تحريف‏ ناپذيرى قرآن

عبدالكريم بهجت‏ پور

- ۲ -


ريشه‏ هاى ادعاى تحريف در منابع روايى فريقين

در منابع روايى عامه و خاصه احاديثى درباره تحريف قرآن به زياده و نقيصه وجود دارد كه در صفحه 52 نقل اجماع مسلمين بر تحريف به زياده خواهد آمد.

بحث «تحريف قرآن» نخستين بار، توسط «محمد بن اسماعيل بخارى» (256 ـ 194) مطرح شد. در صحيح بخارى بيان شده است: «خداوند محمد صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمرا به حق برانگيخت و كتاب را بر او نازل كرد كه يكى از آياتش، آيه رجم بود؛ پس ما آن را مى‏خوانديم و حفظ كرده بوديم. پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمسنگسار مى‏كرد و ما هم پس از او سنگسار مى‏كرديم؛ پس مى‏ترسم اگر زمان بر مردم بگذرد، كسى بگويد: به خدا سوگند ما آيه رجم را در كتاب خدا نيافتيم در نتيجه به سبب ترك واجبى كه خداوند نازلش فرموده است گمراه شوند و «رجم» در كتاب خدا حق است... ما قبلاً در زمره آيات كتاب، خدا تلاوت مى‏كرديم كه از پدران خود رو نگردانيد زيرا آن، كفر شماست اين كه به آنها بى‏ميلى كنيد.» [1]

همچنين در اين مجموعه حديثى عامه از ابو درداء نقل است كه وى به گروهى از شاگردان عبداللّه‏ بن مسعود گفت. آيه «و الليل اذا يغشى»، را از او چگونه شنيده‏ايد؛ علقمه گفت: «و الذكر و الاثنى»؛ يعنى جمله «و ما خلق» را از آيه حذف مى‏كرد. ابو درداء گفت:

«شهادت مى‏دهم شنيدم پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نيز همين گونه مى‏خواند! و اين مردم مى‏خواهند كه من اين گونه بخوانم «و ما خلق الذكر و الانثى» به خدا قسم از آنها پيروى نخواهم كرد.» [2]

مسلم بن حجاج نيشابورى در صحيح خود مطالبى درباره تحريف قرآن از عايشه نقل  مى‏كند:

«در آياتى از قرآن، بيان شده بود ده بار شير دادن موجب محرميت مى‏شود سپس اين آيه به آيه ديگر كه پنج بار شير دادن را موجب محرميت مى‏دانست نسخ شد، رسول خدا رحلت فرمود و اين آيات، همچنان خوانده مى‏شد.» [3]

احمد بن حنبل نيز در مسندش نقل كرده است: عبداللّه‏ بن مسعود معوّذتين را جزء قرآن نمى‏دانست. [4]

در تفسير الدر المنثور، تأليف جلال‏الدين سيوطى، نيز رواياتى درباره تحريف قرآن وجود دارد؛ براى نمونه: از حذيفه نقل است:

«آنچه را شما سوره توبه مى‏ناميد، در واقع، سوره عذاب است. به خدا قسم كسى را ترك نكردم مگر اين كه در او اثرى از آن وجود دارد و شما از اين سوره جز ربعى از آنچه ما مى‏خوانديم، قرائت  نمى‏كنيد». [5]

در منابع شيعى نيز از اين‏گونه روايات وجود دارد؛ براى نمونه:

ابو جعفر محمد بن صفار (م 290 ه. ق) در كتاب بصائر الدرجات بابى با نام «ان عندهم ـ الائمة ـ جميع القرآن الذى انزل على رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم» نوشته است كه در رواياتى از آن را نقل مى‏كند: كسى خدمت امام صادق عليه‏السلامقرآن را به گونه‏اى كه حروفى از آن طبق قرائت عموم مردم نبود خواند امام صادق عليه‏السلام به وى فرمود:

«باز ايست! باز ايست! از اين قرائت دست بردار! آن گونه بخوان كه مردم قرائت مى‏كنند تا آن كه حضرت قائم بيايد. وقتى او قيام كند كتاب را به صورت واقعى‏اش خواهد خواند و مصحف امام على عليه‏السلام را بيرون مى‏آورد؛ سپس فرمود: على عليه‏السلامقرآن را براى مردم بيرون آورد ـ زمانى كه از آن فارغ شد و آن را نوشت ـ پس به مردم گفت: اين كتاب خداست، آن گونه كه آن را خداوند بر محمد صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمنازل فرمود و من آن را بين دو جلد جمع كردم. گفتند: نزد ما مصحفى كه جامع قرآن باشد، وجود دارد ما به مصحف تو نياز نداريم. فرمود: به خدا سوگند ديگر هيچ گاه آن را نخواهيد ديد. وظيفه من آن بود كه وقتى قرآن را كامل جمع كردم، به شما خبر دهم تا آن را بخوانيد.» [6]

على بن ابراهيم قمى (م 307 ه. ق) در مقدمه تفسيرى كه به وى منسوب است، مى‏نويسد: برخى آيات خلاف (ما انزل اللّه‏) ثبت شده است؛ براى  نمونه:

قوله: «كنتم خير امة اخرجت للناس، تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تومنون باللّه‏» امام صادق عليه‏السلام به خواننده آيه فرمودند: آيا بهترين امت، امير مؤمنان و حسن و حسين عليه‏السلام را مى‏كشند؟! گفته شد: پس اين آيه چگونه نازل شد؟ فرمودند: «كنتم خير ائمة اخرجت للناس» آيا نمى‏بينى خداوند، آخر آيه در مدح آنان فرموده است: «تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون باللّه‏».»

در برخى آيات نيز تحريف‏هايى وجود دارد؛ مانند: «لكن اللّه‏ يشهد بما انزل اليك «فى على» انزله بعلمه و الملائكه يشهدون» و «يا ايها الرسول بلّغ ما انزل اليك من ربك «فى على» فان لم تفعل فما بلغت رسالته»كه در آنها «فى على» حذف شده است. [7]

محمد بن يعقوب كلينى (م 329) در «الكافى» كه نخستين مجموعه روايى جامع شيعى است از هشام بن سالم از امام صادق عليه‏السلامنقل مى‏كند:

«قرآنى كه جبرئيل بر محمد صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل كرد، هفده هزار آيه بود.» [8]

كوشش فريقين در علاج روايات تحريف قرآن

اصوليان اهل‏سنّت، روايات را تأويل كرده‏اند و نام آن را، «نسخ التلاوة» گذارده‏اند يعنى تمام رواياتى را كه بر حذف بخش‏هايى از قرآن دلالت دارند با اين توجيه كه «تلاوت آنها مرتفع شده است»، تأويل كرده‏اند.

آنان به اين دليل روايات تحريف را تأويل كرده‏اند كه اسناد اين احاديث را صحيح مى‏دانند يا اگر مشكل سندى دارند، اهل‏سنّت به اجماع صحت روايات اين كتب را پذيرفته‏اند. [9]

اما اين سخن پذيرفتنى نيست؛ زيرا تغيير «تحريف به نقيصه» به «نسخ تلاوت»، واقعيت را عوض نمى‏كند. با اين كه برخى روايات تحريف صريحاً بيان مى‏كنند آيات مذكور تا پس از ارتحال پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمتلاوت  مى‏شده‏اند.

مذهب تشيع در بررسى اين گونه روايات ضوابط خاصّى دارد:

يكى اين است كه هر آنچه از پيامبر اكرم و امامان معصوم عليه‏السلام روايت شود بايد در محتوا با قرآن تعارض و مخالفت نداشته باشد. حتى روايات آحاد و صحيح السند، در صورت مخالفت با قرآن، از اعتبار ساقطند؛ زيرا ريشه حجيت و اعتبار همه منابع و ادله اسلامى قرآن است.

شيخ كلينى در اصول كافى باب «الاخذ بالسنة و شواهد الكتاب» رواياتى را در اين‏باره نقل كرده  است.

شيخ حرعاملى نيز در وسائل الشيعة باب «وجُوه الجمع بين الاحاديث المختلفه و كيفية العمل بها» با بهره بردن از مهم‏ترين روايات از منابع معتبر به خصوص كافى، تهذيب، من لا يحضر الفقيه احاديثى را آورده‏اند؛ كه برخى آنها عبارتند از:

1. سكونى از امام صادق عليه‏السلام نقل مى‏كند پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمودند:

«هر امر ثابت و راستى، حقيقت و كُنهى دارد و بر هر امر درستى، نورى است، كنه و نور كلام ما قرآن است؛ پس هر آنچه با كتاب خدا موافق بود، آن را برگزينيد و هر آنچه را با كتاب خدا مخالف بود،  واگذاريد.» [10]

2. از ايوب بن راشد نقل است امام صادق عليه‏السلاممى‏فرمايد: «هر حديثى كه موافق قرآن نباشد، دروغى است كه آن را تزيين كرده‏اند».< [11]

3. در حديث ديگر مى‏فرمايد: «وقتى حديثى يافتيد كه شاهدى بر مطابقت آن با كتاب خدا يا قول پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم وجود دارد مطابقش عمل كنيد و اگر چنين شاهدى نيافتيد پس آن، شايسته كسى است كه اين سخن را براى شما آورده است، چنين سخنى، به او منسوب است نه به  ما!» [12]

بنابر اين اصالت قرآن، و در مرتبه بعد، سنّت محمدى صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، معيار سنجش حق و صواب از باطل و خطاى روايات منقول از عترت آل محمد صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  است.

4. امام على عليه‏السلام در عهدنامه مالك اشتر  مى‏فرمايد:

«مشكلاتى كه در احكام نظاميان براى تو پديد مى‏آيد و امورى كه براى تو مشتبه‏اند به خداى بزرگ و رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم باز گردان؛ زيرا خدا، به مردمى كه دوست دارد هدايتشان كند فرموده است: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! از خدا و رسول و امامانى كه از شما هستند، اطاعت كنيد و اگر در چيزى نزاع داريد، آن را به خدا و رسول  بازگردانيد.»

باز گرداندن چيزى به خدا، يعنى عمل كردن به قرآن و باز گرداندن به پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يعنى عمل كردن به سنّت او كه وحدت بخش است، نه عامل  پراكندگى!» [13]

بر همين اساس تمام روايات بايد در پرتو هماهنگى و وفاق با كلام اللّه‏ مجيد و سنّت جامع پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمنقد و ارزيابى شوند تا در صورت موافقت اين دو منبع، بتوان در مسايل مختلف به آنها استناد  كرد؛ از اين رو علماى شيعه هيچ يك از منابع روايى شيعى حتى چهار منبع و مجموعه روايى خود؛ يعنى «كافى»، «من لا يحضر الفقيه»، «تهذيب» و «استبصار» را «صحاح» نمى‏دانند بلكه آنها را نقد و بررسى  مى‏كنند؛ براى نمونه:

«كافى» تأليف شيخ محمد بن يعقوب كلينى متوفاى 329  (ه  .  ق) كه نخستين جامع روايى معتبر در دوران پس از غيبت كبراى امام زمان عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف است، بارها توسط حديث شناسان شيعى نقد و بررسى شده است.

البته برخى محققان مى‏گويند: نبايد اين قدر روايات كافى را تضعيف كرد اما اين موضوع بيان‏گر روح آزاد انديشى و نقادى در نقد احاديث شيعى حتى در معتبرترين منابع روايى است. [14]

بعد ديگر اين نقادى به اصل كتاب و رساله‏هاى روايى مربوط است؛ يعنى اگر در بررسى‏هاى موشكافانه، ترديدهايى در اسناد كتاب به نويسنده اصلى يا اسناد روايى وجود داشته است، آن كتاب در سنجش روايات ارزش محورى ندارد و فقط در تأييد برخى روايات معتبر و موجود در منابع صحيح از آن استفاده مى‏شود.

اين دو ضابطه، حجّت شيعه است بر اين كه روايات مشعر يا ظاهر و حتى صريح بر تحريف قرآن پذيرفتنى نيست؛ زيرا قرآن بر صيانت و حفظ قرآن از هر نوع دستبرد، تصريح فرموده است:

«بى ترديد ما قرآن را به تدريج نازل كرديم و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود.» [15]

و مى‏فرمايد:

«... و به راستى كه آن كتابى ارجمند است. از پيش روى آن و از پشت سرش باطل به سويش نمى‏آيد وحى (نامه‏اى) از حكيمى ستوده (صفات)  است.»

اعجاز قرآن، دليل مهم ديگر بر ناممكن بودن تحريف آن به زياده است. و ضرورت تواتر قرآن، با تمام روايات آحادى كه قرائت‏هاى مخالف قرائت قرآن موجود را نقل مى‏كند يا از جا به جايى‏هايى در آن خبر مى‏دهد، معارض است و آنها را از اعتبار ساقط مى‏كند.

علاوه بر اين روايات صريح، صحيح و متواتر از اهل بيت عليهم‏السلام، ضرورت عرضه روايات را بر همين قرآن بيان مى‏كند. اين روايات در معتبرترين منابع شيعه و غالباً با سندهاى صحيح وجود دارد.

علماى شيعه اسناد روايات مؤيد تحريف به نقيصه در قرآن را ضعيف شمرده‏اند. و نيز در اعتبار مجموعه‏هاى روايى و تفاسير روايى‏اى كه احاديث تحريف را در بردارند، ترديد كرده‏اند. [16]

با وجود اين به بررسى، شرح و تأويل روايات آحاد در منابع معتبر نيز پرداخته‏اند؛ براى نمونه:

1. برخى اين روايات را به اختلاف قرائت مربوط دانسته‏اند نه تحريف!

2. بسيارى، روايات تحريف را به نكات تفسيرى پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم مرتبط مى‏دانند و ادعاى حذف بخش‏ها يا تمام برخى آيات را باطل مى‏شمارند.

3. بعضى، روايات تحريف را بر تحريف معنوى حمل كرده‏اند و سخن هواداران تحريف لفظى قرآن را باطل دانسته‏اند.

4. مصحف حضرت على عليه‏السلام كه پس از ظهور حضرت مهدى «عجل اللّه‏ تعالى فرجه الشريف» براى مردم آشكار مى‏شود تمام نكات تفسيرى را در بردارد؛ يعنى كامل‏ترين اطلاعات تفسيرى؛ مانند: ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، شأن و زمان نزول، تبيينات پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و تنزيلات و تأويلات، با نظمى عالى و دقيق در آن يافت مى‏شود. با وجود اين ادعاى تغيير در قرآن موجود و اضافه شدن آيات يا برخى جملات آيات كاملاً مردود است. [17]

بطلان نظريه تحريف قرآن از نگاه بزرگان شيعه

شيخ صدوق، محمد بن على بن بابويه متوفاى (381 ه ق) از علماى بزرگ شيعه مى‏فرمايد:

«به باور ما قرآن موجود، همان قرآنى است كه خداوند بر پيامبرش حضرت محمد صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل فرمود و از آن بيشتر نيست و تعداد سوره‏هايش نزد مردم 114 تا است و هر كس مطلبى بيشتر از آنچه گفتيم به ما نسبت دهد، دروغ‏گو است.» [18]

محمد بن محمد بن نعمان بغدادى «شيخ مفيد» متوفاى (413 ه ق) نيز در «اوائل المقالات فى المذاهب المختارات» ص 54 ـ 56 و در رساله «المسائل السروية» بر سلامت قرآن از تحريف، تأكيد فرموده است. او به صراحت مى‏گويد: آنچه حذف شده است تأويلات و تفسيرات قرآنى است نه اصل آن! و ادعاى اضافه در قرآن را با تحدى قرآن منافى يكديگر مى‏ شمارد.

سيد مرتضى، علم الهدى متوفاى (436 ه ق) نيز در «المسائل الطرابلسيات» مى ‏نويسد:

«ادعاى برخى اماميه و حشويه عامه در مخالفت با سلامت قرآن معتبر نيست؛ زيرا اين مخالفت از جانب بعضى اصحاب حديث است كه درباره تحريف قرآن به اخبار ضعيفى اعتماد كرده‏اند در حالى كه نبايد مقابل روايات مخالف تحريف كه صدورشان قطعى است، به مانند اين گونه روايات رجوع كرد.» [19]

ابو جعفر محمد بن الحسن، متوفاى (460 ه ق) معروف به شيخ طوسى در مقدمه تفسيرشان  مى ‏نويسند:

«روايات تحريف قرآن، روايات آحادى است كه هيچ ثمره علمى و عملى ندارند و سزاوارترين كار، روى گردانى از آنها است؛ زيرا همه آنها را مى‏توان تأويل كرد.» [20]

ابو على الفضل بن الحسن الطبرسى متوفاى (548 ه ق) معروف به امين الاسلام مى‏گويد: «توجه به قرآن و حفظ آن از تحريف، از همه مسايل فراتر بود؛ زيرا قرآن، معجزه نبوت و مأخذ احكام دينى و علوم اسلامى است. و علماى اسلامى براى حفظ آن بسيار كوشيده‏اند تا جايى كه اختلافات در قرائت، اعراب و حروف و آيات آن را نشناختند؛ پس چگونه ممكن است با اين همه دقت، تحريفى در آن به وجود آمده باشد؟!.... تحريف به زياده در قرآن به اجماع مسلمانان باطل است، اما گروهى از شيعيان، و برخى حشويه عامه روايت كرده‏اند در قرآن تغيير و نقصان است. اما مذهب درست، بين اصحاب ما ـ اماميه ـ سخنى مخالف با اين مطلب  است... .» [21]

علامه بزرگوار «حلى» متوفاى (726 ه ق) نيز مى‏ فرمايد:

«حق آن است كه تبديل، تأخير و تقديم در قرآن پديد نيامده است و هيچ چيز به قرآن افزوده يا از آن كم نشده است و به خدا پناه مى‏بريم از اين كه چنين باورى در ما وجود داشته باشد؛ زيرا اين پندار به معناى ترديد در معجزه رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم است كه به نقل متواتر ثابت است.» [22]

همچنين ديگر علماى بزرگ شيعه، قول مدعيان به تحريف را به روايات ضعيف و آحاد متكى مى‏دانند كه مقابل اصول مسلم قرآن و روايات قطعى و متواترى كه در منابع عامه و خاصه وجود دارد، صد درصد بى اعتبارند. [23]

گواهى منصفانه برخى دانشمندان اهل‏ سنّت

علما و محققان با انصاف اهل‏ سنّت شيعه را از اتهام تحريف قرآن مبرا مى‏دانند؛ ابوالحسن على بن اسماعيل اشعرى رييس اشعريان در قرن چهارم هجرى مى‏ نويسد:

«شيعه درباره اين كه آيا چيزى بر قرآن افزوده يا از آن كم شده است؟ دو گروهند؛ برخى آنان مى ‏پندارند از قرآن چيزى كم شده است اما افزوده شدن يا تغيير آن را ناممكن مى دانند.

با وجود اين مى‏ گويند: بخش بسيارى از قرآن ناقص شده كه علمش نزد امام باقى است.

بعضى مطابق با انديشه معتزله [24] مى‏گويند: هيچ چيز از قرآن كم يا بر آن افزوده نشده است و آن، به همان گونه‏اى است كه خداوند بزرگ بر پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل فرموده است. و تغيير و تبديلى در آن نيست چيزى از آن زايل  نشده است. [25]

مرحوم سيدشرف‏ الدين در «الفصول المهمه» به نقل از عالم و امام مشهور اهل‏ سنّت «رحمة الله هندى» در «اظهار الحق»  ،مى‏ نويسد:

«قرآن مجيد نزد جمهور علماى شيعه اماميه اثنى عشريه از تغيير و تبدل محفوظ است و هيچ يك آنان تحريف به نقصان آيات قرآن را قبول ندارد.»

فاضل هندى با ذكر نام تعدادى از بزرگان شيعه كه هوادار تحريف نشدن قرآنند، مى ‏نويسد: «روش محقق و ثابت نزد علماى فرقه اماميه اثنى عشرى آن است قرآنى كه خداوند بر پيامبرش نازل فرموده است همين قرآنى به شمار مى‏آيد كه بين دو جلد است و اكنون در دست مردم وجود دارد و چيزى بيشتر از آن  نيست». [26]

استاد معاصر محمد عبداللّه‏ درّاز نيز مى‏ گويد:

«به هر حال، مصحف موجود، تنها مصحف متداول در عالم اسلام ـ اعم از شيعه و غير آن ـ در طول سيزده قرن است... .» [27]

استاد شيخ محمد مدنى از استادان بزرگ دانشكده شريعت در دانشگاه الازهر نيز مى‏ نويسد:

«در كتاب‏هاى (روايى) شيعيان همچون كتب ما، رواياتى درباره تحريف قرآن وجود دارد كه اهل تحقيق از دو گروه ـ شيعه و سنى ـ آنها را مردود دانسته‏اند، و بين شيعه اماميه و زيديه و نيز ميان عامه، كسى تحريف قرآن به نقيصه را قبول ندارد». [28]

درك متقابل مذاهب و فرق اسلامى، از اعتقادات يكديگر شوكت و عزت دوباره مسلمانان را باز مى‏ گرداند.

تمركز صاحبان مذاهب بر مشتركات اسلامى و اجتناب از پرداختن به اختلافات بى‏حاصل، نتيجه تجربه قرن‏ها ضرر و زيان حاصل از اختلاف آنان با يكديگر است.

گام اساسى در همگرايى، تفاهم و انصاف است و امروز شاهديم كه چگونه خيل دانشمندان و محققان آزاد انديش، با بررسى دوباره معارف ديگر مذاهب براى ايجاد هر چه بيشتر وحدت بين آنان مى‏كوشند قرآن كريم  مى‏ فرمايد:

«پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى‏دهند و بهترين آن را پيروى مى‏كنند. اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان  خردمندان.» [29]

متأسفانه، گروه اندكى از برخى فرقه‏ها، دانسته يا نادانسته برابر اين حركت مبارك ايستاده‏اند و در اين اوضاع دشوار و پيچيده، با حرص تمام بر طبل اختلاف و تنازع مى‏كوبند و همگان و از جمله شيعه را كافر مى‏پندارند.

تكفير شيعه

قياس منطقى تكفير شيعه چنين است:

«تمام علماى شيعه، تحريف قرآن را قبول دارند هر كس هوادار تحريف قرآن باشد مرتد است؛ پس شيعيان يا تمام علماى شيعه  مرتدند.»

رافعى صاحب كتاب اعجاز القرآن و البلاغة النبوية در اثبات صغراى قياس مذكور مى‏نويسد:

«اما رافضيان ـ شيعه ـ اخزاهم اللّه‏!! پس گمان مى‏كنند كه قرآن تغيير كرده و اضافه و كم شده  است». [30]

ابن حزم اندلس متوفاى قرن پنجم مى‏گويد: «قول همه اماميه در گذشته و حال، تحريف بسيارى از آيات قرآن و تبديل آن به اضافه و نقيصه است». [31]

اتهام تحريف قرآن به شيعه را به محمد بن عبدالوهاب متوفاى (1204 ه ق) و آلوسى بغدادى متوفاى (1270 ه. ق) نيز نسبت داده‏اند.» [32]

دكتر قفارى مؤلف كتاب اصول مذهب الشيعه كه از معاصرين است مى‏گويد: «دروغ تحريف قرآن، ابتدا توسط روافض و در قرن دوم هجرى مطرح  شد.» [33]

محمد عبدالرحمن السيف نيز كه از معاصران است، در «القرآن و التحريف» نوشته است:

«علماى شيعه اثنى عشرى مى‏گويند: اين قرآنى كه اكنون در دست ما است، تحريف شده، و ناقص است و همانا قرآن كامل نزد مهدى منتظر وجود  دارد.» [34]

شخص ديگر به نام فيصل نور در مقاله‏اى كه در سايت اينترنتى وجود دارد مدعى است:

«شيعه اين قرآنى را كه اكنون در دست مردم است باور ندارد. با اين كه اين قرآن از جانب خدا بزرگ محفوظ مانده است، شيعه بدين لحاظ با اهل‏سنّت مخالفند و تمام نصوص صحيحى كه در قرآن و سنّت است را منكرند.»

شيعه با آنچه عقل بر آن دلالت دارد، به معارضه پرداخته‏اند و مقابل حق، زور مى‏گويند و راه درست را ترك كرده‏اند. اين همان اختلاف اساسى شيعه و سنى است... .» [35]

تصريحات مكرر علماى اسلام اعم از شيعه و سنى درباره نزاهت شيعيان از اين تهمت، و نصوص صريح شيعه عليه تحريف قرآن، تهمت زنندگان را با مشكل رو به رو كرد اما آنان براى رفع اين مشكل گفتند: شيعه براى در امان بودن از خطرهاى جانى، مالى و مذهبى، به پيروى از امامانشان حقيقت باورهاى خود را كتمان مى‏كنند. عبدالرحمن السيف به نقل از عالم اخبارى شيعى يعنى سيد نعمة اللّه‏ جزايرى در «انوار النعمانيه» تأليف (1089ه. ق) در ردّ مخالفت سيد مرتضى، شيخ صدوق، شيخ طبرسى و... با تحريف قرآن مى‏نويسد:

«ظاهرا اين قول ـ انكار تحريف قرآن ـ به لحاظ مصلحت‏هايى بسيارى است، از جمله بستن طعنه بر قرآن است؛ زيرا در صورت وقوع يا حتى امكان وقوع تحريف و تبديل در آيات قرآن، مجوزى براى عمل كردن به قواعد و احكامش وجود ندارد.» [36]

همين نويسنده از قول «طبرسى» در «احتجاج»، ج1، ص  249 مى‏گويد:

«به لحاظ تقيه روا نيست، اسامى كسانى كه قرآن را تبديل كرده‏اند يا به آياتش چيزى افزوده‏اند، ذكر شود. زيرا موجب تقويت دليل اهل تعطيل و كفر، و ملت‏هاى گمراه و منحرف است و آن علم ظاهرى كه موافق و مخالف آن را پذيرفته‏اند نابود مى‏شود. زيرا اهل باطل الان از اهل حق بيشترند». [37]

ممكن است پرسيده شود قول به تحريف قرآن به شيعه صدر اسلام مختصّ است، نه هميشه! فيصل نور در مقاله‏اش در پاسخ به اين پرسش مى‏نويسد: «اين عقيده شيعه، ميان گذشتگان آنان نزديك به اجماع و اتفاق است جز گروهى معدود كه چندان مهم نيستند، آنان اگر اين عقيده را انكار كرده‏اند اهدافى  داشته‏اند.» [38]

او درباره مخالفت شيخ صدوق با تحريف قرآن  مى‏گويد:

«بله برخى از اعيان شيعه اظهار كرده‏اند كه به تحريف قرآن اعتقاد ندارند و معتقدند در قرآن تغييرى پديد نيامده است؛ مثل: محمد بن على بن بابويه ملقب به صدوق، متوفاى (381 ه ق) و مؤلف كتاب «من لا يحضره الفقيه». او در چهار قرن اوليه، نخستين شيعه‏اى است كه تحريف قرآن را نپذيرفته است و تا قرن چهارم و حتى نيمه دوم آن يك نفر شيعى يافت نمى‏شود كه گفته باشد: تحريف در قرآن صورت نگرفته است اما به عكس، صدها نص واضح و صريح بر حذف و نقص آيات قرآن يا وقوع زياده در آن وجود دارد.» [39]

همه شيعه يا حداقل تمام علماى آنان تحريف قرآن را باور دارند.

دلائل ارتداد و كفر مدعيان تحريف

ارتداد و ردّه به معناى برگشتن از دين است؛ راغب در مفردات، «ارتداد» و «ردّه» را به معناى بازگشتن از راه طى شده، مى‏داند با اين تفاوت كه «رده» به كفر و بازگشتن از «دين» اختصاص دارد و «ارتداد» اعم از آن است و به عبارت ديگر واژه «ارتداد» به معناى بازگشت از هر چيزى است.» [40]

بنابراين ارتداد به معناى بازگشت از باورهاى پيشين است؛ پس ارتداد عبارت است از اين كه شخصى باورهايى داشته باشد سپس از آنها دست  بكشد.

اما واژه كفر وقتى به كار مى‏رود كه شخص، حقايق دينى را انكار كند؛ پس اگر واژه ارتداد درباره شيعيان به كار رود به معناى برگشتن آنان از اسلام است و اما اگر واژه كفر به آنان نسبت داده شود، مقصود نپذيرفتن اسلام است.

اثبات كفر يا مرتد بودن شخص يا فرقه‏اى، به معيارهاى شرعى نياز دارد. براى تكفير موافقان تحريف قرآن نيز سبب‏هايى ذكر شده است كه برخى آنها عبارتند از:

اعتقاد به‏ تحريف مخالفت با اجماع‏ مسلمانان است

صاحب كتاب «القرآن و التحريف» به نقل از قاضى عياض در كتاب شفا مى‏نويسد:

«به باور همه مسلمانان قرآنى كه همانا در تمام عرصه زمين خوانده مى‏شود و در كاغذها نوشته شده و در دست مسلمانان است همانا كلام خداوند، و وحى نازل شده او بر پيامبر محمد صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  به شمار مى‏آيد.

و محتواى آن حق است، اگر شخصى حرفى را از آن به عمد، كم يا جا به جا كند، يا به آن حرفى بيفزايد و حال اين كه چنين حرفى در مصحفى كه اجماع بر آن است وجود ندارد و همه بگويند آن جمله از قرآن نيست، چنين شخصى كافر است.» [41]

ابن قدامه نيز مى‏گويد: «اگر شخصى سوره‏اى از قرآن يا آيه يا كلمه‏اى يا حرفى از آن را انكار كند بى هيچ خلافى بين مسلمانان، كافر  است». [42]

ابن‏باز مى‏نويسد:

«هر كس بگويد قرآن از تحريف مصون و محفوظ نيست يا چيزى از تحريف در آن است يا چيزى كم دارد او گمراه و گمراه كننده است. او را توبه مى‏دهند اگر توبه كرد ـ رها مى‏شود ـ در غير اين صورت بر ولىّ امر واجب است او را بكشد زيرا او مرتد شده است، چون گفتارش با آيه «إنّا نحن نزّلنا الذّكر إنّا له لحافظون»و نيز با اجماع امت بر حفظ و سلامت قرآن مخالف است.» [43]

ابن حزم نيز مى‏گويد:

«گفته شود در قرآن بين دو جلد، تبديل و تغيير وجود دارد كفر صريح و تكذيب رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم  است.» [44]

ابن تيميه هم نوشته است:

«همگان تكفير كسانى را كه مى‏گويند: بعضى آيات قرآن كم و كتمان شده است، قبول دارند.» [45]

از مجموع فتاواى مذكور، استفاده مى‏شود كه سبب تكفير و ارتداد هواداران تحريف قرآن، سه چيز است:

1. تكذيب خداوند تبارك و تعالى؛

2. تكذيب رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم؛

3. مخالفت با اجماع مسلمانان.

تكفير كنندگان با انضام صغرا و كبراى قضيه تحريف قرآن به يكديگر نتيجه گرفته‏اند: شيعيان مسلمان نيستند بلكه مرتد و كافرند.

ابن حزم در جواب احتجاج مسيحيان عليه مسلمانان به ادعاى شيعه درباره تحريف قرآن مى‏گويد: «روافض از مسلمانان به‏شمار  نمى‏آيند.» [46]

فيصل نور نيز مى‏نويسد:

«اين همان اختلاف حقيقى و اساسى بين اهل‏سنّت و شيعه و به عبارت ديگر بين مسلمانان و شيعه است؛ زيرا مسلمان كسى است كه باور كند اين قرآن همان قرآنى است كه پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از جانب خدا به مردم ابلاغ كرد و انكار قرآن تكذيب رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم است.» [47]

پاورقى:‌


[1]. صحيح البخارى، ج 8، باب رجم الحبلى من الزنا اذا احصنت، ح 1، ص 209 ـ 210، در ضمن حديث آمده است:
«ان اللّه‏ بعث محمداً صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمبالحق و انزل عليه الكتاب فكان مما انزل اللّه‏ آيةُ الرّجم فقرأناها و عقلناها و وعيناها، رجم رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و رجمنا بعده فأخثى ان طال بالناس زمانٌ ان يقول قائلٌ و اللّه‏ ما نجدُ آيةَ الرجم فى كتاب اللّه‏ فيضلوا بترك فريضةٍ انزلها اللّه‏ و الرجمُ فى كتاب اللّه‏ حق... ثم انا كنّآ نقرأُ فيما نقرَأُ من كتاب اللّه‏ ان لا ترغبُوا عن آبائكم فاِنَّهُ كفر بكم ان ترغبوا عن آبائكم اَوْ اِنَّ كفراً اَنْ تَرغَبُوا عَن آبائكم.
همين روايت در صحيح مسلم، ج 4، ص 167، ج 5، ص 116؛ مسند احمد، ج 1، ص 23، ج 5، ص 132، ابو داود، الحدود، ص 23؛ ترمذى، الحدود 7، ابن ماجه الحدود 9؛ الدارمى، الحدود ص 16، نيز آمده است.
[2]. صحيح بخارى، ج 6، ص 210 ـ 211، تفسير سوره و الليل:«قال: كيف سمعته يقرأ و الليل اذا يغشى قال علقمة و الذكر و الانثى، قال: اشهدُ اَنّى سمعت النبى صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلميقرأ هكذا و هو لا يريدونى على ان أقرأ «و ما خلق الذكر و الانثى» و اللّه‏ لا اتابعُهُم.
[3]. صحيح مسلم، ج 4، ص 167، عن عبداللّه‏ بن ابى‏بكر عن عمر، عن عائشه انها قالت:«كان فيما انزل من القرآن عشر رضعات معلومات يحر من ثم نسخن بخمس معلومات فتوفى رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمو هن فيما يقرأ عن القرآن».
[4]. مسند احمد، ج 5، ص 128، زر بن حبيش از ابى بن كعب.
[5]. الدر المنثور، ج 3، ص 208.«قال: التى تسمون سورة التوبة هى سورة العذاب و اللّه‏ ما تركت احداً الاّ منه و لا تقرؤن منها مما كنا نقرء الاربعها».و نظير چنين رواياتى در مورد سوره احزاب و قرائت «فاسمعوا الى ذكر اللّه‏» و ديگر آيات در همين تفسير، ج 6، ص 219 آمده است.
[6]. بصائر الدرجات، ابو جعفر محمد بن حسن صفار، ص213، روايت از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است:
«مه مه كف عن هذه القراءة إقرأ كما يقرؤ الناس، حتى يقوم القائم، فاذا قام قرأ كتاب اللّه‏ على حده و اخرج المصحف الذى كتبه على عليه‏السلام. و قال اخرجه على عليه‏السلام الى الناس، حيث فرغ منه و كتبه فقال لهم هذا كتاب اللّه‏ كما انزل اللّه‏ على محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمو قد جمعته بين اللوحتين. قالوا هو ذا عندنا مصحف جامع فيه القرآن لا حاجة لنا فيه قال: اما و اللّه‏ لا ترونه بعد يومكم هذا ابداً انما كان علىّ ان اخبركم به حين جمعته لتقرؤوه.
[7]. تفسير على بن ابراهيم، مقدمه.
[8]. اصول كافى، ج 2، كتاب فضل القرآن، باب النوادر، ح 28.«انّ القرآن الذى جاء به جبرئيل عليه‏السلام الى محمد صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمسبعة عشر الف آية».
[9]. اهل‏ سنّت بعد از برداشته شدن منع حديث، چند كتاب جامع روايى دارند كه آنها را صحيح مى‏دانند:
أ. صحيحى بخارى، محمد بن اسماعيل، متوفاى 256 ه ق.
ب. صحيح مسلم، بن الحجاج نيشابورى، متوفاى 261 ه ق.
ج. سنن ابن ماجه، محمد بن يزيد قزوينى، متوفاى 273 ه ق.
د. سنن ابى‏داود، سليمان بن‏اشعث سجستانى، متوفاى275 ه ق.
ه. سنن ترمذى، محمد بن عيسى ترمذى، متوفاى 279 ه ق.
ز. سنن نسايى، احمد بن شعيب نسائى، متوفاى 303 ه ق.
برخى نيز به جاى سنن نسايى، سنن دارمى تأليف عبداللّه‏ بن عبدالرحمن دارمى متوفاى 256 ه ق را از صحاح شمرده‏اند. و با اين كار، راه بحث علمى را در بررسى و نقد صحت و سقم احاديث بسته‏اند. البته اخيراً تعديل‏هايى در اين موضوع مشاهده مى‏شود.
[10]. وسايل الشيعة، ج 18، ابواب صفات القاضى، باب 9، ح 10.«عن ابى عبداللّه‏ قال: قال رسول صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: ان على كل حق حقيقة، و على كلّ صواب نوراً، فما وافق كتاب اللّه‏ فخذوه، و ما خالف كتاب اللّه‏ فدعوه».
همين روايت در كافى، ج 1، ص 69، ح 1، آمده است.
[11]. همان، ح 12: «ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف». و نيز ر.ك: در كافى، ج 1، ص 69 ـ ح 4.
[12]. اصول كافى، ج 1، ص 69، ح 2.«اذا ورد عليكم حديث فوجدتم، له شاهداً من كتاب اللّه‏ او من قول رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و الاّ فالذى جاءكم به اولى به.»
[13]. نهج‏البلاغه، تأليف محمد بن الحسين الرضى، نامه امام به مالك‏اشتر:«و أردد الى اللّه‏ و رسوله ما يظلعك من الخطوب و يشتبه عليك من الامور، فقد قال اللّه‏ سبحانه لقوم احب ارشادهم: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه‏ و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم فان تنازعتم فى شى‏ء فردوه الى اللّه‏ و الرسول»؛ فالرد الى اللّه‏ الاخذ بمحكم كتابه، و الرد الى الرسول الاخذ بسنة الجامعة غير المتفرقة».
[14]. ر.ك: معالم المدرستين، علامه سيد مرتضى عسكرى، ج 3، البحث الخامس، الفصل الثانى، تقييم كتب الحديث بمدرسة اهل‏البيت عليهم‏السلام، ص 261 ـ 274.
[15]. سوره حجر، آيه 9:«انا نحنُ نزَّلنا الذكرِّ و إِنّا لهُ لحافظون».
[16]. ر. ك: صيانة القرآن من التحريف، آيت الله معرفت، ص 221 ـ 237.
[17]. ر. ك: به اين منابع: صيانة القرآن من التحريف، آيت‏الله معرفت، القرآن و روايات المدرستين، 3 جلد، علامه عسكرى، سلامة القرآن من التحريف، ج 1، دكتر فتح الله محمدى، تدوين القرآن، على كورانى، آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، مقدمه علامه محمدجواد بلاغى البيان آيت الله خويى، دلايلى بر صيانة قرآن، سيدمرتضى رضوى و....<//p>
[18]. اعتقادات الاماميه، شيخ صدوق، اين كتاب همراه با شرح باب الحادى عشر، چاپ شده، ر.ك: به ص 93 و 94: اعتقادنا، ان القرآن الذى انزله اللّه‏ تعالى على نبيه محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم، هو ما بين الدفتين، و هو ما فى ايدى الناس ليس باكثر من ذلك و عدد سوره على المعروف 114 سوره.... و من نسب الينا انا نقول انّه اكثر من ذلك فهو كاذب.
[19]. مقدمه مجمع البيان، ج 1، ص 15:«ان من خالف فى ذلك من الامامية و الحشوية لا يعتد بخلافهم، فان الخلاف فى ذلك مضاف الى قوم من اصحاب الحديث نقلوا اخباراً ضعيفة ظنّوا صحتها، لا يرجع بمثلها عن المعلوم المقطوع على صحته».
[20]. التبيان، ج 1، ص 3، ط نجف:«غير انه رؤيت روايات كثيرة من جهة الخاصة و العامة بنقصان كثير من أى القرآن و نقل شى منه من موضع الى موضع، طريقها آحاد التى لا توجب علماً و لا عملاً، و الاولى الاعراض عنها و ترك التشاغل بها، لانه يمكن تأويلها».
[21]. مجمع البيان، ج 17، ص 15، الفن الخامس:«اما الزيادة فيه فمجمع على بطلانه، و اما النقصان منه فقد روى جماعة من اصحابنا و قوم من حشوية العامة ان فى القرآن تغييراً و نقصاناً و الصحيح من مذهب اصحابنا خلافة...».
[22]. اجوبة المسائل المهنائية، جمال‏الدين ابو منصور الحسن بن يوسف ابن المطهر العلاقه الحلى: «الحق انه لا تبديل و لا تأخير و لا تقديم فيه، و انه لم يردو لم ينقص، و نعوذ باللّه‏ تعالى من ان يعتقد ذلك و امثال ذلك، فانه يوجب التطرق الى معجزة الرسول صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمالمنقولة بالتواتر».
[23]. در منابع ذكر شده در پاورقى شماره 61 ليستى از علماى شيعه و نظرات آنها درباره سلامت قرآن از تحريف وجود دارد.
[24]. گفتنى است صرف توافق شيعه با معتزليان در برخى اعتقادات اين دو گروه را يكى نمى‏كند و اگر شيعه براى اعتقاد به اين دو اصل، جزيى از معتزله باشد، وجهى براى استثناى گروه اول هواداران تحريف قرآن به نقيصه از گروه دوم (جانبداران عدم تحريف به نقيصه) نيست.
[25]. صيانة القرآن من التحريف، آيت اللّه‏ معرفت به نقل از مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 119 ـ 120:«و اختلف الروافض فى القرآن هل زيد فيه او نقص منه و اما الزيادة فذلك غير جايز ان يكون قد كان و كذلك لا يجوز ان يكون قد غيّره منه شى‏ء عما كان عليه. فاما ذهاب كثير منه فقد ذهب كثير منه و الامام يحيط علماً به.
و الفرقة الثانية منهم و هو القائلون بالاعتزال لقولهم باصل العدل و الامامة يزعمون ان القرآن ما نقص منه و لا زيد فيه و انه على ما انزله اللّه‏ تعالى على نبيه صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلملم يتغير و لم يبدل و لا زال عما كان عليه».
[26]. الفصول المهمة، ص 164 ـ 166 به نقل از اظهار الحق با تحقيق الدسوقى:«القرآن المجيد عند جمهور علماء الشيعة الامية الاثنى عشرية محفوظ عن التغيير و التبدل و من قال منهم بوقوع النقصان فيه، فقوله مردود غير مقبول عندهم... «فظهر ان المذهب المحقق عند علماء الفرقة الامامية الاثنى عشرية ان القرآن الذى انزله اللّه‏ على نبيه هو ما بين الدفتين و هو ما فى ايدى الناس، ليس باكثر من ذلك...».
[27]. المدخل الى القرآن الكريم، ص 39 ـ 40:«و مهما يكن من امر، فان هذا المصحف هو الوحيد المتداول فى العالم الاسلامى ـ بما فيه فرق الشيعة ـ منذ ثلاثة عشر قرناً من الزمان...».
[28]. مجله رسالة الاسلام الصادرة عن دار التقريب بين المذاهب الاسلاميه، القاهره السنة 1400، العدد 44.«و اما ان الامامية يعتقدون نقص القرآن فمعاذ اللّه‏ و انما هى روايات رؤيت فى كتبهم، كما روى مثلها فى كتبنا و اهل التحقيق من الفريقين قد زيفّوها و بينّوا بطلانها، و ليس فى الشيعة الامامية او الزيدية من يعتقد ذلك، كما انه ليس فى السنة من يعتقده».
صيانة القرآن من التحريف شيخنا الاستاد محمد هادى معرفت، ص 79 ـ 92، ايشان بابى با عنوان: «شهادات ضافية بنزهة موقف اعلام الاماميه عن القول بالتحريف» اختصاص داده و برخى تصريحات دانشمندان اهل‏سنّت در اين زمينه را بيان كرده‏اند.
[29]. سوره زمر، آيه 17 ـ 18:«... فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه، اولئك الذين هداهم اللّه‏ و اولئك هم اولو الالباب».
[30]. اعجاز القرآن، ص 143، ط التاسعة 1393:
«اما الرافضة ـ اخزاهم اللّه‏ ـ فكانوا يزعمون ان القرآن بدل و غير و زيد فيه و نقص منه و حرّف عن مواضعه...».
[31]. الفصل، ج 5، ص 40:
«من قول الامامية كلها قديماً و حديثاً ان القرآن مبدل زيد فيه ما ليس منه و نقص من كثير و بدل منه كثير.»
[32]. ر.ك: اصول مذهب الشيعة، دكتر ناصر بن عبدالله بن على القفارى، ص 200 ـ 201.
[33]. «فرية التحريف ابتدا القول بها الروافض فى القرن الثانى...».
[34]. ص 3، مقدمه كتاب.
[35]. «اما الشيعة فانهم لا يعتقدون بهذا القرآن الموجود بايدى الناس و المحفوظ من قبل اللّه‏ العظيم، مخالفين اهل السنة و منكرين لجميع النصوص الصحيحه الواردة فى القرآن و السنة و معارضين كل ما يدل عليه العقل و المشاهدة، مكابرين للحق و تاركين للصواب».
[36]. الانوار النعمانية، ج 2، ص 357 ـ 358 به نقل از القرآن و التحريف، ص 18 ـ 19.
[37]. القرآن و التحريف، ص 26.
[38]. فهذه على عقيدة الشيعة كاد ان يتفق عليها اسلافهم سوى رجال معدودين لا عبرة بهم و هم ما انكروا هذه العقيدة الا لاهداف سنذكرها فيما بعد».
[39]. «نعم هناك بعض الاعيان من الشيعة الذين اظهروا منهم يعتقدون ان القرآن غير محرف و غير مغير فيه و غير محذوف منه و منهم محمد بن على بن بابوية القمى، الملقب بالصدوق عندهم المتوفى سنة 381 ه ق مؤلف كتاب من لا يحضره الفقيه و هو فى القرون الاولى الاربعه اول من قال من الشيعه بعدم بعكس ذلك يوجد مئات من النصوص الواضحة الصريحة على ان الحذف و النقص فى القرآن، و الزيادة عليه، قد وقع.»
[40]. ر.ك: مفردات راغب، ماده ردّ، ص 198، و فرهنگ عميد، ص 101.
[41]. ر.ك: الشفاء، ص 1102 ـ 1103.
[42]. لمعة الاعتقاد، ص 19.
[43]. و من قال: انه غير محفوظ او دخله شى‏ء من التحريف او النقص فهو ضال مضل، يستتاب فان تاب و الاّ وجب على ولى الامر قتله مرتداً، لان قوله يصادم قول اللّه‏ عزوجل «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»، سوره حجر، آيه 9، و يصادم إجماع الامة على حفظه و سلامته.
[44]. القرآن و التحريف، ص 11 به نقل از الفصل فى الملل و النحل، ص 40.
[45]. همان، ص 13، به نقل از الصارم المسلول، ص 586، دارالكتب العلمية بيروت.
[46]. همان، ص    ، به نقل از الفصل، ج 2، ص 80.
[47]. الشيعة و القران، فيصل نور مقاله اينترنتى.