تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن

دكتر محمد باقر سعيدى روشن

- ۳۲ -


11. خيل نگهبانان الهى حافظ انسان . فرشته شناسى ، افعال خدا در سرنوشت انسانها كه مختارند، وابسته به رفتار خود انسانهاست . اراده تكوينى خداوند قابل تغيير نيست ، از اين رو سرنوشت بد هر قوم ، كه مرهون رفتار آنان است ، در قضاى الهى تغييرپذير نيست و ياريگرى جز خدانيست ؛

12. رعد و برق ، ابرهاى باران زا و پديده هاى جوى و فوايد آنها، نشانه هاى توحيدى ؛

13. رعد و تنزيه و حمدگويى خدا، فرشتگان هم تنزيه گو و تسبيح گوى خدايند، خوف فرشتگان از عظمت الهى ، صاعقه ها و آسيب آنها همه به فرمان خداست ، ستيزه جويى و حق ناسپاسى انسان ، كيفر بخشى نيز از صفات خداست ؛

14. دعوت حق تنها از آن خداست (توحيد)، خواندن غير خدا باطل و پاسخ است ، بى خاصيتى بتها، تلاش بيهوده مشركان ، درخواست كافران از بتها گمراهى است .

چنانكه ملاحظه شد، در اين آيات كه نزديك به يك سوم آيات سوره رعد است موضوعات گوناگونى چون : شناخت خدا، افعال ، صفات ، شناخت معاد و نشانه هاى آن ، قرآن و حقانيت آن ، فرشته شناسى ، كيهان شناسى و پديده هاى گوناگون جوى و زمينى ، شناخت انسان و هسته اوليه جنينى او و گزارشهاى انسان سازانه ، بيان خصوصيات روانى انسانهاى كافر، سنتهاى الهى در سرنوشت انسان ، ذكر پايان سرنوشت معاندان اقوام پيشين و جز اينها را در بر مى گيرد كه به اجمال بدانها اشاره خواهد شد.

4. زبان ذو مراتب

مكرر اشارت رفت كه قرآن هدايت انسان را رسالت خويش قرار داده است كه ثمره آن رشد و شكوفايى استعدادهاى خاص انسانى و تعالى من علوى و رُقاى وجودى است .

چنان كه بالعيان مى دانيم سرشت انسان طالب كمال مطلق است و ذات انسان ، ذاتى است بى قرار كه هماره در پى دستيابى به هدفى برتر و بالاتر است .

وحى الهى كه ترجمان هستى انسان است ، فطرت آدمى را مخاطب خويش مى خواند، و پيام خود را به سوى او روان مى سازد و گام به گام او را به سوى كمال واقعى پيش مى برد.

بدين روى آموزشگاه تربيتى قرآن با معانى تو در تو و سطوح گونه گون ظهر و بطن ، براى هيچ مرتبه اى از مراتب رشد و حركت معنوى انسان فاقد پيام مناسب نيست . قرآن ، هم حق ستيزان گريزپا را دعوت مى كند كه به سوى حق باز آيند و فطرت افلاكى خويش را در خاك تيره نيالايند: (( اذهب الى فرعون انه طغى # فقل هل لك الى اءن تزكى # و اءهديك الى ربك فتخشى (1163) )) ؛ (( وقد خاب من دساها (1164) )) و هم راكدان و در جازدگان را به تكاپو مى خواند كه : و اءن ليس ‍ للانسان الا ما سعى (1165) و هم رهروان گوناگون صراط مستقيم (آرام روان ، چابك سواران و تيز پروازان ) را مشمول خطاب خويش قرار مى دهد كه : فاذا فرغت فانصب ؛ (1166) زيرا نداى گذر از وضع موجود به وضع مطلوب ، دعوتى است مدام ، كه پاسخ به اين دعوت نيز تلاشى بى پايان را مى طلبد، هر چند آن را سمت و سويى معلوم است : و اءن الى ربك المنتهى . (1167)

بنابر اين وقتى قرآن از زياد شدن هدايت و ايمان سخن مى گويد، معلوم مى شود كه هدايت و ايمان ذو مراتب است ، هم از اين روى روشن مى گردد زبان قرآن ، نيز زبانى ذو مراتب و چند سطحى است : (( و يزيد الله الذين اهتدوا هدى (1168) )) ؛ (( يا اءيها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله (1169) )) ؛ (( و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا... (1170) )) .

چنانكه روشن است ايمان از مقوله گروش است و اين گروش مسبوق به نوعى معرفت و نگرش . بدين روى تلاوت آيات منشاء دو حقيقت است : يكى معرفت و ديگرى ايمان .

امام خمينى (ره ) در همين زمينه مى نويسد:

و بايد دانست كه در اين كتاب جامع الهى به طورى اين معارف ، از معرفة الذات تا معرفة الافعال ، مذكور است كه هر طبقه به قدر استعداد خود از آن ادراك مى كنند؛... چنانكه كريمه : هو الاءول والاخر و الظاهر و الباطن ، (1171) و كريمه : الله نور السماوات والاءرض (1172) و كريمه و هو الذى فى السماء اله و فى الاءرض (1173) و كريمه (( هو معكم )) (1174) و كريمه (( اينما تولوا فثم وجه الله )) الى غير ذلك در توحيد ذات ، و آيات كريمه آخر سوره حشر و غير آنها در توحيد صفات ، و كريمه و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى (1175) و كريمه : (( الحمد لله رب العلمين )) و كريمه : يسبح لله ما فى السماوات و ما فى الاءرض (1176) در توحيد افعالى ، كه بعضى به وجه دقيق و بعضى به وجه دقيق عرفانى دلالت دارد، براى هر يك از طبقات علماى ظاهر و باطن طورى شفاى امراض است و در عين حال كه بعضى آيات شريفه ، مثل آيات اول (( حديد )) و سوره مباركه (( توحيد )) به حسب حديث شريف كافى براى متعمقان از آخرالزمان وارد شده ، اهل ظاهر را نيز از آن بهره كافى است و اين از معجزات اين كتاب شريف است و از جامعيت آن است . (1177)

علامه طباطبايى (ره ) از اين خصوصيت ، يعنى مراتب چند سطحى معانى قرآن چنين ياد مى كند:

قرآن از نظر معنا مراتب مختلفى دارد، مراتبى طولى كه مترتب و وابسته به يكديگر است ، و همه آنها در عرض يكديگر قرار ندارد، تا دشوارى استعمال يك لفظ در بيشتر از يك معنا، يا مشكل عموميت مجاز، و يا دشوارى لوازم متعدد براى ملزوم واحد، پيش آيد. چه اينكه همه اين معانى طولى ، معانى مطابقى است و الفاظ آيات به دلالت مطابقى بر آن دلالت دارد، البته هر معنايى متعلق به مرتبه اى از فهم است . (1178)

5. معارف فراعرفى

اگر شرط لازم زبان عرف آن باشد كه در سطح فهم عرف باشد، (1179) در اين صورت بايد حداقل يك رشته از تعابير بلند توحيدى و معادشناسى قرآن و همين طور حروف مقطعه آغاز برخى سوره هاى قرآن را خارج از سطح فهم عرف بدانيم ؛ زيرا به نظر نمى رسد اين گونه تعبيرها آشنا و متعارف در ميان عرف مردم باشد:

هو الاءول والاخر والظاهر والباطن ؛ (1180) او (خدا) است اول و آخر و ظاهر و باطن .

(( كل شى ء هالك الا وجهه ؛ (1181) همه چيز نابود شونده است جز ذات پرورگار. ))

و ما تشاؤ ون الا اءن يشاء الله ؛ (1182) و چيزى را نمى خواهيد مگر آنكه خدا بخواهد.

و هو معكم اءين ما كنتم و الله بما تعملون بصير؛ (1183) و او (خدا) با شماست هرجا كه باشيد و خداوند به آنچه انجام مى دهيد بيناست .

ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى ؛ (1184) تو تيز نينداختى آن هنگام كه تير انداختى ، بلكه خداوند تير انداخت .

و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ؛ (1185) و هيچ چيز نيست مگر آنكه گنجينه هاى آن نزد ماست و ما جز به اندازه معين فرو نمى فرستيم .

لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اءول مرة ؛ (1186) همانا تنها نزد ما آمديد، همان طور كه نخست شما را تنها آفريديم )) .

گويا از ميان خصائص گونه گون قرآن ، زيبايى و دلربايى قرآن سبب شده است ، كسانى گمان برند قرآن كتابى ساده و سهل است ؛ ولى روشن است كه اين تمام خصوصيات قرآن نيست ، بلكه قرآن به جز زيبايى و جاذبه ظاهرى ، ژرفايى نيز دارد كه پهلوانان انديشه ورز را مى طلبد تا به درك آن اعماق نايل آيند.

مطابق نقل ، اميرالمومنين على (عليه السلام ) فرمود: و ان القرآن ظاهره انيق و باطنه عميق . لا تفنى عجائبه و لا تنقضى غرائبه و لا تكشف الظلمات الا به ؛ (1187) ظاهر قرآن زيباست و باطن آن ژرف و ناپيدا، شگفتيهاى آن سپرى نگردد و تازه هاى آن به پايان نرسد و تاريكيها جز با آن زدوده نشود )) .

امام خمينى (ره ) درباره اين خصوصيت قرآن مى نويسد:

لسان قرآن ، لسانى است كه سهل و ممتنع است ، بسيارى از ارباب معرفت و فلسفه گمان مى كنند كه قرآن را مى توانند بفهمند براى اينكه بُعدى (از آن ) براى آنها جلوه كرده است و آن بُعدى كه در پس اين ابعاد است براى آنها معلوم نشده است . (1188)

6. مراتب عالى هدايت و عرف ويژه قرآن

قرآن به ما مى آموزد كه در فرايند تنزيلى و ارائه مفاد ظاهرى همانند خورشيد، روشنايى بخش راه همه انسانهاست تا حد نصاب هدايت و اتمام حجت و زمينه سعادت براى همگان فراهم آيد: (( هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين )) ؛ (1189) (( كذلك يبين الله آياته للناس لعلهم يتقون . )) (1190)

براى دستيابى به اين سطح از معانى قرآن ، استفاده از ابزارهاى زبان شناختى و سلامت عقلى كافى است . به نظر مى رسد كسانى كه از زبان عرفى قرآن سخن به ميان آورده اند، همين سطح از شناخت قرآن را منظور داشته اند كه براى عموم مردم از كافر و مسلمان تحقق مى يابد، (1191) وگرنه چگونه مى توان تمام معانى قرآن اعم از ظاهر و باطن و همه ابعاد و سطوح متصاعد معنايى آن را، در قلمرو فهم عرفى جستجو كرد؟ قرآن تصريح مى كند كه تمام حقيقت آن در همين فرايند ظهور و زبان از عمق به سطح خلاصه نمى شود، بلكه افزون بر اين ، قرآن داراى فرايند تاءويلى و زبان از سطح به عمق و حقايق متعالى است ، كه دستيابى به آن تنها با اتكا به اصول زبان شناسى عرفى ناممكن است . براى ورود به اين سطح از معارف قرآن ، افزون بر قوانين زبان شناختى ، استمداد از تعالى نفسانى و بُعد روان شناختى و معناشناسى آيات در پرتو يكديگر، نيز ضرورى است : انه لقرآن كريم ، فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون تنزيل من رب العالمين . (1192)

علامه طباطبايى (ره ) در مقدمه تفسير خود آورده است : قرآن را بايد با خود قرآن تفسير كرد و توضيح آيه را به وسيله تدبر و دقت از ديگر آيات جستجو كرد و مصاديق را با ويژگيهايى كه خود آيات به دست مى دهد، شناخت . (1193)

وى در موقفى ديگر بيان مى كند كه قرآن كتابى است قابل فهم و انديشه افراد عادى نيز بدان دسترسى دارد و آيات آن يكديگر را تفسير مى كنند؛ زيرا خداوند، مردم را به تدبر در آيات آن فراخوانده است ، تا در پرتو آن معلوم شود كه قرآن فاقد هرگونه اختلافى است . (1194)

با اين وصف ، وى در توضيح مفهوم (( تفسير به راءى )) تصريح مى كند كه :

اكتفا به ابزارهاى متعارف در فهم كلام عرب ، براى فهم كلام خداوند و مقايسه كلام خدا با سخن مردم ، خود نوعى تفسير به راءى است ؛ زيرا هرگاه به پاره اى از سخن هر متكلمى برخورد كنيم ، بى درنگ ، به قواعد متعارف در كشف مراد آن سخن برمى آييم و مى گوييم مرادش چيست ؛ و بر همين اساس است كه اقرار و شهادت و غيره صورت مى گيرد. اين همه ، بدان روى است كه سخن ما انسانها براساس دانش ما از لغت و مصاديق حقيقى و مجازى كلمات شكل مى گيرد. لكن قرآن ، چنانكه در بحثهاى سابق گذشته ، اين گونه نيست ، بلكه آيات قرآن با اينكه كلمه هايى جدا از يكديگرند، سخنى يكپارچه اند و همان گونه كه على (عليه السلام ) فرمود، پاره اى آيات آن در برابر پاره اى ديگر سخن مى گويند و برخى براى برخى ديگر گواهى مى دهند.

پس براى استنتاج مراد يك آيه ، تنها كاربرد قواعد جارى در معناشناسى كفايت نمى كند، بلكه راه صحيح فهم مراد سخن وحى آن است كه در هر موضوع تمامى آيات متناسب با آن بررسى و در آن تدبر كامل شود. مطابق اين معنا، تفسير به راءى كه مورد نهى قرار گرفته ، ناظر به طريق كشف معنا مى شود نه خود معنا. به عبارت ديگر در اين سخن ، (من فسر القرآن براءيه ...) از فهم سخن خداوند، با اكتفا به همان طريقه فهم سخن انسانها، پرهيز داده شده است ؛ هرچند ممكن است جوينده ، به معناى واقعى هم رسيده باشد. دليل اين سخن آن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روايتى ديگر فرمود: (( كسى كه در مورد قرآن با تكيه بر نظر خود سخن بگويد، و به معناى واقعى برسد، بازهم خطا كرده است )) . در اينجا حكم به خطا، با فرض دستيابى به معناى واقعى ، تنها به همان دليل است كه اين اشتباه ، مربوط به شيوه فهم است . (1195)

7. جهانى بودن و جاودانگى قرآن

همچنين جهانى بودن و جاودانگى قرآن در جايگاه خو به عنوان يك مبناى قطعى مانع از آن است كه زبان آن در قلمرو زبان عرف عام مردم انحصار يابد. چه اينكه زبان عرف ، خواه ناخواه به نوعى از سطح فهم ، فرهنگ و آگاهيهاى گويندگان انسانى و محدوديتهاى آنها متاءثر است . اما آيت پاينده و سخن جاودانه پروردگار كه ملازم با حق بودن است (رعد، 1) و فرسايش زمان و غبار بطلان در حريم آن راه ندارد (فصلت ، 42) زبان هماره زيبا و پيام ماناى آن پيوسته بر سرزمين جان آدميان مى بارد و آنان را به حياتى برين مى خواند: و اعلموا اءنه ليس على اءحد بعد القرآن من فاقة ، و لا لاحد القرآن من غنى ... ما توجه العباد الى الله تعالى بمثله ؛ (1196) آگاه باشيد! هيچ كس پس از داشتن قرآن بيچارگى ندارد و هيچ كس پيش از داشتن قرآن بى نيازى نخواهد داشت ... هيچ چيز همانند قرآن وسيله روى آوردن بندگان به سوى خدا نيست )) .

بدين روى ، با توجه به آنچه گذشت مى توان چنين نتيجه گرفت كه قرآن هرچند از لحاظ اصول محاوره ، منطق زبان شناختى عرف عقلا را - البته بدون مسامحات مجاز عرفى - مراعات مى دارد و نيز در ساخت مفهومى و رسانايى سخن ، به منظور اتمام حجت و تحقق حد نصاب هدايت ، سطح درك و فهم عموم مخاطبان و شيوه تخاطب و مكانيسم گفتمان عموم مردم را لحاظ مى كند، نه اصطلاحات فنى و پيچيده متخصصان را و به احتمال راجح ، مفاد (( بلسان قومه )) (1197) نيز همين دو جهت را منظور مى دارد، (1198) نه صرف همزبانى لغوى را؛ اما با اين وصف نمى توان زبان قرآن را به تمامى زبان تك ساحتى و عرفى دانست ؛ زيرا نشانه ها و علائم فرا عرفى و يا عرف خاص در مورد قرآن به اندازه اى غلبه دارد كه نمى توان به نظريه عرفى بودن اكتفا ورزيد. البته اين سخن هرگز به مفهوم كنار نهادن قوانين محاوره و زبان شناختى عرف عقلا نبوده ، بلكه غرض آن است كه براى دستيابى به معانى راقى قرآن ، افزون بر مكانيسم متعارف عقلا، مكانيسم خاص قرآن شناخت و آگاهى از عرف و زبان ويژه قرآن نيز اجتناب ناپذير است و تئورى عرفى بودن زبان قرآن نمى تواند جامع و شامل همه پيامها و مفاهيم قرآن شود.

همچنين از مباحثى كه تاكنون انجام گرفت اين موضوع نيز روشن مى شود كه قرآن هرچند مشتمل بر حقايق عقلانى و راهبرد استدلال برهانى است ، اما زبان قرآن را نمى توان زبان فلسفى يا كلامى به اصطلاح رايج دانست .

همچنين با وجود يك رشته توضيحات علمى و بازنمايى از پديده هاى خرد و كلان هستى و فرد و اجتماع انسان ، در قرآن نمى توان آن را يك كتاب علمى در مفهوم رايج كلمه چون : كيهان شناسى ، انسان شناسى ، زيست شناسى ، روان شناسى ، جامعه شناسى ، و مانند آن معرفى كرد، و زبان آن را زبان علمى دانست . همان گونه كه با اتصاف قرآن به انواع محسنات كلامى و جلوه هاى هنرى و زبانشناسيك چون : مجاز، كنايه ، تمثيل ، استعاره ، حذف و ايجاز و مانند اينها نمى توان رسالت قرآن را تنها در قلمرو هنر جستجو نمود و زبان قرآن را زبان هنرى ، نمادين يا اسطوره اى دانست .

و بالاخره با اينكه بُعد اخلاقى يك ركن اساسى از آموزه هاى قرآن را تشكيل مى دهد، نمى توان آن را صرفا از منظر اخلاقى نگريست و زبان آن را زبان احساس گروى و كاركردى متصف كرد. شايد از اين روست كه محقق فرزانه استاد مطهرى مى نويسد:

در كتاب آسمانى هيچ مطلب اجتماعى يا تاريخى با زبان معمول جامعه شناسى يا فلسفه تاريخ طرح نشده است ؛ همچنان كه هيچ مطلب ديگر: اخلاقى ، فقهى ، فلسفى و غيره با زبان معمول و در لفافه اصطلاحات رايج و تقسيم بندى مرسوم بيان نشده است . در عين حال مسائل زيادى از آن علوم ، كاملا قابل استنباط و استخراج است . (1199)

زبان هدايت

در پرتو نكاتى كه بيان شد، گمان مى رود معقول ترين رهيافت در زبان قرآن آن باشد كه آن را (( زبان هدايت )) بناميم .

هدايت يعنى : راهنمايى به سوى هدف برين حيات انسان و جهت بخشى و دعوت وى به تعالى و رقاى وجودى تا توانمنديها و استعدادهاى انسانى او به ثمر بنشيند و به هدف آفرينش خويش ، يعنى كمال انسانى نائل آيد.

زبان قرآن به اين دليل زبان هدايت و دعوت است كه با مراتب تشكيكى خود همه انسانها، اعم از عاميان و متخصصان فرهيخته در علوم و فنون را در بر مى گيرد و اختصاص به طيف خاصى از انسانها ندارد.

دو ديگر آنكه ، همه كاروانيان بشرى با فاصله هاى گوناگون اعتقادى و رفتارى ، اعم گمراهان و ايمانيان متوسط تا مقربان و برگزيدگان خدايى را فرا مى گيرد.

سوم آنكه ، گسترده اين زبان در قلمرو متن قرآن ، همه مراتب حقايق قرآن ، از ظهور تنزيلى ، تا صعود تاءويلى و بطون تو در تو را دربر دارد.

افزون بر اينها، راز اعجاز قرآن و بى همسانى آن ، كه مطابق تحديهاى مكرر قرآن (طور، 33 - 34؛ هود، 13؛ يونس ؛ بقره 23 - 24؛ اسراء 83) هرگز مغلوب نظيره گويان واقع نخواهد شد، به ويژگيهاى لفظى و معنايى قرآن برمى گردد و از آنجا كه هماوايى لفظ و معنا و اوج زيبايى و شكوه محتواى قرآن برخاسته از علم بيكران و جمال بى مانند خداوندى است ، هيچ گاه بشر را ياراى همبرى با آن نيست و اين جهت ، وجه فارق سخن خدا با كلام بشر است .

پنجمين دليل نامبردارى زبان قرآن به زبان هدايت ، توجه به مبداء فاعلى و قابلى اين زبان است . خاستگاه بيرونى و مبداء فاعلى اين زبان ، (( ربوبيت خدا )) است ، كه در عالم انسانى در نمود هدايت تشريعى و وحى نبوى تجلى مى يابد: ربنا الذى اءعطى كل شى ء خلقه ثم هدى . (1200)

خاستگاه درونى اين زبان همان (( فطرت انسان )) است : فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك الدين القيم . (1201)

و ششم آنكه اقتضاى تداوم ربوبيت الهى و ثبات فطرت در نوع انسان و بهره مندى تمامى نسلهاى انسانى از قرآن از يك سو و اكمال هدايت خاصه و ختم نبوت و كتاب آسمانى در شريعت محمد (مائده ، 3)، كه مستلزم استمرار هدايت قرآن و طراوت و تازگى آن در تاريخ بشر است از ديگر سو، گوياى زبان هدايت است : (( ان هو الا ذكر للعالمين )) . (1202)

در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) نقل است كه فرمود: (( خداوند قرآن را براى يك زمان و يك نسل و جامعه خاص قرار نداده است ، بلكه قرآن در همه زمانها تازه است و براى هر گروه تا روز قيامت نو و باطراوت است )) . (1203) بدين روى نظريه زبان هدايت از اين ويژگى نيز برخوردار است كه با جاودانگى پيام قرآن براى همه بشريت ، سازگارى كامل دارد.

فصل سيزدهم : معناشناسى و هرمنوتيك فهم قرآن

پيشتر ديديم كه هرمنوتيك جديد، به رغم نقش ديرين خود كه به منزله روش فهم متون ، به ويژه متون دينى ، دغدغه اصلى خويش را واكاوى فهم بشر قرار داده ، اهتمام خود را به تمامى صرف آن نموده است . صرفنظر از مناقشه در اين رويكرد انحرافى كه به گمان ما از مبادى و مبانى جهان شناختى ، انسان شناختى ، معرفت شناختى تجربه گرا، متن شناختى تحريف شده و غير الهى ، گرايشهاى ادبى ، هنرى و مانند اينها نشاءت مى گيرد، محتواى اين رهيافت و ويژگيهاى آن با دشواريهاى جدى روبه روست .

هرمنوتيك فلسفى انگشت اشاره خود را بر عناصر و مولفه هايى چون امور ذيل مى فشارد: تاءثير و مداخله اجتناب ناپذير ذهنيت ، پيش آگاهيها، گرايشها، علائق و پرسشهاى مفسر كه معلول عصر، فرهنگ و اقتضائات تاريخى محيط او از يك سو و فقدان معناى مركزى براى متن و عدم تاءثير قصد مولف در آن ، از سوى ديگر و نفى معيار و منطق مشترك بين الاذهانى به منظور سنجش و ارزيابى فهم معتبر از نامعتبر از جانب سوم است ، همه باعث مى شوند تا به گمان طرفداران هرمنوتيك مدرن ، هرگونه فهمى و از جمله فهم متون دينى ، صرفا داراى ارزش شخصى و نسبى ، غير ناظر به واقع تلقى شود و در خصوص فهم متون دينى نيز فهمهاى غير نهايى و پايان ناپذير مطرح گردد. (1204)

پرسشى كه ناگزيريم در خاتمه اين مجال به آن بپردازيم اين است كه : آنچه در باب هرمنوتيك متن گفته مى شود - صرفنظر از اينكه متن چيست ؟ متن مكتوب يا هنر، يا تمام هستى ؟ - همه هرمنوتيستها در اين نكته مشترك اند كه اين قواعد را براى كشف يا جعل معنا در متون انسان نوشته ، گفته اند. اما قرآن كه تفاوتهاى عمده اى با متون بشرى دارد، از جمله آنكه مولف قرآن خود خداست و ترتيب موجود در آن نيز ترتيب تقويمى كرونولوژيك نيست و مطالب آن غير مبوب و به غير ترتيب نزول است ، آيا هرمنوتيك ديگرى را نمى طلبد؟ پس آنچه در اين فصل دنبال مى شود، جستجو از ساز و كار و چگونگى فهم و تفسير قرآن با توجه به مبانى و مبادى خاص آن است .

1. مبانى يا زير ساختهاى فكرى در فهم قرآن

با ملاحظه تفاوتهاى اشاره شده ، به منظور دستيابى به هرمنوتيك فهم قرآن ، توجه به مبانى و پيشفرضهاى مرتبط با قرآن اجتناب ناپذير است ؛ زيرا مبانى يا باورهاى پايه و زير ساختهاى اعتقادى تاءثير بسزايى در شيوه و روش فهم ، اصول و قواعد فهم و معيارها و منطق فهم يك متن دارد.

مبانى ، جمع مبنا و در مفهوم (( بنا شده )) ، بر مجموعه باورهاى پايه و اصول موضوعه اى اطلاق مى شود كه در جاى خود بين و يا مبين و مدلل است . و اينك مهم ترين آنها اشاره مى شود:

يك ، معرفت شناختى جامع نگر و رئاليستى . از جمله مبانى پايه در رهيافت معرفت شناختى انديشمندان مسلمان ، نگرش جامع به مبادى معرفت انسان ، مشتمل بر تجربه ، عقل و كشف بى واسطه در دسترس همگان و معرفت وحيانى به واسطه انبياست كه مبتنى بر اصول عقلى بديهى ، تغييرناپذير و همگانى و آگاهيهاى حضورى و فطرى است كه شالوده نظريات برهانى است و بر اين اساس راه دستيابى و شناخت واقعيات عينى تسهيل و ممكن تلقى مى شود. (1205)

دو، هستى شناختى توحيدى . پس از الغاى سوفسطايى گرى و پذيرش واقعيت هستى ، استناد و اتكاى همه پديده هاى امكانى در ذات و افعال به وجود واجب يگانه و جامع همه كمالات هستى از پيشفرضهاى پايه براى تمامى اجزاى باور دينى يك انسان موحد است كه دلايل و براهين خاص خود را داراست . (1206)

سه ، انسان شناختى الهى ، بر حسب نظر انديشمندان الهى ، انسان آميزه اى از جسم فناپذير و روح سيال و جاودان است كه گرايشهاى متعالى و كمال جويانه و خردورزى از نمودهاى آن است . از همين رو در ميان پديده هاى عالم انسان مخاطب به خطاب وحى تشريعى و دعوت اختيارى به سوى هدف آفرينش است .

چهار، حكمت ربوبى و وحى شناختى . در نگاه توحيدى به هستى ، آفرينش جهان و انسان برخوردار از هدفى حكيمانه و معقول است . در اين نگاه ، خداوند همچنان كه يگانه آفريدگار عالم است ، اداره امور همه چيز نيز از آن اوست . فرايند زندگى انسان افزون بر بعد تدبير تكوينى ، قلمرو جريان ربوبيت تشريعى خدا نيز هست . ضرورت وحى و نوعى معرفت و شعور ويژه و لزوم بعثت و نبوت در حيات استكمالى بشر، از منظر حكمت ربوبى خدا تحليل مى شود.

پنج ، متن شناختى قرآنى . هيچ خردمندى در اين حقيقت ترديدى ندارد كه يك متن گفتارى يا نوشتارى خود به خود و بدون انتساب به پديد آورنده اى به وجود نمى آيد. از اين لحاظ متن قرآن ، خواه آن را گفتارى بدانيم يا نوشتارى ، اثر وحى خداوند دانا و حكيم است كه در برهه تاريخى خاصى (قرن ششم ميلادى ) به لفظ و معنا بر حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله نازل شده ، در حضور وى ثبت و ضبط گرديده ، بى هيچ فزونى و كاستى تا امروز در اختيار ما قرار گرفته و اكنون نيز با نشانه هاى كافى ، الهى بودن و حقانيت خويش را به اثبات مى رساند و تمامى ابناى بشر را به انديشه فرا مى خواند.

شش ، زبان شناختى واقعيت گو و هنجارپذير. گفتمان عقلائى يك رشته چارچوبهاى ارتكازى و متسالم فيه را در زبان پذيرفته ، باب تفهيم و تفاهم را بر اساس قوانين وضع و دلالت كلام بر مراد گوينده ، مبتنى ساخته است . قرآن كه براى رهنمود انسان به حيات برين و تعالى مينوى نازل شده ، ساختار زبانى آن هنجارهاى ارتكازى عقلا در گفتمان را مراعات مى دارد و از اين لحاظ شالوده شكن نمى باشد. همچنين از آنجا كه قرآن حق است و از سوى حق نازل شده ، زبان آن معرفت بخش و گوياى واقعيت است و نه جز آن .