زينت دلربائى است
سوم وزينة جمالى كه زائد بر معمول و موجب دلربائى
باشد اين را زينت گويند يعنى چيزى كه آدمى به آن علاقه پيدا مىكند هر چيزى كه دل
بشر را ربود خواه زينت در لباس باشد يا در مسكن و شكل مىشود
زينة واى از زينت در لباس خصوصاً اين دوره كه تقليدى شده است و ايكاش
تقليدهاى صحيح بود يا تقليد از آمريكا يا تقليد از كشورهاى ديگر است.
يادم افتاد به زمان جاهليت، مىگويند دو هزار سال قبل اعيان عرب پس بردار داشتند،
قبائى كه مىپوشيدند بايد يك وجب خاك بلند كن داشته باشد مثل حالا آن وقت غلام
مخصوص داشتند كه دمشان را بالا بگيرد تا خاك بلند نكند زينت براى مرد بر خلاف عقل
است بلكه زينت مخصوص زن آن هم براى همسرش مىباشد، مرد بزرگتر از آن است كه بخواهد
دلربائى كند، زينت زن هم اگر براى شوهرش شد ثمره آخرتش مىشود و اگر براى دنيا شد
لعنت خدا بر زنى كه زينت كند و در خيابان بيايد نمايش دهد.
دو سه جملهاى گفته مىشود يادتان نرود، حاضرين به غائبين برسانيد، اين روايت از
خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) است هر زنى كه عطر بزند از
خانه بيرون آيد تا برگردد متصل لعنت ملائكه بر او است تا برگردد(324)
هر چند عطر بزند بخواهد بيايد در مسجد نماز بخواند بايد زن عطر بزند موقعى كه
مىخواهد نزد شوهرش برود. تو كه مىگوئى والقرآن كتابى
قرآن مىفرمايد: لا يبدين زينتهن الا لبعئلتهن حرام
است زن زينتش را آشكار كند مگر براى شوهر و جلوى محرم.
روايتى دارد كه دوره آخرالزمان زنانى مىآيند كه چند صفت برايشان ذكر شده: يكى
سرهايشان و موهايشان مثل كوهان شتر است آن وقت كاشفات عاريات
لباس پوشيدهاند اما مثل اينكه نپوشيدهاند نازك است فى الفتن
داخلات به شهوات مايلند، در فتنهها سر در مىآورند آخرش هم
فى جهنم خالدات در دوزخ ماندگانند(325).
زينت خوب است اگر جهت الهى باشد كه چنين امر شده است زن هر چه بتواند زينت كند
براى شوهرش. خانمها واجب است بر شما با شوهرانتان آنقدر دلربائى بكنيد كه هيچ زنى
نتواند دل او را ببرد. لعنت خدا به زنى كه شوهرش را برنجاند تا رنجيد كسى ديگر دلش
را مىبرد. زينت تو براى شوهرت مثل زينتهاى منحوسه نيست تمام ثواب اخروى براى تو
نوشته مىگردد كه خودت را زينت كردهاى براى شوهرت كه مبادا شوهرت در حرام بيفتد از
آن طرف هم مستحب است هر مردى هم زن جوانى گرفت، او هم زينت بكند چون هدف صحيح است
به غرض صحيح است كه زنش ميل به مرد ديگر نكند. از اجنبى تا بتوانى خودت را نگهدار.
دوام زناشوئى به واسطه حجاب
سابق وقتى دخترى را شوهر مىدادند، مادر اين حرف را بگوشش مىخواند، زن با چادر
عروسى مىآيد، با كفن از خانه شوهرش بيرون مىرود حالا چطور؟ چند روز قبل گفتم، در
آمريكا ازدواجها به سال كشيده نمىشود اگر كسى آنچه در روزنامهها نوشته مىشود جمع
كند درباره حوادث زنان، تا سر سال يك كتاب قطور هزار صفحهاى مىشود فقط كتابى
بنويسند كه امسال چند تا زن مورد جنايت شده، چندين خانواده از هم جدا شدهاند.
زينت در مسكن
مسكن چيست؟ يعنى جائى مىخواهى كه از سرما و گرما محفوظ باشى اين هم حدى دارد
اسراف هم حرام است. اين همه پول ريختن آخر به چه هدف و غرض؟ مگر غرض عقلائى در كار
بيايد وگرنه ساختمانهاى كاخ مانند و تشريفات زائد مسؤوليت خدائى دارد.
چهارم تفاخر بينكم واى از تفاخر نوعاً هم فخر به
مسكن است مثلاً خانهاى جان مىكند درست مىكند كه فخر بكند ما هم بله، ميهمانى
مفصل مىدهد تا باغچهاش را نشان بدهد.
فخر به نسبت در محضر پيغمبر (صلى الله عليه و آله و
سلم)
يا فخر به نسبت است فاميل ما، قبيله و طايفه ما. مىگويد در مجلس خاتم انبياء محمد
مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) يك نفر كافر، مشرك پيش رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) آمد فخر مىكند شروع به تعريف كردن اجدادش كرد، پدرش تا هشت جدش را
شمرد كه پدرانمان چنين و چنان بودهاند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هم
يك كلمه جوابش را داد فرمود: انك عاشرهم فى النار(326).
خودت با پدرانت با هم در قعر جهنم جمعيد، فخر به كافر مىكنى؟ اگر پدرت كافر بوده
اسمش را نياورى بهتر است و اگر هم اهل علم و تقوا بوده است فخرش غلط است، خوبى پدر
چه ربطى به تو دارد؟ پدرت زاهدترين روزگار بوده تو خودت چكاره هستى؟ خوبى پدر سبب
فخر فرزند نمىگردد. خلاصه تفاخر به نسبت، تفاخر به حسب، تفاخر به كسب و كار غلط
است. آخرش و تكاثر فى الاموال و الاولاد يعنى زياد
كردن مال و ثروت اندوزى كردن صد فرياد از مال جمع كنى، اين جهل و نكبت است هم در
دنيا و هم در آخرت خسر الدنيا و الاخرة است غرض از
پول، استفاده است. بخور، بپوش، بده، اگر بگذارى روى هم اين نكبت است چه اشخاصى كه
مال روى هم گذاشتند هنوز استفاده نكرده، رفتند. ديگر آنكه اگر خدا بخواهد پول بكارت
مىخورد والا مثلاً اگر ميليونها بدهى سرطانى بگيرى كه علاج نداشته باشد دلت را به
چه خوش مىكنى؟ پس پول جمع كردن كمال نيست، اگر پول جمع كن شدى به مقام موش و مورچه
رسيدهاى اينها ثروت اندوزى دارند همهاش دلشان مىخواهد چيزى جمع كنند.
موش و هفده سكه اشرافى
سيد جزائرى نقل كرده است طلبهاى در حجرهاش مشغول مطالعه بود بچه موشى مىآيد و
اذيت مىكند، روى كتاب طلبه مىپرد. آقاى طلبه هم مجبور مىشود شب كلاهش را بر
مىدارد روى آن مىگذارد چيزى نمىگذرد مادر بچه موش آمد ديد بچهاش در حبس است، هر
چه رفت و آمد كرد علاجى نداشت. در لانهاش رفت و يك سكه اشرفى آورد جلوى طلبه گذاشت
ولى آزادش نكرد. نوشته است هفده مرتبه رفت و هفده سكه اشرفى آورد باز آزادش نكرد تا
اينكه مادر بيچاره رفت كيسه خالى را آورد جلوى روى شيخ انداخت كه ببين تمام شده است
آن وقت بچهاش را رها كرد. چون جمع كردن شأن حيوان است. تكاثر چنان بيچارهات
مىكند كه دنيايت خراب و بهرهاى نمىبرى. آخرتت هم اول عذاب توست، همين مالهائى كه
اينجا روى همگذاشتى قرآن مىفرمايد: آتش مىشوند پشت و پهلو و پيشانىهايتان را سرخ
مىكنند(327).
يا فخر و تكيه به اولاد كند كه اينها عصاكش و كمكم هستند تمام غلط است نمىگويند
مالت را دور بريز يا بچهات را طرد و رها كن، مىگويند به اينها تكيه نكن، ذخيره
نكن، تكيه دلت پولها و بچههايت نباشد، تكيهات خدا باشد يا
ذخر من لا ذخر له گنج نكن، پولت را گنج ندان، يا
كنز من لا كنز له(328) نمىگويند
پولت را دور بريز، دنبالش برو اما در دلت خدا باشد، برو دنبال مال براى رفع حاجت،
اطاعت امر بكن اما هر چه خدا برايت خواست.
پروردگارا حالت توكل به همه ما خودت عنايت فرما. قرآن مجيد تين معنى را مكرر تأكيد
مىفرمايد بلكه مسلمانها هوشيار شوند. هدف از عمر و خلقت را بدانند، حيات دنيا را
رسوا مىفرمايد(329) غرور است، اشتباه است چيزى
كه دردسر است و خوشى پنداشته مىشود، پولى كه جمع مىكنى دردسر است. آخرش را حساب
بكن مرد آخر بين مبارك بندهاى است پس آقايان سعى
كنيد از قرآن دستور بگيريم و عمل كنيم خدا هم كمك خواهد كرد انشاء الله.
29
بسم الله الرحمن الرحيم
نماز جماعت بزرگترين شعار اسلام
ماه رمضان بزرگترين نعمتى است كه الان نصيب ما شده است و بايد از آن بهرهبردارى
شود و حداكثر استفاده از ماه رمضان را شرح دهم.
اولين استفاده اقامه بزرگترين شعار اسلام، نماز جماعت است اولاً نماز در اسلام
بطور جماعت تشريع شده است. خداى عالم كه به پيغمبر مكرمش امر به نماز كرد به طور
جماعت امر كرد. مردش على (عليه السلام)، زنش خديجه، تا شش ماه نماز جماعت منحصراً
از اين سه نفر تشكيل مىشد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز فرادى
نمىخواند، مسلمانان هم بايد اينطور باشند اگر دو نفر يك جا هستند يك نفر بايد امام
و ديگرى مأموم شود بايد صفوف اسلام را پر كنند(330).
خداوند دوست دارد صف جهاد مرتب و منظم شود از جمله صفوف جهاد، صفوف نماز جماعت است
فضيلت نماز جماعت را كه مىدانيد اگر از ده نفر بيشتر باشند، اگر آسمان و زمين كاغذ
شود و درختان قلم گردند و درياها مركب شوند و جن و انس و ملك نويسنده گردند
نمىتوانند ثواب چنين نماز جماعت را بنويسند. بدبخت كسى است كه خودش را محروم كند و
يا به قول صاحب عروة الوثقى گرفتار وسوسه شيطان، در عدالت امام جماعت گردد تا از
فيض نماز جماعت محروم گردد.
بهرهبردارى از زبان، نعمت خدا
دومين استفاده: بايد از زبانتان در اين ماه خيلى بهره ببريد، نماز، قرآن، ذكر،
دعاهاى ماه رمضان در زادالمعاد و مفاتيح ذكر شده است. از زبانتان تا مىتوانيد كشت
كنيد، هر كلمهاى كه از زبان خارج مىشود، كشت و زرع است كه بعد انشاءالله، بهره بر
مىدارى هر چيزى بهارى دارد، بهار تلاوت قرآن مجيد هم ماه مبارك رمضان است كه ابرار
و اخيار مواظب بودند در سى روز، سى ختم قرآن مىخواندند.
شخصى از حضرت رضا (عليه السلام) مىپرسد سورههاى قرآن را از حفظ هستم، از حفظ
بخوانم بهتر است يا از روى قرآن بخوانم؟ فرمود از روى قرآن نگاه بكن و بخوان كه
چشمت هم بهرهاى برده باشد(331).
اگر منكرى ديديد از زبانتان استفاده نمائيد و نهى كنيد، خصوصاً روزه خورى، اگر با
چشمتان ديديد كسى آشكار روزه مىخورد مبادا اعتنا نكنيد، نترسيد ترس از شيطان است.
با كمال لطافت در سخن، به او بگو: اگر مريض هستى، داخل خانه در پنهانى بخور تا هتك
ماه خدا نشود. اگر كسى آشكار در ملأ عام روزه ماه رمضان روزه بخورد بايد او را پيش
حاكم شرع بياورند بسته به نظر او است بيست و پنج تازيانه به او بزند چون اين شخص
احترام ماه خدا را نگاه نداشت.
با اين زبانتان براى رفيقتان خيرخواهى كنيد، او را به ترك گناه واداريد. جوان عزيز
اگر ديدى رفيقت مىخواهد سينما برود جلويش را بگير. نصيحتش كن، با زبانت براى رضاى
خدا خيرخواهش كن او را به مسجد بياور، در اين ماه رمضان اگر كسى بدهكار است دينش را
ادا كن، مخارج يوميهاش را ندارد به او افطارى و سحرى بده هر چه بتوانى، آدمى بايد
حريص در بهرهبردارى از عمر باشد ابواب خير مفتوح است تا چه كسى زرنگ باشد.
فكر در امور معنوى، عبادت قلبى است
قسمت دوم از عبادت را بگويم و آن رشته تفكر و عبادت قلب است(332).
يك ساعت فكر، بهتر از يك سال عبادت است يعنى آدمى هوشيار گردد چيز بفهمد از روح و
روحانيت، امور باقيه، خودشناسى و خداشناسى، معادشناسى، سعادتشناسى و سر در بياور
در رشتههاى تفكر در امورى كه تضمين كننده دنيا و آخرت بشر است. بسر امروزه تفكرش
فقط در ماديات است. فضانوردى كه چقدر زحمت دارد و چقدر پولها كه خرج مىشود براى
اينكه به كره ماه برود ببيند آنجا معدنى هست استفاده ببرد يا مثلاً برود در فضا
پايگاه درست كند، اگر جنگى پيش آمد كارى بكند كه فاتح بشود. تفكرى كه سعادت بشر است
اين نيست، دانشهاى مادى منتهاى دانشهاى روحى و روحانى غير از زبان و نكبت براى بشر
چيز ديگرى نيست.
در مجله مكتب اسلام نوشته بود: بزرگترين رقم مصرف قرصها در اروپا و آمريكا قرص
مسكن است. در نتيجه فشار زندگى بشر امروز حيات را حيات مادى خيال كرده است، شرافت
را در ثروتمندى خيال كرده، هدف زندگى را گم كرده است. خيال كرده از صبح كه بلند
مىشود برود پول جمع كند و خوراك خوبى، همسر زيبائى، پارك خوبى، اتومبيل آخرين
سيستم را پيدا كند يا مثلاً شرافت را در رياست مىداند.
روزه عبادتى بزرگ براى تكامل
آدمى مركب از دو چيز است: بدنى دارد و روحى، ظاهرى و باطنى، يك جهت مادى يك جهت
روحانى، آدمى غير از حيوانات است كه يك جهت بيشتر ندارند كه ماده است و با مرگ نيست
مىشود. بشر، به اعتبار روحش موجود ابدى است بدن براى او مركب است
اتومبيل است وظيفه اتومبيل اين است كه صاحبش را به مقصد برساند خود
ماشين شأنى ندارد غير از اينكه راكب را به منزل برساند بدن من و تو هم شأنش همين
است كه روح من و تو به بركت اين بدن به سعادتهائى برسد، به بركت شنيدن، رفتن، ديدن،
بركتى نصيب روح گردد، روح به بركت دست و پا، زبان و گوش برتر از ملك مىشود، خير
محض مىگردد، طورى مىشود ساعتى كه مىخواهد بميرد در ف ملائكه وارد مىشود(333)
بدن فقط آلت و وسيله و ابراز روح است كه به وسيله اين قوا بار سفر ببندد باقى به
بقاء الله شود. بدانيد روزه ماه رمضان كه اسلام واجب فرموده نه اينكه اختصاص به
اسلام دارد، خدا هيچ پيغمبرى نفرستاد مگر به وجوب نماز و روزه، روزه براى تربيت بشر
و تقويت روح بشر، داروئى مؤثر است يعنى اگر بشرى بخواهد روزه نگيرد هيچ وقت آدم
نمىشود. آدمى اگر در شهوت شكم فرو رفت گاو مىشود، اگر در شهوت جنسى زياد افراط
كرد خوك مىشود يعنى با او، حد وجوديش يكى مىگردد. فرداى قيامت بسيارى از بشرها به
شكلهائى وارد محشر مىشوند كه خوك و ميمون پيش آنها خيلى زيباست(334).
بگذرم، روزه يعنى تقويت روح و تضعيف جهت حيوانى، خوردن و آشاميدن براى انسان بايد
دوا باشد، جلوگيرى از انحلال جسم باشد نه مطلوب بالذات، خوراك مطلوب بالذات حيوانات
است آدمى خوراكش روى اضطرار و ناچارى است چون بدل مايتحلل مىخواهد مثل بنزين براى
ماشين، اتومبيل بدون بنزين نمىشود، ناچار بايد در آن بنزين كرد شكمت هم همين ايت
تا چيزى به آن ندهى كار نمىشود قوهاى نيست نه ديگر زيادهروى كنى لذا اطباء
گفتهاند روزه براى صحت بدن نافع است زيرا كه يازده ماه زيادهرويها كرده است غير
از روزه هيچ علاجش نمىكند يعنى يك وعده غذا ترك شود پيش از ماه رمضان سه مرتبه
خوراك مىخورى اما ماه رمضان كه روزه مىگيرى ثلثش را ترك كن، نه اينكه افطار
اضافهاش كنى باز اين غلط است اگر چنين كردى يقين بدان روزه كه فايدهاى ندارد بدتر
هم مىشود باعث سوء هاضمه مىشود.
روزه يعنى از خوراك مادى كم كردن و به خوراك روحانى افزودن هر چه را كه نيست
مىشود مادى، و هر چه نيست نمىشود و باقى است روحانى مىباشد. ماه رمضان بايد خيلى
زبانتان را كنترل كنيد يك كلمه دروغ نگوئيد، غيبتى نكنيد، ماه رمضان خوشى نفست را
كنار بگذار تا بلكه به صراط آدميت بيائى، اصطلاحى بين علماء است
ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل به كتاب خواندن آدم ملا مىشود و اما
براى آدم شدن جان كندن دارد، زحمت كشيدن دارد نابرده رنج گنج
ميسر نمىشود يك ماه رمضان حق ندارى به نفست، خوراك بدهى با چشمت، حق
ندارى نگاه به حرام بكنى، حق ندارى جاسوسى بكنى، كه لعنت خدا بر هر جاسوسى، چشم تو
اين ماه بايد قرآن ببيند، به گوشت حق ندارى كلمه حرامى، دروغى، غيبتى بشنوى، بجايش
تا بتوانى خوراك روح، شنيدن قرآن، تفسير، مواعظ، فضائل اهل بيت بشنو كه تقويت كننده
روح است حيات و قوت قلب انسانى به ياد خداست(335).
ضمناً همسايه آزارى هم در اين ماه بايد موقوف شود خواه صداى قرآن باشد يا صداى
ديگرى كه گاهى اتفاق مىافتد براى تظاهر كردن به ديندارى، اين هم غلط است.
روزه عام و خاص و خاص الخاص
صوم عام، يعنى مبطلات روزه را انجام ندهى، صوم خاص نفست را از هر گناهى مطلقاً
نگهدارى و صوم خاص الخاص كه مىشود تقويت قلب، جوانان عزيز سحرهاى رمضان بلند شويد
جاى پنهانى خواه به عربى، يا به فارسى، يا زبان هم در كار نباشد در دلت با خداى
خودت راز و نيازى داشته باش، يعنى مثل مريضى كه پيش طبيب حاذق يكى يكى درد دلهايش
را مىگويد، درد تو با خداى خودت دردهاى باطنى است، هر موقع كه متوجه به حضرت
نورالانوار مىگردى نورى به دلت افاضه مىگردد، گرفتارى مادى هم دارى، بگو يا
مولاى! گرفتارم كجا بروم من لى غيرك خداى كريم
امروز روز اول است اگر تو يار ما باشى مىتوانيم روزه بگيريم ولى اگر ما را بخودمان
واگذار كردى مىترسيم از هر چيزى محروم بشويم لا تكلنى الى
نفسى طرفه عين ابداً خدايا ما را يك آن به خودمان وامگذار، جوانان عزيز
محاسبه داشته باشيد با خداى خودتان، اگر روز، گناهى از شما سر زد نگذاريد براى شب
ديگر، همان شب گناهتان را در نظر بياوريد و خجل بشويد استغفار و جبران كنيد.
گناهان ثبت شده پاك مىشود
داستان كوتاهى بگويم: در كتاب لوامع البينات نوشته است كه جوانى تائب رو به خدا
آمد تا جائى كه يك دفتر جيبى در بغلش گذاشته بود اگر روزها توسط زبان يا چشم يا دست
و پايش، گناهى از او سر مىزد آن را ثبت مىكرد سحرها در خانه خدا، آن گناه را به
ياد مىآورد از صميم قلب مىگفت: الهى! العفو، عادت اين جوان صالح چندى اين بود، يك
وقت گناهى از او سر زد دفتر را از بغلش درآورد كه بنويسد ديد تمام صحفه هائى كه
گناهانش را در آن نوشته بود پاك است سرجايش نوشته آيه قرآن
اولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات هر كس توبه كند نه فقط خدا پاكش مىكند
بلكه علاوه سر جايش ثواب ثبت مىشود بشارت از اين بالاتر نمىدانم! رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) فرمود بعد از نمازهاى يوميه(336)
دستها را به دعا بلند كنيد، بگوئيد: بك يا الله.
30
بسم الله الرحمن الرحيم
ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لايات
لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق
السموات و الارض(337)
لذت ادراك ذكر خدا در حال روزه
روز گذشته عرض شد ماه رمضان مختص به عبادت است. عبادات بدن و عبادات قلبى. عبادات
بدنى ذكر شد (آنچه با زبان، چشم، دست و پا و با اعضاء و جوارح انجام داده شود).
عبادات قلبى هم يكى از رشته هايش تفكر است، اين رشته عبادت قلبى، مخصوصاً در ماه
مبارك ارزش دارد.
آدمى، حقيقت عبادت است. از انديشه، ادراك و فهم، تا وقتى ادراك درست كار مىكند كه
جهات معدهاى و شهوانى بر او غالب نشده باشد خصوصاً دستگاه هاضمه اگر گرفتار خوراك
زياد باشد، وضع ادراك آدمى خراب مىگردد. گاهى ادراك از كار مىافتد و خفهاش
مىكند: خلاصه خوراك زياد با ادراك صحيح جور در نمىآيد، خوراك جهت حيوانى و ادراك
جهت انسانى است با يكديگر تضاد دارد. روزى كه آدمى روزه است قوه ادراكيهاش آماده
است كه مطالب عقليه را ادراك كند. هر چه معده خالىتر باشد قوه ادراك بيشتر است تا
برسد به ادراك لذت ذكر خدا كه با شكم پر، محال است فعلاً در حد گاو هست كجا از ذكر
خدا لذت مىبرد و در صف ملك در حال روزه مىرود؟! هر چه روز بلندتر باشد، هرچه هوا
گرمتر باشد و هر چه سحر كمتر خورده باشد روحش از ذكر خدا بيشتر لذت مىبرد
يا من ذكره حلو همان لذت ذكرش، خالى بودن معده را جبران مىكند.
موسى چهل روز نخورد و نياشاميد
جناب موسى بن عمران(338) چهل شبانه روز در كوه
طور هيچ نخورد و نياشاميد. چهل شبانه روز يك لقمه نان از گلويش پائين نرفت يك جرعه
آب هم ننوشيد. تعجبى ندارد قوت روح جسد را نگه مىدارد. روح اگر قوى شد جسد را تازه
و حتى جسد زير خاك را هم نگه مىدارد.
جسد تازه هزار ساله ابن بابويه
در كتاب روح و ريحان ذكر كرده است كه در زمان ناصر الدين شاه قاجار، قبر شريف على
بن بابويه قمى كه در رى است نياز به تعمير پيدا كرد چون در اثر آمدن سيل منهدم شده
بود به شاه خبر دادند مبلغى معين گرديد براى بناء و تعمير، وقتى مىخواستند شالوده
بريزند قبرى آشكار شد بدن ابن بابويه قمى پس از هزار سال تازه بود حتى ناخنهاى شيخ
كه حنا بسته بود، رنگ حناى ناخن هم از بين نرفته بود است كه مىنويسند بعد هم خبر
به شاه دادند گفته بود خودم مايلم بيايم اين منظره را ببينم، مىآيد و بعد بناء را
تعمير مىكنند كه همين تعمير هم هنوز باقى است، مثل شيخ صدوق، كه نظائرش زياد است
قوت روح است ماده محكوم روح است.
جناب احمد بن موسى (شاه چراغ) نوشتهاند كه پيدايش قبر شريفش در اثر انگشترى بوده
كه در دست مباركش بوده است كه بر آن نوشته بود: احمد بن موسى الكاظم (عليه السلام)
كه شناخته گرديد آقا پسر موسى بن جعفر (عليه السلام) است جسد پس از مدتها تر و تازه
بود.
سعى كنيد در اين ماه رمضان خوراكهاى روحانى نصيبتان گردد، يك ماه از كارهاى حيوانى
فاصله مىگيريد پس بيائيد در عوضش به كارهاى روحانى بچسبيد و آن علم است(339)
دوش به دوش ملك شويم، صاحبان علم شو
يم حالا كه به بركت ماه رمضان معدهها خالى است خوب ميتوانيد چيز بفهميد و علم ياد
بگيريد پس من هم مضايقه نكنم در علومى كه بايد بدانيد.
صنايع بدن خودشناسى كم فايده است
اولين دانشى كه بايد بشر نصيبش گردد، خودشناسى است(340)
كه ديروز اشارهاى شد بشر امروزه كه در امور مادى بسيار ترقى پيدا كرده چون از
خودشناسى بىخبر است فايده حقيقى ندارد تمام اختراعها غير از وبال و نكبت چيز ديگر
ندارد بشر امروز خودش را نشناخته است هنوز خيالش حيوان است و به مرگ نيست مىشود
عالم ديگرى ندارد! بشر امروزه نفهميده كه غير از حيوان است، حيوان مقدمه و براى
خلفت انسان است(341) براى شما آفريده شدهاند و
شما هم براى خدا(342)، شناخت، خود، شؤونى دارد
از آن جمله: هر عاقلى در مدت عمرش صدها بار برايش پيش آمده دو اقتضاء ضد در وجودش
هست در هستيش دو اقتضاء است مثلاً هر كارى كه مىخواهد بكند يكى مىگويد بكن، ديگرى
مىگويد نكن و اكثراً مىشود حالت تحير و دو دلى پيدا مىكند چه خوب و چه بد.
فرض كنيد مىخواهد در راه خدا خرج كند، درونش يكى صدا مىزند بده، خدا عوضش
مىدهد، ديگرى مىگويد اى بابا پيرى، كورى در پيش است، هميشه دو اقتضاء متضاد در
تمام شؤون هست يكى مىگويد بكن، ديگرى مىگويد نكن، هر فردى در هستى خودش اين معنى
را ادراك مىكند كه امر به ضدين يا نقيضين دارد.
كشمكش روحانيت و حيوانيت در آدمى
بشر دو جنبه دارد، جنبه حيوانيت و روحانيت خصوصيت آدمى در بين موجودات همين است،
هر موجودى مقامى دارد(343) مگر آدمى كه بين دو
جنبه گرفتار است نفس و هوى و شهوات حيوانيه از آن طرف عقلش، روحش دعوتش مىكند به
عالم باقى كه به ابرار و اخيار ملحق گردد، اين كشمكش در وجود آدمى است بشر سر دو
راهى عجيبى است هر قدمى كه بردارد بين الامرين است اينجا آدمى مختار است خواسته نفس
را بشنود يا روح را، اگر تابع نفس شد عاقبة الامر حيوانى از حيوانات عالم آخرت
مىگردد كه براى او ملكى است، شخص گنهكار بعد از مرگ مالك دارد مالك جهنم، مالك
حيوانهاى دو پا، در برزخ است هر كس ذليل نفس و هوى شد فردا بايد ذليل مالك جهنم
باشد تا مىخواهد صدايشان بيرون آيد همه را تو سرى مىزند(344)
صدايتان بگيرد، در دنيا چقدر به شما التماس كردند بيائيد آدم شويد راه حيوانات را
طى نكنيد اگر بشرى شد حر، ذليل نفس و هوى نشد، آن نداى رحمانى را ادامه داد كه دعوت
به باقى مىكند بشارت براى چنين افراد است(345)
آن جوان قوى كه تا زن اجنبهاى جلويش رد مىشود روح لطيفش مىگويد نگاه نكن، به
وسوسه نفس هيچ اعتنائى ندارد آيا مساوى است با آن جوانى كه تا چشمش مىافتد چنان
ذليل مىشود تا جائى كه دنبالش ميافتد، بدانيد در پيروى از فرمان خدا عزت و خلاصى
از اسارت است و در پيروى از نفس و هوى ذليل شد و توسرى خوردن از نفس و هوى است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد اگر سلطنت هفت اقليم را به من بدهند كه در
برابرش پر كاهى از دهن مورى به ستم بگرم نخواهم پذيرفت(346)
على (عليه السلام) عزيز است اقتضائات نفس و هوى هيچ اثرى در او نمىگذارد، قياس كن
با آن بدبختهائى كه براى مقام رياستشان چه ظلمها مىكنند، اين ذلت است.
تو بنده بنده من هستى
در سابق سلطانى با طمطراق مىگذشت به عالمى رسيد كه نشسته بود، عالم از جايش حركت
نكرد، سلطان ناراحت شد و نزديك آمد باز هم آن عالم از جايش بلند نشد، گفت مگر مرا
نمىشناسى؟ گفت: چرا شما را خوب مىشناسم شما غلام كسى هستى كه من سلطان او هستم
يعنى تو اسير رياست و شهوتى در حالى كه شهوت و رياست مغلوب من است، تو ذليل پول
هستى من كه پول نمىخواهم.
پول عثمان نمىتواند ابوذر را بفريبد
يا مانند داستان ابوذر وقتى كه در شام تبليغات ضد اموى را بدون ترس پياده كرد، هر
چه مىتواند مقام على (عليه السلام) و بطلان عثمان را آشكار مىكند از جلوى كاخ
عثمان گذشت متحير مىشود فرياد مىزند و اعتراض مىكند، اين است راه و روش انسان؟!
عثمان هرچه كرد بتواند ابوذر را ساكت كند نتوانست، دو غلام زرنگ داشت كه خيلى
هوشيار بودند، دويست اشرفى به اين دو غلام داد و گفت: اگر توانستيد به ابوذر
بقبولانيد من شما را آزاد مىكنم آنها هم كيسه اشرفى را برداشتند آمدند خدمت ابوذر
وقتى نشستند پولها را جلوى ابوذر گذاشتند ابوذر گفت از كجاست گفتند از بيت المال
است گفت به همه اين اندازه داديد؟ گفتند خير براى شما است گفت من كه احتياجى ندارم
اشاره به تغار كرد گفت تا اين هست احتياجى ندارم غلامها به خيالشان اين تغار پر از
اشرفى است آمدند سر تغار را برداشتند ديدند دو قرص نان جوين است گفتند چيزى كه نيست
فرمود يكى براى ظهر و ديگرى براى شبم فردا هم كه معلوم نيست جزء عمرم باشد غلامها
به التماس افتادند راستش را گفتند كه عثمان به ما گذرانده اگر بتوانيم اين پول را
به تو بدهيم كه اگر اسم على (عليه السلام) را نبرى شما را آزاد مىكنم، بشنو از
جواب اين مرد فقيه.
گفت: ان كان فيه عتقكما ففيه رقى من اين پول را
بگيرم كه شما آزاد شويد آن وقت خودم بنده او شوم(347).
توقف و احتياط در موارد مشتبه
قربان كسى كه هوشيار باشد هر وقت سر دو راهى راه خدا را رها نكند هميشه حواستان به
خودتان باشد اگر تشخيص نمىدهيد عند الشبهه بايستيد تا ثابت نشود كه رحمانى است
انجام ندهيد كه اگر در راه شيطانى افتاديد سقوطى مىكند كه ديگر علاج ندارد.
تزكيه نفس يعنى مخالف هوى، روح را تقويت، و هوى و هوس را تضعيف كن كه به نفع خودت
است روزه ماه رمضان اگر بر كسى گران باشد از روى نادانى است، اگر پرده عقب رو و
حقيقتش را ببينى كه خدا چه منتى بر خلق گذاشته از شوق روز شمارى مىكردى كه چه وقت
ماه رمضان بيايد، بايد ماه رمضان عيدت بشود السلام عليك يا عيد
الاولياء شرافتمند مىشوى، از حيوان جدا مىشوى، تا آدم نشوى كه در عالم
اعلى راه ندارى، فرض كنيد نوشتهاند كسى كه گريه بر حسين (عليه السلام) كند بهشت
برايش واجب است بدانيد ثوابها فرع بر اين است كه آدم شود، بشود بهشت برود آن وقت
بهشت برايش واجب است اگر كسى ايمانى ندارد به بهشت هم راهى ندارد.
على (عليه السلام) اسير نفس نمىشود
و لقد امر على اللئيم يسبنى فمضيت ثمة قلت لا يعنينى
اين شعر نسبت به على (عليه السلام) است خود على (عليه السلام) مىفرمايد خودم به
گوش خودم شنيدم كسى به من دشمنام مىداد من روى خودم نياوردم گفتم لابد به على
ديگرى بد مىگفته است.
تو حد وجوديت آن قدر ناچيز است كه تحمل اينكه از حرفى بگذرى ندارى به قدرى ذليل
هستى كه يك خيالى رهايت نمىكند آيا مىشود در بهشت نزد اوليا خدا باشى. مرد كسى
است كه از خدا غافل نشود(348) رياست گولش نزند،
هر كس ذليل اينها است بهشت جايش نيست(349)
اينها مريضند. بهشت دارالاسلام است نه بيمارستان(350)
عزت و سعادت براى كسى هست كه آن اقتضاء رحمانيش را پيروى كند و بس. اقتضائات شيطانش
را پيروى نكند.
راه و چاه معلوم، و جبر هم نيست
عرض ما در معرفة النفس بود يك رشته از معرفت اينكه نفس آدمى هميشه بين دو اقتضاء
ضد است كه اختيار يكى از آن دو به دست خودت است و جبر هم غلط است. كسى را به زور به
بهشت نمىبرند. هر كس مايل باشد به پاى خودش مىرود، هر كه جهنمى مىشود با پاى
خودش جهنم مىرود. بدانيد هر كس اول وقت رو به خانه خدا مىآيد به پاى خودش رو به
بهشت مىرود هر كس هم رو به سينما رفت، به پاى خودش رو به جهنم مىرود. شاعر چقدر
خوب گفته:
اينكه گوئى اين كنم يا آن كنم
|
|
خود دليل اختيار است اى صنم
|
هر كارى كه خواستى بكنى آخرش را ببين مرد آخر بين مبارك
بندهاى است فرض كنيد سينما همان يك ساعتش كيف دارد و اما آخرش هرگاه
از سينما بيرون آمدى يك پارچه آتش هستى كه بىاختيار مىخواهى به زن مردم بچسبى.
بالأخره ذليل مىشوى. سينما مركز اسارت است، از حريت مىافتد. هر رياستطلبى، هر
پول دوستى ترسو است. هر خداطلبى از هيچ كس ترسى ندارد.
كسانى كه به آنها مىگويند عدهاى در كمين هستند كه چنين و چنان كنند مىگويند ما
خدا داريم و خدا بس است ما را(351).
هر كه بامش بيش، برفش بيشتر
آخرش را بپائيد نتيجه را ببينيد. استفادهاى كه مىخواهى دنبالش بروى اگر پولت
بيشتر مىشود حماليت بيشتر مىشود، دردسرت بيشتر مىشود لذا مىفرمايد كه عقل مؤمن
هميشه جلوى كارش است. اول رجوع به قلبش مىكند ببيند آيا غذاى روح است يا عذاب روح
است آيا تقويت روح است يا تقويت نفس و هوا است، آيا نتيجه باقيه است يا نتيجه فانيه
است.
شريح قاضى اسير بدره زر
حكايت شريح قاضى است كه ابن زياد به او گفت نظرت در كشتن حسين (عليه السلام) چيست؟
دفعه اول قلمدانش را بسرش زد كه سرش شكست آيا من فتوى بدهم به قتل حسين (عليه
السلام)؟! حسين (عليه السلام) بىگناه است. ابن زياد شب كه شد دو يا سه بدره زر كه
يك بدره به قدر صد اشرفى ارزش داشته براى شريح فرستاد. واى از اين مال. شريحى كه
روز قبلش چنان عزتى داشت مىگفت: آيا من فتوى به قتل حسين (عليه السلام) بدهم؟! سه
بدره زر چنان ذليلش كرد كه فردا در مجلس كه حاضر شد ابن زياد گفت درباره حسين (عليه
السلام) چه فكرى كردى، اين خبيث با كمال جرأت گفت: هر چه فكرش كردم، مىبينم كشتن
حسين (عليه السلام) لازم است چرا؟ زيرا مىخواهد فساد بكند. كشتن حسين (عليه
السلام) آسان نبود. ابن زياد ولدالزنا مىدانست چطور مردم را تهييج كند كه شمشير
روى حسين (عليه السلام) بكشند. تا اين فتوى را داد ابن زياد حرامزاده گفت بگوئيد
فتوى را در مسجد روى منبر براى همه بخوانند مسلمانها كه آمدند گوش كردند همه گفتند
سمعنا واطعنا بعد گفت هر كس مىخواهد براى راى خدا كار كند، آماده شود
براى جنگ با حسين (عليه السلام). از آن طرف در بيت المال را هم باز كرد.
آيا كسى هم به يارى حسين آمد؟ بلى دو پيرمرد سراغ دارم هر كدامشان مرد هزار مرد
بودند يكى حبيب بن مظاهر و ديگر مسلم بن عوسجه. اين دو بزرگوار شبها حركت مىكردند
روزها پنهان مىشدند كه مبادا آنها را بگيرند. چه مردانى هر چند عددشان كم بود ولكن
به حسب ايمان و حقيقت مردان بزرگى بودند.
31
بسم الله الرحمن الرحيم
وجود مدركات دليل بر تجرد روح
هر چه به اعضاء و جوارح درك مىشود، در نفس باقى است، آنچه گفتهاى در حافظهات
هست، اگر كسى بخواهد بشمارد عدد كلماتى كه از اول عمرش تا حالا شنيده به حساب
نمىآيد. يك ساعت كه اعضاء در حركت است تمام در ذات منعكس مىشود اگر بخواهند روى
كاغذ بياورند نمىشود. اجمالاً لوحه مادى براى همه ادراكات در عالم ممكن نيست. اگر
يك لوحى باشد از مشرق تا مغرب بخواهند در آن لوح آنچه را كه شما ديديد و شنيديد،
گفتيد و خورديد، حس كرديد در اين لوح ثبت كنند باز هم جايش نمىشود ولى روح چيست؟
كه تمام اين نقوش در آن هست بدون تزاحم. آيا اين مطلب برهان نمىشود بر اينكه آدمى
ذاتش ماده نيست بلكه حقيقت آدمى كه نفس ناطقه باشد و اين همه مدركات در آن جاى
گرفته مجرد است. دو داستان براى شناخت روح و قدرت روح و فهميدن اينكه روح حاكم بر
بدن است ذكر مىشود:
معالجه خوارزمشاه به كمك قوه روح
خوارزمشاه مبتلا به فلج شده بود. اطبائى كه در دسترس بودند معاينه كردند گفتند:
فايدهاى ندارد، متخصص در آن زمان استاد كل در طب محمد بن زكرياى رازى بوده،
خوارزمشاه احضارش مىكند بعد از اينكه معاينهاش مىكند، متوجه مىشود كه اين درد
به دواهاى عادى علاج شدنى نيست مگر اينكه از قوه روح استمداد بشود. خواست مداواى
روحى كند رو كرد به سلطان گفت قول بده آنچه را كه در مداواى تو عمل كنم در امان
باشم. بعد امر كرد حمام را گرم كنند و درجه حرارتش در اختيار طبيب باشد و سلطان را
برهنه كنند، وسط حمام يك قطعه سنگ باشد و سلطان را روى سنگ داغ بنشانند و داخل حمام
هيچ كس نباشد تا وقتى كه من خودم بروم براى مداوايش. محمد بن زكريا گفت آتش حمام را
زياد كنيد (تا بخار زياد شود و مفاصلش را نرم كند) هنگامى كه عرق كرده مفصلها همه
رطوبتش زياد شده آن وقت شمشير برهنهاى به دست گرفت ( هيكلش هم قدرى موحش بوده است)
در حمام را كه بسته بودند يكدفعه در را محكم زد و چند فحش به شاه داد شمشير كشيده
رو به مريض آمد شاه هم از ترسش خودش را در خزينه انداخت. بالأخره بلند شد طبيب چنان
مرعوبش كرد كه روح به ميدان آمد قوه واهمه بكار افتاد و بدن را بلند كرد خلاصه وقتى
كه شاه خودش برخاست و به خزينه رفت محمد بن زكريا هم برگشت و لباسش را پوشيد، اسبش
را سوار شد و فرار كرد سلطان متوجه شده صدا زد لباسم را بياوريد و آن وقت گفت محمد
بن زكريا را بياوريد تا خلعتش بدهم، غرضم مسأله قدرت روح است.
واهمه محكوم به اعدام او را مىكشد
نظير آن دو نفر مقصر كه محكوم به اعدام بودند چشم يكى را مىبندند در مقابل ديگرى
كه چشمش باز بوده، رگش را مىزنند خونش را مىگيرند، آنقدر خون مىآيد كه مىافتد و
مىميرد، دومى را مىآورند چشمش را مىبندند، اما رگش را نمىزنند، تنها اشارهاى
به بدنش مىكنند چون چشمش بسته بود به خيالش رگش را زدهاند از وضع رفيقش دقيقه
شمارى مىكرد اجمالاً همان موعدى كه آن رفيقش افتاده بود او هم افتاد و مرد الى غير
ذلك.
اطباى جديد هم گفتهاند تلقين مؤثر است اگر كسى تلقين مرض به خودش كند بالأخره از
پاى مىافتد چنانچه تلقين اسلامى نيز مؤثر است حتى گفته شده مار گزيده، تا نفهميده
مار او را گزيده است اميد خوب شدنش هست ولى تا فهميد كار مشكل است سرش اين است كه
در اثر هول و هراس جريان سريعتر و زود سم به قلب مىرسد و از كار مىافتد.
كارى روان را از كار ديگر باز نمىدارد.
مىخواهم به برهان و داستان بفهمانم كه شما اين بدن نيستيد اين بدن مركب شماست اگر
گفتى نشانم بده مىپرسم مىشود عقلت را نشان من بدهى موجود غير مادى ديدنى نيست
بلكه آثارش را مىتوان ديد آثار روحت جنبش بدن است كارهاى روح در اين بدنت نظير قوه
حافظه كه عرض شد اى برهانهاى روح لا يشغله شأن عن شأن
لقمه گذاشته در دهنش ذائقه درك مىكند شيرين است، در همان آن زبان مشغول حرف زدن
است دندان هم مىجود و زبان هم حرف مىزند و در همان حال چشمش هم مىبيند، گوشش هم
مىشنود در عين حالى كه حافظهاش كار مىكند، سراسر بدنش در كار است حتى دست و پا
هم در همان آن در حركت است بدون اينكه دستگاهى مزاحم دستگاه ديگرى بشود قواى باطنيش
در كار است در عين حال نفس هم مىكشد. خداوند براى نفس كشيدن آدمى مجراى ديگرى جز
دهان قرار داده است و آن بينى است يكى از اسراسش آن است كه وقتى دهنت را پر كردى از
لقمه، نفس راهى ندارد، دو سوراخ دماغ يدكى است كه اگر دهنت لقمه داخلش هست، از راه
بينى نفس بكشى و دو تا سوراخ براى اين است كه اگر يكى بود خطر داشت ممكن است بند
بيايد. اجمالاً لا يشغله شأن عن شأن(352)
تا بشر خداى را بشناسد.
توانائى خدا در حال مرگ، آشكار مىشود
دعاى جوشن كبير نامهاى نيك پروردگار است كه هميشه خوب است خوانده شود بالأخص ماه
رمضان و شبهاى احياء به يك جمله از دعاى جوشن التفات كنيد يا
من فى الممات قدرته هر كه بخواهد قدرت خدا را بفهمد ساعت مرگ كسى حاضر
شود. اين همان بشرى بود كه چندين كيلو بلند مىكرد، همان بشرى بود كه با زبانش چقدر
ذكرها مىخواند حالا يك كلمه مىخواهد بگويد زبانش نمىجنبند.
آنان كه به صد زبان سخن مىگفتند
رو به گورستان دمى خاموش نشين
|
|
آيا چه شنيدند كه خاموش شدند؟
آن سخن گويان خاموش را ببين
|
ساعت مرگ هر چه بخواهد كارى بكند نمىتواند، بر خلاف ساعتهاى ديگرش، قدرت ديگرى
نيست، ساعت مرگ مىفهمد قدرت مال ديگرى بود.
پىنوشتها:
324) سراج الشيعه ممقانى، ص 131، س 26.
325) نسوه متبرجات كاشفات عاريات من الذين داخلات فى الفتن مجالس المواعظ، شيخ
شوشترى، ص 140 .
326) سفيه البحار، جلد 2، صفحه 348، س 13.
327) فتكوى بها حباههم و جنوبهم و ظهورهم سوره توبه، آيه 35 .
328) مفاتيج الجنان، دعاى جوشن كبير.
329) و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور سوره آل عمران، آيه 1/font>.
330) ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيل صفاً كانهم بنيان مرصوص سوره صف، آيه 4 .
331) سفينه البحار، جلد 2، صفحه 416، س 1.
332) تفكر ساعه خير من عباده سنه بحار، جلد 71، ص 327، حديث 22 .
333) فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى . سوره فجر، آيه 30 و 31 .
334) يحشر بعض الناس على صور تحسن عندها القرده و الخنازير علم اليقين فيض، ص 200
.
335) يا مولاى بذكرك عاش قلبى مفاتيح، ص 192، دعاى ابو حمزه ثمالى .
336) و ارفعوا اليه ايديكم بالدعاء فى اوقات صلاتكم .
امالى صدوق، خطبه شعبانيه، ص 85
337) سوره آل عمران، آيه 191.
338) و واعدنا موسى ثلثين ليله و اتممناها بعشر فتم ميقات ربه اربعين ليله
سوره اعرافآيه 138
339) شهدا الله انه لا اله الا هو و الملائكه و اولوا العلم سوره آل عمران، آيه
340) من عرف نفسه فقد عرف ربه . غررالحكم، جلد 2، ص 625 حديث مشهور
341) و الانعام خلقها لكم . سوره نحل، آيه 5
342) خلقت الاشياء لاجلك و خلقتك لاجلى حديث قدسى
343) و ما منا الا له مقام معلوم . سوره صافات، آيه 164
344) قال اخسئوا فيها ولا تكلمون . سوره مؤمنون، آيه 110
345) ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء
محياهم و مماتهم. سوره جاثيه، آيه 20
346) والله لو اعطيت الاقاليم السبعه بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نمله
اسلبها جلب شعيره ما فعلته . سوره جاثيه، آيه 20 .
347) سفينه البحار، ج 2، صفحه 452 ولئالى الأخبار، ج 1، ص 85، اختلاف فى الجمله .
348) رجال لا تلهيهم تجاره ولا بيع عن ذكر الله . سوره نور، آيه 37
349) وازلفت الجنه للمتقين. سوره شعراء، آيه 90
350) لهم دار السلام عند ربهم و هو وليهم . سوره انعام، آيه 127
351) الذين قال لهم الناس ان الناس قدجمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايماناً و قالوا
حسبنا الله و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم يمسسهم سوء . سوره آل
عمران، آيات 173 174
352) دعاى مشلول در مفاتيح الجنان.