز رستاخيز ايمان دارند براى آنها حلال نيست كه آنچه را خدا در رحمهاى
شان آفريده، كتمان كنند و همسران شان براى بازگرداندن آنها (و از سر گرفتن زندگى
زناشويى) در اين مدت (از ديگران) سزاوارترند، در صورتى كه (به راستى) خواهان اصلاح
باشند و براى آنان، همانند وظايفى كه بر دوش آنها است، حقوق شايستهاى قرار داده
شده و مردان بر آنان برترى دارند و خداوند، توانا و حكيم است.
در آيه پيشين سخن از طلاق بود و در اين آيه،
بخشى از احكام طلاق يا آنچه مربوط به آن است، بيان مىشود:
نخست درباره عده مىفرمايد:
زنان مطلقه بايد به مدت سه مرتبه عادت ماهيانه ديدن (و پاك
شدن) انتظار بكشند (و عده نگه دارند).
دومين حكم، اين است: براى
آنها حلال نيست كه آنچه در رحم دارند، كتمان كنند، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان
دارند.
قابل توجه اينكه، آغاز و پايان ايام عده را كه
معمولا خود زن مىفهمد نه ديگرى، بر عهده او گذاشته و گفتار او را سند قرار داده
است. امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه بالا مىفرمايد: خداوند سه چيز را به
زنان واگذار كرده است: عادت ماهانه، پاك شدن و حامله بودن
(34).
از اين آيه نيز مىتوان به طور اجمالى اين معنى
را استفاده كرد؛ زيرا مىفرمايد: براى زن جايز نيست آنچه را خداوند در رحم او
آفريده، كتمان كند و بر خلاف واقع سخن مىگويد؛ يعنى سخن او مورد قبول است.
سومين حكمى كه از آيه استفاده مىشود، اين است
كه شوهر در عده طلاق رجعى، حق رجوع دارد: همسران آنها براى
رجوع به آنها و از سر گرفتن زندگى مشترك در اين مدت، از ديگران سزاوار ترند؛ اگر
خواهان اصلاح باشند.
در واقع هنگامى كه زن در عده طلاق رجعى است،
شوهر مىتواند بدون هيچ گونه تشريفاتى، زندگى زناشويى را از سر گيرد و اين معنى با
هر سخن يا عملى كه به قصد بازگشت باشد، حاصل مىشود، منتها اين حقيقت را با جمله
ان ارادوا اصلاحا بيان كرده كه بايد هدف از رجوع و
بازگشت، اصلاح باشد، نه همچون دوران جاهليت كه مردان با سوء استفاده از اين حق،
زنان را تحت فشار قرار مىدادند و آنان را در حالتى ميان داشتن شوهر و مطلقه بودن،
نگه مىداشتند.
چهارمين حكم آن است كه مىفرمايد:
و براى زنان همانند وظايفى كه بر دوش آنها است، حقوق شايستهاى
قرار داده شده و مردان بر آنها برترى دارند.
به گفته طبرسى در مجمع البيان، اين جمله از
كلمات جالب و جامعى است كه فوايد بسيارى دارد
(35)
و در واقع بحث را به مسائل مهمترى، فراتر از طلاق و عده همان
گونه كه براى مرد، حقوقى بر عهده زنان گذاشته شده، زنان نيز حقوقى بر مردان دارند
كه موظف هستند آنها را رعايت كنند؛ زيرا در اسلام هرگز حقى يم طرفه نيست و هميشه به
صورت متقابل است.
واژه معروف كه به
معناى كار نيك، شناخته شده، معقول و منطقى است، در اين سلسله آيات تكرار شده است
(از آيه مورد بحث تا 241) تا هشدارى به مردان و زنان باشد كه هرگز از حق خود سوء
استفاده نكنند؛ بلكه با احترام به حقوق متقابل يكديگر، در تحكيم پيوند زناشويى و
جلب رضاى الهى بكوشند.
جمله وللرجال عليهن درجه
در حقيقت، تكميلى است بر آنچه درباره حقوق متقابل زن و مرد گفته شد؛ در واقع،
مفهومش اين است كه بايد ميان زن و مرد عدالت برقرار شود و رعايت عدالت در رسيدن هر
يك از آن دو به حقوق شرعى و عرفى است كه با كلمه معروف بر آن تاكيد شده است. معروف
يعنى چيزى كه مردم آن را پسنديده بدانند؛ البته مردمى كه از راه فطرت و از حد نظام
خلقت منحرف نشده باشند.
يكى از احكام چنين اجتماعى اين است كه تمامى
افراد و اجزاى اجتماع در هر حكمى برابر و مساوى باشند؛ يعنى احكامى كه عليه يا به
نفع ايشان است، برابر باشد.
البته اين تساوى را بايد با حفظ موقعيت و نقشى
كه افراد در اجتماع دارند، رعايت كرد؛ از اين رو فردى كه در شئون مختلف حيات اجتماع
تاثير دارد، بايد با فردى كه به آن اندازه تاثير ندارد، فرق داشته باشد؛ براى مثال
بايد براى شخصى كه بر اجتماع حاكم است، حكومتش و براى عالم، علمش و براى كارگر
نيرومند، نيرومندىاش و براى ضعيف، ضعفش در نظر گرفت، آن گاه تساوى را ميان آنان
اعمال كرد و حق هر صاحب حقى را به او داد.
اسلام بر همين اساس، احكامى را به ضر يا نفع زن
قرار داده و احكامى را كه به نفع يا عليه او است، مساوى ساخته و در عين حال، شانى
را كه زن در زندگى اجتماعى دارد يا تاثيرى را كه او در زندگى زناشويى و بقاى نسل
دارد، در نظر گرفته و معتقد است كه مردان در زندگى زناشويى نقشى بيشتر و برتر دارند
و منظور از درجه، همان نقش برتر و بيشتر است.
بنابراين، جمله وللرجال
عليهن درجه، قيدى است كه جمله قبلى را كامل مىكند و به همراه جمله پيشين،
يك معنا را مىرساند؛ يعنى خداى تعالى ميان زنان مطلقه با مردان شان مساوات را
رعايت كرده، در عين حال به سبب نقش بيشترى كه مردان در زندگى دارند، درجه و منزلت
بيشترى براى آنان منظور داشته و آن مقدار نقش، بيشتر به قوام اقتصاد خانواده باز
مىگردد كه تكليفى افزون بر تكليفهاى ديگر مرد است؛ به همين سبب، خداوند حق رجوع
را به مرد داده است؛ بنابراين هر كس وظيفهاى را به عهده گيرد، طبيعتا حقى را هم
پيدا خواهد كرد و چون مرد، وظيفه اقتصاد خانواده و نفقه زن را بر عهده دارد، طبيعى
است كه امتياز رجوع نيز به دست او باشد؛ بدون آنكه آيه مورد بحث، دلالتى بر برترى
مرد بر زن - از لحاظ مقام انسانى - داشته باشد، بلكه بر اين مسئله دلالت دارد كه
مرد به سبب نقش بيشترش در امر اداره خانواده، از امتياز بيشترى برخوردار است
(36).
تفاوتهاى
مرد و زن
پرسش شماره 6) تفاوتهاى
مرد و زن در چيست؟ آيا آن تفاوتها با برابرى مرد و زن سازگارى دارد؟
ميان زمان و مردان در اصل انسانيت هيچ گونه
تفاوتى وجود ندارد؛ ولى ميان آن دو از جهتهاى جسمى و بعضى صفتهاى درونى، مانند
شدت احساس و عاطفه در نوع زنان يا شدت تعقل و تدبير اجتماعى در نوع مردان و نيز در
وظيفههاى شرعى و عرفى تفاوت وجود دارد؛ زيرا آنچه مهم است، هماهنگ بودن آن
تفاوتها در جهت كمال است؛ به گونهاى كه زن و مرد جز با آن تفاوتها به آن كمالها
دست نخواهند يافت و از همين جا است كه فلسفه آن تفاوتها آشكار مىشود.
پس اين حقيقت را نمىتوان انكار كرد كه ميان
اين دو جنس، هم از لحاظ جسمى و هم از حيث روحى، تفاوتهاى زيادى وجود دارد كه خلاصه
همه آنها اين است كه چون زن پايگاه وجود و پيدايش انسان است و رشد نونهالان در دامن
او انجام مىپذيرد، همان گونه كه جسم او متناسب با حمل و پرورش و تربيت نسلهاى بعد
آفريده شده، روح او نيز سهم بيشترى از عواطف و احساسات دارد.
با وجود اين اختلافات دامنهدار، آيا مىتوان
گفت كه زن و مرد بايد در تمام شئون همراه يكديگر گام برداند و در تمام كارها به طور
كامل مساوى باشند؟
مگر نه اينكه بايد طرفدار عدالت در اجتماع بود؟
آيا عدالت غير از اين است كه هر كس به وظيفه خود بپردازد و از مواهب و مزاياى وجودى
خويش بهرهمند گردد؟ آيا دخالت دادن زن در كارهايى كه خارج از تناسب روحى و جسمى او
است، بر خلاف عدالت نيست؟!
اينجا است كه مىبينيم اسلام در عين طرفدارى از
عدالت، مرد را در پارهاى از كارهاى اجتماعى كه به قوت بدنى يا زحمت بيشترى نيازمند
است (مانند سرپرستى كانون خانواده و...) مقدم داشته و مقام معاونت را به زن واگذار
كرده است.
خانه و
اجتماع هر دو به مدير احتياج دارند و مسئله مديريت در
آخرين مرحله خود بايد به يك شخص منتهى گردد؛ و گرنه كشمكش و هرج و مرج برقرار خواهد
شد.
آيا با اين وضع، بهتر نيست كه مرد براى اين كار
نامزد گردد؟ همه محاسبات دور از تعصب نشان مىدهد كه وضع ساختمانى مرد ايجاب مىكند
مديريت خانواده به عهده او نهاده شود و زن، معاون او
گردد.
به بيان ديگر، از آنجا كه زنان از حيث عاطفه بر
مردان و مردان از حيث تفكر بر زنان برترى دارند، آن وظايف اجتماعىاى كه به نيروى
تفكر بيتشرى نياز دارند و بايد ور از احساسات و عاطفه باشند (از قبيل: اداره ميدان
جنگ، حكومت، قضاوت، سرپرستى خانواده و...) به عهده مر گذاشته شده و مردان در اين
باره از زنان برترند و چون اداره جامعه، اصل مهم زندگى است و مردان از لحاظ جسمى و
روحى آمادگى بيشترى دارند، فرموده است: الرجال قوامون على
النساء و عمل طبيعى جوامع بشترى از آغاز تا امروز نيز اين مطلب را امضا كرده
است
(37).