تحليل زبان قرآن و روش شناسى فهم آن

دكتر محمد باقر سعيدى روشن

- ۳۰ -


9. نويسنده در قسمت ديگرى از نوشته خويش به داورى درباره حجم قرآن و مقدار لازم و غير لازم آن پرداخته ، مى گويد: جميع پرسشها و داستانها و حوادثى كه در قرآن آمده است عرضى و غير مرتبط به اسلام حقيقى است ... و قرآن مى توانست بيشتر و يا كمتر از اين باشد كه اكنون هست و بازهم قرآن باشد، چرا كه قرآن به ذاتياتش قرآن است ، نه به عرضياتش . در اينجا نيز توجه به اين نكته در خور است كه آيا ما فرضى بحث مى كنيم يا در مقدار فعلى محتواى قرآن ؟ سوال واقعى آن است كه آنچه در متن قرآن آمده ، آيا به اعتبار نقش هدايت گرانه در قرآن آمده است يا نه ؟ روشن است كه اگر پيشفرض ما اين باشد كه قرآن عينا سخن حكيمانه خداست ، ناگزير بايد بپذيريم آنچه در متن قرآن آمده به دليل نقش هدايت گرى آن بوده است و تعيين مقدار قرآن نيز براساس علم الهى است و اگر علم و حكمت خداوند اقتضا مى كرد كه براى هدايت بشر بيش از مقدار موجود قرآن لازم است ، آيا نمى توانست عمر پيامبر صلى الله عليه و آله را بيشتر كند، تا حجم قرآن كامل شود؟!

به نظر مى رسد نويسنده در اين گفته نيز خداوند را همانند موجودات محدود دانسته و وحى الهى را مساوق معلومات بشر معمولى پنداشته است كه با تاثيرپذيرى از حوادث جارى در ميان مخلوقاتش ، هر روز حرفى تازه و حديثى نو را بيان نموده است !

به سخن ديگر، ايشان طرح پرسشهاى مخاطبان را عليت نزول بخشى از آيات قرآن دانسته و حوادث و داستانهاى قرآن را امورى اتفاقى ، بلكه تحميلى بر آن يم داند. با اين نگاه بخش اعظم قرآن عرضيات و بى اعتبار و بدون پيام و عنصر معرفت بخش براى نسلهاى بعدى معرفى مى شود و معلوم نمى كند كه با اين فتواى بديع چه مقدار از محتواى قرآن ذاتى قلمداد مى گردد؟!

10. از شگفتى آنكه در بخش ديگرى از نوشته اين نويسنده ، تحريفات دين نيز از عرضيات دين معرفى شده است ! به راستى تحريفاتى كه به دست جاهلان و يا قلم آلودگان و مغرضان بر دامن دين مى نشيند و اساسا هيچ نسبتى با دين و فرستنده دين ندارد، چگونه جزء دين شمرده مى شود و در بخش عرضى دين جاى مى گيرد؟ آيا صرفا به دليل آنكه ناآگاهان آنها را جزء دين قلمداد مى كنند، مى توان آنها را منتسب به دين دانست ؟!

11. در قسمت ديگرى از نوشته اين نويسنده ، وسع مخاطبان نيز از عرضيات دين قلمداد مى شود. بى گمان تكاليف و خواسته هايى را كه دين الهى ، به منظور تعالى انسانى از آنها طلب مى كند، متناسب با توان انسانهاست و نه چونان رياضتهاى دشوار مرتاضان است كه زندگى متعارف آدميان را دچار اختلال نموده و در عسر و حرج بيندازد: لا يكلف الله نفسا الا وسعها. (1113)

از منظر قرآن ، ارزيابى رشد و كمال انسانها نه به مقدار و حجم اعمال ، بلكه وابسته به كيفيت و انگيزه درونى حاكم بر عمل آنهاست ؛ اما اين پرسش باقى است كه آيا دين ، به ويژه دين اسلام و محتواى كتاب و سنت ، ظرفيت حداكثر تعالى ممكن براى بشر را داراست ؟ يا آنكه تحقق اين حداكثر بر عقل خودبنياد و تجربه گسسته از شرع بشر واگذارده است ؟!

اينجاست كه به نظر مى رسد اين ديدگاه ها پيش از هرچيز متعارض با متن قرآن است كه خداوند آن را نور و هدايت ناميده و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را ثقل اكبر خوانده و تمسك به آن را منشاء رستگارى و سعادت حقيقى بشر، و روى گردانى از آن منشاء گمراهى و ضلالت شمرد. اميرالمومنين على (عليه السلام ) فرمود:

واعلموا ان هذا القرآن هو الناصح الذى لايغش ، و الهادى الذى لا يضل و المحدث الذى لايكذب . و ما جالس هذا القرآن احد الا قام عنه بزيادة او نقصان : زيادة فى هدى ، او نقصان من عمى . واعلموا اءنه ليس على احد بعد القرآن من فاقة و لا لاحد قبل القرآن من غنى ؛ فاستشفوه من ادوائكم ، و استعينوا به على لاءوائكم ، فان فيه شفاء من اكبر الداء: و هو الكفر و النفاق ، و الغى و الضلال ... انه ما توجه العباد الى الله تعالى بمثله ...؛ (1114)

آگاه باشيد اين قرآن پنددهنده اى است كه فريب نمى دهد، رهنمايى است كه گمراه نمى سازد، سخن گويى راستگوست . هركه با قرآن همنشينى كند، ره يافتگى او افزون گردد و تاريك بينى او كاهش يابد. بدانيد هيچ پيوسته قرآن به بيچارگى مبتلا نمى شود، و هيچ گسسته از قرآن بى نياز نخواهد شد، پس درمان بيماريهاى خويش را از قرآن بجوييد و در ستيز با دشواريها از قرآن يارى گيريد؛ زيرا قرآن شفاى بزرگترين بيماريها يعنى كفر و نفاق ، گمراهى و حيرت است ... وسيله اى چون از قرآن براى راهيابى بندگان به بارگاه قرب خداوند يافت نمى شود )) .

به تعبير يكى از نويسندگان معاصر، روح متن دينى ما، يعنى قرآن ، يك روح زنده و پاسخگوست و از اين جهت به روى عصر خود گشوده است و انسانهاى هر عصرى مى توانند با اجتهاد به روش علمى صحيح ، با آن تعامل كنند، اما اجتهاد آن نيست كه متن قرآن را ناديده بگيريم ، بلكه در اجتهاد حضور فعال متن و قوه فكر انسان هر دو ضرورى است . (1115)

بدين روى روشن مى شود، رهيافتى كه به سهولت از صورت زبانى متن دينى ، يعنى قرآن ، در مى گذرد نمى تواند با اصول و مبانى مربوط به باور قرآنى سازگارى داشته باشد.

8. نگاه پديدار شناسانه به من دين !

مشابه رهيافتهاى پيش گفته ، نگرش پديدار شناسانه به دين است كه نويسنده اى ديگر در اين باره مى نويسد:

پديدارشناسى تاريخى ين - به عنوان روش قابل قبول دين شناسى - ذاتيات اديان را از جنبه اى عرضى جدا يم كند. اوامر، نواهى و مقررات در قلمرو امور عرضى دين اسلام جاى دارد؛ زيرا مربوط به جنبه هاى خاصى از زندگى اجتماعى است . (1116)

وى در جاى ديگر مى نويسد:

هيچ دليلى نداريم كه احكام بيان شده در قرآن براى مسلمانان امروز نيز التزام شرعى داشته باشد. زيرا براى نمونه قصاص در قرآن از باب محدود ساختن انتقام كشيهاى اعراب در آن عصر بوده است و نه از باب تعيين مجازات ابدى براى جرم قتل ... و قطعيات دين نه با روش درون دينى كه با روش برون دينى و پديدار شناسانه به دست مى آيد و معلوم مى شود كه ذاتيات هر دين همان قطعيات آن دين است . روش تشخيص ذاتى و عرضى دين ، مراجعه به آيات و روايات نيست ، بلكه پديدارشناسى تاريخى است . (1117)

در موردى ديگر اين گونه توضيح مى دهد:

احكام فقهى ارتداد، جهان ، خلافت و امامت كه به آزاد نبودن دين و عدم مشاركت سياسى همگان در مديريت جامعه در مفهوم جديد آن مبتنى است در چارچوب هماهنگى واقعيتهاى فرهنگى گذشته قابل فهم است و با توجه به تحويل واقعيتها در جهان معاصر، آن احكام بستر عقلانى خود را از دست داده است . (1118)

نقد و بررسى

1. سزاست پرسيده شود، اين سخن نويسنده كه پديدارشناسى دين روش قابل قبول (و ظاهرا تنها روش قابل قبول ) براى شناخت دين معرفى شده ، خود با چه معيارى به دست آمده است ؟

همچنين ايشان توضيح نداده است كه چگونه قطعيات دين با روش پديدارشناسانه به دست مى آيد، نه با اجتهاد روش مند و مبتنى بر عقل برهانى و استناد به آيات و روايات ؟! شايد منظور ايشان اين است كه (( ان الله لايغفر اءن يشرك )) ، (1119) (( ان الشرك لظلم عظيم )) ، (1120) (( الله لا اله الا هو الحى القيوم )) (1121) و جز اينها مفادى ندارند، ولى مطالعه پديدارشناسى تاريخى مى تواند پاسخگو باشد؟!

2. ايشان همچنين گفته اند امر و نهى مربوط به جنبه خاصى از زندگى اجتماعى انسان مى شود و از اين رو، به گمان نويسنده ، عصرى مى شود، نه دائمى . آيا هر چه رنگ امر و نهى و خواست شارع داشت چنين است ، آيا خواستهاى عبادى كه تعالى بخش حيات و روح آدمى است ، همه عصرى اند؟ يا هر آنچه متعلق به زندگى اجتماعى بود، مى توان آن را عصرى دانست ؟

3. از جمله دعاوى نويسنده محترم آن است كه هيچ دليلى نداريم كه احكام بيان شده در قرآن براى مسلمانان امروز نيز التزام شرعى داشته باشد؛ لابد منظور ايشان از (( هيچ دليل )) آن است كه هيچ فيلسوف غربى اين نظر را تاييد نكرده است ! و گرنه اگر منظور خود قرآن باشد، كه قرآن به صراحت خطاب به همه خردمندان گفته است قصاص ، منشاء حيات است و بر آن قيدى نزده كه اين حكم فقط براى اعراب آن عصر است : و لكم فى القصاص حياة يا اءولى الاءلباب (1122) و همچنين برخورد نويسنده محترم با دستورهاى ديگرى كه به اتفاق همه مسلمانان احكامى ابدى است ، چنين مى نمايد كه نويسنده محترم علاقمند است در جرگه روشنفكران باشد. نويسنده مايل است چونان دگر انديشمندان غربى احكامى چون ارتداد، جهاد و خلافت امامت را كه عقل ليبراليستى آنها را نمى پسندد و برخلاف به اصطلاح دمكراسى غربى است متعلق به واقعيتهاى فرهنگ گذشت در شمار آورد كه امروزه قابل فهم نيستند!

اما با كمال تاسف بايد گفت سخن اصلى مولف و دشوارى وى چيزى ديگر است و آن اينكه در جاى ديگرى مى نويسد: (( مسئله اصلى اين است كه در حال حاضر واقعا اثبات قطعى حقانيت يا بطلان يك دين غير ممكن گشته است . )) (1123) طبيعى است كه اين لاادرى گرى مانع اساسى در پذيرش صورت زبانى من قرآن و بالمال محتواى آن است . وى در جاى ديگر مى نويسد:

با كدام دليل و منطق مى توان ادعا كرد كه درباره آنچه در عصر معينى عقايد مسلم ، اخلاق مسلم و احكام مسلم اسلامى تلقى مى شود، نمى توان روش مندانه بحث مجدد كرد و نمى توان دايره آن مسلمات را تنگ تر يا وسيع تر كرد؟ نمى توان به آنها معناى جديد (قرائت جديد) نه مراتب متفاوت شناخت ، دارد؟ (1124)

نتيجه گيرى

با ملاحظه آنچه بيان شد معلوم مى شود كه زبان قرآن گرچه داراى ساحات گوناگون است و از جهت ديگر، هم اخبار دارد، هم انشاء، هم توصيف دارد، و هم منشاء حيرت و در فكر وادار كردن مخاطبان است ، نماد و تمثيل و حروف رمزى (حروف مقطعه ) در آن يافت مى شود؛ لكن با اين همه ، استراتژى اصلى در زبان قرآن واقع گويى و واقع نمايى است . با اين جهت گيرى اساسى است كه قرآن در پى سوق انسان به يك حقيقت عينى و كمال وجودى تحقق پذير است . چه اينكه وحى از مبداء حقيقت و آفريدگار واقعى ، براساس واقعيتهاى عينى حيات و وجود انسان ارائه گرديده است . از همين روى است كه احدى از علماى اسلامى حتى عارفان و اهل تاءويل و باطن گرا نيز اين مجال را نيافته اند كه زبان واقع گراى قرآن را نفى كنند. قرآن مكرر اين حقيقت را تصريح كرده است كه : (( وبالحق اءنزلناه و بالحق نزل )) و (( وكذب به قومك و هو الحق قل لست عليكم بوكيل ، لكل نبا مستقر وسوف تعلمون ، (1125) قوم تو آن را انكار كردند، در حال يكه حق است ، بگو من مسئول (ايمان پذيرى ) شما نيستم . هر خبرى كه خداوند به شما داده ، فرجامى دارد و به زودى خواهيد دانست .

فصل يازدهم : روش كشف زبان قرآن

1. روش كشف زبان قرآن

يكى از موضوعات درخور اهميت در ارتباط با زبان و بالمآل فهم قرآن ، متدولوژى كشف زبان قرآن است . به سخن ديگر وقتى ما در صدد شناخت زبان قرآن برمى آييم ناگزير بايد پاسخ اين سوال بر ما معلوم باشد كه چگونه و با كام روش و بر چه اساسى مى خواهيم زبان قرآن را بشناسيم ؟ آيا با روش پيشينى در جستجوى زبان هستيم ؟ يا با استمداد از خود متن مى خواهيم مطالعه خويش را دنبال كنيم ؟ آيا با روش تجربى و به گفته بعضى ، پديدارشناسى تاريخى و مطالعه پسينى و از طريق كاركردهاى من در حيات عينى جامعه مى توان اين هدف را دنبال كرد؟ و يا به وسيله تلفيق اين روشها به تناسب موضوعات گوناگون ؟

2. شناخت عقلى زبان از راه شناخت گوينده

با پذيرش وجود خداى عينى و كمال مطلق ، كه آفريدگار جهان هستى و انسان است ، در اين مبناى عقلى نمى توان مناقشه كرد كه فلسفه ضرورت وحى و پيام هدايت نبوى ، همان فلسفه پيدايش وجود انسان يعنى تكامل آگاهانه و اختيارى اوست . بدين روى مى توان به صورت تئوريكال از طريق تاءملات پيشينى عقلى در صفات و افعال خداوند راهى به سوى شناخت چگونه بودن كلام خدا و زبان وحى گشود.

وقتى پذيرفتيم قرآن سخن خداست ، بالطبع اين سخن انعكاسى از ويژگيهاى گوينده است ، هرچند مخاطب آن انسان است . از همين روست كه استوارى قرآن و تنزيه آن از تناقض و تهافت ، دليل خدايى بودن قرآن بر شمرده مى شود: اءفلا يتدبرون القرآن ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا. (1126)

از سوى ديگر، همين موضوع را از طريق من قرآن نيز مى توان پيگيرى كرد. حضرت امام خمينى (ره ) مى نويسد:

ما بايد مقصود از تنزيل اين كتاب را قطع نظر از جهات عقلى برهانى ، از خو كتاب خدا اخذ كنيم ، مصنف كتاب مقصد خود را بهتر مى داند... مصنف ، اين كتاب را كتاب هدايت خوانده (بقره / 2)... اين كتاب شريف ، چنانچه (چنانكه ) خود بدان تصريح فرموده ، كتاب هدايت و راهنماى سلوك انسانيت و مربى نفوس و شفاى امراض قلبيه و نوربخش ‍ سير الى الله است ... مقصد قرآن ، چنانچه (چنانكه ) خود آن صحيفه نورانى مى فرمايد، هدايت به سُبُل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات به عالم نور و هدايت به طريق مستقيم است . (1127)

علامه طباطبايى (ره ) نيز در تفسير آيه مربوط به انواع وحى در سوره شورا، آيه 51 مى نويسد:

وصف (( على حكيم )) در ذيل آيه ، به منزله تعليل مضمون آيه است . خداوند متعال بدان لحاظ كه از آفريدگان و نظام حاكم بر آنها برتر است ، از اين رو برتر از آن است كه همانند گفتگوى ميان خود انسانها با يكديگر با ايشان تكلم نمايد، از اين رو راه وحى را براى راهنمايى آنان به سوى سعادت برگزيده است ، زيرا هدايت هر نوعى از موجودات به سعادت واقعى ، از شئون خداوند متعال است ، چنانكه فرموده است : اءعطى كل شى ء خلقه ثم هدى (1128) و نيز فرموده است : (( و على الله قصد السبيل )) . (1129)

از آنجا كه سعادت انسان در پرتو شعور و دانش تحقق مى يابد، و عقل و انديشه انسان با وجود وى (نارساييها) خطاهايى كه در آن رخ مى دهد براى رساندن انسان به سرمنزل سعادت كافى نيست ، از اين رو خداى سبحان راه وحى نبوى را كه خطابردار نيست براى هدايت انسان برگزيد. (1130)

علامه ، نظير همين بيان را در وصف (( تنزيل من حكيم حميد )) كه در ذيل آيه لا ياءتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه ... (1131) آمده است نيز مى آورد. (1132)

3. شناخت زبان از راه شناخت هدف متن

وقتى طراح و سازنده اى ، پروژه اى را طرح و اجرا مى نمايد، قاعده عقلائى حكم مى كند از خود طراح و سازنده سوال كنيم كه هدف او از كارش چيست ؟ و اين بى معناست كه از ديگران بپرسيم ، ولى از سازنده سوال نكنيم .

بنابراين وقتى محرز است كه مولف و آفريننده متن قرآن خداوند است ، اين خود يك شيوه عقلائى است كه جستجو كنيم كه خداوند درباره هدف ارسال قرآن چه گفته است ؛ چه اينكه شناخت هدف قرآن نقش قابل توجهى در معرفى زبان قرآن ايفا خواهد كرد.

از همين روى ، محقق فرزانه شهيد مطهرى با توجه به آيات يكه هدف قرآن را معرفى مى كند نتيجه مى گيرد كه زبان قرآن ، هم داراى بُعد معرفت بخش و تعليمى است و هم داراى جنبه تعهدبرانگيزى و تحول آفرينى ، شهيد مطهرى مى نويسد:

قرآن رسالت خو را بيرون بردن مردم از ظلمات و تاريكيها به نور معرفى كرده است : (( الر كتاب اءنزلناه اليك لتخرج الناس من الظلمات الى النور... (1133) )) و (( كتاب اءنزلناه اليك مبارك ليدبروا آياته وليتذكر اءولوا الاءلباب . (1134)

قرآن كريم ، هم تعليم و هم تزكيه را هدف خود قرار داده است ، پس هم زبان تعليم دارد، هم زبان تزكيه . يك وظيفه قرآن تعليم دادن است ، در اين جهت مخاطب قرآن عقل انسان خواهد بود و قرآن با زبان منطق و استدلال با او سخن مى گويد. اما جز اين زبان ، قرآن زبان ديگرى نيز دارد كه مخاطب آن عقل نيست ، بلكه دل است و اين زبان دوم ، احساس نام دارد. آن كه مى خواهد با قرآن آشنا گردد و بدان انس بگيرد مى بايد با اين دو زبان هردو آشنايى داشته باشد و هر دو را در كنار هم مورد استفاده قرار دهد. تفكيك اين دو از هم مايه بروز خطا و اشتباه و سبب خسران و زيان خواهد بود. (1135)

4. شناخت زبان از راه ويژگيهاى متن

از جمله شيوه هايى كه مى توان در جهت كشف زبان قرآن از آن استمداد جست ، آگاهى از ويژگيها و خصوصيات حاكم بر متن است . با مطالعه قرآن دريافت مى شود كه قرآن ويژگيهاى متعددى براى خود برشمرده است ، مثلا: قرآن راهنماى تمام مردم به سعادت (بقره ، 185)، كتاب روشنگر (يوسف ، 1)، سخن سنگين الهى (مزمل ، 5)، موعظه (يونس ، 57)، بينه و نشانه روشن (انعام ، 157)، برهان (نسا، 173)، بصيرت (جاثيه ، 20)، آيت (آل عمران ، 57)، حق (فاطر، 31)، ترديدناپذير (بقره ، 2)، سخن نهايى (طارق ، 13)، مهيمن و چيره بر تمام كتب (مائده ، 48)، كتاب فرازمند و كلام جاودانه خداست (فصلت ، 41 - 42.)

بى گمان ويژگيهايى كه اين كتاب الهى به تصريح براى خود برشمرده است ، بسيار كمك خواهد كرد تا ما گامى به سوى شناخت زبان قرآن برداريم . وقتى قرآن راهنماى همه مردم است ، يعنى قلمرو مخاطب خود را نوع انسان و پيام خود را جهت دهنده سعادت و نيك بختى همگان مى داند، نه قشر و گروه و صنفى خاص . از اين رو زبان و سطح پيام آن بايد به گونه اى باشد كه براى همه قابل استفاده باشد.

روشنگرى قرآن ، كه در آياتى چند آمده ، گوياى اين واقعيت است كه هم خود روشن است و هم در پرتو معارف الهى خود روشن كننده راه ديگران است . (1136) از اين رو نمى توان اتهام حيرت آفرينى ، ايجاد سردرگمى و خاموشى و غير گويايى را بر زبان قرآن بست . قرآن در عين روشنگر بود و نورانيت ، سخن سنگين و گرانبار الهى و دربردارنده حقايق بلند است ، از اين رو فهم و دريافت آن و عمل به آن ، (1137) هريك مستدعى ظرفيتهايى مناسب ، جانهايى مستعد و اراده هايى استوار است . بنابراين قرآن در عين آنكه از لحاظ وضوح و گويايى حد نصاب هدايت را بر همگان ارزانى مى دارد، اما ظرفيتى بيكران براى كمال جويان خستگى ناپذير دارد كه مى تواند آنان را به سوى كمالات بى انتها پيش ‍ برد، بدين جهت زبانى سنگين و ژرف دارد.

وقتى قرآن ، بصيرت زا، موعظه ، بينه و نشانه روشن و آيت و برهان پروردگار است ، يعنى زبانى استدلالى و اثربخش ‍ دارد كه عقل و انديشه و قلب انسان را اقناع و آرام مى كند، و معرفت بخشى آن منشاء بيدارى انديشه ها و بارورى ذهن و جان مخاطبان است .

وقتى قرآن ، حق ، ترديدناپذير، بى تناقض و فصل الخطاب و سخن نهايى خداست ، از هرگونه غبارآلودگى ، ايهام ، ابهام ، آميختگى به عرضيات تحميلى مبراست و خود معيار جدايى حق از باطل براى تمام كسانى است كه در پى شناخت حقيقت اند. (1138) بدين روى نمى توان برداشتهاى متهافت را بر آستان قرآن بست و همه را نظر قرآن دانست .

در پرتو اين واقعيت كه قرآن بر تمام كتب پيشين اشراف و چيرگى دارد و مهيمن بر آنها و سخن فرازمند و جاودانه الهى است ، ديگر نمى توان راه هاى گوناگون ، همه را برحق دانست . بدين روى نسبتهاى پلوراليستى به قرآن ، انحرافى است ، كه برخى به پيروى از فرهنگ پس از رنسانس غرب ، بر دامن قدسى اى كتاب مانا مى بندند.

5. شناخت از راه گستره مخاطبان

يكى از روشهايى كه مى توان براساس آن زبان قرآن را بازشناسى كرد، شناخت مخاطبان قرآن است . اين موضوع بسيار طبيعى است كه اگر متنى مخاطب خويش را طيفى خاص ، چون عالمان ، عارفان ، فيلسوفان و يا ملت و نژادى خاص و يا قشر و صنفى خاص قرار دهد، زبان آن متن و دعوت نيز متناسب با آن مخاطبان خواهد بود. اما اگر مكتبى قلمرو رسالت خو را نوع انسان ، به دور از خصوصيتهاى عارضى وى قرار دهد، در اين صورت زبان آن متن نيز بايد متناسب با اين طيف وسيع از مخاطبان باشد.

حال اگر از قرآن بپرسيم كه مخاطبش كيست ؟ و پيام خويش را متوجه چه كسانى مى داند؟ آيا قرآن گروه و طبقه خاصى را مخاطب قرار مى دهد يا خطاب خويش را به همه انسانها مى داند؟ بسيار روشن است كه قرآن خو را راهنماى تمامى انسانها، از هر رنگ و نژاد و موقعيت مى داند و همه را به تعالى و درك حقيقت مى خواند و به شيوه هاى مختلف ، گاه با مهر و نوازش و گاه با قهر و عتاب ، او را به سوى خدا دعوت مى كند:

هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين ؛ (1139)

يا اءيها الناس قد جاءكم برهان من ربكم و اءنزلنا اليكم نورا مبينا. فاءما الذين آمنوا بالله واعتصموا به فسيدخلهم فى رحمة منه و فضل ويهديهم اليه صراطا مستقيما؛ (1140) اى مردم ! به راستى كه نشانى از طرف پروردگار شما آمد و نورى روشن بر شما فرستاديم . پس آنان كه به خدا ايمان آوردند و بر (كتاب الهى ) دست آويختند، به زودى همه را در رحمت و بخشش خود وارد مى نمايد و آنان را در راه راست به سوى خودش رهنمون مى شود.

يا اءيها الناس قد جاءتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فى الصدور و هدى و رحمة للمومنين ؛ (1141) اى مردم ! به راستى پندى از سوى پروردگارتان براى شما آمده ، درمان دردهاى درون شما و هدايت و رحمت براى مومنان است .

(( ان هو الا ذكر للعالمين ...؛ (1142) اين قرآن جز مايه بيدارى جهانيان نيست )) .

يا اءيها الانسان ما غرك بربك الكريم ؛ (1143) اين انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است ؟!

دستاورد اين نگرش قرآنى به مخاطب فراگير، آن خواهد بود كه زبان بايد زبانى چند سطحى ، براى تمامى طبقات معرفتى و معنوى مخاطبان خود از هر رنگ ، نژاد و صنف باشد.

6. شناخت از طريق محتواى پيام متن

نگرشى كه قرآن از جهان هستى ارائه مى كند مبتنى بر واقع نگرى و رئاليسم است . در اين بينش خدا واقعيت محض و اساس همه هستيهاست و جهان امكانى ، با تمام مراتب طولى و عرضى خود، آفريده خداوند يكتاست .

در چشم انداز قرآن به جهان هستى ، عالم منحصر به موجودات محسوس نيست ؛ جهان به دو نوع محسوس يا (( عالم شهادت )) و جهان نامحسوس (( عالم غيب )) تقسيم مى شود، و جهان مشهود در مقايسه با عالم وراى خود، يعنى جهان نامحسوس ، بسيار محدودتر است . قرآن كريم بدين گونه افقى بسيار وسيع در پيشديد انسان مى گشايد: (( الذين يؤ منون بالغيب )) . (1144)

قرآن نظام موجود جهان را يك نظام هدفدار، موزون و خوش بينانه مى داند كه ارتباط از اويى و به سوى اويى با خدا دارد. در اين منظر، انسان چون مسافرى است كه مقصد ويژه اى را دنبال مى كند، در عين اينكه خود همراه با تمامى كاروان هستى در حال حركت و پويش است : يا اءيها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه ؛ (1145) اى انسان ! به راستى كه تو با تلاش مشقت بار به سوى پروردگارت به پيش مى روى ، پس او را ملاقات خواهى كرد.

از اين روى در پرتو مجموع فرهنگ و بينشى كه قرآن بر فضاى فكر و فرهنگ بشر مى افكند مفاهيم زبان شناختى نوينى از غيب ، شهادت ، خدا، فرشتگان ، عرش ، كرسى ، توكل ، توبه ، شفاعت ، نماز، روزه ، جهاد و مانند اينها را پديد مى آورد، كه بخشى از آن مربوطه به ماوراى طبيعت و ساحت غير محسوس و يا انتزاعى و تجريدى است . روشن است كه اينها افقهاى گوناگونى است كه همه در يك سطح و يك ساحت نگريسته نمى شود.

7. شناخت به روش تجربى

پيشتر معلوم شد كه يكى از روشهاى كشف زبان قرآن ، مطالعه اهداف و ويژگيهاى درون متنى و دريافت زبان و چگونگى فهم آن از طريق گفته هاى خود گوينده است ، و اين روش بالطبع يك روش عقلائى است كه از طريق گفته هاى يك شخص ، ويژگيهاى سخن وى و زبان و چگونگى فهم سخن او جستجو مى شود.

نگاه ديگرى وجود دارد كه اولا ماهيت و جوهر متن قرآن را دستاوردى فرهنگى و آن را داراى اوصاف بشرى و زمينى مى داند كه محكوم تئوريهاى زبان شناسى و هرمنوتيك بشرى است . (1146)

از منظر اين نگاه ، تنها شيوه صحيح تعامل با قرآن ، نگريستن از مخل واقع و فرهنگ و پرداختن به حقايق قرآن به شيوه تجربى و آمپريستى است . با اين شيوه از تحليل حقايق مى توان به فهمى علمى از پديده متن دست يافت . به گفته ديگر شيوه شناخت قرآن به تمامى شيوه اى تجربى است نه متافيزيكى و ايدآليستى . (1147)

افزون بر اين ، اين ديدگاه تحقيق به روش پيشينى را در مطالعه دين بى ثمر مى داند (1148) و قائل است ؟ هر مفسرى بايد راءيى در باب زبان و متنى كه به تفسير آن دست مى گشايد داشته باش و اين راءى را نمى توان از خود متن برگزيد، چون مستلزم دور خواهد بود... (1149) همچنين اين گرايش به شيوه استفهام انكارى مى پرسد: چگونه مى شود روش علمى يا فلسفى ، مقتبس از دين باشد؟ (1150)

نقد و ارزيابى

بسيار روشن است ، كه حقايق مندرج در قرآن ناظر به واقعيتهاى عينى حيات فردى و اجتماعى عصر انسانهاى نزول است ، لكن مفاد اين سخن هرگز آن نيست كه محتوا و مستواى هدايت مندانه قرآن متاءثر از فرهنگ ، باورها و ويژگيهاى فكرى - رفتارى مخاطبان خود باشد.