آشنايى با قرآن جلد ۳

متفكر شهيد استاد مرتضى مطهرى

- ۵ -


جلسه پنجم

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

و اعلموا انما غنمتم من شى‏ء فان لله خمسه.

... (1) آنچنان كه آنها قرآن را تفسير كرده‏اند ما هم همان طورتفسير مى‏كنيم.ولى در عين حال،اينكه ما تابع تفسير اهل بيت هستيم‏به معنى اين نيست كه اهل بيت آيات را[به ميل خود]تفسير كرده‏اندو ما هم مى‏گوئيم چون آنها اينطور گفته‏اند پس همين طور درست است.

نه،تفسير آنها نسبت به تفسيرى كه ديگران كرده‏اند بهتر است‏يعنى بامضمون آيه و ساير آيات موافقتر است.ابتدا ترجمه اين آيه را به طور مختصر برايتان عرض مى‏كنم،بعد جنبه‏هايى را كه مورد اختلاف شيعه‏و سنى است بيان مى‏نمايم.خلاصه ترجمه اين است: بدانيد حكم اين‏است كه آنچه استفاده كرديد يا به غنيمت برديد،يك پنجم آن از آن خدا وپيغمبر خدا و صاحب خويشاوندى و يتيمان و مسكينان و از راه‏ماندگان است.ابتدا بايد آنچه را كه شيعه و سنى در اين زمينه‏مى‏گويند برايتان تشريح بكنم،بعد تفسير آيه را عرض بكنم.

مطابق نظر ما شيعيان خمس تعلق مى‏گيرد به هر درآمد زائدى‏كه صرفا درآمد و استفاده باشد.فرض كنيد شما معامله‏اى مى‏كنيد:

پنجاه هزار تومان مى‏دهيد و در مقابل،كالايى دريافت مى‏كنيد و اين‏كالا را به همان قيمت مى‏فروشيد.در اينجا شما هيچ استفاده‏اى‏نبرده‏ايد.حال اگر استفاده برديد ولى در مقابل، نيروى كار مصرف‏كرديد،هر مقدار از استفاده مال كه خرج خود شما و يا عائله شما بشودبه شرط اينكه اسراف نكنيد،جزء درآمد حساب نمى‏شود.آنچه را كه‏علاوه بر سرمايه اصلى و مخارج عادى زندگيتان خالص به دست‏شمامى‏آيد،مى‏گويند درآمد.درآمد به چند شكل ممكن است باشد.يكى‏به همين شكل كه عرض شد.البته در مورد درآمد نامشروع خمس معنى‏ندارد.يكى ديگر از اقسام درآمدها گنج‏يا دفينه‏اى است كه‏صاحبش به كلى مجهول است و به دست كسى مى‏افتد.مى‏دانيم كه‏در قديم الايام مؤسسه‏اى مثل بانك نبوده است كه اگر مردم پول وجواهر قيمتى دارند در آنجا به امانت بسپارند و مطمئن باشند.البته درمعابد اين كار كمى معمول بوده ولى در غير معابد معمول نبوده است.

در نتيجه اينگونه اشخاص اموال خود را زير زمين مخفى مى‏كردند و اغلب آن را از نزديكان و محارم خود نيز مخفى مى‏نمودند.مثلا به پسركوچكش نمى‏گفت،مى‏ترسيد اگر به او بگويد من در فلان جا فلان‏مقدار اشرفى يا جواهر مخفى كرده‏ام،او به كسى بگويد و بعد دزد يازورمندى بيايد آن را ببرد.گاهى توفيق پيدا مى‏كردند كه به پسرشان‏كه بزرگ شده بود و به او اطمينان داشتند بگويند و گاهى اتفاق‏مى‏افتاد كه قبل از اينكه به وارث بگويند،از بين مى‏رفتند و اينها زيرخاك مى‏ماند.برخى ثروتمندان و سلاطين گنجهاى خيلى بزرگ‏داشته‏اند.آنها را زير زمين مدفون مى‏كردند و كسى نمى‏دانست.

صد سال،هزار سال،دو هزار سال مى‏گذشت و كسى اطلاع نداشت.

بعد يك كسى به يك مناسبتى نقطه‏اى از زمين خود را مى‏كند،مى‏بيند گنجى پيدا شد، سكه‏هاى خلفاى عباسى،اموى،سكه‏هاى‏پيش از اسلام،يا لااقل سكه‏هاى دوره سلجوقى، صفوى.صاحب زمين‏كه زمين مال او است و او گنج را به دست آورده،اين پول مفت به اوتعلق دارد.اين هم يك درآمد مجانى و بلا عوض است و بايد خمس آنرابدهند.معادن و چيزهايى كه از راه غواصى به دست مى‏آيد هم از اين‏قبيل است كه اينها همه فلسفه‏هاى نزديك به هم دارد.

نظر ائمه ما-كه فقه شيعه ملهم از روايات ائمه است-اين‏است كه به طور كلى از هر چه كه حكم درآمد خالص را داشته باشد،درآمد منهاى مخارج،چه مخارج تحصيل آن درآمد و چه مخارج شخصى‏كه آن درآمد را تحصيل كرده است;از هر چه كه درآمد بلاعوض تلقى‏شود بايد خمس داد.يكى از مواردى كه به حسب فقه شيعه بايد خمس‏داد غنائم جنگى است.مسلمانان با دشمنى مى‏جنگند،دشمنى كه خون مسلمان را حلال مى‏داند و مسلمان نيز خون او را حلال مى‏داند.

قهرا وقتى كه دو طرف به عقيده خودشان خونشان بر يكديگر حلال‏بشود،مالشان به طريق اولى حلال است.آنچه از اموال در دار الحرب‏به دست مسلمانان مى‏افتد برايشان حكم يك درآمد خالص را دارد واز چيزهايى است كه بايديك پنجم آن را به عنوان خمس خارج كنند وچهار پنجم ديگر تقسيم مى‏شود ميان آن سربازان.

موارد اختلاف شيعه و اهل تسنن در باب خمس

از نظر اهل تسنن،خمس فقط به غنائم جنگى تعلق مى‏گيرد وبس.در غير غنائم جنگى آنها قائل به خمس نيستند.اين است كه مساله‏خمس ميان اهل تسنن و اهل تشيع از زمين تا آسمان فرق مى‏كند.چون‏آنها اختصاص مى‏دهند به غنائم دار الحرب،و غنائم دار الحرب يك امراستثنائى است،گاهى هست و گاهى نيست،مخصوص زمان جنگ‏است.ولى مطابق آنچه شيعه مى‏گويد خمس يك امر جارى و دائم‏است،اختصاص به زمان جنگ ندارد،سراسر زندگى اقتصادى مردم‏را در برمى‏گيرد.اين يك وجه تفاوت ميان عقيده اهل تسنن و عقيده‏اهل تشيع در باب خمس،كه بعد بحث‏خواهيم كرد كه اين اختلاف ازكجا پيدا شده. مساله دومى كه در باب خمس هست،اين است كه‏خمس را چه اختصاص بدهيم به غنائم دار الحرب و چه‏اعم بگيريم،آن را چند قسمت بايد كرد؟همان طور كه‏مى‏دانيد خمس را از نظر فقه شيعه بايد شش قسمت كرد.سه قسمت‏آن‏«سهم امام‏»ناميده مى‏شود سه قسمت ديگر سهم سادات،كه بعد عرض مى‏كنم چرا مى‏گويند سهم امام و سهم سادات.اهل تسنن‏مى‏گويند خمس را بايد پنج قسمت كرد نه شش قسمت.بعدا خواهيم‏گفت كه اهل تشيع روى چه حساب مى‏گويند شش قسمت و اهل‏تسنن روى چه خيالى گفته‏اند پنج قسمت.مساله سومى كه مورداختلاف است اين است كه حالا چه خمس اختصاص به غنائم‏دار الحرب داشته باشد و چه اعم باشد،و چه آن را پنج‏يا شش قسمت‏بكنيم،بالاخره آن را به چه مصرفى بايد رساند؟بعد كه ثابت كرديم‏عقيده اهل تشيع در اين سه مسئله درست است،بحث چهارمى راجع به‏فلسفه اين حكم بنا به عقيده اهل تشيع داريم.

خمس به چه تعلق مى‏گيرد؟

اما قسمت اول كه خمس به چه تعلق مى‏گيرد؟عرض كرديم‏كه اهل تسنن مى‏گويند كه خمس فقط به غنائم دار الحرب تعلق‏مى‏گيرد،و اهل تشيع مى‏گويند به مطلق درآمدهاى خالص كه درمقابل آن،انسان هيچ عوضى خرج نكرده است.منشا اختلاف،كلمه‏«غنمتم‏»است كه معنى غنمتم چيست؟اگر نخواهيم با آنها مباحثه‏كنيم،مى‏گوئيم ائمه ما گفته‏اند مقصود از«غنمتم‏»مطلق درآمدهاى‏خالص اضافى است،ولى اگر اهل تسنن بخواهند با ما مباحثه كنند وبگويند به چه دليل حرف ائمه شما درست است،بايد برويم سراغ كلمه‏«غنمتم‏»و ببينيم لغت عربى درباره اين كلمه چه مى‏گويد؟اگرلغت عربى گفت كلمه‏«غنمتم‏»كه از ماده‏«غنم يغنم،غانم،مغنوم‏»مى‏باشد يعنى غنيمتى كه در دار الحرب نصيب شما مى‏شود و اختصاص دارد به غنائم دار الحرب،مى‏گوئيم حرف آنها درست است،و اما اگر سراغ لغت رفتيم و گفتند كلمه‏«غنم،يغنم‏»و هر چه از اين‏ماده است،يك كلمه اعم است و اختصاص به غنائم دار الحرب‏ندارد،مى‏گوئيم حرف شيعه درست است.

اول مى‏رويم سراغ قرآن ببينيم در خود قرآن اين كلمه چگونه به‏كار رفته است؟ماده‏«غنم‏»در قرآن سه جا به كار رفته است(غير ازآنجا كه لفظ‏«غنم‏»به معنى گوسفند است).يكى قبل از اين آيه بود:

فكلوا مما غنمتم. آن هم مثل اين آيه است.هر چه اينجا بگوئيم،آنجاهم مانند آن است. همچنين در قرآن آمده است: فعند الله مغانم كثيرة در نزد خدا مغنمهاى بسيارى است. مى‏خواهد به مردم بفهماند كه‏فوائد بسيارى كه شما مى‏خواهيد از دنيا ببريد و چشم به آن دوخته‏ايدنزد خدا است.معلوم است كه مقصود اين نيست كه غنائم دار الحرب‏نزد خدا است، بلكه مقصود تفضلات زياد است،چون آنچه خدا به‏بشر مى‏دهد اضافى است‏يعنى انسان چيزى از خدا طلبكار نيست،هر چه كه خدا به بنده مى‏دهد تفضل است.پس ما مى‏بينيم كلمه‏«مغانم‏»در قرآن در جايى استعمال شده است كه اختصاص به غنائم‏دار الحرب ندارد. معلوم مى‏شود كه اگر معناى اين كلمه اختصاصاغنائم دار الحرب بود،درست نبود كه قرآن بگويد: فعند الله مغانم‏كثيرة بلكه بايد كلمه ديگرى به جاى آن به كار مى‏برد.

دوم،حديث نبوى;كه اهل تسنن هم روايت كرده‏اند،ومخصوصا در نهايه ابن اثير نيز هست. مضمونش اين است:من له الغنم‏عليه الغرم.اين حديث در فقه مورد استعمال دارد و در آنجا سنيها هم قبول دارند كه معنايش اين است كه هر كسى كه سود،مال او است‏ضرر هم به او تعلق مى‏گيرد.اين حديث به صورت ضرب المثل هم‏درآمده:من له الغنم عليه الغرم.هر كس كه در موردى سود آن رامى‏برد ضررش را هم بايد متحمل بشود.بديهى است در اين حديث‏معنى‏«غنم‏»غنيمت دار الحرب نيست بلكه سود است.پس معلوم شدكلمه‏«غنم‏»در مطلق سود به كار برده مى‏شود.اين هم شاهدى ازاحاديث نبوى.

اما لغت.در ميان لغويين،ما يك لغوى را انتخاب مى‏كنيم‏كه عرب است ولى نه شيعه است و نه سنى و از اين نظر بى‏طرف‏است،و او صاحب‏«المنجد»كتاب لغت مى‏باشد كه يك مسيحى‏لبنانى است.(حدود ثلث مردم لبنان مسيحى هستند).وقتى ما رجوع‏مى‏كنيم به كتاب‏«المنجد»ماده‏«غنم يغنم‏»مى‏بينيم مى‏گويد (1) :

«من غنم مالا»يعنى كسى كه مالى بلا بدل و مفت گيرش آمده.بعدمى‏گويد غنائم دار الحرب يكى از مصداقهاى غنم و غنيمت است نه‏اينكه منحصر به آن باشد.پس ما مى‏بينيم كه اين عرب مسيحى هم‏اين لغت را همان طور ترجمه مى‏كند كه علماى شيعه اين آيه را تفسيركرده‏اند.و البته علماى شيعه هم از خودشان نگفته‏اند،از زبان‏ائمه‏شان گفته‏اند.پس ما مى‏بينيم آنچه كه ائمه گفته‏اند با زبان ولغت عربى وفق مى‏دهد نه اينكه گفته باشند تعبدا اين نظر را بپذيريد.

يك مثال:معمولا هنگام بازگشت مسافر،وقتى مى‏خواهند به‏او دعا كنند،مى‏گويند خير مقدم،يعنى خوش آمدى.ولى وقتى‏مى‏خواهد برود،ما مى‏گوئيم به سلامت،عرب مى‏گويد سالما وغانما.«سالما»همان معنى به سلامت را مى‏دهد،و«غانما»يعنى باغنيمت برگردى. آيا[غانما را]فقط به سربازى كه به ميدان جنگ‏مى‏رود مى‏گويند؟نه،به هر مسافرى مى‏گويند. يعنى سفرت با فايده‏باشد.«سالما»يعنى به سلامت برگردى،«غانما»يعنى با سود ومنفعت برگردى.«غانم‏»اختصاص ندارد به غنيمت دار الحرب،هر سود و منفعتى را مى‏گويند غنيمت.

بنابراين ما كه شيعه هستيم،از آن نظر كه ائمه ما گفته‏اند،درميان خودمان بحثى نداريم ولى اگر اهل تسنن از ما بپرسند از چه جهت‏خمس شامل هر درآمد خالصى مى‏شود-و حالا هم عده‏اى سنى مآب‏پيدا شده‏اند كه اين حرف را مى‏زنند-جواب مى‏دهيم آنچه ائمه ماگفته‏اند منطبق است با آنچه قرآن مى‏گويد.قرآن نگفته است:

و اعلموا انما غنمتم فى دار الحرب من شى‏ء قرآن گفته: و اعلموا انماغنمتم. آنها مى‏گويند آيات قبلش مربوط به جنگ است.مى‏گوئيم ماكه نمى‏گوئيم اين آيه،غنيمت دار الحرب را شامل نمى‏شود تا شما بگوئيد[به آيات قبل]ارتباط ندارد.ما مى‏گوئيم غنائم دار الحرب يكى ازاقسام غنيمت است و قرآن در اينجا خواسته است‏يك قاعده كلى رابيان كند كه شامل غنيمت دار الحرب هم بشود نه اينكه خواسته باشدفقط حكم غنيمت دار الحرب را بگويد.به علاوه آيا ممكن است كه‏اسلام درباره ماليات عمومى يك كلمه حرف نزده باشد؟!زكات‏ماليات عمومى نيست،آن يك امر اختصاصى است و به يك اموال خاصى تعلق مى‏گيرد.و آيا اسلام كه مدعى است در جميع شؤون‏زندگى مردم حكم دارد مى‏تواند حكم ماليات عمومى نداشته باشد؟!

پس در اينجا به حكم لغت،حق با اهل تشيع است.

خمس به چند قسمت تقسيم مى‏شود؟

حال مى‏آييم سراغ مساله دوم.ما يك پنجم را كه گرفتيم-حالا ازهر چه گرفتيم-در اينكه اين يك پنجم بايد به سهامى تقسيم شود،بين شيعه‏و سنى اختلافى نيست.ولى شيعه مى‏گويد شش قسمت مى‏شود وسنى مى‏گويد پنج قسمت.مى‏رويم سراغ آيه قرآن.ببينيم قرآن گفته‏شش سهم يا پنج‏سهم؟مى‏بينيم قرآن گفته: فان لله خمسه و للرسول‏و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل خود قرآن تصريح‏مى‏كند كه شش دسته‏اند.پس چرا اهل تسنن مى‏گويند پنج‏سهم‏بشود؟آنها مى‏گويند خمس كه يك پنجم اصل درآمد است پنج قسمت‏مى‏شود كه قهرا هر يك از سهام پنجگانه يك بيست و پنجم مى‏شود ولى اهل تشيع‏مى‏گويند خمس شش قسمت مى‏شود كه قهرا هر سهم يك سى‏ام خواهد شد.

چطور اهل تسنن با وجود يك دليل واضح و روشن،بر خلاف صريح آيه‏قرآن گفته‏اند خمس بايد پنج قسمت بشود؟آنها دليلى مى‏آورند كه مابايد بررسى كنيم ببينيم درست است‏يا نه؟از آن شش تا،يكى خدابود.مى‏گويند معنى ندارد كه خدا سهمى ببرد و يك سهم را بدهيم به‏خدا.مگر خدا مى‏خواهد مال مصرف كند؟!به پيغمبر بدهيم درست‏است زيرا بشر است و احتياج دارد.سايرين نيز همين طور.مى‏گوئيم‏پس چرا[خدا را]ذكر كرده؟مى‏گويد خدا تشريفا ذكر شده.خدا نام خودش را در اينجا همراه ديگران كرده براى احترام آنها،و الا خداكه سهم نمى‏برد.ذكر نام خدا تشريفى است و پنج تاى ديگر حقيقى.

شيعه جواب مى‏دهد:غنائم دار الحرب گاهى آنقدر زياد است-مثل‏غنائم ايران براى اعراب-و آنقدر اشياء نفيس و سيم و زر دارد كه‏يك فرد نمى‏داند چگونه خرجشان بكند،سر به ميليونها و ميلياردهامى‏زند،مثل غنائم جنگهاى صدر اسلام.در اين صورت آيا درست‏است كه يك بيست و پنجم از همه آنها به شخص پيغمبر تعلق بگيرد و به هر يك ازذى القربى و يتيمها و مسكينها و ابن السبيل‏ها نيز يك بيست و پنجم پس پيغمبراينهمه را براى شخص خودش اختصاص داد؟!همان طور كه ممكن‏نيست بگوئيم خدا يك مصرف است،همچنين ممكن نيست بگوئيم‏پيغمبر يك مصرف است به اين معنى كه تمام اين سهم مال شخص‏پيغمبر باشد و براى او خرج شود.پيغمبر كه از همه مردم فقيرانه‏ترزندگى مى‏كرد.حتى در مورد ذى القربى هم اينطور است.سهمى به‏نام خدا،سهمى به نام پيغمبر و سهمى به نام ذى القربى،در واقع به‏يك معنى همه‏اش تشريفاتى است.تمام اينها در زمان پيغمبر در اختيارپيغمبر،در زمان امام در اختيار امام،و در نبودن امام در اختيارنايب امام(ع)قرار مى‏گيرد نه براى اينكه صرف شخص خودش بكندبه عنوان اينكه پيغمبر،يا امام و يا جانشين آنها و ولى امر مسلمين‏است، بلكه به اين عنوان مى‏گيرد كه صرف مصالح عاليه مسلمين‏بكند.ما مى‏گوئيم اگر پيغمبر براى خودش مصرف كند اشكال دارد.

او اين قدر احتياج ندارد.يك سهم به نام خدا،يك سهم به نام‏پيغمبر،و يك سهم به نام ذى القربى.اما خرج چه بشود؟خرج مصالح عاليه و كليه مسلمين،و در اختيار ولى امر مسلمين هم هست.همان‏شش سهم درست است نه پنج‏سهم.پس در اين اختلاف دوم هم كه‏آيا خمس را بايد شش قسمت كرد يا پنج قسمت،آنطور كه بيان‏كرديم،حق با اهل تشيع است.باقى مى‏ماند قسمت‏سوم.اينجا دارد:

يتيمها،مسكينها،ابن السبيل‏ها،كه خلاصه مى‏شود افراد فقير.آيامقصود عموم فقراى مسلمين هستند يا فقراى سادات:يتيمهاى‏سادات،مسكينهاى سادات و ابن السبيل‏هاى سادات؟شيعه مى‏گويداختصاص دارد به سادات[كه در جلسه آينده در اين باره حث‏خواهيم‏كرد].

 

پى‏نوشتها:

1-[چند دقيقه از ابتداى سخنرانى استاد شهيد متاسفانه روى نوار ضبط نشده است].
2-عين عبارت نيست.