آشنايى با قرآن جلد ۷

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۵ -


اهميت‏سرمايه‏هاى انسانى

ما گاهى روى ملتهاى ديگر اين طور حساب مى‏كنيم،وقتى هنر وفنون آنها را مى‏بينيم، جامعه آنها را مى‏بينيم،رفتار آنها را مى‏بينيم خيال‏مى‏كنيم ما يك نوع سرشت داريم و آنها سرشت ديگرى دارند.مثلا تا اسم‏آلمانيها برده مى‏شود مى‏گويند:آقا اين آلمانيها يك مغزهايى دارند.واقعاخيال مى‏كنيم كه اصلا ساختمان مغز آلمانيها با ساختمان مغز ما ايرانيها اززمين تا آسمان تفاوت دارد;اصلا آنها يك جور به دنيا آمده‏اند و ما جورديگرى به دنيا آمده‏ايم.اگر اين طور است كه نژاد آنها با ما اين قدر تفاوت‏دارد بايد تا آخر دنيا هميشه آنها آقا باشند و ما بنده و نوكر باشيم و اصلا ازاول دنيا هم بايد همين طور مى‏بود;آنها نژاد آقا مى‏بودند و ما نژاد نوكر;

در صورتى كه اين طور نيست.اگر شش قرن به عقب برگرديد مى‏بينيدقضيه بر عكس بوده است.آنها اگر تفاوتى دارند تفاوتشان در اين است كه‏در قسمتهاى فنى انسانهايى ساخته‏شده هستند و ما انسانهاى خام وساخته نشده‏اى هستيم;از ميان استعدادهايى كه در وجود ما نهفته است‏يك هزارم آن استعدادها هم به كار گرفته نمى‏شود،ساخته نمى‏شود.

استعدادهاى بى‏شمارى به وجود مى‏آيد و در اثر مورد استفاده قرار نگرفتن و ساخته نشدن، در ده مثلا پشت‏يك گاو و يا در زراعت‏خاك‏مى‏شود.بو على سيناها به دنيا مى‏آيند ولى الفبا را هم ياد نمى‏گيرند و بعد باچه وضعى تا آخر عمر زندگى مى‏كنند و حتى خودشان هم خودشان رانمى‏شناسند و از دنيا مى‏روند.

يك ملت اگر بخواهد زندگى كند نياز به انواع سرمايه‏ها دارد كه يكى‏از آنها سرمايه‏هاى اقتصادى است.ولى كدام سرمايه از همه سرمايه‏هابالاتر است؟سرمايه انسانى.هر انسان براى خودش يك معدنى است و به‏اندازه معدن فيروزه و طلا ارزش دارد.اگر ملتى اين رمز به دستش آمده‏باشد،اين معما را حل كرده باشد،اين توانايى و توفيق را پيدا كرده باشد كه‏بتواند از انسانهايش استفاده كند و آنها را بسازد،گرچه آن ملت هيچ چيزنداشته باشد،ولى همه چيز دارد.الان بعضى از اين كشورهاى اروپايى‏اين طور هستند.مثلا انگلستان يك كشور تهى و خالى است كه نمكش راهم بايد از خارج بياورند،همه چيز را بايد از بيرون وارد كنند،ولى به‏ارزش يك چيز پى‏برده است،به ارزش ساختن افراد خودش;اين‏معدنهاى انسانى را خوب كشف كرده‏اند.وقتى اين معدنها را استخراج وآماده مى‏كنند ديگر باك ندارند كه هيچ چيز ندارند و همه چيز بايد ازبيرون بيايد.مى‏گويند ما آدم داريم،آدم كه داريم همه چيز داريم ولى اگرآدم نداشته باشيم هيچ چيز نداريم.

مساله‏اى اولين بار در كلام امير المؤمنين على عليه السلام مطرح شده است‏كه مقايسه مى‏كنند ميان ارزش مال و ارزش علم كه آيا علم با ارزش‏تر است‏يا مال؟البته بايد بگوييم علم با ارزش‏تر است،ولى هيچ فكر كرده‏ايد چراعلم با ارزش‏تر است؟چون علم يعنى انسان،يعنى عاملى كه انسان رامى‏سازد.ثروت عاملى است غير انسانى از نوع جماد،نبات و يا حيوان.

نفت‏يك ثروت است ولى جماد است.اينكه آيا علم بهتر است‏يا مال، مقصود اين نيست كه يا مال داشته باشيم و علم نداشته باشيم و يا علم‏داشته باشيم و مال نداشته باشيم،بلكه مقصود اين است كه كدام در درجه‏اول است.اگر ملتى مال داشته باشد ولى علم نداشته باشد،يعنى انسان‏نداشته باشد،آن مال و ثروتش بيش از آن مقدار كه خورده خودش بشود،خورده ملتهاى ديگر مى‏شود،بلكه همين مال و ثروت ممكن است اسباب‏بدبختى او شود.ولى اگر ملتى علم داشته باشد،آدم داشته باشد،انسان‏داشته باشد،مال و ثروت را به دست مى‏آورد.علم اگر باشد ثروت را به‏دنبال خود مى‏آورد،ولى ثروت نمى‏تواند علم را به دنبال بياورد.

مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادى معروف وقتى كه در مصر بود به هر جاكه مى‏رفت مردم را بيدار و آگاه مى‏كرد،با استعمار در همه جا مبارزه‏مى‏كرد و ريشه نهضتهايى كه در شرق اسلامى صورت گرفت اين مرد بود.

در مصر انقلابى بپا كرد.استعمار انگلستان عجيب به وحشت افتاد.

تبعيدش كردند.وقتى او را سوار كشتى كرده و مى‏خواستند ببرند دوستان‏و ارادتمندانش خواستند مقدارى پول به او بدهند تا همراه خود داشته‏باشد.قبول نكرد.گفتند:آخر تو يك آدم اسير چرا اين پول را قبول‏نمى‏كنى؟گفت:شير هر جا كه برود طعمه خود را پيدا مى‏كند;من هر جا كه‏باشم اين قدر علم و هنر دارم كه بتوانم زندگى خودم را اداره كنم.

اين است كه مى‏گويند سعادت ملتها به داشتن استحكامات نيست،به‏داشتن معدنها و ساختمانها نيست،فقط به داشتن يك چيز است:داشتن‏انسانهاى ساخته شده.از اينجا مى‏توانيم بفهميم كه چرا پيغمبران در ميان‏صنعتها و اختراعها و فنون،تنها به يك فن و صنعت مى‏پردازند و آن‏صنعت انسان سازى است.

انسان سازى

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:«انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق‏» (1) من مبعوث‏شده‏ام براى كارى،براى ساختنى،براى يك سازندگى.ولى آيا مبعوث‏شده‏ام كه راه و ساختمان براى مردم بسازم؟آيا مبعوث شده‏ام طلا و نقره‏براى مردم بسازم؟اتومبيل و هواپيما بسازم؟نه،من مبعوث شده‏ام براى‏اينكه انسان بسازم.اين است كه مى‏گويند شريفترين كارها انسان‏سازى‏است;هيچ كارى به پايه انسان سازى نمى‏رسد.پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله كه‏مبعوث شد چه چيزى اگر ساخته بود مى‏توانست آنچنان چهره دنيا راتغيير دهد و تاريخ را در مسير جديدى بيندازد و تمدن و فرهنگى به وجودبياورد كه به اقرار و اعتراف همه دانشمندان تمدن شناس و تاريخ شناس وجامعه شناس اروپا يكى از چند تمدن و فرهنگ معدود بزرگ دنياست؟درحدود پنج‏شش قرن،سيادت علمى و فرهنگى دنيا را امت او داشتند.

چه‏كارى اگر پيغمبر كرده بود مى‏توانست منشا چنين حركتى شود؟

حركتى كه هنوز دنيا خود را به كتاب او و تعليمات او نيازمند مى‏بيند.اين‏چه فنى است؟چه هنرى است؟اين،هنر آدم سازى است.

مسؤوليتهاى سه‏گانه انسان

ما بايد بدانيم مسؤوليت‏ساختن خودمان با خود ماست نه با كس‏ديگر.در درجه اول،هر كس مسؤول ساختن خودش است و در درجه‏دوم مسؤول ساختن عائله خودش است،مسؤول ساختن همسر وفرزندان خود است و در درجه بعد مسؤول ساختن جامعه خود است.

قرآن كريم در مورد اينكه هر انسان مسؤول ساختن خودش است‏مى‏فرمايد: «و نفس و ما سويها×فالهمها فجورها و تقويها×قد افلح من زكيها×وقد خاب من دسيها» (2) .پس از سوگندهاى متوالى كه آخرين سوگندش اين‏است:سوگند به اعتدال جان آدمى و خلقت معتدل آدمى،جانى كه راه‏خوبى و بدى به او الهام شده است و خودش با يك الهام فطرى تشخيص‏خوبى و بدى را مى‏دهد،مى‏فرمايد رستگار شد آن كه جان خود را پاكيزه‏كرد. «و قد خاب من دسيها» و بدبخت و بيچاره شد و ذليل و پست‏شد آن‏كس كه جان خود را از آلودگى حفظ نكرد.اين در مورد مسؤوليتى كه هرفرد نسبت‏به شخص خودش دارد.

قرآن كريم در مورد مسؤوليتى كه هر فرد نسبت‏به ساختن خاندان‏خودش دارد مى‏فرمايد: «يا ايها الذين امنوا قوا انفسكم و اهليكم نارا و قودهاالناس و الحجارة‏» (3) اى[مؤمنين!]خود را نگه داريد و خاندان خود را;خودرا حفظ كنيد و خاندان خود را;يعنى آن كه مسؤول حفظ است‏خودتان‏هستيد.حفظ از چه چيز؟از آن آتشى كه انسان و سنگ آتشگيره آن‏هستند.اين هم خودش يك داستانى است.آن چه آتشى است كه‏آتشگيره‏اش دو چيز است‏يكى سنگ است و ديگرى انسان؟آتشگيره‏معمولا بايد چيزى از قبيل پنبه،نفت و يا بنزين باشد ولى آنجا يك دنياى‏ديگرى است،در آن دنياى ديگر آتشگيره سنگ است و انسان.

در مورد مسؤوليت انسان در جامعه انسانى،قرآن چنين مى‏فرمايد:

«ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم‏» (4) خداى متعال وضع ملتى را تغييرنمى‏دهد مگر آن كه خود آن ملت آنچه را كه مربوط به خودشان است،خلق و خو و رفتار و اخلاق و آداب خود را عوض كنند;تا خودشان راعوض نكنند خداى متعال وضع آن مردم را عوض نمى‏كند.هر ملتى‏خودش مسؤول خودش است.

ايام فاطميه است.چرا ذكر فضايل و زندگى اهل بيت پيغمبر اينهمه‏اجر و ثواب دارد؟... (5) آنها انسانهاى ساخته شده هستند،انسانهاى‏ساخته شده مطابق عالى‏ترين مدل انسانيت،آن مدلى كه خداى انسان براى‏انسان معين كرده است.پيغمبر فرمود:«انا اديب الله و على اديبى‏» (6) من‏تربيت‏شده خدا هستم و على عليه السلام تربيت‏شده من است.على عليه السلام يعنى‏يك انسان نمونه،يك انسان كامل;زهرا عليها السلام يعنى يك انسان نمونه،يك‏انسان كامل.على عليه السلام انسانى است كه سخن او،رفتار او،كردار او نمونه‏است،درس است و زهرا عليها السلام همچنين.

زهرا عليها السلام احساس مى‏كند كه مرگش نزديك شده است.ببينيد يك‏زن نمونه با شوهرش چگونه است.مطابق يك روايت،خودش در حالى‏كه تنها بود يك وصيتنامه نوشت و در زير متكاى خود گذاشت.يك نوبت‏كه على عليه السلام به بالين زهرا عليها السلام آمده بود زهرا وصيتها و سفارشهاى خودرا به على عليه السلام كرد.على عليه السلام بر بالين زهرا عليها السلام نشست و سر زهرا عليها السلام‏را روى زانو گرفت.زهرا عرض كرد:يا ابا الحسن وصيتهايى دارم كه ميل‏دارم شما به اين وصيتها گوش كنيد.فرمود:سمعا و طاعة،هر چه شمابفرماييد.ابتدا زهرا عليها السلام از روى تواضع و ادب و فروتنى جمله‏هايى‏گفت كه قلب مقدس على عليه السلام را آتش زد.على جان!من در مدتى كه درخانه تو بودم مانند كنيزى براى تو بودم.در خانه تو در نهايت امانت‏به سربردم.در خانه تو چنين و چنان بودم.وقتى كه اين جمله‏ها را گفت،اشكهاى على عليه السلام سرازير شد.سر زهرا عليها السلام را محكم به سينه چسبانيد،به علامت اينكه ديگر حاضر نيستم تو اينچنين از من معذرت خواهى‏كنى، چون معنى سخن زهرا عليها السلام اين بود كه اگر من در وظيفه كوتاهى‏كرده‏ام مرا ببخش، و معناى عمل على اين بود:زهرا جان!من مايل نيستم وراضى نيستم كه چنين سخنانى بر زبان تو جارى شود;من از اينكه چنين‏سخنانى از تو بشنوم رنج مى‏برم.

بگذاريد جريان ديگرى عرض كنم.مى‏دانيد كه زهرا عليها السلام چقدر ازدست كسانى كه به او ظلم كرده بودند ناراحت و ناراضى و غرق در خشم‏بود.آنها وقتى شنيدند كه بيمارى حضرت زهرا عليها السلام شدت كرده است‏پيغام فرستادند كه اجازه بدهيد ما به خانه شما بياييم و از شما عيادت كنيم.

مى‏خواستند به آنجا بروند و بيايند چند كلمه بگويند و گذشته‏ها را به‏نحوى لوث كنند.زهرا عليها السلام اجازه نداد;فرمود:من راضى نيستم كسانى‏كه به من ظلم كرده‏اند و حق شوهرم را غصب كرده‏اند،پايشان روى فرش‏من برسد و به خانه من بيايند.آمدند خدمت على عليه السلام.گفتند يا ابا الحسن!

ما از زهرا خواهش كرديم اجازه دهد او را عيادت كنيم ولى او اجازه نداد،از تو خواهش مى‏كنيم از زهرا براى ما اجازه بگير.ببينيد ادب زهرا عليها السلام‏در مقابل على عليه السلام چقدر است.على عليه السلام هم نيامده كه بگويد:زهرا جان‏من از تو خواهش مى‏كنم حتما اين را بپذير;مثلا فلان مصلحت من چنين‏اقتضا مى‏كند.همين قدر پيغام آورد كه يا بنت رسول الله،اين دو نفر من راوسيله قرار داده‏اند،يعنى اختيار با خودت،مى‏خواهى قبول كن، مى‏خواهى رد كن.ببينيد چطور جواب مى‏دهد;عرض كرد:«يا على!البيت‏بيتك و الحرة زوجتك‏» (7) على جان!خانه مال توست و زهرا هم[همسر]توست;من در مقابل تو از خود اراده‏اى ندارم.

اين زوج روحانى روحهايشان با يكديگر گره خورده است;كمال‏سنخيت ميان اين دو روح بزرگ بود.آيا على عليه السلام حق ندارد بعد از زهراآرزوى مرگ كند كه چنين زهرايى را از دست داده است؟«كنا كزوج حمامة‏فى ايكة متمتعين بصحة و شباب،دخل الزمان بنا و فرق بيننا،ان الزمان مفرق‏الاحباب‏».انيس و مونس خودش را كه ديگر بدل و جانشين ندارد از دست‏داده است.وقتى كه به اصطلاح حوصله‏اش سر مى‏رود و فراق زهرا عليها السلام‏ناراحتش مى‏كند چه مى‏كند؟مى‏رود كنار قبرش،با قبر زهرا عليها السلام راز ونياز مى‏كند.سلام مى‏دهد به زهرا،بعد خودش با خودش مناجات مى‏كند.

با زهرا سخن مى‏گويد و از طرف زهرا به خودش جواب مى‏دهد:«مالى‏وقفت على القبور مسلما قبر الحبيب فلم يرد جوابى احبيب مالك لا ترد جوابنا؟

انسيت‏بعدى خلة الاحباب؟»به خودش مى‏گويد:چرا من در كنار قبر حبيب‏ايستاده‏ام و به محبوبم سلام مى‏كنم و او جواب سلام مرا نمى‏دهد؟حبيب‏من!آيا بعد از اينكه رفتى ايام دوستى را فراموش كردى؟على را فراموش‏كردى؟بعد خودش جواب مى‏دهد:«قال الحبيب و كيف لى بجوابكم و انا رهين‏جنادل و تراب‏» (8) حبيب به من جواب داد:على جان!مگر نمى‏دانى زهراى‏تو در زير اين خروارها خاك و سنگ خوابيده است؟عذر حبيب را بپذير.

و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله‏الطاهرين باسمك العظيم الاعظم الاعز الاجل الاكرم يا الله...

پروردگارا!دلهاى ما را به نور ايمان منور بگردان!انوارمعرفت و محبت‏خودت به دلهاى ما بتابان!محبت‏پيغمبرت و اهل بيت پيغمبرت را بر دلهاى ما روز افزون‏بفرما!توفيق عمل و اخلاص نيت‏به همه ما كرامت كن!

اموات ما را مشمول عنايت و مغفرت خودت قرار بده!

رحم الله من قرا الفاتحة مع الصلوات

 

پى‏نوشتها:

1.مكارم الاخلاق،ص 8.

2.شمس/7-10.

3.تحريم/6.

4.رعد/11.

5.[افتادگى از اصل نوار است.]

6.بحار الانوار،ج 16/ص 231.

7.بحار الانوار،ج 28/ص 303.

8.ديوان منسوب به امام على عليه السلام،ص 89.