تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن

دكتر محمد باقر سعيدى روشن

- ۳۱ -


از سوى ديگر صاحبان اين نظريه روشن نكرده اند كه مرادشان از اينكه نگرش تجربى محض تنها روش صحيح در فهم متن دينى مى باشد، چيست ؟ آيا همه مفاهيم مندرج در قرآن را مى توان در قالب روش تجربى تحليل كرد؟ يا اگر قرآن موضوعاتى را مطرح كرده است كه در قلمرو رهيافت تجربى جاى نمى گيرند بايد آنها را در معرض نقد، تاءويل و انكار قرار داد، يا از باب مماشات با باورهاى نادرست قوم دانست و از محتواى خود خارج نمود، چنانكه روش نويسنده محترم است ! در حال يكه قرآن كريم ، از جمله خصوصيات پرهيزگاران را ايمان به غيب دانسته و جهان هستى را به دو قلمرو غيب و شهادت تقسيم مى كند.

براى ما روشن نيست كه نويسنده و همفكران وى چگونه مى خواهند مفهوم غيب و مصاديق آن را به مطالعه تجربى بگذارند؟ از سوى ديگر، اين پرسش مطرح است كه مطابق اين نظر، عقل بديهى و برهانى چه نقش و كاركردى در ارتباط با فهم و كشف متن دينى دارد؟

همچنان كه ديدگاه ممنوعيت اخذ و اقتباس روش از متن دينى به دليل استلزام دور، موجه نمى نمايد؛ چه اينكه روش ‍ كشف زبان و چگونگى فهم كلام يك گوينده از طريق گفته هاى خود وى و اهداف و خصوصيات آن ، يك امر عقلائى است . گويا در اينجا مغالطه اى براى اين نويسنده پيش آمده اس و تفاوت اجمال و تفصيل ، كه مبتنى بر قواعد عمومى محاوره و تفهيم و تفاهم عقلائى است ، مبناى دور قرار گرفته است .

اقتضاى قوانين عمومى محاوره و تفهيم و تفاهم اجتماعى آن است كه وقتى گوينده اى خردمند براى مخاطبانى خردمند سخن مى گويد، سخنان وى به سبب وضع و استعمال مفادى دارند و آن مفاد، داراى اعتبار و حجيت اند. اگر قانون وضع و دلالت سخن در مقام تخاطب ، پذيرفته نباشد، هيچ گونه مفاهمه اى ميان آحاد جامعه صورت نخواهد گرفت . بنابراين ، وقتى شنونده از سخنان گوينده دريافت اجمالى پيدا مى كند، اين دريافت او را گامى به پيش مى برد و از همين دريافت مى تواند قرائن و سياق كلام گوينده را جستجو، شيوه تكلم او و سپس كشف مراد و مقصود او را پى گيرى كند.

البته بديهى است ما نقش فى الجمله روش تجربى را در شناخت زبان و فهم قرآن انكار نمى كنيم ، ولى تمام سخن ، در بطلان انحصارى بودن اين روش است .

8. شناخت پديدار شناسانه !

مشابه ديدگاه پيش گفته ، نظريه ديگرى در اين باره مطرح است ، به نام پديدارشناسى تاريخى . صاحب اين نظريه مى گويد: (( پديدارشناسى تاريخى دين كه امروز تنها روش نسبتا قابل قبول دين شناسى است ، نشان مى دهد كه ذاتيات اديان غير از جنبه هاى عارضى آنهاست ... و با نظر دقيق آنچه ذاتى اديان توحيدى است فقط مسئله شنيدن پيام خداوند و اعتراف و شهادت به خداوندى خداوند و قرار گرفتن در روند يك فراروى دائمى از پديده ها به امر متعال (سلوك توحيدى ) است ... اوامر، نواى و مقررات (قرآن و سنت پيامبر) در قلمرو امور عرضى دين اسلام قرار خواهند گرفت و هرگز به معناى قانون و برنامه دائمى نخواهد بود. )) (1151)

وى در موضعى ديگر همين مطلب را اين گونه توضيح مى دهد: (( پس از قبول اينكه بسيارى از احكام (قرآن و سنت پيامبر) تاريخى بودند و وسيله تحقق مقاصد و ارزشهاى درجه اول و بالذات قرار مى گرفتند، نوبت اين پرسش مى رسد كه در عصر حاضر چگونه مى توانيم مقاصد و ارزشهاى درجه اول را كه ذاتيات رسالت و دعوت بودند از مقاصد و ارزشهاى درجه دوم و احكام آنها كه در كتاب و سنت آمده تفكيك كنيم ؟ به صراحت مى گويم كه اين كار با مراجعه به خود آيات و احاديث ميسر نيست ، زيرا اين كار از سنخ فهم محتوا و مضمون آيات و احاديث نمى باشد... )) (1152)

نقد و بررسى

پرسش اين است كه دليل حقانيت اين روش ، يعنى پديدارشناسى تاريخى ، چگونه بر نويسنده محترم ثابت است ؟ و آيا اين تنها روش در مطالعه دين است ؟

نويسنده ، تنها شنيدن پيام خدا و اعتراف به خداوندى خدا را ذاتى اديان توحيدى گرفته و قرار گرفتن در روند يك فراروى دائمى از پديده ها به امر متعال ، را شرح آن قرار داده است ! كاش ايشان معلوم مى كرد كه مفاد سلوك توحيدى چيست ؟ آيا سلوك توحيدى مورد نظر او همان توحيد قرآن است ؟ يا توحيد تثليثى مسيحى نيز درون آن جاى مى گيرد و به عبارت ديگر توحيد پلوراليستى ؟ اگر توحيد قرآن منظور است ، تمام مراتب توحيد قرآن ، يعنى توحيد ذات ، خالقيت ، ربوبيت ، اعم از ربوبيت تكوينى و تشريعى و توحيد الوهيت مراد است ، كه مفاد آن نفى هرگونه باور و پرستش غير خداست ، آن غير خدا، بتهاى سنگى يا چوبى عصر جاهليت باشد، يا بتهاى علم و ثروت و شهرت و تكنولوژى جديد، كه انديشه و قلب بسيارى را مرعوب خود نموده است ؟ اينها همه حد نصاب توحيد قرآن است . افزون بر آنها، كمال توحيد، چون توحيد در توكل ، خوف ، رجا و... نيز هر يك جاى خود را دارد.

همچنين نويسنده ناگزير است تصريح كند كه قضيه : (( ومن لم يحكم بما اءنزل الله فاءولئك هم الكافرون )) ، (( و من لم يحكم بما اءنزل الله فاءولئك هم الظالمون )) و (( و من لم يحكم بما اءنزل الله فاءولئك هم الفاسقون . (1153) )) از امور ذاتى است يا عرضى ؟ به راستى گذشته از بطلان تقسيم مفاد دين به ذاتى و عرضى ، كدام دليل ما را قانع مى كند كه به سهولت بگوييم اوامر، نواهى و مقررات و ضروريات دين در قلمرو امور عرضى قرار مى گيرد؟

حقيقت آن است كه مشكل اساسى اين ديدگاه ، يك مشكل مبنايى است . از نظر اين بينش ، اساسا وحى و نبوت ، نه آن است كه انسان برگزيده اى از سوى خداوند وحى و پيام هدايت الهى را به بشريت برساند، بلكه سخن خداوند سخنى است كه افق عالم درون انسان را مى شكافد و بنا به اثرى كه در شنونده مى گذارد، سخن خداوند مى شود؛ خواه آن سخن از دهان نبى شنيده شود يا از دهان غير نبى و اگر سخن اثر افق گشايى نداشته باشد سخن خداوند نيست . در سنتهاى اديان وحيانى ، پيامبران ، آغازگران و بنيانگذاران و موسسان سخنان خداوندى بوده اند. آن سخن كه مثلا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله شنيده و افق او از آن سخن گشوده شده است وحى بوده است . اما براى ديگران چطور؟ آن سخن موقعى براى ديگران نيز سخن خداوند مى شود كه بر او نيز اثر افق گشايى داشته باشد. پس سخن با تاثير افق گشايى اش به سوى خداوند از حلقوم هر كسى شنيده شود، سخن خداوند است . از اين توضيحات مى خواهم نتيجه گيرى كنم كه اگر سخن افق گشا و حيرت زا نباشد محتواى اين سخن هر چه مى خواهد باشد، امر يا نهى ، وعده يا وعيد، سخن خداوند نيست . (1154)

درباره چنين مبنايى كه وحى را اين گونه مى داند تنها به ذكر چند نكته اكتفا مى كنيم : يك ، پيداست اين مقال ، وحى و دين را به (( تجربه دينى )) كاهش مى دهد، خواه درباره پيامبر، خواه درباره ديگران .

دو، مطابق اين ديدگاه تفاوت تجربه پيامبر و ديگر انسانها؛ يعنى پيروان او، فقط در تقديم و تاخير زمانى تجربه است ، وگرنه تمايزى اساسى ميان پيامبر و ديگران نيست و وحى نيز خصوصيت ويژه اى براى پيامبران به شمار نمى آيد؛ زيرا همه صاحبان تجربه دينى ، دارنده وحى اند. سوال اينجاست كه اين سخن چگونه براى يك مسلمان معتقد به ختم وحى قابل تصديق و اذعان است ؟

سه ، بر اساس اين نظر، وحى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، يعنى قرآن ، كه در وجود مشركان معاندى چون ابو لهب و ابو جهل و... اثر نگذاشت و افق گشايى نكرد، حقيقتا وحى بود؛ به سخن ديگر يعنى قرآن هم واقعا وحى بود و هم واقعا وحى نبود! اين در حالى است كه قرآن براى همه مردم بيان و راهنماست ، اما مومنان از نور آن بهره مى برند و ديگران خود را از آن نور محروم مى كنند.

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست   در باغ رويد و در شوره زار خس

چهارم ، از دستاوردهاى اين مقال آن است كه سخنان همه راهبان ، مرتاضان و قديسان ، در صورتى كه اثر مثبت و تحول خوش وجودى بيافريند، عين وحى است . لكن آيا اين سخن پذيرفتنى است ؟ شايد از منظر تفكر اين نويسنده هيچ منعى ندارد!

حاصل سخن اين فصل آن است كه برابر آنچه گفته شد، دو راه اساسى ، يعنى راه عقلى و راه نقلى و استفاده از مدلولات بين خود قرآن و نيز سنت محرز از معصوم (عليه السلام )، اساسى ترين راه ها و ابزارهاى اجتهاد هستند كه از طريق آنها مى توان زبان قرآن و طريقه فهم آن را كشف كرد.

فصل دوازدهم : زبان قرآن ، زبان ويژه هدايت

گزينش نويسنده در زبان قرآن

در پرتو آنچه پرداختيم و مبانى مدلل اعتقادى مربوط به قرآن را بررسى كرديم ، طبيعى است كه رهيافت ما در زبان قرآن با هيچ يك از ديدگاه هاى جديد زبان دينى در غرب همسويى ندارد. چه آنكه هر يك از آنها علل و عوامل خاص خود را دارند. در اين ميان تاءثير چشمگير دو عامل اساسى ، يعنى روش معرفت شناختى تجربى و دشوارى متون متهافت دينى بشر ساخته ، در پيدايش تمامى آن رهيافتها (بى معنايى ، كاركردگرايى ، نمادانديشى و واقع گروى انتقادى ) قابل ملاحظه است . از ديگر سو، با توجه به ويژگيهايى كه قرآن دارد، روشن خواهد شد كه ديدگاه ما در زبان قرآن ، نظريه زبان عرفى محض هم نيست . نظريه اى كه اين نوشته بر آن تاكيد مى ورزد زبان خاص يعنى (( زبان هدايت )) است .

ويژگيهاى زبان شناختى قرآن

در بحثهاى گذشته آمد كه ، قرآن به لفظ و معنا سخن خداوند متعال است كه از طريق وحى بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله القا شده و ايشان نيز بى كم و كاست آن را به مخاطبان نهايى وحى يعنى مردم رسانده است .

همچنين ، افزون بر مبانى مربوطه به زبان شناسى قرآن ، كيفيت ارتباط الفاظ با معانى ، حيثيت واقعيت نمايى و در برداشتن پيام ، و روش كشف زبان قرآن ، مورد توجه قرار گرفت .

اكنون باى معلوم شود كه از ميان فرضهاى گوناگون و متصور، زبان قرآن كدام است ؟ آيا يك زبان است يا چند زبان ؟ اگر يك زبان است ، عام است يا خاص ؟ اگر چند زبان است ملاك تعدد آن چيست ؟ ترديدى نيست كه قرآن در ابلاغ پيام خو، منطق تفهيم و تفاهم عموم عقلا را كنار نمى نهد و از سوى ديگر شيوه سخن گفتن آن به گونه اى است كه همگان مى توانند از آن بهره برند. با توجه به اين خصوصيات ، شايد گمان رود كه زبان قرآن ، همان زبان متداول ميان عرف و عموم مردم است ، نه زبان خاص و همراه با اصطلاحات ويژه دانشمندان . اما با دقت در ويژگيهاى ديگرى كه قرآن واجد آنهاست ، دشوار است كه زبان قرآن ، به تمامى ، همان زبان عرفى دانسته شود.

1. انتفاع همگانى

نوشته ها و گفته هاى انسانى به طور متعارف مخاطب خاصى دارد. گفته ها و نوشته هايى كه مخاطب آنها عموم مردم باشد، براى متخصصان رشته هاى گوناگون مفيد نخواهد بود و اگر در سطح فهم متخصصان باشد، براى عموم مردم قابل استفاده نيست . افزون كه موضوعات تخصصى نيز خود محدوديتهاى ويژه اى را دارند. براى مثال ، زبان و اصطلاحات رياضى ، براى متخصصان رشته هاى ديگرى ، كه ارتباط چندانى با اين رشته ندارند، قابل استفاده نيست و به عكس .

راغب اصفهانى مى نويسد:

قرآن راهنماى همه مردم است ، البته مردم در شناخت قرآن يكسان نيستند، بلكه به ميزان مراتب علمى و روحى خويش بر آن آگاهى مى يابند. صاحبان بلاغت از فصاحت قرآن آگاهى مى يابند، فقيهان از احكام آن بهره مى برند، متكلمان از براهين آن و مورخان از داستانهاى آن منتفع مى گردند. (1155)

و در جايى ديگر مى نويسد:

خداوند در خطابهاى خويش با مردم ، به روشن ترين زبان و دقيق ترين بيان ، سخن گفته است كه هم عموم مردم از خطابهاى روشن آن اقناع مى شوند و اتمام حجت صورت مى پذيرد و هم خواص از اثناى آن دقائقى حكيمانه دريافت مى كند. از اين روست كه فرمود: لكل آية ظهرا و بطنا، و لكل حرف حدا و مطلعا. بر همين اساس مى نگريم كه خداوند وقتى ربوبيت و وحدانيت خو را بيان مى كند، گاه (فهم ) آن را به صاحبان عقل اضافه مى كند، گاه به صاحبان علم و گاه به سامعين ، گاه به متذكر شوندگان و...؛ چون هر يك از اين نيروها وجهى از حقايق قرآن را باز مى نمايد. (1156)

اما زبان قرآن در قلمرو هدايت و دعوت انسان به سوى كمال و سعادت ، به گونه اى است كه هم براى عموم مردم و غير متخصصان راهنمايى و هدايت گرى دارد، و هم براى متخصصان و انديشمندان رشته هاى گوناگون علمى .

علامه طباطبايى نيز در بحث اعجاز قرآن با استناد به مفاد آيه : قل لئن اجتمعت الاءنس والجن على اءن ياءتوا بمثل هذا القرآن لا ياءتون بمثله ولو كان بعضهم لبعض ظهيرا، (1157) تحدى قرآن را در ابعاد گوناگون دانسته مى نويسد:

پس قرآن براى اديب و سخندان ، آيت و نشان الهى در فصاحت و بلاغت است و براى فيلسوف ، آيت الهى در حكمت است و براى دانشمند آيت الهى است در دانش و براى جامعه شناس نشان الهى در علم اجتماعى است و براى حقوقدان و قانونگذار آيت الهى است در تشريع و براى سياستمداران آيت الهى است در سياست ، و براى فرمانروايان آيت الهى است در حكومت ، و براى همه جهانيان آيت الهى است در آن چيزى كه همه آنان بدان دست نمى يازند، چون : غيب گويى و تهافت نداشتن در حكم و علم و بيان . از اين روى است كه قرآن مدعى عموميت اعجاز و انحصار نداشتن آن در بُعد خاص است ؛ زيرا قرآن براى هر فردى از انسانها و پريان ، از عوام يا خواص ، از عالم يا جاهل ، از مرد يا زن ، از انسانهاى برتر تا انسانهاى متوسط و براى هر خردمندى معجزه است . (1158)

2. سبك قرآن ، آميختگى موضوعات

كتابهاى بشرى هم از لحاظ گستره موضوع محدود به موضوع يا موضوعات خاص اند، و هم از نظر پردازش و دسته بندى و فصل بندى سبك شناخته شده اى دارند. براى نمونه كتابى كه موضوع آن تاريخ يا جغرافيا، زيست شناسى يا فيزيك ، اخترشناسى يا انسان شناسى است ، به اقتضاى محدوديت حاكم بر انديشه نويسنده از يك سو و تمايز مفاد هر يك از اين علوم از ديگر سو، نمى تواند موضوعات ديگر را پردازش كند.

قرآن ، در اساس حامل پيام هدايت براى انسان است . اما در انجام اين رسالت به اقتضاى حكمت خدا در تربيت انسان ، از يك سو به موضوعات گوناگون ، كه هر يك به نوعى در ارتباط با هدايت انسان است ، توجه مى كند و از ديگر سو، در چگونگى انجام رسالت و پيام خو، موضوعات مورد گفتگوى خود را در قالب فصل بندى خاصى جاى نداده است . با نگاه به هر يك از سوره هاى قرآن كريم مى بينيم مطالب و موضوعات آن نظم موضوعى نداشته ، بلكه سبك مخصوص ‍ خود را دار. حضرت امام خمينى (ره ) در اين باره مى گويد:

قرآن يك سفره اى است كه انداخته شده است براى همه طبقات ، يعنى يك زبانى دارد كه اين زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم زبان عرفاى اصطلاحى است و هم زبان اهل معرفت به حسب واقع . (1159)

امام خمينى (ره ) همچنين مى نويسد:

قرآن شريف با آنكه جامع همه معارف و حقايق اسما و صفات است و هيچ كتابى ، آسمانى و غير آن ، مثل آن معرفى ذات و صفات حق تعالى را ننموده و همين طور جامع اخلاق و دعوت به مبداء و معاد و زهد و ترك دنيا و رفض طبيعت و سبكبار شدن از عالم ماده و رهسپار شدن به سرمنزل حقيقت است ، به طورى كه مثل آن متصور نيست ، مع ذلك چون ساير كتب مصنفه مشتمل نشده بر ابوابى و فصولى و مقدمه و خاتمه و اين از قدرت كامله منشى آن است كه محتاج به اين وسائل در القاى غرض خود نبوده و از اين جهت مى بينيم كه گاهى با نصف سطر برهانى را كه حكما با چندين مقدمه بيان كنند، به صورت غير شبيه به برهان ، مى فرمايد. (1160)

براى نمونه و پرهيز از اطاله سخن ، تنها يكى از سوره هاى قرآن كريم را مطالعه مى كنيم :

بسم الله الرحمن الرحيم

سبح اسم ربك الاءعلى ، الذى خلق فسوى ، والذى قدر فهدى ، والذى اءخرج المرعى ، فجعله غثاء اءحوى ، سنقرئك فلا تنسى ، الا ما شاء الله انه يعلم الجهر و ما يخفى ، و نيسرك لليسرى ، فذكر ان نفعت الذكرى ، سيذكر من يخضى ، ويتجنبها الاءشقى ، الذى يصلى النار الكبرى ، ثم لا يموت فيها ولا يحيى ، قد اءفلح من تزكى ، و ذكر اسم ربه فصلى ، بل تؤ ثرون الحياة الدنيا، والآخرة خير و اءبقى ، ان هذا لفى الصحف الاءولى ، صحف ابراهيم و موسى . (1161)

سوره اعلى در يك نگاه :

1. تنزيه و تقديس پروردگار، ربوبيت و برترى مطلق (اوصاف خداوند)؛

2. خالقيت و اعطاى نظم و هماهنگى در ميان پديده هاى عالم ؛

3. تعيين خصوصيت نوعى (هدفدارى و جهت يابى ) موجودات و كششهاى درونى هر يك براى رسيدن به مقصد؛

4. زمين و رويش گياهان براى تغذيه انسان و حيوان ، كه نمونه اى از مصاديق ربوبيت خداست ؛

5. خشك كردن گياهان ، نمودى از ناپايدارى پديده هاى دنيا، توحيد افعالى ؛

6. اشاره به نبوت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه نمود ربوبيت خدا در سرنوشت انسان است و اطمينان دادن به پيامبر صلى الله عليه و آله كه نگران فراموش كردن وحى نباشد؛ زيرا ارسال وحى و حفظ آن فعل خداست ؛

7. بين مشيت فراگير و علم خدا، كه آگاه از نهان و آشكار است ؛

8. دلدارى به پيامبر صلى الله عليه و آله ، كه سمت پيامبرى همراه دشواريهاست ، لكن خداوند هماره ياريگر او و آسان كننده سختيهاست ؛

9. بيان مهم ترين شرح وظيفه پيامبر صلى الله عليه و آله كه تذكر، تبليغ و اتمام حجت است ؛

10. عكس العمل مثبت گروهى از مردم كه احساس مسئوليت دارند، در برابر دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله ؛

11. پاسخ منفى گروهى از مردم در برابر تذكر پيامبر صلى الله عليه و آله ، توصيف اين گروه به شقاوتمندان ؛

12. فرجام شقاوتمندان ، ورود در آتش بزرگ (اصل مفروض آخرت ، حساب ، كتاب و كيفر)؛

13. وضع و حال شقاوتمندان در آخرت ، نه مرگ ، نه زندگى ؛

14. تزكيه و پاكى روح از عقيده و عمل فاسد، راه رستگارى ؛

15. ياد خدا و نماز از عوامل رستگارى ؛

16. دنياگروى از موانع رستگارى ، مذمت از گرايشهاى منفى درون انسان ؛

17. توصيف آخرت به برترى كيفى و پايدارى كمى ، مقايسه دنيا و آخرت ؛

18. اصول مشترك و تغييرناپذير شرايع آسمانى (تزكيه ، ياد خدا و نماز عامل رستگارى ، دنياگروى ، مانع رستگارى و برترى در آخرت )؛

19. ابراهيم (عليه السلام ) و موسى (عليه السلام ) از پيامبران صاحب شريعت و كتاب و...

اگر نيك بنگريم اين سوره ارجمند در نهايت ايجاز و اختصار، خود فشرده اى گويا از اصول جهان بينى و ايدئولوژى و اركان پايدار دعوت انبيا را با رساترين بيان باز مى گويد. خداشناسى ، شرح اسما و صفات و افعال خدا، فلسفه نبوت و وظيفه پيامبرى ، بيان وضعيت مرم و جهت گيريهاى متفاوت آنان در برابر دين الهى و دعوت انبيا، آخرت شناسى و مقايسه دنيا و زوال پذيرى آن ، آخرت و تبيين برترى مطلق آخرت در مقايسه با دنيا، بيان عوامل فلاح و رستگارى انسان و همچنين موانع رستگارى و سعادت او و مانند آن ، از موضوعات اين سوره به ظاهر اندك قرآن است . اما اين همه ، نه مطابق با نظم معهود كتب علمى ، فلسفى ، كلامى يا تربيتى مكتوب بشر، بلكه برابر سبكى ويژه برآمده از حكمت خداوند، تبيين و آرايش يافته است .

3. زبان دواضلاع

قرآن رسالت والاى خود را انسان سازى معرفى مى كند، اما تحقق آن هدف به تناسب مخاطبان گوناگون و نيازهاى فكرى معرفتى ، روحى ، عاطفى ، معنوى ، مادى ، آخرتى و دنيوى آنها نيازمند ابزارها و وسائل گوناگونى است . ارائه بينشهاى واقعى از جهان هستى ، گذشته و آينده آن ، انسان و چگونگى سرنوشت وى ، ارتباط جهان و انسان با خداى هستى بخش ، بايدها و نبايدهاى انسان و جز اينها، به اقتضاى وضع و حال ، افكار و خداى هستى بخش ، بايدها و نبايدهاى انسان و جز اينها، به اقتضاى وضع و حال ، افكار و روحيات متفاوت ، همه از لوازم هدف يابى درست انسان است . هم از اين روست كه قرآن كريم هم زبانى تعليمى دارد و ترسيم واقعيتهاى هستى و نقش و كار هريك مى پردازد، و همزمان ، در متن آن زبان تربيتى مخصوص كه خود را نيز دارد. گاه انسان را به باورها، انگيزه ها و رفتارهاى درست كه او را به سوى هدف حيات سوق دهد، فرا مى خواند يا هشدار مى دهد، يا ترغيب مى كند، گاه قصه مى گويد و فرجام نيكان و بدان را باز مى نمايد و سنتهاى پايدار خدا را گوشزد مى كند و نعمتهاى بى اندازه و زوال بهشتيان را به مشام جان مى رساند و عذابهاى دردآگين اصحاب جحيم را بر رخ مى كشد و مهر بى پايان خدا را بيان مى كند و از قهر توان سوز او ياد مى كند؛ اما اين همه در دل هم جاى دارند و منعزل از يكديگر نيستند.

امام خمينى (ره ) در اين باره مى نويسد:

كسى كه بخواهد تربيت و تعليم ، انذار و تبشير كند، باى مقاصد خو را با عبارات مختلفه و بيانات متشتته ، گاهى در ضمن قصه و حكايت و گاهى در ضمن تاريخ و نقل و گاهى به صراحت لهجه ، گاهى به كنايت و امثال و رموز تزريق كند، تا نفوس مختلفه و قلوب متشتته هر يك بتوانند از آن استفاده كنند... و چون اين كتاب شريف (قرآن ) براى سعادت جميع طبقات و قاطبه سلسله بشر است و... نوع انسانى در حالات قلوب ، و عادات و اخلاق و ازمنه و امكنه ، مختلف هستند، همه را نتوان به يك طور دعوت كرد، اى بسا نفوسى كه براى اخذ تعليم به صراحت لهجه و القاى اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشند و از آن متاءثر نگردند، با اينها بايد به طور ساختمان دماغ آنها دعوت كرد و مقصد را به آنها فهمانيد و بسا نفوسى كه با قصص و حكايات و تواريخ سروكار ندارد و علاقه مند به لب و لباب مقاصدند، اينها را نتوان با دسته اول در يك ترازو گذاشت . اى بسا قلوب كه با تخويف و انذار متناسبند و قلوبى كه با وعده و تبشير سروكار دارند. از اين جهت است كه اين كتاب شريف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتته مردم را دعوت فرموده است . (1162)

به منظور مشاهده عينى همين ويژگى ، يعنى ذواضلاع بودن زبان قرآن ، تنها بخشى از آيات سوره شريفه رعد از سوره هاى مكى را بررسى مى كنيم ، كه در آن هم از باورها و محورهاى بينشى و جهان شناختى سخن رفته است و هم از برنامه هاى انسان سازى و رفتارى :

1. حروف رمزى قرآن ، حقانيت قرآن ، پيامبرى حضرت محمد صلى الله عليه و آله ، ربوبيت خداوند، رويگردانى اكثريت مردم از گرويدن به ايمان راستين . به طور ضمنى بيان انگيزه اعراض مردم با وصف حق بودن قرآن كه آن انگيزه كبر، يا هواى نفس و مانند اينهاست .

2. استناد همه افعال عالم به الله ، افراشتن آسمانها با ستون نامرئى ، كيهان شناسى ، گردش كرات آسمانى در مدارهاى خود، تدبير عالم هستى ، حركات خورشيد و ماه با تسخير پروردگار و خاصيتى كه در آنها قرار داده ، حدوث و فناى همه نظام كيهانى ، تدبير و حسابگرى و هدفدارى در گردش كرات ، برشمارى آيتها و نشانه هاى خود، هدف از شرح نشانه هاى خدا، پيدايش يقين به جهان آخرت ؛

3. وابستگى گسترش زمين به خدا، قرار دادن كوه ها، نهرها، جفت بودن ميوه ها، نظام شب و روز، اين همه نشانه هاى خداست ، انديشه ورزان از نشانه ها بهره مى برند؛

4. وجود قطعات مختلف در زمين با خواص گوناگون ، باغهاى انگور، زراعت و نخل در زمين ، تفاوت درختان ، يك پايه و دو پايه ، يك آب و خاك با ميوه هاى متفاوت ، تفاوت و تفاضل ميوه ها، همه اينها نشانه هاى خدا و درس توحيد است ، خردمندان از نشانه هاى الهى بهره مند مى شوند؛

5. اظهار شگفتى كافران از معاد، شگفتى از سخن منكران معاد (معاد همانند آفرينش نخست است )، كافران ربوبيت پروردگار را منكرند، سرنوشت كافران ، غلهاى گوناگون بر گردن آنان و جاودانگى در آتش ؛

6. لجاجت و درخواستهاى غير منطقى كافران (درخواست عذاب به جاى درخواست رحمت )! نمونه امتهاى عذاب شده فراوان است ، بخشش و مغفرت اقتضاى ربوبيت خداست ، مغفرت خدا در دادن فرصت و... شامل ستمگران نيز هست ، كيفر شديد نيز اقتضاى ربوبيت خداست ؛

7. كافران و درخواست معجزه هاى اقتراحى از پيامبر صلى الله عليه و آله ، وصف پيامبر صلى الله عليه و آله بيم دادن است ، هدايت الهى شامل حال همه اقوام است ؛

8. نمونه هايى از علم بى پايان خدا، علم به جنينها و سلامت و سقط آنها، حساب و كتاب و برنامه و اندازه همه چيز نزد خداست . جنين شناسى ؛

9. خدا آگاه غيب و آشكار است ، از صفات خدا اين است كه او بزرگ و برتر از هر چيز است ، جهان غيب و شهود؛

10. خدا، سخنان نهان و آشكار را مى داند، نيز او آگاه به حال شبروان و كارورزان روز روشن است ؛