قرآن در آيينه نهج‏البلاغه

استاد محمد تقى مصباح يزدى

- ۱ -


مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

با اين كه ما معتقديم قرآن كريم بزرگ ترين هديه الهى براى انسان ها و گران بهاترين ميراث پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله در ميان مسلمين است، امت اسلامى آن طور كه شايسته است براى استفاده از اين ميراث عظيم از خود همت نشان نداده و نمى دهد. جامعه اسلامى پس از وفات پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله على رغم تاكيدات فراوان حضرتش مبنى بر وجوب رجوع و عمل به قرآن، به عنوان ثقل اكبر، و فرا گرفتن علوم قرآن از اهل بيت عليهم السلام به عنوان ثقل اصغر، از تمسك به اين حبل متين الهى محروم مانده است.در نتيجه جامعه اسلامى از جايگاه اصلى خويش كه قرآن آنها را بدان مژده داده و مىفرمايد: انتم الاعلون ان كنتم مومنين (1) بازمانده اند و امروزه به اين واقعيت تلخ مىبايد اقرار نمود كه جامعه اسلامى به دليل فاصله گرفتن از واقعيت قرآن و علوم اهل بيت، متحمل خسارت هاى جبران ناپذيرى شده است.

اما على رغم دورى مسلمين از حقيقت قرآن و غريب بودن اين گوهر آسمانى و عطيه رحمانى، پرداختن به ظاهر آن در ميان مسلمين گهگاه از رواج و رونق خوبى برخوردار بوده است.

عموم مسلمانان قرآن را كتابى مقدس و آسمانى كه در شب قدر بر قلب مبارك پيامبر نازل شده است، مىشناسند و بدان احترام مىگذارند.امروزه چاپ قرآن كريم با

كاغذهاى عالى و جلدهاى زرين، و تلاوت و حفظ آن و تسلط بر علومى كه به ظواهر قرآن مىپردازد، از قبيل تجويد و مانند آن جايگاه ويژه اى در فرهنگ مسلمين پيدا كرده است و هر از چند گاهى شاهد برگزارى مسابقات حفظ و قرائت قرآن كريم در سطح بين الملل كشورهاى اسلامى هستيم و اين خود جاى بسى خوشبختى است.

البته ناگفته نماند كه رونق گرفتن قرآن كريم در ساير كشورهاى اسلامى نيز تا حدود زيادى مرهون حضرت امام خمينى (ره)و پيروزى انقلاب اسلامى ايران بوده است، زيرا بعد از پيام حضرت امام خمينى (ره) مبنى بر اداره حرمين شريفين به دست شورايى متشكل از كشورهاى اسلامى بود كه عربستان به تعمير و توسعه حرمين شريفين، پرداخت تا بدين وسيله خود را پيشگام تبليغ اسلام و قرآن وانمود كند واز توجه ملت ها و كشورهاى مسلمان به ايران اسلامى جلوگيرى كند.

در هر حال، پرداختن به ظاهر قرآن و دور ماندن از حقيقت آن، از بزرگ ترين مشكلاتى بوده است كه پيوسته جوامع اسلامى از ناحيه آن ضربه هاى جبران ناپذيرى خورده اند.روشن است كه تا مسلمانان از ظاهر قرآن به باطن آن در نگذرند واز گفتار به عمل روى نياورند، هدايت قرآن درباره آنها تحقق نيافته است.

اين مجموعه در صدد بررسى عوامل دور افتادن مسلمانان از حقيقت قرآن و عترت، پس از وفات پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله نيست. آنچه در اين نوشتار آمده، جلوه هايى از حقيقت قرآن از ديدگاه نهج البلاغه و از زبان خود قرآن كريم است و خواننده، قرآن را از منظر امير مومنان عليه السلام مىشناسد وبا عظمت آن آشنا مىشود.همچنين به طرح پاره اى از شبهاتى كه از جانب برخى معاندان مطرح مىشود و پاسخ آنها، پرداخته شده است.در خاتمه نيز از زبان قرآن ناطق، على عليه السلام، علل و انگيزه هاى شيطانى طرح اين گونه شبهه ها بيان مىگردد.

لازم به ذكر است مه مطالب اين كتاب در واقع مجموعه چند سخنرانى است كه حضرت آيت الله مصباح يزدى در رمضان سال هاى 1377 و 1378 هجرى شمسى در قم ايراد داشته اند.از آن جا كه سعى بر آن بوده كه تا حد امكان، مطالبى كه استاد بيان كرده اند كم و زياد و جا به جا نشود و فقط تلاش شده زبان گفتارى تا حدودى به زبان نوشتارى نزديك گردد، لذا طبيعى است كه دقت هاى معمول نگارشى و ويرايشى به طور كامل و صد در صد در اين كتاب به چشم نمى خورد.

در پايان از محقق ارجمند جناب حجت الاسلام محمدى كه كار تدوين اين مجموعه را به انجام رسانده اند و نيز جناب حجت الاسلام نادرى كه امر ويرايش آن را بر عهده داشته اند سپاسگزارى نموده و مزيد توفيقات ايشان را از درگاه ايزد منان خواستاريم.

انتشارات موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى (ره)

فصل اول: جايگاه قرآن در جامعه دينى

قرآن، تنها كتاب آسمانى در اختيار انسان

اگر بخواهيم به همه آنچه درباره قرآن در نهج البلاغه آمده است بپردازيم بحث بسيار طولانى مىشود. امام على عليه السلام در بيش از بيست خطبه نهج البلاغه به معرفى قرآن و جايگاه آن پرداخته است و گاه بيش از نصف خطبه به تبيين جايگاه قرآن و نقش آن در زندگى مسلمانان و وظيفه آنان در قبال اين كتاب آسمانى اختصاص پيدا كرده است. ما در اين جا تنها به توضيح پاره اى از توصيف پاره اى از توصيف هاى نهج البلاغه درباره قرآن كريم بسنده مىكنيم. امام عليه السلام در خطبه 133 مىفرمايد: و كتاب الله بين اظهر كم ناطق لا يعيى لسانه؛ قرآن در دسترس و جلوى روى شماست. بر خلاف كتب آسمانى اديان ديگر از قبيل كتاب حضرت موسى و حضرت عيسى عليه السلام، قرآن در اختيار شماست. گفتنى است كه امم گذشته و به خصوص در بين يهود بنى اسرائيل كتاب مقدس در اختيار عموم مردم نبوده است؛ بلكه تنها نسخه هاى محدودى از تورات در نزد علماى يهود موجود بوده و براى عموم امكان مراجعه به تورات وجود نداشته است.

درباره كتاب آسمانى حضرت عيسى عليه السلام وضع از اين هم نگران كننده تر بوده و هست؛ زيرا آنچه امروز به نام انجيل در ميان مسيحيان شناخته مىشود كتابى نيست كه بر حضرت عيسى مسيح عليه السلام نازل شده؛ بلكه مطالبى است كه به دست افرادى گردآورى و به نام اناجيل اربعه معروف شده است. بنابراين امم پيشين از دسترسى به كتب آسمانى محروم ماندند. اما وضعيت در مورد قرآن متفاوت است. كيفيت نزول قرآن و قرائت و تعليم آن از جانب پيامبر صلّى الله عليه وآله به گونه اى بود كه مردم مىتوانستند آن را فرا بگيرند و آياتش را حفظ كنند و قرآن به طور كامل در دسترسشان باشد. از ديگر ويژگى هاى مهم اين كتاب آسمانى آن است كه خداوند متعال بر امت اسلام منت نهاده و خود، حفظ قرآن كريم را از هر گونه تهديدى به عهده گرفته است. به علاوه پيامبر اكرم صلّى الله عليه وآله به قدرى به فراگيرى مسلمانان و حفظ آيات الهى اهتمام داشتند كه در همان زمان رسول الله، عده زيادى از مسلمانان حافظ قرآن بودند و نسخه هايى از آياتى كه جديدا نازل مىشد در اختيار داشتند و به تدريج آنها را حفظ مىكردند و به هر حال از طريق تكثير اين نسخه ها يا نقل سينه به سينه از حافظى به حافظ ديگر، قرآن در اختيار همگان قرار مىگرفت.

حضرت على عليه السلام مىفرمايد: كتاب الله بين اظهركم؛ كتاب خدا در ميان شماست، در دسترس شماست. ناطق لا يعيى لسانه. بجاست روى اين جمله تاكيد و تكيه شود. حضرت مىفرمايد: اين كتاب گوياست و زبانش به كندى نمى گرايد، از سخن گفتن خسته نمى شود و هرگز لكنت پيدا نمى كند، بنايى است كه پايه هايش فرو نمى ريزد و پيروزمندى است كه يارانش شكست نمى خورند.

سخن گفتن قرآن

امام على عليه السلام از سويى در مورد اوصاف قرآن در نهج البلاغه مىفرمايند: اين كتاب كتاب ناطق است؛ خودش سخن مىگويد؛ از سخن گفتن خسته نمى شود. سخن و مطلب خويش را به روشنى بيان مىكند و از ديگر سوى، مىفرمايند اين قرآن، ناطق نيست؛ بايد آن را به سخن درآورد و من هستم كه اين قرآن را براى شما تبيين مىكنم. و گاه در بعضى از تعابير آمده است كه قرآن صامت ناطق؛ (2) قرآن ساكت است و در عين حال ناطق و گويا. به راستى معناى اين سخن چيست

به نظر مىرسد اين تعبير بيانگر دو نگاه متفاوت به اين كتاب آسمانى است كه در يك نگرش قرآن كتابى مقدس، ولى خاموش در گوشه اى نشسته است و با كسى سخن نمى گويد و كسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى ديگر كتابى است گويا كه همه انسان ها را مخاطب خويش قرار داده است و آنها را به پيروى از خود فرامى خواند و به پيروان خود نويد بهروزى و سعادت مىدهد.

بديهى است قرآنى كه تنها وصف آن تقدس باشد و بس، كلمات و جملات و آياتى است منقوش بر صفحاتى از كاغذ كه مسلمان ها به آن احترام مىگذارند، آن را مىبوسند و آن را در بهترين جاى خانه خويش نگه مىدارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقيقت و معانيش آن را تلاوت مىكنند. اگر با اين ديد به قرآن بنگريم، قرآن كتاب صامتى است كه با صوت محسوس سخن نمى گويد و كسى كه چنين نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنيد و قرآن كريم مشكلى از او حل نخواهد كرد.

بنابراين ما موظفيم به نگرش دوم روى بياوريم؛ يعنى قرآن را كتاب زندگى بدانيم و با ايجاد روحيه تسليم در برابر خداى متعال، خود را براى شنيدن سخنان قرآن كريم كه تمامى آنها دستورات زندگى است آماده كنيم. در اين صورت است كه قرآن ناطق و گوياست؛ با انسان ها سخن مىگويد و آنها را در تمام زمينه ها راهنمايى مىكند.

علاوه بر اين تفسيرى كه براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بيان كرديم، معنايى عميق تر از اين نيز براى اين مطلب وجود دارد كه آن معنا مورد نظر حضرت على عليه السلام است و بر اساس آن معناى خاص است كه مىفرمايند قرآن صامت است و بايد آن را به سخن درآورد و اين من هستم كه قرآن را براى شما تبيين مىكنم. اينك به توضيح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبيين معناى حقيقى آن - مىپردازيم: هر چند قرآن كريم كلام خداى متعال است و حقيقت اين كلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نيست، انما از آن جا كه هدف از نزول آن هدايت انسان هاست، اين كلام الهى آن قدر تنزل پيدا كرده است كه به صورت كلمات و جملات و آيات قابل خواندن و شنيدن براى بشر درآمده، ولى در عين حال چنين نيست كه مضامين همه آيات آن براى انسان هاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسير و تبيين پيامبر صلّى الله عليه وآله و امامان معصوم عليهم السلام و راسخين در علم بتوانند به مقاصد آيات نايل شوند.

به عنوان مثال، تفصيل و تبيين جزئيات احكام در قرآن نيامده است، همچنين آياتى از قرآن كريم مجمل است و نياز به تبيين و توضيح دارد.بنابراين قرآن از بسيارى از جهات (صامت)است يعنى براى انسانهاى عادى، بدون تفسير و تبيين كسى كه با غيب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نيست.

پيامبر و تبيين قرآن

يكى از وظايف پيامبر صلّى الله عليه وآله نسبت به امت، تبيين آيات الهى است.قرآن كريم خطاب به پيامبر صلّى الله عليه وآله مىفرمايد: و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم (3)ما قرآن را بر تو نازل كرديم و وظيفه توست كه قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ايشان تبيين نمايى؛ زيرا چنان كه اشاره شد، قرآن كلام الهى است و با اين كه بسيار تنزل يافته تابه صورت كلمات و آيات درآمده است در اختيار مسلمانان قرار گرفته، در عين حال معارف آن، چنان عميق است كه براى انسان هاى عادى چندان قابل فهم نيست، لذا قرآن از اين جهت نزد انسان هاى عادى صامت است و نياز به تفسير و تبيين پيامبر صلّى الله عليه وآله و ائمه معصوم دارد.بر همين اساس خداوند متعال خطاب به پيامبر مىفرمايند: (ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا آن را براى مردم تبيين كنى).

بنابراين آيات قرآن تفسيرى خاص خود دارند كه اين تفسير و تبيين و علوم آن نزد پيامبر صلّى الله عليه وآله و ائمه معصومين عليهم السلام است آنها نيز معارف قرآن را در اختيار مسلمان ها گذاشتند و پيام قرآن را به گوش مردم رسانيدند.پس قرآن به اين اعتبار ناطق است و پيامبر صلّى الله عليه وآله و ائمه عليهم السلام معارف قرآن را بيان فرمودند.لكن بايد توجه داشت كه قرآن سخن خويش را اعم از خوشايند مخاطب بيان مىكند، خواه موافق خواهش دل او، يا مخالف هواى نفس انسان باشد.ونيز شياطين انس حق ندارند خواسته هاى خود را بر قرآن تحميل كنند و به اسم برداشت خود از قرآن، كلام خداوندى را به راى خود تفسير كنند، كه در اين باره در آينده به تفصيل سخن خواهيم گفت.

بنابر هر دو معنا كه از (صامت بودن و ناطق بودن) قرآن بيان شد حضرت على عليه السلام مىفرمايند: ناطق لا يعيى لسانه؛ (4)قرآن گوينده اى است كه از سخن گفتن خسته نمى شود و پيام هايش را به گوش مردم مىرساند و حجت را بر مسلمانان تمام مىكند.

بنابراين در اين فراز از سخن، على عليه السلام قرآن را چنين معرفى مىكند كه، قرآن اين كلام الهى در بين شماست و پيوسته با لسانى گويا و رسا انسان ها را به فلاح و رستگارى فرا مىخواند و پيروانش را به سعادت و خوشبختى نويد مىدهد و از انجام رسالت خويش هرگز خسته نمى شود.

در خطبه 157 در وصف قرآن كريم چنين مىفرمايد: ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق و لكن اخبركم عنه، الا ان فيه علم ما ياتى، و الحديث عن الماضى، و دواء دائكم، و نظم ما بينكم؛ هان، اين قرآن است.پس از او بخواهيد تا براى شما سخن بگويد در حالى كه هرگز قرآن (بدون تبيين و تفسير پيامبر و امام معصوم عليه السلام) سخن نخواهد گفت. شما بايد از زبان پيامبر و امام معصوم عليهما السلام با معارف قرآن آشنا شويد و علوم قرآن را از آنها دريافت كنيد.قرآن درياى معارف و علوم الهى است كه غواصى در اين درياى عميق و بى انتها و صيد گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده كسانى برمى آيد كه با غيب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نيز از مردم خواسته تا با توسل به ذيل عنايت پيامبر و ائمه هدى عليهم السلام و استفاده از علوم اهل بيت و كمك و راهنمايى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه يابند؛ زيرا علوم قرآن در نزد اهل بيت است.در نتيجه سخن آنها سخن قرآن است. و چون چنين است پيامبر صلّى الله عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام قرآن ناطقند.

بر مبناى مذكور حضرت على عليه السلام مىفرمايد: ذلك القرآن فاستنطقوه و لن ينطق؛ اين قرآن و اين شما، ببينيد كه بدون تبيين امام معصوم عليه السلام است كه مىبايد قرآن را براى شما تفسير و تبيين كند و شما را از معارف و علوم قرآن آگاه نمايد.

حضرت با بيان اين مقدمه قرآن را از زاويه ديگرى مورد توجه قرار مىدهند و مردم را به رجوع به قرآن و تدبر در آن فرا مىخوانند.حضرتش مىفرمايند، حال كه امام معصوم عليه السلام مىبايد علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بيان كند و خود قرآن سخن نمى گويد و مردم خود نيز قادر نيستند مستقيما پيام هاى الهى را دريافت كنند.اكنون: اخبركم عنه؛ من شما را از قرآن آگاه مىكنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مىدهم. بدانيد تمام آنچه مورد نياز شماست در قرآن كريم است: الا ان فيه علم ما ياتى و الحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم بينكم؛ علم گذشته و آينده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. اين شما هستيد كه بايد با استفاده از قرآن كريم و علوم اهل بيت عليهم السلام به امور خود سامان بخشيد.

تذكر دو نكته

1- قرآن مهم ترين سند تاريخى براى مسلمانان و پيروان اين كتاب آسمانى است. آن جا كه قرآن از تاريخى سخن مىگويد و تفكرات و معتقدات اقوام و ملل پيشين و روش زندگى و سرگذشت آنها را بيان مىكند، معتبرترين سند تاريخى است و در مقايسه با كتب و مطالب تاريخى، كه سند قرآنى ندارد، گر چه به صورت تواتر نقل شده باشد، ارزش و اعتبار آنها در حد قرآن نيست. پس اخبار گذشتگان و داستان انبيا و اقوام پيشين را از قرآن بايد شنيد و از آنها پند گرفت.

اين ما هستيم كه بايد با مراجعه به قرآن و مطالعه داستان زندگى اقوام و ملل پيشين از آنها درس عبرت گرفته، زندگى خود را بر اساس حق و روش صحيح سامان بخشيم.

2- قرآن كريم علاوه بر آن كه تاريخ گذشتگان را براى ما نقل مىكند و با بيان حوادثى كه براى آنان رخ داده است ما را در فضاى زندگى آنها قرار مىدهد و از ما مىخواهد كه درس عبرت بگيريم، از آينده نيز خبر مىدهد. بديهى است سخن علمى و يقينى راجع به آينده گفتن كار كسى جز خداوند متعال و كسانى كه به اذن او از آينده خبر دارند نيست. اين خداست كه آينده و گذشته و حال برايش معنا ندارد و مىتواند راجع به آينده سخن بگويد و از آن خبر دهد، اوست كه مىتواند راه را براى بندگانش روشن كند كه چگونه رفتار كنند تا به سعادت برسند. اين قرآن كريم است كه از گذشته و آينده خبر مىدهد و انسان را نسبت به آن آگاه مىكند. لذا حضرت مىفرمايد: الا اين فيه علم ما ياتى و الحديث عن الماضى؛ آگاه باشيد كه علم آنچه مىآيد و آنچه گذشته است در قرآن كريم است.

نقش قرآن در زندگى

حضرت على عليه السلام كليد حل همه مشكلات را قرآن معرفى مىكند و در وصف آن مىفرمايد: و دواء دائكم ما بينكم؛ دواى درد و راه حل مشكلات شما و راه سامان بخشيدن به امورتان در قرآن است. قرآن داروى شفابخشى است كه همه دردها را درمان مىكند و با وجود قرآن دردها و ناراحتى ها التيام مىيابد. بايد اين نسخه شفابخش را خواند و آن را به دقت مطالعه كرد و با راه درمان دردها و مشكلات فردى و اجتماعى آشنا شد.

بديهى است قبل از احساس و شناختن درد و مشكل، سخن گفتن از درمان، خارج از مسير طبيعى است؛ زيرا ابتدا بايد دردهاى فردى و اجتماعى را شناخت و با مطالعه و دقت در آيات كريمه قرآن با آنها آشنا شد، آن گاه با به كار بستن اين نسخه شفا بخش به درمان آنها پرداخت. امروز در جامعه ما مشكلات فراوانى اعم از فردى و اجتماعى وجود دارد كه همه خواهان رفع اين مشكلاتند و با اين كه پيشرفت هاى چشم گيرى در زمينه هاى مختلفى وجود داشته است، مشكلات زيادى باقى مانده است كه مسئولين پيوسته در تلاشند تا به صورتى آنها را حل كنند.

حضرت در اين خطبه مىفرمايند: و دواء دائكم و نظم ما بينكم؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشكلات شماست، و در خطبه 189 با اين تعبير كه و دواء ليس و بعده داء مىفرمايند: قرآن دارويى است كه بعد از آن دردى باقى نمى ماند.

مطلبى كه قبل از هر چيز بايد بدان توجه داشت ايمان به فرمايش حضرت على عليه السلام است؛ يعنى بايد با تمام وجود باور داشته باشيم كه درمان حقيقى دردها و مشكلات ما، اعم از فردى و اجتماعى، در قرآن است. همه ما به اين مطلب اقرار مىداريم؛ لكن مراتب ايمان و يقين افراد متفاوت است. هر چند هستند كسانى كه با تمام وجود باور داشته باشند كه اگر به قرآن روى بياورند و معارف و راهنمايى هاى آن را به كار بندند، قرآن بهترين نسخه شفابخش دردهاست، لكن چنين افرادى بسيار اندكند و شايد يكى از بزرگ ترين مشكلات جامعه ما ضعف ايمان در اين جهت باشد و اين امر موجب شده است بسيارى از مشكلات همچنان باقى بماند. گاه كسانى در اثر ناآگاهى و يا كج انديشى ممكن است اين فكر انحرافى را مطرح كنند كه با وجود اين كه قرآن در اختيار ماست و مدعى پيروى از آن هستيم پس چرا مشكلات اقتصادى مانند تورم و گرانى و هزاران مشكل فردى، اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى رنج مىبرند؟ براى پاسخ به اين پرسش، در اين جا توضيحاتى را بيان مىداريم.

قرآن؛ راهنماى خطوط كلى

بسيار ساده انگارانه به نظر مىآيد كه كسى انتظار داشته باشد قرآن مانند كتاب حل المسائل، دردها و مشكلات فردى و اجتماعى را يكى يكى بيان كند و سپس راه حل آنها را به ترتيب توضيح دهد. قرآن با سر نوشت ابدى انسان سر و كار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى انسان در دنيا و آخرت است. در اين عرصه، قرآن كريم راه هاى كلى و خطوط اصلى را به ما نشان مىدهد كه با به كار بستن آنها مىتوانيم زندگى سعادتمندانه اى داشته باشيم، اين خطوط كلى چراغ هايى هستند كه جهت سير و حركت را نشان مىدهند لكن بايد توجه داشته باشيم كه براى رسيدن به سعادت و رستگارى در دنيا و آخرت و رفع مشكلات و تحقق جامعه اى مترقى و در عين حال دينى و اسلامى، خداوند متعال دو وسيله در اختيار انسان قرار داده است: يكى دين و ديگرى عقل.

قرآن خطوط اصلى ترقى و تكامل انسانى را روشن مىكند و جامعه اسلامى موظف است با نيروى تفكر و انديشه و استفاده از تجارب علمى ديگران (حتى غير مسلمانان) را منع نمى كند؛ بلكه علم را وديعه الهى مىداند و مسلمانان را به آموختن آن تشويق مىكند. پيامبر صلّى الله عليه وآله جهت ترغيب و تشويق مسلمانان به يادگيرى علوم مىفرمايند: اطلبوا العلم و لو بالصين؛ (5)دانش بياموزيد و از تجارب علمى ديگران بهره مند شويد هر چند براى تحقق اين منظور پيمودن مسيرى بس طولانى لازم باشد. البته امروزه روابط بين المللى، بسيار پيچيده است و كشورهاى استكبارى و قدرت هاى اهريمنى با انواع حيله ها و ابزارهاى گوناگون تكنولوژى، اقتصادى، و به طور كلى با استفاده از محصولات تجارب علمى بشر در صددند تا روابط سلطه جويانه خود را تحكيم بخشند، لكن ما بايد با ذكاوت بسيار، بدون اين كه از اهداف اسلامى و قرآنى خود كم ترين عقب نشينى كنيم از نتايج علوم بشرى در زمينه هاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشكلات معيشتى مردم بهره جوييم.

بنابراين قرآن در پى پاسخ گويى به تمام مشكلات ريز و درشت زندگى بشر نبوده و نيست، بلكه بيانگر خطوط اصلى و كلى سعادت و تكامل انسان است و آن را به مسلمانان نشان داده و مردم را بدان فرا مىخواند. در اين قسمت، در ادامه فرمايش حضرت على عليه السلام كه درباره شفابخشى قرآن است به يكى از آن خطوط كلى مستفاد از قرآن اشاره مىكنيم و آن را به عنوان نمونه توضيح مىدهيم.

نمونه اى از خطوط كلى قرآن

قرآن كريم مىفرمايد: و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون. (6)اين آيه يكى از محكماتى است كه هيچ گونه تشابهى درآن وجود ندارد و چنان معناى صريح و روشنى دارد كه جاى هيچ گونه شك و شبهه اى درآن نيست، به نحوى كه در اين قالب زبانى، معنايى جز همان چيزى كه هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مىفهمد قابل برداشت نيست؛ بگذريم از كج انديشان و قايلين به قرائت هاى مختلف و برداشت هاى نو، كه ممكن است بگويند ما از كلمه ليل، نهار را مىفهميم و از حجاب داشتن، عريان بودن را برداشت مىكنيم!البته خاطرنشان مىكنم كه در آينده درباره قرائت هاى مختلف از دين به تفصيل سخن خواهيم گفت.

اين آيه، يكى از خطوط كلى اعتقادى و در عين حال راه درمان مشكلات اقتصادى و راه رفع مضيقه هاى معيشتى را بيان مىكند. ترجمه آيه شريفه اين است: اگر اهل آبادى هاى روى زمين ايمان مىآورند و تقوا پيشه مىكردند هر آيينه ما بركات آسمان و زمين را به روى آنها مىگشوديم؛ ولى آنها تقوا پيشه نكردند، بلكه كفر ورزيدند و نسبت به نعمت هاى خداوند ناسپاسى كردند و در نتيجه دچار مشكلات و انواع بلاها شدند. بنابراين قرآن كريم با صراحت تمام، توسعه اقتصادى و پيدا شدن گشايش در زندگى مومنين و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور كلى نزول بركات آسمان و زمين را در گرو ايمان و تقوا مىدادند و در مقابل، ناسپاسى و كفران نعمت هاى الهى را موجب زوال نعمت ها و نزول بلاها و انواع مشكلات معرفى مىكند و قدردانى و شكر نغمت را موجب ازدياد آن و كفران نعمت را موجب عذاب مىداند. قرآن مىفرمايد: لئن شكرتم لازيد نكم و لئن كفرتم ان عذابى لشديد؛ (7) هر آينه اگر شكر نعمت ها را به جاى آوريد شما را افزون خواهم كرد، و اگر ناسپاسى نماييد تحقيقا عذاب من سخت خواهد بود. در اين جا به يكى از نعمت هاى بزرگ الهى كه در اثر پيروى از قرآن كريم شامل ملت بزرگوار ايران شده است اشاره مىكنيم و توفيق قدردانى آن را براى مردم از خداى بزرگ مىطلبيم و به ذات اقدسش پناه مىبريم از اين كه در اثر ناسپاسى، اين نعمت بزرگ از ما گرفته شود.

تجلى موهبت الهى در تحقق حكومت اسلامى

همه تصديق مىكنيم بعد از شهادت امام على عليه السلام يكى از بزرگ ترين آرزوهاى ما مسلمانان داشتن حكومت عدلى متكى بر وحى و احكام الهى بوده است. سال ها اجداد و نياكان ما در آرزوى برقرارى چنين حكومتى بوده اند و در حالى كه در زير سلطه پادشاهان و حاكمان جور، در جوى خفقان آور زندگى مىكردند و چندان نقشى در اداره امور اجتماعى خويش نداشتند، تحقق حكومت اسلامى براى آنان امرى آرمانى و دست نيافتنى و محال مىنمود.

بعد از گذشت هزار و سيصد و اندى سال در اين برهه از تاريخ در اثر روى آوردن مردم مسلمان ايران به قرآن كريم و رهبرى ولى فقيه و نايب امام معصوم عليه السلام خداى متعال يكى از بزرگ ترين نعمت هايش؛ يعنى حكومت اسلامى را به مردم ايران عنايت كرد. بديهى است كه درصدد توجيه نواقص و كمبودها و توجيه عملكردها نيستيم، بلكه آنچه در اين جا مورد تاكيد است اين است كه اصل تحقق اين نظام مقدس به منظور پياده شدن احكام الهى از موهبت هاى الهى است.

آنچه اينك بعد از گذشت بيست سال از انقلاب به آن توجه داده مىشود و نگرانى دلسوزان انقلاب و پاسداران ارزش هاى دينى و اخلاقى را دو چندان كرده است اين است كه جامعه، ايمان و تقواى خود را از دست بدهد و به تدريج ارزش هاى انقلابى و دينى اش كم رنگ شود و در نتيجه دشمنان اسلام و ايران در تهاجم و شبيخون فرهنگى در اجراى نقشه هاى خود موفق شوند و با جدا كردن مردم و به خصوص طبقه جوان از ارزش هاى دينى و انقلابى دوباره بر مردم مسلمان ايران تسلط يابند.

در اين جا ممكن است اين سوال مطرح شود كه پس چه بايد كرد تا از يك طرف ارزش هاى اعتقادى و دينى جامعه حفظ شود و در نتيجه، دشمن در اجراى نقشه هايش ناكام گردد واز طرف ديگر بر همه مشكلات فايق آييم.

حل مشكلات اجتماعى در سايه پيروى از قرآن

گفتار حضرت على عليه السلام در اين زمينه، بيان ديگرى از سخن بى نهايت ارزشمند پيامبر بزرگوار اسلام است كه فرمودند: اذا التبست عليكم الفتن كقطع الليل المظلم فعليكم بالقرآن؛ (8)هر گاه اضطراب و نگرانى ها و مشكلات و نابسامانى ها و فتنه ها مانند پاره هاى شب ظلمانى بر جامعه شما سايه افكند و در حل مشكلات راه به جايى نبرديد بر شما باد كه به قرآن رجوع كنيد و راهنمايى هاى نجات بخش آن را ملاك عمل قرار دهيد.

دستورات اميد بخش قرآن روح اميد و پيروزى بر مشكلات و رستگارى و بهروزى را در دل ها زنده مىكند و انسان ها را از ياس و نوميدى نجات مىدهد.

بديهى است هر پيروزى در گرو خواست و تلاش انسان هاست. بنابراين اگر بخواهيم هم چنان استقلال، آزادى و حكومت اسلامى خود را حفظ كنيم و در پناه خداوند متعال از هرگونه توطئه اى در امان باشيم، راهى جز بازگشت به سوى خدا و احكام نجات بخش قرآن و توبه به خاطر ناسپاسى ها و بى حرمتى هايى كه از سوى بعضى غربزده ها نسبت به ارزش هاى دينى روا داشته شده است، وجود ندارد.

بسيار ساده انگارى است اگر فكر كنيم قدرت هاى استكبارى در كوچك ترين مساله اى كه به نفع ملت مسلمان ايران تمام مىشود و در راستاى منافع استعمارى آنهانباشد با مسئولين نظام جمهورى اسلامى ايران همراهى كنند. و نيز بسيار ناسپاسى است كه دست از قرآن كريم، اين معجزه جاودان پيامبر و تضمين كننده سعادت و رستگارى، برداريم و براى حل مشكلات، دست نياز به سوى دشمنان دراز كنيم و ولايت فقيه را كه ادامه ولايت انبيا وامامان معصوم است رها نموده، ولايت و تسلط شياطين و دشمنان خدا را پذيرا شويم. بايد به خدا پناه برد از اين كه روزى ملت مسلمان ايران، به خاطر ناسپاسى از نعمت بزرگ استقلال و عزت و امنيت، مورد غضب قرار گيرد و وسيله سقوط و ذلت خويش را مجددا با دست خويش فراهم كند.

به هر حال وظيفه آحاد ملت و به خصوص دست اندركاران امور فرهنگى كشور است كه از حريم اعتقادات و ارزش هاى اخلاقى و دينى جامعه پاسدارى نمايند.

تصور برخى از كسانى كه بينش كافى در معارف دينى ندارند و تحت تاثير بينش هاى فردگرايانه و گرايش هاى سكولاريستى هستند در مورد فراز مورد بحث كلام حضرت على عليه السلام كه مىفرمايند راه حل همه دردها و مشكلات شما در قرآن است، اين است كه، مقصود از دردها و مشكلات، دردها مشكلات معنوى و اخلاقى فردى مردم است. اما به نظر ما اين تفسير صحيح نيست؛ زيرا آنچه مورد بحث است اعم از مسائل و مشكلات فردى و اجتماعى است. ناگفته نماند پرداختن به بحث جدايى دين از سياست و بى پايه بودن بينش سكولاريستى به صورت گسترده، مجال ديگرى مىطلبد، با وجود اين با بيان و توضيح سخن حضرت، در ادامه اين بحث، بى بنيان بودن نظريه جدايى دين از سياست و بطلان گرايش سكولاريستى نيز روشن خواهد شد.

نظم بخشى به امور اجتماعى طبق رهنمودهاى قرآن

حضرت على عليه السلام مىفرمايند: الا ان فيه علم ما ياتى و التحديث عن الماضى و دواء دائكم و نظم ما بينكم. (9) حضرت، بعد از بيان اين مطلب كه علم گذشته و آينده در قرآن است و قرآن داروى همه دردهاست، اين نكته را متذكر مىشوند كه: و نظم ما بينكم؛ نظم و راه سامان بخشيدن به روابط بين مسلمانان در قرآن است. اين كتاب آسمانى چگونگى روابط اجتماعى شما را نيز معين مىكند. براى توضيح اين جمله كوتاه و در عين حال تضمين كننده حيات اجتماعى مسلمانان، از ذكر مقدمه اى كوتاه، ناگزير هستيم.

بزرگ ترين هدف هر نظام سياسى و اجتماعى، تامين نظم و امنيت اجتماعى است. هيچ مكتب سياسى را در جهان نمى توان يافت كه چنين هدفى را انكار كند؛ بلكه تاءمين امنيت و برقرارى نظم سر لوحه وظايف هر حكومتى است. و نيز گفته مىشود برقرارى نظم سياسى و اجتماعى از اهداف علم سياست است، چنان كه همه نظام هاى سياسى حاكم بر جوامع بشرى، حداقل در شعار و تبليغات خود آن را به عنوان بزرگ ترين اهداف نظام حكومتى خود بيان مىكنند.

نقش هدف در زندگى اجتماعى

در اين جا به نقش هدف در زندگى اجتماعى نيز بايد توجه داشت؛ زيرا بدون در نظر گرفتن هدف در زندگى اجتماعى نمى توان سخن از نظم اجتماعى گفت. هدف است كه منطقا رفتارهاى خاص را ايجاب مىكند. افراد با انجام رفتارهاى خاص در زندگى اجتماعى مىخواهند به آن هدف دست يابند. هدف نيز به نوبه خود، برخاسته از فرهنگ و انديشه افراد جامعه است، به نحوى كه هر جامعه اى بر حسب طبع اولى، در راستاى فرهنگ و انديشه خود، نظم اجتماعى خاصى را ايجاب مىكند. و لذا قدرت هاى استعمارى در راستاى سياست هاى استكبارى خود سعى مىكنند ملت ها را در جهت اهداف استعمارى خود سوق دهند و آنها را از فرهنگ اصلى خود تهى كنند و از طريق تحميل فرهنگ وارداتى نظم و فرهنگ ملت ها را در دست داشته باشند.

بنابراين بايد ديد فرهنگ و انديشه حاكم بر جامعه، چه نظمى را ايجاب مىكند. بديهى است كه فرهنگ دينى برخاسته از قرآن و جهان بينى توحيدى، نظم و سياستى را ايجاب مىكند كه در راستاى تحقق هدف خلقت و تاءمين سعادت و رستگارى انسان در دنيا و آخرت باشد و آنچه اصالتا مورد نظر اسلام و قرآن است سعادت و تكامل انسان مىباشد.

با كمال تاسف بعضى از روشنفكران و ليبرال ها كه از يك طرف مسلمانند و از طرف ديگر در مسائل سياسى و اجتماعى اسلام بصيرت كافى ندارند، و در نتيجه دغدغه و تعصب دينى در آنها بسيار ضعيف است، از اين نكته اساسى غافلند و وقتى سخن از نظم اجتماعى گفته مىشود، نظم اجتماعى حاصل از دموكراسى غربى در نظر آنها تداعى مىشود. در حالى كه آن نظم اجتماعى غرب برخاسته از انديشه سكولاريستى اوست. اين روشن فكران به خاطر ضعف معلومات دينيشان گمان مىكنند تنظيم امور اجتماعى و اداره جامعه بر مبناى نظم، تنها در جدايى از سياست امكان پذير است كه اين خود از نتايج استعمار فرهنگى است و از موفقيت هاى قدرت هاى استكبارى محسوب مىشود كه توانسته اند با تخدير افكار به اصطلاح روشن فكران كشورهاى جهان سوم، آنها را از انديشه دينى تهى كنند و به عوامل ترويج فرهنگ استعمارى خود تبديل نمايند.

به هر حال در فرهنگ توحيدى و اسلامى هر چيزى از جمله نظم اجتماعى، در راستاى هدف خلقت ارزيابى مىشود و بديهى است كه هدف از نظم اجتماعى در فرهنگ دينى و قرآنى تنها تاءمين رفاه مادى و منافع دنيوى نيست؛ بلكه علاوه بر تاءمين رفاه و منافع دنيوى، تكامل انسان و سعادت اخروى بشر مورد نظر است و روشن است كه در مقام تعارض، سعادت اخروى بر امور دنيوى مقدم شمرده مىشود.

حال با توجه به اين مقدمه به بيان حضرت على عليه السلام درباره نقش درباره نقش قرآن در تاءمين نظم سياسى و اجتماعى جامعه باز مىگرديم و بيان حضرت را مورد دقت قرار مىدهيم تا با ديدگاه ولايت در مورد نقش و جايگاه قرآن در زندگى اجتماعى بيشتر آشنا شويم.

حضرت على عليه السلام با تعبيرى اعجاز گونه نقش قرآن را در تنظيم امور اجتماعى جامعه بيان مىكنند و ما را بدان توجه مىدهند تا مبادا از آن غفلت كنيم. حضرتش، بعد از آن كه فرمودند قرآن نسخه شفا بخش دردها و مشكلات شماست، مىفرمايند: و نظم ما بينكم؛ نظم امور و روابط بين شما در قرآن است؛ يعنى اگر نظم مطلوب و معقول را كه همه افراد جامعه در سايه آن نظم به حقوق مشروع خود برسند، طالب باشيد، مىبايد امور خود را بر اساس رهنمودهاى قرآن سامان بخشيد.

بر آگاهان پوشيده نيست كه تعبيرونظم بينكم متوجه امور و روابط اجتماعى افراد است. هر چند افراد موظفند امور شخصى و فردى خود را نيز بر اساس رهنمودهاى قرآن تنظيم كنند؛ لكن تعبيرو نظم ما بينكم شامل نظم امور شخصى افراد نمى شود؛ چنان كه بر اهل زبان پوشيده نيست، حضرت على عليه السلام در فرازهاى مورد بحث درصدد بيان نقش جنبه هاى اجتماعى قرآن كريم هستند.

حضرت با بيان اين نكته كه نظم اجتماعى شما در قرآن كريم است، به مسلمانان و پيروان خود مىفرمايند شما بايد امور سياسى و روابط اجتماعى خود را بر اساس قرآن سامان دهيد.

البته روشن است كه توصيه هاى مذكور تا زمانى كه از ناحيه مسوولان نظام اسلامى توصيه هاى اخلاقى غير لازم الاجرا تلقى شود و مورد اعتقاد و باور و ايمان قلبى آنها نباشد، اين نسخه شفابخش آسمانى دردى از دردهاى اجتماعى جامعه ما درمان نمى كند. حضرت با بيان نكات سياست نظام دينى، واقعياتى را بيان مىكنند كه بدون به كار بستن آنها، رسيدن به يك جامعه انسانى مبتنى بر قسط و عدل كه آنها افراد به حقوق خويش و تكامل مطلوب برسند، ممكن نمى باشد.

بنابراين اصلى ترين و كارسازترين عامل، عامل ايمان و اعتقاد و باور مسوولان و دست اندركاران حكومت، به برنامه و سياست هاى كلى قرآن كريم است. تا آنها به قرآن و كارآمد بودن رهنمودهاى آن در حل مشكلات جامعه و تاءمين سعادت افراد، ايمان قلبى و اعتقاد راسخ نداشته باشند، نه تنها در عمل، قرآن را الگوى خود قرار نمى دهند، بلكه درصدد فهم معارف قرآن نيز برنمى آيند. البته چون در كشور اسلامى و بر مردم مسلمان حكومت مىكنند، ممكن است به حسب ظاهر و در مقام شعار، براى حفظ موقعيت خويش در ميان مردم خود و ديگر ملل مسلمان، خود را مسلمان و حكومت خود را حكومت اسلامى بنامند؛ در حالى كه تنها الگوى حكومتى كه براى آنها مطرح نيست حكومت بر اساس قوانين اسلام و الگوى برگرفته از قرآن است. ليكن اين بيگانگى دولت هاى به اصطلاح اسلامى از دين و فرهنگ قرآنى، به خصوص در زمينه سياست و اداره جامعه، مطلبى نيست كه براى مسلمانان ناشناخته باشد؛ زيرا ملل مسلمانان همه مىدانند نظام هاى حكومتى كشورهايشان اسلامى نيست و فرهنگ و ذهنيت حاكم بر مسوولان حكومتى، با ذهنيت و الگويى كه بر اساس فرهنگ قرآنى شكل مىگيرد به كلى متفاوت است.

آنچه انسان را به شگفتى و تعجب وا مىدارد و در عين حال جاى تاسف و نگرانى دارد، وضعيت فرهنگى حاكم بر كشور اسلامى عزيزمان ايران است. در كشورى كه بر اساس رهنمودهاى قرآن و فرهنگ دينى و به رهبرى ولايت فقيه انقلاب كرده و به پيروزى رسيده است؛ بسى جاى تاسف و نگرانى است كه سخنان و مواضع و عملكرد بعضى مسوولان فرهنگى نشان مىدهد آنها نيز شناخت كافى از اين كتاب آسمانى ندارند و كارآمدى الگوى حكومتى برگرفته از آن را بيشتر از هر الگوى شرقى و غربى ديگر نمى دانند. اينان پيوسته از اصول انقلاب اسلامى و ارزش هاى دينى عقب نشينى مىكنند و به دليل نداشتن ايمان كافى و اعتقاد قلبى گاه به كنايه و گاه به تصريح، با كمال بى شرمى، چنين اظهار مىكنند كه دوران حاكميت قرآن و كارآيى فرهنگ دينى در عرصه حكومت گذشته است و در اين زمانه، جامعه بشرى به وحى الهى نياز ندارد و خود به تنهايى مىتواند راه هاى بهترى براى اداره جامعه و تاءمين امنيت و برقرارى نظم ارائه كند. بجا بود در اين جا اشاره اى به ظالمانه بودن نظام هاى حكومتى موجود در جهان و فجايع و جناياتى كه در حق ملت ها به نام نظام هاى پيش رفته و متمدن مىشود داشته باشيم تا بى مايگى سخن مذكور و بى ايمانى و خود باختگى گويندگان آن بيش از پيش برملا شود؛ لكن به خاطر دور نشدن از اصل موضوع و پرهيز از طولانى شدن سخن، از بيان بى عدالتى ها و پاى مال شدن حقوق انسان ها و ظلم و جنايت و ناامنى هاى موجود در نظام هاى بشرى صرف نظر مىكنيم و به منابع مربوطه ارجاع مىدهيم.

به هر حال بديهى است وقتى كارآيى حكومت بر اساس رهنمودهاى قرآن در تاءمين قسط و عدل و نظم در جامعه به منصه ظهور مىرسد كه مسوولان و دست اندركاران حكومت بدان باور و يقين داشته باشند و در مقام عمل، قوانين و دستورات قرآن را بنابراين حاكميت قرآن در جامعه در گرو ايمان و باور قلبى كارگزاران حكومت به اين كتاب آسمانى است كه اين مساله نيز به نوبه خود در گرو شناخت آنها نسبت به اين نسخه شفابخش الهى و احساس نياز آنها به دين و حكومت الهى است. اين احساس نيز جز با ايجاد روحيه بندگى و زدودن روح استكبارى و خود بزرگ بينى در مقابل حاكميت خداوند متعال حاصل نمى شود. اين روحيه استكبارى همان روحيه مذمومى است كه شيطان را از آستانه تشرف به مقام ملائكه اللهى و قرب به بارگاه خداوندى تنزل داد و شقاوت ابدى او را باعث گشت.

شايسته است در اين مقام خطاب حضرت على عليه السلام در خطبه 175 را كه عواقب ناخوشايند دورى از قرآن كريم را بيان مىكنند مورد توجه قرار دهيم. اين بيان هشدارى است براى كسانى كه از يك طرف خود را پيرو على عليه السلام معرفى مىكنند و از طرف ديگر قرآن و الگوى حكومتى برگرفته از آن را براى اداره جامعه بشرى امروز ناكافى مىدانند و تراوشات فكرى ناقص بشرى را در ارائه سياست هاى حكومتى بر حكومت ولايى قرآن ترجيح مىدهند. اميد كه در پرتو چنين رهنمودهايى همه مردم جامعه ما و به ويژه برنامه ريزان و متصديان امور حكومتى، بيش از پيش به لزوم محور بودن قرآن در جامعه اسلامى ايمان پيدا كنند و اين توصيه ها در صحنه عمل به كار گرفته شود.