آيين قرائت و كتابت قرآن كريم در سيره نبوى

محسن رجبى

- ۱۶ -


2. مصوت كشيده (بلند)

كسره و ضمه بلند: به ترتيب با حروف ى و و نشان داده مى‏شود. كسره بلند در وسط كلمه ثبت مى‏شود، مگر در اسامى كه دو واج ى و ى در كنار هم قرار بگيرند مانند النبين، الامين. ضمه بلند نيز در وسط كلمه رسم مى‏شود، مگر در جايى كه دو واج و و و در كنار هم جمع مى‏شوند؛ مانند داود، و لا يستون، يوده.

گاهى كسره و ضمه بلند در آخر كلمه به علل ذيل نگارش نمى‏شود:

الف. رعايت وقف و تناسب فواصل آيات كه موجب حذف كسره در 88 مورد گرديده است‏(1156)؛ مانند آيات 78 تا 81 سوره شعراء: ...يهدين،... يسقين،... يشفين،... يحيين و آيه 4 سوره فجر: والفجر،... عشر،...وتر،...يسر،....

ب. التقا با صامت سكون؛ هرگاه در جريان تركيب دو هجا يا دو كلمه، مصوت پايانى هجا يا كلمه، جزو مصوت‏هاى كشيده باشد، به مصوت كوتاه هم نوع خود تبديل مى‏شود؛ مانند و ما تغنى الآيات‏(1157)، يمحوا الله ما يشاء(1158). در اين موارد، نگارش ى و و مطابق اصل بناى كلمه قبل از وصل (تركيب) است؛ در حالى كه در پانزده مورد، كسره بلند و در چهار مورد، ضمه بلند مطابق قرائت نوشته شده است؛ مانند فما تغن النذر (1159)، و يمح الله الباطل‏(1160).

ج. اشباع هاء ضمير؛ هرگاه يكى از مصوت‏هاى كوتاه /ِ/ و /ُ/ پس از صامت /ه/ قرار گيرد، به مصوت كشيده هم نوع خود تبديل مى‏شود؛ به شرط اين كه قبل از آن، يكى از مصوت‏هاى كوتاه و پس از آن، تركيب صامت (بجز صامت مشدد يا ساكن) + مصوت قرار گرفته باشد(1161)؛ مانند بلى ان ربه كان به بصيرا.

فتحه بلند؛ با كمك يكى از نشانه‏هاى ا، و و ى نشان داده مى‏شود و در بسيارى از كلمات نيز نوشته نمى‏شود؛ مثلا از 34 بار كاربرد اتينا فقط دو مورد با الف رسم شده است‏(1162).

فتحه بلند آخر كلمات چهار حرفى و ناقص‏هاى يابى را در صورتى كه قبل از آن صامت ى نباشد، با ى مى‏نويسند؛ مانند سلوى، موسى، عيسى، يتلى، جز در كلمه يحيى كه در قرآن، همه جا با ى نگاشته شده است. هفت كلمه: عصانى‏(1163)، الاقصا(1164)، تولاه‏(1165)، اقصا(1166)، سيماهم‏(1167)و طغا (1168) با الف رسم مى‏شوند.

در توجيه نگارش فتحه بلند با ى، بعضى از قدما آن را نشانه اماله فتحه بلند به كسره بلند در قرائت مى‏دانستند؛ در حالى كه اماله در قرائت قاريان مكه و مدينه بسيار اندك گزارش شده است. برخى نيز حفظ بناى اصلى كلمه را با توجه به ريشه آن، عامل نگارش با ى مى‏دانند(1169).

غانم قدورى هيچ از اين توجيهات را نمى‏پذيرد و اين پديده را ناشى از تحول گفتار و عدم تبعيت نوشتار از آن مى‏داند؛ يعنى چه بسا اين كلمات قبلا با صامت ى تلفظ مى‏شده است، در نتيجه خط قرآن صورت نوشتارى قديم آن‏ها را حفظ كرده است؛ همان طور كه ساختارهاى ماضى و مضارع افعال ناقص يابى به دو گونه تلفظ مى‏شود: جنى، يجنى؛ خشى، يخشى‏(1170).

فتحه بلند در دو كلمه الزكوة و الربوا همواره با و نوشته مى‏شود؛ جز در آيه 39 روم كه با ا ثبت شده است. دو واژه الصلوة و الحيوة اگر با ضميرى تركيب نشود، با و نگارش مى‏شود. اين پديده نيز غالبا براساس تفخيم فتحه بلند يا مطابقت با اصل بناى كلمه تحليل شده است؛ در حالى كه كاربرد واژه صلوت در زبان آرامى و نبطى مى‏تواند بيان كنند، تحول قرائت اين گونه كلمات در زبان قرآن با حفظ صورت نگارشى قبلى آن‏ها باشد(1171).

3. نگارش الف بعد از واو در آخر برخى كلمات‏

اين پديده نيز براساس تحول گفتار در محيط زبانى و تبعيت نكردن نوشتار از آن تحميل مى‏شود؛ چنان كه در كلماتى مانند فليعبدوا(1172)، تفتؤا (1173)، امرؤا(1174)، الف ثبت شده و در كلماتى مانند فاؤ (1175)، جاؤ(1176)، باؤ (1177)، تبوء (1178)

رسم نشده است و برخى كلمات به هر دو صورت؛ يعنى هم براساس قرائت كتابت شده‏اند و هم براساس شكل نوشتارى قديم آن‏(1179): عتو(1180)، عتوا (1181)، سعو(1182)، سعوا (1183).

در دستور خطى كه نحويان بعد از نزول قرآن ارائه كرده‏اند، اين الف به صيغه‏هاى جمع فعل ماضى و مضارع مجزوم مختوم به واو (در صورتى كه به ضميرى متصل نشوند) افزوده مى‏شود(1184).

4. تنوين‏

تنوين، تركيبى از يك مصوت كوتاه با صامت ن است كه به پايان اسامى منصرف اضافه مى‏شود؛ به شرط اين كه الف و لام در ابتدا نداشته باشد و مضاف نباشد و به تنوين نصب (َ) و ضم ) تقسيم مى‏گردد. در رسم‏الخط قرآن، تنوين جر و ضم هيچ نشانه نگارشى نداشته است و در حالت وقف تلفظ نمى‏شد، ولى تنوين نصب با الف رسم مى‏شد، زيرا هنگام وقف، صامت ن حذف مى‏ش و مصوت كوتاه به مصوت كشيده ا تبديل مى‏گشت؛ مانند كمات پايانى آيات 2 تا 111 سوره اسراء و 110 آيه سوره كهف؛ جز آيه سيزدهم.

تنوين نصب در كلمات ناقص يابى مانند: هدى و كلماتى كه به همزه و ة ختم مى‏گردد مانند: ماء و رحمة با الف نوشته نمى‏شود.

قدما علت ثبت نشده تنوين با نشانه ن را به اين جهت مى‏دانستند كه تنوين جزء ساختار اصلى كلمه نيست و زايد بر معناست. گفته شده است كه ابوالاسود دئلى براى نشان دادن تنوين از دو نقطه كمك مى‏گرفت‏(1185).

5. تاى تأنيث‏

تاى تأنيث كه به پايان اسامى ملحق مى‏شود، گاهى با نشانه ت و گاهى با نشانه ه نوشته مى‏شود؛ مثلا شش بار واژه امرأة و هفت بار امرأت به كار رفته است. اكثر نحويان بر اين باورند كه ت علامت اصلى تأنيث است كه در حال وقف به ه تبديل مى‏شود؛ از اين رو كلمات مؤنث گاهى براساس وصل با ت رسم شده‏اند و گاهى بر اساس وقف با ه؛ گرچه آن كلمات در موضع وقف نباشد(1186).

6. مصوت‏هاى كوتاه‏

در زبان‏هاى سامى فرآيند واژه سازى با كمك ريشه دو حرفى يا سه حرفى كلمه انجام مى‏گيرد؛ مثلا از ريشه غفر واژه‏هاى: يغفر، غفران، مغفرة، غافر، مغفور، غفار، استغفار و اغفر ساخته مى‏شود. آذرتاش آذرنوش اين توجه خاص به ريشه را عامل ثابت نشده مصوت‏هاى كوتاه و بلند در خطوط سامى طى دو هزار سال مى‏داند. البته در ميان خطوط سامى، تنها الفبايى كه توانست تا حدى مصوت‏هاى كوتاه را (نه به صورت علائمى در زير يا زير واژه‏ها، بلكه مانند يونانى در داخل خود خط)بنگارد، الفباى مندائى (ساكنان حوالى بصره كه به صابئى معروف‏اند) بود (1187).

در خط حبشى براى نشان دادن مصوت‏ها از افزودن ضمايمى كوچك به سمت راست، چپ، بالا يا پايين حروف كمك گرفته مى‏شد(1188). هنگامى كه مسيحيان در شرق انتشار يافتند (حدود قرن چهارم تا ششم ميلادى‏(1189)) براى ضبط آثار دينى يا براى تبليغات خويش به خط سريانى روى آوردند. در اين خط از نقطه براى متمايز ساختن حروف مشابه و ظاهر كردن حركات بهره مى‏بردند(1190).

در خط قرآن نيز مصوت‏هاى كوتاه، نشانه نوشتارى نداشتندو بر پايه رواياتن مشهورى اولين بار ابوالاسود دئلى (د 67 يا 69ق) در دوران فرماندارى زياد بر بصره (34 - 53ق) نقطه‏هاى سرخ رنگى براى نشان دادن حركت آخر كلمات قرآن به كار برد(1191). نشان دادن مصوت‏هاى كوتاه (حركات) يا اعراب گذارى قرآن با نقطه‏هاى رنگين كه از آن به نقط(1192) يا نقط الاعراب يا نقطه‏هاى ابوالاسودى يا شكل مدور (در مقابل شكل شعر) تعبير شده است، با مخالفت و كراهت برخى از صحابه و تابعين رو به رو شد(1193).

ظاهرا در نيمه سده دوم قمرى از حروف ا، و،ى در اندازه‏اى كوچك‏تر براى نشان دادن مصوت‏هاى كوتاه استفاده شد. ابتكار اين علايم را به خليل بن احمد فراهيدى (د 175ق) نسبت مى‏دهند(1194). همين علائم به علامت‏هاى َُِ تبديل گشت. به نظر مى‏رسد اين علائم از حدود سده چهارم قمرى در رسم‏الخط قرآن (ابتدا در منطقه شرق جهان اسلام و به ويژه عراق) به كار رفت‏(1195) و قبل از آن در شعر كاربرد بيشترى داشت؛ از اين رو به آن شكل يا اعراب شعر نيز مى‏گفتند(1196).

به اين ترتيب شيوه اعراب گذارى رسم‏الخط قرآن و ديگر علائم غير حرفى (مانند تشديد، سكون و مد) موضوع فن ضبط المصحف را بوجود آورد(1197).

ديدگاه علما درباره ضبط المصحف‏

هر چند نقط و شكل رسم‏الخط قرآن با مخالفت بعضى از صحابه و تابعين رو به رو شد، ولى از اوايل سده دوم قمرى به تدريج سبك‏ها و شيوه‏هاى مختلفى براى ضبطالمصحف (اعراب گذارى رسم‏الخط قرآن) به وجود آمد.

مالك بن انس (د 179ق) اضافه كردن هر چيزى، از جمله نقطه به رسم‏الخط اوليه قرآن را در مصاحف امام (رسمى) جايز نمى‏دانست، ولى در لوحه‏ها و مصحف‏هاى كوچكى كه براى كودكان تهيه و تدوين مى‏شد، اشكالى نمى‏ديد(1198).

نووى (د 676ق) از فقهاى شافعى، نقط و شكل مصحف را مستحب اعلام كرد، زيرا به عقيده او صيانت قرآن را از لحن و تحريف در پى دارد (1199).

در اعراب گذارى رسم‏الخط مى‏توان به دو شيوه مهم اشاره كرد:

الف. علامت گذارى همه حروف:

ابو عمرو دانى (د 44ق) پيرو اين عقيده است. او اعراب گذارى مصاحف با شكل مدور (نقطه گذارى) را به علت اقتدا به شيوه تابعين،شايسته‏تر از شكل شعر (علائم ابداعى خليل بن احمد) مى‏دانست. همچنين وى اعراب گذارى با رنگ سياه را جايز نمى‏دانست و معتقد بود كه اين عمل، نوعى تغيير دادن رسم‏الخط قرآن است و بهتر مى‏دانست كه مصوت‏هاى كوتاه، تنوين، تشديد، سكون، وصل و تخفيف و مد با رنگ قرمز و همزه‏ها با رنگ زرد نوشته شود(1200). در مصحف ابن بواب (نگاشته شده در سال 391ق) و مصاحف سده‏هاى اخير، از جمله مصحف اميرى و مصحف مدينه‏(1201) همه حروف خوانا اعراب گذارى شده است.

ب. علامت گذارى حروف ديرياب:

علماى مشرق جهان اسلام، به ويژه عراق (مانند ابو حاتم سجستانى (د 255ق)، ابن مجاهد (د 324ق)، ابن منادى (د 336ق) و ابن درستويه (د 347ق)) معتقد بودند كه هدف از نقط و شكل (ضبطالمصحف)، آسان سازى خواندن متن قرآن است، بنابراين فقط حروفى كه بدون علامت، درست خوانده نمى‏شوند، به علائم حركتى نياز دارند؛ مثلا حرف ساكن، مشدد و ممدود نيازى به علامت ندارد. از اين رو اعراب گذارى همه حروف كلمه، نه تنها سودى نداشت، بلكه موجب پيچيدگى و تباهى خط و سختى خواندن متن قرآن نيز مى‏شد و بهتر بود از آن پرهيز شود(1202).

مركز طبع و نشر قرآن جمهورى اسلامى ايران (تأسيس 1374 ش) پس از مطالعه و بررسى به اين نتيجه رسيد كه يكى از مشكلات نوآموزان و قاريان قرآن، وجود برخى علائم زايد در رسم‏الخطهاى رايج است؛ بنابراين در ضبط پيشنهادى جديد، علائم تجويدى (جز مد) و علائم همراه حركات كشيده، علامت حرف ساكن، ناخوانا، گاه ناخوانا، همزه وصل و همزه رو يا زير الف متحرك حذف شده و علامت تنوين نيز يكسان شده است (1203).

ويژگى‏هاى رسم‏الخط قرآن از منظر دانشمندان اسلامى‏

در توجيه اينكه چرا بعضى از كلمات قرآن كگريم رسم‏الخط متفاوتى دارند و چه چيز موجب چند گونگى برخى قواعد نگارشى آن شده است، نظرات گونه گونى ابراز شده كه مى‏توان آن‏ها را به ديدگاههاى ذيل خلاصه كرد:

الف. ويژگى‏هاى رسم‏الخط قرآن‏

بازتاب علت‏هاى صرفى و نحوى و تغيير محيط زبانى است؛ از اين رو بايسته است با بهره‏گيرى از علم زبان‏شناسى و آواشناسى وبررسى تاريخى ارتباط خط و زبان عربى با ديگر خطوط و زبان‏هاى سامى و شناخت لهجه‏ها و گويش‏هاى عربى عصر نزول، به تبيين وجوه مختلف نگارشى رسم‏الخط قرآن دست يافت.

غانم قدورى معتقد است كه وجوه مخالف در رسم‏الخط قرآن كه طى قرن‏ها موجب آشفتگى و تشويش خاطر برخى دانشمندان شده است، مى‏تواند دليل مهمى بر نازك انديشى زبان كاتبان وحى باشد. آنان خواسته‏اند پديده‏هاى صوتى را كه هنگام قرائت قرآن حس مى‏كردند، تدوين كنند و در عين حال، صورت قديمى كلمات را هم حفظ كنند؛ مثلا نحوه نگارش همزه در رسم‏الخط قرآن بر قرائت آن به روش تسهيل دلالت دارد؛ بدين سان، رسم مصحف، هم صورت‏هاى قديمى كلمات را حفظ كرد و هم عناصر جديد صوتى را بيان كرد؛ زيرا انتقال خط از محيطى به محيط ديگر، چه بسا عاملى براى بقاى خصوصيات صوتى از محيط قبلى باشد، در حالى كه آن خصوصيات در محيط جديد كاربردى ندارد(1204).

ب. اختلاف و تنوع در رسم‏الخط قرآن ناشى از اشتباه كاتبان وحى است؛

ابن قتيبه (د 276ق) معتقد است كه هرچه در رسم مصحف آمده، يا مطابق با دستور زبان يكى از مكاتب نحوى است يا غلطى از ناحيه كاتب (1205). در اين باره معمولا به چند روايت از عايشه و عثمان بن عفان و ابن عباس به شرح ذيل استناد مى‏شود:

ابن شبه (د 262ق) به نقل از عثمان آورده است: ان فى القرآن لحنا ستقيمه العرى بألسنتها(1206) و به نقل از عبدالاعلى بن عبيدالله بن عامر قرشى آورده اس: لما فرغ من المصحف أتى به عثمان رضى الله عنه فقال: قد أحسنتم و أجملتم، أرى شيئا من لحن سنقيمه بألسنتنا (1207). ابو عبيد قاسم بن سلام (د 224ق) به اسناد خويش از عكرمه (د 107ق) آورده است: لما كتبت المصاحف عرضت على عثمان فوجد فيها حروفا من اللحن، فقال: لا تغيروها، فان العرب ستغيرها - أو قال: ستعربها - بألسنتها(1208)؛ وقى مصاحف نگاشته شد، آن‏ها را به عثمان (د 35ق) عرضه كردند، او در آن‏ها حروفى (كلماتى) را ديد كه دچار لحن شده بود، پس گفت: (شكل نوشتارى) آن‏ها را تغيير ندهيد؛ زيرا عرب‏ها آن‏ها را با زبانشان (در خواندن) تغيير يا روشن مى‏كنند؛ يعنى مسلمانان به رغم تفاوت صورت نوشتارى قرآن با صورت گفتارى آن، قرآن را مطابق صورت گفتارى آن، درست مى‏خوانند(1209).

ابو عمرو دانى (د 444ق) بر اين باور است كه اگر ظاهر اين روايت بر خطاى در رسم‏الخط دلالت داشته باشد، نمى‏توان آن را صحيح و حجت دانست؛ زيرا:

اولا: چون عكرمه عثمان را نديده و از او چيزى نشنيده است، اين روايت، مرسل و در اسناد آن خلط شده و الفاظ آن ناهمگون است.

ثانيا: با هدف عثمان و صحابه بزرگوار مبنى بر رفع اختلاف از مصاحف و مسلمانان ناسازگار است و اگر روايت را صحيح بدانيم، معناى آن اين است كه اگر قرآن را براساس رسم الخط آن بخوانند و از حقيقت رسم آگاه نباشند، در برخى موارد دچار لحن خواهند شد(1210).

ابوبكر انبارى (د 328ق) اين روايت را منقطع مى‏داند و معتقد است كه منظور از لحن، خطاى در رسم‏الخط قرآن نيست‏(1211). ابن اشته نيز گفته است: شايد راوى، سخن عثمان را به خوبى نفهميده و كلام او را تحريف كرده است‏(1212).

همچنين هشام بن عروه از پدرش نقل مى‏كند:

از عايشه از لحن در قرآن در اين آيات: ان هذان لساحران‏(1213) و والمقيمين الصلاة و المؤتون الزكاة(1214) و ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئون‏(1215) پرسيدم؛ او در پاسخ گفت: خواهر زاده! اين كار كاتبان است؛ آنان در كتابت خطا كرده‏اند(1216).

بر پايه اين روايت، اين سؤال پيش آمده است كه چرا در آيات مورد اشاره، كلمات: هذان، المقيمين و الصابئون مطابق قواعد مشهور نحو به صورت هذين، المقيمون و الصابئين به كار نرفته است.

قسمت اول پاسخ؛ يعنى اين كلمات را كاتبان وحى همين گونه نوشته‏اند درست است؛ چنان كه زبير بن ابان بن عثمان گفت: چگونه است كه در آيه 162 سوره آل عمران: لكن الراسخون فى العلم منهم...؛ المقيمين الصلاة منصوب آمده، در حالى كه پيش و پس از آن مرفوع به كار رفته است؟ ابان گفت: كاتبان اين گونه نوشته‏اند؛ زيرا وقتى از نگارش ماقبل آن فارغ شده، گفته است: چه بنويسيم؟ بنويس: المقيمين الصلاة(1217)، ولى فراز دوم روايت؛ يعنى كاتبان در نگارش آن خطا كرده‏اند، نادرست است؛ زيرا:

اولا: در قرائت متواتر و جمهور مسلمانان اين آيات به همين صورت قرائت و روايت شده است‏(1218) پس نه تنها كاتبان اشتباه نكرده‏اند، بلكه مطابق قرائت نگاشته‏اند.

ثانيا: در اين آيات، از نظر قواعد صرف و نحو زبان عربى اشكالى وارد نيست‏(1219).

ثالثا: به فرض نبود هماهنگى ميان ساخت‏هاى زبان قرآن با برخى قواعد صوف و نحو بعضى گويش‏هاى زبان عربى، نمى‏توان آن ساخت‏ها را اشتباه و نادرست انگاشت؛ زيرا زبان قرآن، دستور زبان خاص خود را دارد و لزومى ندارد آن را همواره با قالب‏هاى دستورى زبان عربى سنجيد (1220)؛ به ويژه آن كه قواعد مشهور صرف و نحو زبان عربى بر پايه ساخت‏هاى زبانى رايج در ميان برخى قبايل عربى در اواسط قرن دوم قمرى و با معيارهاى خاصى تدوين شده است. از اين رو حتى نمى‏توان به صورت مطلق، درستى يا نادرستى همه ساخت‏هاى زبان عربى دوره‏هاى بعدى را بر پايه آن قواعد بررسى كرد.

سعيد بن جبير نيز آيه 162 سوره نساء را به صورت والمقيمين الصلوة مى‏خواند و مى‏گفت: هو من لحن الكتاب‏(1221). همچنين از او نقل است كه كلمات: الصابئون، المقيمين، فاصدق و اكن من الصالحين، ان هذان لساحران دچار لحن شده است‏(1222).

يوهان فك با بررسى تاريخى معناى واژه لحن آورده است: اين واژه در زبان جاهلى و صدر اسلام به معناى ميل و گرايش، هوشيارى و زيركى، بلاغت، آواز، رمز و اشاره، معما و توريه و كنايه و شيوه بيان آمده است، اما هرگز به طور مطلق به معناى اشتباه در بيان نيامده است. به عقيده وى اين معنا در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم قمرى براى لحن به وجود آمده است‏(1223).

حسن مصطفوى، اصل معنايى لحن را خروج از ميزان متعارف و متداول مى‏داند كه از مصاديق آن مى‏توان به خروج كلام از قواعد و ضوابط صحيح آن اشاره كرد(1224).

احمد رضا لحن را اين گونه معنا مى‏كند: منحرف ساختن كلام از سنن و قوانينى كه بر آن جارى است. اين كار يا با از بين بردن علائم اعرابى انجام مى‏گيرد يا با تصحيف‏(1225) (تغيير و تصرف در صورت نوشتارى كلمه).

بنابراين منظور از لحن در مصحف اين است كه صورت نوشتارى برخى از كلمات از شكل معمول و متداول خود تغيير داده شده‏اند. از فراز آخر روايت عثمان:

لو كان الكاتب من ثقيف و المملى من هذيل لم توجد هذه الحروف‏(1226) نيز مى‏توان اين استنباط را داشت؛ يعنى اگر املا كننده قرآن شخصى غير از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و شاگردان ايشان و كاتب آن نيز غير از صحابه مى‏بودند، برخى حروف (كلمات) اين گونه كتابت نمى‏شد (1227).

به نظر مى‏رسد كه اين تغييرات، حكيمانه و با تعليم و نظارت رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) انجام گرفته است‏(1228). از اين رو، رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و معلمان قرآن از قرآن‏آموزان مى‏خواهند كه همگام با فراگيرى قرائت قرآن، موارد لحن در رسم‏الخط قرآن و به تعبيرى ديگر استثناهاى ويژه نگارش قرآن را نيز فراگيرند: تعلموا اللحن فيه كما تعلمون حفظه (1229).

ابو عبيد در فضائل القرآن به نقل از عمر بن خطاب آورده است: تعلموا اللحن و الفرائض و السنن كما تعلمون القرآن‏(1230). به اين صورت نيز آمده است: تعلموا اللحن فى القرآن كما تعلمونه‏(1231)؛ يعنى همان طور كه قرآن را فرا مى‏گيريد، موارد لحن در (رسم‏الخط) قرآن را نيز بياموزيد.

از عمر بن خطاب روايت شده است كه: أبى أقرأنا و انا لنرغب عن كثير من لحن أبى يا أبى أقرأنا و انا لنترك أشياء مما يقول أبى؛ ان أبيا يقول: سمعت رسول الله و لا ادع قول رسول الله‏(1232)؛ يعنى با اين كه ابى بن كعب از همه ما قرآن خوان‏تر و قرآن دان‏تر بود، ولى برخى از لحن‏هاى او (برخى قرائات تفسيرى و تصريفى او) را نمى‏پذيريم.

بنابراين در اين گونه روايات، منظور از لحن، لحن در قرائت است‏(1233)؛ يعنى ساختار گفتارى كلمات، آيات و سوره‏هاى قرآن را تغيير دادن، كه مى‏توان آن را تصريف كلمات، آيات و سوره‏ها ناميد.

از ابن عباس روايت شده كه در آيه 27 سوره نور: حتى تستأنسوا و تسلموا، آيه 35 سوره نور: مثل نوره كمشكوة، آيه 31 سوره رعد: أفلم ييأس الذين آمنوا و آيه 23 سوره اسراء: و قضى ربك اشتباهى از ناحيه كاتب رخ داده است. او اين آيات را به ترتيب: حتى تستأذنوا، مثل نور المؤمن، افلم يتبين و و وصى ربك قرائت كرده است‏(1234).

موارد زيادى از اين گونه قرائات تصريفى و تفسيرى از زبان صحابه و تابعين نقل شده است، ولى ديدگاه اصلى صحابه بر پايه تعاليم نبوى اين بود كه قرائات مختلف در مصحف وارد نشود؛ از جمله ابن عباس به سعيد بن جبير گويد: عندالرحمن را از مصحف خود محو كن و بجاى آن عباد الرحمن‏(1235) را بنگار(1236).

ج. علت و حكمت ويژگى‏هاى رسم‏الخط قرآن به دست ما نرسيده است؛

محمد طاهر كردى بر اين باور است كه:

دانشمندان تحليل‏هاى گوناگونى براى برخى از كلمات رسم عثمانى ذكر كرده‏اند، ولى اين تحليل‏ها چيزى جز براى انس گرفتن و اشاره كردن نيست؛ زيرا آن‏ها بعد از رحلت صحابه ساخته شده‏اند و آن‏ها مصحف را به خاطر حكمتى با اين رسم نوشته‏اند كه ما آن را نمى‏دانيم و به علت‏هاى نحوى يا صرفى كه پس از آن‏ها به وجود آمده، نگاه نكرده‏اند(1237).

در مقابل، زركشى معتقد است كه اختلاف رسم‏الخط قرآن با رسم‏الخط رايج، بدون جهت اتفاق نيفتاده است، بلكه براساس امرى است كه در نزد كاتبان وحى محقق و موجه بوده است؛ از اين رو بر ما واجب است كه سبب و علت آن را پى جويى كنيم و بر آن آگاه شويم‏(1238).

د. اختلاف رسم به جهت اختلاف معنا بوده است؛

بر پايه گزارش زركشى در البرهان ابوالعباس احمد بن محمد بن عثمان ازدى، معروف به ابن البنا مراكشى (د 721ق) در كتاب خود با نام عنوان الدليل فى مرسوم خط التنزيل‏(1239)، اختلاف در رسم كلمه را مربوط به اختلاف معانى آن بر حسب سياق كه در آن به كار رفته و موقعيتى كه دارد، دانسته است. همچنين اختلاف رسم به سبب معانى باطنى‏اى است كه متعلق به مراتب وجود و مقامات است؛ مثلا در آيه 24 سوره شورى: يمح الله الباطل حذف واو اشاره به سرعت از بين رفتن و اضمحلال باطل دارد و در آيه 23 سوره فجر: و جاى‏ء يومئذ بجهنم حرف ا به فعل جى‏ء افزوده شد تا نشان دهد اين آمدن، آن چنان ظهورى دارد كه با آمدن‏هاى شناخته شده ميان مردم تفاوت دارد.

ه. اختلاف به دليل كم سوادى كاتبان وحى و ضعف خط و ابتدايى بودن آن بوده است؛

ابن خلدون (د 808ق) بر اين باور است كه خط عربى در آغاز اسلام به نهايت احكام و اتقان نرسيده بود و حتى در مرحله متوسطى هم قرار نداشت و اين به سبب بدوى بودن اعراب و دورى آنان از صنايع بود. صحابه با خطوطى نااستوار (از لحاظ زيبايى و اصول خط) قرآن را نوشته بودند؛ لذا بسيارى از رسم‏هاى آنان با رسم صناعت خط در پيش اهل آن مخالفت داشت‏(1240)، اما اين نظر از چند جهت مخدوش و غير قابل قبول است:

اولا: خط عربى دست كم از زمان نقش نماره (328م) به بعد رواج داشته است و طى چند قرن، پيش از انتقال آن به مكه و حجاز تكامل يافته و قواعد آن استقرار پيدا كرده بود و اصحاب پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با آشنايى كامل، خط عربى را در بر طرف ساختن نيازهاى نظام فرهنگى جديد به كار گرفتند(1241).

ثانيا: ابن خلدون به همان خطايى رفته است كه بسيارى به آن خطا دچار شده‏اند و آن بررسى رسم مصحف با توجه به قواعدى است كه علماى صرف و نحو ده‏ها سال پس از نسخه بردارى مصاحف و با توجه به قواعد نگارشى قرآن وضع كرده‏اند؛ يعنى آنان با توجه به قاعده‏هاى مختلف رسم‏الخط مصحف، يكى را برگزيده و براساس آن، آيين نگارش خط عربى را تدوين كردند؛ مثلا در رسم‏الخط مصحف، اغلب پس از واو نماينده ضمير جمع در افعال، الفى به آن افزوده مى‏شود، ولى در مواردى از افزودن آن خوددارى شده است؛ مثل فعل عتوا كه سه بار با الف و يك بار در سوره فرقان، آيه 21 بدون الف رسم شده است‏(1242). بنابراين نمى‏توان آيين نگارش خط عربى را معيار بررسى صحت و سقم رسم‏الخط قرآن قرار داد.

ثالثا: با توجه به اهداف نظام آموزشى قرآن، اين خط (خط كوفى) به ظاهر ناقص و ابتدايى، نه تنها در انجام وظيفه خود نقص نداشته است، بلكه بسيار سودمند نيز واقع شد و صاحب كمالاتى بود كه خطوط ديگر از آن بى‏بهره يا كم بهره‏اند. دور شدن تدريجى مسلمانان از نظام آموزشى قرآن كه توسط رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بنيان‏گذارى شد و به مقايسه سطح كاربرد اين خط با خطوط ديگر، در بر طرف كردن ساير نيازهاى رو به گسترش و پيچيده مسلمانان در قرون بعدى، دو عامل مهمى بود كه سبب شد بسيارى بپندارند كه خط كوفى، بسيار ناقص و ناكارآمد است.