آيين قرائت و كتابت قرآن كريم در سيره نبوى

محسن رجبى

- ۲ -


تفصيل كتاب مبين به قرآن عربى مبين در شب قدر

براى تبيين مطلب پيشين بايد به اين نكته دقت كرد كه تفصيل و تفريق كتاب مبين در شب قدر و در مرحله نزول انجام گرفت؛ چنان‏كه در آيه نخست سوره هود مى‏خوانيم: الر كتاب أحكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير كه لفظ ثم جانشين مرحله تفصيل آيات و سوره‏هاى كتاب مبين به آيات و سوره‏هاى قرآن عربى مبين است. علامه طباطبايى (رحمة الله) ذيل اين آيه تصريح مى‏كند كه لفظ ثم نشان مى‏دهد آنچه بعد از ثم مى‏آيد از نظر ترتيب كلام متأخر است، ولى از نظر زمانى، متأخر نيست‏(89).

در آيه چهارم سوره دخان نيز مى‏خوانيم: فيها يفرق كل أمر حكيم؛ يعنى در ليله مباركه كه همان شب قدر است، هر امر محكم و حكيمى (از جمله كتاب مبين)، فرق (تفريق) مى‏گردد: و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلاً.

علامه طباطبايى (رحمة الله) ذيل اين آيه مى‏نويسد:

اين آيه معطوف بر آيه قبل از خود و بالحق أنزلناه و بالحق نزل است؛ يعنى أنزلناه بالحق و فرقناه قرآناً؛ و فرقناه را به فصلناه و نزلناه آية آية و سورة سورة معنا مى‏كند(90).

ايشان در معناى تفصيل آورده است:

التفصيل يقابل الاحكام و المراد بتفصيل آيات القرآن تمييز أبعاضه بعضها من بعض بانزاله الى مرتبة البيان بحيث يتمكن السامع العارف بأساليب البيان من فهم معانيه و تعقل مقاصده و الى هذا يشير قوله تعالى (كتاب أحكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير)؛ (و الكتاب المبين * انا جعلناه قرآناً عربياً لعلكم تعقلون * و انه فى أم‏الكتاب لدينا لعلى حكيم)

منظور از تفصيل در مقابل احكام، اين است كه كتاب حكيم در مرحله نزول، به آيات و سوره‏هاى قرآن عربى مبين تبديل گشت و بر رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اقرا و قرائت شد تا با قرائت آن‏ها هر شنونده آگاه به اسلوب بيان، قادر به فهم معانى و دريافت مقاصد آن باشد(91).

بنابراين مى‏توان گفت كه در دل نزول يا تنزيل كتاب مبين در شب قدر، وحى، تفصيل، تعليم، اقرا و تلاوت نيز وجود داشت: و ما أمرنا الا واحدة كلمح بالبصر(92).

كتاب مبين مجموعه‏اى منظم و مدون از آيات و سوره‏ها

كتاب مبين در مرحله پيش از نزول در ام‏الكتاب، مجموعه‏اى منظم و مدون بوده كه آيات و سوره‏هايش از هم متمايز بوده است: تلك آيات الكتاب المبين‏(93)؛ تلك آيات القرآن و كتاب مبين‏(94)؛ تلك ايات الكتاب و قران مبين (95)؛ تلك آيات الكتاب الحكيم‏(96)؛ كتاب أحكمت آياته ثم فصلت‏(97)؛ سورة أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فيها آيات بينات لعلكم تذكرون‏(98)؛ يعنى كتاب مبين، مجمل و خلاصه نبوده تا با تنزيل و تفصيل، داراى آيات و سوره‏ها شود و از اجمال به درآيد، بلكه چون شباهتى به كلام بشر نداشته لا يشبه بكلام البشر، گوش و قلب انسان‏ها توان دريافت و تعقل مستقيم آن را نداشته است (99). از اين رو، به آيات و سوره‏هاى قرآن عربى مبين تبديل شد تا متناسب با گوش، زبان و قلب انسان‏ها گردد و قابليت قرائت و دريافت آنان را داشته باشد.

پس آيات و سوره‏هاى قرآن عربى مبين، متناظر و متشابه آيات و سوره‏هاى كتاب مبين در ام‏الكتاب است و اين دو، تنها در وصف تفاوت دارند: آن‏جا داراى وصف حكيم و احكام بود و اين‏جا داراى وصف تفصيل، و اين تغيير وضعيت را خداوند حكيم خبير، با علم و آگاهى انجام داد: فصلناه على علم‏(100) تا اين قرآن مفصل، با اقرا و قرائت تدريجى و پيوسته، در قلب مخاطبان قرار گيرد(101).

بدين ترتيب در شب قدر، خداوند عليم با عنوان نخستين معلم و مقرى قرآن، تمام قرآن را حرف به حرف، كلمه به كلمه، آيه به آيه و سوره به سوره، بر بنده مكرمش، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) (اولين متعلم و مستقرى قرآن) نازل، اقرا و قرائت كرد: ما نزل على القرآن الا آية آية و حرفاً و حرفاً(102) و پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در مقام فراگيرى، چنان قرآن و قرائت آن را فرا گرفت كه هيچ‏گاه آن را فراموش نكرد: سنقرئك فلا تنسى (103)

البته كيفيت آن حال و مقام، جز براى شخص رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مكشوف نيست‏(104).

علامه طباطبايى معتقد است:

حقيقت وحى براى ما مجهول است. تنها برخى از آثار آن را كه از آن جمله قرآن‏مجيد مى‏باشد و پاره‏اى از اوصاف آن را كه از راه نبوت به ما رسيده، ديده و شنيده‏ايم، (ولى) به طور اجمال آنچه قرآن‏مجيد در كيفيت وحى خود توضيح مى‏دهد، اين است كه وحى اين كتاب آسمانى به طور تكليم و كلام متلو و مقرو بوده: و ما كان لبشر أن يكلمه الله الا و حياً و خداى متعال با پيغمبر گرامى خود سخن گفته و آن حضرت با تمام وجود خود (نه تنها با گوش) سخن خدا را تلقى نموده است‏(105).

مفضل بن عمر گويد: به مولايم امام صادق (عليه السلام) گفتم كه آيات: شهر رمضان الذى أنزل فيه القرآن، انا أنزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين * فيها يفرق كل أمر حكيم * أمراً من عندنا انا كنا مرسلين، لولا نزل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤادك بينانگر تنزيل قرآن است؛ حال چگونه وحى طى 23 سال ظاهر شد؟ امام (عليه السلام) فرمود:

نعم يا مفضل! أعطاه الله القرآن فى شهر رمضان، و كان لا يبلغه الا فى وقت استحاق الخطاب، و لا يؤديه الا فى وقت امر و نهى فهبط جبريل (عليه السلام) بالوحى فبلغ ما يؤمر به، و قوله (لا تحرك به لسانك لتعجل به)؛ خداوند، كل قرآن را در ماه رمضان (در شب قدر) به پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) عطا كرد، ولى آن حضرت بدون اذن الهى، قرآن را به كسى ابلاغ نمى‏كرد. با هبوط جبرئيل و ابلاغ وحى الهى، ايشان آن مقدار از آياتى را كه مأمور به تبليغ آن مى‏شدند، به مردم ابلاغ مى‏كردند كه همگام و هم‏زمان با رويدادها و مناسبت‏هايى بوده كه شايستگى خطاب و ابلاغ را داشته است؛ چنان‏كه آيه لا تحرك به لسانك لتعجل به ناظر بر همين مسئله است‏(106).

شيخ صدوق (د 381ق)، علامه مجلسى (د 1111ق) و علامه طباطبايى (رحمة الله) (د 1360 ش) همين ديدگاه را پذيرفته‏اند(107). شيخ بهائى (د 1031ق) معتقد است:

و قد يزيف بأن النزول ليس الاالظهور من عالم الغيب الى عالم الشهادة، و هذا مما لا يقبل التكرر، و دفعه ظاهر على من عرف حقيقة الوحى (108)؛ نزول قرآن، ظهور قرآن از عالم غيب به عالم شهادت است. پس اين نزول نمى‏تواند مكرر باشد. نزول و ظهور دفعى و يكباره قرآن براى كسانى كه حقيقت وحى را درك كرده‏اند، روشن و آشكار است.

از اين رو همه رواياتى كه طبق آن‏ها رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگام دريافت وحى الهى دچار تب و لرز مى‏شد و احساس سنگينى مى‏كرد و گاهى از خود بى‏خود مى‏شد يا از ترس فراموشى، آن‏ها را تندتند تكرار مى‏كرد و خداوند با آيه لا تحرك به لسانك لتعجل به ايشان را از اين عمل نهى مى‏فرمود، مردود است‏(109)، زيرا در نزول دفعى، خداوند بدون هيچ‏گونه واسطه‏اى (حتى جبرئيل) قرآن را بر رسولش اقرا و تعليم و تنزيل فرمود: و انك لتلقى القرآن من لدن حكيم عليم‏(110)، رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در كمال آگاهى و بدون هيچ‏گونه اضطراب و نگرانى، قرآن مبين را دريافت كرد: فأوحى الى عبده ما اوحى * ما كذب الفؤاد ما رأى... ما زاغ البصر و ما طغى‏(111).

جبرئيل در تنزيل تدريجى، مأمور ابلاغ وحى الهى است، نه معلم قرآن رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و آن حضرت هنگام دريافت اذن ابلاغ آيات قرآن از فرشته وحى، به گوشه‏اى از آسمان چشم مى‏دوختند؛ چنان‏كه در آيه 144 سوره بقره مى‏خوانيم: قد نرى تقلب وجهك فى السماء؛ توجه تو را به آسمان (در انتظار رسيدن وحى) مى‏بينيم.

ابن مسعود مى‏گويد:

كنت أمشى مع النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) فى حرث بالمدينة و هو يتوكأ على عسيب، فمر بنفر من اليهود فقال بعضهم: لو سألتموه. فقال بعضهم: لا تسألوه، فانه يسمعكم ما تكرهون، فقالوا: يا أباالقاسم حدثنا عن الروح، فقام النبى ساعة و رفع رأسه الى السماء، فعرفت أنه يوحى اليه حتى صعد الوحى ثم قال (و يسئلونك عن‏الروح قل الروح من أمر ربى و ما أوتيتم من العلم الا قليلاً(112) (113))

حال اين سؤال طرح مى‏شود كه چگونه ممكن است در نزول دفعى، برخى آيات كه مربوط به حوادث و رويدادهايى است كه در آينده رخ مى‏دهد، نازل شده باشد؟ در پاسخ مى‏توان گفت كه مجهول بودن رخدادهاى آينده درباره ما آدميان در عالم طبيعت صادق است، ولى نسبت به خداوند عالم به همه امور عالم و مدبر آن، چنين نيست؛ زيرا هر چيزى كه قرار است اتفاق بيفتد، در علم خدا گذشته است:

و عنده مفاتح الغيب لا يعلمها الا هو و يعلم ما فى البر و البحر و ما تسقط من ورقة الا يعلمها و لا حبة فى ظلمات الأرض و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين (114) و هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهادة(115).

امام رضا (عليه السلام) از پدرانش از اميرمؤمنان على (عليه السلام) از رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى‏كند كه فرمودند: ان الله عز وجل قدر المقادير، و دبر التدابير قبل أن يخلق آدم بألفى عام (116). بنابر روايتى ديگر از رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم): ان الله قرأ طه و يس قبل أن يخلق آدم بألفى سنة...(117).

فصل دوم: تنزيل و ابلاغ تدريجى قرآن‏

در مرحله تنزيل تدريجى كه 20(118) يا 23 سال به طول انجاميد، قرآن به تدريج در قالب يك سوره كامل، يا يك واحد موضوعى (ركوع) يا يك آيه و بيشتر نازل مى‏شده است. هم زمان با طليعه تنزيل و ابلاغ تدريجى آيات قرآن از جانب خداوند حكيم بر رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ايشان موظف شدند آيات نازل شده را به مردم ابلاغ كنند؛ يعنى آيات قرآن را براى مردم قرائت و تلاوت كنند تا قرآن به گوش مردم برسد:

تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق‏(119)؛ و اتل عليهم‏(120)؛ و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مكث (121).

بر پايه برخى از گزارش‏ها، آيات آغازين سوره نجم (آيات 1 تا 18) اولين آياتى بود كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ابلاغ و قرائت فرمود(122). اين آيات، چگونگى نزول دفعى قرآن در شب قدر و حالات رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگام دريافت آن را شرح مى‏دهد. هماهنگى و توافق اين آيات با آيه اول سوره اسراء از جمله قراينى است كه اين مطلب را تأييد مى‏كند (123).

پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ابلاغ اولين آيات، روى صخره بلندى بر دامنه صفا و مشرف بر محل اجتماع مردم مكه رفتند و با نداى يا صباحاه يا صباحاه كه دلالت بر وقوع حادثه‏اى مهم و بزرگ داشت، مردم را فراخواندند و با اعلان نبوت و رسالت الهى خويش، آن آيات را براى مردم تلاوت و قرائت فرمودند و از آن پس تا زمانى كه مشركان مانع نشدند، غالباً بر فراز آن مكان شده، مى‏ايستادند(124)و آيات را براى مردم قرائت مى‏كردند.

بدين ترتيب زمينه شناخت قرآن و معارفه مردم با آن، فراهم آمد و اندك‏اندك افرادى كه با شنيدن آيات قرآن، هم شيفته و مبهوت اسلوب ويژه و نظم آهنگ بى‏نظير و بيان شيوا و دلرباى آن شده بودند و هم فرهنگ آزادى بخش آن را مايه هدايت و رحمت و شفاى دردهاى خود يافته بودند، اسلام آوردند و به قرآن و كلام‏الله كه بر هر كلامى فضيلت و برترى دارد، ايمان آوردند.

اين افراد تازه مسلمان كه خواهان فراگيرى بهتر و بيشتر قرآن شده بودند، به سوى رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شتافتند و هسته‏هاى اوليه تعليم و تعلم قرآن را در مكه تشكيل دادند(125). مشركان و بدخواهان قريش كه از ابتدا بناى مخالفت و ناسازگارى با پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و قرآن را گذاشته بودند و ترويج قرآن را به ضرر و زيان خود مى‏پنداشتند، بر مخالفت‏ها و ايجاد موانع مختلف بر سر راه اقرا و قرائت قرآن افزودند(126)، ولى رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از فرصت‏هاى مناسب جهت ابلاغ قرآن بهره مى‏بردند (127).

به رغم اين شرايط، در طول سيزده سال اقامت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در مكه، بيش از نيمى از سوره‏هاى قرآن به تدريج نازل و ابلاغ شد(128). ابن مسعود مى‏گويد: أقرأنى رسول الله سبعين سورة أحكمتها قبل أن يسلم زيد بن ثابت‏(129)؛ رسول‏خدا هفتاد سوره را به من تعليم داد و من آن‏ها را كاملاً فرا گرفتم و اين قبل از اسلام آوردن زيد بن ثابت بود. با توجه به اينكه زيد بن ثابت در يثرب مسلمان شد، مى‏توان گفت: در مكه، حدود هفتاد سوره نازل و ابلاغ شده بود(130). همان‏طور كه ابن مسعود گفته است: نزل المفصل بمكة فمكثنا حججا نقرأه لا ينزل غيره‏(131)؛ حزب مفصل در مكه نازل شد و ما اين سوره‏ها را مى‏خوانديم؛ بدون اين‏كه سوره‏هاى احزاب ديگر قرآن در آن مدت نازل شود.

اما در مدينه شرايط بسيار متفاوت بود. گروهى از مردم يثرب (شهرى كه با ورود پيامبر به مدينةالنبى تغيير نام داد) در سال دوازدهم بعثت در عقبه با پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ديدار كرده بودند و به او ايمان آورده و خواهان فراگيرى قرآن شده بودند. رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز مصعب بن عمير (د 3 ق) را همراه آنان به يثرب فرستاد. او در آن‏جا به اولين مقرى مدينه مشهور گشت. او بيشتر سوره‏هاى مكى را آموزش داد و قرائت آن‏ها در ميان مردم ترويج و گسترش يافت‏(132).

بدين سان با ورود پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به اين شهر، ابلاغ و قرائت آيات، دور از هرگونه مشكل و محدوديتى انجام مى‏پذيرفت؛ به طورى كه آيات و سوره‏هاى قرآن، دهان به دهان و سينه به سينه در ميان مردم رواج يافت.

مسجدالنبى كانون آموزش و ترويج قرآن بود. عايشه مى‏گويد: لما نزلت آخر البقرة قرأهن النبى عليهم فى المسجد(133). با گسترش اسلام در خارج از مدينه، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) معلمان و مقريان قرآن را براى ابلاغ و قرائت آيات و سوره‏هاى جديد به سوى مسلمانان مى‏فرستاد؛ چنان‏كه حضرت على (عليه السلام) را در سال نهم هجرى به مكه فرستاد تا در موسم حج، آيات صدر سوره برائت (توبه) را براى مردم قرائت كند(134).

حكمت‏هاى تنزيل تدريجى قرآن‏

1. انتقال تدريجى از فرهنگ غير قرآنى به فرهنگ قرآنى (تربيت و تزكيه قدم به قدم):

از علل نزول تدريجى قرآن، اقتضاى قانون تعليم و تربيت و ايجاد آمادگى در مردم براى دريافت و پذيرش فرهنگ قرآن و تأثيرپذيرى از آن است. طبيعى است كه ابلاغ تدريجى، آشنايى و معارفه بهتر مردم با قرآن و سپس آموزش و فراگيرى آسان‏تر آن را فراهم مى‏كند و زمينه‏هاى تدبر و تأثيرپذيرى از هدايت‏ها و راهنمايى‏هاى آن را هموار مى‏سازد و هدف نزول آن را محقق مى‏كند.

قرآن با نزول تدريجى، عقايد باطل، آداب و عادات ناشايست و خرافات نهفته در انديشه و رفتار مردم عصر جاهليت را به تدريج از ذهن، جان و زندگى آنان دور كرد و ايمان به آخرت و صالح‏گرايى در عمل و اخلاص در عبادت و بندگى خداوند را با هدف تربيت انسان و ايجاد شرايط زندگى سالم در جامعه و محيط زيست سالم همراه با نشانه‏هاى گويا و مستدل، براى ايشان تبيين كرد(135).

چون فرهنگ جوامع انسانى همواه در معرض تغير و تحول است و قرآن خواستار تربيت الهى همه انسان‏ها در همه زمان‏ها و مكان‏ها و هدايت فراگير و همه جانبه آن‏هاست، ايجاب مى‏كرد كه بيان و توضيح شيوه‏هاى برخورد با آفات و بدعت‏ها و شرح وظايف و تكاليف انسان‏ها در مرحله انتقال از فرهنگ غير قرآنى و تأثيرپذيرى از فرهنگ الهى قرآن، در قالب آيات مثلى و تمثيلى نازل شود(136) تا ساير انسان‏ها كه در آن عهد از رسالت قرار ندارند، مطابق الگوى تنزيل تدريجى، با فراگرفتن گام به گام آيات قرآن و قرائت و تلاوت پيوسته و مدبرانه آيات، تزكيه شوند و به حكمت و فرهنگ قرآن دست يازند: هو الذى بعث فى الأميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين * و آخرين منهم لما يلحقوا بهم و هو العزيز الحكيم‏(137).

2. تقويت و تثبيت موقعيت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و مؤمنان:

نزول مكرر و پيوسته آيات در طول فراز و نشيب‏هاى رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شور و نشاط ويژه‏اى به رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏بخشيد و ايشان را در مواضع خود، ثابت قدم‏تر و در برخورد با ناهماهنگى‏ها و مشكلات طاقت‏فرسا و فائق آمدن بر آن‏ها پايدارتر مى‏ساخت: كذلك لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلاً(138).

ابلاغ بلافاصله همين آيات به مردم نيز سبب تحرك، نشاط و افزايش ايمان و صبر مؤمنان مى‏شد: و اذا ما أنزلت سورة...فأما الذين آمنوا فزادتهم ايماناً و هم يستبشرون‏(139)؛ به گونه‏اى كه حضور و نظارت خداوند با همه اسما و اوصافش در موقعيت‏هاى مختلف زندگى براى آنان متجلى و عينى مى‏شد(140).

فراگرفتن تدريجى آيات و سوره‏هاى قرآن براى هركس، در هر زمان و مكان، مى‏تواند زمينه تجلى خداوند و آرامش و استوارى قلب انسان را در صحنه‏هاى زندگى فراهم سازد: قل نزله روح القدس من ربك بالحق ليثبت الذين آمنوا(141)؛ يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحياة الدنيا و فى الآخرة (142)؛ الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب (143).

امام على (عليه السلام) مى‏فرمايد: فتجلى لهم سبحانه فى كتابه من غير أن يكونوا رأوه فأراهم حمله كيف حلم، و أراهم عفوه كيف عفا، و أراهم قدرته كيف قدر، و خوفهم من سطوته... و كيف رزق و هدى و أعطى...(144).

3. آسان سازى امر تعليم و تعلم قرآن:

با توجه به آيه 106 سوره اسراء: و قرآناً فرقناه لتقرأه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلاً و بسيارى از آيات ديگر، مهم‏ترين و اساسى‏ترين هدف و حكمت تنزيل و ابلاغ‏تدريجى قرآن، اقرا و قرائت تدريجى و پيوسته آيات قرآن به منظور فراهم آوردن زمينه‏هاى تعليم و تعلم آسان و روان و ترويج و تثبيت قرائت قرآن در ميان مردم (كه مقصد نهايى نزول قرآن‏اند) مى‏باشد؛ زيرا ماهيت و طبيعت قرآن به گونه‏اى است كه اولاً: اهداف و حكمت‏هاى نزول، جز با اقرا و قرائت تدريجى آيات از زبان پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و فراگرفتن تدريجى و قرائت پيوسته آيات قرآن در ميان مردم، تحقق نمى‏يابد و ثانياً: جز شخص رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هيچ انسان ديگرى نمى‏تواند همه قرآن را به يكباره و يكپارچه فرا گيرد؛ يعنى راه شناخت و يادگيرى درست قرآن در ميان مردم، ابلاغ و آموزش تدريجى آيات است.

4. بيان و تبيين نظام آموزش قرآن:

چون همه انسان‏ها در همه زمان‏ها و مكان‏ها و با همه تنوع و گوناگونى زبان‏ها، لهجه‏ها، نژادها، فرهنگ‏ها و سليقه‏ها، مخاطب پيام و رحمت قرآن هستند، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) همگام با تنزيل و ابلاغ تدريجى آيات قرآن، ماهيت قرآن را تبيين فرمودند و نظام احسن آموزشى آن را همراه با تبيين اصول و اسلوب آموزش و عينيت بخشيدن به روش‏ها و شيوه‏هاى عملى آن، پى‏ريزى، تثبيت و ترويج كردند تا همه انسان‏ها با آسان‏ترين روش و روان‏ترين شيوه‏ها امكان و توانايى آموختن و فراگيرى قرآن را داشته باشند.

بخش دوم: بنيان‏گذارى قرائت قرآن‏

فصل اول: آموزش قرآن‏

رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هم‏زمان با تنزيل تدريجى آيات و ابلاغ و قرائت آن‏ها براى مردم، قرآن را به افرادى كه خواهان يادگيرى آن بودند، آموزش مى‏دادند.

با توجه به اين كه آموزش، ارائه روشى براى انجام دادن چيزى است كه بعداً توانايى انجام آن فراهم مى‏شود، نخستين مرحله آموزش قرآن، فراگيرى و حمل قرآن در قلب است؛ به طورى كه قرآن‏آموز بتواند آن را از قلب قرائت كند.

1. كيفيت اقراى خداوند بر پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)

خداوند حكيم، قرآن را آيه به آيه و حرف به حرف: ما نزل على القرآن الا آية آية و حرفاً حرفاً(145) به وضوح، روان و بدون هيچ ابهام، اعوجاج، اختلاف، و اضطرابى، براى رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اقراء و نازل كرد: الحمدلله الذى أنزل على عبده الكتاب و لم يجعل له عوجا (146)؛ بلسان عرب مبين‏(147)؛ و رتلناه ترتيلاً(148).

حديث نبوى أنزل القرآن بالتفخيم‏(149) نيز تأكيد مى‏كند كه قرآن به صورتى متين و مفخم نازل مى‏شد و از هرگونه سستى و تزلزل كه ممكن بود موجب ابهام و اختلال در درك و دريافت آيات شود، به دور بود.

2. اقرا؛ روش آموزش‏

پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) با شناخت كامل و همه جانبه‏اى كه از ماهيت قرآن و اهداف نزول آن داشت و با در نظر گرفتن وضعيت همه مخاطبان قرآن، روشى را در آموزش قرآن بنيان نهاد كه اولاً: بيشترين تناسب و هماهنگى را با ماهيت قرآن و رسيدن به اهداف نزول آن داراست و ثانياً: با توجه به گوناگونى انسان‏ها از جنبه‏هاى مختلف، آسان‏ترين و روان‏ترين روش آموزش و ترويج قرآن در ميان انسان‏هاست و ثالثاً: بيشترين شباهت را به الگوى تنزيل تدريجى و روش الهى تعليم قرآن داراست؛ به طورى كه همگان با فراگرفتن قرآن مى‏توانستند خود را شبيه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و در جايگاه او بدانند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: من ختم القرآن فكأنما أدرجت النبوة بين جنبيه و لكنه لا يوحى اليه‏(150)؛ كسى كه قرآن را بخواند و حامل آن شود، گويى نبوت را در دل خود جاى داده است و تفاوت او با پيامبر در اين است كه به او وحى نمى‏شود.

بيشتر واژه‏هاى ياد شده درباره انتقال قرآن به پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) گوياى روش و نظام احسن آموزش قرآن به مردم نيز هست كه در مجموعه اقوال، افعال و تقريرات رسول‏خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به صورت عملى و نظرى تعريف و مشخص شده‏اند؛ به طورى كه مى‏توان گفت: روش آموزش و شيوه قرائت قرآن پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) خود، تنزيل ديگرى بود كه توسط ايشان در صحنه آموزش قرآن اجرا مى‏شد.

برخى از آيات قرآن و روايات، تصويرى از آموزش قرآن به پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) ارائه مى‏دهند كه بر ملموس شدن پديده وحى، بسيار شبيه صحنه‏هاى آموزشى بشرى ارائه شده است؛ از جمله، خداوند رحمان و اولين معلم قرآن الرحمن * علم القرآن در مقام بيان روش آموزش قرآن به رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: سنقرئك فلا تنسى‏(151). دو جمله تشكيل دهنده اين آيه با فاء به هم متصل‏اند و آنچه بعد از فاء آمده، حاصل و نتيجه جمله قبل است؛ يعنى ما خود آيات قرآن را براى تو اقرا مى‏كنيم و تو نيز چنان فرا مى‏گيرى كه هيچ‏گاه فراموشت نگردد.

در تبيين معناى اقراو بيان شيوه آن، در آيه هجدهم سوره قيامت آمده است: فاذا قرأناه فاتبع قرآنه؛ آيات قرآن را بر رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) قرائت مى‏كرديم و ايشان از قرائت ما اتباع مى‏كرد؛ يعنى همان آيات خوانده شده را عيناً و كاملاً بدون هيچ‏گونه تغييرى مى‏خواند.

از ابن عباس نقل شده است كه در تفسير اين آيه گفت: فكان رسول الله اذا اتاه جبريل استمع، فاذا انطلق قرأه كما اقرأه‏(152). فيض كاشانى نيز نقرئك در آيه سنقرئك فلا تنسى را به نعلمك تفسير كرده است (153)؛ يعنى تعليم قرآن، مساوى با اقراى آيات و اقراى آيات، با تعليم قرآن برابر است.

پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز در مقام آموزش قرآن از همين روش الهى (اقراى) پيروى كرد و آيات را بر قرآن‏آموزان اقراى مى‏فرمود(154). حضرت على (عليه السلام) كه از اولين مسلمانان و حاملان قرآن است‏(155) مى‏فرمايد: ما نزلت آية على رسول‏الله (صلى الله عليه و آله و سلم) الا أقرأنيها... (156)؛ هر آيه‏اى كه نازل مى‏شد، رسول‏اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آن را براى من اقرا و قرائت مى‏كرد و من آن را فرا مى‏گرفتم و قرائت مى‏كردم.

عبارات گوناگون أقرأنى، اِقرأنى، أقرأه، أقرأنا، يقرئنا و علمنى، علمنا، يعلمنا، يعلمنى، يعلمهم و...(157) كه در بسيارى از روايات درباره آيات و سوره‏هاى قرآن به كار رفته است، بر تعليم قرآن توسط پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و بيان روش آن دلالت دارد.

همچنين پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: خيركم من تعلم القرآن و علمه‏(158)؛ بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و به ديگران آموزش دهد. آن حضرت در بيان روش آموزش قرآن نيز مى‏فرمايد: خيركم من قرأ القرآن و أقرأه‏(159)؛ بهترين شما كسى است كه قرآن را مى‏خواند و به ديگران اقرا مى‏كند.

در اين روايت، شيوه عملى اقرا ترسيم شده است:

عن النبى (صلى الله عليه و آله و سلم) أنه اذا قال المعلم للصبى: قل (بسم الله الرحمن الرحيم) فقال الصبى: (بسم الله الرحمن الرحيم) كتب الله براءة للصبى و براءة لأبويه و براءة للمعلم‏(160).

بنابراين مقرى يا معلم قرآن، كسى است كه قرآن را به روش اقرا آموزش مى‏دهد. مستقرى يا متعلم قرآن نيز كسى است كه خواهان فراگيرى قرآن است و براى يادگيرى قرآن به سوى مقرى مى‏رود و از او طلب اقرا و قرائت مى‏كند. اقرا نيز روش آموزش قرآن در سه مرحله اساسى اسماع، استماع و اتباع است و اجراى آن در آموزش قرآن به معناى اجراى روش سمعى - شفاهى است.

در اين روش (اقرا) معلم، با تأنى و بدون عجله و شتاب، كلمه به كلمه، واضح و با صدايى رسا، آيات را بر متعلم قرائت مى‏كند (اسماع) و متعلم پس از انصات و استماع هر فراز قرآنى، آن را تكرار مى‏كند (اتباع) و اين جريان آيات از زبان معلم (مقرى) به سوى گوش متعلم (مستقرى) و جريان دوباره همان آيات بر زبان متعلم و بازگشت آن‏ها به سوى گوش معلم، تا آن‏جا ادامه مى‏يابد كه آيات موردنظر از قلب و زبان معلم به قلب و زبان متعلم منتقل گردد و متعلم نيز عيناً مانند معلم، حامل و معلم همان آيات كريمه شود.

بنابراين، ساختار اصلى نظام آموزشى - ترويجى قرآن را شنيدن و بازگو كردن پس از شنيدن تشكيل مى‏دهد كه مطابق فطرت همه انسان‏هاست و طبيعى‏ترين، آسان‏ترين و در دسترس‏ترين و رايج‏ترين روش انتقال و آموزش هر پديده شفاهى است كه در همه مكان‏ها و زمان‏ها و براى همه انسان‏ها (در هر سن و هر سطح سواد و فرهنگى كه باشند و با هر لهجه و زبانى كه تكلم كنند) اجرا شدنى است. به بيان ديگر، هركس گوش و زبان داشته باشد، مى‏تواند آن را فرابگيرد و به ديگران نيز آموزش دهد.

چنين بود كه در آن عهد از رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آموزش و يادگيرى قرآن ميان مسلمانان (با همه اختلافاتى كه از لحاظ لهجه، زبان، سواد، سن و سواد داشتند) رواج و گسترش عمومى يافت.

توجه به نكات زير درباره كارايى قوه سامعه، مى‏توان اهميت روش سمعى - شفاهى را بيشتر نشان داد:

1. حس شنوايى انسان به محض تولد به كار مى‏افتد؛ زيرا نوزاد پس از تولد و حتى در دوران جنينى مى‏تواند صداها را بشنود.

2. حس شنوانى همه وقت و همه‏جا، چه در روشنايى و چه در تاريكى، فعال است و وظيفه خود را بدون وقفه انجام مى‏دهد.

3. گوش انسان مى‏تواند صداهايى را كه از تمام جهات مى‏رسد، دريافت كند و آن‏ها را تمييز دهد.

4. امواج صوتى مستقيم، در يك زمان به هر دو گوش مى‏رسد و شدت تأثيرش بر پرده هر دو گوش، يكسان است.

5. اگر شنوايى از دست برود، فراگيرى زبان (مهم‏ترين ابزار برقرارى ارتباط و تبادل افكار و تجربيات) امرى مشكل و تقريباً غير ممكن خواهد بود، اما در صورت از دست دادن قوه بينايى، فراگيرى زبان و تحصيل علوم، امكان‏پذير است‏(161).

در ميان قرآن‏آموزان، افراد نابينايى بودند كه به بركت اجراى اين روش، موفق به فراگرفتن قرآن شدند و حتى در زمره معلمان و مقريان بزرگ قرآن در آمدند؛ مانند عبدالله بن ام مكتوم كه نقش مهمى در آموزش و ترويج قرآن در مدينه ايفا كرد(162).

خط و زبان، دو دستگاه نشانه‏اى متمايز از يكديگرند و خط براى نماياندن زبان به وجود آمده است. واژه ملفوظ، زبان را مى‏سازد، اما واژه مكتوب، چنان با واژه ملفوظ آميخته است كه كم‏كم نقش اصلى را غصب مى‏كند و سبب مى‏گردد (براى يادگيرى زبان به خط و روخوانى بيشتر توجه شود و) براى نمايش نوشتارى نشانه آوايى، ارزشى مساوى يا حتى بيش از خود نشانه آوايى قائل شوند. اين امر درست مانند آن است كه بپنداريم براى شناسايى يك شخص، بهتر است به عكس او نگاه كنيم تا به خود او (163).