باطن و تأويل قرآن

على اكبر بابايى و دكتر محمد كاظم شاكر

- ۳ -


معانى لغوى تأويل

سوال : معناى لغوى تأويل را بيان نماييد.
جواب : بابايى: تأويل از كلمه ى «اَوْل» به معناى رجوع است. بر اين اساس مى توان تأويل را به ارجاع و بازگرداندن معنا كرد. در كتاب هاى لغت، معانى متعددى براى تأويل ذكر شده است كه مى توان مجموعه ى اين معانى را به سه دسته تقسيم كرد:
دسته ى اول، بر گرداندن شىء يا كلام به هدف مورد نظر، يا بازگردانيدن آن از معناى ظاهرى به معناى پنهان تر از آن، يا نقل ظاهر لفظ از وضع اصلى به چيزى كه محتاج به دليل است. جامعِ اين معانى ارجاع و برگرداندن است.
دسته ى دوم، جامع آن تفسير خاصى از قرآن كريم است. نمونه ى معانى دسته ى دوم چنين است: تفسير آنچه كه شىء به آن باز مى گردد.[1] تفسير كلامى كه معانى آن مختلف است و جز با بيانى غير لفظ آن كلام، تفسير آن ميسّر نباشد.[2] خبر دادن از معناى كلام و تبيين معناى تشابه، تفسير باطن و خبر دادن از حقيقتِ مراد است. جامع همه ى اين معانى، تفسير و بيان مقصود و مراد پنهان كلام است.
دسته ى سوم، انتهاى شىء، مصير، عاقبت كلام و آنچه كلام به آن باز مى گردد، معناى پنهان قرآن كه غير معناى ظاهر آن است مى باشد. جامع اين معانى را مى توان چيزى كه شىء يا كلام به آن باز مى گردد دانست و تفاوت اصلى اين دسته با دو دسته ى قبل اين است كه دو دسته ى قبل، معانى مصدرى است و اين دسته معناى وصفى است.
از آنچه نقل شد، به دست مى آيد كه كلمه ى تأويل از ديدگاه لغت شناسان، هم در مورد كلام به كار رفته است و هم در مورد غير كلام، و هم به معناى مصدرى كاربرد دارد و هم به معناى وصفى; و كاربرد آن نه تنها اختصاص به قرآن كريم ندارد، بلكه در مورد غير كلام نيز به كار مى رود.
دسته ى اول و سوم كاملا با تفسير مغايرت دارد; ولى دسته ى دوم اخص از تفسير است و با توجه به اين كه دسته ى اول از اين معانى، با ريشه ى كلمه ى تأويل، كه «اَوْل» به معناى رجوع است، مناسب تر است، مى توان گفت دسته ى اول از اين معانى اصل و دو دسته ى ديگر، فرع آن است و در صورت نبودن قرينه، تأويل، ظهور در دسته ى اول دارد.[3]
شاكر: در باره ى معناى لغوى تأويل، اكثراً مى گويند تأويل از «اَوْل» به معناى رجوع است و تأويل يعنى ارجاع. امّا با اين تعريف، معناى روشنى از تأويل در حوزه هاى مختلف ارائه نمى شود. به نظر من احمد بن فارس (م395 ِ) روشن ترين تعريف را براى معناى اصلى تأويل ارائه داده كه كم تر هم مورد دقت و تأمل محققّان واقع شده است. ايشان مى گويد:
«اَوْل» داراى دو اصل است: 1 . «ابتداى امر» كه واژه ى اوّل به معناى سرآغاز و ابتدا از اين اصل گرفته شده است; 2 . «انتهاى امر» كه تأويل به معناى سرانجام و عاقبت و فرجام كار از اين باب است.[4]
در توضيح سخن ابن فارس بايد بگوييم كه در واقع ايشان واژه ى تأويل را از اضداد مى دانند; گر چه به اين امر تصريح نكرده اند. يعنى اين واژه مانند واژه ى عَسْعَسَ است كه به معناى اَقْبَلَ و اَدْبَرَ هر دو به كار رفته است. ابتدا و انتها دو معناى متضاد هستند. بنا بر اين نبايد هميشه دنبال يك معناى مشترك براى همه ى موارد كاربرد واژه ى تأويل بگرديم. اين مانند «شراء» است كه هم به معناى خريدن و هم به معناى فروختن به كار رفته است. اگر در همه جا به يكى از اين دو معنا بگيريم قطعاً اشتباه است.
با اين بيان روشن شد كه تأويل هم از اضداد است; يكى به معناى ابتداى امر و ديگرى به معناى انتهاى امر است. حال بايد ديد تأويل در چه موردى به كار مى رود; به بيان ديگر، به چه چيزى اضافه مى شود. گاهى در مورد كلام به كار مى رود و گاهى در مورد فعل.
وقتى در مورد كلام به كار مى رود، هر يك از دو معنا مى تواند مراد باشد. بايد دقت كرد و ديد كه كدام معنا مراد است. گاهى تأويل در مورد كلام به كار مى رود و معناى ابتداءالامر مورد نظر است. در اين صورت بايد ديد «ابتداى كلام» يعنى چه. به نظر ما ابتداى كلام يعنى آنچه آغاز سخن است. در مورد انسان، آغاز سخن همان معنايى است كه متكلّم در ذهن خود دارد. انسان ابتدا معنايى را تصور مى كند و آنگاه بر آن لباس سخن مى پوشاند; بنا بر اين تأويل كلام به معناى ابتداى كلام، چيزى جز «مراد متكلم» از كلام نيست.
امّا تأويل كلام به معناى دوم كه انتهاء الامر است به چه معناست؟ به نظر ما در اين مورد، تأويل كلام همان تحقق مفاد كلام است. به طور مثال، وقتى كسى در كلامش به كسى وعده مى دهد، آنگاه كلامش تأويل شده است كه آن وعده تحقق مى يابد; مثلا اگر شما به فرزندتان بگوييد: «در صورتى كه تلاش كنى و به دانشگاه راه يابى، هزينه ى سفر شما به حج را تأمين مى كنم». در صورتى كه فرزند شما در دانشگاه قبول شود و شما به وعده تان جامه ى عمل بپوشيد، كلام شما تأويل شده است. در اين جا خود ابن فارس در كتابش مثالى از قرآن ذكر كرده و مى گويد: تأويل در آيه ى (هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ...)[5] به اين معناست; يعنى روز قيامت روزى است كه وعده ها و وعيدهاى خداوند در قرآن در مورد مؤمنان و كافران تحقق مى يابد.
تأويل فقط در مورد كلام به كار نرفته است. در مواردى ديگر هم به كار رفته است كه ممكن است يكى از دو معناى ياد شده را داشته باشد.
سوال : جناب آقاى دكتر شاكر! با توجه به تفسيرى كه شما از معناى تأويل از نظر ابن فارس ارائه داديد، آيا مى توان تمام موارد كاربرد اين واژه در قرآن را توجيه كرد؟
شاكر: به نظر من، مواردى كه در قرآن واژه ى تأويل به كار رفته است با معنايى كه ابن فارس از تأويل ارائه داده است، بيش ترين سازگارى را دارد.
در قرآن كريم، هفده بار اين واژه به كار رفته است. اين موارد هفده گانه به سه بخش قابل تقسيم است; يعنى تأويل به سه چيز اضافه شده است:
الف ) قول و كلام. در آيه ى 7 سوره ى آل عمران، آيه ى 53 سوره ى اعراف و آيه ى 36 سوره ى يونس، تأويل به قرآن و آيات آن اضافه شده است و از اين رو در اين آيات، تأويل كلام مطرح است.
ب) فعل. در آيات 78 و 82 سوره ى كهف و آيه ى 59 سوره ى نساء و آيه ى 35 سوره ى اسراء، تأويل به فعل اضافه شده است.
ج) رؤيا. در آيات 6، 21،36، 37، 44، 45، 100 و 101 سوره ى يوسف، تأويل به رؤيا اضافه شده است.
بايد ديد كه در هر يك از اين سه مورد، تأويل به كدام يك از دو معنايى كه ابن فارس گفته است، منطبق مى شود. در اين جا هر يك از سه دسته را به طور جداگانه مورد بررسى قرار مى دهيم:
الف ) تأويل كلام: تأمل و تدبّر در آياتى كه در آنها تأويل به قول و كلام اضافه شده است، نشان مى دهد كه در برخى از موارد به معناى اوّل و در برخى از موارد به معناى دوّم به كار رفته است.
تأويل در آيه ى هفتم سوره ى مباركه ى آل عمران، به معناى ابتداى كلام (مراد متكلم) است. در اين صورت آيه ى (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) يعنى جز خدا و راسخان در علم، مراد خداوند از آيات متشابه را نمى دانند.
در سوره هاى اعراف و يونس، تأويل به معناى دوّم است. در نتيجه، منظور از تأويل قرآن، تحقق وعده هاى خداوند است كه ظرف زمانى آن قيامت است. برخى از مفسّران، نظير طبرى نيز بر اين نظرند. طبرى در تفسير آيه ى (وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتاب فَصَّلْناهُ عَلى عِلْم هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْم يُؤْمِنُونَ * هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ...)[6] نوشته است:
مراد از تأويل، عاقبت امرشان است كه همان تحقق وعده هاى الهى، يعنى ورود در عذاب الهى و آتش دوزخ است.[7]
روشن است كه نمى توان تأويل را در اين آيه به معناى «مراد متكلم» دانست; زيرا معقول نيست كه بگوييم در روز قيامت مراد خداوند از آيات قرآن روشن مى شود! بلكه به جهت اتمام حجت بر مردم، بايد مراد خداوند در دنيا براى مردم قابل درك باشد.
عبارت (لَمّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ) در آيه ى 39 سوره ى يونس هم به اين معناست; يعنى «هنوز زمان تحقق آن نرسيده است».
ب ) تأويل فعل: در برخى از آيات تأويل فعل به معناى ابتداءالامر است. ابتداءالامر در مورد فعل، همان انگيزه ى فاعل از فعل است كه از نظر وجودى و زمانى، قبل از فعل است. تأويل در آيات مربوط به حضرت موسى و حضرت خضر(عليهما السلام) به اين معناست. حضرت خضر پس از آن كه كارهايى را انجام داد كه حضرت موسى توان تحمّل آنها را نداشت، انگيزه ى خود را از انجام آن كارها به موسى اعلام كرد و پس از بيان انگيزه ى خود از آن كارها به موسى گفت: (ذَلِك تَأوِيلُ مَا لَم تَسْطِع عَلَيهِ صَبْراً).[8]
در برخى ديگر از آيات، تأويل فعل به معناى فرجام كار است. تأويل در آيات 59 سوره ى نساء و 35 سوره ى اسراء به اين معناست. آيه ى 59 سوره ى نساء در مورد تأويل ردّ تنازع به خدا و رسول و آيه ى 35 سوره ى اسراء در مورد تأويل توزين كالا با ترازوى سالم است كه در هر مورد، آيات با عبارت (ذلِك خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً) پايان مى پذيرد. طبق اين آيات، توزين كالا با ترازوى سالم و ردّ تنازع به خدا و رسول، از كارهايى است كه فرجامى خوش در پى دارد. خداوند از عاقبت و فرجام اين كارها با عنوان تأويل نام برده است.

كاربرد تأويل در قرآن

سوال : جناب آقاى بابايى! به نظر شما تأويل در قرآن كريم چند بار و در چه معنايى به كار رفته است؟
جواب : بابايى: در قرآن كلمه ى تأويل به عكس كلمه ى تفسير، زياد به كار رفته است. حدود هفده بار استعمال شده است. البته در همه ى آن موارد، تأويل در مورد قرآن به كار نرفته است; پنج بار در مورد قرآن به كار رفته است، دو بار يقينى و اجماعى است و سه بار به نظر مشهور و بر حسب ظاهر، و دوازده بار در مورد غير قرآن است. چهار مورد به صورت اضافه به احلام، رؤيا يا ضميرى كه به آن برمى گردد به كار رفته است. در اين موارد بدون هيچ ترديدى به معناى تعبير خواب و رؤيا است; چيزى كه خواب از آن حكايت مى كند. حضرت يوسف(عليه السلام)خواب مى بيند كه يازده ستاره و خورشيد و ماه بر او سجده مى كنند و خواب را براى پدرش تعريف مى كند. پدر مى گويد: اين حاكى از مقام بلندى است كه در پيش دارى. وقتى حضرت يوسف به آن مقام بلند مى رسد و برادران در برابر وى به سجده مى افتند، حضرت يوسف مى گويد: (يا أَبَتِ هذا تَأْوِيلُ رُءْيايَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّي حَقًّا...). اين حقيقتى كه در خارج محقّق شده و خواب، از پيش، حكايت كننده ى آن بود، تأويل آن رؤيا به شمار آمده است. سه بار در حال اضافه ى به «الاحاديث» است كه به تبع اختلاف معناى «الاحاديث» در معناى تأويل نيز اختلاف شده است; ولى به قرينه ى سياِ، در اين موارد نيز معناى تعبير خواب و رؤيا با ظاهر آيات سازگارتر است.
يك بار هم در حال اضافه به ضمير به كار رفته است كه به تبع اختلاف در مرجع آن ضمير، در معناى تأويل نيز اختلاف شده است. اگر در اين مورد، مرجع ضمير، رؤيا و آنچه كه آن دو زندانى در خواب ديده اند، باشد و يا مرجع آن، كلمه ى طعام در (طَعامٌ تُرْزَقانِهِ)باشد و مقصود از طعام همان طعامى باشد كه آن دو زندانى در خواب ديده اند، در اين جا نيز تأويل به معناى تعبير خواب است و كسانى كه ضمير را به طعام برگردانده اند و طعام را طعامى كه براى زندانيان آورده مى شود دانسته اند، تأويل را به حقيقت طعام و ماهيّت و كيفيّت و ساير احوال آن معنا كرده اند.
كلمه ى تأويل دوبار در مورد كارهايى كه حضرت خضر(عليه السلام)انجام داد و اسرار آن براى حضرت موسى(عليه السلام) پنهان بود به كار رفته است. خضر(عليه السلام)كشتى را سوراخ مى كند; نوجوانى را مى كشد; ديوارى را تعمير مى كند; هر بار حضرت موسى(عليه السلام) به وى اعتراض مى كند، خضر(عليه السلام) در بيان حكمت و اسرار اين كارها مى گويد:
كشتى را سوراخ كردم كه از غصب ظالمان مصون بماند; زيرا آنان كشتى هاى سالم را غصب مى كردند; نوجوان را كشتم تا پدر و مادر وى از طغيان و كفر او مصون بمانند; ديوار را تعمير كردم تا گنجى كه در زير آن پنهان بود، براى بچه هاى يتيم محفوظ بماند و پس از بيان اين اسرار مى گويد: (ذلِك تَأْوِيلُ ما لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ صَبْراً); اين است تأويل كارهايى كه بر انجام آن نمى توانستى صبر كنى.
در برخى از آيات آمده است كه اگر در تنازعات به خدا و رسول مراجعه كنيد، تأويل آن نيكوتر است و در آيه اى ديگر پس از فرمان به اين كه در وقت پيمانه كردن، پيمانه را پر كنيد و با ترازوى مستقيم وزن كنيد، فرموده است: اين بهتر و تأويل آن نيكوتر است; گرچه تعبيرات مفسران در بيان معناى آن در اين دو مورد، مختلف است; ولى اين ديدگاه كه مراد از آن، نتيجه و ثمرى است كه بر آن كارها مترتب مى شود، با ظاهر آيات سازگارتر است و مى توان در اين دو مورد، آن را به عاقبت معنا كرد. تا اين جا دوازده بارى كه در مورد غير قرآن به كار رفته است، ملاحظه شد و به دست آمد كه در اين موارد در چهار معنا استعمال شده است:
1. تعبير خواب و حقيقتى كه رؤيا از آن حكايت مى كند;
2. حكمت و اسرارى كه در كارهاى حضرت خضر(عليه السلام) نهفته و مورد نظر بود و براى ديگران، حتى براى فردى مانند حضرت موسى(عليه السلام) معلوم و آشكار نبود;
3. ثمره و نتيجه اى كه بر كارهايى مانند رجوع به خدا و رسول در تنازعات و اطاعت از حكم آنان و پر كردن پيمانه و توزين با ترازوى مستقيم مترتب مى شود، يا به تعبير ديگر، عاقبت و فرجام كارهاى اختيارى انسان كه پنهان و نامعلوم است;
4. حقيقت طعام و ماهيت و كيفيت و ساير احوال آن كه براى افراد عادى نامعلوم است.
امّا پنج بارى كه در مورد قرآن به كار رفته است: دو بار در آيه ى 7 سوره ى آل عمران در حال اضافه به ضميرى كه به قرآن يا بخش متشابه آن برمى گردد، به كار رفته است: (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْك الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِيلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاّ أُولُوا الْأَلْبابِ); دو بار در آيه ى 53 سوره ى اعراف، در حال اضافه به ضميرى به كار رفته كه بر حسب ظاهر و به نظر مشهور به قرآن برگردد: ( هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَيَشْفَعُوا لَنا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ);
يك بار در آيه ى 39 سوره ى يونس در حال اضافه به ضميرى كه طبق نظر مشهور به قرآن برمى گردد: (بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذلِك كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الظّالِمِينَ).

تأويل در آيه ى 7 سوره ى آل عمران

سوال : منظور از تأويل قرآن در آيه ى 7 سوره ى آل عمران چيست؟ آيا معنا و مصداِ آيات است يا چيز ديگرى؟
جواب : بابايى: برخى از مفسران معروف، تأويل قرآنى را كه اين آيه خبر داده است، مفاهيم و معانى الفاظ و مصاديق خارجى معانى و مفاهيم ندانسته اند; آن را حقيقت متعاليه ى قرآن در لوح محفوظ دانسته اند كه همه ى آيات قرآن به آن مستند است; ليكن به نظر مى رسد كه سياِ آيه ى كريمه، اين ديدگاه را تأييد نمى كند. اين آيه ى كريمه با لحن نكوهش خبر داده است:
افرادى كه در دل هايشان كژى و انحراف است، آيات متشابه قرآن را براى طلب فتنه و طلب تأويل آن دنبال مى كنند; حال آن كه تأويل آن را هيچ كس جز خدا و راسخان در علم نمى داند.
سياِ آيه ظهور دارد كه همان تأويلى را كه افراد منحرف در طلب آن بوده اند، هيچ كس جز راسخان در علم نمى دانند و بديهى است كه افراد منحرف در صدد فهم حقيقت متعاليه ى قرآن در لوح محفوظ نبوده اند; در طلب معنا و مقصود آيات متشابه بوده اند. روايت معتبرى هم كه در شأن نزول اين آيه ى كريمه رسيده است، همين استظهار را تأييد، بلكه تثبيت مى كند; زيرا گوياى آن است كه حُيَىّ و ابوياسر، فرزندان اخطب، و جمعى ديگر از يهود، به زعم باطل خود، طبق حساب حروف ابجد، از حروف مقطعه ى قرآن مدت ملك حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) و اجل امت آن حضرت را پيش بينى مى كردند و مقصود از حروف مقطعه را تعيين مدت ملك و اجل امت آن حضرت قرار مى دادند، كه اين آيه در مذمت آنان نازل شد.[9] از نزول آيه در مذمت آنان و تطبيق آيه با كار آنان، به دست مى آيد كه حروف مقطعه از آيات متشابه است و معنا و مقصود از آن، تأويل آن و از مصاديق تأويلى است كه در اين آيه براى قرآن ذكر شده است. پس تأويل در اين آيه معنا و مقصود آيات است، نه حقيقت متعاليه ى قرآن در لوح محفوظ.
شاهد ديگر، روايت اسماعيل بن جابر است و آن چنين است:
عن الصادقِ عليه السلام (حينما سألوه عن تفسير المحكم من كتاب اللّه) فقال امّا المحكم الذى لم ينسخه شيئى فقوله عز و جل (هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْك الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ...)و انّما هلك الناس فى المتشابه لانهم لم يقفوا على معناه و لم يعرفوا حقيقته فوضعوا له تأويلا من عند انفسهم بآرائهم و استغنوا بذلك عن مسئلة الاوصياء و نبذوا قول رسول الله(صلى الله عليه وآله)وراء ظهورهم.[10]
منظور از حقيقت در اين روايت، مصداِ است; به قرينه ى اين كه در رديف معنا قرار گرفته و متعلق معرفت، كه معمولا در شناخت شخصى به كار مى رود، واقع شده، است; بنابراين از اين روايت استفاده مى شود كه متشابه تأويلى دارد و آن همان معنا و حقيقت و مصداِ مقصود از آن است و براى آگاهى از آن بايد به اوصيا(عليهم السلام)مراجعه نمود و از آنان سؤال كرد; ولى مردم، آنان كه اوصيا را نشناخته و يا در برابر آنان استكبار ورزيدند، با آراى خود تأويلى براى آن وضع كردند و خود را از پرسش اوصيا(عليهم السلام) بى نياز دانستند و در نتيجه هلاك شدند. بنا بر اين، هم سياِ آيه ى كريمه و هم روايات مربوطه، به اين آيه دلالت دارد كه منظور از تأويل قرآن در اين آيه ى كريمه، معنا و مصداِ پنهان آيات كريمه است.
سوال : در اين آيه ى كريمه، دوبار تأويل در حال اضافه به ضمير به كار رفته است. ضمير اول معلوم است كه به «ما تشابه» برمى گردد. آيا ضمير دوم نيز به «ما تشابه» برمى گردد يا به «الكتاب» و در نتيجه، تأويلى كه در اين آيه براى قرآن ذكر شده است، اختصاص به آيات متشابه ندارد؟
جواب : بابايى: ظهور سياقى آيه در اين است كه ضمير دوم نيز به «ماتشابه» برمى گردد; ولى در روايات فراوانى ـ كه تعدادى از آنها از نظر سند هم معتبر هستند ـ استفاده مى شود كه مرجع ضمير دوم، خود قرآن است، نه بخش متشابه آن; و مراد از تأويل هم خصوص معناى مقصود از آيات متشابه نبوده، بلكه اعم از آن است; زيرا در اين روايات، تأويل به غير معناى مقصود از آيات متشابه نيز تطبيق شده است و از اين رو مى توان گفت كه اين جمله از آيه ى كريمه، كبرايى كلّى است كه تأويل در جمله ى اول، صغراى آن است; به عنوان مثال، يكى از آيات محكم، آيه ى (وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِينَ)[11] است; زيرا معناى آن آشكار است. مدلول ظاهر آن اين است كه انسان ها به وسيله ى ترس، گرسنگى و كم شدن مال ها و جان ها و ميوه ها آزمايش مى شوند و صابران مورد بشارت الهى هستند.
در روايت محمد بن مسلم، اين آيه به قيام امام زمان(عليه السلام) و سختى هاى قبل از ظهور آن حضرت تطبيق، و متعلق بشارت، تعجيل فرج بيان شده است و در پايان روايت آمده كه اين، تأويل آيه است. همانا خداوند ـ عزّ و جلّ ـ مى فرمايد: (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ)[12].
اين روايت گوياى آن است كه حتّى اين آيه نيز تأويل دارد و تأويل آن از مصاديق جمله ى (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ) است و اين، يكى از رواياتى است كه دلالت بر اين دارد كه مرجع ضمير دوم، خود قرآن است. روايات ديگرى مانند معتبره ى فضيل، معتبره ى بريد، معتبره ى ابوعبيد، روايت سليم بن قيس، روايت اسماعيل بن جابر نيز بر اين مدعا دلالت دارد.[13] كه ذكر همه ى آنها به طول مى انجامد.
سوال : آيا از نظر قواعد ادبى، اشكال ندارد كه ضمير اول به تشابه و دومى به اصل كتاب بازگردد؟
جواب : بابايى: خلاف ظاهر است، لكن اگر دليل معتبر بر آن باشد مانعى ندارد.
سوال : معنايى كه براى تأويل قرآن بيان كرديد، بسيار نزديك به معناى باطن قرآن است. آيا مى توان گفت تأويل قرآن و باطن قرآن، يك حقيقت است كه با دو عنوان بيان شده است؟
جواب : بابايى: گر چه ديدگاه ها در مورد باطن و تأويل قرآن مختلف است و طبق بعضى از ديدگاه ها باطن و تأويل متفاوت است، اما به نظر ما باطن و تأويل قرآن تفاوتى ندارند. باطن قرآن، آن بخش از معانى و معارف قرآن كريم است كه در چارچوب قواعد عربى و اصول عقلايى محاوره، براى همگان قابل دست يابى نمى باشد و به لحاظ اين كه دلالت آيات بر آن آشكار نيست، باطن قرآن ناميده مى شود.
تأويل قرآن نيز، آن قسم از معانى و مصاديق قرآن كريم است كه دانستن آن ويژه ى خدا و راسخان در علم است; و به اين لحاظ تأويل ناميده مى شود كه دلالت و انطباِ آيات بر آن معانى و مصاديق، آشكار نيست و وقتى آن معانى و مصاديق براى آيات ذكر مى شود، به نظر مى آيد كه آيات به آنها برگردانده شده است، زيرا تأويل كلام به معناى وصفى، در لغت چيزى است كه كلام به آن بازگردانده مى شود; بنا بر اين، مى توان گفت باطن و تأويل قرآن، يك حقيقت است كه دو عنوان در مورد آن به كار مى رود.
برخى از روايات شيعه و سنى نيز اين مدعا را تأييد، بلكه تثبيت مى كند. محمد بن حسن صفار با سند معتبر از فضيل بن يسار چنين روايت كرده است:
سئلت اباجعفر عن هذه الروايةِ «ما من القرآن الا و لها ظهر و بطن» فقال «ظهره تنزيله و بطنه تأويله... قال اللّه: (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ)[14].
سيوطى، دانشمند معروف اهل تسنن، نيز از ابن عباس روايت كرده است كه:
(ان القرآن ذو شجون و فنون و ظهور و بطون... فظهره التنزيل و بطنه التأويل).[15]
در اين دو روايت، بطن قرآن به تأويل آن معنا شده است و از اين كه در ذيل روايت فضيل به آيه ى كريمه ى (وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ)استناد شده است، معلوم مى شود تأويلى كه در اين روايات، باطن قرآن به آن تفسير شده است، همان تأويلى است كه در آيه ى هفت سوره ى آل عمران مطرح شده است و با توجه به آن نمى توان گفت كه تأويل در اصطلاح اين روايت، غير از تأويلى است كه در قرآن ذكر شده است.

پى‏نوشتها:‌


[1] . جوهرى، صحاح، واژه ى «أول».
[2] . لسان العرب و العين، واژه ى «أول».
[3] . ر.ك: على اكبر بابايى و ديگران، روش شناسى تفسير قرآن، ص 25ـ27.
[4] . معجم مقاييس اللغة، واژه ى «أول».
[5] . سوره ى اعراف (7)، آيات 52 ـ 53.
[6] . سوره ى اعراف (7)، آيات 52-53.
[7] . محمّد بن جرير طبرى، تفسير طبرى، ج 5، ص 25; ذيل آيه ى 52 و 53 سوره ى اعراف.
[8] . سوره ى كهف (18)، آيه ى 82.
[9] . ر. ك: محمد بن على صدوِ، معانى الاخبار، ص 23.
[10] . محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشيعه، ج 27، ص 200، ح 62.
[11] . سوره ى بقره (2)، آيه ى 154.
[12] . ر. ك: عبد على بن جمعه حويزى، نورالثقلين، ج 1، ص 313، حديث 23.
[13] . ر. ك: علاّمه ى مجلسى، بحارالانوار، ج 93، ص 55; سيد هاشم بحرانى، البرهان فى تفسير القرآن، ج 1، ص 270 ; محمد بن يعقوب كلينى، روضة الكافى، ج 8، ص 269 ; على بن ابراهيم قمى، تفسير القمى، ج 1، ص 152.
[14] . محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 89، ص 97، ح 64، به نقل از صفار، بصائر الدرجات، ص 196.
[15] . جلال الدين عبدالرحمن سيوطى، الدر المنثور، ج 2، ص 10، به نقل از ابن ابى حاتم.