تحريف‏ ناپذيرى قرآن

عبدالكريم بهجت‏ پور

- ۱ -


پيشگفتار

گروهى از وهابيان معاصر كه در دنياى اسلام راه غلات و خوارج را مى‏پيمايند و به دلخواه استكبار آتش اختلافات مذهبى و فرقه‏اى را دامن مى‏زنند، نظريّه سخيف تحريف قرآن را به شيعيان نسبت داده‏اند و آنان را كافر يا مرتد مى‏دانند.

در اين نوشتار، چند مطلب بيان مى‏شود:

1. نظر اجماعى شيعه درباره سلامت قرآن از تحريف به نقيصه يا زياده؛

2. پاسخ به دغدغه‏هاى شيعه و انتقادهاى آنان درباره بى توجهى به قرآن؛

3. نقد و بررسى دلايل تكفيرى‏ها عليه شيعه.

به نظر نويسنده هر چند ادعاى تحريف قرآن با آيات و روايات مسلم اسلامى منافات دارد، اما ادعاى تحريف قرآن وقتى موجب كفر يا ارتداد است كه كسى، دلالت آيات و روايات را بر سلامت قرآن به يقين پذيرفته باشد سپس آن را انكار كند؛ اما اگر شخصى سند يا متن اين احاديث را مخدوش بداند هيچ يك از فرقه‏هاى اسلامى او را كافر يا مرتد نمى‏دانند.

در ضمن، شواهد صحت اين نظريّه در فتاواى دانشمندان اهل‏سنّت؛ مانند: بحث در سوره‏هاى «معوّذتين» ذكر مى‏شود.

اميد است اين نوشتار در خاموش كردن آتش فتنه اختلاف بين مسلمانان مؤثّر باشد و بهانه را از دست فتنه‏گرانى كه وحدت مسلمانان را زحمت خود مى‏دانند بگيرد.

مسلمانان و اصالت قرآن

قرآن كريم اصلى‏ترين منبع معرفتى، اعم از اخلاقى، تربيتى، فقهى و حقوقى مسلمانان است. اين كتاب مقدس معيار درستى و نادرستى ديگر منابع اسلامى؛ يعنى سنّت، عقل و اجماع نيز به شمار مى‏آيد؛ زيرا آن، حجت بين خدا و بندگان است.

اتفاق امت اسلامى بر سلامت قرآن

تمام امت اسلامى پذيرفته‏ اند قرآنى كه در اختيار دارند همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل شد و او آن را براى مسلمانان تلاوت كرد و در سينه‏ها و صحيفه‏ها به وديعت گذارد.

اين‏كتاب آسمانى نزديك به سال 25 (ه ق) يعنى پانزده سال پس از ارتحال پيامبر، به خواست همه صحابه و نظارت و امضاى آنان گردآورى شد. [1] و آن را به جاى مصاحف پيشين ـ مصاحف صحابه ـ به نام يگانه مصحف رسمى و مورد استناد مسلمانان در سرتاسر دنياى پهناور اسلامى، منتشر كردند؛ به گونه‏اى كه غلط‏هاى املايى نخستين كاتبان آن، تحمل شد [2] و تا به حال كسى از مسلمانان به خود اجازه نداده است آنها را اصلاح كند و در طول تاريخ ثبت، چاپ و نشر قرآن همچنان باقى‏اند.

البته حدود دهه 60 (ه . ق) تا اوايل قرن چهارم (ه . ق) دو عمل تكميلى در ثبت مصاحف انجام گرفت؛ يكى، جمهور مسلمانان براى صحيح‏خوانى قرآن، بر قرائت متواتر توافق كردند؛ از اين رو بر كلمات و حروف آيات، افزوده و اعراب‏گذارى شد؛ ديگر اين كه حروف آن را نقطه‏گذارى كردند. نماينده اين سبك، روايت حفص از عاصم است. [3]

ديگر سبك‏هاى قرائت به ويژه مهم‏ترين و مشهورترين آنها پس از قرائت جمهور، در كتب ديگر غير از مصحف رسمى، تدوين و براى استفاده و اطلاع مردم در كتب قرائات ثبت و ضبط شد.

مسلمانان در اقدام ديگر، از خط زيبا و واضح نسخ به جاى خط كوفى در نگارش مصاحف بهره بردند.

اين اقدامات حكيمانه موجب شد هيچ‏گونه خطا و اشتباهى در خواندن و تلقى صحيح قرآن به وجود نيايد و سرانجام، امروز، دنياى اسلام مفتخر است كه به فضل الهى و به مصداق وعده خداوند در حفاظت از قرآن كريم، [4] نص وحى را با كمال دقت و امانت در اختيار دارد.

«قاضى عياض»، «ابن قدامه» و «ابو عثمان حداد» نوشته‏اند: اگر كسى اين زمان، تغيير و تبدل يا حذف و اضافه‏اى در قرآن موجود پديد آورد، امت اسلامى، يك‏دست بر ضد او برمى‏خيزد. [5] و به گفته امام فخررازى: «اگر شخصى بخواهد حرفى يا نقطه‏اى از آن را تغيير دهد تمام اهل دنيا به او خواهند گفت: اين دروغ، تغيير و دگرگونى كلام خداوند است. حتى اگر شيخ بزرگوارى در خواندن حرفى از قرآن اشتباه كند كودكان خردسال به وى خواهند گفت: اى شيخ! شما اشتباه كردى و درست آن، چنين و چنان است.» [6]

شيخ محمد ابو زهره از دانشمندان عامه در كتاب الامام الصادق عليه‏السلام مى‏نويسد:

«به اجماع مسلمانان، قرآن حجت اولى اسلام و مصدر همه مصادر اسلامى و شناسنامه شريعت است و همه آن را در برمى‏گيرد و خداوند بزرگ تا روز قيامت آن را حفظ مى‏كند چنان‏كه مى‏فرمايد: «إنّا نَحْنُ نزَّلنا الذِّكرَ وَ إنّا لَهُ لحافِظون»؛ [7] و همانا ديدگاه برادران شيعه امامى ما (با وجود اختلافاتى كه با هم داريم) دراين‏باره همچون نظر ديگر مؤمنان است.» [8]

دكتر عبد الواحد وافى نيز در كتاب «بين الشيعة و اهل السنة» مى‏نويسد: «اعتقاد شيعه جعفرى درباره قرآن، همچون اهل‏سنّت است كه قرآن كريم كلام خداى عزوجل است. آن را بر رسولش نازل فرمود، و به تواتر براى ما نقل و بين دو جلد مصحف با سوره‏ها و آياتش مرتب شد. شيعه نيز اين نظم را توقيفى از جانب رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلممى‏داند و قرآن را به لحاظ عقايد، شرايع و اخلاق، جامع اصول اسلام مى‏شمارد. اختلاف بين ما و آنان در موارد شكلى و امور جنبى است كه با نص قرآن از حيث زياده و نقيصه، و تحريف و تبديل ارتباط ندارد.» [9]

شيخ مفيد عالِم بزرگ شيعه، در كتاب «المسائل السرويه» مى‏گويد: «بى ترديد آنچه از قرآن بين دو جلد قرار دارد، تمامش كلام اللّه‏ تعالى و از جانب او نازل شده است و در آن هيچ كلام بشرى وجود ندارد و آنچه بين دو جلد وجود دارد همه قرآن نازل شده است.» [10]

نگرانى و دغدغه‏ها

هر چند امت اسلامى در اصل قرآن و سلامت آن از تحريف هم نظرند اما نگرانى‏هايى نيز درباره فهم صحيح مرادها و اهداف قرآن مطرح است كه برخى آنها ذكر مى‏شود:

1. تنزيلات تبيينى

خداى بزرگ فقط آيات قرآن مجيد را بر پيامبر اسلام صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل نفرمود بلكه تنزيلات ديگر كه شرح آيات، بيان مصاديق و موارد نزول آنها، توضيح مصطلحات، ذكر فروع و قيود و نيز شيوه انجام مناسك و عبادات و... به اين تنزيلات بستگى دارد؛ چنان‏كه خداوند به پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمود: «همانا گردآورى قرآن و قرائت آن به عهده ما است؛ پس هر گاه آن را خوانديم تو نيز در قرائت آن از ما پيروى كن! سپس همانا بيان حقايق قرآن برماست.» [11]

حقايق قرآنى با نزول وحى ديگر به نام «وحى تبيينى» بيان مى‏شد؛ چنان‏كه در سوره نحل آيه شريفه 44 مى‏فرمايد: «و اين قرآن را به سوى تو فرود آوريم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است بيان كنى و اميد كه آنان بينديشند.» [12]

پس وحى، قرآنى يا تبيينى است كه در پرتو آيات قرآن توضيح داده مى‏شود در منابع اهل‏سنّت نيز اين موضوع با ادله قرآنى و روايى بيان شده است؛ جلال‏الدين سيوطى، در حديثى مشهور از پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمنقل مى‏كند: «الا إنّى قد اوتيت الكتاب و مثلَهُ معه»؛ آگاه باشيد! همانا به من قرآن و (وحى ديگرى) مثل آن، همراه با آن داده شد. شيخ خطابى در شرح مختصر سنن ابى‏داود مى‏گويد: «دو احتمال در معناى اين روايت وجود دارد؛ يكى اين كه به آن حضرت وحى باطنى ـ كه تلاوت نمى‏شود ـ مثل وحى ظاهرى كه تلاوت مى‏شود، داده‏اند؛ چنان‏كه شافعى گفته است: هر آنچه رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم به آن حكم كرده است از مواردى به شمار مى‏آيد كه از قرآن فهميده‏اند...؛ از اين‏رو پيامبر خدا فرمود: آگاه باشيد! همانا به من قرآن و مثل آن، همراه با آن داده شد. مقصود آن حضرت از ـ مثل قرآن ـ سنت است كه همچون وحى قرآنى بر او نازل مى‏شد، اما او اين وحى را تلاوت نمى‏كرد.

احتمال ديگر اين است كه علاوه بر كتاب، بيان نيز به او داده شده است؛ يعنى اجازه دارد آنچه در كتاب وجود دارد براى مردم بيان كند و آيات را تعميم يا تخصيص بزند و آنچه را در قرآن ذكر نشده است شرح دهد؛ پس عمل به اين‏گونه احكام مانند عمل به قرآن كريم است.» [13]

ابن قتيبه در تفسير اين روايت، مى‏نويسد: «آگاهى رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم از احكام خداى بزرگ جز به تعليم خداى ـ عزوجل ـ نبود و خداوند اين علوم را به تدريج بر او نازل مى‏فرمود نه يكباره! و جبرئيل عليه‏السلام همان‏گونه كه قرآن را براى پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمتلاوت مى‏كرد سنّت‏ها را نيز براى او مى‏آورد؛ از اين‏رو آن حضرت فرمود: "به من كتاب و مثل كتاب همراه با آن داده شد" و مرادش سنّت بود.» [14]

ابن قتيبه با توجه به اين مطلب، نسخ كتاب به سنّت را جايز مى‏داند و مى‏نويسد:

«امكان نسخ كتاب به سنّت وجود دارد؛ زيرا سنّت را جبرئيل عليه‏السلام از جانب خداى بزرگ مى‏آورد؛ پس آنچه نسخ مى‏شود كلام خداى بزرگ؛ يعنى قرآن است و ناسخ آن، وحى غير قرآنى به شمار مى‏آيد؛ از اين‏رو رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمود: «به من كتاب و همراه آن، مثلش داده شد.» و مرادش آن است كه به او كتاب و مثل كتاب يعنى سنّت داده شد. [15]

برخى دانشمندان اهل‏سنّت در اثبات دو گونه بودن وحى به آيات ديگر استدلال كرده‏اند؛ مانند:

آيه 13 سوره نساء: «و انزل اللّه‏ عليك الكتاب و الحكمة». [16]

و آيه 213 سوره بقره:

«و اذكروا نعمة اللّه‏ عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمة». [17]

آيه 116 سوره آل عمران:

«لقد منّ اللّه‏ على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياتِه و يزكيّهم و يُعلمُهُم الكتاب و الحكمة...». [18]

آيه 34 سوره احزاب:

«و اذكرنَ ما يُتلى فى بتوتكن من آيات اللّه‏ و الحكمة». [19]

واژه حكمت در اين آيات همراه كتاب ذكر شده است تا دومين نوع وحى؛ يعنى سنّت را بيان كند.

مروزى مى‏نويسد: «همانا خداوند حلال و حرام‏ها را دو گونه بيان كرده است: 1. در قرآن؛ مانند: «حرمت عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير»؛ [20]

2. بيان حكمت‏ها توسط جبرئيل براى پيامبراكرم چنان‏كه مى‏فرمايد: «انزل اللّه‏ عليك الكتاب و الحكمة»؛ [21] علما حكمت را در اينجا به سنّت تأويل كرده‏اند. [22] و آن را كتاب ـ قرآن ـ نمى‏دانند هر چند حكمت نيز از جانب خداوند نازل شده است.

رشيد رضا نيز مى‏گويد:

«هر وحيى را قرآن نمى‏گويند؛ چون قرآن احكام و صفات ويژه‏اى دارد. بسيارى احكام در سنّت پيامبر بيان شده است و آن حضرت و اصحابش آنها را قرآن به شمار نياورده‏اند بلكه گفته‏اند اين دين است اما در نظر عموم بر آنها وحى اطلاق مى‏شود به دليل اين كه قرآن كريم مى‏فرمايد: «وما ينطق عن الهوى إن‏هو الا وحى يوحى. [23]» [24]

امام ابوبكر جصاص مى‏گويد: هرچند از عمر نقل است: «انّ‏الرّجم ممّا انزله اللّه‏ و سيجئ قوم يكذبون به.» [25]

اما عبارت ـ مما انزله اللّه‏ ـ بر اين دلالت ندارد كه حكم سنگسار در قرآن وجود دارد؛ زيرا ـ ما اَنزَلَهُ اللّه‏ ـ قرآن و غير آن را شامل است. خداى بزرگ در وصف رسول صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمود: «او به هوا و هوس سخن نمى‏گويد، آنچه مى‏گويد غير از وحى نيست.» [26]

مؤلف كتاب «الفصول فى الاصول» نيز مى‏نويسد:

«در بعضى الفاظ اين حديث روايت شده است عمر گفت: «ان مما انزل اللّه‏ آية الرجم» اين لفظ اگر ثابت شود، بر اين كه عمر آن را آيه‏اى از قرآن مى‏دانست دلالت ندارد؛ زيرا اسم آيه فقط بر قرآن اطلاق نمى‏شود؛ چنان‏كه مى‏فرمايد: «و من آياته خلق السموات و الارض ان فى ذلك لآيات»؛ بنابراين اطلاق آيه بر حكم سنگسار محال نيست؛ پس مى‏توان گفت: معناى روايت اين است كه خداى بزرگ اسباب حكم سنگسار را به وحى بر پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نازل كرده. [27]

آرى! روايات تبيينى پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم كه در حاشيه مصاحف صحابه و در اثناى آيات نوشته شده بود، ميراث علمى بسيار مهمى براى امت اسلامى و از جمله آيندگان به شمار مى‏آمد كه متأسفانه در دهه‏هاى آغازين قرن اول هجرى و پس از ارتحال پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نابود شد.

دانشمندان عامه تفاسير صحابه را بسيار ارزنده مى‏دانند و مى‏گويند: آنان به بركت مصاحبت با پيامبر اعظم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمو تخلق به اخلاق نبوت و مشاهده قرائن و حالاتى كه مخصوص آنان است چنان با فضيلتند كه رواياتشان را بايد پذيرفت و به آنها عمل كرد، بلكه ادعا شده است رواياتى از صحابه كه از امور غيبى حاكى است و آنها را به پيامبر نسبت نداده‏اند حكم روايت مرفوع از پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمر دارد. [28]

اما متأسفانه پس از صد سال كه مسلمانان به اشتباه خود پى بردند و روايات پيامبر و صحابه را جمع‏آورى كردند، مجموعه‏اى از روايات تفسيرى و تبيينى در دست است كه ضعف سند دارند و نمى‏توان به آنها اعتماد كرد؛ چنان‏كه امام احمد حنبل مى‏گويد:

«سه چيز بى ريشه است: رواياتى كه درباره جنگ‏هاى صدر اسلامند، رواياتى كه راجع به فتنه‏هاى آخر الزمانند و احاديثى كه قرآن را تفسير كرده‏اند.» [29]

از ديگر شواهد اين مسأله، روايات اسباب نزول، در منابع عامه است كه دانشمند محققى؛ همچون جلال‏الدين سيوطى نتوانسته است بيشتر از 250 روايت مسند، اعم از صحيح در آنها گرد آورد.

نكات تفسيرى مزبور پرده از روى بسيارى حقايق قرآن مى‏گشود و امت اسلامى را از گمراهى و سرگردانى نجات مى‏داد؛ اما حذف و منع صد ساله نقل حديث از پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم ضربات جبران ناپذيرى بر سنّت محمدى صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمزد.

تشخيص ناسخ از منسوخ، مطلق از مقيد، خاص از عام، اسباب نزول، مراد حقيقى آيات، بيان تنزيلات و توضيح اصطلاحات و... سرمايه بسيار ارزنده‏اى بود كه نابود شد در حالى كه وجود آن مى‏توانست در فهم مشترك تمام مسلمين بسيار مؤثر باشد.

شمس‏الدين‏ذهبى‏دانشمندبزرگ‏اهل‏سنّت مى‏گويد:

«پس از آن‏كه ابوبكر به حكومت رسيد صحابه را جمع كرد و به آنان گفت: شما از پيامبر، حديث نقل مى‏كنيد و البته در اين‏باره با يكديگر اختلاف‏هايى داريد و چه بسا به اختلافات ديگرى دچار شويد.

به يقين مردم پس از شما، اختلافات بزرگ‏ترى مى‏يابند؛ بنابراين از رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم هيچ چيز نقل نكنيد! هر كس، از شما چيزى پرسيد، بگوييد! ميان ما و شما قرآن است، حلال آن را حلال، و حرامش را حرام بدانيد.» [30]

قَرْظة بن كعب از ديگر صحابه پيامبر، نيز مى‏گويد: «وقتى عمر ما را براى فرمانروايى عراق فرستاد، پياده تا «صرار» با ما آمد؛ سپس گفت: مى‏دانيد چرا من شما را بدرقه كردم؟! گفتيم: خواستى ما را احترام كنى! گفت:

علاوه بر اين نظر ديگر داشتم. شما به شهرى مى‏رويد كه طنين قرآن مردمش، همچون صداى زنبورهاى عسل در كندوها به گوش مى‏رسد. مبادا با نقل احاديث پيامبر خدا صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلماز اين كار بازشان بداريد! براى اينان حديث نگوييد، من در ثواب اين كار با شما شريكم.»

قرظه مى‏گويد: «پس از اين سخن خليفه، ديگر من حتى يك حديث نقل نكردم.» [31]

براى آگاهى بيشتر از مسأله منع نقل حديث، به منابع روايى و تاريخى عامه و اماميه رجوع شود. [32]

سوزاندن مصاحف و نكات تفسيرى يا پاك كردن آنها در آب و سركه، مردم را از وحى تبيينى كه از تنزيلات الهى بود محروم كرد. و در نتيجه معناى حقيقى بسيارى آيات قرآن مبهم ماند و جنگ هفتاد و دو ملت را به وجود آورد؛ اما

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند

شيعه از مصحف امام على عليه‏السلام و جمع كاملى از قرآن اعم از ظاهر و باطن آن سخن مى‏گويد [33] كه نزد حضرت مهدى «عجل الله فرجه» است و پس از ظهور در اختيار مردم گذارده مى‏شود [34] و آن مصحفى است كه تمام تنزيلات قرآنى و تبيينى را در بر دارد.

مرحوم شيخ مفيد نيز در «المسائل السروية» مى‏نويسند: «بى ترديد آنچه از قرآن بين دو جلد وجود دارد تمامش كلام خداى بزرگ و نازل شده از جانب اوست و در آن هيچ چيزى از كلام بشر نيست و همه آن، قرآن به شمار مى‏آيد. و اما باقى آنچه نازل كرده است نزد حافظ شريعت ـ امام معصوم ـ و كسى است كه احكام الهى پيش او وجود دارد. و هيچ بخشى از آن ضايع نشده است. و اگر جامع قرآن، اين دسته از تنزيلات را در دو جلد قرآن موجود جمع نكرد به دلايلى است كه يكى از آنها قصور او در معرفت اين تنزيلات است و ... .» [35]

وى در اوايل المقالات فى المذاهب المختارات نيز مى‏گويد: «برخى اماميه گفته‏اند: از قرآن حتى كلمه‏اى از آيه‏اى يا از سوره‏اى حذف نشده است، ليكن آنچه در مصحف امير مؤمنان عليه‏السلام از تأويل و تفسير معانى قرآن كه با حقيقت تنزيل مطابق بود، حذف شد. و آن بخش، ثابت و منزّل از جانب خدا است هر چند بخشى از قرآن معجزه، نبود.

و نزد من اين گفتار شبيه‏تر (به اصول و قواعد است) تا سخن كسى كه بى‏هيچ تأويلى ادعا مى‏كند برخى جملات رااز قرآن، كم كرده‏اند.» [36]

2. تحريفات معنوى

قرآن لايه‏هاى فراوان و سبك بيانى خاص دارد؛

اين كتاب درمان دردها، هدايت به روشنايى‏ها و آخرين پيام خداوند و دعوت عمومى او از انسان‏ها با هر مرتبه‏اى از فهم و درك، تا روز قيامت است.

قرآن، معاصران پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم را تربيت كرد و نيز با نسل‏هاى بعد سخن گفت؛ وجود آيات متشابه، آيات محكم، آيات مجمل، آيات عام، و تأخير تفصيل و تخصيص آيات به زمان ديگر، براى رسالت‏هاى گوناگونى است كه قرآن دارد.

قرآن بهترين راه آموزش و پرورش معنوى نسل‏ها را در اين سبك به ما تعليم فرمود؛ اين سبك بيان، و ابعاد پيچيده آن، به قرآن ويژگى خاص بخشيده است كه كم آگاهى از آن چه بسا موجب شود انحرافات معنوى بين مردم پديد آيد و آنان را از حقايق قرآن باز دارد؛ از اين‏رو آيات محكم، مرجع اصلى كتابند و آيات متشابه را بايد به آنها ارجاع داد. البته توسط كسانى كه انحراف قلبى ندارند و راسخ در علمند.

جنگ هفتاد و دو ملت تماماً مستند به آيات قرآن است. اشعرى، معتزلى، مجسمه، مشبهه، قدريه، جبريه، مرجئه، صوفيه، باطنيه، شيعه و... در ادعاهايشان از قرآن شاهد مى‏آورند. احمد بن محمد بن مظفر از علماى بزرگ عامه در قرن هفتم، كتابى به نام «حجج القرآن» نوشته است و در آن آياتى را ذكر مى‏كند كه هر فرقه‏اى مى‏تواند عليه ديگر مذاهب و فرقه‏ها كه با او در تضاد است، به آنها استناد كند.

تحريف معنوى قرآن توسط فرقه‏سازان مغرض يا جاهل، از مراجعه بى ضابطه به قرآن ناشى است؛ زيرا در غير اين صورت، چرا كتابى كه خود مرجع رفع تنازعات است، اين همه دست خوش بازى مذهب‏ها و فرقه‏ها شود؟!

شيعه مى‏گويد: حقيقت قرآن را آن گونه كه از آن اختلاف برنخيزد، كسانى مى‏دانند كه در علم راسخند و از همه قرآن اعم از متشابه و محكم، عام و خاص، ناسخ و منسوخ و غيره آگاهى دارند.

البته اين به معناى ممكن بودن فهم تفسير و توضيح ابهامات عارضى بر قرآن نيست؛ زيرا اين ابهامات با دانستن لغت و ادبيات و روش‏هاى معمول رفع مى‏شود.

يكى از اسرار ارجاع امت به عترت پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، جلوگيرى از تحريف معنوى است.

ترمذى از جابر نقل مى‏كند: «پيامبر را ايام حج روز عرفه ديدم كه بر شتر «قصواء» سواربود و خطبه مى‏خواند؛ شنيدم فرمود:

«اى مردم! من بين شما دو چيز گذاشتم، مادامى كه از آنها ـ علوم و معارف و احكام ـ ياد بگيريد، گمراه نمى‏شويد؛ آنها، كتاب خدا و عترت من اهل بيتم هستند.» [37]

اين روايت به فراوانى در منابع عامه و خاصه وجود دارد و اما در روايات شيعه نيز نگرانى از تحريف معنوى قرآن نيز بيان شده است؛

براى نمونه در نامه امام‏باقر عليه‏السلام به سعدالخير نقل است: «وَ كان مِنْ نَبْذهِم الكتاب انْ اقامُوا حروفه و حرّفو حدوده....» [38]

و از سيره آنان پشت سر انداختن ـ و بى اعتنايى ـ به كتاب اللّه‏ اين بود كه حروف قرآن را اقامه، اما حدود و معانى آن را تحريف كردند.

اين روايت، گواه صادقى بر صيانت و سلامت نص قرآن از تحريف لفظى به نقيصه و اضافه است علاوه بر اين، نگرانى امام باقر عليه‏السلام را از ضايع كردن معانى، مرزها و مقاصد حروف قرآن ذكر مى‏كند.

3. آسيب‏هاى نقل حديث و مشكل فهم روايات

جعل حديث و ظهور روايات دروغين و انتقال انديشه‏هاى اسرائيلى به مجموعه‏هاى حديثى مسلمانان، از جمله دردناك‏ترين وقايع فرهنگى در امت اسلامى است؛ چنان‏كه به نقل فريقين، پيامبر و پيشوايان معصوم عليهم‏السلاماز اين نگرانى خبر داده‏اند امام على عليه‏السلام از حضرت رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم نقل مى‏كند: «بر من دروغ نبنديد؛ زيرا هر كس به من دروغ بندد، در آتش داخل شود.» [39]

ابو هريره نيز از پيامبر اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلم روايت كرده است: «هر كس به عمد بر من دروغ بندد، جايگاهش را در آتش فراهم آورده است.» [40]

سُليم بن‏قيس‏هلالى از اميرمؤمنان عليه‏السلامنقل مى‏كند:

«همانا حق و باطل، راست و دروغ، ناسخ و منسوخ، عام و خاص، محكم و متشابه و محفوظات و موهومات بين مردم وجود دارد؛ در زمان خود پيغمبر به آن حضرت دروغ بستند تا به سخنرانى برخاست و فرمود: «اى مردم! كسانى كه به من دروغ مى‏بندند فراوان شده‏اند، هر كس عمدا بر من دروغ بندد جايش پر از آتش باد! با وجود اين پس از وى باز هم به او دروغ بستند... .» [41]

علاوه بر اين برخى كتاب‏هاى روايى و سندها را حذف كرده‏اند و اين كار، اطمينان به نقل احاديث را تضعيف مى‏كند. [42]

چنان‏كه در منابع شيعى نيز تفاسيرى؛ مانند تفسير منسوب به على بن ابراهيم قمى، كتاب سليم‏بن قيس، تفسير عياشى، تفسير امام حسن عسكرى عليه‏السلاماحتجاج طبرسى و... وجود دارد و در اين كتابها مطالب و احاديث ضعيفى وجود دارد كه مورد انكار محققان شيعى قرار گرفته‏اند. [43]

مشكل ديگر در ايجاد بى اعتمادى به بسيارى احاديث عامه و اماميه، وجود راويان دروغين در اسناد احاديث است؛ از اين‏رو در كتاب‏هاى رجال و شخصيت‏شناسى شيعه و سنى تلاش شده است اين افراد را به آنان كه در پى حديث‏شناسى‏اند بشاسانند تا در شناخت صحت سند احاديث ياريشان كنند.

علامه امينى در كتاب الغدير، حدود هفتصد نفر از دروغ پردازان را كه نامشان در مشايخ حديثى وجود دارد، معرفى كرده است. [44]

نسايى از محدثان اهل‏سنّت در كتاب «الضعفاء» مى‏گويد:

«مشكلات سه گانه مذكور، هر يك نگرانى‏هايى را در شناخت صحيح شريعت به وجود مى‏آورد. رجال‏شناسى، كتاب‏شناسى و تدوين ضوابط حديثى براى رفع تا حد ممكن اين دغدغه‏ها است.

اگر مشكل فهم جهت صدور و درايت حديث را به مشكلات مذكور بيفزاييم، مسأله بغرنج‏تر مى‏شود؛ براى نمونه: روايتى در پاسخ كسى با سطح فهم خاصى وارد شده است و روايت ديگر براى شخص ديگر با فهم بالاتر يا پايين‏ترى است. روايتى بخشى از ابعاد مسأله‏اى را ذكر كرده است. و روايت ديگر ابعاد بيشترى را بيان كرده است در روايتى عام و در حديث ديگر خاص متذكر شده است و... .»

كنايات و اشارات و اسرارى نيز در برخى روايات وجود دارد كه براى اهلش است؛ بنابراين شريعت‏شناسى و انتخاب راه مطمئن از يك سو، و گرفتار نيامدن در دام روايات دروغين و منابع ضعيف و مجهول و فهم مراد و مقاصد صحيح روايات از جانب ديگر عمل دشوارى است و به درك و رشد بالاى علمى، آگاهى كافى از اصول شريعت و درك مناسب از شرايط و اوضاع تاريخى و شناخت جهت صدور روايات نياز دارد. و در غير اين صورت چه بسا انسان از حقيقت دور شود و به كج راهه بيفتد و به قول جلال‏الدين بلخى:

نكته‏ها چون تيغ فولادست تيز
گر ندارى تو سپر واپس گريز

پيش اين شمشير بى اسپر نيا
كز دريدن تيغ را نبود حيا

ابى حيون از موالى امام رضا عليه‏السلام نقل مى‏كند:

«هر كس متشابه قرآن را به محكمش ارجاع دهد، همانا به صراط مستقيم هدايت شده است. در اخبار ما محكماتى مثل محكم قرآن و متشابهاتى مثل متشابه آن وجود دارد؛ پس متشابه روايات ما را به محكمات آن ارجاع دهيد و متشابهات را بى آن كه محكمات احاديث ما را بشنويد، پيروى نكنيد كه گمراه خواهيد شد.» [45]

پاورقى:‌


[1]. محمد هادى معرفت، التمهيد، ج 1، ص 281، چاپ اول، چاپخانه مهر 1396 ه .
[2]. نمونه‏هاى نسبتاً فراوانى از آنها در كتب تاريخ قرآن و علوم قرآنى ذكر شده است و برخى دانشمندان آنها را تا چند هزار تخمين زده‏اند. گفتنى است اين غلط‏ها در قرائت مشكلى به وجود نياورده‏اند و ما را به غلط خوانى نكشيده‏اند و عمده آنها از نوع نوشتار بر وزن قرائات است. چون هنگامى كه املاء كننده‏اى؛ مثل ابى بن كعب قرآن را بر گروه توحيد مصاحف عثمانى مى‏خواند «من ما» را ادغام مى‏كرد، نويسندگان نيز به همين روش اين كلمه را «مما رزقناهم» «ممّن» يا «عن ما» را «عمّ» مى‏نوشتند.
[3]. مثل تشخيص حرف ب، ت، ث، يا ج، ح، خ از هم كه با مدد نقطه ممكن شد.
[4]. آيه 9 سوره حجر «إنّا نحن نزّلنا الذِّكر و إنّا له لحافظون».
[5]. ر.ك: الشفاء، ص 1102 ـ 1103.
[6]. مفاتيح الغيب، ج 19، ص 160 ـ 161، ذيل آيه 9 از سوره حجر.
[7]. سوره حجر، آيه 9.
[8]. الامام الصادق عليه‏السلام، ص 296: القرآن باجماع المسلمين هو حجة الاسلام الاولى و هو مصدر المصادر له و هو سجل شريعته و هو الذى يشتمل على كلها و قد حفظه اللّه‏ تعالى الى يوم‏الدين كما وعد سبحانه اذ قال: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»؛ سوره حجر، آيه 9، و ان اخواننا الامامية على اختلاف منازعهم يرونه كما يراه كل المؤمنين.
[9]. بين الشيعه و اهل السنة، ص 35، يعتقد الشيعة، الجعفرية كما يعتقد اهل السنة ان القرآن الكريم هو كلام اللّه‏ عزوجل المنزل على رسوله المنقول بالتواتر المدوّن بين دفتى المصحف بسوره و آياته المرتبة بتوقيف من الرسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمو انه الجامع لاصول الاسلام، عقائده و شرائعه و اخلاقه و الخلاف بيننا و بينهم فى هذا الصدد يتمثل فى امور شكليه و جانبيه لا تمس النص القرآنى بزيادة و لا نقص و لا تحريف و لا تبديل.
[10]. المسائل السروية، ص 78: «لا شك ان الّذى ين الدفتين من القرآن جميعه كلام اللّه‏ تعالى و تنزيله، و ليس فيه شى‏ء من كلام البشر، و هو جمهور المنزل.»
[11]. سوره قيامت، آيت 19 ـ 17: «إنّ علينا جمعه و قُرانه فاذا قرأناه فاتّبع قُرانه ثُمَّ إنَّ علينا بيانه».
[12]. «و أَنزلنا إليك الذكر لتُبين للناسِ ما نُزَّل اليهم و لعلَّهم يتفكرون».
[13]. مختصر سنن ابى داود للحافظ المنذرى و معالم السنن لابى سليمان الخطابى و تهذيب الامام ابن القيم الجوزية، احمد محمد شاكر، ج 7، ص 8 ـ 7.«يحتمل فيه وجهان من التأويل احدهما: ان يكون معناه انه اوتى من الوحى الباطن غير المتلو مثل ما اعطى من الظاهر المتلو.. .
شافعى: كل ما حكم به رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمفهو مما فهمه من القرآن... و لهذا قال رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمالا انى اوتيت القرآن و مثله معه يعنى السنة، و السنة ايضاً تتنزل عليهم بالوحى كما ينزل القرآن الا انها لا تتلى كما يُتلى القرآن.و يحتمل ان يكون معناه انه اوتى الكتاب وحياً و اوتى من البيان، اى اُذن ان يبيّنَ ما في الكتاب و يعمَّ و يخصَّ و ان يزيد عليه فيشرع ما ليس له فى الكتاب ذكر فيكون ذلك فى وجوب الحكم و لزوم العمل به: كالظاهر المتلو من القرآن.
[14]. تاويل مختلف الحديث، ج 1، ص 166.«و لم يكن رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلميعلم من حكم اللّه‏ تعالى الاّ ما علمه اللّه‏ عزوجل و لا كان اللّه‏ تبارك و تعالى يعرفه ذلك جملة بل ينزله شيئاً و ياتيه جبرئيل عليه‏السلامبالسنن كما ياتيه بالقرآن و لذلك قال اوتيت الكتاب و مثله معه يعنى من السنن.»
[15]. تاويل مختلف الحديث، ج 1، ص 195.«جاز ان ينسخ الكتاب بالسنة لان السنة ياتيه بها جبرئيل عليه‏السلامعن اللّه‏ تبارك و تعالى فيكون المنسوخ من كلام اللّه‏ تعالى هو قرآن بناسخ من وحى اللّه‏ عزوجل الذى ليس بقرآن و لذلك قال رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلماوتيت الكتاب و مثله معه ـ يريد انه اوتى الكتاب و مثل الكتاب من السنة».
[16]. و خداوند بر تو كتاب و حكمت را نازل كرد.
[17]. و ياد آوريد نعمت خدا را بر شما و نيز ياد آوريد آنچه را از كتاب و حكمت بر شما نازل كرد.
[18]. همانا خداوند بر مؤمنان منت گذاشت هنگامى كه بين آنان رسولى از جنس خودشان به رسالت فرستاد تا بر آنان آيات خدا را بخواند و آنان را تزكيه كند و به آنان كتاب و حكمت بياموزد. در مفاتيح الجنة، ج 1، ص 11، از شافعى نقل مى‏كند: شنيدم از كسانى كه اهل علم به قرآن هستند مى‏گويند: حكمت همان سنّت رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلماست.
[19]. و ياد آوريد آنچه را در خانه‏هاى شما از آيات الهى و حكمت تلاوت مى‏شد.
[20]. سوره مائده، آيه 3.
[21]. سوره نسا، آيه 113.
[22]. مفاتيح الجنة، ج 1، ص 11، السنة المروزية، ج 1، ص 110، مسأله 401. «الا ان التحليل و التحريم من اللّه‏ يكون على وجهين احدهما: ان ينزل اللّه‏ تحريم شى‏ء فى كتابه فيسميه قراناً كقوله: «حرمت عليكم الميتة و الدم و لحم الخنزير»؛ سوره مائده، آيه 3 ـ و ما اشبه ذلك مما قد حرمه فى كتابه.
و الوجه الاخر: ان ينزل عليه وحياً على لسان جبريل بتحريم شى‏ء او تحليله او افتراضه فيسميه حكمة و لا يسميه قراناً و كلاهما من عند اللّه‏ كما قال اللّه‏: «و انزل اللّه‏ عليك الكتاب و الحكمة»؛ سوره نسا، آيه 113 و قال: «و اذكروا نعمة اللّه‏ عليكم و ما انزل عليكم من الكتاب و الحكمة»؛ سوره بقره، آيه 231، فتأولت العلما، ان الحكمه‏ها هنا هى السنة.
[23]. سوره نجم، آيه 3 ـ 4.
[24]. المنار، ج 1، ص 415 ـ 414، ط دارالمعرفة.
[25]. سنگسار كردن از مواردى است كه خداوند حكمش را نازل فرموده است و به زودى اقوامى مى‏آيند كه آن را تكذيب مى‏كنند.
[26]. مختصر المختصر، ج 2، ص 318. «و روى عنه انه قال: ان الرجم مما انزله اللّه‏ و يسجى‏ء قوم يكذبون به و هذا اللفظ ايضاً لا دلالة فيه على انه اراد به انه من القرآن لان فيما انزل اللّه‏ قرآناً و غير قرآن، قال اللّه‏ تعالى فى وصف الرسول صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم: «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى».
[27]. الفصول فى الاصول، ج 2، ص 258. «و هذا اللفظ ـ لو ثبت ـ لم يدل ايضاً على ان مراده انه كان من القرآن، لان ما يطلق عليه اسم الآيه لا يختص القرآن دون غيره، قال تعالى: «و من آياته خلق السموات و الارض»؛ ثم قال تعالى: «ان فى ذلك لآيات»؛ فيسمى الدلالة القائمة مما خلق على توحيده آية، فليس يمتنع ان يذكر آية الرجم و هو يعنى ان ما يوجب الرجم انزله اللّه‏ على رسوله صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم يوحى من عنده.
[28]. ر.ك: الاتقان، ج 2، ص 183؛ تفسير و مفسران، ذهبى، ج 1، ص 72 ـ 73.
[29]. ر. ك. زركشى، بدرالدين، البرهان فى علوم القرآن، فى معرفة شروط المفسّر، ج1، ص441.
[30]. شمس‏الدين ذهبى، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 3 ـ 2. ج هند: و من مراسيل ابن ابى مليكه: «ان الصديق جمع الناس بعد وفاة نبيهم فقال انكم تحدثون عن رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم احاديث تختلفون فيها و الناس بعدكم اشدّ اختلافاً فلا تحدثُوا عن رسول اللّه‏ شيئاً فمن سئلكم فقولوا بيننا و بينكم كتاب اللّه‏ فاستحِلوا حلاله و حرِّمُوا حرامه».
[31]. سنن دارمى، ج 1، ص 85؛ كنزالعمال، ج 5، ص 239، ح 4865؛ تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 7؛ و در سنن ابن ماجه، باب التوقى فى الحديث عن رسول اللّه‏ صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم، ج 1، ص 12، ح 28، چنين آمده است: عن قَرظَة بن كعب قال: «بعثنا عُمَرَ بنُ الخطاب الى الكوفة و شيعنا، فمشى معنا الى موضع يقال له صِرارٌ. فقال: أتدرونَ لِمَ مَشَيْتُ مَعكُمْ؟ قال، قلنا: لِحق صُحبة رسول اللّه‏ و لِحَق الانصار. قال: لكنّى مشيتُ معكم لحديثٍ اردت اَن اَحدَّثكم به، فَاردت ان تحفظوه لممشاى معكم، انّكم تقدمون على قوم للقرآن فى صدورهم هزيزٌ كهزيز المرجل. فاذا رأَوْكُم مَدُّوا اليكم اعناقَهم و قالوا: اصحابُ محمد. فاقلوا الرواية عن رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمثم انا شريككم».
[32]. ر.ك: كنزالعمال، ج 5، ص 239، ح 486؛ منتخب كنزالعمال مطبوع در حاشيه مسند احمد، ج 4، ص 61؛ المستدرك، ج 1، ص 110؛ جامع بيان العلم، ج 2، ص 147؛ شرف اصحاب الحديث، ص 88 و نقش ائمه در احياى دين، علامه عسكرى، ج 1، ص 155 ـ 148.
[33]. ر.ك: اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، باب 91، ح 1، به نقل جابر از امام باقر عليه‏ السلام و حديث دوم باز به نقل جابر از امام باقر عليه‏السلامو نيز كافى، ج 2، ص 633، ح 4، در مصحف امام على عليه‏ السلام.
[34]. ارشاد، شيخ مفيد، ص 365، ط نجف، ج 2، ص 382، ط آل البيت و بحارالانوار، ج 52، ص 339، ح 85، ص 364، احاديث شماره 139، 140، 141.
[35]. المسائل السروية، ص 78.«لا شك ان الذى بين الدفتين من القرآن جميعه كلام اللّه‏ تعالى و تنزيله و ليس فيه شئ من كلام البشر و هو جمهور المنزل.و الباقى مما انزله اللّه‏ تعالى عند المستحفظ للشريعة، المستودع للاحكام، لم يضع منه شى‏ء و اِنْ كان الذى جمع ما بين الدفتين الان لم يجعله فى جملة ما جمع لاسباب دعته الى ذلك منها قصوره فى معرفة ذلك... .
[36]. اوائل المقالات «و قد قال جماعة من اهل الامامة انه لم ينقص كلمة من آية و لا مِن سورة ولكن حذف ما كان مثبتاً فى مصحف امير المؤمنين من تأويل و تفسير معانيه على حقيقة تنزيله و ذلك كان ثابتا منزلا و ان لم يكن من جمله كلام اللّه‏ تعالى الذى هو القرآن المعجز و عندى ان هذا القول اشبه من مقال من ادّعى نقصان كلم من نفس القرآن على الحقيقة دون التأويل و اليه اميل و اليه اسأل توفيقه للصواب».
[37]. ترمذى، ج 13، ص 199، باب مناقب اهل بيت النبى صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم و رجوع كنيد به كنزالعمال، ج 1، ص 48: «يا ايها الناس انى قد تركت فيكم، ما ان اخذتم به لن تضلوا؛ كتاب اللّه‏ و عترتى اهل بيتى».
[38]. روضه كافى، شيخ كلينى، ج 8، ص 52، ح 16.
[39]. صحيح بخارى، مقدمه ح 1؛ «لا تكذبوا عليّ، فانّه من يكذب عليّ يلج النار».
[40]. همان، ح 3؛ «من كذب علىّ متعمدا فليتبوأ مقعده من النار».
[41]. كافى، كتاب فصل العلم، باب اختلاف، الحديث 1.«انّ فى ايدى الناس حقّاً و باطلاً و صدقاً و كذباً و ناسخاً و منسوخاً و عامّاً و خاصّاً و محكماً و متشابهاً و حفظاً و وهماً و قد كُذِبَ على رسول اللّه‏ صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله‏ و سلمعى عهده حتى قامَ خطيباً فقال: ايها الناس قد كثرت علىَّ الكذابَهُ فمَن كذب علىّ متعمداً فليتبوا مقعدهُ منَّ النار، ثم كذب عليه من بعده...».
[42]. ر.ك: اضواء على السنة المحمدية، ابو رية؛ الموضوعات، ابن جوزى، اللالى المصنوعة فى الاحاديث الموضوعة، الغدير، ج 5، ص 277 ـ 288، الموضوعات فى الآثار و الاخبار، هاشم معروف حسينى، تفسير و مفسران، ج 2، محمد هادى معرفت.
[43]. ر.ك: صيانة القرآن من التحريف، محمدهادى معرفت، چاپ جامعه مدرسين قم، بابى با عنوان: اهم مستند القول بالتحريف، صفحات 221 ـ 237.
[44]. الغدير، ج 5، ص 209 ـ 275.
[45]. وسائل الشيعة، شيخ حرعاملى، ج 18، ص 82، كتاب القضاء، ابواب صفات القاضى، باب 9؛ وجوه الجمع بين الاحاديث المختلفة و كيفية العمل بها، ح 22:
«قال عليه‏السلام: من ردّ متشابه القرآن الى محكمه فقد هدى الى صراط مستقيم، ثم قال عليه‏السلام: ان فى اخبارنا محكماً كمحكم القرآن و متشابها كمتشابه القرآن، فردّوا متشابهما الى محكمها و لا تتَّبعوا متشابهها دون محكمها فتضلّوا.»