معارفى از قرآن

شهيد محراب آيت الله دستغيب (ره)

- ۱۱ -


پا در خانه مى‏گذارى ياد قبرت كن

ماه رمضان رو به اتمام است، نمى‏دانم كارهايتان يك طرفى شد يا نه. اين همه خودتان را سرگرم نكنيد هر چه كه شما را از خدا باز مى‏دارد كنار بگذاريد مرگ را نزديك ببينيد. امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد(260) در خانه كه مى‏رويد، پا كه در منزل مى‏گذاريد ياد كن از منزل ابدى خودت. ياد كن وقتى كه پايت را در گور مى‏گذارند. اينجا خودت با كيف خودت مى‏روى، آنجا كه بى‏اختيار تو را مى‏برند. امام مى‏فرمايد: به خانه كه مى‏روى تا ياد كن خانه گورت را، اگر كسى اين معنى را ملتزم شود، كجا ديگر در خانه با زنش نزاع مى‏كند تمام نزاع و جدالها از غفلت است.
اما موقعى كه از خانه مى‏آئى بيرون، امام مى‏فرمايد: در نظر بياور وقتى كه از اين خانه جنازه‏ات را بيرون مى‏آورند حالا خودت آمدى، يك روز هم تو را مى‏آورند. خدايا تو خودت قبل از مرگ هوشيارى بده.

ياد مرگ، چاره سختى دل

ياد مرگ، علاج قساوت است. اى كسى كه از قساوت قلب مى‏ترسى، علاج قطعيش ياد مرگ است تا جائى كه بعضى از بزرگان بودند در خانه، قبر خودشان را درست مى‏كردند كه جلوى چشمشان باشد. مجلله علويه نفسيه سلام الله عليها كه در مصر قبر شريفش مى‏باشد علويه‏اى است كه به چند واسطه به امام حسن مجتبى (عليه السلام) مى‏رسد. در حالات اين مجلله نوشته‏اند قبربش را آماده كرده بود روزها در قبرش مى‏رفت و قرآن مى‏خواند. قربان آدمى كه در گور خودش براى خودش قرآن بخواند. شش هزار مرتبه قرآن را در گور خود ختم كرد(261) زن هم در عالم اين جور پيدا مى‏شود؟ بله، بعضى از زنها هستند صد شرف بر مردها دارند. كدام مرد است كه اين قسم مردانه ميدان بيايد. غرضم قبرهايشان را آماده مى‏كردند گاهى سر قبرشان مى‏رفتند.

گوشه‏اى از سفرنامه ابن بطوطه

ابن بطوطه در سفرنامه‏اش مى‏نويسد: در شيراز سه روز بودم و اين سه روز در مسجد جامع عتيق شيراز ماندم. مردم در اين مسجد اعتكاف مى‏كردند كه محل شاهدم نيست. مى‏گويد در جنب مسجد جامع عتيق شيراز (راجع به ششصد يا هفتصد سال قبل است) بازارى است كه مثلش را نديدم مگر در جنب مسجد جامع اموى كه نامش سوق حميديه است غير از شام چنين بازار زيبا و با شكوهى در تمام شهرهائى كه رفته بودم نديدم. در اين بازار (شايد بازار حاجى فعلى شيراز باشد) چشمم به دكانى افتاد كه يك نفر نورانى، اهل تقوا، ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن مى‏خواند. رفتم نزديك سلام كردم نشستم، او هم پذيرائى كرد گفتم: شما اينجا چه مى‏كنيد گفت من شغلم تجارت است. هرگاه مشترى نباشد قرآن مى‏خوانم نگاه كن فرشها را عقب زد ديدم قبر است گفت اين گور خودم است كنار گور خودم مى‏نشينم براى خودم قرآن مى‏خوانم. گورم را در مغازه‏ام قرار داده‏ام كه گول دنيا را نخورم و وصيت هم كرده‏ام هر وقت مردم همينجا خاكم كنند كه خودم آماده كرده‏ام.
بعد از خودت هر كس بيايد بالاى گورت قرآن بخواند مثل يك آيه كه خودت بخوانى نيست، خودت يك سوره‏اى بخوانى بهتر است از ختم قرآنهائى كه قاريها بخوانند.

24

بسم الله الرحمن الرحيم
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون ان المصدقين والمصدقات و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم‏(262)

تفكر در حيات، راه خداشناسى

اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها مطلب اساسى مهمى را كه در قرآن مجيد بيش از پنجاه جا در اثر اهميتش تكرار كرده، اينجا نيز يادآورى مى‏فرمايد بر عموم مسلمين لازم است فكر كنند، مبدأ و معاد خود را بشناسند و آن موضوع حيات است، حيات يعنى زندگى، مقابل موت - اى بشر نفهم! تو، به چه جرأت به خدا كافر مى‏شوى در حالى كه مرده بودى تو را زندگى داديم‏(263) اين حيات از كجا آمد؟ آيا ماده مى‏تواند مولد حيات بشود؟ نگاهى به كره خاك بكن، خاك بيجان را چه كسى جان داد(264)؟ خدا است كه جان به تو داد و بعد هم مى‏گيرد و دوباره زنده‏ات مى‏كند(265) يحيى و يميت در قرآن زياد به آن تكيه شده است براى پيدايش ايمان، معرفت، شناسائى خدا و شناسائى حيات بعد از مرگ تمام بر موضوع حيات تكيه شده است.

حقيقت حيات مانند و جود شناخته نشده

با اينكه معنى حيات بديهى و آشكار است اما كنه و حقيقت آن از هر معمائى پيچيده‏تر است و قابل درك نمى‏باشد بفرموده حاجى سبزوارى:

مفهومه من اعرف الاشياء   و كنهه فى غاية الخفاء

معنى حيات را هر عاقلى مى‏فهمد كه زنده داراى حيات است و بى رشد و نمو مرده است و اما حقيقتش از حقائق مجهوله‏اى كه از اول خلقت تا كنون هيچ دانشمندى پيدا نشده كه بفهمد حقيقت حيات چيست؟ چون حجيات غير از ماده است ماوراء حس است از عالم غيب از مقام غيب الغيوب تراوش كرده است حياتى كه در كره خاك در حيوانات، نباتات، جمادات هر چه كه مى‏بينى تمام رشحه‏اى است از حى مطلق، در اصطلاح گويند ضم معدوم به معدوم وجود نمى‏آورد - ضم بى‏شعور با بى‏شعور كه شعور نمى‏آورد اگر صدها يا هزارها اتم جمع بشوند نمى‏توانند شعور بياورند.

ذات نايافته از هستى بخش   كى تواند كه شود هستى بخش

ماده بى‏شعور نمى‏تواند شعور دهنده بشود - ديگر آنكه چطور مى‏توانى بگوئى حيات معلول ماده است در حالتى كه حيات، قاهر بر ماده و بالاتر از آن است و ماده را خورد مى‏كند.

آثار حيات در بدن انسان

آثار حيات در بدن خودت را تامل كن، خوراكى كه آدمى مى‏خورد به هر جا كه مى‏رسد مناسب همانجا مى‏شود از حيث كم و كيف مثلاً به سياهى چشم مى‏رسد سياه مى‏شود، به سفيدى چشم، سفيد مى‏شود، به قرمزى لب قرمز مى‏شود صبغة الله دستگاه رنگرزى خدا، بايد پى به معنويات ببرى ببينى چه خبر است، تو با حيوان فرق مى‏كنى بايد عاقل شوى، غرضم قاهريت جان است.

ريشه درخت، سنگ را مى‏شكافد

مثال واضحتر بزنم، ريشه درخت را هرگاه از زمين بيرون بياورى با يك فوتى تكان مى‏خورد بلكه همين ريشه اگر جاندار باشد كوه را تكان مى‏دهد، سنگ را مى‏شكافد اين قاهريت از كجاست؟ آيا از مناده است؟ اينجور ماده را مى‏كوبد پس غير از ماده است اينها رشحه‏اى از رشحات حى مطلق است الحى القيوم از حياتش فيض بخشى كرد و به موجودات داد در كوهها تماشا بكن ببينن حيات چه كرده است جان اين قسم نفوذ دارد فانظر الى آثار رحمة الله به قول يكى از محققين مى‏فرمايد ابواب فقه (نماز، روزه، خمس) قريب يك صد و پنجاه آيه است اما آيات معارف، آيات خداشناسى هفتصد و پنجاه آيه قرآن است مثلاً اگر يك دفعه گفت نماز بخوان چندين مرتبه مى‏فرمايد تدبر، تفكر كن كيف يحيى الارض بعد موتها زمين مرده را چگونه زنده مى‏گرداند، همان كه اين حيات را مى‏دهد، همان هم آن را مى‏گيرد يحيى و يميت امروز تكيه حرف من حيات است خداى ما در قرآن مجيد روى اين موضوع زياد تكيه فرموده بايد مسلمانان حيات را در نظر بگيرند.

از آب بيرنگ صدهزاران رنگ

از عناصر پراكنده و خاكهاى تيره گياه مى‏رويد، با كم و زيادى اجزاء مى‏بينى بوى گلها فرق مى‏كند. مثلاً يكى گل سرخ، ديگرى گل زرد، يكى نسترن، ديگرى گل ياس، شب بو، گل محمدى، هر گلى بوئى مى‏دهد. اين اختلافات از چيست يك آب هم كه بيشتر نيست كه رنگهاى مختلف، طعمهاى متفاوت، مزه‏هاى گوناگون از آن پيدا مى‏شود.

گياههاى نامرئى

اخيراً كشف كرده‏اند سبزيهائى در كره زمين خدا آفريده كه از بس لطيف است چشمهاى عادى آن را نمى‏بيند. گاه گاهى اول غروب روى آبها، پشت بامها گاهى خط سبزى بنظر مى‏آيد اين درختها است، گياهها است كه دست قدرتش در هوا آفريده كه بدانيد خدا همه كار مى‏تواند بكند.
در بزرگى مى‏رسد به درخت مثل نارگيل نود قدم طول اين درخت است. بعضى درختها است كه پنج نفر دست به دست هم بدهند قطر آن را مى‏گيرند.

درخت حيوان خوار

ديگر از مسائلى كه عجيب است، مسأله حس و شعور است. شعور از حيات است البته شعور نباتى ضعيف‏تر از شعور حيوانى است مثالهائى ذكر شده، طنطاوى مى‏گويد، درختى است كه به عربى به آن النبات المفترس گويند. در فارسى اسمش نمى‏دانم چيست.
از خصوصيات اين درخت آن است (همه حيوانات درخت مى‏خورند) اين درخت حيوان مى‏خورد و كيفيتش اين است كه همينطور منتظر است حشره‏اى يا پرنده‏اى بيايد روى برگش بنشيند فورا بالا و پائين برگ را جمع مى‏كند، زود پنهانش مى‏كند و مواد صمغى هم دارد آن وقت برگ درخت هم آن را مى‏مكند آنقدر پرنده را مى‏مكند تا خلاص شود. به زبان حال، اين درخت مى‏گويد: ان الله على كل شى‏ء قدير.

چشم براى ديدن عجائب و شامه...

ربط و ارتباطها را اى انسان بدان كه ناظم يكى است شاهدش اين است همان كه چشم به تو داد، درختها را خلق كرد كه تو ببينى و بشناسى و بگوئى الله اكبر، چشمت ببيند، عقلت بفهمد، زبانت ترجمان دلت گردد، بگويد سبحان الله، اشهد ان لا اله الا هو الحى القيوم. باز مثال بزنم: اين بوهائى كه خدا در گياهان خلق كرده، اگر حيوانى كه شامه داشته باشد نيافريند چه فايده؟ بوى خوش خلق كردن چه فايده؟ مگر اينكه شامه‏اى هم بيافريند كه ادراك كند بگويد سبحان الله.

مراتب حيات، نباتى و حيوانى

بلاشك حيات از خدا است هيچ عاقلى نمى‏تواند حيات را مستند به ماده كند و لذا در قرآن مى‏فرمايد: كيف تكفرون بالله و كنتم امواتاً فاحياكم‏(266) اى كافرون چطور منكر خدا مى‏شويد در حالتى كه خدا به شما جان داد، علقه كه بودى جان داشتى، نطفه كه بودى جان داشتى، اين جان از كجا آمد، مگر تو يك مشت خاك بيشتر بودى؟ جان، آيت كبراى خدا است، آنگاه جان سه مرتبه دارد اول جان نباتى، يعنى خدا اين حيات را كه داد انواع روئيدنيهاى زمين پيدا مى‏گردد.
دوم حيات حيوانى علاوه بر اينكه نمو و رشد دارد متحرك بالاراده هم هست و ادراكات زيادترى هم دارد، بينائى، شنوائى حس‏هاى ديگر متحرك بالاراده بودن، رفتن به جائى يا نرفتن به اختيار مثلاً گوسفند حيوان است اگر برايش آب نياورند خودش مى‏رود مى‏خورد و درخت اينطور نيست چون متحرك بالاراده نيست.
علف، چشم و گوش ندارد، گوسفند چشم و گوش دارد اين را حيات حيوانى گويند و آثارش به مراتب زيادتر از حيات نباتى است بالاتر از اين هم داريم. امروز مى‏خواهم حيات سوم را برايتان بگويم.

حيات آدمى روح الايمان است

حيات سوم، حيات آدمى است حيات آدمى يعنى جان زيادترى بايد پيدا بشود غير از جان حيوانى است. جان حيوانى يعنى خوراك خوردن، توليد نسل كردن، جنبش كردن، اينها همه‏اش حيوانى است قدرت ديگرى بايد پيدا بشود كه اسمش را مى‏گذاريم روح الايمان تمام سعادت همان است روح الايمان و عقل و عدل و علم يكى است آدمى برسد به جائى كه تكيه به غيبت پيدا كند(267) علم ماده پيشش هيچ باشد. روايتى است كه مى‏فرمايد: كسى به طعم ايمان نمى‏رسد تا تكيه‏اش به آنچه در خزينه خداست بيشتر باشد از آنچه در دست او است‏(268) مثلاً صد ميليون در بانك دارد يك ذره دل خوشى به آن ندارد، قوت قلبش آنچه پيثش خداست مى‏باشد، رشدش به جائى مى‏رسد كه تمام زندگى دنيا پيشش كوچك مى‏باشد مى‏فهمد دنيا نيارزد آنكه پريشان كنى دلى براى عمر دو روزه، اين همه حرص، ولع فايده ندارد. رشد كه پيدا شد مى‏فهمد براى نهادن چه سنگ و چه زر عاقل چرا اسراف مى‏كنى؟ اسراف ظلم است. من امروز دو سه مثال بزنم براى روح آدمى:

خرجهاى بيهوده و دورى از ايمان

ثروتى كه خدا داده براى رفع حاجت است بطور كلى هر چه پول جمع كند از حيوانيت تجاوز نكرده است كوچك، پست، رذل، ظالم، مسرف است يا روى هم بگذارد يا در غير محل صرف بكند خلاف رضاى خدا است، در مجله‏اى نوشته بود در آمريكا ساليانه سه ميليارد دلار خرج سگها مى‏شود ملتها را لخت مى‏كنند آن وقت خرج سگ مى‏كنند، حتى ايرانيان هم تقليد از آمريكا كرده‏اند، در روزنامه‏اى نوشته بود خانواده‏اى سگشان دندان درد گرفته بود خانم گفته بود در ايران معالجه نمى‏شود بايد بفرستيم لندن، اجمالاً بليط هواپيما براى جناب سگ الدوله مى‏خواستند بگيرند خودش تنها هم نمى‏شود بايد نوكرى هم داشته باشد، بدبخت، خدا سگ خلق كرده براى خدمت تو، نه تو را براى خدمت او! خدا سگ آفريده كه پاسبان خانه تو باشد نه اينكه تو او را هم خوراك خودت بكنى.

شراب ضد ايمان

در كيهان نوشته بود كه در ايران روزى ششصد هزار شيشه شراب زهرمار مى‏كنند واقعاً(269) فساد همه جا را گرفته است، خرپولهائى كه پولهايشان را در بانك مى‏گذارند مگر غير از اسراف است حرام است مى‏دانيد چه اشخاصى در پائين همين شهر به چه سختى زندگى مى‏كنند يا مثلاً مردك يك ماشين براى خودش يكى براى زنش، يكى براى پسرش، يكى براى نوكرش كه فرمان ببرد، خريده است آيا ظلم نيست؟!

در برابر نعمت خدا خدمتى به دينش كنيد

دو روز قبل روزنامه كيهان نوشته بود در كشور سعودى خطابه‏اى ملك ايراد كرده است كه در تمام كشور سعودى زنهاى خارجى كه سرگرم كارند (قريب سى هزار زن آمريكائى در كشور سعودى مشغول كار هستند) هر زن خارجى كه ساق و سمش باز باشد، مجرم است جريمه مى‏شود آخرش هم نوشته بود خدا نفتى به كشور سعودى داده كه در سال بيش از چهل ميليارد درآمد دارد. آيا ما در مقابل نعمتهايش نبايد خدمتى هم به دينش بكنيم ما در برابر اين همه نعمت نبايد منكرى را برداريم؟
كار اسراف در ايران به جائى مى‏رسد كه مرد بايد دو تا شلوار بپوشد زن اگر هيچ نپوشد عيبى ندارد؟ وضع شيئى در غير محل، اسراف است. دور شيطان نرويد تا حيات طيبه نصيبتان گردد(270) حيات طيبه وقتى نصيب مى‏شود كه آدم شويد خدا چراغى به دستت مى‏دهد كه در تاريكى جلوى پايت مى‏بينى‏(271) و مى‏روى. چراغ عبارت است از دين، تقوا، دانش حقيقى، خودشناسى، خداشناسى، عالم‏شناسى، هدف‏شناسى، كه حقيقت همه، ايمان است.

زمين مرده به ظلم را به عدل زنده مى‏كند

اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها آيه شريفه ظاهرى دارد و باطنى، به زمين مرده خدا جان مى‏دهد، گياه، حيوان در آن به جنبش مى‏آيد.
تاويل آيه هم بنا به روايتى كه از امام پنجم باقرالعلوم رسيده، يعنى يحيى الارض بالعدل بعد الجور هر جا عدل است حيات است هر جا ظلم است موت است، هر فردى كه عدل در او پيدا شد معلوم مى‏شود زنده است تا عدل پيدا نشده در حكم مرده است نگاه اين زرق و برقها نكن، اينها زندگى نيست كه بشر امروز دارد، اينها مردگى است، تمام توحش، تمام اضطراب است، دست به دل هر ميليونرى بگذارى خون مى‏چكد، يك نفر نيست كه از خود و خدا و زندگى و دولت و وضع زمان راضى باشد. بشر امروزه از همديگر كنار مى‏گيرند محبت از بينشان برداشته شده است، به نظر بيگانه به هم نگاه مى‏كنند حتى ارحام... زن و شوهرها كم و بيش اينطور شده‏اند، ظلم عالم را گرفته است، نشنيده‏اى كه در روايات مسلم از خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) شيعه و سنى بالاتفاق روايت كرده‏اند لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه رجلا من ولدى يواطى اسمه اسمى يملاء الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلما و جوراً(272) اگر از عمر دنيا باقى نمانده باشد غير از يك روز خدا آن يك روز را آنقدر طولانى مى‏كند تا آشكار شود، يكى از فرزند زادگان من كه اسمش اسم من است يعنى هم اسم محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) است پر مى‏كند زمين را از عدل، ايمان، تقوا، تا اسم ظلم آورده مى‏شود زود هوشتان به ظلم سلاطين نرود آن ظلمها هم يك رشته‏اش است، هر فردى كه نگاه كنى ظلمهائى دارد كه خدا مى‏داند، كيست كه ظالم نيست، دنيا پر است از ظلم، در هر خانه و در هر مغازه‏اى، در هر اداره‏اى بر وى ظلم است.

ايراد بى جا در ازدواج ظلم است

در موضوع ازدواج چه ظلمهائى مى‏شود، خدا زن را قرار داده براى انس مرد لتسكنوا اليها آيا عدل است كه دختر و پسر در سن بيست سالگى ازدواج كنند؟ دختر و پسر اول بلوغ حق ازدواج دارند قرآن مى‏فرمايد(273) اگر تهيدست باشند خداوند آنان را از بخشش خود بى‏نياز مى‏فرمايد. سابق هر جا كه مى‏رفتند براى عقد گفتگوئى كه مى‏شد عمده‏اش اين بود آيا اين جوان دين دارد يا نه؟ ايرادگيريها تمام غلط است فقط تكيه شما تقوا باشد المسلم كفوا المسلمة(274).

فرمايش على (عليه السلام) به علاء بن زياد بصرى

روايت كوتاهى بخوانم، علاء بن زيادى يكى از شيعيان خاص اسدالله الغالب على بن ابى طالب (عليه السلام) در بصره بوده است، بيمار شد خبر به على (عليه السلام) دادند در ايامى كه حضرت در بصره تشريف داشت فرمود: برويم عيادتش آقا عيادت كرد از علاء بن زياد وقتى تشريف آورد ديد پارك و ساختمانى تهيه كرده است على (عليه السلام) كه مريد دارى نمى‏خواهد بكند او حق مى‏گويد نگاهى به علاء كرد، نگاهى به ساختمان و دستگاه، فرمود: علاء تو براى بعد از مرگ به چنين خانه‏اى احتياج دارى نه اينجا آن هم خانه ملكوتى كه به اعمال صالحه تدارك مى‏شود خلاصه فرمود علاء اين اسراف است، بعد حضرت هم قدرى راه را نشانش داد فرمود: اگر آنچه را كه مى‏گويم بكنى اميد است كه همين خانه هم وسيله آخرتت شود اولاً حقوق الهى را بدهى، دوم اينكه به رحم خود كمك كنى، به فقراء اطعام نمائى آن وقت از اسراف بيرون مى‏آيد(275).

مهدى (عج) پرچمدار عدل

امروز جمعه آخر از ماه رمضان است، خوب جائى رسيديم به مهدى آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پرچمدار عدل آقائى است كه وقتى ظاهر گرديد ظلم را ريشه كن مى‏فرمايد - امام زمان شخص خاص و آن پسر امام حسن عسكرى است كه در سنه دويست و پنجاه هجرى كه مطابق با كلمه نور است متولد گرديده تا الان يك هزار و يك صد و اندى از سن شريفش مى‏گذرد مسأله طول عمر هم عقلاء گفته‏اند ميزان قطعى ندارد بعضى بگويند محال است كسى هزار سال عمر كند اگر محال بود پس حضرت نوح چيست؟ و در سلسله غير از انبياء درباره جمشيد نوشته‏اند هزار سال سلطنت كرد. ضحاك ماردوش هزار سال عمر كرد چند سال قبل در چين شخصى ديده شده است كه سنش سيصد سال است، دويست و هشتاد ساله مصر هم الان موجود است كه پسرش دويست و چهل ساله است قدرت خدا است كه اگر بخواهد نگاه بدارد.
ديگر آنكه مهدى (عج) كسى است كه همه پيغمبران آدم تا خاتم به امتشان بشارت دادند كه در آخر الزمان مى‏آيد زمانى كه در آن زمان يك نفر هادى آشكار مى‏گردد تمام كره زمين همه ايمان حقيقى مى‏آورند بشر معنى زندگى را آن وقت مى‏فهمد حالا توحش است آن زمان واقعا زندگى است خدايا به حق مهدى (عج) زمان ظهور مهدى آل محمد را جزء عمر ما قرار بده، در زبور داود خداوند صريحاً خبر داده الان هم موجود است عين همين مطلب هم در آن هست، كره زمين بالاخره عباد صالح وارثش مى‏شود هر جا بروى صلاح است‏(276).

جنگ و قحطى، آمادگى براى اصلاح

مى‏پرسى چطور مى‏شود كه يك نفر چهار ميليارد بشر ظالم را عادل بكند اول پيش از ظهور مهدى (عج) خداى تعالى دو بلا مى‏فرستد در كره زمين بشر را ثلث مى‏كند در روايت دارد موت احمر و موت ابيض دو موت واقع مى‏شود در هر موتى ثلثى از بشر از بين مى‏رود(277) موت احمر يعنى كشتار شايد جنگ سوم جهانى باشد و قطعاً پيش خواهد آمد كه در آن جنگ ثلث بشر از بين مى‏روند و اما موت ابيض قحط و غلاء است آن هم پناه بر خدا قحط و غلائى مى‏شود كه ثلث ديگر بشر هم از بين مى‏روند، ثلث باقى جنگ زده قحطى زده مصيبت و داغديده خدا آنان را در فشار مى‏اندازد كه صداى مهدى (عج) كه بلند مى‏شود مصلح آسمانى آمد همه بدوند و مطيع شوند(278) ديگر احتياجى به جنگ نيست.

صيحه آسمانى و نزول مسيح

از علائم قحطى كه قابل تغيير نيست صيحه آسمانى است يعنى پيش از ظهور مهدى (عليه السلام) در آسمان صداى عظيمى بلند مى‏شود و به گوش تمام جهان بشرى مى‏رسد و به هر بشرى به لغت خودش به گوشش مى‏رسد اى اهل عالم! آماده باشيد، ظاهر شد، آمد مهدى آل محمد (عج) تكان دهنده است همه را حركت مى‏دهد. شوخى نيست سيصد و سيزده نفر به طى الارض خودشان را به مكه معظمه خدمت مولايشان مى‏رسانند. ديگر از كارهاى عظيمى كه مى‏شود، نزول مسيح عيسى بن مريم است. عيسى (عليه السلام) حاضر مى‏شود پشت سر مهدى آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز مى‏خواند نصارا كه چنين مى‏بينند همه مطيع مى‏شوند(279).
در روايت است كه حضرت مهدى (عليه السلام) به عيسى مى‏فرمايد، تو بايست جلو براى نماز، عرض مى‏كند امروز پرچمدار الهى و هستى حضرت مهدى جلو، عيسى عقب سر، همه جا در ركاب ظفر امتثالش حاضر است حتى موقعى كه دجال را مى‏كشد مباشرش مسيح ذكر گرديده است‏(280) اين نشانه‏ها و جريانات از الطاف الهى به بشر است كه به طوع و رغبت مطيع مهدى (عليه السلام) شوند نه به زور.

با تكامل عقل، مردم رو به مصلح مى‏آورند.

كار مهم ديگرى هم مى‏شود. در اول اصول كافى در كتاب عقل روايت كرده است‏(281) از كشاف حقائق جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام) خداى عالم دست قدرت روى سرهاى بشر مى‏كشد تمام بشر عاقل كامل مى‏شوند فتكمل عقولهم بشر امروزه كودك است اما آن وقت دست ولايت الهى به سرها كشيده مى‏شود رشد عقلى پيدا مى‏كنند، مى‏فهمند پيروى حق براى خودشان خوب است، به صلاح دنيا و آخرتشان است.

دعا براى ظهور موثر است

روايت است كه بشر دوره آخرالزمان دعا كنند، نگويند هر وقت مقدر است آقا مى‏آيد، دعا اثر دارد، اقل نفعش خودت را پاكتر مى‏كند لذا در روايت دارد اگر كسى با انتظار بميرد، مثل كسى است كه در ركاب مهدى شمشير مى‏زند(282). در زمان ظهور مهدى (عليه السلام) خود خواهيها و خودپرستيها كنار مى‏رود.
امام مى‏فرمايد: در آخرالزمان ايمانها در خطر است، دعا كنيد بگوئيد يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك‏(283) خدايا دل ما را تو نگهدار به ايمانت تا نفس آخر.
البته دين بايد مهمترين چيزها براى مؤمن باشد. وقتى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به على (عليه السلام) فرمود ريشت را با خون سرت خضاب مى‏كنند عرض كرد يا رسول الله آيا دينم سالم است‏(284)؟
قمر بنى هاشم وقى دست راستش را قطع كردند، فرمود: دست بريده شد، بشود، دينم سالم باشد.

خدايا چنان كن سرانجام كار   تو خشنود باشى و ما رستگار

25

بسم الله الرحمن الرحيم
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم والدين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و تورهم والدين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم‏(285)
.

خداشناسى عقلا واجب است

خلاصه آيه شريفه، اعلموا بدانيد (امر است) بايد دانا شويد، خيلى به فكر دنيا نباشيد، قدرى هم خداشناس شويد واجب است كه آدمى خداشناس شود همانطور كه عبادات واجب است معرفت و شناسائى حق هم بيشتر و مهمتر واجب است فاعلم انه لا اله الا هو بايد به علم برسيد گمان فايده‏اى ندارد آدمى بايد كاملاً برايش روشن شود كه خداى عالم حيات بخش است. آنچه را كه مى‏بينيد در كره خاك دست قدرتش چطور خاك تيره، عناصر پراكنده را مركب كرد حيات به آن افاضه كرد. حيات كه ديروز تفصيلش ذكر شد، حقيقتش زبر همه مجهول است همه مى‏دانند هست و اما نمى‏دانند چطور است عرض شد كه حيات، ماوراء طبيعت است و لذا حاكم و قاهر بر ماده است. هسته خرما با آن سختى كه با سنگ بخواهيم هسته را خرد كنيم واقعاً زحمت دارد لكن اين هسته خرما وقتى كه خاك و آب و حرارت به آن مى‏رسد، حيات به آن داده مى‏شود كه آن حيات، هسته را مى‏شكافد هسته‏اى كه با سنگ خرد نمى‏شد ولى حيات تا افاضه شد چنان قوى مى‏گردد كه خود به خود آن را نصف مى‏كند، نصفش ريشه مى‏شود رو به پائين و نصف ديگر سر از خاك در مى‏آورد. اين قدرت از حيات پيدا شد، حيات هم چاره‏اى ندارى غير از اينكه بگوئى از خدا است وگرنه ماده خودش مقهور است، محكوم به حيات است از مرده كه زنده در نمى‏آيد، از ماده بى جان، جان پيدا نمى‏شود جانى ندارد كه بدهد، خدائى كه عين جان است، خدائى كه جان درست كن است او حيات بخش است الحى القيوم .
روز گذشته عرض شد كه در اين قرن تمام دانشمندان در مسأله حيات زانو به زمين زده‏اند و گفته‏اند چاره‏اى نيست غير از ايمان به غيب زيرا حيات هيچ ربطى به ماده ندارد هر چه باشد مى‏شود يك سبب مادى برايش درست كرد مگر حيات.

حركت به مجرد اراده، قدرت جان

شيخ الرئيس مى‏گويد: تا وقتى كه آدمى زنده است تا اراده مى‏كند بجنبد آناً با سهولت، بدن به اين سنگينى حركت مى‏كند با چه آسانى مى‏جنبد ولى تا جان رفت يك نفر كه نمى‏تواند او را حركت دهد بلكه دو نفر هم مشكل است بايد اقلاً چهار نفر پيدا بشوند او را وارد گور كنند اين همان بدنى بود كه تا جان داشت خودش را به نيم ساعت مى‏رساند به دارالرحمة بدون هيچ زحمتى.

زيركيها در حيوانات از روح حيوانى است

بعضى از شعورها و غريزه‏ها نيز هيچ ربطى به ماده ندارد غير از اينكه مستند به حيات داده گردد حيوان را كه مى‏بينيم ماده‏اش از همين خاك است كه گوشت و پوست... شده است، از آب و خاك است كه اين طور شده اما مى‏بينيد پيش از اينكه جان بيابد مثل خاك بود وقتى كه جان آمد هوشها و زرنگيهائى بلكه چاره جوئيهائى پيدا مى‏كند، قصه بگويم:

موش و شيشه شربت نارنج

موش اصلش از خاك است تا خاك بود هيچ اذيتى نمى‏توانست بكند از وقتى كه به شكل موش شد حياتى پيدا كرد مى‏بينى چه حقه هائى مى‏زند. يكى از رفقا نقل مى‏كرد شيشه شربتى (شربت نارنج) در خانه نگهداشته بود بعد از چندى كه سراغ شيشه شربتى مى‏رود كه بخورد مى‏بيند شيشه خالى است سر جايش پر از ريگ است اجمالاً شيشه ديگرى مى‏گذارد و منتظر مى‏ماند. معلوم شد موش مى‏آمده و با زبانش مى‏خورده وقتى شيشه خالى‏تر مى‏شده دمش را داخل شيشه مى‏كرد و مى‏ليسيده بعد كه كمتر مى‏شد، نه دم مى‏رسد نه دهن مى‏رفته ريگ داخل شيشه مى‏انداخته و شربت بالا مى‏آمده و مى‏خورده است.

ميمون و بز با ظرف ماست

نقل كرده‏اند در خارجه يك نفر بوده ميمونى داشته و بزى. روزها در خانه كسى نبوده در خانه را مى‏بسته و مى‏رفته و بعد بر مى‏گشته روزى ظرف ماستى داشته براى اينكه اين ميمون و يا بز از ظرف ماست نخورند در ديوار طاقچه مانندى بوده ظرف ماست را آنجا گذاشته كه در دسترس نباشد. بالاخره بيرون مى‏رود وقتى كه بر مى‏گردد ظرف را پائين مى‏آورد كه بخورد مى‏بيند تا آخرش را ليسيده‏اند نگاه مى‏كند مى‏بيند ريش بز ماستى است در حالى كه بز نمى‏توانسته به آنجا برود. براى تحقيق فردايش ظرف ماست را همان جا مى‏گذارد ولى وقتى كه مى‏خواهد بيرون برود اشتباه كارى مى‏كند در را روى هم مى‏اندازد و پنهان مى‏شود كه ميمون و بز نفهمند كه صاحب منزل در خانه است. بز و ميمون مقدارى كه گذشت مطمئن شدند كه صاحب خانه نيست ميمون با تو سرى به شكم بز مى‏زند و بز را مى‏راند و او را تا پاى ديوار مى‏آورد آن وقت روى بز مى‏جهد و مشغول خوردن مى‏شود وقتى كه تمام مى‏شود زبان مى‏زند و بريش بز مى‏مالد تا بيندازد گردن بز بيچاره كه ما نخورديم بز خورده است گرگ دهن آلوده يوسف ندريده .

جان دهنده و گيرنده خداست

غرضم حيله‏ها و چاره جوئيها است. اينها عجائبى است كه ربطى به خاك ندارد اگر داشت چرا پيش از آنكه جان بيايد از اين چيزها خبرى نبود غير از اينكه بگوئى از جان است البته جان و آثارش هم از جان آفرين است.
خلاصه اين آثار از حيات استو چشم و گوش تا جان هست مى‏بيند و مى‏شنود تا جان رفت نه مى‏بيند و نه مى‏شنود پس بينائى و شنوائى از جان است اگر از بدن است چشم كه فرقى نكرد پس چرا نمى‏بيند؟ چون جان رفت. امر از اين آشكارتر كه آدمى فكر كند تا يقين بكند هو الحى لا اله الا هو يحيى و يميت جان دادن و گرفتن همه از خدا است. هيچ كس نمى‏تواند اين آثار را به ماده بچسباند و اگر چنانچه اولين و آخرين دانشمندان عالم جمع شوند و پشت به پشت هم بزنند نمى‏توانند به يك پشه‏اى جان بدهند چنانچه قرآن مجيد مى‏فرمايد نمى‏توانند پشه بيافرينند(286) هر جا كه رو كنى مى‏بينى عدل است، هر كس به وظيفه خودش، عمل مى‏كند، هر كس حق ديگرى را اداء مى‏كند با خداى خودش عدل با خلق، عدل با زن و اولاد، عدل با طرف معامله.
خدايا تو خودت فرج مولا و سرور ما را نزديك فرما، همه به انتظار او هستيم، خدايا تو زمان ظهورش را جزء عمر ما قرار ده كه چشممان به جمال آقا روشن شود.

خداوند، زمين دلها را زنده مى‏كند

مرتبه ديگر از حيات و موت در اين آيه كه بيشتر مفسرين اشاره كرده‏اند، حيات دل است و اعلموا ان الله يحيى الارض چون آيه قبل راجع به مردن و قساوت دل بود كه فرمود در اثر طول كشيدن آرزوها دلها قساوت پيدا مى‏كند و در حقيقت مى‏ميرد مثل دلهاى يهود مى‏شود كه غير از پول و مال دنيا و جاه و جلال دنيا هيچ هدفى ندارند. شما مسلمانها هم كم كم دلهايتان قساوت پيدا كرده است. خلاصه چون اين آيه را فرمود آنگاه ممكن است يأس خواننده را بگيرد. بشارت مى‏دهد اى كسى كه از مردن دلت بيمناكى، اى مسلمانى كه از قساوت دلت مى‏ترسى نا اميد نباش بدان خدا مى‏تواند اين دل مرده تو را زنده كند، دل چركين تو را پاك كند يحيى ارض القلوب به چه؟ به حيات علم، ايمان، خشوع، دل مرده يعنى غافل از خدا، دل زنده يعنى به ياد خدا.
خدا است آن خدائى كه يحيى الارض زنده مى‏كند دل مرده را چه بسا كه زنده كرد چه اشخاصى و چه غافلهائى كه يك مرتبه برق رحمت آمد زنده‏اش كرد. خدايا پيش از اينكه دل ما به آتش بسوزد، ذليل شود الان براى ايمان، دل ما را ذليل كن‏(287).

با صدقه خود را از آتش برهانيد

ان المصدقين و المصدقات مصدقين اصلش متصدقين است تاء قلب بصاد و در صاد ادغام شد، مى‏شود مصدقين به تشديد صاد قبلاً راجع به صدقات فرمود حالا باز تاكيد مى‏فرمايد: ان المصدقين هر آينه مردان صدقه دهنده و المصدقات و زنهاى صدقه دهنده.
در تفسير آيه و المصدقات كه خدا مى‏فرمايد: زنهاى صدقه دهنده در اينجا روايت چنين ذكر شده است كه خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) رو كرد به زنهاى صدر اسلام فرمود: تصدقن فان اكثر كن حصب جهنم شما زنها بايد خيلى صدقه بدهيد تا سپرى بشود براى جهنمتان، چرا؟ زيرا كه بيشتر شما جهنمى هستيد. يكى از زنها گفت يا رسول الله مگر ما زنها چكار كرده‏ايم كه بيش از مردها جهنمى باشيم (البته مردهاى سابق) دو جمله رسول خدا فرمود اول آنكه فرمود شما زنها خيلى از خدا ناراضى و شاكى هستيد.
كدام زن است كه شكر خدا بكند (يا مردهاى زن صفت) خيلى از خدا غافل هستيد اين همه خدا نعمت داده است نمى‏بينيد مثل حالت بچگى مثلاً بچه پنج شش ساله چقدر پدر برايش زحمت كشيده يك دفعه مى‏گويد پول به من بده، مثلاً چاقو بخرم كه شايد دعوايم بشود با بچه ديگر، پدر نصيحتش مى‏كند اگر به او پول نداد ناراحت مى‏شود.
در روايت دارد هرگاه زنى به شوهرش بگويد من در خانه تو خيرى نديدم، تمام كارهايش حبط مى‏شود(288) براى چه كفران نعمت مى‏كنى؟ خدا به توسط شوهرت چه خيرها به تو رساند، ديگر قهر كردن و بچه‏ها را بى سرپرست گذاشتن براى چه؟
برگرديم به روايت: علت جهنمى شدن بيشتر زنها، اول، كفران نعمت و شكر خدا نكردن است، كفران از گناهان كبيره و در كتاب گناهان كبيره به تفصيل نوشته شده است براى شرح به آنجا مراجعه شود.

كوتاهى در شوهر دارى موجب هلاكت است

دومين چيزى كه براى زنها فرموده در اين روايت انكن تكفرن الغشير(289) عشير ترجمه به شهور شده است از معاشرت است شوهرهايتان به شما حق دارند، نسبت به شوهرهايتان اداء حق نمى‏كنيد آن طورى كه سزاوار است لذا مستحق عذاب هستيد. مثلاً در غياب شوهر، نگاه به مرد اجنبى كردن، لعنت خدا به زنى كه دست به دست مرد اجنبى بدهد. فرمود هر زنى كه چشمش را پر كند از غير شوهرش، روز قيامت دو ميخ آتشين در دو چشمش خواهند كرد اجمالاً بايد حق شوهر را اداء كرد. مال شوهرتان زير دستتان امانت است واى اگر يك درهم بدون رضاى شوهر تصرف كنى نعوذبالله اگر زنى با اجنبى سر و كار پيدا كند كه لعنت خدا بر او باد.
ان المصدقين و المصدقات خواستم بگويم زنهاى متصدقه بايد هوششان باشد كه براى زن بيش از مرد صدقه دادن افضل است اگر دارى مى‏دهى، اگر ندارى خدا به نيتت با تو معامله مى‏فرمايد البته شرط انفاق آن است كه آدمى از مال طيب و حلالش بدهد(290).

سه شرط براى قرض حسن

و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم مردهاى صدقه دهنده و زنهاى صدقه دهنده و قرض دهنده به خدا هر كس صدقه مى‏دهد در حقيقت قرض خدا مى‏دهد، تكرارش به مناسبت قرضاً حسناً است نه هر صدقه‏اى بلكه صدقه حسن - اولين شرط حسن اين است كه آدمى از حلال به دست بياورد و در راه خدا بدهد، اگر مالى را از حرام به دست آورد به راه خدا دادنش حرام است شرط دومش اين است كه براى خدا بدهد. شرط سومش اين كه باطلش نكند، به منت گذاشتن يا اذيت و آزار رساندن‏(291) بالاخره اقرضوا الله قرضاً حسناً چنين شد يضاعف لهم خدا دو چندان به او تلافى ميكند و لهم اجر كريم چه كرمهائى كه خدا در برابر بذل مال مى‏فرمايد كم و زياديش تابع اشخاص است اگر كسى در راه خدا بذل مال كرد خدا وعده فرموده دو چندانش مى‏كند تا هفت صد برابر مثل كسى كه گندم بكارد هر دانه هفت خوشه مى‏دهد، هر خوشه‏اى صد دانه روى هم رفته هر دانه هفتصد دانه مى‏دهد و خدا براى هر كه بخواهد دو چندانش مى‏فرمايد يعنى هزار و چهارصد دانه‏(292).
و اقرضوا الله قرضاً حسناً... اگر در راه خدا مال دادى خدا مالت مى‏دهد، اگر سر دادى خدا سرت مى‏دهد، اگر جان دادى خدا جانت مى‏دهد. مى‏خواهم اشاره‏اى بكنم ببينم دلها مى‏شكند يا نه؟ اگر هم دو دست دادى دو بالت مى‏دهد معامله با خدا زيان‏آور نيست.
وقتى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر داد جعفر بن ابى طالب (عليه السلام) در موته كشته شده به وضع فجيعى، اول كفار دو دستش را از بدنش جدا كردند بعد هم شهيدش كردند، آنگاه پيغمبر گريه كرد و آمد در خانه ديد دختر جعفر گريه مى‏كند پيغمبر آرامش كرد فرمود: پروردگار خبرم داد جعفر در عوض دو دست بريده، دو بال به او عطاء گرديد و در بهشت با ملائكه طيران مى‏كند(293).
عين همين هم درباره قمر بنى هاشم است، قمر بنى هاشم هم دو دستش را در كربلا داد، از حضرت زين العابدين (عليه السلام) است خدا در عوض دو دست، دو بال به قمر بنى هاشم داده است بال هم اشاره به قدرت است، خدا هم در عوضش قدرتى به قمر بنى هاشم داده كه قيامت مى‏تواند شفاعت بكند.

پى‏نوشتها:‌


260) و اذا رجعت منرلك فادخل دخول الميت فى القبر .
مصباح الشريعه، ص 27.
261) سفينة البحار، جلد 2، صفحه 604، س 19.
262) سوره حديد، آيه 18.
263) كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم
سوره بقره، آيه 26.
264) فانظر الى آثار رحمة الله كيف يحيى الارض بعد موتها .
سوره روم، آيه 49.
265) الله الذى خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم .
سوره روم، آيه 39.
266) سوره بقره، آيه 28.
267) الذين يومنون بالغيب
سوره بقره، آيه 3.
268) عدة الداعى.
269) ظهر الفساد فى البر و البحر
سوره روم، آيه 40.
270) فلنحيينه حياة طيبة.
سوره نحل، آيه 99.
271) اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس .
سوره انعام، آيه 122.
272) بحار، ج 51، ص 79 تا 87 - احقاق الحق، ج 13، ص 32، با اخلاف در بعضى جملات.
273) ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله.
سوره نور، آيه 32.
274) وسائل، ج 14، ص 44، آخر رواية 1.
275) نهج البلاغه، ص 324، خطبه 209.
276) و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكران الارض يرثها عبادى الصالحون .
سوره انبياء، آيه 105.
277) كتاب المهدى تأليف مرحوم صدر نقل از عقدالداميرالمومنين، بحار، جلد 52، ص 207، حديث 42.
278) فاخذناهم بالباساء والضراء لعلهم يتضرعون .
سوره انعام، آيه 42.
279) بحارالانوار، ج 52، ص 191، حديث 24 و ص 279.
280) بحارالانوار، ج 51، ص 85.
281) بحارالانوار، ج 52، ص 328، حديث 47 و اصول كافى، ج 1، ص 19، كتاب العقل و الجهل.
282) بحارالانوار، ج 52، ص 126، حديث 18.
283) بحارالانوار، ج 52، ص 148، حديث 73.
284) خطبه شعبانيه، امالى صدوق، ص 85.
285) سوره حديد، آيات 17 - 19.
286) يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعو اله ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعوا له و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنفذوه منه ضعف الطالب و المطلوب .
سوره حج، آيه 72.
287) اسئلك خشوع الايمان قبل خشوع الذل فى النار .
دعاى سحر ماه رمضان، دعاى ابو حمزه ثمالى، مفاتيح، ص 198.
288) محجة البيضاء.
289) قال رسول الله صلى الله عليه و آله يا معاشر النساء تصدقن و اطعن ازواجكم فان اكثر كن فى النار (الى ان قال صلى الله عليه و آله) انكن كافرات بحق ازواجكن .
سفينة البحار، جلد 2، ص 588.
290) انفقوا من طيبات ما كسبتم .
سوره بقره، آيه 269.
291) لا تبطلوا صدقاتكم بالمن ولاذى كالذى ينفق ما له رثاء الناس .
بقره، آيه 266.
292) مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة مأة حبة .
سوره بقره، آيه 26.
293) السيرة النبوية، ج 4، ص 12 و الكامل لابن اثير، ج 2 - ص 237 و 238.
294) سوره حديد، آيه 19.