آشنايى با قرآن جلد ۸

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۱۰ -


نسب و سبب تاثيرى در سعادت يا شقاوت انسان ندارد

اينجا يك نكته-چنانكه عرض كرديم- همين عطف آخر سوره است به اول سوره،و نكته ديگر يك اصل كلى است كه در آيه بعد آمده است.قرآن يك اصل كلى بيان مى‏كند كه چقدر اين اصل،اصل آموزنده‏اى است و لازم است كه ما و همه مسلمانها اين اصل را در عمق قلب خود نفوذ بدهيم و آن اين است كه مساله نسب و سبب كوچكترين تاثيرى در سعادت يا شقاوت انسان ندارد.به قول سعدى از انسان مى‏پرسند چيست عملت،نمى‏پرسند كيست پدرت، نمى‏پرسند كيست همسرت.قرآن مى‏خواهد بگويد دنيا دار عمل است و آخرت دار پاداش و كيفر.يك زن وقتى به پروردگار خود وارد شود از او نمى‏پرسند كه سر كار عليه همسر كى هستى،تا او بگويد كه من همسر پيغمبر آخر الزمان هستم.اينكه ده سال،بيست‏سال،سى سال همسر پيغمبر بودى و در يك فراش خوابيدى چه اثرى در شخصيت و هويت تو،در روح و عقيده تو و در ايمان و عمل تو داشته است؟

نزديكترين رابطه‏ها،يكى رابطه همسرى است،و ديگر رابطه پدر و فرزندى.در همسرى اين آيه را مثال آورده است و در پدر و فرزندى داستان پسر نوح را در جاى ديگر مثال آورده است. نه همسرى در پاداش و كيفر اثر دارد و نه پدر و فرزندى.حتى وقتى كه پدر به حكم مهر پدر و فرزندى،پسرى را كه مستلزم عقوبت است دعا مى‏كند[شديدا به او عتاب مى‏كنند]: يا نوح... انى اعظك ان تكون من الجاهلين (1) پندت مى‏دهيم كه كارهاى جاهلانه نكن،تو دارى براى اين پسر تقاضاى نجات مى‏كنى؟!اين بنده خدا عرض كرده بود: رب ان ابنى من اهلى (2) خدايا بچه من از خاندان من است و ان وعدك الحق و انت احكم الحاكمين وعده تو حق است،تو احكم حاكمين هستى،حكم بودن تو از هر حكم بودنى بهتر است،تو عادل‏ترين حاكمها هستى.با همه اينها در عين حال به او مى‏گويند: انى اعظك ان تكون من الجاهلين ،چه فرقى ميان بچه تو و بچه‏هاى ديگران است؟همان طور كه بچه‏هاى ديگران بايد هلاك شوند،بچه تو هم بايد هلاك شود.

بنابراين رابطه پدر و فرزندى تاثيرى ندارد.اگر كسى خيال كند كه من فرزند پيغمبر هستم، سيد هستم و حساب ما سيدها فرق مى‏كند،چنين نيست،حساب شما سيدها فرق نمى‏كند. حساب شما سيدها از اين جهت فرق مى‏كند كه اگر گناه كنيد دو برابر برايتان مى‏نويسند چون هم گناه كرده‏ايد و هم آبروى جدتان را برده‏ايد،البته اگر ثواب هم كنيد دو برابر مى‏نويسند،چون هم ثواب كرده‏ايد و هم به جدتان آبروداده‏ايد،يعنى سيد بودن به اصطلاح‏«اشل‏»شما را بالا مى‏برد و الا اينكه تبعيضى در كار باشد محال است.

قرآن در كمال صراحت مى‏گويد همسرى يك پيغمبر هم كوچكترين تاثيرى در سعادت انسان ندارد.امام باقر عليه السلام همسرى گرفته بود كه زيبا بود و حضرت هم به او علاقه‏مند بودند.يكمرتبه ديدند حضرت اين همسر را طلاق دادند.گفتند:چرا طلاق داديد؟فرمود: احساس كردم او دشمن جدم على است و من ترسيدم از اينكه با پاره‏اى از آتش جهنم در يك بستر بخوابم.اين مثالى است براى اين مساله كه رابطه با همسر خوب،يك همسر ناصالح را صالح نمى‏كند و اثر روى او نمى‏گذارد.

قرآن آب پاك و صاف روى دست همسران پيامبر مى‏ريزد كه روى همسرى پيغمبر حساب نكنيد،روى عمل و ايمانتان حساب كنيد.آيا اين آيه صريح در اين مطلب نيست؟

پس ما نمى‏توانيم در مورد همسران پيغمبر فقط به دليل همسرى پيغمبر بگوييم اينها خوب هستند.البته اينكه ما در دنيا وظيفه احترام ظاهرى داشته باشيم يك مساله است و اينكه اعتقاد داشته باشيم كه اينها در آخرت نزد پيغمبر هستند مساله ديگرى است.

مثل به زن فرعون در نقطه مقابل

قرآن به دنبال اين مثل،مثل ديگرى ذكر مى‏كند.همان طور كه يك همسر ناپاك به دليل همسرى با يك مرد پاك تبرئه نمى‏شود،يك همسر پاك هم به دليل همسرى با يك مرد ناپاك، ناپاك نمى‏شود. و ضرب الله مثلا للذين امنوا امرات فرعون و مثلى مى‏آورد از اهل ايمان(بنا بر تفسيرى)و براى اهل ايمان(بنا بر تفسير ديگرى).زن فرعون را مثل مى‏آورد... (3) حال او چه كرده است؟زن فرعون،يعنى ملكه زمان خود،و ملكه زمان خود قهرا يعنى مرفه‏ترين زن زمان خود و داراى همه نوع وسايل و امكانات.اين زن از همه اين وسائل و از همه اين تعلقات مى‏گسلد و به عقيده و ايمان خدا مى‏پيوندد.حس مى‏كند كه موسى عليه السلام كه براى واژگون كردن اين بساطى كه خودش حد اكثر استفاده را از آن مى‏كند آمده،بر حق است.به دعوت موسى ايمان مى‏آورد و از تمام اين تعلقات مى‏گسلد.فرعون مى‏فهمد كه همسرش به دشمنش ايمان آورده است.او را به بدترين عقوبتها معاقب مى‏كند.فرعون گفت:او نبايد به طور عادى اعدام شود و به دار كشيده شود،بعضى گفته‏اند دستور داد او را در جايى بنشانند و بعد سنگ بسيار بزرگى از بالا روى او پرت كنند تا در زير سنگ له شود و بعضى نوشته‏اند دستور داد اين زن را با چهار ميخ به روى زمين كوبيدند.در قديم معمول بود كه با ريسمان به دار نمى‏كشيدند،تنه درختى انتخاب مى‏كردند،بعد در حالى كه فرد زنده بود ميخ آهنى به بدنش مى‏كوبيدند به طورى كه از بدنش وارد آن درخت مى‏شد و او را چهار ميخ مى‏كردند و خلاصه به درخت ميخكوب مى‏شد.بعد همين طور مى‏ماند و مدتى خون از بدنش مى‏رفت تا وقتى كه مى‏مرد.فرعون دستور داد همسرش را بخوابانند و او را چهار ميخ كنند و بعد يك سنگ آسياب مانندى روى سينه‏اش بگذارند تا جان بدهد.

هيچ يك از اينها تاثيرى در وضع روحى اين زن نكرد.گفت:خدايا من را از فرعون و از خانه فرعون نجات بده،پروردگارا در نزد خودت در بهشت براى من خانه‏اى بساز كه هم به نعم ظاهرى منعم باشم و هم در جوار قرب تو به سر ببرم(اين جنبه معنوى قضيه است)، پروردگارا من از فرعون و از كردارهاى فرعون متنفرم،مرا از فرعون و كردارهاى فرعون و از اين مردم ستمكار نجات بده.

و ضرب الله مثلا للذين امنوا امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة پروردگارا در جوار مكرمت‏خودت براى من خانه‏اى در بهشت بنا كن و مرا از فرعون و كردار پليد او نجات بخش،و مرا از اين زمره و گروه ستمكاران نجات بده.اين زن همسر فرعون است ولى كوچكترين گرد و غبارى از پليدى فرعون بر چهره نورانى او نمى‏نشيند.پس همان طور كه همسرى آدم خوب در يك زن بد اثر نمى‏گذارد،همسرى يك مرد بد هم روى زن خوب اثر نمى‏گذارد.

مثال به مريم عليها السلام

قرآن براى زن بد و شوهر خوب دو مثال آورده بود،براى زن خوب هم دو مثال مى‏آورد،منتها مثال دوم زنى است كه شوهر ندارد و آن مريم دختر عمران است: و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيه من روحنا (4) و مثل ديگر براى اهل ايمان مثل مريم دختر عمران است،همان كه دامن خود را پاك نگه داشت.اين كه دامن خود را پاك نگه داشت،در نظر ما مساله مهمى به حساب نمى‏آيد.اين از آن جهت است كه يهود تا نزديك به زمان ما همان طور كه با مسلمين دشمن بودند با مسيحيها هم دشمن بودند.اين قصه اسرائيل كه پيش آمد و كشور اسرائيل تشكيل شد،ميان پاپ و يهوديها آشتى داد.و چون يهود با مسيحيها دشمن بودند عيسى مسيح را متهم مى‏كردند كه العياذ بالله زنا زاده است و مريم العياذ بالله زن بد كاره‏اى بوده است.قرآن كه اين موضوع را بيان مى‏كند و اينهمه اصرار دارد،مى‏خواهد تو دهنى به يهوديها بزند.خدمتى كه قرآن به مسيح و مريم كرد،يعنى دفاع بحقى كه كرد،اگر مسيحيهاى دنيا همين يك نعمت و همين يك خدمت قرآن را در نظر بگيرند[بايد حق مسلمين را ادا كنند.]

يهوديها در آن زمان دنيا را پر كرده بودند كه عيسى مسيح زنا زاده است و مريم هم يك زن بد كاره بوده است.الان در دنيا هفتصد ميليون جمعيت، يعنى مسلمانهاى دنيا،همه به وحدت نظر مى‏گويند مريم سلام الله عليها صديقه و قديسه بود،و مى‏خوانند: و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها ،يعنى قرآن سبب شده كه هفتصد ميليون جمعيت عالم از حضرت مريم در مقابل اين تهمتهايى كه يهوديها مى‏زنند دفاع كنند.اگر مسيحيها همين يك خدمت را در نظر بگيرند بايد حق مسلمين را ادا كنند ولى عليرغم همه اينها الان دستگاه پاپ با يهوديها سازش كرده است،همان يهوديهايى كه به عقيده خود آنها قاتل عيسى مسيح عليه السلام بودند.كتابهاى خود مسيحيها پر است از اين عقيده و كتابهاى يهوديها پر است از نسبت ناروا به مريم، ولى مسيحيها دارند با يهوديها عليه مسلمين متحد مى‏شوند.

قرآن كريم در اين آيه مثل ديگرى براى زن پاك ذكر كرده است براى اينكه مقام قديسه بودن يك زن را بيان كند بدون اينكه از نظر رابطه با همسر هم چيزى بيان كرده باشد.مثل ديگر براى اهل ايمان مريم دختر عمران است،او كه عليرغم تبليغات دروغ يهوديها دامن خود را پاك نگه داشت،او«طاهره‏»و«مطهره‏»بود،او صديقه بود. فنفخنا فيه من روحنا ما از روح خود به شكل اعجاز انگيزى در او دميديم و عيسى روح ماست كه به وجود آمد. و صدقت بكلمات ربها او زنى بود كه سخنان پروردگار خود را تصديق كرد،دستورات پروردگار خود را به درستى عمل كرد،به كتابهاى پروردگار خود ايمان داشت. و كانت من القانتين زنى بود در زمره قانتين(قانتين مذكر است ولى اعم از زن و مرد است.«قانت‏»يعنى خاضع،مطيع)،زنى بود بنده و مطيع امر پروردگار خود.سوره در اينجا پايان مى‏پذيرد.

كاملترين زنان جهان

در قرآن دو زن فوق العاده تقديس شده‏اند.البته ما زنان ديگرى هم داريم كه در قرآن تقديس شده‏اند،اما نه در حد اين دو زن،مثل مادر موسى عليه السلام.در احاديث ما رسيده است كه كاملترين زنهاى جهان چهار زن هستند كه دو تاى اينها در امم پيشين بوده‏اند،يكى همين زن فرعون،كه مى‏گويند نام او آسيه بوده است،و ديگرى مريم مادر عيسى مسيح عليه السلام. عرض كردم اينها در درجه اعلى هستند،و الا قرآن از مادر همين مريم هم تجليل كرده است، ولى نه در حد خود مريم.و دو زن در اسلام هستند كه در عاليترين سطحها قرار گرفته‏اند، يكى جناب خديجه دختر خويلد،همسر بزرگوار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله،كه به اتفاق شيعه و سنى تا اين زن-كه همسر اول پيغمبر بود-زنده بود حضرت همسر ديگرى انتخاب نكرد و با اينكه وقتى اين زن از دنيا مى‏رفت نزديك هفتاد سال از عمر او گذشته بود،پيغمبر اكرم تا آخر عمر هر وقت نام خديجه را مى‏شنيد اشكهايش جارى مى‏شد.اين نشان مى‏دهد منتهاى وفاق روحى را كه ميان اين زن و حضرت رسول وجود داشت.

زهراى مرضيه افضل آنها

ديگر حضرت زهراى مرضيه،صديقه طاهره سلام الله عليها كه از اين چهار زن افضل آنها ايشان هستند.با توجه به اينكه كار پيغمبر هيچ وقت‏حساب نشده و از روى احساسات بى منطق بشرى نيست،اگر ما رفتار پيغمبر را با حضرت زهرا در نظر بگيريم و سخنان پيغمبر را-كه ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى (5) -درباره حضرت زهرا در نظر بگيريم كافى است تا بفهميم حضرت زهرا به چه كمالى از انسانيت رسيده است.مساله اين نبود كه چون حضرت زهرا دختر ايشان بود احساسات پدرى اقتضا مى‏كرد كه چنين تعبير كند.كسى كه كتاب آسمانى‏اش قرآن است و روابط فرزندى و پدرى و روابط همسرى را از نظر تاثير در سعادت به اين شدت مى‏كوبد امكان ندارد كه روابط حسنه او با دخترش و علاقه او به دخترش صرفا جنبه احساسى و پدر و فرزندى داشته باشد و ريشه الهى نداشته باشد.

گفتيم كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله تا آخر عمر هر گاه كه نام جناب خديجه را مى‏شنيدند اشك مى‏ريختند.اين را زياد نوشته‏اند كه در شب زفاف حضرت زهرا و حضرت امير سلام الله عليهما بعد از آنكه عروس را به خانه داماد بردند و زنها عروس را همراهى كردند چون عادت زنان آن زمان چنين بود-و زمانهاى بعد هم گاهى همين طور بوده است-كه بعد از آنكه عروس و داماد را به حجله مى‏بردند دور و بر حجله را خالى نمى‏گذاشتند و گوش مى‏كردند ببينند چه مى‏گويند-كه كار بد و زشتى است-رسول اكرم فرمود احدى از زنها حق ندارد در نزديك حجله بماند.همه رفتند.بعد از مدتى حضرت آمدند ديدند ام ايمن در آن نزديكهاست.فرمود:ام ايمن مگر نگفتم كه هيچ زنى حق ندارد نزديك بماند،تو چرا ماندى؟عرض كرد:يا رسول الله!امر فرموديد، ولى من به علت ديگرى اين نزديكها هستم. خديجه همسر بزرگوار شما وقتى مى‏خواست از دنيا برود به من گفت:ام ايمن من هيچ ناراحتى ندارم،فقط يك ناراحتى در قلب خودم دارم و آن اين است كه دخترم فاطمه كوچك است،موقعى خواهد رسيد كه بايد شوهر كند و دختر در شب عروسى احتياج به مادر دارد، چون دختر حرفهايى دارد كه فقط با مادرش در ميان مى‏گذارد و زهراى من مادر ندارد. فهميدم كه خديجه چه مى‏خواهد بگويد،يعنى آيا تو به جاى من براى زهراى من مادرى مى‏كنى؟گفتم:من حاضرم آن شب به جاى شما باشم.يا رسول الله!من اينجا ايستاده‏ام كه اگر زهرا حاجتى داشته باشد و كسى را صدا كند من نزديك بروم.ام ايمن مى‏گويد:تا نام خديجه را بردم،اشكهاى مبارك رسول اكرم جارى شد.بعد فرمود:پس تو اينجا بمان.ام ايمن كنيز خديجه و بسيار زن صالحه‏اى بود و در واقع به منزله مادر دوم حضرت زهرا تلقى مى‏شد.

علاقه رسول اكرم به زهرا سلام الله عليها اعجاب آور است.پيغمبر كه گزاف حرف نمى‏زند مى‏فرمايد:«فاطمة انسية حوراء»فاطمه يك انسان بهشتى است(مثل اينكه ما مى‏گوييم يك انسان فرشته صفت، كه هم انسان است و هم فرشته،هم فضائل انسان را دارد و هم فضائل فرشته را).

باسمك العظيم الاعظم الاجل الاكرم يا الله...

پروردگارا!دلهاى ما را به نور ايمان منور بگردان.

پروردگارا!به ما توفيق عنايت بفرما كه مراقب تغذيه‏هاى جسمى و روحى خودمان باشيم.

پروردگارا!ما را از همه لغزشها مصون و محفوظ بدار،

ما را از شر نفس خودمان محفوظ بدار،

نيتهاى ما را خالص بفرما،

اموات ما را مشمول عنايت و مغفرت خودت قرار بده.

رحم الله من قرا الفاتحة مع الصلوات

 

پى‏نوشتها:

1- هود/ 46

2- هود/ 45.

3- [افتادگى از اصل نوار است.]

4- انبياء/91.

5- نجم/3 و 4.