محتوا و شكل و روش جهان دارى در قرآن و روايات
به بيان روشن تر اين كه ، در قرآن و روايات و نيز منش مترقى و خودگرا و
پرجاذبه ى پيامبر و امامان راستين ، آنچه در مورد مديريت و كشوردارى آمده ، عبارت
است از:
الف . هدف هاى عادلانه و آزادمنشانه ى يك نظام و مديريت مترقى .
ب . لزوم حاكميت اخلاق و معنويت و روابط آن با آشنا و بيگانه و هشدار از فريب و
زورمدارى .
ج . صفات و ويژگى هاى رهبران و مديران شايسته و ناشايسته براى گزينش آن گروه ، و
نفى و طرد اين گروه از سوى مردم .
د. اصول و كلياتى در اين مايه ها به همراه نكوهش شديد از روش استبدادى و انحصارى و
خشونت بار فرعون ها و نمرودها و اموى ها و همانندهاى آنان در روزگاران .
هنگامى كه اين مجموعه ى راهبردى و راهگشا، با خردورزى و زمان شناسى در كنار هم چيده
شود، چنين دريافت مى گردد، كه اسلام طرفدار نظم و تشكيلات و مديريت اجتماعى است ، و
با هرج و مرج و بى سامانى ، سخت مخالف است . طرفدار يك نظام عادلانه ، قانون گرا
باز و شفاى است كه از انديشه و قدرت توده هاى وسيع مردم بجوشد، و با انحصار فردى ،
صنفى و يا گروهى مخالف است ؛ چرا كه حكومت و ساماندهى جامعه پيش از يك امر دينى
باشد، يك واقعيت عقلى و عرفى است . بر اين باور، مردم همان گونه كه بر سرنوشت فردى
، خانوادگى و اقتصادى و مالى خويش حاكم اند، و دل مى سوزانند و براى بهروزى و
سرفرازى خويش ، هر روز، طرحى تازه و نوتر و شيوه اى مترقى تر و پربارتر و كم ضايعه
تر مى جويند، در مورد اداره ى شايسته ى خانه ى بزرگ ، يا وطن عزيز و يا منطقه و
دنياى خويش نيز بايد بر سرنوشت خويش حاكم باشند، و قيم مآبى و قيم سالارى و انديشه
و رفتار ارباب و رعيتى و فراقانونى را، نه در گسترده ى جهان براى ابر قدرت ها، نه
در منطقه براى زورمداران ، و نه در جامعه ى خويش براى هيچ فرد و صنفى نپذيرد؛ چرا
كه سياست يكسان سازى و ايجاد دنياى تك قطبى و تك صدايى و تحميل روش منحط استبدادى و
انحصارى و حق ((وتو)) همه جا و براى
همه - خواه ابر قدرت هاى جهانى ، خواه منطقه اى و يا ابر قدرت ها در درون مرزها و
كشورها زشت و ظالمانه و ضد عقلى و دينى است .
بايد مردم با انگيزش مشاركت همگانى ، كارآمدترين و امانتدارترين ها را براى اداره ى
جامعه و دنياى خويش آزادانه و آگاهانه برگزينند، آن گاه با همكارى و همدلى ، تشويق
و هشدار، نظارت و دلسوزى ، نقد و مشورت دهى و محاسبه نهاد و قدرت ها، جامعه و وطن
خويش را، زنده و بالنده در راه هدف ها و آرزوهاى خويش به حركت در مى آورند، و هر
كدام از امانت داران و برگزيدگان خويش - به خاطر فقدان كارايى لازم و يا تلاش
ناكافى در رعايت حقوق متقابل و يا مستى قدرت ، ناخشنود شدند - بتوانند آنان را به
صورت انسانى و مسالمت آميز مرخص ، و ديگرى را جايگزين آنان سازند. آرى از اسلام اين
حقيقت را مى توان يافت ، اما آيات و روايات رسيده در اين مورد، شكل و قالب سيستم
سياسى ويژه اى ارائه نمى دهند؛ چرا كه اين موضوع بسان علم اقتصاد، دانش پزشكى ،
علوم و فنون نظامى و دفاعى ، هماره و هر لحظه در بستر زمان در حال پويايى و بالندگى
است ، و اين از شاهكارهاى دين خدا و راز ماندگارى و همسازى آن با رشد و پيشرفت ،
جامعه ها و تمدن هاست ، كه اين امور را به خرد جمعى و ملى هر عصر و نسلى وانهاده تا
با آموزش آخرين ديدگاه ها و رموز علمى در مديريت و سياست و فنون دفاعى و... با به
كارگيرى پيشرفته ترين و پرجاذبه ترين شيوه ها، جامعه ى خود را در راه آن هدف هاى
عادلانه و آرمانى برانگيزند و سامان دهند.
درست به همين دليل است كه دانشمندان ما نيز در گذر زمان از همين آيات و روايات ، با
اين كه در هدف هاى حكومت ، ويژگى مديران ، حاكميت معيارهاى اخلاقى در سياست ، نفى
استبداد و اختناق و انحصار - لااقل در جنبه ى نظرى - اتحاد دارند، اما در شكل و
قالب يك حكومت و مديريت مترقى ، با هم دستخوش اختلاف هستند؛ به گونه اى كه در همين
جامعه ما، گروهى با انديشه ى امانت و امانتدارى و اصل مشورت ، و حاكم بودن انسان بر
سرنوشت اجتماعى و سياسى خويش ، از نوعى مردم سالارى زنده و بالنده و مترقى و
پرجاذبه و هنگام با زمان سخن دارند، و گروهى نيز از حكومت ولايى - كه به نظر آنان ،
قالبى است پيش ساخته كه در آن قدرت در هاله اى از قداست و حقوق و امتيازات مطلقه
است و فراتر از دسترس مردم و نقد و نظارت آنان ، تا چه رسد به چون چرا و محاسبه و
اعلام نارضايتى و جا به جايى مسالمت آميز و خردمندانه قدرت .
با اين بيان ، همين ديدگاه هاى گوناگون در مورد شكل و فرم حكومت و مديريت در جامعه
ى كنونى ما، نشاندهنده ى اين واقعيت است كه اسلام شكل ويژه اى براى حكومت و مديريت
ارائه نمى كند و بر اين انديشه رهنمون است كه پيروان آن ، اين محتواى زيبا را در
مترقى و پرجاذبه ترين شكل و شيوه و همراه با كاروان دانش و پيشرفت و تجربه ى ارجدار
بشرى براى اداره ى بهتر جامعه و دنياى خويش به كار گيرند.
در قالب سر گذشت ها و آيات تاريخى
در آيات تاريخى قرآن و در قالب هاى سرگذشت ها و داستان هاى پيشينيان ، مى
توان با اين دو شيوه از مديريت و نظام ، با نشانه ها و ويژگى هاى هر يك ، و با ره
آورد و ميوه هاى تلخ و شيرين هر كدام براى جامعه ها رو به رو شد؛ و نيز مى توان
دريافت كه فرهنگ قرآن به كدام يك از دو شيوه مديريت اقتدارگرا و انحصارطلب و
خودكامه ، يا مديريت و نظام مردم سالار و مردمى و مشاركت جو و نقد و نظارت خواه و
نظارت خواه و محاسبه پذير و پاسخ گو راه مى نمايد؛ براى نمونه :
1.قرآن در سوره ى قصص پس از نمايش پرده اى از فساد و استبداد مديريت اقتدارگر و
انحصارطلب و پر فريب و خشونت فرعون و قارون ، در نفى و نكوهش اين روش منحط و ضدبشرى
و فسادانگيز، اين گونه هشدار مى دهد:
تلك الدار الاخره نجعلها للذين لا يريدون علوا فى الارض و لا
فسادا(329)
اين سراى آخرت و نعمت هاى ماندگار آن را، تنها براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين
زمان اراده ى برترى جويى و فساد و تباهى را ندارند.
2. و نيز آن شيوه از مديريت و سامان دهى را - كه با فريب و سركوب و خشونت ، مردم را
به راه دلخواه خويش برد، نه بر اساس آگاهى و آزادى و انگيزش خردمندانه و قانع كننده
ى مشاركت و خواست آنان - در محتواى حكومت فرعونى مى نگرد، گرچه هر نام و عنوان
ديگرى را يدك كشد:
ان فرعون علا فى الارض و جعل اءهلها شيعا يستضعف طائفه منهم
يذبع اءبناءهم و يستحيى نساءهم انه من المفسدين
(330)
بى گمان فرعون در آن سرزمين برترى جويى و بيداد، پيشه ساخت و مردم آن را، گروه گروه
كرد؛ گروهى از آنان را به زبونى و ناتوانى مى كشانيد، به گونه اى كه پسران آنان را
سر مى بريد و زنان شان را براى بهره كشى زنده مى گذاشت ؛ راستى كه او از تبهكاران
روزگار بود.
3. و نيز اين گونه شگردهاى زشت و ظالمانه و بهره ورى ابزارى از احساسات دينى و
عواطف ملى را، براى عبرت آموختن و دورى گزيدن از سبك انحصار گرانه ى فرعونى ، به
تابلو تاريخى قرآن مى برد:
و قال فرعون ذرونى اءقتل موسى وليدع ربه انى اءخاف اءن يبدل
دينكم اءو اءن يظهر فى الارض الفساد(331)
و فرعون گفت : بگذاريد تا من موسى را بكشم و او نيز براى نجات خود، پروردگارش را
يارى بخواهد؛ چرا كه من مى ترسم او، دين و آيين شما را دگرگون ساخته ! يا در اين
سرزمين ، فتنه و تباهى پديد آورد!
4. و نيز حكومت مطلقه و خودكامه ى فرعون و ره آورد شوم آن را در جهت روشنگرى و
هشدار، در چشم انداز عدالت خواهان قرار مى دهد كه به پندار خود يك تنه به جاى مردم
و حتى عصرها و نسل ها تصميم مى گرفت :
قال فرعون ما اءريهم الا ما اءرى و ما اءهديكم الا سبيل
الرشاد(332)
فرعون گفت : من جز آنچه نيك و زيبا مى نگرم ، به شما ارائه نخواهم داد و شما را جز
به راه درست و شرافتمندانه راه نخواهم نمود!
5.ونيز به داستان وحشى گرى و خشونت و مديريت و حكومت استبدادى و انحصارى فرعون در
برابر حق گرايى افسونگران راه يافته روشنفكر توجه مى دهد:
فالقى السحره ساجدين قالوا آمنا برب العالمين ...
قال آمنتم له قبل ان آذن لكم انه لكبير كم الذى علمكم السخر فلسوف تعلمون لاقطعن
ايديهم و ارجلكم من خلاف و لا صلبنكم اجمعين
از پى آن معجزه ى بزرگ ، جادوگران با همه وجود در برابر آفريدگار موسى به سجده
افكنده شدند.و زبان سپاس و ستايش گشودند و گفتند: به پروردگار جهانيان ايمان آورديم
؛ به همان پروردگار موسى و هارون .
فرعون ، رو به آنان كرد كه : آيا پيش از آنكه من به شما اجازه دهم ، به او ايمان
آوريد؟(333)راستى
كه او بزرگ و آموزگار شماست ، كه جادوگرى را به شما آموخته است ؛ اينك به زودى
خواهيد دانست : به يقين دست ها و پاهاى شما را به عكس يكديگر خواهد بريد، و همه ى
شما را به دار خواهم آويخت
(334).
امام صادق در ترسيم اساسى ترين ويژگى روش مديريت و زمامدارى نظام مطلوب اهل بيت با
سبك حكومت سياهكاران اموى تبار و اموى مسلك ، به يكى از ياران فرمود:
فلا تحرقوا بهم اما علمت ان اماره بنى اميه كانت بالسيف
السعف والجور، و ان امارتنا بالرفق و التالف و الوقار و الورق و حسن الخلطه و
الاجتهاد...(335)
آيا نمى دانى كه روش حكومت امويان بر اساس شمشير و خشونت و بيداد و تجاوز به آزادى
و حقوق و كرامت مردم بود، اما سبك مديريت و حكومت ما بر اساس نرمش و بشردوستى و
متانت و مدارا و عمل كرد زيبا و پاكدامنى و تلاش است ؟ پس مردم را با اين شيوه ى
زيبا، و دين آيين خود برانگيزند.
روش مشاركت جو و مردم سالار
قرآن پس از نفى مديريت خودكامه و اقتدارگرا و انحصارجو و نكوهش سخت بانيان
و سردمداران و هواخواهان آن ، در همين آيات تاريخى و در قالب همين داستان ها و
سرگذشت هاى پيشينيان ، روش و شيوه اى مترقى و بالنده و مردمى و انسانى از مديريت و
ساماندهى و سياسى و اجتماعى را به تابلو مى برد و آموزد كه براى هميشه جالب و
پرجاذبه و هماهنگ با خرد و دانش و فطرت و وجدان و پيشرفت انسان ها در گذر زمان است
؛ براى نمونه :
1.قرآن در شمارى از آيات تاريخى خود، چند داستان از بزرگ مردى آزادمنش به نام
((ذوالقرنين )) را به تابلو مى برد كه
در جاى جاى آن ، مديريت مترقى ، مشاركت جو، دانشمند، مردم دوست ، راستگو، دلسوز،
همراه با اخلاق معنويت و داراى طرح و برنامه را به عصرها و نسل ها نشان مى دهد:
و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساءتلوا عليكم منه ذكرا.
انا مكنا فى الارض و اتيناه من كل شى ء سببا.فاتبع سببا.
حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حمئه و وجد عندها قوما قلنا يا ذا
القرنين اما ان تعذب و اما ان تتخذ فيهم حسنا.
قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم يرد الى ربه فيعذبه عذابا نكرا.
و اما من امن وعمل صالحا فله جزاء الحسنى و سنقول له من نايسرا.
ثم اتبع سببا.حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها
سترا.
كذلك و قد احطنا بما لديه خبرا.
ثم اتبع سببا.حتى اذا بلغ بين السدين وجد من دونهما قوما لا يكادون يفقهون قولا.
قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون فى الارض فهل نجعل لك خرجا على ان
تجعل بيننا بينهم سدا.
قال ما مكنى فيه ربى خير فاعينونى بقوه اجعل بينكم و بينهم ردما.
اتونى زبر الحديد حتى اذاساوى بين الصدفين قال انفخوا حتى اذا جعله نارا قال اتونى
افرغ عليه قطرا.
فما اسطاعوا ان يظهروه و ما استطاعوا له نقبا.
قال هذا رحمته من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء و كان وعد ربى حقا(336)
و از تو اى پيامبر! درباره ى ((ذوالقرنين ))
مى پرسند؛ در پاسخ آنان بگو: به زودى خبرى از او براى شما خواهم خواند، و شما را در
مورد او آگاه خواهم ساخت ما در زمين به او توانايى و امكانات ارزانى داشتيم ، و از
هر چيز وسيله اى به او بخشيديم .
و او در پرتو آن قدرت و امكانات ، شيوه اى را در پى گرفت و راهى را دنبال كرد. تا
آن گاه كه به جايگاه فرو شدن خورشيد رسيد، آن را به گونه اى يافت كه گويى در چشمه
اى گل آلود و تيره ، غروب مى كند و گروهى را نزديك آن يافت كه كفرگرايى و حق
ناپذيرى پيشه ساخته اند. به او گفتيم : هان اى ((ذوالقرنين
))!تو آزاد هستى ؛ از اين رو يا آنان را كيفر، خواهى كرد و
يا در ميانشان شيوه ى شايسته و مديريت و سازندگى نيكويى در پيش خواهى گرفت و آنان
را زنده خواهى ساخت .
((ذوالقرنين ))گفت : اما هر كس ستم
كند و اصلاح نپذيرد، او را برابر مقررات كيفر خواهم كرد، آن گاه به سوى پروردگارش
باز گردانيده مى شود و خدا او را به عذابى ناشناخته عذاب خواهد نمود.
و اما هر كس اصلاح پذيرد و ايمان بياورد و كارى شايسته انجام دهد، نيكوترين و
پرشكوه ترين پاداش را به عنوان سزا خواهد داشت ، و ما در مديريت خود به او سخت نمى
گيريم و با تساهل و مدارا، سخن آسانى به او خواهيم گفت . آن گاه شيوه اى ديگر را پى
گرفت و راهى جديد را دنبال نمود. تا آنگاه كه جايگاه بر آمدن خورشيد رسيد، آن را به
گونه اى يافت كه به گروهى طلوع مى كند، كه پوششى جز آن ، برايشان قرار نداده بوديم
.
آرى ، داستان ((ذوالقرنين )) اين گونه
پيش مى رفت ، و به راستى ما به آگاهى از آنچه نزد او بود، دانشى فراگير داشتيم .
پس راهى جديد را دنبال كرد...تا آن گاه كه ميان دو كوه رسيد، در اين سوى آن دو كوه
، گروهى بزرگ از مردم را يافت كه هيچ سخن و زبانى را به آسانى نمى فهميدند.
آنان گفتند: اى ((ذوالقرنين ))!
((ياءجوج )) و ((ماجوج
)) در اين سرزمين تباهى مى كنند،آيا بودجه اى بر اين اساس
برايت مقرر داريم كه ميان ما و آنان - براى تاءمين آزادى و امنيت مردم ما - سدى
بزرگ پديد آورى ؟
گفت : آنچه پروردگارم در آن ، به من توانايى ارزانى داشته ، از بودجه و هزينه ى
پيشنهادى شما برايم بهتر است ؛ از اين رو شما من را با نيروى انسانى كار آمد، يارى
رسانيد تا به خواست خدا ميان شما و آنان سد و ديوارى استوار و تسخيرناپذير پديد
آورم .
اينك قطعه اى بزرگ آهن را برايم بياوريد؛ تا كار را آغاز كنم . آنان به دستور او
عمل كردند؛ تا آن گاه كه ((ذوالقرنين ))
ميان آن دو كوه را با قطعه هاى بزرگ آهن هموار ساخت ، گفت : اكنون آتش بياوريد و آن
را در آهن بدميد؛ و آنان به دستور او دميدند، تا آن گاه كه آن پاره هاى آهن ها را
يكپارچه آتش ساخت ، گفت : اينك مس گداخته برايم بياوريد تا روى آنها بريزيم .
و آن گاه بود كه گروه هاى تجاوز كار ياءجوج و ماءجوج و دار و دسته هاى خشونت كيش و
تبهكار آنان ، نه ، توانستند از آن سد عظيم و خط نفوذناپذير بالا روند و نه امكان
يافتند در ديواره ى كوه آساى آن ، سوراخ و شكافى پديد آورده و امنيت و مرزهاى آن
مردم مسالمت جو و صلح طلب را به خطر افكنند.
((ذوالقرنين )) پس از اين موفقيت بزرگ
گفت : اين بخشايش و رحمتى از سوى پروردگار من است ، اما هنگامى كه وعده ى پروردگارم
فرا رسد و نشانه هاى رستاخيز پديدار گردد، خدا آن سد را نيز درهم كوبيده و هموار
خواهد ساخت ، و وعده ى پروردگار من درست و تخلف ناپذير است .
2.در شمارى از آيات سوره ى سوم ، داستان جهاد ((احد))
و فراز و نشيب ها و دلاورى و اخلاص و مردم كمال جو، و نيز مسئوليت گريزى دنياطلبان
و راز موفقيت ها و ناكامى ها و رمز پيروزى ها و شكست ها را به تابلو مى برد، آن گاه
با وجود كوتاهى و لغزش بخشى از ياران راه ، كه باعث شكست و شهادت فرزانگان روزگار و
به خطر افتادن جان گرامى پيامبر و امير آزادى گرديد، قرآن ضمن دلجويى از پيامبر،
راز پيشرفت راه و رسم و رمز محبوبيت و نفوذ او در دل ها را به تابلو مى برد و فرمان
خدا را به آن حضرت مى رساند كه اگر در انديشه ى تربيت نسل مترقى و ساختن جامعه آزاد
و آباد و بنياد و مديريت و نظام باز و مردمى و مردم گرا و خداپسندانه و ماندگار است
، بايد به عنوان مديريت و الگوى جامعه ، هماره و با همه ى شهروندان اين گونه
آزادمنشانه و با كرامت و مهر و بزرگ منشى رفتار كند:
الف . باسعه ى صدر و تساهل و تسامح و مهر و مدارا با مردم رو به رو گردد.
ب . بايد حتى از كوتاهى و لغزش گناهكاران - تا آن جايى كه ممكن و سازنده است -
بگذرد و تغافل نمايد.
ج .افزون بر اين ، بايد برايشان از بارگاه خدا آمرزش هم بخواهد.
ه .و بايد براى مديريت و ساماندهى موفق و مطلوب جامعه ، مشاركت جدى و همكارى و
نظارت همگانى و آنان را بر انگيزد و نقش آنان را ارج نهد و به خشنودى و رضايت آنان
و افكار عمومى ، سخت بها دهد.
و. و در اداره ى امور و شئون جامعه ، بايد حقوق شهروندى آنان را گرامى داشته و بر
اساس مشورت ملى و با بهره ورى از افكار عمومى و خرد و تجربه ى جمعى ، جامعه را
سامان دهد؛
فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا
من حولك فاعف عنهم واستعفرلهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله
يحب المتوكلين
(337)
پس از پيامبر!تنها به بركت مهر و رحمتى از جانب خداست كه اين چنين با آنان نرمخو و
پرمهر شده اى ؛ و اگر خشن و سختدل بودى ، از گردت پراكنده مى شدند؛ بنابراين ، از
لغزش هاى آنان در گذر و برايشان از آفريدگارت آمرزش بخواه ، و در كار تدبير امور و
تنظيم شئون جامعه ، با آنان مشاركت و مشورت نما؛ و هنگامى كه پس از رايزنى با افكار
عمومى ، بر انجام كارى تصميم گرفتى ، بر خدا توكل كن ؛ چرا كه خدا توكل كننگان را
دوست مى دارد.
اين بود درس هايى چند از پيام هاى تاريخى قرآن ، اميد كه اين كتاب پرشكوه خدا، چراغ
راه و يار همراه ما در اين جهان و جهان ديگر باشد، آمين رب العالمين .
قم ، دفتر فرهنگ و انديشه ، على كرمى فريدونى
تابستان 1382.