معارفى از قرآن

شهيد محراب آيت الله دستغيب (ره)

- ۱۳ -


زينت دلربائى است

سوم وزينة جمالى كه زائد بر معمول و موجب دلربائى باشد اين را زينت گويند يعنى چيزى كه آدمى به آن علاقه پيدا مى‏كند هر چيزى كه دل بشر را ربود خواه زينت در لباس باشد يا در مسكن و شكل مى‏شود زينة واى از زينت در لباس خصوصاً اين دوره كه تقليدى شده است و ايكاش تقليدهاى صحيح بود يا تقليد از آمريكا يا تقليد از كشورهاى ديگر است.
يادم افتاد به زمان جاهليت، مى‏گويند دو هزار سال قبل اعيان عرب پس بردار داشتند، قبائى كه مى‏پوشيدند بايد يك وجب خاك بلند كن داشته باشد مثل حالا آن وقت غلام مخصوص داشتند كه دمشان را بالا بگيرد تا خاك بلند نكند زينت براى مرد بر خلاف عقل است بلكه زينت مخصوص زن آن هم براى همسرش مى‏باشد، مرد بزرگتر از آن است كه بخواهد دلربائى كند، زينت زن هم اگر براى شوهرش شد ثمره آخرتش مى‏شود و اگر براى دنيا شد لعنت خدا بر زنى كه زينت كند و در خيابان بيايد نمايش دهد.
دو سه جمله‏اى گفته مى‏شود يادتان نرود، حاضرين به غائبين برسانيد، اين روايت از خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) است هر زنى كه عطر بزند از خانه بيرون آيد تا برگردد متصل لعنت ملائكه بر او است تا برگردد(324) هر چند عطر بزند بخواهد بيايد در مسجد نماز بخواند بايد زن عطر بزند موقعى كه مى‏خواهد نزد شوهرش برود. تو كه مى‏گوئى والقرآن كتابى قرآن مى‏فرمايد: لا يبدين زينتهن الا لبعئلتهن حرام است زن زينتش را آشكار كند مگر براى شوهر و جلوى محرم.
روايتى دارد كه دوره آخرالزمان زنانى مى‏آيند كه چند صفت برايشان ذكر شده: يكى سرهايشان و موهايشان مثل كوهان شتر است آن وقت كاشفات عاريات لباس پوشيده‏اند اما مثل اينكه نپوشيده‏اند نازك است فى الفتن داخلات به شهوات مايلند، در فتنه‏ها سر در مى‏آورند آخرش هم فى جهنم خالدات در دوزخ ماندگانند(325).
زينت خوب است اگر جهت الهى باشد كه چنين امر شده است زن هر چه بتواند زينت كند براى شوهرش. خانمها واجب است بر شما با شوهرانتان آنقدر دلربائى بكنيد كه هيچ زنى نتواند دل او را ببرد. لعنت خدا به زنى كه شوهرش را برنجاند تا رنجيد كسى ديگر دلش را مى‏برد. زينت تو براى شوهرت مثل زينتهاى منحوسه نيست تمام ثواب اخروى براى تو نوشته مى‏گردد كه خودت را زينت كرده‏اى براى شوهرت كه مبادا شوهرت در حرام بيفتد از آن طرف هم مستحب است هر مردى هم زن جوانى گرفت، او هم زينت بكند چون هدف صحيح است به غرض صحيح است كه زنش ميل به مرد ديگر نكند. از اجنبى تا بتوانى خودت را نگهدار.

دوام زناشوئى به واسطه حجاب

سابق وقتى دخترى را شوهر مى‏دادند، مادر اين حرف را بگوشش مى‏خواند، زن با چادر عروسى مى‏آيد، با كفن از خانه شوهرش بيرون مى‏رود حالا چطور؟ چند روز قبل گفتم، در آمريكا ازدواجها به سال كشيده نمى‏شود اگر كسى آنچه در روزنامه‏ها نوشته مى‏شود جمع كند درباره حوادث زنان، تا سر سال يك كتاب قطور هزار صفحه‏اى مى‏شود فقط كتابى بنويسند كه امسال چند تا زن مورد جنايت شده، چندين خانواده از هم جدا شده‏اند.

زينت در مسكن

مسكن چيست؟ يعنى جائى مى‏خواهى كه از سرما و گرما محفوظ باشى اين هم حدى دارد اسراف هم حرام است. اين همه پول ريختن آخر به چه هدف و غرض؟ مگر غرض عقلائى در كار بيايد وگرنه ساختمانهاى كاخ مانند و تشريفات زائد مسؤوليت خدائى دارد.
چهارم تفاخر بينكم واى از تفاخر نوعاً هم فخر به مسكن است مثلاً خانه‏اى جان مى‏كند درست مى‏كند كه فخر بكند ما هم بله، ميهمانى مفصل مى‏دهد تا باغچه‏اش را نشان بدهد.

فخر به نسبت در محضر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم)

يا فخر به نسبت است فاميل ما، قبيله و طايفه ما. مى‏گويد در مجلس خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) يك نفر كافر، مشرك پيش رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد فخر مى‏كند شروع به تعريف كردن اجدادش كرد، پدرش تا هشت جدش را شمرد كه پدرانمان چنين و چنان بوده‏اند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم يك كلمه جوابش را داد فرمود: انك عاشرهم فى النار(326). خودت با پدرانت با هم در قعر جهنم جمعيد، فخر به كافر مى‏كنى؟ اگر پدرت كافر بوده اسمش را نياورى بهتر است و اگر هم اهل علم و تقوا بوده است فخرش غلط است، خوبى پدر چه ربطى به تو دارد؟ پدرت زاهدترين روزگار بوده تو خودت چكاره هستى؟ خوبى پدر سبب فخر فرزند نمى‏گردد. خلاصه تفاخر به نسبت، تفاخر به حسب، تفاخر به كسب و كار غلط است. آخرش و تكاثر فى الاموال و الاولاد يعنى زياد كردن مال و ثروت اندوزى كردن صد فرياد از مال جمع كنى، اين جهل و نكبت است هم در دنيا و هم در آخرت خسر الدنيا و الاخرة است غرض از پول، استفاده است. بخور، بپوش، بده، اگر بگذارى روى هم اين نكبت است چه اشخاصى كه مال روى هم گذاشتند هنوز استفاده نكرده، رفتند. ديگر آنكه اگر خدا بخواهد پول بكارت مى‏خورد والا مثلاً اگر ميليون‏ها بدهى سرطانى بگيرى كه علاج نداشته باشد دلت را به چه خوش مى‏كنى؟ پس پول جمع كردن كمال نيست، اگر پول جمع كن شدى به مقام موش و مورچه رسيده‏اى اينها ثروت اندوزى دارند همه‏اش دلشان مى‏خواهد چيزى جمع كنند.

موش و هفده سكه اشرافى

سيد جزائرى نقل كرده است طلبه‏اى در حجره‏اش مشغول مطالعه بود بچه موشى مى‏آيد و اذيت مى‏كند، روى كتاب طلبه مى‏پرد. آقاى طلبه هم مجبور مى‏شود شب كلاهش را بر مى‏دارد روى آن مى‏گذارد چيزى نمى‏گذرد مادر بچه موش آمد ديد بچه‏اش در حبس است، هر چه رفت و آمد كرد علاجى نداشت. در لانه‏اش رفت و يك سكه اشرفى آورد جلوى طلبه گذاشت ولى آزادش نكرد. نوشته است هفده مرتبه رفت و هفده سكه اشرفى آورد باز آزادش نكرد تا اينكه مادر بيچاره رفت كيسه خالى را آورد جلوى روى شيخ انداخت كه ببين تمام شده است آن وقت بچه‏اش را رها كرد. چون جمع كردن شأن حيوان است. تكاثر چنان بيچاره‏ات مى‏كند كه دنيايت خراب و بهره‏اى نمى‏برى. آخرتت هم اول عذاب توست، همين مالهائى كه اينجا روى همگذاشتى قرآن مى‏فرمايد: آتش مى‏شوند پشت و پهلو و پيشانى‏هايتان را سرخ مى‏كنند(327).
يا فخر و تكيه به اولاد كند كه اينها عصاكش و كمكم هستند تمام غلط است نمى‏گويند مالت را دور بريز يا بچه‏ات را طرد و رها كن، مى‏گويند به اينها تكيه نكن، ذخيره نكن، تكيه دلت پولها و بچه‏هايت نباشد، تكيه‏ات خدا باشد يا ذخر من لا ذخر له گنج نكن، پولت را گنج ندان، يا كنز من لا كنز له‏(328) نمى‏گويند پولت را دور بريز، دنبالش برو اما در دلت خدا باشد، برو دنبال مال براى رفع حاجت، اطاعت امر بكن اما هر چه خدا برايت خواست.
پروردگارا حالت توكل به همه ما خودت عنايت فرما. قرآن مجيد تين معنى را مكرر تأكيد مى‏فرمايد بلكه مسلمانها هوشيار شوند. هدف از عمر و خلقت را بدانند، حيات دنيا را رسوا مى‏فرمايد(329) غرور است، اشتباه است چيزى كه دردسر است و خوشى پنداشته مى‏شود، پولى كه جمع مى‏كنى دردسر است. آخرش را حساب بكن مرد آخر بين مبارك بنده‏اى است پس آقايان سعى كنيد از قرآن دستور بگيريم و عمل كنيم خدا هم كمك خواهد كرد انشاء الله.

29

بسم الله الرحمن الرحيم

نماز جماعت بزرگترين شعار اسلام

ماه رمضان بزرگترين نعمتى است كه الان نصيب ما شده است و بايد از آن بهره‏بردارى شود و حداكثر استفاده از ماه رمضان را شرح دهم.
اولين استفاده اقامه بزرگترين شعار اسلام، نماز جماعت است اولاً نماز در اسلام بطور جماعت تشريع شده است. خداى عالم كه به پيغمبر مكرمش امر به نماز كرد به طور جماعت امر كرد. مردش على (عليه السلام)، زنش خديجه، تا شش ماه نماز جماعت منحصراً از اين سه نفر تشكيل مى‏شد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز فرادى نمى‏خواند، مسلمانان هم بايد اينطور باشند اگر دو نفر يك جا هستند يك نفر بايد امام و ديگرى مأموم شود بايد صفوف اسلام را پر كنند(330). خداوند دوست دارد صف جهاد مرتب و منظم شود از جمله صفوف جهاد، صفوف نماز جماعت است فضيلت نماز جماعت را كه مى‏دانيد اگر از ده نفر بيشتر باشند، اگر آسمان و زمين كاغذ شود و درختان قلم گردند و درياها مركب شوند و جن و انس و ملك نويسنده گردند نمى‏توانند ثواب چنين نماز جماعت را بنويسند. بدبخت كسى است كه خودش را محروم كند و يا به قول صاحب عروة الوثقى گرفتار وسوسه شيطان، در عدالت امام جماعت گردد تا از فيض نماز جماعت محروم گردد.

بهره‏بردارى از زبان، نعمت خدا

دومين استفاده: بايد از زبانتان در اين ماه خيلى بهره ببريد، نماز، قرآن، ذكر، دعاهاى ماه رمضان در زادالمعاد و مفاتيح ذكر شده است. از زبانتان تا مى‏توانيد كشت كنيد، هر كلمه‏اى كه از زبان خارج مى‏شود، كشت و زرع است كه بعد انشاءالله، بهره بر مى‏دارى هر چيزى بهارى دارد، بهار تلاوت قرآن مجيد هم ماه مبارك رمضان است كه ابرار و اخيار مواظب بودند در سى روز، سى ختم قرآن مى‏خواندند.
شخصى از حضرت رضا (عليه السلام) مى‏پرسد سوره‏هاى قرآن را از حفظ هستم، از حفظ بخوانم بهتر است يا از روى قرآن بخوانم؟ فرمود از روى قرآن نگاه بكن و بخوان كه چشمت هم بهره‏اى برده باشد(331).
اگر منكرى ديديد از زبانتان استفاده نمائيد و نهى كنيد، خصوصاً روزه خورى، اگر با چشمتان ديديد كسى آشكار روزه مى‏خورد مبادا اعتنا نكنيد، نترسيد ترس از شيطان است. با كمال لطافت در سخن، به او بگو: اگر مريض هستى، داخل خانه در پنهانى بخور تا هتك ماه خدا نشود. اگر كسى آشكار در ملأ عام روزه ماه رمضان روزه بخورد بايد او را پيش حاكم شرع بياورند بسته به نظر او است بيست و پنج تازيانه به او بزند چون اين شخص احترام ماه خدا را نگاه نداشت.
با اين زبانتان براى رفيقتان خيرخواهى كنيد، او را به ترك گناه واداريد. جوان عزيز اگر ديدى رفيقت مى‏خواهد سينما برود جلويش را بگير. نصيحتش كن، با زبانت براى رضاى خدا خيرخواهش كن او را به مسجد بياور، در اين ماه رمضان اگر كسى بدهكار است دينش را ادا كن، مخارج يوميه‏اش را ندارد به او افطارى و سحرى بده هر چه بتوانى، آدمى بايد حريص در بهره‏بردارى از عمر باشد ابواب خير مفتوح است تا چه كسى زرنگ باشد.

فكر در امور معنوى، عبادت قلبى است

قسمت دوم از عبادت را بگويم و آن رشته تفكر و عبادت قلب است‏(332). يك ساعت فكر، بهتر از يك سال عبادت است يعنى آدمى هوشيار گردد چيز بفهمد از روح و روحانيت، امور باقيه، خودشناسى و خداشناسى، معادشناسى، سعادت‏شناسى و سر در بياور در رشته‏هاى تفكر در امورى كه تضمين كننده دنيا و آخرت بشر است. بسر امروزه تفكرش فقط در ماديات است. فضانوردى كه چقدر زحمت دارد و چقدر پولها كه خرج مى‏شود براى اينكه به كره ماه برود ببيند آنجا معدنى هست استفاده ببرد يا مثلاً برود در فضا پايگاه درست كند، اگر جنگى پيش آمد كارى بكند كه فاتح بشود. تفكرى كه سعادت بشر است اين نيست، دانشهاى مادى منتهاى دانش‏هاى روحى و روحانى غير از زبان و نكبت براى بشر چيز ديگرى نيست.
در مجله مكتب اسلام نوشته بود: بزرگترين رقم مصرف قرصها در اروپا و آمريكا قرص مسكن است. در نتيجه فشار زندگى بشر امروز حيات را حيات مادى خيال كرده است، شرافت را در ثروتمندى خيال كرده، هدف زندگى را گم كرده است. خيال كرده از صبح كه بلند مى‏شود برود پول جمع كند و خوراك خوبى، همسر زيبائى، پارك خوبى، اتومبيل آخرين سيستم را پيدا كند يا مثلاً شرافت را در رياست مى‏داند.

روزه عبادتى بزرگ براى تكامل

آدمى مركب از دو چيز است: بدنى دارد و روحى، ظاهرى و باطنى، يك جهت مادى يك جهت روحانى، آدمى غير از حيوانات است كه يك جهت بيشتر ندارند كه ماده است و با مرگ نيست مى‏شود. بشر، به اعتبار روحش موجود ابدى است بدن براى او مركب است اتومبيل است وظيفه اتومبيل اين است كه صاحبش را به مقصد برساند خود ماشين شأنى ندارد غير از اينكه راكب را به منزل برساند بدن من و تو هم شأنش همين است كه روح من و تو به بركت اين بدن به سعادتهائى برسد، به بركت شنيدن، رفتن، ديدن، بركتى نصيب روح گردد، روح به بركت دست و پا، زبان و گوش برتر از ملك مى‏شود، خير محض مى‏گردد، طورى مى‏شود ساعتى كه مى‏خواهد بميرد در ف ملائكه وارد مى‏شود(333) بدن فقط آلت و وسيله و ابراز روح است كه به وسيله اين قوا بار سفر ببندد باقى به بقاء الله شود. بدانيد روزه ماه رمضان كه اسلام واجب فرموده نه اينكه اختصاص به اسلام دارد، خدا هيچ پيغمبرى نفرستاد مگر به وجوب نماز و روزه، روزه براى تربيت بشر و تقويت روح بشر، داروئى مؤثر است يعنى اگر بشرى بخواهد روزه نگيرد هيچ وقت آدم نمى‏شود. آدمى اگر در شهوت شكم فرو رفت گاو مى‏شود، اگر در شهوت جنسى زياد افراط كرد خوك مى‏شود يعنى با او، حد وجوديش يكى مى‏گردد. فرداى قيامت بسيارى از بشرها به شكلهائى وارد محشر مى‏شوند كه خوك و ميمون پيش آنها خيلى زيباست‏(334).
بگذرم، روزه يعنى تقويت روح و تضعيف جهت حيوانى، خوردن و آشاميدن براى انسان بايد دوا باشد، جلوگيرى از انحلال جسم باشد نه مطلوب بالذات، خوراك مطلوب بالذات حيوانات است آدمى خوراكش روى اضطرار و ناچارى است چون بدل مايتحلل مى‏خواهد مثل بنزين براى ماشين، اتومبيل بدون بنزين نمى‏شود، ناچار بايد در آن بنزين كرد شكمت هم همين ايت تا چيزى به آن ندهى كار نمى‏شود قوه‏اى نيست نه ديگر زياده‏روى كنى لذا اطباء گفته‏اند روزه براى صحت بدن نافع است زيرا كه يازده ماه زياده‏رويها كرده است غير از روزه هيچ علاجش نمى‏كند يعنى يك وعده غذا ترك شود پيش از ماه رمضان سه مرتبه خوراك مى‏خورى اما ماه رمضان كه روزه مى‏گيرى ثلثش را ترك كن، نه اينكه افطار اضافه‏اش كنى باز اين غلط است اگر چنين كردى يقين بدان روزه كه فايده‏اى ندارد بدتر هم مى‏شود باعث سوء هاضمه مى‏شود.
روزه يعنى از خوراك مادى كم كردن و به خوراك روحانى افزودن هر چه را كه نيست مى‏شود مادى، و هر چه نيست نمى‏شود و باقى است روحانى مى‏باشد. ماه رمضان بايد خيلى زبانتان را كنترل كنيد يك كلمه دروغ نگوئيد، غيبتى نكنيد، ماه رمضان خوشى نفست را كنار بگذار تا بلكه به صراط آدميت بيائى، اصطلاحى بين علماء است ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل به كتاب خواندن آدم ملا مى‏شود و اما براى آدم شدن جان كندن دارد، زحمت كشيدن دارد نابرده رنج گنج ميسر نمى‏شود يك ماه رمضان حق ندارى به نفست، خوراك بدهى با چشمت، حق ندارى نگاه به حرام بكنى، حق ندارى جاسوسى بكنى، كه لعنت خدا بر هر جاسوسى، چشم تو اين ماه بايد قرآن ببيند، به گوشت حق ندارى كلمه حرامى، دروغى، غيبتى بشنوى، بجايش تا بتوانى خوراك روح، شنيدن قرآن، تفسير، مواعظ، فضائل اهل بيت بشنو كه تقويت كننده روح است حيات و قوت قلب انسانى به ياد خداست‏(335). ضمناً همسايه آزارى هم در اين ماه بايد موقوف شود خواه صداى قرآن باشد يا صداى ديگرى كه گاهى اتفاق مى‏افتد براى تظاهر كردن به ديندارى، اين هم غلط است.

روزه عام و خاص و خاص الخاص

صوم عام، يعنى مبطلات روزه را انجام ندهى، صوم خاص نفست را از هر گناهى مطلقاً نگهدارى و صوم خاص الخاص كه مى‏شود تقويت قلب، جوانان عزيز سحرهاى رمضان بلند شويد جاى پنهانى خواه به عربى، يا به فارسى، يا زبان هم در كار نباشد در دلت با خداى خودت راز و نيازى داشته باش، يعنى مثل مريضى كه پيش طبيب حاذق يكى يكى درد دلهايش را مى‏گويد، درد تو با خداى خودت دردهاى باطنى است، هر موقع كه متوجه به حضرت نورالانوار مى‏گردى نورى به دلت افاضه مى‏گردد، گرفتارى مادى هم دارى، بگو يا مولاى! گرفتارم كجا بروم من لى غيرك خداى كريم امروز روز اول است اگر تو يار ما باشى مى‏توانيم روزه بگيريم ولى اگر ما را بخودمان واگذار كردى مى‏ترسيم از هر چيزى محروم بشويم لا تكلنى الى نفسى طرفه عين ابداً خدايا ما را يك آن به خودمان وامگذار، جوانان عزيز محاسبه داشته باشيد با خداى خودتان، اگر روز، گناهى از شما سر زد نگذاريد براى شب ديگر، همان شب گناهتان را در نظر بياوريد و خجل بشويد استغفار و جبران كنيد.

گناهان ثبت شده پاك مى‏شود

داستان كوتاهى بگويم: در كتاب لوامع البينات نوشته است كه جوانى تائب رو به خدا آمد تا جائى كه يك دفتر جيبى در بغلش گذاشته بود اگر روزها توسط زبان يا چشم يا دست و پايش، گناهى از او سر مى‏زد آن را ثبت مى‏كرد سحرها در خانه خدا، آن گناه را به ياد مى‏آورد از صميم قلب مى‏گفت: الهى! العفو، عادت اين جوان صالح چندى اين بود، يك وقت گناهى از او سر زد دفتر را از بغلش درآورد كه بنويسد ديد تمام صحفه هائى كه گناهانش را در آن نوشته بود پاك است سرجايش نوشته آيه قرآن اولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات هر كس توبه كند نه فقط خدا پاكش مى‏كند بلكه علاوه سر جايش ثواب ثبت مى‏شود بشارت از اين بالاتر نمى‏دانم! رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود بعد از نمازهاى يوميه‏(336) دستها را به دعا بلند كنيد، بگوئيد: بك يا الله.

30

بسم الله الرحمن الرحيم
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض‏(337)
لذت ادراك ذكر خدا در حال روزه
روز گذشته عرض شد ماه رمضان مختص به عبادت است. عبادات بدن و عبادات قلبى. عبادات بدنى ذكر شد (آنچه با زبان، چشم، دست و پا و با اعضاء و جوارح انجام داده شود). عبادات قلبى هم يكى از رشته هايش تفكر است، اين رشته عبادت قلبى، مخصوصاً در ماه مبارك ارزش دارد.
آدمى، حقيقت عبادت است. از انديشه، ادراك و فهم، تا وقتى ادراك درست كار مى‏كند كه جهات معده‏اى و شهوانى بر او غالب نشده باشد خصوصاً دستگاه هاضمه اگر گرفتار خوراك زياد باشد، وضع ادراك آدمى خراب مى‏گردد. گاهى ادراك از كار مى‏افتد و خفه‏اش مى‏كند: خلاصه خوراك زياد با ادراك صحيح جور در نمى‏آيد، خوراك جهت حيوانى و ادراك جهت انسانى است با يكديگر تضاد دارد. روزى كه آدمى روزه است قوه ادراكيه‏اش آماده است كه مطالب عقليه را ادراك كند. هر چه معده خالى‏تر باشد قوه ادراك بيشتر است تا برسد به ادراك لذت ذكر خدا كه با شكم پر، محال است فعلاً در حد گاو هست كجا از ذكر خدا لذت مى‏برد و در صف ملك در حال روزه مى‏رود؟! هر چه روز بلندتر باشد، هرچه هوا گرمتر باشد و هر چه سحر كمتر خورده باشد روحش از ذكر خدا بيشتر لذت مى‏برد يا من ذكره حلو همان لذت ذكرش، خالى بودن معده را جبران مى‏كند.

موسى چهل روز نخورد و نياشاميد

جناب موسى بن عمران‏(338) چهل شبانه روز در كوه طور هيچ نخورد و نياشاميد. چهل شبانه روز يك لقمه نان از گلويش پائين نرفت يك جرعه آب هم ننوشيد. تعجبى ندارد قوت روح جسد را نگه مى‏دارد. روح اگر قوى شد جسد را تازه و حتى جسد زير خاك را هم نگه مى‏دارد.
جسد تازه هزار ساله ابن بابويه
در كتاب روح و ريحان ذكر كرده است كه در زمان ناصر الدين شاه قاجار، قبر شريف على بن بابويه قمى كه در رى است نياز به تعمير پيدا كرد چون در اثر آمدن سيل منهدم شده بود به شاه خبر دادند مبلغى معين گرديد براى بناء و تعمير، وقتى مى‏خواستند شالوده بريزند قبرى آشكار شد بدن ابن بابويه قمى پس از هزار سال تازه بود حتى ناخنهاى شيخ كه حنا بسته بود، رنگ حناى ناخن هم از بين نرفته بود است كه مى‏نويسند بعد هم خبر به شاه دادند گفته بود خودم مايلم بيايم اين منظره را ببينم، مى‏آيد و بعد بناء را تعمير مى‏كنند كه همين تعمير هم هنوز باقى است، مثل شيخ صدوق، كه نظائرش زياد است قوت روح است ماده محكوم روح است.
جناب احمد بن موسى (شاه چراغ) نوشته‏اند كه پيدايش قبر شريفش در اثر انگشترى بوده كه در دست مباركش بوده است كه بر آن نوشته بود: احمد بن موسى الكاظم (عليه السلام) كه شناخته گرديد آقا پسر موسى بن جعفر (عليه السلام) است جسد پس از مدتها تر و تازه بود.
سعى كنيد در اين ماه رمضان خوراكهاى روحانى نصيبتان گردد، يك ماه از كارهاى حيوانى فاصله مى‏گيريد پس بيائيد در عوضش به كارهاى روحانى بچسبيد و آن علم است‏(339) دوش به دوش ملك شويم، صاحبان علم شو
يم حالا كه به بركت ماه رمضان معده‏ها خالى است خوب ميتوانيد چيز بفهميد و علم ياد بگيريد پس من هم مضايقه نكنم در علومى كه بايد بدانيد.

صنايع بدن خودشناسى كم فايده است

اولين دانشى كه بايد بشر نصيبش گردد، خودشناسى است‏(340) كه ديروز اشاره‏اى شد بشر امروزه كه در امور مادى بسيار ترقى پيدا كرده چون از خودشناسى بى‏خبر است فايده حقيقى ندارد تمام اختراعها غير از وبال و نكبت چيز ديگر ندارد بشر امروز خودش را نشناخته است هنوز خيالش حيوان است و به مرگ نيست مى‏شود عالم ديگرى ندارد! بشر امروزه نفهميده كه غير از حيوان است، حيوان مقدمه و براى خلفت انسان است‏(341) براى شما آفريده شده‏اند و شما هم براى خدا(342)، شناخت، خود، شؤونى دارد از آن جمله: هر عاقلى در مدت عمرش صدها بار برايش پيش آمده دو اقتضاء ضد در وجودش هست در هستيش دو اقتضاء است مثلاً هر كارى كه مى‏خواهد بكند يكى مى‏گويد بكن، ديگرى مى‏گويد نكن و اكثراً مى‏شود حالت تحير و دو دلى پيدا مى‏كند چه خوب و چه بد.
فرض كنيد مى‏خواهد در راه خدا خرج كند، درونش يكى صدا مى‏زند بده، خدا عوضش مى‏دهد، ديگرى مى‏گويد اى بابا پيرى، كورى در پيش است، هميشه دو اقتضاء متضاد در تمام شؤون هست يكى مى‏گويد بكن، ديگرى مى‏گويد نكن، هر فردى در هستى خودش اين معنى را ادراك مى‏كند كه امر به ضدين يا نقيضين دارد.

كشمكش روحانيت و حيوانيت در آدمى

بشر دو جنبه دارد، جنبه حيوانيت و روحانيت خصوصيت آدمى در بين موجودات همين است، هر موجودى مقامى دارد(343) مگر آدمى كه بين دو جنبه گرفتار است نفس و هوى و شهوات حيوانيه از آن طرف عقلش، روحش دعوتش مى‏كند به عالم باقى كه به ابرار و اخيار ملحق گردد، اين كشمكش در وجود آدمى است بشر سر دو راهى عجيبى است هر قدمى كه بردارد بين الامرين است اينجا آدمى مختار است خواسته نفس را بشنود يا روح را، اگر تابع نفس شد عاقبة الامر حيوانى از حيوانات عالم آخرت مى‏گردد كه براى او ملكى است، شخص گنهكار بعد از مرگ مالك دارد مالك جهنم، مالك حيوانهاى دو پا، در برزخ است هر كس ذليل نفس و هوى شد فردا بايد ذليل مالك جهنم باشد تا مى‏خواهد صدايشان بيرون آيد همه را تو سرى مى‏زند(344) صدايتان بگيرد، در دنيا چقدر به شما التماس كردند بيائيد آدم شويد راه حيوانات را طى نكنيد اگر بشرى شد حر، ذليل نفس و هوى نشد، آن نداى رحمانى را ادامه داد كه دعوت به باقى مى‏كند بشارت براى چنين افراد است‏(345) آن جوان قوى كه تا زن اجنبه‏اى جلويش رد مى‏شود روح لطيفش مى‏گويد نگاه نكن، به وسوسه نفس هيچ اعتنائى ندارد آيا مساوى است با آن جوانى كه تا چشمش مى‏افتد چنان ذليل مى‏شود تا جائى كه دنبالش ميافتد، بدانيد در پيروى از فرمان خدا عزت و خلاصى از اسارت است و در پيروى از نفس و هوى ذليل شد و توسرى خوردن از نفس و هوى است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايد اگر سلطنت هفت اقليم را به من بدهند كه در برابرش پر كاهى از دهن مورى به ستم بگرم نخواهم پذيرفت‏(346) على (عليه السلام) عزيز است اقتضائات نفس و هوى هيچ اثرى در او نمى‏گذارد، قياس كن با آن بدبختهائى كه براى مقام رياستشان چه ظلمها مى‏كنند، اين ذلت است.

تو بنده بنده من هستى

در سابق سلطانى با طمطراق مى‏گذشت به عالمى رسيد كه نشسته بود، عالم از جايش حركت نكرد، سلطان ناراحت شد و نزديك آمد باز هم آن عالم از جايش بلند نشد، گفت مگر مرا نمى‏شناسى؟ گفت: چرا شما را خوب مى‏شناسم شما غلام كسى هستى كه من سلطان او هستم يعنى تو اسير رياست و شهوتى در حالى كه شهوت و رياست مغلوب من است، تو ذليل پول هستى من كه پول نمى‏خواهم.

پول عثمان نمى‏تواند ابوذر را بفريبد

يا مانند داستان ابوذر وقتى كه در شام تبليغات ضد اموى را بدون ترس پياده كرد، هر چه مى‏تواند مقام على (عليه السلام) و بطلان عثمان را آشكار مى‏كند از جلوى كاخ عثمان گذشت متحير مى‏شود فرياد مى‏زند و اعتراض مى‏كند، اين است راه و روش انسان؟! عثمان هرچه كرد بتواند ابوذر را ساكت كند نتوانست، دو غلام زرنگ داشت كه خيلى هوشيار بودند، دويست اشرفى به اين دو غلام داد و گفت: اگر توانستيد به ابوذر بقبولانيد من شما را آزاد مى‏كنم آنها هم كيسه اشرفى را برداشتند آمدند خدمت ابوذر وقتى نشستند پولها را جلوى ابوذر گذاشتند ابوذر گفت از كجاست گفتند از بيت المال است گفت به همه اين اندازه داديد؟ گفتند خير براى شما است گفت من كه احتياجى ندارم اشاره به تغار كرد گفت تا اين هست احتياجى ندارم غلامها به خيالشان اين تغار پر از اشرفى است آمدند سر تغار را برداشتند ديدند دو قرص نان جوين است گفتند چيزى كه نيست فرمود يكى براى ظهر و ديگرى براى شبم فردا هم كه معلوم نيست جزء عمرم باشد غلامها به التماس افتادند راستش را گفتند كه عثمان به ما گذرانده اگر بتوانيم اين پول را به تو بدهيم كه اگر اسم على (عليه السلام) را نبرى شما را آزاد مى‏كنم، بشنو از جواب اين مرد فقيه.
گفت: ان كان فيه عتقكما ففيه رقى من اين پول را بگيرم كه شما آزاد شويد آن وقت خودم بنده او شوم‏(347).

توقف و احتياط در موارد مشتبه

قربان كسى كه هوشيار باشد هر وقت سر دو راهى راه خدا را رها نكند هميشه حواستان به خودتان باشد اگر تشخيص نمى‏دهيد عند الشبهه بايستيد تا ثابت نشود كه رحمانى است انجام ندهيد كه اگر در راه شيطانى افتاديد سقوطى مى‏كند كه ديگر علاج ندارد.
تزكيه نفس يعنى مخالف هوى، روح را تقويت، و هوى و هوس را تضعيف كن كه به نفع خودت است روزه ماه رمضان اگر بر كسى گران باشد از روى نادانى است، اگر پرده عقب رو و حقيقتش را ببينى كه خدا چه منتى بر خلق گذاشته از شوق روز شمارى مى‏كردى كه چه وقت ماه رمضان بيايد، بايد ماه رمضان عيدت بشود السلام عليك يا عيد الاولياء شرافتمند مى‏شوى، از حيوان جدا مى‏شوى، تا آدم نشوى كه در عالم اعلى راه ندارى، فرض كنيد نوشته‏اند كسى كه گريه بر حسين (عليه السلام) كند بهشت برايش واجب است بدانيد ثوابها فرع بر اين است كه آدم شود، بشود بهشت برود آن وقت بهشت برايش واجب است اگر كسى ايمانى ندارد به بهشت هم راهى ندارد.

على (عليه السلام) اسير نفس نمى‏شود

و لقد امر على اللئيم يسبنى فمضيت ثمة قلت لا يعنينى اين شعر نسبت به على (عليه السلام) است خود على (عليه السلام) مى‏فرمايد خودم به گوش خودم شنيدم كسى به من دشمنام مى‏داد من روى خودم نياوردم گفتم لابد به على ديگرى بد مى‏گفته است.
تو حد وجوديت آن قدر ناچيز است كه تحمل اينكه از حرفى بگذرى ندارى به قدرى ذليل هستى كه يك خيالى رهايت نمى‏كند آيا مى‏شود در بهشت نزد اوليا خدا باشى. مرد كسى است كه از خدا غافل نشود(348) رياست گولش نزند، هر كس ذليل اينها است بهشت جايش نيست‏(349) اينها مريضند. بهشت دارالاسلام است نه بيمارستان‏(350) عزت و سعادت براى كسى هست كه آن اقتضاء رحمانيش را پيروى كند و بس. اقتضائات شيطانش را پيروى نكند.

راه و چاه معلوم، و جبر هم نيست

عرض ما در معرفة النفس بود يك رشته از معرفت اينكه نفس آدمى هميشه بين دو اقتضاء ضد است كه اختيار يكى از آن دو به دست خودت است و جبر هم غلط است. كسى را به زور به بهشت نمى‏برند. هر كس مايل باشد به پاى خودش مى‏رود، هر كه جهنمى مى‏شود با پاى خودش جهنم مى‏رود. بدانيد هر كس اول وقت رو به خانه خدا مى‏آيد به پاى خودش رو به بهشت مى‏رود هر كس هم رو به سينما رفت، به پاى خودش رو به جهنم مى‏رود. شاعر چقدر خوب گفته:

اينكه گوئى اين كنم يا آن كنم   خود دليل اختيار است اى صنم

هر كارى كه خواستى بكنى آخرش را ببين مرد آخر بين مبارك بنده‏اى است فرض كنيد سينما همان يك ساعتش كيف دارد و اما آخرش هرگاه از سينما بيرون آمدى يك پارچه آتش هستى كه بى‏اختيار مى‏خواهى به زن مردم بچسبى. بالأخره ذليل مى‏شوى. سينما مركز اسارت است، از حريت مى‏افتد. هر رياست‏طلبى، هر پول دوستى ترسو است. هر خداطلبى از هيچ كس ترسى ندارد.
كسانى كه به آنها مى‏گويند عده‏اى در كمين هستند كه چنين و چنان كنند مى‏گويند ما خدا داريم و خدا بس است ما را(351).

هر كه بامش بيش، برفش بيشتر

آخرش را بپائيد نتيجه را ببينيد. استفاده‏اى كه مى‏خواهى دنبالش بروى اگر پولت بيشتر مى‏شود حماليت بيشتر مى‏شود، دردسرت بيشتر مى‏شود لذا مى‏فرمايد كه عقل مؤمن هميشه جلوى كارش است. اول رجوع به قلبش مى‏كند ببيند آيا غذاى روح است يا عذاب روح است آيا تقويت روح است يا تقويت نفس و هوا است، آيا نتيجه باقيه است يا نتيجه فانيه است.

شريح قاضى اسير بدره زر

حكايت شريح قاضى است كه ابن زياد به او گفت نظرت در كشتن حسين (عليه السلام) چيست؟ دفعه اول قلمدانش را بسرش زد كه سرش شكست آيا من فتوى بدهم به قتل حسين (عليه السلام)؟! حسين (عليه السلام) بى‏گناه است. ابن زياد شب كه شد دو يا سه بدره زر كه يك بدره به قدر صد اشرفى ارزش داشته براى شريح فرستاد. واى از اين مال. شريحى كه روز قبلش چنان عزتى داشت مى‏گفت: آيا من فتوى به قتل حسين (عليه السلام) بدهم؟! سه بدره زر چنان ذليلش كرد كه فردا در مجلس كه حاضر شد ابن زياد گفت درباره حسين (عليه السلام) چه فكرى كردى، اين خبيث با كمال جرأت گفت: هر چه فكرش كردم، مى‏بينم كشتن حسين (عليه السلام) لازم است چرا؟ زيرا مى‏خواهد فساد بكند. كشتن حسين (عليه السلام) آسان نبود. ابن زياد ولدالزنا مى‏دانست چطور مردم را تهييج كند كه شمشير روى حسين (عليه السلام) بكشند. تا اين فتوى را داد ابن زياد حرامزاده گفت بگوئيد فتوى را در مسجد روى منبر براى همه بخوانند مسلمانها كه آمدند گوش كردند همه گفتند سمعنا واطعنا بعد گفت هر كس مى‏خواهد براى راى خدا كار كند، آماده شود براى جنگ با حسين (عليه السلام). از آن طرف در بيت المال را هم باز كرد.
آيا كسى هم به يارى حسين آمد؟ بلى دو پيرمرد سراغ دارم هر كدامشان مرد هزار مرد بودند يكى حبيب بن مظاهر و ديگر مسلم بن عوسجه. اين دو بزرگوار شبها حركت مى‏كردند روزها پنهان مى‏شدند كه مبادا آنها را بگيرند. چه مردانى هر چند عددشان كم بود ولكن به حسب ايمان و حقيقت مردان بزرگى بودند.

31

بسم الله الرحمن الرحيم

وجود مدركات دليل بر تجرد روح

هر چه به اعضاء و جوارح درك مى‏شود، در نفس باقى است، آنچه گفته‏اى در حافظه‏ات هست، اگر كسى بخواهد بشمارد عدد كلماتى كه از اول عمرش تا حالا شنيده به حساب نمى‏آيد. يك ساعت كه اعضاء در حركت است تمام در ذات منعكس مى‏شود اگر بخواهند روى كاغذ بياورند نمى‏شود. اجمالاً لوحه مادى براى همه ادراكات در عالم ممكن نيست. اگر يك لوحى باشد از مشرق تا مغرب بخواهند در آن لوح آنچه را كه شما ديديد و شنيديد، گفتيد و خورديد، حس كرديد در اين لوح ثبت كنند باز هم جايش نمى‏شود ولى روح چيست؟ كه تمام اين نقوش در آن هست بدون تزاحم. آيا اين مطلب برهان نمى‏شود بر اينكه آدمى ذاتش ماده نيست بلكه حقيقت آدمى كه نفس ناطقه باشد و اين همه مدركات در آن جاى گرفته مجرد است. دو داستان براى شناخت روح و قدرت روح و فهميدن اينكه روح حاكم بر بدن است ذكر مى‏شود:

معالجه خوارزمشاه به كمك قوه روح

خوارزمشاه مبتلا به فلج شده بود. اطبائى كه در دسترس بودند معاينه كردند گفتند: فايده‏اى ندارد، متخصص در آن زمان استاد كل در طب محمد بن زكرياى رازى بوده، خوارزمشاه احضارش مى‏كند بعد از اينكه معاينه‏اش مى‏كند، متوجه مى‏شود كه اين درد به دواهاى عادى علاج شدنى نيست مگر اينكه از قوه روح استمداد بشود. خواست مداواى روحى كند رو كرد به سلطان گفت قول بده آنچه را كه در مداواى تو عمل كنم در امان باشم. بعد امر كرد حمام را گرم كنند و درجه حرارتش در اختيار طبيب باشد و سلطان را برهنه كنند، وسط حمام يك قطعه سنگ باشد و سلطان را روى سنگ داغ بنشانند و داخل حمام هيچ كس نباشد تا وقتى كه من خودم بروم براى مداوايش. محمد بن زكريا گفت آتش حمام را زياد كنيد (تا بخار زياد شود و مفاصلش را نرم كند) هنگامى كه عرق كرده مفصل‏ها همه رطوبتش زياد شده آن وقت شمشير برهنه‏اى به دست گرفت ( هيكلش هم قدرى موحش بوده است) در حمام را كه بسته بودند يكدفعه در را محكم زد و چند فحش به شاه داد شمشير كشيده رو به مريض آمد شاه هم از ترسش خودش را در خزينه انداخت. بالأخره بلند شد طبيب چنان مرعوبش كرد كه روح به ميدان آمد قوه واهمه بكار افتاد و بدن را بلند كرد خلاصه وقتى كه شاه خودش برخاست و به خزينه رفت محمد بن زكريا هم برگشت و لباسش را پوشيد، اسبش را سوار شد و فرار كرد سلطان متوجه شده صدا زد لباسم را بياوريد و آن وقت گفت محمد بن زكريا را بياوريد تا خلعتش بدهم، غرضم مسأله قدرت روح است.

واهمه محكوم به اعدام او را مى‏كشد

نظير آن دو نفر مقصر كه محكوم به اعدام بودند چشم يكى را مى‏بندند در مقابل ديگرى كه چشمش باز بوده، رگش را مى‏زنند خونش را مى‏گيرند، آنقدر خون مى‏آيد كه مى‏افتد و مى‏ميرد، دومى را مى‏آورند چشمش را مى‏بندند، اما رگش را نمى‏زنند، تنها اشاره‏اى به بدنش مى‏كنند چون چشمش بسته بود به خيالش رگش را زده‏اند از وضع رفيقش دقيقه شمارى مى‏كرد اجمالاً همان موعدى كه آن رفيقش افتاده بود او هم افتاد و مرد الى غير ذلك.
اطباى جديد هم گفته‏اند تلقين مؤثر است اگر كسى تلقين مرض به خودش كند بالأخره از پاى مى‏افتد چنانچه تلقين اسلامى نيز مؤثر است حتى گفته شده مار گزيده، تا نفهميده مار او را گزيده است اميد خوب شدنش هست ولى تا فهميد كار مشكل است سرش اين است كه در اثر هول و هراس جريان سريعتر و زود سم به قلب مى‏رسد و از كار مى‏افتد.
كارى روان را از كار ديگر باز نمى‏دارد.
مى‏خواهم به برهان و داستان بفهمانم كه شما اين بدن نيستيد اين بدن مركب شماست اگر گفتى نشانم بده مى‏پرسم مى‏شود عقلت را نشان من بدهى موجود غير مادى ديدنى نيست بلكه آثارش را مى‏توان ديد آثار روحت جنبش بدن است كارهاى روح در اين بدنت نظير قوه حافظه كه عرض شد اى برهان‏هاى روح لا يشغله شأن عن شأن لقمه گذاشته در دهنش ذائقه درك مى‏كند شيرين است، در همان آن زبان مشغول حرف زدن است دندان هم مى‏جود و زبان هم حرف مى‏زند و در همان حال چشمش هم مى‏بيند، گوشش هم مى‏شنود در عين حالى كه حافظه‏اش كار مى‏كند، سراسر بدنش در كار است حتى دست و پا هم در همان آن در حركت است بدون اينكه دستگاهى مزاحم دستگاه ديگرى بشود قواى باطنيش در كار است در عين حال نفس هم مى‏كشد. خداوند براى نفس كشيدن آدمى مجراى ديگرى جز دهان قرار داده است و آن بينى است يكى از اسراسش آن است كه وقتى دهنت را پر كردى از لقمه، نفس راهى ندارد، دو سوراخ دماغ يدكى است كه اگر دهنت لقمه داخلش هست، از راه بينى نفس بكشى و دو تا سوراخ براى اين است كه اگر يكى بود خطر داشت ممكن است بند بيايد. اجمالاً لا يشغله شأن عن شأن‏(352) تا بشر خداى را بشناسد.

توانائى خدا در حال مرگ، آشكار مى‏شود

دعاى جوشن كبير نامهاى نيك پروردگار است كه هميشه خوب است خوانده شود بالأخص ماه رمضان و شبهاى احياء به يك جمله از دعاى جوشن التفات كنيد يا من فى الممات قدرته هر كه بخواهد قدرت خدا را بفهمد ساعت مرگ كسى حاضر شود. اين همان بشرى بود كه چندين كيلو بلند مى‏كرد، همان بشرى بود كه با زبانش چقدر ذكرها مى‏خواند حالا يك كلمه مى‏خواهد بگويد زبانش نمى‏جنبند.

آنان كه به صد زبان سخن مى‏گفتند رو به گورستان دمى خاموش نشين   آيا چه شنيدند كه خاموش شدند؟ آن سخن گويان خاموش را ببين

ساعت مرگ هر چه بخواهد كارى بكند نمى‏تواند، بر خلاف ساعتهاى ديگرش، قدرت ديگرى نيست، ساعت مرگ مى‏فهمد قدرت مال ديگرى بود.

پى‏نوشتها:‌


324) سراج الشيعه ممقانى، ص 131، س 26.
325) نسوه متبرجات كاشفات عاريات من الذين داخلات فى الفتن مجالس المواعظ، شيخ شوشترى، ص 140 .
326) سفيه البحار، جلد 2، صفحه 348، س 13.
327) فتكوى بها حباههم و جنوبهم و ظهورهم سوره توبه، آيه 35 .
328) مفاتيج الجنان، دعاى جوشن كبير.
329) و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور سوره آل عمران، آيه 1/font>.
330) ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيل صفاً كانهم بنيان مرصوص سوره صف، آيه 4 .
331) سفينه البحار، جلد 2، صفحه 416، س 1.
332) تفكر ساعه خير من عباده سنه بحار، جلد 71، ص 327، حديث 22 .
333) فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى . سوره فجر، آيه 30 و 31 .
334) يحشر بعض الناس على صور تحسن عندها القرده و الخنازير علم اليقين فيض، ص 200 .
335) يا مولاى بذكرك عاش قلبى مفاتيح، ص 192، دعاى ابو حمزه ثمالى .
336) و ارفعوا اليه ايديكم بالدعاء فى اوقات صلاتكم .
امالى صدوق، خطبه شعبانيه، ص 85
337) سوره آل عمران، آيه 191.
338) و واعدنا موسى ثلثين ليله و اتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليله
سوره اعراف‏آيه 138
339) شهدا الله انه لا اله الا هو و الملائكه و اولوا العلم سوره آل عمران، آيه
340) من عرف نفسه فقد عرف ربه . غررالحكم، جلد 2، ص 625 حديث مشهور
341) و الانعام خلقها لكم . سوره نحل، آيه 5
342) خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى حديث قدسى
343) و ما منا الا له مقام معلوم . سوره صافات، آيه 164
344) قال اخسئوا فيها ولا تكلمون . سوره مؤمنون، آيه 110
345) ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم. سوره جاثيه، آيه 20
346) والله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نمله اسلبها جلب شعيره ما فعلته . سوره جاثيه، آيه 20 .
347) سفينه البحار، ج 2، صفحه 452 ولئالى الأخبار، ج 1، ص 85، اختلاف فى الجمله .
348) رجال لا تلهيهم تجاره ولا بيع عن ذكر الله . سوره نور، آيه 37
349) وازلفت الجنه للمتقين. سوره شعراء، آيه 90
350) لهم دار السلام عند ربهم و هو وليهم . سوره انعام، آيه 127
351) الذين قال لهم الناس ان الناس قدجمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم يمسسهم سوء . سوره آل عمران، آيات 173 174
352) دعاى مشلول در مفاتيح الجنان.