امثال و حکم قرآن کریم

هاجر صداقت مهر (اندقانی)

- ۳ -


43 تِلْک إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزَی (198)

ترجمه آیه به نثر:

در این صورت این تقسیمی ناعادلانه است.

ترجمه آیه به نظم:

اگر هم چنین بود روز نخست    چنین قسمتی باز بُد نادرست (199)

44 ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ مِنْ بَعْدِ ذلِک فَهِی کالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یتَفَجَّرُ مِنْهُ الاْءَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یشَّقَّقُ فَیخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ (200)

ترجمه آیه به نثر:

پس بعد از آن سخت دل گشتید، پس دلهایتان چون سنگ یا سخت تر از آن شد. سنگهایی که نهرهایی از آن بجوشد. و برخی دیگر سنگهایی که بشکافد که بشکافد و آب از آن بیرون آید.

ترجمه آیه به نظم:

چنین نیک اعجاز آمدیدید    ولیکن از آن سختدل تر شدید

که سخت است دلهایتان همچو سنگ    وز آن نیز بدتر به زشتی و ننگ

چه از پاره ای سنگها دست کم    بود آنکه جوشد یکی چشمه هم

شکافند برخی دگر طی سال    که جوشد از آن پاک آبی زلال (201)

چون چشمه بجوشد از دل سنگ    بشکن تو سبوی جسم و جان را (202)

تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی    بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا (203)

دلا ز سنگ صد چشمه روا کن    که احسان وفادارای امروز

ز سنگ چشمه ران کرده ای و می گویی    بیا عطا بستان ای دل فسرده چو سنگ (204)

45 جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ (205)

ترجمه آیه به نثر:

حق آمد و باطل نابود شد.

ترجمه آیه به نظم:

بگو خود رسولی ز حق آمدست    که باطل از او گشته نابود و پست (206)

سایه زایل شود چو نور امید    غیب بگریخت چون حضور آمد (207)

«اوحدی»

دیو چو بیرن رود فرشته درآید.

46 جَزاءُ سَیئَةٍ سَیئَةٌ مِثْلُهَا (208)

ترجمه آیه به نثر:

و انتقام بدی، مانند آن بدی است.

ترجمه آیه به نظم:

اگر کس نماید بدی در مقام    همانقدر بر او سزد انتقام (209)

مگو ناخوش که پاسخ ناخوش آید    به کوه آواز خوش ده تا خوش آید

47 جَعَلْنَا عَالِیهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیهَا حِجَارَةً مِن سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ (210)

ترجمه آیه به نثر:

آن را زیر و رو کردیم، و بارانی از سنگ متراکم بر روی هم، بر آنها نازل نمودیم.

ترجمه آیه به نظم:

چو شد صبح فرمان پروردگار    بیامد که ویرانه شد آن دیار

بکردیم آن شهر زیر و زبر    که از آن نماندست هرگز اثر

هم از آسمان سنگهای هلاک    بر آنها بیامد به بالین خاک (211)

کن فیکن شدن.

نظیرش: جعل اعلاه اسفله و اسفله اعلاه. (212)

48 جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شَیءٍ حَی (213)

ترجمه آیه به نثر:

هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم.

ترجمه آیه به نظم:

ز مشرق به مغرب مه و آفتاب    ران کرد و بنهاد گیتی بر آب (214)

ز آب زنده بود خلق و ز آب نیست گریز. (215)

آب آبادانی است.

49 الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ (216)

ترجمه آیه به نثر:

زنان ناپاک از آنِ مردان ناپاک هستند.

ترجمه آیه به نظم:

هر آن زنی که او هست بدکار و بد    به مردی بدین وصف باید رسد (217)

اندر نبی است پاکان جز پاک را نشاید    و آن کو پشت باشد آنرا پلید باید (218)

«حضرت اربب»

بد خوی شوی ز خوی بد یار خود چنانک    خنجر خمیده گشت چون خمیده باشد نیام (219)

تیغ کج را نیام کج باشد.

مردار به سگان اولی تر. (220)

50 خَسِرَ الدُّنْیا وَالاْآخِرَةَ ذلِک هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (221)

ترجمه آیه به نثر:

در دنیا و آخرت زیانکار است و این زیان آشکار است.

ترجمه آیه به نظم:

زیانکار هستند از هر جهت    چه در دار دنیا چه در آخرت

نفاق و دورویی در انجام کار    زیانش بود بر همه آشکار (222)

می سزد دگر نهدت طبع کدام    خسر الدین و الاخرة نام

«جامی»

دین نه و دنیا نه همچو کافر درویش    از دو سر بهره جز عقاب نیابد (223)

«ظهیر»

51 خُلِقَ الاْنسَانُ مِنْ عَجَلٍ (224)

ترجمه آیه به نثر:

انسان با شتاب آفریده شد.

ترجمه آیه به نظم:

عجولست همواره این آدمی    صبوری ندارد به کارش دمی

نهاد و سرشت انسان بر شتاب است. (225)

52 خَلَقَ الاْءِنسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَیانَ (226)

ترجمه آیه به نثر:

انسان را آفرید، و به او بیان و نطق را تعلیم داد.

ترجمه آیه به نظم:

خدا آدمی را ببخشد جان    به او داد تعلیم نطق و بیان (227)

به نام خداوند جان آفرین    حکیم سخن در زبان آفرین (228)

نظیرش: عَلَّمَ آدَمَ الاْءَسْماءَ کلَّهَا. (229)

53 وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ (230)

ترجمه آیه به نثر:

سبقت گیرندگان، آنان مقربان درگاهند.

ترجمه آیه به نظم:

گروه سوم کیست؟ السابقون    که ایمانشان برترست و فزون. (231)

آسیاب به نوبت.

نظیرش: الاقدم فالاقدم.

54 سَتَذْکرُونَ مَا أَقُولُ لَکمْ (232)

ترجمه آیه به نثر:

به زودی گفتارم را هنگام پاداش عمل متذکر می شوید.

ترجمه آیه به نظم:

بخاطر بیارید بسیار زود    هر آنچه که کردیم گفت و شنود (233)

پندهای مرا یاد خواهی کرد. (234)

55 سِیرُوا فِی الاْءَرْضِ فَانظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِینَ (235)

ترجمه آیه به نثر:

در زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان چگونه است.

ترجمه آیه به نظم:

بگو تا نمایید سیر و سفر    نمایید خاک زمین را نظر

سرانجام بر کارها بنگرید    مگر توشه ای پند از آن برید (236)

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی    صوفی نشود صافی تا در نکشد جامی (237)

سفر مربی مرد است و آستانه جاه    سفر خزانه مال است و اوستاد هنر

به شهر خویش درون بی خطر بود مردم    به کان خویش درون بی بها بود گوهر

به جرم خاک و فلک در نگاه باید کرد    که این کجاست ز آزرم و آن کجا ز سفر

درخت اگر متحرک شدی ز جای به جای    نه جور تیشه کشیدی و نه جفای تبر (238)

«ابوالفرج روتی»

این بس سرف سفر که در عالم    تاریخ ز هجرت پیمبر شد

برمن سفر ازحضر بمت ارچند    این شه چونعیم و آن چو آذر شد

بس کهتر طبع و ابله اندیشه    کو کرد سفر حکیم ومهتر شد (239)

«علی شطرنجی»

از سفرها ماه کیخسرو شود    بی سفرها ماه کی خسرو شود

از سفر بیدق شود فرزین دار    وز سفر یابد یوسف صد مراد (240)

نظیرش: أوْلَمْ یسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبت الذین من قبل (241) مَثَلُ قومٍ سَفرٍ نبا بِهم مَنْزِلٌ جَدِیبٌ فُأمّوا منزلاً حضیباً. (242)

56 - سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ (243)

ترجمه به نثر: و آنان که ظلم و ستم کردند به زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی باز می گردند.

ترجمه آیه به نظم:

ستم پیشگان خود بدانند زود    کدامین مکان است جای خلود (244)

هر که تیغ ستم کشد بیرون    فلکش هم بدان بریزد خون (245)

57 - شاورهم فی الامر (246)

ترجمه آیه به نثر:

درکارها با آنان مشورت کن.

ترجمه آیه به نظم:

بکن مشورت در زمان نبرد    که جنگ است اکنون چه بایست کرد (247)

در همه کار مشورت باید    مشورت رهبر صواب آید. (248)

مشورت ادراک وهوشیاری دهد    عقلها را عقلها یاری دهد

عقل را با عقل دیگر یار کن    امر شوری بینهم را کارکن (249)

هر که بی مشورت کند تدبیر     غالبش بر هدف نیاید تیر

با دو عاقل هوا نیامیزد    یک هوا از دوعقل بگریزد

«سنایی»

پیشه گر کامل شود از پیشه گر     عقل قوت گیرد از عقل دگر

رأی تو اگر جد هست هشیار    رأی دگران زدست مگذار

«مولوی»

امر شاورهم برای آن بود    کز تشاور سهو وکژ کمتر بود (250) «مولوی»

نظیرش: وامرهم شوری بینهم (251)

مَن شاوَرَ الرِجالَ، شارَکها فِی عقولها (252)

مَنْ اِسْتَقْبَلَ وُجوهَ الآ رَاء عَرَفَ مَواقعِ الخَطَأ. (253)

لا مَظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ المُشَاوَرَةِ. (254)

لا ظَهیرَ کالمُشَاورةِ. (255)

58 - الشُعَراءُ یتَّبِعُهُم الغاوُونَ (256)

ترجمه آیه به نثر:

مردم جاهل از شاعران پیروی می کنند.

ترجمه آیه به نظم:

فقط مردم گمره منزوی    نمایند ازشاعران پیروی (257)

پیش سرعت ز شعر جستن به    بیت را همچو بت شکستن به

شرع از شعر سخت بیگانه است    گرچه با او هم از یکی خانه است (258) «سنایی»

در شعرمپیچ ودرفن او    چون اکذب اوست احسن او (259)

«نظامی»

نظیرش: وَما عَلَّمناهُ الشِّعرَ وما ینبَغِی لَهُ. (260)

59 - ضَرَبَ الله ُ مثَلاًللذینَ کفَروا امرأةَ نُوحِ وامراءةَ لوطٍ کانتا تَحتَ عَبْدَینِ مِن عِبادِنَا صَالحینِ فَخَانَتَا هُما فَلَمْ یغْعا عثهما مِنَ اللهِ شیئاً (261)

ترجمه آیه به نثر:

خداوندبرای کسانی که کافر شدند، همسر نوح ولوط را مثال آورد که تحت فرمان دو بنده صالح ما بودند. وبه آن دوخیانت کردند وآن دو نتوانستند آنان را از دست خدا برهانند.

ترجمه آیه به نظم:

برای کسانیکه کافر شدند    که درزمره کفرگویان بدند

دوتن را مثال اورد کبریا    زن نوح را و زن لوط را

که دستدو تن بودشان اختیار    دو تن بنده نیک پروردگار

خیانت نمودند لیکن زنان    نگشتند اززمره مؤمنان

توانی بند آن دوپاکیزه را    رهانند زنها ز قهر خدا (262)

با بدان یارگشت همسر لوط    خاندان نبوتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند    پی نیکان گرفت ومردم شد (263)

پسر نوح با بدان بنشست    خاندان نبوتش گم شد (264)

گیرم پدر تو بود فاضل    ازفضل پدر تو را چه حاصل

پارسا باش و منت از خود کن    پارسا زادگی ادب نبود

گرد نام پدر جد می گردی    پدر خویش باش اگر مردی (265)

چو کنعان را طبیعت بی هنر بود    پیمبر زادگی قدرش نیفزود

هنر بنمای اگر داری نه گوهر    گل ازخار است وابراهیم ازآذر (266)

گویی ازنژاد بزرگانم    گفتاری آمد تو نه کرداری

بی فضل کمتری توزگنجشکی     گر چه ز پشت جعفر طیاری

بیجچارهزندهبود ای خواجه    آن که او زمردگان طلبد یاری

چه سود چون هی ز تو گند آید    گو تو به نام احمد عطاری

طلب پدر تو اندهد نفتی    تو چونکه گر خویش همخاری (267)

زن بد در سرای مرد نکو    هم در این عالم است دوزخ او (268)

آنجا که بزرگ بایدت بود    فرزندی کس نداردت سود (269)

چون توننگی جفت آن مقبوح روح     چون عیال کافر اندر عقد نوح (270)

نظیرش: مَنْ فاتَةُ حَسَب نَفْسهِ لَم ینفَعْه آبائه. (271)

مَن اَبْطائِهِ عَمَلُهُ لَم یسرِع بِهِ نَسُبُه. (272)

60 - عَسَی انْ تَکرَهوا شَیئاًوَهُوَ خَیرٌ لَکم (273)

ترجمه آیه به نثر:

چه بسیار از چیزی بدتان می آید وآن برایتان خوب است.

ترجمه آیه به نظم :

چه بسیاروقتوزمانی بود    که چیزی شمارید مکروه و بد

اگرچه که خیر است در آن نهان    و لیکن نباشید آگاه از آن.

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد    غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

هر چه برتو آن کراهیت بود    چون حقیقت بنگری رحمت بود

ای بسا درد که باشد به حقیقت درمان.

نظیرش: رُبَّ ساعَ فیما یفُرُّهُ.

61 - فَبما رحمةٍ مِنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ (274)

ترجمه آیه به نثر:

با رحمت خدا باخلق مهربان شدی .

ترجمه آیه به نظم:

کنون رحمت ولطف رب جهان    تو راکردبا مردمان مهربان (275)

ای کریمی که از خزانه غیب    گبر وترسا وظیفه خور داری

دوستان راکجا کنی محروم     توکه با دشمن این نظر داری (276)

شد به دنیا رخش چراغ افروز     شب ما گشت زالطافش روز

با زفردا چراغ افروزد    که از آن جرم عاصیان سوزد

62 - فَمَن اعتدَی عَلَیکم فَاعتَدُوا علیه بمثلِ ما اعتدی علیکم (277)

ترجمه آیه به نثر:

پس هر کس به شما تجاوز کرد، همانند آن بر او تعدی و تجاوز کنید.

ترجمه آیه به نظم :

اگر سوتیان گشت دستی دراز    تقابل نمایید با حضم باز

به مقدار ظلمی که شد بر شما    همانقدر سازید جنگ ودغا (278)

مگو ناخوش که پاسخ ناخوش آید    به کوه آواز خوش ده تا خوش آید (279)

کلوخ اندازرا پاداش سنگ است    جواب است ای برادر این نه جنگ است

جواب های، هوی است.

نظیرش: رَدُّوا الحَجَر مِنْ حیثَ جاء. (280)

63 - فَمَنْ یعمَل مِثقالَ ذَرةٍ شَراً یرَهُ (281)

ترجمه آیه به نثر:

پس هرکه به اندازه ذره ای بدی انجام دهد آن را می بیند.

ترجمه آیه به نظم:

وگر قدر یک ذره کردست شر    جزایش درآن روز بیند بشر (282)

چو بد کردی مباش ایمن ز آفات    که واجب شد طبیعت را مکافات (283)

جز از بد نباشد مکافات بد    چنین از ره داد دادن سزد (284) «فردوسی»

آنکه کردار بد روا بیند    خود ازکردار خود جزا بیند (285) «امیر خسرو»

خانه ای که به ستم سازی    سگ در آن کند بازی

ریشه بیداد بر خاکستر است.

نظیرش: الحَجَرُالغصِبُ فِی الدارِ رَهْنُ عَلَی خَرَابِها. (286)

الظُّلمُ مَرتعُهُ وخیمٌ. بیتُ الظالِم خرابٌ.

64 - فَوقَ کلُّ ذَی عِلمٍ عَلیم (287)

ترجمه آیه به نثر:

بر روی هر صاحب علمی، دانایی است.

ترجمه آیه به نظم:

بلی سنت حق بود از قدیم     فراتر ز هر عالمی دان علیم (288)

کاردانی به کشوری نبود    که از آن کاردان تری نبود.

«امیر خسرو دهلوی»

تو به مایه دانش خود ما نیست     که بالای هر دانشی دانشی است (289)

«فردوسی»

65 - فی آذانِهم وَقْرٌ (290)

ترجمه آیه به نثر:

در گوشهایشان سنگینی است.

ترجمه آیه به نظم:

کسانی که نبودند مؤمن برآن     همی گوشهاشان بود بس گران (291)

بر چشم کور سرمه کشیدن چه فایده. (292)پند به نادان بارانست در شورستان.

نصیحت همه عالم چو باد در قفس است    به گوش مردم نادان،چو آب در غربال (293)

باران که در لطافت طبعش ملال نیست     در باغ لاله روید و در شوره زار خس (294)

نظیرش: وُقِرَ سَمْعٌ لَم یفقَه الواعیةَ. (295)