قرآن در آيينه نهج‏البلاغه

استاد محمد تقى مصباح يزدى

- ۲ -


بى نيازى در سايه پيروى از قرآن

حضرت على عليه السلام در خطبه مذكور قرآن كريم را به عنوان شاخص معرفى مىكنند و مىفرمايند: به يقين بدانيد قرآن آن نصيحت كننده و پند دهنده اى است كه در ارشاد پيروان خود خيانت نمى كند و آن هدايت گرى است كه گمراه نمى كند و گوينده اى است كه در گفتارش دروغ نمى گويد و كسى با اين قرآن ننشست و در آن تدبر و انديشه نكرد مگر آن كه چون از نزد آن برخاست هدايت و رستگاريش افزايش يافت و از گم راهى او كاسته شد. آن گاه حضرت مىفرمايد: و اعلموا انه ليس على احد بعد القرآن من فاقه و لا لاحد قبل القرآن من غنى فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال. (10)با وجود قرآن حاكميت آن بر جامعه، براى احدى نيازى باقى نمى ماند كه برآورده نشود؛ زيرا قرآن كريم عالى ترين برنامه الهى براى زندگى موحدين است و خداى متعال عزت و رستگارى دنيا و آخرت پيروان اين كتاب آسمانى را تضمين كرده است. بنابراين در صورتى كه جامعه اسلامى ما فرامين و دستورات حيات بخش قرآن را به كار بندد و با ايمان به صدق وعده هايش آن را الگوى عمل خويش قرار دهد، قرآن تمام نيازهاى فردى و اجتماعى و مادى و معنوى جامعه را برمى آورد و جامعه اسلامى را از هر چيز و هر كس بى نياز مىكند.

در مقابل، حضرت خطر جدايى از قرآن را گوشزد مىكنند و اين فكر را كه بدون قرآن، اين ثقل اكبر الهى، بتوان مشكلات و نيازمندى هاى فردى و اجتماعى جامعه را برطرف كرد رد مىكنند و مىفرمايند: و لا لاحد قبل القرآن من غنى؛ هيچ كس بدون قرآن بى نياز نخواهد بود و هرگز جامعه از قرآن مستغنى نخواهد شد؛ يعنى براى ايجاد جامعه اى بر پايه قسط و عدل و ارزش هاى اخلاقى و انسانى، اگر تمامى علوم و تجربه هاى بشرى به خدمت گرفته شوند و همه افكار و انديشه ها بسيج گردند، بدون قرآن هرگز راه به جايى نخواهند برد. چرا كه غنا و بى - نيازى براى كسى بدون قرآن ميسر نمى شود. بر اين اساس حضرت مىفرمايند: فاستشفوه من ادوائكم و استعينوا به على لاوائكم؛ بهبودى دردها و مشكلات خود را از قرآن بخواهيد و در سختى ها و گرفتارى ها از قرآن چاره جويى كنيد. سپس با خاطر نشان كردن بزرگ ترين بيمارى هاى فردى و اجتماعى، يعنى كفر و ضلالت و نفاق مىفرمايند راه درمان اين دردها و مشكلات در قرآن موجود است و شما بايد با مراجعه به قرآن كريم دردها و مشكلات خود را درمان كنيد.

بنابراين بايد اصول كلى و خطوط را از قرآن گرفت و با تبعيت از آن اصول كلى و استفاده از تجارب و تدبر و انديشه، راه حل مشكلات را پيدا كرد. اگر با اين بينش در صدد حل مشكلات برآييم به طور قطع، بر همه مشكلات، در تمام زمينه ها فايق خواهيم آمد؛ زيرا اين وعده الهى است. خداى متعال مىفرمايد: من يتق الله يجعل له مخرجا؛ (11) هر كس تقواى الهى پيشه كند و از دستورات خداوند سر پيچى نكند خداى متعال راهى براى نجات و خروج از مشكلات براى او فراهم مىسازد.

قرآن داروى بزرگ ترين دردها

البته ممكن است سخنان پيش گفته به مذاق انسان هاى مغرور و كسانى كه از تقواى الهى و علوم قرآن و اهل بيت بهره چندان ندارند و با دانستن اصطلاحاتى از علوم بشرى خود را در عرض خداوند مىپندارند خوش نيايد؛ لكن هر انسان عاقلى اعتراف مىكند كه آنچه بشر، با همه پيشرفت هاى شگرف علمى اش كشف كرده است در مقابل مجهولاتش قطره اى است در مقابل دريا، و همه ادعاهاى مكاتب اخلاقى غير الهى در ارائه الگوى مدينه فاضله انسانى، در مقابل علم بى نهايت الهى و علوم اهل بيت عليهم السلام، كه از الهامات الهى سرچشمه مىگيرد، چيزى بيش از صفر نمى باشد.

به هر حال حضرت على عليه السلام بزرگ ترين درد جامعه بشرى را كفر و نفاق و گمراهى مىداند. اين امراض روحى هستند كه جامعه را به انواع مشكلات و گرفتارى ها دچار مىكنند و درمان آنها را نيز بايد از قرآن سراغ گرفت: فان فيه شفاء من اكبر الداء و هو الكفر و النفاق و الغى و الضلال؛ بزرگ ترين درد عبارت است از كفر و نفاق و ضلالت و گمراهى و درمان عبارت است از ايمان به قرآن و تبعيت از آن.

البته بايد توجه داشت كه مفهوم اين سخن كه درمان دردهاى خود را از قرآن بخواهيد؛ زيرا قرآن درمان همه دردها و مشكلات است اين نيست كه قرآن، همانند نسخه پزشك، امراض جسمى شما را توضيح داده است و براى بهبودى هر كدام دارويى پيشنهاد و توصيه مىكند يا در باب مشكلات اقتصادى و نظامى و در زمينه هاى صنعت و تكنولوژى مىبايد فرمول هاى حل مسائل را از قرآن فرا گرفت. هرگز كسى كه كمترين اطلاعى از معارف دينى داشته باشد اين سخن حضرت را بدين معنا تفسير نمى كند؛ زيرا بيمارى هاى جسمى و حل ساير مشكلات، وسايل و راه هاى طبيعى خود را مىطلبد.قرآن كريم براى حل اين مشكلات، چنان كه قبلا گفته شد، خطوط كلى را بيان مىكند و مردم موظفند با سرمشق قرار دادن خطوط كلى قرآن و استفاده از عقل و توانايى هاى خدادادى و استفاده از تجارب علوم بشرى مشكلات خويش را حل كنند و امراض خود را درمان نمايند.

در اين جا توجه خوانندگان عزيز را به دو نكته جلب مىكنيم:

نكته اول اين كه اسباب و علل طبيعى و مادى هر چند معلول ها و مسبب هاى خود را در پى دارند؛ لكن توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه علت العلل همه پديده ها خداى تبارك و تعالى است. اوست كه نظام عالم را بر اساس رابطه علت و معلولى خلق كرده است و اوست كه پيوسته به اسباب و علل سببيت و عليت اعطا مىكند و اين اراده تكوينى اوست كه تا نباشد هيچ فاعلى در فعل خود استقلال در تاثير ندارد. بنابراين براى درمان همه دردها و رفع گرفتارى ها و مشكلات بايد اصالتا به خداى متعال توجه كنيم و چشم اميد به سوى او داشته باشيم. هر چند در حل مشكلات و بهبود از بيمارى ها به اسباب و علل طبيعى متوسل مىشويم، لكن به مقتضاى توحيد افعالى بايد شفا و حل مشكلات را در اصل از او دانست و انتظار داشت.

نكته دوم اين كه راه رسيدن به حل مشكلات و درمان بيمارى ها، را نبايد منحصر به اسباب و علل عادى و طبيعى دانست؛ يعنى چنان نيست كه با نبود اسباب و علل عادى و طبيعى يا عدم كارآيى آنها در حل مشكلات، امكان رفع مشكل يا حصول بهبودى و شفاى امراض يا برآورده شدن هر خواسته مشروع و بحق انسان، منتفى باشد. خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى، خود را از ايجاد كردن پديده، به طريق غير طبيعى عاجز نكرده است؛ بلكه سنت خداوند بر اين قرار گرفته است كه در مرحله اول، امور از مجراى عادى انجام گيرند. ولى راه انجام امور منحصر به مجراى طبيعى نيست؛ بلكه در شرايط خاصى خداوند امورى را از غير مجراى طبيعى خود ايجاد مىكند كه مىتوان گفت اين نيز سنت الهى است. شفا و بهبودى مرض، ممكن است از راه طبيعى و معالجه هاى پزشكى صورت گيرد و ممكن است تحت شرايط خاصى توسط علل غير مادى مثل دعاى ائمه معصومين يا دعاى ديگر اولياى خدا حاصل شود. چنان كه ممكن است جنگجويان جبهه توحيد، كه از نظر تجهيزات مادى و شرايط طبيعى در مقابل دشمن محكوم به شكست هستند، با امداد غيبى و اسباب غير طبيعى پيروز گردند كه اين مطلب نيز از اسباب و علل الهى محسوب مىشود.

در قرآن كريم نمونه هايى از رخدادهايى كه از غير راه عوامل عادى و طبيعى اتفاق افتاده اند، ذكر شده است؛ مثلا اگر نزول باران بخواهد از مجراى علل و عوامل طبيعى خود صورت گيرد، بايد آب درياها و اقيانوس ها بر اثر تابش نور و گرما بخار گردد و به صورت ابر درآيد، آن گاه بر اثر تفاوت دماى دريا و خشكى، هوا جريان پيدا كند و با وزيدن باد، ابرها از روى درياها به ساير نقاط زمين منتقل شود تا تحت شرايط خاصى ذرات آب موجود در ابر به صورت قطرات باران يا دانه هاى برف و يا تگرگ بر زمين ببارد. انتظار باران بدون اسباب و علل طبيعى آن از نظرگاه مادى انتظارى بى جا و نامعقول تلقى مىشود؛ لكن حضرت نوح بدون در نظر گرفتن عوامل طبيعى براى نزول باران، خطاب به قومش مىگويد استغفار و توبه كنيد تا آسمان بر شما باران ببارد: و يا قوم استغفروا ربكم ثم توبوا اليه يرسل السماء عليكم مدرارا و يزدكم قوه الى قوتكم و لا تتولوا مجرمين؛ (12)اى قوم در مقابل پروردگار خود استغفار كنيد آن گاه توبه نماييد و به سوى خدا برگرديد تا خداى متعال از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و با نزول رحمت الهى و بارش باران، قوت و قدرت شما را فزونى بخشد. سپس مىفرمايد: و لا تتولوا مجرمين؛ مواظب باشيد بدون توجه و استغفار و در حالى كه مجرم و گناهكار هستيد از خدا روى مگردانيد و خود را از رحمت الهى محروم مكنيد.

هر چند اسباب و علل طبيعى نزول باران و كل نظام على و معلولى حاكم بر طبيعت، همه در دست قدرت الهى اند و بهت اراده او كار مىكنند؛ لكن در عين حال بدون در نظر گرفتن آنها، خداى متعال مىفرمايد از گناه خود استغفار كنيد و به سوى خدا بازگرديد؛ ما به آسمان مىگوييم بر شما ببارد.

ممكن است كسى بگويد مقصود خداى متعال اينست كه بدون تحقق عوامل طبيعى باران مىبارد؛ بلكه مقصود اين است كه ما از راه ايجاد عوامل طبيعى بر شما باران مىفرستيم. پاسخ اين است كه اين نگرش با بينش توحيدى سازگار نيست؛ زيرا همان طور كه قبلا گفته شد چنان نيست كه خداى متعال با خلقت نظام على و معلولى خود را از ايجاد پديده ها، بدون اسباب و علل طبيعى آنها، عاجز كرده باشد. خداوند در باب قدرت خود بر ايجاد و خلقت پديده ها چنين مىفرمايد: اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون (13) هر گاه خداى متعال اراده اش بر شيئى تعلق بگيرد، اراده خدا همان و تحقق آن امر همان خواهد بود.

حكمت برخى از بلايا

گذشته از مطلب فوق، گاه حكمت خداى متعال و رحمانيت گاه حكمت خداى متعال و رحمانيت حق ايجاب مىكند از راه هاى غير طبيعى بندگانش را مورد لطف قرار دهد و نعمت خويش را بر آنها نازل كند. بدين منظور گاه خداى متعال اسباب و علل ديگرى غير از اسباب و علل مادى قرار مىدهد و از مردم مىخواهد با توسل به آنها خود را مستحق نزول رحمت و نعمت هاى خداوند گردانند. اين معنا نيز مقتضاى لطف و حكمت خداى متعال است. نظام خلقت بر اساس حكمت است و هدف از آفرينش انسان هدايت و تكامل مىباشد و هدايت و تكامل، در سايه معرفت و تدبر در آيات الهى و بندگى و عمل به دستورات انبياى الهى و دين حق حاصل مىشود؛ لكن گاه مردم در اثر گناه و معصيت از مسير حق منحرف مىشوند. انسان ها معمولا آن گاه كه از جهت مادى در رفاه باشند و از نظر اقتصادى و برخوردارى از لذايذ مادى مشكلى نداشته باشند و آنچه بخواهند براى آنها فراهم باشد، كمتر به خدا و معنويات روى مىآورند. در اين هنگام، خصلت هاى انسانى و الهى به تدريج در آنها تضعيف و نهايتا به فراموشى سپرده مىشود و در نتيجه زمينه طغيان و كفر ضلالت و گمراهى در آنها فراهم مىشود.

قرآن مىفرمايد: ان الانسان ليطفى. ان رءاه استغنى (14)؛ آنگاه كه انسان خود را بى نياز ببيند طغيان مىكند. اگر روح حاكم بر اكثريت جامعه و امتى روحيه استكبارى و طغيان صفتى شد لطف و عنايت خداوند ايجاب مىكند به نحوى انسان ها را هشدار دهد و آنها را از خواب غفلت بيدار كند و به راه حق و طريق بندگى بازگرداند. براى تحقق اين منظور، گاه بلاهايى از قبيل فقر و خشك سالى نازل مىكند و از طرف ديگر راه درمان و رفع آن بلاها را استغفار و توبه از گناهان و توجه به خدا و دعا و نماز معرفى مىكند تا در نهايت، هدف خلقت كه همان هدايت و تكامل اختيارى انسان هاست، هر چه بيشتر تحقق يابد اين فرايند نيز يكى از سنت هاى عجيب الهى بوده كه گاه پيامبرى مبعوث مىكرده است و امت او را به سختى هايى مبتلا مىكرده تا آنها از خدا و راه حق غافل نشوند و غرق شدن در لذايذ مادى آنها را از سعادت باز ندارد.

به هر حال، نزول بعضى از بلاها زمينه بيدارى و توجه انسان هاى غافل است؛ زيرا در شرايط سخت انسان ها بهتر نياز خود را به خدا درك مىكنند و آمادگى پذيرش حق و تعليمات انبيا را بيش از موقعى كه در رفاه هستند پيدا مىكنند. قرآن مىفرمايد: و ما ارسلنا فى قريه من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون؛ (15)پيامبرى در قريه اى و شهرى نفرستاديم مگر اين كه اهل آن قريه را به سختى و گرفتارى و رنج مبتلا كرديم تا شايد آنها به خود بيايند و در مقابل خدا تضرع كنند. آيه 75 و 76 سوره مومنون نيز به اين مطلب تصريح دارد: و لو رحمنا هم و كشفنا ما بهم من ضر للجوا فى طغيانهم يعمهون. و لقد اخذناهم بالعذاب فما استكانوا لربهم و ما يتضرعون؛ و اگر آنان را ببخشاييم، و آنچه از سختى بر آنان وارد آمده برطرف كنيم آنان در طغيان خود كوردلانه اصرار مىورزند.

بنابراين فلسفه بعضى از عذاب ها و سختى هاى امت ها بيدارى مردم و برگشت آنها به راه هدايت است، هر چند ممكن است اين سختى ها و تنگناها و بلاها بعضى از امت ها را بيدار نكند و آنان هم چنان در ضلالت و گم راهى اصرار ورزند؛ كه در آن صورت حجت بر آنها تمام مىشود و بايد منتظر نزول بلاهايى كه به حيات و زندگى آنها خاتمه دهد باشند.

قرآن در آيات 42 تا 43 سوره انعام خطاب به پيامبر اسلام صلّى الله عليه وآله مىفرمايد: ما به سوى امت هايى كه پيش از تو بودند پيامبرانى فرستاديم و اسباب هدايت و تذكر و هشدار را در حق آنها تمام كرديم، اما آنها قدر ناشناس بودند، قساوت به خرج دادند و از شيطان فريب خوردند و به هشدارهاى ما توجه نكرده، آنها را فراموش كردند. ما چند صباحى آنها را در ناز و نعمت قرار داديم به نحوى كه مغرور و شاد گشتند و ناگهان گريبان آنها را گرفتيم. آنان يكباره نوميد گشتند و درهاى اميد را به روى خود بسته ديدند. بايد بدانيم كه اين سنت الهى است كه در امت هاى پيشين جارى بوده است و امت پيامبر آخرالزمان نيز از آن مستثنى نيست.

در هر صورت، براى صاحبان بصيرت و كسانى كه نگران سعادت و سرنوشت خويشند، وجود بلاها و مشكلات و مصايب، اسباب تذكر و هدايت است. در اين ميان، همچنان كه قرآن مىفرمايد، انسان هايى نيز هستند كه آن چنان دچار غفلت مىگردند كه با هيچ هشدار و بيدار باشى متذكر نگشته به هوش نمى آيند.

پس بلاها و سختى هايى كه به جهت هشدار و بيدار باش مردم براى جوامع و ملت ها پيش مىآيد اختصاص به امم انبياى سابق نداشته، بلكه اين مساله از الطاف الهى است كه براى بيدارى و توجه امت ها به خدا، رخ مىدهد. آنچه مهم است توجه به فلسفه اين گونه حوادث و عبرت گرفتن از گذشته و توبه و بازگشت به سوى خداست. با كمال تاسف در جامعه ما، كمتر كسى به اين مساله توجه مىكند و به خاطر همين غفلت، براى نجات از تنگناهاى اقتصادى، از جمله كم آبى و خشك سالى، برخى از مسئولين از سر بى توجهى و غفلت يا به خاطر سستى ايمان و ضعف اعتقادى، دست به دامن غير خدا مىشوند و با صرف هزينه هاى سنگين از بيت المال مسلمين در صدد بر آيند تا با آبستن كردن ابرها بوسيله مواد شيميايى باران ايجاد كنند. زهى خيال باطل!مگر علت تامه بارش باران همين پيدايش ابر و انتقال آن به وسيله جريان باد و چند عامل محدود ديگر است كه با تشبث به تارهاى عنكبوتى خود ساخته، مغرور شود و بندگان خدا و عموم مردم مسلمان را به جاى اين كه به خدا و توسل به ذيل عنايت و احسان او متوجه كند، در نقاط مرتفع كوه ها تكه ابرهايى را جستجو نمايد و آنها را شكار كرده، به اصطلاح با باردار كردن آنها باران بباراند!! به راستى جريان مذكور داستان حضرت نوح عليه السلام بعد از 950 سال دعوت، از ايمان آوردن قومش به خدا مايوس شد و بعد از نااميدى از هدايت آنها و پديدار شدن نشانه هاى عذاب، از فرزندش خواست تا ايمان آورد و بر كشتى سوار شود تا از عذاب حتمى نجات پيدا كند. او در جواب پدرش تفكر شرك آلود خود را چنين بيان كرد كه ساوى الى جبل يعصمنى من الماء؛ (16)من به قله كوهى پناه مىبرم تا آن كوه مرا از غرق شدن نجات دهد. همان طور كه مىدانيم سرانجام هم ايمان نياورد و هلاك گرديد. خداوند متعال با بيان اين قصه جوهره تفكر شرك آلود را بيان مىكند و مردم را از آن برحذر مىدارد.

اكنون نيز اين تفكر شرك آلود در ميان بعضى و به خصوص روشن فكران غرب زده رايج است. آنها به جاى اين كه ايمان به خدا داشته باشند و با قلم و بيان مردم را به سوى خدا سوق دهند، براى رفع مشكلات چشم به دست دشمنان اسلام و مسلمين دوخته اند و از دشمن انتظار يارى دارند.

بر آگاهان پوشيده نيست كه ما در صدد مخالفت با پيشرفت علم و دستاوردهاى علوم بشرى نيستيم چرا كه دين و قرآن و تفكر توحيدى بيش از هر مكتبى انسان ها را به فراگيرى علم و دانش و استفاده از محصول انديشه و تفكر بشرى فرا مىخواند. آنچه در اين جا بر نفى آن تاكيد مىشود و نسبت به عواقب وخيم آن هشدار داده مىشود اين تفكر شرك آلود است كه متاسفانه مبتلايان به آن در جامعه ما كم نيستند.

به هر حال بهترين و نزديك ترين و مطمئن ترين راه براى رفع مشكلات فردى و اجتماعى، برگشتن به در خانه خداست؛ زيرا برگزيدن راه خدا علاوه بر اين كه سعادت ابدى و اخروى ما را تاءمين مىكند مشكلات و تنگناهاى زندگى دنيوى را نيز بر طرف مىسازد. فقلت استغفروا ربكم انه كان غفارا يرسل السماء عليكم مدرارا؛ (17)پس به مردم گفتم: استغفار كنيد تا خداى متعال گناهانتان را بيامرزد آن گاه آسمان را بر شما بباراند در نتيجه باغ ها به وجود بيايند و نهرها جارى شوند.

بنابراين قرآن براى رفع كمبودها و گشايش در امور مسلمانان به پيروان خود راه حل هايى پيشنهاد مىكند و كارآيى آن راه ها را تضمين نموده است. به علاوه، مسلمانان مىتوانند چنان كه بارها آزموده اند باز نيز بيازمايند.

بى ترديد پيروزى انقلاب اسلامى ايران يكى از نمونه هاى معجزه آساى نصرت الهى و امدادهاى غيبى خدا بر جامعه اسلامى ماست. آن گاه كه همه مردم با توكل بر خدا و قطع اميد از غير او خواهان حكومت اسلامى شدند خدا بنا به وعده خودش كه در قرآن مىفرمايد ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم، (18)على رغم همه توان رژيم 2500 ساله شاهنشاهى با همه پشتيبانى هاى دشمنان اسلام، مردم را بر دشمنانشان پيروز گردانيد و نيز سنت الهى بر اين جارى خواهد بود كه تا مردم به خدا روى آورند خدا نيز آنها را يارى خواهد فرمود و آن گاه كه خدا را فراموش كنند و به غير خدا چشم يارى داشته باشند و از خدا روى گردان شوند عذاب و ذلت در انتظار آنها خواهد بود.

در هر صورت، شكى نيست كه قرآن كريم نسخه شفابخش علم الهى است و سعادت و رستگارى بشر در دنيا و آخرت، در پيروى از دستورات حيات بخش آن نهفته است و راه حل مشكلات فردى و اجتماعى را بايد در آن جستجو كرد. بايد قرآن، اين تاءمين كننده سعادت انسان، را شناخت و در تعظيم و تكريم آن كوشيد و بدان عمل كرد. البته در باب قرآن دو نوع تعظيم و تكريم مطرح است كه ذيلا بدان اشاره مىكنيم.

تكريم ظاهرى و واقعى قرآن كريم

در مورد احترام به قرآن، بيشتر آنچه كه در جوامع اسلامى وجود دارد، مىتوان احترام ظاهرى قرآن ناميد. در حالى كه قرآن كريم هرگز تنها براى اين كه با آداب و رسوم و احترام خاصى با آن مواجه شويم، نازل نگرديده است. قرآن فقط براى حفظ كردن و تلاوت نمودن با لحن و صوتى زيبا نيست. قرآن كتاب زندگى و پيام هاى الهى است كه همگان موظفند در زندگى دنيوى خود آنها را به كار بندند، تا در دنيا و آخرت رستگار شوند، خصوصا دست اندركاران حكومت در جوامع اسلامى موظفند سياست هاى كلى نظام را بر اساس رهنمودهاى اين كتاب الهى تنظيم و به اجرا در آورند، تا زمينه رشد و تعالى فرهنگ قرآن براى افراد جامعه بهتر مهيا گردد و در نتيجه هدف نزول قرآن، كه همان تكامل و سعادت انسان در سايه بسط قسط و عدل در روى زمين است، تحقق يابد. متاسفانه بر خلاف اين انتظار، آنچه امروزه به عنوان تكريم و تعظيم قرآن كريم شاهد آن هستيم از حد پرداختن به ظواهر روبنايى در نمى گذرد و لزوم محوريت قرآن در زندگى سياسى اجتماعى مسلمانان مورد غفلت قرار گرفته است. امروزه در بسيارى از كشورهاى اسلامى موسساتى از دوره آمادگى و دبستان تا سطح دانشگاه به امر تعليم و تعلم قرآن كريم مىپردازند و در جهت فراگيرى روخوانى و حفظ قرائت قرآن به روش هاى مختلف همت مىگمارند و هر ساله شاهد مسابقات جهانى حفظ و قرائت قرآن كريم هستيم. علوم مختلف قرآن از قبيل تجويد و ترتيل و غيره جايگاه ويژه اى در ميان علاقه مندان به قرآن دارد. علاوه بر اين امور، قرآن در ميان عامه مسلمانان از احترام ويژه اى برخوردار است، به نحوى كه دست بى وضو به كلمات و آيات آن نمى گذارند و در هنگام قرائت مودب مىنشينند. بيشتر افراد، در مقابل قرآن پاى خود را دراز نمى كنند. آن را در بهترين جلد و مناسب ترين مكان ها قرار مىدهند و خلاصه احترام هاى ظاهرى از قبيل در ميان عامه مسلمانان امرى رايج مىباشد.

بديهى است كه رعايت امور مذكور به عنوان احترام به اين كتاب آسمانى، ارزشى بايسته است كه هر قدر بدان پاى بند باشيم، حق احترام اين كتاب آسمانى را آن طور كه شايسته است ادا نكرده ايم و شكر اين بزرگ ترين نعمت خداى متعال را، كه نعمت هدايت است، به جاى نياورده ايم؛ لكن بالاترين نوع احترام و شكر هر نعمت، شناخت حقيقت آن و به كارگيرى آن در جهتى كه خدا آن را آفريده است، مىباشد. چنانچه با اين نگرش بخواهيم به قرآن بنگريم و آن را احترام و تعظيم كنيم، به نظر مىرسد قرآن كريم جايگاه مطلوبى در فرهنگ جوامع اسلامى ندارد و هرگز نسبت به آن احترام و تكريم شايسته انجام نمى گيرد. آنچه به عنوان موارد احترام مسلمانان به قرآن كريم ذكر شد، هر چند ضرورى و لازم است، لكن با انجام اين امور هدف خداى متعال از نزول قرآن محقق نمى شود و تكليف مسلمانان در قبال اين كتاب آسمانى انجام نمى شود. آشنايى با ظواهر قرآن و قرائت آيات الهى و ارج نهادن ظاهرى به اين نسخه شفابخش، مقدمه عمل به مضامين و دستورات آن است. حق واقعى قرآن، بدون محور قرار دادن آن در زندگى سياسى و اجتماعى مسلمانان ادا نمى شود.

بديهى است بوسيدن و احترام گذاشتن به نسخه پزشك و خواندن آن با آوازى بسيار زيبا، بدون فهم دستورات و راهنمايى هاى پزشك و عمل كردن به آنها هرگز دردى را از بيمار درمان نمى كند. هر عاقلى باور دارد كه بهبودى در گرو عمل به دستورات پزشك حاذق است. احترام واقعى به نسخه پزشك، عمل كردن بدان است نه اداى تكريم هاى ظاهرى نسبت به پزشك و نسخه او.

در باب قرآن نيز بايد گفت هر چند اداى احترام هاى ظاهرى نسبت به قرآن كريم از امور پسنديده و از وظايف تك تك مسلمانان است، لكن اين كمترين وظيفه مسلمانان در قبال اين كتاب آسمانى است و مسلمانان موظفند با فهم قرآن كريم و عمل به دستورات حيات بخش آن، به شكر و احترام واقعى نسبت به اين نعمت هدايت الهى روى بياورند و خود را از اين وديعه پر فيض محروم نكنند تا در نتيجه با اين نور الهى دنياى ظلمت زده خويش را روشنى بخشند.

قرآن؛ نور حقيقى

يكى از مظاهر تجلى خداوند نور است. خداوند خود را به نور تشبيه مىكند و مىفرمايد: الله نور السماوات والارض; (19) خدا نور آسمان ها و زمين است. اين نور وجود خداى متعال است كه تجلى كرده و خلقت آسمان ها و زمين و مخلوقات صورت گرفته است. به بركت عنايت خداوند است كه عالم وجود برجاست و فيض وجود، پيوسته از جانب منبع جود، بر موجودات سرازير است و در نتيجه پديده ها و موجودات به حيات خود ادامه مىدهند.

گاه از كلام خدا نيز به نور تعبير مىشود؛ زيرا در پرتو نور است كه انسان راه را پيدا مىكند و از بيراهه رفتن و سردرگمى نجات مىيابد. از آن جا كه بدترين و زيان بارترين گمراهى و ضلالت، ضلالت و گم راهى در مسير زندگى و به خطر افتادن سعادت انسان است، نور حقيقى و واقعى آن است كه انسان ها و جامعه انسانى را از ضلالت و گم راهى نجات دهد و مسير درست كمال انسانى را براى آنها روشن كند تا راه سعادت و تكامل را از طرق سقوط و ضلالت باز شناسد. بر همين اساس خداوند متعال از قرآن به نور تعبير كرده است و مىفرمايد: قد جائكم من الله نور و كتاب مبين؛ (20) به تحقيق از جانب پروردگارتان نور و كتابى روشنى بخش آمده است تا شما با بهره گيرى از آن، راه سعادت را از شقاوت باز شناسيد. اينك از آن جا كه موضوع بحث، قرآن از ديدگاه نهج البلاغه است، از تفسير و توضيح آيات وارده در اين زمينه صرف نظر مىكنيم و به توضيح بيان حضرت على عليه السلام در اين باره مىپردازيم.

حضرت على عليه السلام در خطبه 189، بعد از وصف اسلام و پيامبر صلّى الله عليه وآله در وصف قرآن كريم مىفرمايد: ثم انزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه و سراجا لا يخبو توقده، و بحرا لا يدرك قعره؛ آن گاه خداى متعال قرآن را به صورت نورى كه چراغ هايش هرگز خاموش نمى شود و مانند خورشيد فروزنده اى كه هيچ گاه از فروزش نمى افتد و مثل دريايى كه به قعر آن رسيدن براى هيچ كس ميسر نيست بر پيامبرش نازل فرمود.

حضرت على عليه السلام در اين خطبه در وصف قرآن ابتدا با سه تشبيه بسيار زيبا مىخواهند قلوب مسلمانان را با عظمت قرآن آشنا كنند و توجه آنها را به اين سرمايه عظيم الهى كه در دسترس آنها قرار گرفته است بيش از پيش جلب نمايد.

ابتدا حضرت قرآن را به نور وصف مىكنند و مىفرمايند: انزل عليه الكتاب نورا لا تطفا مصابيحه؛ خداوند قرآن را، در حالى كه نورى است، بر پيامبر صلّى الله عليه وآله نازل فرمود؛ لكن اين نور با ساير نورها متفاوت است. اين حقيقت قرآن كريم نورى است كه نورافكن هاى آن هرگز به خاموشى نمى گرايد و هرگز از تابش نمى افتد. از باب تشبيه معقول به محسوس قرآن مانند آن منبع عظيم انرژى برقى است كه در شب ظلمانى از طريق شبكه برق رسانى به وسيله نورافكن هاى قوى، جاده هايى را كه به مقصد منتهى مىشود، روشن كرده است و با نصب چراغ هاى راهنما بر سر دو راهى ها و چند راهى ها مسيرى را كه به هدف منتهى مىشود از ديگر مسيرها كه به بيراهه و سقوط در دره هاى هولناك مىانجامد براى كسانى كه مىخواهند به سلامت به مقصد برسند روشن مىكند. قرآن نيز در جامعه دينى و اسلامى و در زندگى جويندگان سعادت و رستگارى چنين نقشى ايفا مىكند، با اين تفاوت كه چراغ هايى كه از اين منبع نور تغذيه مىنمايند و مسير سعادت را روشن مىكنند هرگز خاموش نمى شوند در نتيجه راه حق، پيوسته مستقيم و روشن است و قرآن كريم و نورافكن هاى فروزان آن مدام پيروان قرآن را هشدار مىدهند كه مواظب باشيد از مسير حق منحرف نشويد.

در فراز ديگرى از همين خطبه مىفرمايد: و نورا ليس معه ظلمه؛ قرآن نورى است كه با وجود آن، تاريكى دوام نمى يابد؛ زيرا اين كتاب آسمانى نورافكن هايى دارد كه از آن نور مىگيرند و پيوسته راه هدايت و سعادت را روشن مىكنند.

علاوه بر اين، ائمه عليهم السلام كه همان مفسرين وحى الهى هستند حكم آن نور افكن ها را دارند كه معارف قرآن را براى مردم بيان و با علم خدادادى، مسلمانان را با حقيقت قرآن آشنا مىكنند.

مصابيح و آيينه هاى قرآنى

همان طور كه مىدانيم طبق حديث ثقلين، قرآن و عترت اين دو وديعه الهى در مسير هدايت موحدين، مكمل يكديگرند كه با تمسك به يكى و رها كردن ديگرى هدف از نزول قرآن كه همان هدايت انسان هاست تحقق نمى يابد. ائمه عليهم السلام چراغ هايى هستند كه از اين منبع الهى نور مىگيرند و مسير زندگى انسان هاى طالب سعادت را روشن مىكنند و علوم قرآن و حقيقت آن نزد آنهاست. آن ذوات مقدسه هستند كه مىتوانند متشابهات را به محكمات برگردانند و راه را از بيراهه تشخيص دهند و مردم را به راه سعادت و كمال راهنمايى كنند. مردم نيز مىبايد معارف قرآن را تنها از آنها بگيرند و به كار بندند.

حكمت الهى چنين اقتضا مىكند و سنت خداوند بر اين قرار گرفته است كه مردم از طريق اهل بيت عليهم السلام با معارف قرآن آشنا شوند و با به كار بستن آنها در تاءمين سعادت دنيوى و اخروى خود بكوشند. لذا براى تحقق اين منظور، خداى متعال با نصب امامت مستمر، راه استفاده از معارف قرآن را براى طالبين سعادت هم چنان باز نگه داشته است. هر چند معاندان و دنيا پرستان در طول تاريخ در صدد برآمده اند تا مردم را از نور هدايت الهى كه در مكتب اهل بيت عليهم السلام تجسم مىيابد خاموش كنند؛ لكن قرآن مىفرمايد هرگز بدين كار موفق نخواهند شد: يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون (21).

از اين جهت حضرت على عليه السلام قرآن را به چراغى كه هرگز از فروزش آن كاسته نمى شود و به خاموشى نمى گرايد تشبيه مىكنند.

معارف قرآن چنان عميق و گسترده است كه هر قدر آشنايان به علوم اهل بيت در باب آن بينديشند در هر گامى به معرفت و نكته اى تازه دست مىيابند و از آن جا كه اين كتاب آسمانى نسخه اى از علم الهى است هر قدر تشنگان حقيقت از آب زلال حقيقت آن بنوشند نه تنها سيراب نمى شوند كه تشنه تر مىگردند. از همين روست كه مىبينيم اولياى خدا و عارفان به حقيقت قرآن سعى مىكنند با تلاوت آيات الهى در نماز و تدبر در آنها، روح خود را تلطيف نمايند و بيش از پيش خويش را در معرض الهامات خداوندى و بارش معارف بى پايان الهى قرار دهند. قرآن خورشيد فروزنده اى است كه معارف آن پايان ناپذير و فروزندگى آن ابدى است؛ زيرا اين كتاب آسمانى مانند درياى عميقى است كه رسيدن به قعر و ژرفاى آن جز براى پيامبر صلّى الله عليه وآله و ائمه معصومين عليهم السلام كه به علم الكتاب آگاه هستند و هر كس و هر جامعه اى بخواهد با قرآن و كلام الهى آشنا شود و زندگى فردى و اجتماعى خود را بر اساس رهنمودهاى اين كتاب آسمانى سامان دهد راهى جز تمسك به قرآن بر اساس تفسير و تبيين پيامبر صلّى الله عليه وآله و ائمه معصومين عليهم السلام و الگو قرار دادن سيره و روش آنها ندارد. براى تاييد اين مطلب تنها به بخش هايى از دو روايت اشاره مىكنيم.

امام صادق عليه السلام مىفرمايند: و نحن قناديل النبوه و مصابيح الرساله و نحن نور الانوار و كلمه الجبار رايه الحق التى من تبعها نجى و من تاخر عنها هوى و نحن مصابيح المشكاه التى فيها نور النور؛ (22) قنديل ها و ظروف نبوت و چراغ هاى رسالت ماييم؛ يعنى مردم مىبايد با راهنمايى ائمه عليه السلام به مقصد نبوت و رسالت كه همان هدايت به سوى حق است رهنمون شوند. نور همه نورها از ماست. حاكميت خدا از طريق ولايت ما تحقق پيدا مىكند. ما هستيم آن پرچم حقى كه هر كس از آن پيروى كند نجات پيدا مىكند و هر كس از آن دور بماند سقوط مىكند و آن چراغ و مشكلاتى كه روشنايى و نور در آن قرار دارد ماييم.

شبيه اين بيان از امام سجاد عليه السلام نيز نقل شده است؛ حضرتش مىفرمايند:

ان مثلنا فى كتاب الله كمثل المشكاه و المشكاه فى القنديل فنحن المشكاه فيها مصباح و المصباح محمد عليه السلام المصباح فى زجاجه نحن الزجاجه كانها كوكب درى توقد من شجره مباركه زيتونه معروفه لا شرقيه و لا غربيه لا منكره و لا دعيه يكاد زيتها يضى ء و لو لم تمسسه نار نور القرآن على نور يهدى الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس و الله بكل شى ء عليم بان يهدى من احب الى ولايتنا. (23) حضرت در اين بيان، آيه 35 سوره نور را به پيامبر عليه السلام و اهل بيت و ائمه معصومين عليهم السلام تفسير كرده اند. حضرتش مىفرمايند مثل ما اهل بيت در قرآن مثل منبعى است كه از طريق آن، نور هدايت الهى، راه را بر بندگان روشن مىكند. ما اهل بيت حكم آن آبگينه شفافى را داريم كه نور مصباح و چراغ هدايت را، كه همان نور نبوت است، به بندگان منعكس مىكنيم. اين نور از شجره مباركه اى از نور الهى، كه پرتو آن گسترده و غير قابل انكار است، سرچشمه مىگيرد. اين حقيقت نه شرقى نه غربى است نه ناشناخته و نه وانهاده است.

امام سجاد عليه السلام مىفرمايند حقيقت پيامبر و اهل بيت مكرمش حكم چراغ بسيار شفافى را دارند كه بدون نياز به شعله اى، نور مىدهد. نور قرآن مبتنى بر آن نورى است كه خدا هر كس را بخواهد هدايت كند او را بدان نور ولايت اهل بيت عليهم السلام هدايت مىكند.

رستگارى پيروان قرآن در قيامت

چنان كه قبلا اشاره شد آنچه انسان در درجه اول اهميت است و عقل ايجاب مىكند تمام همت خويش را در جهت تحقق هر چه بهتر آن صرف كند، سعادت و رستگارى اخروى است؛ زيرا زندگى اين جهانى مقدمه و زمينه ساز زندگى جاودانه اخروى است. مثل انسان در اين عالم نسبت به عالم آخرت مثل آن مسافرى است كه در شهر غربت با كار و تلاش شبانه روزى و قناعت و پس انداز كردن حاصل كوشش خود و ارسال آن به وطى اصلى و زادگاه خويش درصدد است تا براى خود خانه و سرپناه و سرمايه اى فراهم كند تا در هنگام مراجعت به وطن خود با برخوردارى از امكانات پيش فرستاده، اين چند روز باقيمانده عمر خويش را در رفاه و عزت و سربلندى زندگى كند، با اين تفاوت كه زندگى اخروى، جاودانه و هميشگى است.

اعتقادات و اعمال و رفتارهاى انسان بذرهايى است كه در اين جهان به دست انسان كاشته مىشود و در عالم آخرت، نتيجه و محصول آن آشكار مىگردد. در اين عالم اگر كشاورزى بر اساس رهنمودهاى يك دانشمند آشنا و متخصص امر كشاورزى بذرى را كشت كند، در هنگام درو بيشترين محصول ممكن را با بهترين كيفيت، از زحمت خويش برداشت خواهد كرد. به همين منوال اگر انسان ها اعمال و رفتار خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن كريم و معارف و علوم اهل بيت عليهم السلام تنظيم كنند و امور فردى و اجتماعى و سياسى خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن كريم سامان دهند، علاوه بر عزت و سربلندى دنيا، در علم آخرت نيز از نتايج اعمال نيك خود برخوردار خواهند بود و از اين كه با اعمال شايسته خود سرنوشتى سعادتمند در جوار رحمت خدا براى خود تدارك ديده اند خوشحال خواهند بود.

حضرت على عليه السلام مضمون مذكور را با تمثيلى بسيار زيبا بيان مىكنند و مردم را به عمل به قرآن و پاسدارى و حراست از احكام حيات بخش آن فرا مىخوانند: فاسئلوا الله به و توجهوا اليه بجبه و لا تسئلوا به خلقه انه ما توجه العباد الى الله بمثله و اعلما انه شافع و مشفع و قائل و مصدق و انه من شفع له القرآن يوم القيامه شفع فيه و من محل به القرآن يوم القياه صدق عليه. (24) آن حضرت بعد از بيان مطالب گذشته مبنى بر اين كه قرآن درمان و شفاى بزرگ ترين دردهاى جامعه است، به مردم توصيه مىكند كه با پيروى از قرآن، شفاى دردهاى خود را از قرآن بخواهيد و با عمل به آن به خداوند روى آوريد و براى استمداد از انسان هاى ديگر، قرآن را وسيله قرار ندهيد. بدانيد قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته مىشود و گوينده اى است كه گفتارش تصديق مىشود و كسى كه قرآن در قيامت او را شفاعت كند آن شفاعت در حق او پذيرفته است و كسى كه قرآن او را در روز قيامت تقبيح كند، به زيان او تمام مىشود.

آن گاه حضرت خطر جدايى مردم از قرآن را گوش زد مىكنند، سپس آنها را به پيروى از اين كتاب آسمانى و الگو قرار دادن آن در فكر و عمل دعوت مىنمايند: ينادى مناد يوئم القيامه الا ان كل حارث مبتلى فى حرثه و عاقبه عمله غير حرثه القرآن فكونوا من حرثته و اتباعه و استدلوه على ربكم واستنصحوه على انفقسكم و اتهموا عليه ارائكم و استغشوا فيه اهوائكم؛ (25) آن گاه كه قيامت بر پا شود و خلايق براى حسابرسى و جزا و پاداش به پا خيزند منادى ندا مىدهد و اين واقعى را به اهل قيامت خبر مىدهد كه هان!اى انسان ها بدانيد هر انسانى امروز در عاقبت و پايان كار، گرفتار و مبتلا به آثار و نتايج و محصول كشته خويش است، مگر كسانى كه در دنيا اعتقادات و اعمال و رفتار خويش را بر اساس دستورها و راهنمايى هاى قرآن شكل داده اند. تنها اين افراد هستند كه از نتايج و آثار اعمال و رفتار و اعتقادات خويش راضى اند و هرگز احساس غبن نمى كنند.

تنبه و بيدار باش

زندگى و حيات هر موجودى از جمله انسان، امرى محدود است. اين زندگى از نقطه زمانى خاصى شروع مىشود و در نقطه زمانى خاصى با مرگ پايان مىپذيرد. انسان در اين زمان محدود، پيوسته در حال شدن است و شخصيت او در حال شكل گيرى است. شخصيت انسان كه برخاسته از اعتقادات و باورهاى اوست منشا اعمال و رفتار وى مىگردد. اعمال و رفتار انسان نيز در روز قيامت تجسم پيدا مىكند و هر كس با آثار و نتايج خود دست به گريبان خواهد بود.

نكته اى كه در اين جا بدان توجه داده مىشود اين است كه تا انسان از دنيا نرفته است هر لحظه مىتواند با محاسبه و بازنگرى در افكار و عقايد و اعمال و رفتار خويش، گذشته خود را جبران كند و سرنوشت خود را در جهت سعادت و رستگارى دنيوى و اخروى تغيير دهد. چه بسيارند انسان هايى كه در لحظه اى به خود آمدند و با يك تصميم و توبه حقيقى، گذشته تاريك خود را به آينده اى درخشان و سعادتمند مبدل كردند و ره صد ساله را يك شبه پيمودند؛ لكن بايد توجه داشت كه فرصت و امكان بازنگرى و تدارك گذشته، تنها در اين جهان ممكن است و بعد از مرگ و ارتحال از اين عالم فانى امكان تدارك منتفى است.

اگر انسان در عالم دنيا اعمال و رفتار خود را بر اساس قرآن و دستورات و معارف الهى سامان داد و به بيان حضرت على عليه السلام از حرثه قرآن بود، در عالم آخرت از آثار و محصول آنها بهره مند و خوشحال خواهد بود. فرصت عمل و تداركات، تنها در دنيا وجود دارد و عالم آخرت جاى تدارك نيست: اليوم عمل و لا حساب و غدا حساب و لا عمل؛ (26) امروز روز كشت و عمل است و محاسبه اى در كار نيست و فردا روز برداشت و محاسبه است و امكان عمل و تدارك وجود ندارد. على عليه السلام كه داناى به حقيقت دنيا و آخرت و رابطه ميان آنها، و خيرخواه مسلمانان و دلسوز آنان است مىفرمايد: فكونوا من حرثه القرآن؛ اگر طالب سعادتيد، كشت و كار خود را در كشتزار با بركت قرآن قرار دهيد. از كسانى باشيد كه با عمل به دستورات حيات بخش اين كتاب آسمانى، دنيا و آخرت خود را آباد مىسازند. قرآن را الگوى خود قرار دهيد تا هرگز زيان نبينيد.