آيين قرائت و كتابت قرآن كريم در سيره نبوى

محسن رجبى

- ۱۵ -


2. بر پايه كتيبه‏هاى موجود:

خط عربى از الفباى خط نبطى مشتق شده است. نبطيان اعرابى بودند كه در تمدن شمال شبه جزيره نقش مهمى ايفا كردند و خط آنان كه دقيقا معلوم نيست از آرامى كتيبه‏اى مشتق شده يا از آرامى نسخى، در قرن اول ميلادى انتشار فراوانى يافت. حدود قرن دوم ميلادى اعراب غرب و شمال غربى عربستان با وجود رواج خط مسند در آن منطقه، دست از آن كشيدند و به خط نبطى روى آوردند. قديمى‏ترين اثر كشف شده از خط نبطى مربوط به سال 253 ميلادى و از خط عربى مربوط به سال 512 يا 513 ميلادى است (1061).

خانواده خطوط سامى‏(1062)

خط سينايى پيشين (ح 1500ق‏م) - خط فنيقى پيشين‏(1063)

آرامى:

نبطى: عربى‏

مندايى (صابئيان)

پهلوى‏

تدمرى (پالميرى) - سريانى نخستين (استرانجلو)

عبرى مربع‏(1064)

عربى جنوبى‏(1065) (مسند)

لحيانى - ثمودى - صفائى‏

ديدانى‏

حبشى‏

فنيقى كهن (قرن 10 يا9 ق‏م) - عبرى ديرين‏

خط كوفى، خط قرآن‏

خطى كه براى نگارش قرآن در عصر نزول به كار مى‏رفت، خطى است الفبايى، ساده و دور از هرگونه نشانه، نقطه و اعراب، كه از راست به چپ و به صورت افقى نوشته مى‏شد و از آن به علل مختلفى با نام‏هاى متعددى چون: خط حيرى، انبارى، مكى، مدنى، كوفى و... ياد شده كه كوفى آخرين نام مشهور آن است. تعدد نام و اوصاف اين خط و تسامح در كاربرد آن موجب دشوارى‏هايى در بررسى تاريخ خط قرآن گرديده است.

بر پايه قراين، به نظر مى‏رسد كه خط عربى، در عصر نزول، مانند بعضى از خطوط سامى، از جمله خط آرامى، به دو شكل و با دو قلم (نسخى و كتيبه‏اى‏(1066)) به كار مى‏رفت. در شكل نسخى‏(1067) نوك قلم نازك و مدور بوده، در نتيجه گردش قلم روان‏تر و دوران و انحناى حروف در آن بيشتر است. تعابيرى چون خط مشق، لين (نرم و نازك)، مستدير (مدور) و مقور (گرد شده) بيان ويژگى‏هاى اين قلم است. از اين شيوه بيشتر در نامه‏نگارى و ثبت اسناد و مدارك تجارى استفاده مى‏شد.

در قلم كتيبه‏اى كه پس از بناى شهر كوفه در سال هفده قمدى به خط كوفى مشهور شد، نوك قلم پهن بوده و اغلب كتيبه‏نوسى و سكه زنى به كار مى‏رفت و قبل از كوفى به نام‏هاى حيرى، انبارى و جزم شناخته مى‏شد. تعابيرى چون خط جزم (قاطع)، مبسوط (پهن)، يابس (خشك و سخت) و جاف (درشت و توپر) توصيف كننده ويژگى‏هاى اين خط است‏(1068).

به خط كوفى، جزم گفته مى‏شد؛ زيرا خطى است استوار و پايدار يا چون حروف و كلمات در اين خط به صورتى روش و واضح به دنبال يكديگر و در جاى خود قرار مى‏گيرند. همچنين يكى از معانى جزم، تسويه و تنظيم حروف و قرار دادن هر حرف در جايگاه خود است‏(1069). برخى وجه تسميه آن به جزم (قطع) را مشتق شدن آن از خط مسند يا سريانى (سطر انجيلى = استرانجلو) مى‏دانند. اين نظر نادرست است؛ زيرا الفباى خط مسند و سريانى با الفباى خط عربى تشابهى ندارد(1070).

يابس دلالت بر كاربرد اين خط در مواد سختى چون سنگ و چوب و مانند آن دارد، يا به علت كمى انحنا و دوران حروف آن نسبت به خط لين، به آن يابس اطلاق مى‏شد.

ظاهرا جاف اشاره به عمق و ريشه اين خط دارد و چون حروف آن پهن و مسطح و كلمات با رعايت فاصله لازم نوشته مى‏شود، به آن مبسوط نيز مى‏گفتند.

به نظر مى‏رسد كه كاتبان وحى، ابتدا آيات را با ابزار ساده‏اى كه در اختيار داشتند، به شيوه نسخى (لين) مى‏نگاشتند و سپس در مرحله بازنويسى و نگارش رسمى قرآن در مصاحف، به شيوه كتيبه‏اى (جاف) كتابت مى‏كردند(1071). اين شكل نگارش يا همان خط كوفى ساده و به دور از هرگونه تزيين و پيچيدگى، تا قرن سوم قمرى رواج داشت‏(1072).

دو عامل سبب شد كه به تدريج خط كوفى از گردونه كتابت قرآن خارج شود و خطوط ديگر، به ويژه نسخ جايگزين آن گردد:

1. چون خط كوفى، خطى زيبا، ترسيمى و گرافيكى است به آسانى مى‏توان آن را به نقاشى خط با شكل‏هاى مختلف و با انواع تزيين‏ها تغيير داد (1073). همين امر موجب تغيير خط كوفى و سخت و پيچيده شدن آن گرديد(1074).

2. گسترش امور اقتصادى، تجارى و ادارى جهان اسلام، ايجاد خطى كه سريع سريع و آسان بتوان از آن در مكاتبات و ثبت امور مختلف بهره برد را ايجاب مى‏كرد؛ از اين رو با شكل‏گيرى خط منسوب‏(1075) و اقلام سته (محقق، ريحان، ثلث، توقيع، رقاع و نسخ) به اهتمام ابن مقله (د 328ق) وزير خوشنويس خلفاى عباسى‏(1076) و تكميل كار او توسط ابن بواب (د 413ق) خط نسخ به تدريج نضج گرفت و در جهان اسلام رواج يافت‏(1077) و بع عمد يا به اشتباه، جايگزين خط كوفى در سنت كتابت قرآن گرديد(1078)؛ در حالى كه هر يك از اين دو خط، كاركرد و ويژگى خاص خود را دارد و هر يك مى‏توانست مسير خود را ادامه دهد.

جدول حروف الفباى خط كوفى‏(1079)

جدول .

تناسب و هماهنگى خط كوفى با زبان قرآن‏

خط كوفى به دليل نداشتن نقطه و اعراب، براى كسانى كه سواد نوشتن دارند، ولى قبلا قرآن را به تدريج، آيه به آيه و سوره به سوره، به روش شنيدارى - گفتارى فرا نگرفته باشند، ناخواناست و اين مهم به رعايت ترتيب در يادگيرى اركان قرآن‏آموزى و استحكام آن‏ها؛ يعنى استماع (گوش دادن) تقويت حافظه شنيدارى، تكرار كردن و حمل قرآن در قلب، نوشتن و خواندن از روى آن، تصريف كلمات، آيات و سوره‏ها كمك بسيارى مى‏كند و هنگامى كه قرآن‏آموز به صفحه مكتوب قرآن مى‏نگرد، در واقع با هم با استناد و اتكا به آموزش شنيدارى خويش به تلاوت مى‏پردازد.

گرچه صورت نوشتارى، از تحول سريع و آزاد زبان جلوگيرى مى‏كند و دستور زبان كه اين نمود زبانى را بررسى مى‏كند، موجب حفظ ثبات نسبى نمود مكتوب زبان و جلوگيرى از تحول و دگرگونى‏هاى سريع ساخت‏هاى زبانى مى‏گردد(1080)؛ با اين حال ساختار خط كوفى به گونه‏اى است كه ضمن حفظ ساختار اصيل قرآن، پويايى و زايايى زبان آن را محدود نمى‏كند و همگام و موازى با فلسفه و مبانى آموزش زبان قرآن، به زبان‏آموز اين امكان را مى‏دهد كه با اطمينان خاطر بتواند قرآن را با اشكال مختلف قرائت كند؛ يعنى خط قرآن تا حدودى امكان هم‏نشينى و جانشين سازى واژه‏ها و تكواژه‏هايش را فراهم مى‏كند تا تركيب‏ها و ساختارهاى بالقوه زبان قرآن كه جزء ذخيره‏هاى آن است مكشوف گردد. به عبارتى ديگر، خط كوفى زمينه خلاقيت و فعاليت قرآن‏آموز را در تدبر و كشف معنا و مفهوم قرآن فراهم مى‏سازد(1081).

ابو عمرو دانى (د 444ق) علت نبود نقطه و اعراب در مصاحف اوليه را حفظ دلالت خط بر وسعت لغات و قرائاتى مى‏داند كه خداوند استفاده از آن‏ها را بر بندگان جايز دانسته است‏(1082).

ابن تيميه (د 728ق) نيز بر اين باور است كه:

وقتى براى مسلمانان جايز بود كه قرآن را براساس هفت حرف بخوانند، پس قرائات متنوع از رسم الخط واحد آن، به طريق اولى جايز است. همين امر سبب شد كه قرآن را فارغ از نقطه و اعراب بنويسند(1083).

از سوى ديگر، بررسى سير خوش‏نويسى و كتابت قرآن نشان مى‏دهد كه زيباترين و شايسته‏ترين خطى كه توتن ترسيم كرامت، مجد و عظمت كلام الهى را دارد، خط كوفى است. حسن تركيب و اعتدال طبيعى و تناسب اجزاى اين خط شريف از تمامى خطوط بيشتر و بهتر است‏(1084). حروف خط كوفى درست نوشته شده و در امتداد افقى كشيده مى‏شوند؛ از اين رو بر روى سطوحى قابل نگارش است كه بلنداى آن نسبت! درازاى آن كمتر باشد. اين نحوه صفحه‏پردازى، كيفيت ايستايى آن را جبران‏(1085) و به چشم‏نوازى و انس بهتر با قرآن كمك مى‏كند، زيرا دو چشم انسان نيز در راستاى افقى قرار دارد.

نگارش دقيق حرف به حرف، بدون ادغام و تداخل حروف در يكديگر و رعايت فاصله لازم ميان كلمات در اين خط بسيار چشمگير است كه به تلاوت ترتيلى و دور از عجله و شتاب و تدبر در قرآن يارى مى‏رساند.

خط كوفى، خط ترسيمى و نتيجه آشكار جست و جويى آگاهانه و منبعث از احساس نياز به شكلى تصويرى‏تر در حروف است. روح نهفته در اين حروف چنان است كه گويى مى‏خواهند قطعيت امر الهى را بيان كنند يا گويى مى‏خواهند اعلام كنند كه پيام و رمزى در بردارند كه لايتغير و ابدى است و هنوز به تمامى مكشوف نشده است؛ پيامى كه هنوز به مبدأ محفوظ و مكنون خود در عرش الهى اتصال دارد. خط كوفى مثل همه هنرهاى قدسى، خاصيت جايگزين ناپذيرى دارد و در مواردى مسبوق به الهام است (1086).

آواهاى زبان قرآن‏

آواهاى زبان از ديدگاه فيزيكى، موج‏هايى مكانيكى است كه با حركات مختلف اندام‏هاى گفتارى، در جريان هواى بازدمى كه از مجراى آن‏ها مى‏گذرد، توليد و از طريق گوش دريافت مى‏شود. آواهاى زبان با توجه به چگونگى توليد، به دو دسته تقسيم مى‏شوند:

1. صامت‏ها:

آواهايى كه هنگام توليد آن‏ها، جريان هواى بازدم با يكى از اندام‏هاى آواساز (چاكناى، حلق، دهان، لب‏ها و بينى) برخورد مى‏كند(1087)

. در زبان قرآن 28 صامت وجود دارد(1088) كه اكنون در خطوطى كه براى نگارش قرآن به كار مى‏رود، آن‏ها را با 28 نشانه (حرف) زير نشان مى‏دهند: ء (همزه)،!،ت، ث، ج، ح، خ،د، ذ، ر،ز،س، ش، ص، ض، ط، ظ،ع، غ، ف،ق،ك، ل،م،ن، و،ه،ى.

2. مصوت‏ها (صائت‏ها):

آواهايى كه هنگام توليد، امواج صوتى بدون اينكه در مجراى گفتار به مانعى برخورد كند، به آسانى از دهان خارج مى‏شود. در زبان قرآن هشت مصوت (حركت) وجود دارد كه به سه گروه كوتاه ، ، و كشيده حروف (حروف مدى): ا، ى، ى و مركب (حروف لين): و، ى تقسيم مى‏شوند. برخى دو مصوت اخير را در زمره صامت‏هاى انزلاقى مى‏دانند (1089).

بنابراين اگر دو مصوت مركب را دو واحد مستقل واجى بدانيم، زبان قرآن 36 واج‏(1090) دارد كه در خط كوفى، صامت‏ها با 18 حرف نشان داده مى‏شوند؛ يعنى هر دسته از واج‏هاى ب، ت، ث، ن و ى در غير آخر كلمه و واج‏هاى ج، ح، خ و واج‏هاى ر، ز و واج‏هاى د و ذ و واج‏هاى س، ش و واج‏هاى ص، ض و واج‏هاى ط، ظ و واج‏هاى ع، غ و واج‏هاى ف، ق در ابتدا و وسط كلمه يك نشانه دارند.

نشانه ا نماينده صامت همزه، غالبا در ابتدا كلمه (مانند: الله)؛ مصوت كشيده ا در كلماتى مانند سماء و نماينده تنوين نصب در كلماتى مثل غفورا است؛ در دو كلمه لنسفعا(1091) و ليكونا(1092) نمايان‏گر نون تأكيد خفيفه است و در برخى كلمات ارزش آوايى ندارد؛ مانند سلموا.

نشانه و نمايان‏گر صامت و در كلماتى مانند: ولد و مصوت كشيده و در واژه‏هايى چون اعوذ و ا در صلوة و مصوب مركب و در قوم است.

نشانه ى نماينده مصوت كشيده ى در ابى و ا در اغنى است.

نشانه ه در آخر برخى كلمات مثل رحمه نماينده صامت ت نيز هست.

علم رسم‏المصحف‏

چون خط براى ثبت دائمى گفتار، وراى زمان و مكان گوينده به كار مى‏رود، بايد تابع قوانينى باشد كه نويسنده و خواننده متن از آن‏ها آگاه باشند، به مجموعه اين قوانين، رسم‏الخط يا دستور خط يا آيين نگارش گفته مى‏شود. خطى كه براى كتابت قرآن در عهد نبوى به كار مى‏رفت نيز داراى آيين و دستورى بود كه به آن رسم‏المصحف (1093) يا مرسوم الخط گفته مى‏شود(1094).

رسم‏المصحف يكى از دانش‏هاى علوم قرآنى است كه آيين نگارش و آداب كتابت قرآن را از طريق روايت بررسى مى‏كند(1095)؛ يعنى كتابت، مستند به روايت است و معلمان و مقريان، صورت نوشتارى قرآن را نيز روايت مى‏كردند(1096)؛ چنان كه نافع بن عبدالرحمن (د 169ق) از قاريان هفت گانه، امام اهل مدينه در رسم مصحف بود، در بصره، عاصم بن ابى الصباح جحدرى (د 128ق) و ابو عمرو بن علاء (د 154ق) راوى رسم مصحف بودند و از پيشوايان رسم الخط قرآن در كوفه مى‏توان به حمزة بن حبيب زيات (د 156ق) و على بن حمزه كسايى (د 187ق) اشاره كرد.

از اين رو علم رسم المصحف ابتدا مانند بسيارى ديگر از شاخه‏هاى علوم قرآنى، بر پايه روايات شكل گرفت كه در عصر تدوين علوم اسلامى، اين روايات ثبت و ضبط شد(1097) و با گسترش كاربرد خط و علومى چون آواشناسى، صرف و نحو عربى و آموزش و ترويج قرآن در جوامع غير عربى، مباحث علم رسم المصحف نيز گسترش يافت.

بر پايه گزارش ابن نديك در الفهرست‏(1098) اولين رساله‏هايى كه در رسم المصحف تدوين شد، از اين قرار است:

- الكتب المؤلفة فى مقطوع القرآن و موصوله؛ در اين موضوع، عبدالله بن عامر يحصبى (د 118ق)، حمزة بن حبيب زيات كوفى (د 156ق) و كسائى (د 189ق) صاحب رساله بوده‏اند. ظاهرا اين نوع رساله‏ها به بررسى اتصال و انفصال برخى از كلمات و حروف در رسم‏الخط قرآن پرداخته‏اند، مانند بررسى موارد انفصال بئس ما و اتصال آن به صورت بئسما.

- الكتب المؤلفة فى هجاء المصحف (المصاحف)؛ يحيى بن حارث ذمارى (د 145ق)، ابن شبيب، احمد بن ابراهيم وراق (د. حدود 270ق) و يعقوب بن ابى شيبه، صاحب تأليف در اين موضوع هستند. در اين متون، منظور از هجا، حروفى است كه در نگارش كلمات قرآن به كار مى‏رود. به عبارتى ديگر، هجا؛ يعنى تقطيع كلمات به حروف مكتوب آن (نويسه‏ها(1099)).

- الكتب المؤلفة فى اختلاف المصاحف؛ كتاب اختلاف مصاحف الشام و الحجاز و العراق از ابن عامر؛ كتاب اختلاف مصاحف اهل المدينة و اهل الكوفة و اهل البصرة از كسائى و اختلاف اهل الكوفة و البصرة و الشام فى المصاحف از فراء (د 207ق). اختلاف مصاحف ذكر شده را مى‏توان به دو دسته تقسيم كرد:

الف. اختلاف‏هايى در رسم‏الخط كه موجب اختلاف در قرائت نشده‏اند؛ مانند ثبت يا عدم ثبت مصوت كشيده ا، سبحن = سبحان؛ قطع يا وصل كلمات به يكديگر اين ما = اينما؛ حذف حروفى كه ارزش آوايى ندارند لأاوضعوا = لا وضعوا(1100).

ب. تفاوت‏هايى كه موجب اختلاف در قرائت شده‏اند؛ مانند حذف يا زيادت يك حرف؛ چنان كه در مصحف مدينه و سارعوا الى مغفرة(1101)، بدون و و در مصحف مكه نزل الملائكة تنزيلا(1102) به صورت وننزل آمده است؛ يا تبديل يك حرف به حرفى ديگر؛ مثلا و لا يخاف عقباها(1103) در مصحف مدينه فلا يخاف ثبت شده است؛ در مصحف مدينه كلمه هو از آيه ان الله هو الغنى الحميد (1104) حذف و در مصحف مكه، من به آيه تجرى تحتها الأنهار(1105) اضافه شده است. مجموع اختلافات دسته دوم به 40 مورد مى‏رسد(1106).

گرچه اين رساله‏هاى كوچك به دست ما نرسيده است، ولى مطالب آن همراه با شرح و تفصيل و مشاهدات عينى علماى رسم از روى مصاحف قديمى در عمده‏ترين منابع رسم المصحف به شرح زير آمده است:

- فضائل القرآن و معامله و ادبه، ابوعبيد قاسم بن سلام (د 224ق) در اين كتاب، فصلى را به اختلاف مصاحف اهل الامصار اختصاص داده است. وى از ديدن مصحف امام (عثمان) در خزانه برخى از امرا و مصحفى قديمى در ثغر كه مربوط به دوران قبل از خلافت عمر بن عبدالعزيز (99 - 101ق) است، سخن گفته است (1107).

- المصاحف، ابن ابى داود (د 316ق).

- ايضاح الوقف و الابتداء فى كتاب الله - عز وجل - ابوبكر محمد بن قاسم انبارى (د 327ق).

- رسم القرآن، ابوبكر بن احمد بن مهران نيشابورى (د 381ق).

- هجا مصاحف الامصار، ابوالعباس مهدوى (د. پس از 430ق).

- البديع فى هجاء المصاحف، محمد بن يوسف جهنى (د 442ق).

- المقنع فى معرفة رسم (رسوم) مصاحف (اهل) الامصار، ابو عمرودانى (د 444ق).

وى بر پايه بيش از هفتاد روايت از صحابه، تابعين و علماى پيش از خود - به ويژه كتاب هجاه السنة تأليف غازى بن قيس اندلسى (د 199ق) - و مشاهدات خود از مصاحف مناطق مهم اسلامى، از جمله، مصاحف اهل العراق العتق يا الاصلية القديمة(1108) قواعد و آيين نگارش قرآن را تبيين كرد.

- التنزيل فى هجاء المصاحف، ابوداود سليمان بن نجاح (د 496ق)؛ اين كتاب گزيده‏اى از شش جلد اثر ديگر او؛ يعنى التبيين لهجاء التنزيل است.

از ديگر منابع مهم علم رسم المصحف مى‏توان به كتب زير اشاره كرد:

- عقيلة اتراب القصائد فى اسنى المقاصد، مشهور به قصيده رائيه، قاسم بن فيره شاطبى (د 590ق)؛ وى المقنع دانى را در 296 بيت به نظم در آورده است.

- مورد الظمآن فى رسم احرف القرآن، محمد بن محمد بن ابراهيم شريشى، معروف به خراز (د 718ق)؛ وى در بيش از ششصد بيت به بيان آراى دانشمندان متقدم، از جمله ابو عمرو دانى، سليمان بن نجاح و ابوالحسن على بن محمد مرادى بلنسى - صاحب منظومه المنصف يا المنصف در 563ق - پرداخته است.

- مختصر ما رسم فى المصحف الكريم، اسماعيل بن ظاهر عقيلى مصرى (د 623ق).

- منهل العطشان فى رسم احرف القرآن، طاهر بن عرب بن ابراهيم بن احمد اصفهانى (زنده در 857ق).

- دليل الحيران، شرح مورد الظمآن فى رسم و ضبط القرآن (فى فنى الرسم و الضبط)، ابراهيم بن احمد مارغنى تونسى (د 1341ق)؛ وى شرحى بر الاعلان بتكميل مورد الظمآن، سروده ابن عاشر اندلسى (د 1040ق) با عنوان تنبيه الخلان على الاعلان تكميل مورد الظمآن نوشته كه آن را در دليل الحيران آورده است.

- نثر المرجان فى رسم نظم القرآن، محمد غوث بن محمد نائطى اركاتى (د 1238ق)؛ وى در بخش اول كتاب با عنوان المقالة الأولى فى الأصول (ج 1، ص 17 - 93) به بيان قواعد رسم‏الخط و استثناهاى نگارشى قرآن بر مبناى المقنع ابو عمرو دانى، قصيده عقيله شاطبى و شرح آن با عنوان الوسيلة الى كشف العقيلة تأليف علم الدين سخاوى (د 643ق)، النشر فى القرائات العشر ابن جزرى (د 833ق)، الاتقان سيوطى (د 911ق) و مصحف طاهر بن عرب بن ابراهيم اصبهانى كه آن را براساس نسخه استادش ابن جزرى كتابت و مقابله كرده، پرداخته است.

مؤلف از اين مصحف با عنوان مصحف الجزرى ياد مى‏كند(1109) و در بخش دوم، المقالة الثانية فى الفروش‏(1110) آيين نگارش يكايك حروف و كلمات قرآن و فرش الحروف، يعنى قرائات مختلف و هماهنگى يا عدم آن با رسم‏الخط را به ترتيب تلاوت از سوره حمد تا ناس آورده است.

در اوايل سده چهاردهم قمرى، رضوان بن محمد مخلاتى (د 1311ق) از علماى الازهر مصر، مصحفى بر پايه كتاب المقنع و التنزيل كتابت كرد كه در سال 1308ق. در قاهره به چاپ رسيد. در 1337ق. مصحف اميرى زير نظر گروهى از علماى مصر و بر اساس همان دو كتاب پيشين، ولى با ترجيح قول سليمان بن نجاچ، هنگام اختلاف ميان آن دو، به چاپ رسيد.

محققان مركز طبع و نشر قرآن جمهورى اسلامى ايران شيوه نگارش 1907 كلمه از مصحف اميرى كه اغلب آن‏ها فاقد مصوت كشيده ا بودند را براساس ديگر روايات و اقوال موجود و با ترجيچ قول ابو عمرودانى تغيير داده‏اند(1111).

رابطه قرائت قرآن با رسم‏الخط آن‏

با بررسى اوليه رسم‏الخط قرآن، بى‏درنگ در برخى موارد به ناهمسانى كتابت با قرائت پى مى‏بريم؛ مثلا در آيه 88 انبياء ننجى به صورت نجى با حذف نون ساكن، و در آيه 21 سوره نمل لااذبحنه با يك الف افزوده كتابت شده است.

به طور كلى اين ناهماهنگى صورت نوشتارى (خط) با صورت گفتارى را مى‏توان در همه زبان‏ها و خطوط مشاهده كرد(1112)؛ زيرا خط به واسطه گفتار با زبان پيوند مى‏خورد و از نظر كاركرد، تابع زبان و گفتار است. نوشتار به تدريج و به دلايل مختلفى، از جمله تحول تدريجى گفتار زبان‏(1113)، از صورت گفتارى خود فاصله مى‏گيرد و به مرور زمان و در طول فرون، شكلى متفاوت و مخصوص به خود پيدا مى‏كند و ثابت مى‏ماند.

بنابراين همانطور كه از نظر تاريخى، زبان و گفتار بر خط و نوشتار مقدم است، در مطالعه زبان قرآن و آموزش و ترويج آن نيز قرائت مقدم بر كتابت است؛ چنان كه در نام گذارى قرآن به قرآن و كلام الله و نزول قرآن به صورت شفاهى، اين تقدم در نظر گرفته شده است. از اين رو معلمان قرآن بر پايه آموزه‏هاى سيره نبوى، ابتدا قرآن را به روش شفاهى آموزش مى‏دادند و سپس رسم‏الخط و متن مكتوب قرآن (مصحف) را در اختيار قرآن‏آموز قرار مى‏دادند.

محمد بن الحاج معتقد است:

هيچ كس را روا نيست كه از روى مصحف قرائت كند، مگر اينكه قرائت را بر وجه صحيحش فرا گيرد و رسم‏الخط مصحف را بياموزد و درباره مواردى از رسم‏الخط كه مخالف با قرائت است، كسب اطلاه كند. اگر جز اين عمل نيايد، با مسئله‏اى كه مورد اتفاق امت اسلامى است، به مخالفت برخاسته است‏(1114).

آيين نگارش‏

1. همزه‏

همزه صامتى است چاكنايى و انفجارى؛ يعنى هنگام توليد آن، دو تار صوتى در تمام طول خود محكم به يكديگر مى‏چسبند و را عبور هوا را به بالا مسدود مى‏كنند. فشار هواى بند آمده منجر به باز شدن ناگهانى تارهاى صوتى شده و بر اثر آن، هواى فشرده به يكباره رها مى‏شود(1115).

در زبان آرامى همزه، (alep) (آلف) ناميده مى‏شود. حدود سده‏هاى دوم و سوم پيش از اسلام در خط نبطى، الف براى نمايش مصوت بلند ا نيز به كار مى‏رفت‏(1116). از اين رو در خط عربى حرف ا (الف) علاوه بر نشانه نوشتارى صامت همزه در آغاز كلمه، نشانه مصوت كشيده ا نيز هست‏(1117).

سيبويه (د 180ق) و علماى پس از او براى تمايز اين دو واج از يكديگر، مصوت بلند ا را الف مدى نام نهادند. ابن جنى (د 392ق) مى‏گويد: وضع كنندگان حروف هجا(الفبا) در آخر آن لا يعنى لام الف را آورده‏اند، تا بيان كنند الف مد آوايى مستقل است و با قرار دادن لام قبل از آن براى تلفظ الف مدى كمك گرفتند(1118).

لهجه‏ها و گويش‏هاى عربى در زمان نزول قرآن درباره آواى همزه، به دو گروه، قابل تقسيم‏اند: اهل تحقيق همزه (تلفظ كامل همزه از مخرج خود و با تمام صفاتش)، اهل تسهيل و تخفيف همزه:

1. به صورت بين بين و آن همزه‏اى است كه نه كاملا تلفظ مى‏شود و نه از ميان مى‏رود و نه به حرف (آوايى) ديگر تغيير مى‏يابد.

2. حذف همزه در گفتار و كشيدن آواى لين ماقبل يا نقل حركت آن به حرف ساكن (صامت) پيش از همزه.

3. ابدال كامل همزه، به حرف مدى (مصوت بلند(1119)).

اين ويژگى آوايى همزه بر رسم الخط قرآن و قرائات قرآنى اثر گذاشته است؛ به گونه‏اى كه رسم همزه در مصحف، مطابق لهجه حجاز، مبنى بر تحقيق همزه‏هاى آغازين و تخفيف غالب همزه‏هاى ميانى و همزه در هنگام وصل است‏(1120)؛ از اين رو در رسم‏الخط قرآن:

الف. اگر همزه در ابتداى كلمه واقع شود، همواره با الف نوشته مى‏شود؛ مانند احمد، ابراهيم، املى‏(1121) هر چند كه بعد از حرف ديگرى مانند جر، عطف و مانند آن قرار بگيرد: باى، لايلاف، فلامه. در مواردى كه همزه آغازين با حالت تسهيل ادا شود، با توجه به حركت بعدى، يا با ا و و نگارش مى‏شود؛ مانند ساوريكم‏(1122)، اولئك، اولوا، اولى، اولات، يا با ا و ى رسم مى‏شود؛ مانند باييد(1123)، باييكم‏(1124)، باييم الله (1125)، افائن (1126)

و در چهار مورد استثنايى، همزه آغازين، با دو الف نگاشته شده؛ بدون اين كه در آواى همزه تغييرى رخ داده باشد(1127): لا الى الجحيم (1128)، لا اذبحنه (1129)، لا اوضعوا(1130)، لا الى الله‏(1131).

ب. در صورت اجتماع دو همزه در ابتداى كلمه، اگر همزه دوم مفتوح باشد، به شكل الف نوشته مى‏شود و همزه اول نوشته نمى‏شود؛ مانند - انذرتهم، - انت، - الد، اما اگر همزه دوم مكسور يا مضموم باشد، با كمك ى يا و نگارش مى‏شود و همزه اول با الف رسم مى‏شود؛ مانند اؤنبئكم (1132)، ائنكم‏(1133)، ائنا(1134)، ائن‏(1135)، ائذا (1136)، ائن‏(1137)، ائفكا(1138). گاهى نيز همزه دوم نگاشته نمى‏شود؛ مانند اُلقى (1139)، اُنزل (1140)، اِنا(1141)، اِذا (1142). درباره اين كه آيا همزه نگارش شده، استفهام است يا همزه اصلى كلمه، اختلاف شده است‏(1143).

ج. همزه‏هاى ميانى، بسته به حركت ماقبل يا مابعد آن، يا به يكى از آواهاى ا ى، و ابدال مى‏شود؛ مانند مؤئلا، سيئت، يؤمن يا به صورت بين بين تسهيل مى‏شود؛ يعنى همزه نه كاملا تلفظ مى‏شود و نه از بين مى‏رود و نه به حركت ديگرى تبديل مى‏شود. در اين صورت با يكى از حروف ا، ى و و نگارش مى‏شود؛ مانند: منساته، خاسئين، يكلؤكم. گاهى نيز به سبب اجتماع دو حرف هم شكل، از نگارش همزه‏هاى ميانى تسهيل شده با ا و و خوددارى مى‏شود(1144)؛ مانند انبونى، روس، ساوى، شنان.

د. همزه پايانى، پس از صامت ساكن رسم نمى‏شود(1145)؛ مانند مل‏(1146)، جز-ا(1147)، دف (1148)، المر(1149)

-، ولى پس از صامت متحرك، بسته به حركت ماقبل يا مابعد آن با يكى از حروف ا، ى و و نگاشته مى‏شود؛ مانند ذرأ، يبدؤا، نبؤا (1150)، قرى و در صورتى كه همزه پايانى مكسور، بعد از مصوت كوتاه واقع شود و در تلفظ به كلمه بعدى متصل گردد، با الف و ى نوشته مى‏شود؛ مانند نشؤا(1151)، العلمؤا(1152)، تلقاى (1153)، من وراى حجاب‏(1154).

با آغاز اعراب گذارى رسم‏الخط قرآن با نقطه‏هاى رنگين، براى نشان دادن همزه از نقطه‏هايى غير از رنگ قرمز (عمدتا از رنگ زرد) استفاده مى‏كردند كه تا حدود سده پنجم قمرى رواج داشت و از آن پس علامت ء كه ظاهرا از ع اقتباس شده است، جاى نقطه‏هاى رنگين را گرفت‏(1155).