آيين قرائت و كتابت قرآن كريم در سيره نبوى

محسن رجبى

- ۵ -


4. تكرار و استمرار اقرا و قرائت در حضور مسلمانان‏

همگام با ابلاغ و نزول تدريجى قرآن، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از هر فرصتى براى اقرا و قرائت آيات نازل شده به منظور ابلاغ (اسماع)، آموزش، ترويج و تثبيت آن‏ها استفاده مى‏كرد. نبوت و رسالت آن حضرت نيز مشروط به استمرار و مداومت بر قرائت قرآن توسط ايشان بود؛ به طورى كه حتى خودشان با همه آگاهى و اشراف كاملى كه بر جميع ما انزل الله داشتند، بى‏نياز از قرائت قرآن و اسماع آن نبودند:

يا أيها المزمل * قم الليل الا قليلا * نصفه أو انقص منه قليلا * أو زد عليه و رتل القرآن ترتيلا(299)؛ أتل ما أوحى اليك (300)؛ و اتل ما أوحى اليك‏(301)؛ انما أمرت أن أعبد رب هذه البلدة الذى حرمها و له كل شى‏ء و أمرت أن أكون من المسلمين * و أن أتلوا القرآن‏(302).

بر پايه گزارش‏هاى سيره و روايات، آن حضرت در بيشتر صحنه‏ها و لحظات زندگى، در دل شب، در روز، در سفر، سواره يا پياده، در ميدان جنگ و صحنه دفاع، از قرائت قرآن غافل نبوده‏اند.

حضرت امام على (عليه السلام) مى‏فرمايد: پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اغلب در حال قرائت قرآن بود، مگر هنگام جنابت (303).

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر قرائت سوره معارج مداومت داشت و آن را در آخر شب يا در تعقيبات نماز مى‏خواند(304).

عبدالله بن مغفل مى‏گويد: در روز فتح مكه، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگامى كه سوار بر مركب خويش بود، سوره فتح را قرائت مى‏كرد(305).

ابن عباس مى‏گويد:

شبى را در منزل خاله‏ام ميمونه، همسر پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مهمان بودم كه در نيمه‏هاى شب يا قبل از آن، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از بستر برخاست و در همان حالى كه براى وضو گرفتن آماده مى‏شد، ده آيه سوره آل عمران (ركوع يا واحد موضوعى آخر اين سوره) را قرائت نمود، سپس به نماز ايستاد (306).

ابوذر غفارى نيز مى‏گويد:

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از خواب برخاست، در حالى كه آيه ان تعذبهم فانهم عبادك و ان تغفر لهم فانك أنت العزيز الحكيم‏(307) را تا صبح به تناوب زمزمه و تكرار مى‏كردند(308).

عبدالله بن عمر، خطاب به سعيد بن يسار و با اشاره به اسوه بودن پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏گويد:

آن حضرت هنگام سفر، نافله‏اى نماز را بر روى مركب مى‏خواند و به خاطر انجام نوافل، همسفران خود را منتظر نمى‏گذاشت‏(309).

ام سلمه نيز مى‏گويد:

موسم حج و هنگام طواف كعبه، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: در حالى كه سوار بر مركب هستى، از پشت سر مردم طواف كن. من در حال طواف بودم كه آن حضرت در كنار كعبه به نماز ايستاد و سوره والطور * و كتاب مسطور را در نماز قرائت نمود(310).

همو در روايتى ديگر مى‏گويد:

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در اواخر، در حال نشستن و برخاستن و در رفت و آمد، ذكر سبحان الله و بحمده، استغفرالله و اتوب اليه را تكرار مى‏كرد؛ علت آن را پرسيدم، فرمود: به اين ذكر امر شده‏ام. سپس سوره اذا جاء نصر الله و الفتح را قرائت كرد(311).

عايشه نيز مى‏گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برخى از آيات و سوره‏هاى قرآن را به صورت دعا و ذكر در ركوع و سجود قرائت مى‏كرد(312).

ابوامامه نيز مى‏گويد: با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز را گزاردم، آن حضرت سوه لا أقسم بيوم القيامة را در نماز يا بعد از آن، فراوان قرائت مى‏كرد(313).

از عرباض بن ساريه نيز روايت شده است كه آن حضرت قبل از رفتن به بستر، سوره‏هاى مسبحات را مى‏خواند(314).

عايشه نيز مى‏گويد: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى‏خوابيد مگر اينكه سوره‏هاى زمر و بنى اسرائيل (اسراء) را قرائت مى‏كرد(315).

عبدالله بن شخير از فردى روايت مى‏كند كه گفته است: ما با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در سفرى همراه بوديم، هنگام ظهر، آن حضرت در حالى كه دستى بر شانه‏ام كشيد، سوره قل أعوذ برب الفلق و قل أعوذ برب الناس را قرائت كرد و من نيز همراه آن حضرت، آن دو را خواندم. سپس فرمود: اين دو سوره را در نماز نيز بخوان‏(316).

از عياض بن حمار مجاشعى نيز روايت شده است كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:

خداوند مرا دستور داده تا آنچه را به من تعليم فرموده است، به شما نيز تعليم دهم. از جمله فرمود: كتابى را بر تو نازل كردم كه هيچ آبى توان شستن و از بين بردن آن را ندارد و تو در همه حال، در خواب و بيدارى آن را قرائت مى‏كنى‏(317).

در توصيف قوم پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز آمده است: و أنا جيلهم فى صدورهم‏(318) كنايه از اين‏كه جايگاه قرآن به عنوان خاتم الكتب در سينه و قلب خاتم النبيين و عامه مردم است و ديگر هرگز نقشه‏هاى دشمنان ديرين خدا براى تغيير متن كتب آسمانى پيشين، درباره قرآن كارگر و مؤثر نيست و خاتم الكتب از گزند آنان مصون و محفوظ است.

يكى ديگر از بايسته‏هاى نبوت و رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)، لزوم اقرا و قرائت آيات نازل شده بر مردم و تبيين آن‏هاست:

و قرآنا فرقناه لتفرأه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا(319)؛ كذلك أرسلناك فى أمة قد خلت من قبلها أمم لتتلو عليهم الذى أوحينا اليك‏(320)؛ هو الذى بعث فى الأميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة (321)؛ و أنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم (322).

جامعه آن روز مكه مانند هر جامعه ديگر، اسير فرعون‏ها و طاغوت‏هايى همچون ابولهب‏ها، ابوجهل‏ها و ابوسفيان‏ها شده بود كه با سوء استفاده از جهل و خرافه‏پرستى و اختلاف مردم، خود را عملا مالك و ارباب مردم مى‏دانستند و طوق بندگى و بردگى را بر گردن آنان آويخته بودند و با حاكم كردن يك نظام سلطه فرهنگى و اقتصادى بر جامعه آن روز، مردم را به خفت و مذلت كشانده بودند.

ابلاغ و قرائت اولين سوره‏هاى قصار قرآن؛ مانند سوره ناس، فلق، اخلاص و مسد به مثابه شعار و سرود آزادى و رهايى مردم از چنگال اين نظام سلطه بود و آنان را به سوى مالك، رب، اله، صمد و پناهنگاه و پناه دهنده اصلى و حقيقى همه انسان‏ها؛ يعنى الله أحد و الله الصمد رهنمون مى‏ساخت.

به بيانى ديگر، سوره‏هاى آغازين نزول (حزب مفصل) پايه گذار يك انقلاب و تحول بزرگ زبانى - فكرى - فرهنگى و در عين حال، الهى و تدريجى در زندگى فردى و اجتماعى انسان‏ها بود كه بر مبناى قل و ترويج و تثبيت آن بر گوش و قلب و زبان مردم بنا شده بود.

ظاهرا ابن مسعود، اولين مسلمانى بود كه براى نخستين بار بعد از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فراز كوه صفا شد و قرآن را با صدايى رسا و روان، در منظر همگان قرائت و اسماع كرد و مشركان قريش سخت برآشفتند و با ضرب و شتم، او را از ادامه قرائت قرآن بازداشتند(323).

سران قريش كه از مشاهده تأثير روز افزون قرآن بر مردم سخت ناراحت و پريشان شده بودند و منافع و مطامع نامشروع خود را در خطر سقوط مى‏ديدند، با اضطراب و سراسيمگى، با ترفندهايى همچون: تطميع، تهديد، شكنجه، محاصره و بالاخره تبعيد و اخراج، به گمان باطل خويش، مى‏كوشيدند از گسترش و ترويج قرآن در ميان مردم، به ويژه در خارج از مكه جلوگيرى كنند(324). آنان از نفوذ قرآن بر خود نيز هراس داشتند و به يكديگر سفارش مى‏كردند كه نه تنها به قرآن گوش نسپارند، بلكه هنگام قرائت قرآن، با ايجاد همهمه، مانع شوند نواى قرآن به گوش خودشان و ديگران، به ويژه مسافران و زائران تازه وارد به شهر مكه، برسد (325): و قال الذين كفروا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكم تغلبون‏(326).

اما با رفتار و تدابير حكيمانه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در مقابله با آنان، نقشه‏ها و توطئه‏هاى دشمنان خنثى شد؛ مثلا پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرآن را در قالب نماز كه از آغاز بعثت تشريع و تعليم شده بود(327) ابلاغ و ترويج مى‏كرد.

عمر بن خطاب مى‏گويد:

روزى به قصد طواف كعبه به مسجد الحرام رفتم. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حال نماز بود كه آيات قرآن (سوره حاقه) به گوشم رسيد. بى‏اختيار در جا ماندم و به صدا و نواى دل‏انگيز قرآن گوش فرا دادم. در قلبم انقلابى به پا شد و در مقابل قرآن احساس رقت و خضوع كردم. اشك از ديدگانم جارى شد و اسلام آوردم‏(328).

طفيل بن عمرو دوسى (د 11 ق) شاعرى از اشراف قبيله دوس وارد مكه شد. مشركان قريش از او و ساير تازه واردان خواستند به سخنان محمد گوش ندهند. او مى‏گويد:

سپيد دم وارد مسجد الحرام شدم؛ در حالى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در كنار كعبه به نماز ايستاده بود. نزديك او شدم و از ترس اين كه مبادا چيزى از كلام او را بشنوم، در گوش‏هايم پنبه گذاشته بودم، ولى با اين حال، خدا خواست كه قسمتى از كلام او را بشنوم؛ آن را كلام نغز و دل پسند يافتم. با خود گفتم: من فردى اديب و سخن شناس هستم؛ چه مانعى دارد كه كلام اين مرد را كامل بشنوم! اگر درست و زيبا بود، قبول مى‏كنم و اگر زشت و ناروا بود، نمى‏پذيرم.

لحظاتى صبر كردم تا محمد به سمت منزلش روان شد. خود را به او رساندم و خواستم كه امرش را بر من نيز عرضه بدارد. امرش را با سلام بر من آغاز كرد. آن‏گاه سوره‏هاى قل هو الله أحد، قل أعوذ برب الفلق و قل أعوذ برب الناس را بر من تلاوت كرد. والله! تا آن زمان سخن و كلامى را زيباتر و امرى را استوارتر و عادل‏تر از قرآن نشنيده و نيافته بودم؛ پس اسلام آوردم و شهادت و گواهى به حقانيت آن دادم. پس از آن، همواره اسلام را در ميان قبيله‏ام تبليغ كردم و به تدريج، افراد بسيارى از قبيله‏ام مسلمان شدند(329).

خشم مشركان قريش از مشاهده نفوذ روزافزون قرآن در قلوب مردم به جايى رسيد كه با شنيدن صداى قرآن، به دشنام و سب قرآن و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏پرداختند تا اين كه بر پايه روايات اسباب نزول، خداوند سبحان به رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ابلاغ فرمود كه:

ولا تجهر بصلاتك و لا تخافت بها و ابتغ بين ذلك سبيلا(330).

ابن عباس در سبب نزول اين آيه گفته است:

هنگامى كه بدخواهان قريش قرآن را مى‏شنيدند، قرآن و نازل كننده آن و رسول خدا را مورد دشنام قرار مى‏دادند؛ آيه نازل شد كه و لا تجهر بصلاتك؛ يعنى هنگام قرائت قرآن، صدايت را نه آن قدر بالا ببر كه باعث جلب توجه مشركان به آن شود و آن را دشنام دهند و لا تخاف بها و نه آن قدر پايين بياور (مخفى كن) كه گوش فرا دادن به آن براى مسلمانان و مشتاقان آن سخت و ناممكن باشد: و ابتغ بين ذلك سبيلا، بلكه با صدايى متوسط كه ما بين اين دو حالت است، قرآن را قرائت كن‏(331).

ابن هشام نيز آورده است:

هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آيات قرآن را با صدايى رسا و بلند در نماز قرائت مى‏كرد، مردم سكوت مى‏كردند و به قرائت ايشان گوش فرا مى‏دادند. مشركان قريش با ديدن اين حالت، مردم را از نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دور مى‏كردند و اگر كسى خواهان استماع قرآن بود، مى‏بايست دور از چشم مشركان، طورى كه شناخته نشود، به استماع قرآن بپردازد، وگرنه مورد آزار و اذيت آنان واقع مى‏شد(332).

مسلمانان نيز در نماز به ابلاغ و ترويج قرائت قرآن مى‏پرداختند؛ چنان كه ابوبكر در نزديكى درب منزل ابن الدغنه در محله بنى جمح مسجدى داشت كه در آن جا شب‏ها به نماز و قرائت قرآن مشغول مى‏شد و همين امر موجب جلب توجه و توقف رهگذران، به ويژه زنان، كودكان، غلامان و كنيزان مى‏شد و به استماع قرآن مى‏پرداختند و به اسلام و قرآن گرايش مى‏يافتند(333).

خبيب بن عدى كه پس از واقعه رجيع در دست مشركان قريش اسير بود، شب‏ها قرآن مى‏خواند و زن‏ها با شنيدن قرائت او مى‏گريستند(334).

پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از هر فرصتى براى ابلاغ و ترويج قرآن بهره مى‏برد. جابر بن عبدالله مى‏گويد: رسول خدا پس از طواف كعبه، نزد مقام دو ركعت نماز خواند؛ سپس آيه واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى را با صداى بلند قرائت كرد تا مردم آن را بشنوند(335).

حضرت امام على (عليه السلام) مى‏فرمايند: كان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) يقرئنا القرآن على كل حال‏(336).

به طور كلى از يك سو ابلاغ تدريجى آيات و سوره‏هاى قرآن در موقعيت‏هاى گوناگون و تنوع آن از لحاظ كميت و موضوع و هماهنگى و انسجام و ارتباط و تناسب درونى آيات قرآن با يكديگر و با نيازهاى قرآن‏آموزان و از سوى ديگر، اقرا و قرائت پيوسته و مكرر آيات قرآن در منظر مردم و اهتمام و تدابير حكيمانه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ايجاد نظام و محيط آموزشى آسان و روان و براساس اصل همكارى و هميارى، سبب مى‏شد كه افراد بيشترى، در زمان‏هاى متناوب، در معرض و مسمع آيات قرآن قرار گيرند و روز به روز بر تعداد مسلمانان (قرآن‏آموزان) افزوده شود و هر قرآن آموزى، به فراخور حال خود و با مجهز شدن به شناخت و انگيزه‏هاى لازم در حال يادگيرى و تكرار قرائت قرآن و كاربرد آن در صحنه‏هاى مختلف زندگى و تعليم و اقراى آن به ديگران باشد كه همين امر موجب شكل‏گيرى يك نظام تعليم و تعلم عمومى و فراگيرى شد كه همه قرآن‏آموزان (صحابه) در آن، فعالان شركت مى‏جستند و خود را در آن، صاحب نقش و كارآيى مى‏دانستند.

به بيانى ديگر، نزول تدريجى گسترده و عميق تعاليم قرآن با زندگى فردى و اجتماعى قرآن‏آموزان و حضور فعال و خلاق رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در متن زندگى آنان و همراهى و هميارى در حل مشكلات و مسائل مختلف زندگى قرآن‏آموزان براساس آموزه‏هاى قرآن، چنان آنان را فعالانه با آيات نازل شده و موقعيت‏هاى يادگيرى درگير كرده بود كه اغلب مسلمانان به طور فعال در صحنه و فرآيند يادگيرى و ترويج قرآن مشاركت داشتند.

بر همين اساس، مى‏توان گفت كه يك وجه تأكيدات پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر حضور مسلمانان در نماز جماعت، پيمان برادرى و بسط شورا و تعاون، براى افزايش سطح ارتباطات قرآن‏آموزان با معلمان و با يكديگر و بالا بردن ميزان مشاركت آنان در ترويح و تثبيت قرآن بوده است.

اقرا و قرائت پيوسته پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) چنان حكيمانه صورت پذيرفت كه نه تنها در آن هيچ شائبه تحميل و اجبار ديده نمى‏شد، بلكه همواره انگيزه قرآن‏آموزان و تازه مسلمانان را براى فراگيرى هر چه بيشتر قرآن و قرائت و اقراى مداوم آن مى‏افزود و آن گونه نبود كه موجب يكنواختى و ساده جلوه شدن قرآن براى قرآن‏آموزان و در نهايت، مايه دل زدگى آنان گردد. رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) همواره عملا مواظب حفظ عظمت، عزت، كرامت، حكمت و مجد قرآن و ابلاغ مبين آن و رسول الله بودن خودشان بودند(337).

بدين سان، فضا و محيط قرآنى، به گونه‏اى فراهم آمد كه آواى قرآن از منازل‏(338)، مساجد، نمازهاى جماعت، جمعه‏(339)، نافله‏ها، خطبه‏ها، در سفر (340)، در حضر، در دل شب (341)، در ميدان جنگ و صحنه دفاع‏(342)، در گفت و گوهاى روزمره و در جلسات و اجتماعات، بلند بود و به گوش مى‏رسيد به طور كه ذكر و زمزمه اصلى مردم، آيات و سوره‏هاى قرآن بود.

بنابراين روايات نظير: معه (رسول الله) قوم، صدورهم أناجيلهم (343) و فيقرؤوه (القرآن) قياما و قعودا و مشاة، و على كل الأحوال يسهل الله عزوجل حفظه عليهم‏(344) رامى توان مؤيد و توصيف كننده اين نظام و محيط آموزشى دانست.

همين امر موجب مى‏شد كه بسيارى در روند طبيعى و تدريجى، خود به خود آيات و سور قرآن را بياموزند و حامل آن شوند؛ چنان كه‏ام هشام، دختر حارثه بن نعمان مى‏گويد:

چون رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) معمولا در نماز صبح و خطبه‏هاى نماز جمعه سوره ق و القرآن المجيد را قرائت مى‏كرد، من اين سوره را از زبان پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرا گرفتم و حفظ شدم‏(345).

عمر به سلمة جرمى نيز مى‏گويد:

در سنين كودكى در منطقه‏اى زندگى مى‏كرديم كه به علت نداشتن آب، محل عبور عبور و مرور كاروانيان و رهگذران بود و من هر آنچه از قرآن از زبان آنان مى‏شنيدم، حفظ مى‏شدم؛ به گونه‏اى كه احساس مى‏كردم آيات قرآن در درون سينه‏ام (قلبم) حك مى‏شود و به آن مى‏چسبد و همراه و ملازم آن مى‏گردد. به مرور زمان بعد از مدتى بسيارى از آيات و سوره‏هاى قرآن را فرا گرفتم و آن‏ها را در سينه خود جمع كردم، تا اين كه بعد از فتح مكه، گروهى از قبيله ما نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رفتند و در آن جا قرآن و نماز و اذان و مانند آن را فرا گرفتند. هنگام برگشت و با اقامه نماز، مرا كه از همه آنان به قرآن آگاه‏تر بودم، به امام جماعت برگزيدند؛ چرا كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به آنان فرموده بود: ليومكم أكثركم قرآنا؛ يعنى امام جماعت را كسى به عهده بگيرد كه از همه شما قرآن خوان‏تر و قرآن دان‏تر است‏(346).

ابن مسعود مى‏گويد:

با پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در منى به سر مى‏برديم كه سوره والمرسلات نازل شد و رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بلافاصله به قرائت آن پرداخت و من در حالى كه زبان مباركش به قرائت آن سوره تر و تازه بود، آن را از دهان مباركش تلقى كردم و آموختم‏(347).

بنابراين مى‏توان گفت كه در اين فضا و محيط قرآنى، دو شيوه قرآن‏آموزى وجود داشت:

1. قرآن‏آموزى طبيعى.

2. قرآن‏آموزى هدايت شده.

در قرآن‏آموزى طبيعى، قرآن‏آموز بدون هيچ آموزش مستقيم، قرآن را به طور طبيعى و از راه ارتباطهاى عادى و اجتماعى فرا مى‏گرفت؛ به اين ترتيب كه قرآن‏آموز در يك جلمعه، و محيط قرآنى به سر مى‏برد كه اعضاى آن در اكثر اوقات مشغول اقرا و قرائت قرآن و كاربرد آن در صحنه‏هاى مختلف زندگى بودند و قرآن‏آموز به تدريج به علت قرار گرفتن در معرض داده‏هاى زبان قرآن كه همواره در منظر و مسمع او بود، قرآن را مى‏آموخت و بر قرائت و كاربرد آن توانا مى‏شد.

اما در قرآن‏آموزى هدايت شده، فرا گرفتن قرآن با آموزش منظم و هدايت شده بود. به اين ترتيب كه معلم، آموزش قرآن را با حزب مفصل و از سوره ناس آغاز مى‏كرد و قرآن‏آموز به تدريج اين سوره‏ها را يكى پس از ديگرى فرا مى‏گرفت و با مقارئه و مدارسه عرضه قرائت خود بر معلم، آموخته‏هاى خود را تثبيت مى‏كرد.

ابن عباس مى‏گويد: هنگام رحلت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ده سال سن داشتم و حزب مفصل را كاملا فرا گرفته بودم‏(348).

با اين حال، در هر دو گونه، فرآيند يادگيرى، كم و بيش يكسان بوده است، جز اين كه سرعت يادگيرى برخى مهارت‏ها متفاوت بود.

5. تعليم و تعلم هم‏زمان‏

نظام آموزشى قرآن با بهره‏گيرى از روش آموزش سمعى - شفاهى اقرا به گونه‏اى طراحى شد كه هر فردى، هم زمان، هم معلم قرآن بود و هم متعلم آن. معلم آيات و سوره‏هايى كه فرا گرفته بود و متعلم نسبت به آيات و سوره‏هايى كه هنوز نازل نشده يا فرصت فراگيرى آن‏ها فراهم نيامده بود و اين يكى از معيارهاى فضيلت هر مسلمانى نزد خدا و رسول او محسوب مى‏شد: خيركم من تعلم القرآن و علمه‏(349)؛ خيركم من قرأ القرآن و أقرأه (350).

اين نظام تعليم و تعلم، از روزهاى نخست بعثت، به تدريج عمومى و فراگير شد. با افزايش سخت‏گيرى و فشار مشركان، مسلمانان در منزل ارقم بن ابى ارقم (د 55 ق) جمع مى‏شدند و پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در جمع آنان به آموزش قرآن مى‏پرداخت. بسيارى از جوانان، مردان و زنان همچون: عمار ياسر، صهيب رومى، مصعب بن عمير (جوانى از خانواده‏هاى متنعم و مرفه) در آن جا به جمع مسلمانان و قرآن‏آموزان پيوستند(351) و از همين جا هسته‏هاى اوليه تعليم و تعلم قرآن در مكه شكل گرفت و هر يك از آنان به صورت مخفيانه به آموزش قرآن به ساير علاقه‏مندان و شيفتگان قرآن مى‏پرداختند.

خباب بن ارت به منزل سعد بن زيد، شوهر فاطمه، خواهر عمر بن خطاب رفت و آمد داشت و به آن دو قرآن آموزش مى‏داد(352)؛ روزى عمر بن خطاب وارد منزل خواهرش شد و با شنيدن صداى قرائت قرآن، به اسلام گرايش يافت و از خباب خواست كه همان آيات را براى او نيز بخواند؛ با استماع دوباره همان آيات، اسلام آورد و خود را به منزل ارقم رساند و اسلام خود را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و ساير مسلمانان حاضر در آن جا اعلام كرد(353).

به طور كلى هر مسلمانى با فراگرفتن هر مقدارى (هر چند يك آيه) خود را موظف مى‏دانست كه آن را به صورتى حكيمانه، به ديگران برساند و به كسانى كه خواهان فراگيرى آن هستند، آموزش دهد. در اين ميان، آموزش قرآن به كودكان، نوجوانان، جوانان‏(354)، زنان‏(355)، اعضاى خانواده و همسايه‏ها (356) نقش عمده‏اى در ترويج و تثبيت قرائت قرآن و گسترش اسلام در عهد نبوى داشت.

زياد بن لبيد مى‏گويد: ما قرآن را فرا مى‏گيريم و مى‏خوانيم و آن را به زنان و فرزندان خويش اقرا مى‏كنيم و به همين ترتيب، فرزندان ما آن را به فرزندان خود اقرا مى‏كنند(357).

جابر بن عبدالله انصارى درباره گسترش اسلام و ترويج قرآن قبل از ورود پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به مدينه مى‏گويد:

ما پيامبر و رسالت او را تصديق كرديم و هر فردى كه ايمان خود را اعلام مى‏كرد، قرآن را نيز فرا مى‏گرفت و با مسلمان شدن او اهل بيتش نيز مسلمان مى‏شدند؛ به طور كه خانه‏اى در يثرب (مدينه) باقى نمانده بود كه اسلام خود را اظهار و آشكار نكرده باشد(358).

از اين رو رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: فان المدينة فتحت بالقرآن‏(359)؛ مدينه با تعليم و تعلم قرآن و گسترش و ترويج همگانى آن در ميان مردم فتح شد.

فرد يا افرادى كه خواهان آشنايى با اسلام بودند، بلافاصله به واسطه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) يا صحابه، قرآن را مى‏آموختند(360).

عبدالله ذوالبجادين از قبيله مزينه به مدينه آمد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به او قرآن آموخت. پس از چندى او بسيارى از سوره‏ها را فرا گرفت و هنگام آمادگى مسلمين براى غزوه تبوك، در مسجد مى‏ايستاد و با صداى بلند قرآن مى‏خواند(361).

در سال عام الوفود (نهم هجرى) با ورود هيئت‏هاى نمايندگى قبايل مختلف شبه جزيره به مدينه، تعليم و تعلم قرآن به اوج خود رسيد (362). با ورود هيئت نمايندگى عبد القيس به مدينه، رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر يك از آنان را به يكى از معلمان قرآن سپرد تا قرآن و نماز را فرا گيرند(363)، ابى بن كعب نيز مأمور تعليم قرآن به وفد غامد شد(364).

رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى گسترش قرآن در خارج از مدينه، همراه نمايندگان هر يك از قبايل و گروه‏ها، معلم قرآنى را گسيل مى‏داشت تا به آنان قرآن را تعليم دهند؛ چنان كه عبيدة بن جراح (د18 ق) را به يمن‏(365)، عمرو بن حزم انصارى (د53 ق) را در سال دهم هجرى كه نوجوان هفده ساله‏اى بود، به نجران‏(366) يا يمن‏(367)، مرئد ابى مرثد، خالد بن ابى بكير، عاصم بن ثابت، خبيب بن عدى، زيد بن الدثنه و عبدالله بن طارق را به قبيله عضل و قارة(368)، معاذ بن جبل (د17 ق) و ابوموسى اشعرى را به يمن (369) و پس از فتح مكه، آن دو را به مكه‏(370)و عباد بن بشر (د 12 ق) را همراه گروهى از بنى تميم به ديار آنان فرستاد(371).

فصل سوم: تثبيت قرآن و مبانى فراگيرى كامل آن‏

فراگيرى كامل را مى‏توان يكى از مبانى مهم در شكل‏گيرى نظام آموزشى قرآن دانست؛ يعنى خداوند سبحان و رسول مكرم او به كمك تعاليم الهى با طراحى و برنامه ريزى يك نظام آموزشى فراگير و عمومى، تعيين اهداف، درجه بندى و سازماندهى مواد آموزشى (تعيين و تنظيم واحدهاى يادگيرى)، ارائه آن‏ها با رعايت اصول و ترتيبى حكيمانه، انتخاب روش‏ها و شيوه‏هاى (راهبردهاى) آموزشى، تعريف يادگيرى و مهارت‏هاى لازم آن، ايجاد يك نظام بازيابى و ارزيابى مرحله‏اى، هدايت، نظارت و مديريت كامل بر روند آموزش و فرآيند يادگيرى و شناخت وضعيت فراگيران، يك محيط تعليم و تعلم آسان و روان، پويا و زايا، فعال و خلاق و رو به پيشرفت و كمال ايجاد كردند تا زمينه فراگيرى كامل قرآن براى قرآن‏آموزان (صحابه) و تثبيت قرآن در قلب و زبان آنان فراهم شود.

1. سازمان دهى و تقسيم قرآن‏

الف. تقسيم به 6236 آيه‏

آيه‏(372) كه جمع آن به صورت آيات در قرآن به كار رفته است، اصطلاحا به كوچكترين واحد مستقل قرآن اطلاق مى‏گردد كه از واژگانى معلوم و منظم تشكيل شده است و هنگام قرائت و تلاوت، از قبل و بعد خود منقطع مى‏شود. ابتدا و انتهاى هر آيه از طريق نقل و قرائت متواتر، معين و مشخص شده است.

كوتاه‏ترين آيه (به لحاظ حجم ظاهرى و تعداد حروف)، يس آيه نخست سوره يس و طه آيه اول سوره طه و حتم آيه آغازين سور حواميم است و آيه 282 سوره بقره آية الدين طولانى‏ترين آيه است.

در شمار آيات، آراى مختلفى بيان شده است كه از آن‏ها به عدد كوفى، مكى، مدنى، بصرى و شامى ياد مى‏شود. اين اختلاف از اضافه كردن و كاستن آيات سوره‏ها نشأت نمى‏گيرد، زيرا قرآن و سوره‏هاى آن، مجموعه‏اى مشخص و متواتر و مورد اتفاق همه مسلمانان است، بلكه اين اختلاف از آن جا نشأت مى‏گيرد كه برخى از قراء سبعه، بعضى از آيات قرآن را دو قسمت كرده و دو آيه به حساب آورده‏اند يا دو آيه را به هم وصل كرده و يك آيه دانسته‏اند.

به هر حال مطابق قرائت متواتر قرآن در ميان عامه مردم، صحيح‏ترين عدد همان است كه در عدد كوفى مطرح است؛ يعنى قرآن داراى 6236 آيه است.

حضرت امام على (عليه السلام) به نقل از پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده است كه قرآن داراى 6236 آيه و 114 سوره است. اين عدد را از مقرى و معلم بزرگ كوفه، ابو عبدالرحمن سلمى نيز نقل كرده‏اند كه گويا آن را از حضرت على (عليه السلام) فرا گرفته است‏(373).

ب. تقسيم به 114 سوره‏

سوره كه جمع آن به صورت سور يك بار در قرآن (سوره هود، آيه 13) به كار رفته است، اصطلاحا به مجموعه‏اى از آيات معين و به هم پيوسته‏اى اطلاق مى‏گردد كه حول موضوع گرد هم آمده و با نظم و ترتيبى حكيمانه و جاويدان در پى هم قرار گرفته‏اند.

بنابراين هر سوره داراى اسم و محور موضوعى خاصى است كه با تلاوت و تدبر و توجه به آيات شاخص و واحدهاى موضوعى آغازز و پايان سوره و دقت در سوره‏هاى هم گروه و زوج آن سوره مى‏توان محور موضوعى سوره را كشف كرد و تناسب آيات و پيوند آن سوره با سوره‏هاى هم گروه را به دست آورد.

در مبدأ اشتقاق و وجه تسميه سوره، اختلاف نظر است‏(374)، ولى بهترين وجهى كه براى آن ذكر شده، اين است كه سوره از سور به معناى حصر و باروى محكم اخذ شده است. ديوارى محكم كه در اطراف قلعه‏ها و شهرها مى‏كشيدند. بنابراين همين عنوان، انسجام و پيوستگى آيات در متن سوره را نشان مى‏دهد.

ج. تقسيم به 555 واحد موضوعى (ركوع)

به اين ترتيب كه سوره حمد و عبس (اعمى) تا ناس كه شامل 36 سوره است، تك واحدى هستند؛ يعنى در اين سوره‏ها تقسيمى صورت نپذيرفته است و از سوره بقره تا نازعات، هر سوره 2 تا 40 واحد موضوعى تقسيم شده است‏(375).

از ديرباز محدوده ركوع را با علامت ع در مصاحف مشخص مى‏كردند. واحدهاى موضوعى هر سوره، كليد مهمى براى تشخيص محور موضوعى آن سوره و سياق آيات است. قاريان و حافظان نيز مى‏توانند در تلاوت و حفظ قرآن، از اين تقسيم حكيمانه بهره لازم را ببرند.