ظهور نور
(ترجمه کتاب الشموس المضيئه فى الغيبه والظهور والرجعه)

على سعادت پرور

- ۱۷ -


روايات

1- جابر جعفى مى گويد: به امام باقر عليه السلام عرض کردم: (قائم پس از ظهور چه مدت زنده است؟) فرمود: (نوزده سال).(1)

2- جابر جعفى در حديث ديگرى مى گويد: به امام باقر عليه السلام عرض کردم: (قائم در دوره ى ظهور تا قبل از مرگ چه مدت عمر مى کند؟) امام عليه السلام فرمود: (از زمان قيام تا مرگش نوزده سال).(2)

3- على بن عمر از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (قائم از نسل من، به اندازه ى ابراهيم خليل الرحمان عمر مى کند، در بين مردم قيام مى کند در حالى که هشتاد ساله است وچهل سال در ميان آنها زندگى مى کند، زمين را همان طور که از ستم وبيداد پر شده است از عدل وداد سرشار مى سازد).(3)

4- در سوالى که مفضل بن عمر از امام صادق عليه السلام پرسيده آمده است: (مولاى من!مدت عمر آن حضرت (مهدى) عليه السلام وحکومتش چقدر است؟) امام عليه السلام فرمود: (خداوند فرموده است: (فمنهم شقى وسعيد فأما الذين شقوا ففى النار لهم فيها زفير وشهيق خالدين فيها مادامت السموات والأرض الا ماشاء ربک ان ربک فعال لما يريد وأما الذين سعدوا ففى الجنة خالدين فيها ما دامت السموات والأرض الا ما شاء ربک عطاء غير مجذوذ)(4) ومجذوذ به معنى مقطوع وبريده است، يعنى عطايى که قطع شدنى نيست بلکه دائمى است وحکومتى که از بين نمى رود وامرى که جز به اختيار واراده ومشيت پروردگار، باطل شدنى نيست واز اين اراده ومشيت جز خود او کسى باخبر نيست، سپس قيامت مى آيد وآنچه خداوند در کتابش در شرح آن فرموده است).(5)

5- ابوالجارود از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (قائم سيصد ونه سال حکومت مى کند، همان طور که اصحاب کهف در غارشان سيصد ونه سال درنگ کردند، او زمين را همان طور که از ستم وبيداد پرشده است از عدل وداد، سرشار مى نمايد).(6)

6- زيد بن وهب جهنمى از امام حسن عليه السلام از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (...در بين شرق وغرب عالم چهل سال حکومت مى کند، خوشا به حال کسى که روزگارش را دريابد وسخنش را بشنود..).(7)

7- ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (قائم، نوزده سال حکومت مى کند).(8)

8- عبد الکريم خثعمى مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: (قائم چه مدت حاکم خواهد بود؟) فرمود: (هفت سال، روزها وشبها برايش طولانى مى شود تا اينکه يک سال برابر ده سال معمولى مى شود..).(9)

9- عبد الله بن قاسم بطل درباره ى آيه ى (ثم رددنا لکم الکرة عليهم(10) از قول امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (آيه به خروج امام حسين عليه السلام در ميان هفتاد تن از يارانش مربوط مى شود) تا اينکه فرمود: (وقتى دلهاى مؤمنان به شناخت قطعى رسيد که آن حضرت، امام حسين عليه السلام است، آنگاه مرگ حضرت حجت فرا مى رسد وامام حسين عليه السلام، او را غسل مى دهد، کفن وحنوط مى کند ودفن مى نمايد، واين امور مربوط به وحى از جز وحى کسى ديگرى عهده دار نيست).(11)

10- در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام آمده است: (حسين عليه السلام، در ميان يارانش که با او کشته شدند ودر حالى که هفتاد پيامبر، همان طور که با موسى بن عمران بودند، با او هستند مى آيد، قائم عليه السلام، انگشتر - يا مهر- را به او مى سپارد وحسين عليه السلام همان کسى است که آن حضرت را غسل مى کند، کفن مى پوشاند، حنوط مى کند ودر قبر مى گذارد).(12)

گفتار ما

اين روايات از طول عمر آن حضرت (پس از ظهورش، خبر مى دهد، لکن چنانکه پيداست، مدت عمر آن حضرت را مختلف بيان کرده اند که شايد بتوان به اين صورت، بين روايات، جمع وتوافق ايجاد نمود:

مقصود از زمان در بعضى از روايات، همان چيزى است که در روايت دوم ونيز روايت چهارم از فصل نوزدهم همين باب آمده است که مى گويند: (خداوند به فلک فرمان مى دهد که گردش زمانش را کند کند تا اينکه يک روز، معادل ده روز، يک ماه معادل ده ماه، ويک سال برابر ده سال مى شود). و(يک سال در زمان او برابر ده سال است). ودر بعضى از روايات ديگر مقصود، همان وقت وزمان عادى ورايج در بين ماست.

شايد بعضى از روايات در صدد بيان طول دوران زندگى ايشان تا زمان فوت باشد وبعضى ديگر درصدد بيان دوران حکومت آن حضرت وحکومت امامان معصوم عليهم السلام بعد از رجعت باشد، زيرا که دوره ى رجعت هم جزء حکومت وادامه ى آن حساب مى شود. ونيز ممکن است رواياتى که طول دوران زندگى يا حکومت ايشان را ذکر کرده است، به دوره ى رجعت ايشان بعد از مرگ، مربوط باشد.- البته علم واقعى نزد خداست-.

در فصل ششم از باب چهارم نيز رواياتى ذکر خواهد شد که به مدت عمر پيامبر وامامان معصوم عليهم السلام، بعد از رجعت، اشاره مى نمايد.

اما درباره ى مرگ عادى حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه - يا کشته شدن ايشان، ظاهرا با توجه به دو روايت آخر در همين فصل بايد گفت که ايشان به مرگ عادى از دنيا مى روند.

روايات

1- امير المؤمنين عليه السلام خطاب به کميل مى فرمايد: (...اى کميل! گذشتگان شما بى ترديد به اين عالم باز مى گردند وآيندگان شما بدون شک- در کنار مهدى عليه السلام - بر دشمنان پيروز خواهند شد).(13)

2- زراره مى گويد: (از امام صادق عليه السلام درباره ى امور مهمى مثل رجعت وشبيه آن سوال کردم). حضرت فرمود: (آنچه سوال مى کنى هنوز وقتش نرسيده است وخداوند تعالى فرموده است: (بل کذبوا بما لم يحيطوا بعلمه ولما يأتيهم تأويله).(14) ،(15)

3- ابو بصير مى گويد: امام باقر عليه السلام به من فرمود: (آيا مردم عراق رجعت را انکار مى کنند؟) عرض کردم: آرى، فرمود: آيا قرآن نمى خوانند که مى فرمايد: (ويوم نحشر من کل أمه فوجا)(16) .(17)

4- ابو بصير ومحمد بن مسلم، در تفسير آيه ى (وحرام على کل قريه أهلکناها أنهم لا يرجعون)(18) از امام صادق وامام باقر عليهما السلام نقل مى کنند که فرمودند: (هر قريه اى که خداوند مردمش را با عذاب نابود سازد، مردم آن قريه در رجعت بر نمى گردند، واين آيه محکمترين دليل بر رجعت است، زيرا هيچ مسلمانى بازگشت ورجعت همه ى مردم در قيامت را انکار نمى کند، چه آنها که هلاک شده باشند وچه آنها که هلاک نشده باشند، بنابراين (لا يرجعون) يعنى در رجعت بر نمى گردند اما در قيامت بر مى گردند تا اينکه وارد جهنم شوند).(19)

5- حسن بن جهم مى گويد: مامون به امام رضا عليه السلام گفت: (اى ابالحسن درباره ى رجعت چه مى فرمائيد؟) امام عليه السلام فرمود: (رجعت حق است، در اديان گذشته هم بوده وقرآن از آن ياد کرده است..).(20)

6- احمد بن عقبه از پدرش نقل مى کند که از امام صادق عليه السلام سوال شد که آيا رجعت حق است؟ امام عليه السلام فرمود: (آرى).(21)

7- احمد بن ابى عبد الله برقى از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (هر کس به هفت چيز اعتراف کند مؤمن است) واز جمله ى آنها ايمان به رجعت را نام برد).(22)

8- فضل بن شاذان از امام رضا عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (هر کس... به رجعت اعتراف کند... او واقعا مؤمن واز شيعيان ما اهل بيت است).(23)

گفتار ما

بر خواننده ى محترم پوشيده نيست که روايات اين فصل وفصلهاى آينده تعداد اندکى از احاديثى است که بر رجعت ومسائل مربوط به آن دلالت مى کند وهر کس روايات بيشترى را طالب است بايد به کتابهاى مفصل مربوط به موضوع مراجعه نمايد.

براى توضيح اصل رجعت کافى است کلام استاد بزرگوار - رضوان الله تعالى عليه- در بحث روائى پيرامون آيه (هل ينظرون الا أن ياتيهم الله فى ظلل من الغمام والملائکه وقضى الأمر والى الله ترجع الأمور)(24) در تفسير الميزان(25) را نقل نمائيم.

استاد علامه - رضوان الله تعالى عليه - مى فرمايد: (بدانکه اين آيه از ناحيه امامان معصوم عليهم السلام سه تفسير شده است، يکى به روز قيامت، که در تفسير عياشى از امام باقر عليه السلام نقل شده است، ديگرى به رجعت که صدوق از امام صادق عليه السلام نقل کرده است وسومى به ظهور مهدى عليه السلام که عياشى به دو طريق از امام باقر عليه السلام در تفسيرش آورده است ونظير اين تفاسير زياد است.

هر گاه تامل ودقت نمايى، آيات زيادى را مى يابى که تفسيرى که از امامان عليهم السلام درباره ى آنها به ما رسيده است، گاهى تفسير به قيامت است، گاهى تفسير به رجعت وگاهى تفسير به ظهور حضرت مهدى عليه السلام، واين قضيه، غير از وحدت ويکسانى در چگونگى وسنخيتى که بين اين سه واقعه وجود دارد، دليل ديگرى ندارد، ومردم چون درباره ى حقيقت روز قيامت تحقيقى نکرده اند وبراى فهم آنچه قرآن در بيان وضع اين روز بزرگ بيان فرموده، وقتى را اختصاص نداده وهمتى مصروف نداشته اند، بنابراين درباره ى معنى اين روايات به اختلاف وتفرقه دچار شده اند، وگروهى از آنها، اين روايات را با وجود اينکه تعداد آنها به صدها وشايد در ابواب مختلف به پانصد عدد مى رسد، به دور انداخته وناديده گرفته اند، وگروهى، با وجود اينکه روايات کاملا روشن هستند، آنها را تأويل نموده وبه معنى ديگرى برگردانده اند وگروهى هم - که در بين سه گروه بهترين طريقه را در پيش گرفته اند- روايات را نقل مى کنند ودر مورد آنها هيچ بحث وتوضيحى ندارند.

عموم مسلمانان - غير از شيعه - هر چند که به ظهور حضرت مهدى اعتراف کرده وآن را به طرق متواتر از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم نقل کرده اند، اما رجعت را انکار کرده واعتقاد به آن را از ويژگيهاى شيعه دانسته اند وبعضى از منسوبين به شيعه نيز در اين روزگار، همان نظر را پذيرفته اند).

کمى بعد، در ادامه مطلب، استاد- رضوان الله تعالى عليه - مى فرمايد: (رواياتى که رجعت را اثبات مى کنند، اگرچه با هم اختلافاتى دارند اما همه ى آنها در اين معنى متحدند که سير وحرکت نظام عالم به سمتى است که تمام آيات الهى به منتهاى ظهور خود برسند وديگر معصيت خداى سبحان انجام نشود، بلکه به طور خالص وبدون دخالت هواى نفس ووسوسه ى شيطان، عبادت شود، عده اى از دوستان ودشمنان خداى تعالى، که مرده اند، به دنيا بر گردند وحق وباطل کاملا از هم جدا وشناخته شوند.

اين مطلب مى رساند که رجعت يکى از مراتب روز قيامت است، هر چند از نظر بروز وظهور حقايق، در مرتبه ى پايينترى است، زيرا در ايام رجعت امکان فساد وفتنه انگيزى هست - اما در قيامت امکان شرارت وفساد هم وجود ندارد- واز همين رو، در دوران ظهور حضرت مهدى نيز شايد از مراتب قيامت باشد زيرا در آن روز نيز، حق ظهورى آشکار دارد، هر چند که در اين جهت، روز ظهور باز در مرتبه اى پايينتر از رجعت قرار دارد.

ازقول امامان معصوم عليهم السلام نيز وارد شده است که: (ايام الله سه روز است، روز ظهور، روز رجعت وروز قيامت).(26)

وهمين نکته، يعنى يکى بودن حقيقت اين سه روز واختلافشان در مراتب ودرجات، باعث شده است که امامان معصوم عليهم السلام، بعضى از آيات را گاه به قيامت، گاهى به رجعت وگاهى به ظهور حضرت مهدى عليه السلام تفسير فرمايند.

از آنچه ذکر شد- که ما به خاطر رعايت اختصار از نقل آنها خوددارى کرديم - معلوم شد که اين روز - رجعت- امکان دارد وبلکه وقوع آن حتمى است وکسى که آن را انکار مى کند، هيچ دليلى براى انکارش ندارد).(27)

مطلب ديگر اينکه، آنچه از روايات رجعت بر مى آيد اين است که محل وقوع آن همين جهان طبيعى ومادى است که ما در آن زندگى مى کنيم وبه عوالم ديگر مربوط نيست.

زنده شدن بندگان برگزيده وبازگشتشان به اين دنيا وجنگ با ابزارهاى مادى وکشتن دشمنان خدا، يا شهيد شدن آن بندگان برگزيده ومسائلى از اين قبيل، چيزهايى است که در همين جهان اتفاق مى افتد ودر واقع، خداوند سبحان، قبل از اينکه قيامت واقع شود وتمام مردگان اعم از نيکوکار وبدکردار را زنده نمايد، گوشه اى از قدرت بى حد وحساب خود را در اين عالم به نمايش مى گذارد.

روايات

1- محمد بن مسلم مى گويد: قبل از اينکه ابوالخطاب از مرام حق منحرف شود،(28) از حمران بن اعين وابو الخطاب شنيدم که هر دو مى گفتند که از امام صادق عليه السلام شنيده اند که فرمود: (...رجعت، عمومى نيست بلکه مربوط به عده ى خاصى است، جز آنها که داراى ايمان ناب وغير از آنها که کافر خالص هستند کسى رجعت نمى کند).(29)

2- فيض بن ابى شيبه مى گويد: امام صادق عليه السلام در حالى که آيه ى (واذ أخذ الله ميثاق النبيين)(30) را تلاوت مى کرد فرمود: (تا به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ايمان آورند وامير المؤمنين على عليه السلام را يارى کنند) فيض مى گويد: عرض کردم: (تا اينکه امير المؤمنين را يارى کنند؟) امام عليه السلام فرمود: (آرى، به خدا قسم، از زمان آدم گرفته تا آخر، خداوند پيامبرى را بر نيانگيخته مگر اينکه همه را به دنيا بر مى گرداند تا تحت فرماندهى امير المؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام با دشمنان، جنگ کنند).(31)

3- جميل بن دراج مى گويد: در خدمت امام صادق عليه السلام، آيه ى (انا اننصر رسلنا والذين آمنوا فى الحيوة الدنيا ويوم يقوم الأشهاد)(32) را تلاوت کردم، امام عليه السلام فرمود: به خدا قسم، اين به رجعت مربوط است، آيا نمى دانى که بيشتر پيامبران در دنيا يارى نشده وکشته شدند وامامان همه يارى نشده وکشته شدند؟ پس، اين به رجعت مربوط است).جميل مى گويد: آيه ى (واستمع يوم المناد من مکان قريب يوم يسمعون الصيحة بالحق، ذلک يوم الخروج)(33) را قرائت کردم. باز امام عليه السلام فرمود: (آن مربوط به رجعت است).(34)

4- بکير بن اعين مى گويد: (کسى که هيچ ترديد در او ودرستى سخنش ندارم؛ يعنى امام باقر عليه السلام به من فرمود: (پيامبر وعلى رجعت مى کنند).(35)

5- جابر بن يزيد، درباره ى آيه ى (يا أيها المدثر قم فأنذر)(36) از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که فرمود، مقصود آيه، محمد صلى الله عليه وآله وسلم وقيامش در هنگام رجعت است که مردم را مى ترساند ومقصود از (انها لاحدى الکبر نذيرا) يعنى محمد صلى الله عليه وآله وسلم و(نذيرا للبشر)(37) به رجعت مربوط است و(انا أرسلناک کافه للناس)(38) نيز به رجعت مربوط است).(39)

6- ابو خالد کابلى از امام زين العابدين عليه السلام درباره ى آيه ى (ان الذى فرض عليک القرآن لرادک الى معاد)(40) نقل مى کند که فرمود: (پيامبر شما صلى الله عليه وآله وسلم به سوى شما بر مى گردد).(41)

7- سلام بن مستنير از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (اسمى بر خود نهادند، که خداوند، جز على بن ابى طالب کسى را به اين اسم نناميد(42) وحقيقت آن هنوز روشن نشده است). عرض کردم: (فدايت شوم! حقيقت آن چه موقع معلوم مى شود؟) امام عليه السلام فرمود: (وقتى موقع آن برسد، خداوند، پيامبران ومؤمنان را در رکابش گرد مى آورد تا او را يارى کنند، وخدا فرموده است: (واذ أخذ الله ميثاق النبيين لما آتيتکم من کتاب وحکمة) تا آنجا که مى فرمايد: (أنا معکم من الشاهدين).(43)

در آن روز، پيامبر، پرچم را به على بن ابى طالب عليه السلام مى سپارد واو امير تمام مخلوقات خواهد بود، همه مخلوقات، زير پرچم او هستند واو امير آنهاست، پس اين حقيقت آيه خواهد بود).(44)

8- يونس بن ظبيان از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (کسى که قبل از روز قيامت به حساب مردم مى رسد حسين بن على عليهما السلام است، اما روز قيامت، هنگامه ى برانگيخته شدن به سوى بهشت وجهنم است).(45)

9- محمد بن سليمان ديلمى از پدرش نقل مى کند که گفت: (از امام صادق عليه السلام در مورد آيه ى (وجعلکم أنبياء وجعلکم ملوکا)(46) سوال کردم، امام عليه السلام فرمود: پيامبران، رسول الله، ابراهيم، اسماعيل وفرزندانش هستند وملوک وپادشاهان، ما هستيم، عرض کردم: (کدام ملک وپادشاهى به شما داده شده است؟) فرمود: (ملک بهشت وملک رجعت).(47)

10- صالح بن ميثم از امام باقر عليه السلام درباره ى آيه ى (وله أسلم من فى السموات والأرض طوعا وکرها)(48) نقل مى کند که فرمود: (آن مربوط به وقتى است که على عليه السلام بفرمايد: من از تمام مردم به آيه ى (وأقسموا بالله جهد أيمانهم لا يبعث الله من يموت بلى وعدا عليه حقا ولکن أکثر الناس لا يومنون...کاذبين)(49) اولى ومقدم هستم).(50)

پاورقى:‌


(1) بحار الانوار، ج 53، ص 100، روايت 121.

(2) بحار الانوار، ج 53، ص 100، روايت 122.

(3) اثبات الهداة، ج 3، ص 574، روايت 722.

(4) هود: 105 و108- بعضى از مردم بدبخت وبرخى خوشبخت هستند، اما بدبختها براى هميشه تا آسمان وزمين باقى است با آه وناله در دوزخند مگر اينکه اراده ى خدا چيز ديگرى باشد وخدا هرچه بخواهد مى کند واما آنها که خوشبخت هستند براى هميشه، تا آسمان وزمين باقى است در بهشتند مگر اينکه اراده ى خدا چيز ديگرى باشد وبخشش ودهش او قطع ناشدنى است.

(5) بحار الانوار، ج 53، ص 34، روايت 1.

(6) اثبات الهداة، ج 3، ص 516، روايت 372.

(7) اثبات الهداة، ج 3، ص 524، روايت 414.

(8) اثبات الهداة، ج 3، ص 547، روايت 542.

(9) اثبات الهداة، ج 3، ص 528، روايت 439.

(10) اسراء: 6- آن گاه، نوبتى ديگر شما را بر آنها غالب کنيم.

(11) بحار الانوار، ج 53، ص 93، روايت 103.

(12) بحار الانوار، ج 53، ص 103، از روايت 130.

(13) اثبات الهداة، ج 3، ص 529، روايت 447.

(14) يونس: 39- بلکه آنچه را به آن دانشى ندارند دروغ شمردند وهنوز باطن آن براى آنها روشن نشده است.

(15) بحار الانوار، ج 53، ص 40، روايت 4.

(16) نمل: 83- روزى که از هر امتى گروهى را محشور نمائيم.

(17) بحار الانوار، ج 53، ص 40، روايت 6.

(18) انبياء: 95- وبر هر قريه اى که آنها را نابود ساختيم حرام است وآنها رجعت نمى کنند.

(19) بحار الانوار، ج 53، ص 52، روايت 29.

(20) بحار الانوار، ج 53، ص 59، روايت 45.

(21) بحار الانوار، ج 53، ص 103، روايت 130.

(22) بحار الانوار، ج 53، ص 121، روايت 161.

(23) بحار الانوار، ج 53، ص 121، روايت 161.

(24) بقره: 210- آيا انتظار دارند که خداوند با ملائکه در هاله اى از ابر بر آنها نازل شود، کار از کار گذشته وحکم صادر شده وهمه به سوى خدا بازگشت مى نمايند.

(25) الميزان، ج 2، ص 106.

(26) به بحار الانوار، ج 53، ص 63، روايت 53 مراجعه شود: از امام صادق عليه السلام: ايام الله سه تاست: روزى که قائم عليه السلام قيام کند و....

(27) پايان بخشى از کلام استاد علامه طباطبايى که از تفسير شريف الميزان برگرفته شد.

(28) ابوالخطاب، ابتدا در مسير صحيح بوده وبعدها منحرف شده وجزء غاليان شده است، آنچه از او وديگر منحرفين، قبل از انحرافشان نقل مى شود، پذيرفته است، به تلخيص از بحار، ج 53، ص 39. مترجم.

(29) بحار الانوار، ج 53، ص 39، روايت 1.

(30) آل عمران: 81- وقتى خدا از پيامبران پيمان گرفت.

(31) بحار الانوار، ج 53، ص 41، روايت 9.

(32) مؤمن: 51- ما پيامبرانمان وکسانى را که در دنيا ايمان آوردند يارى مى کنيم، وروزى که شاهدان، قيام کنند.

(33) ق: 41 و42- گوش فرادار روزى که فريادگر، از جايى نزديک، صدا مى کند، روزى که فرياد دعوت به حق را مى شنوند، آن روز، روز خروج است.

(34) بحار الانوار، ج 53، ص 65، روايت 57.

(35) بحار الانوار، ج 53، ص 39، روايت 2.

(36) مدثر: 1 و2- اى در لباس پيچيده برخيز وبيم ده.

(37) مدثر: 34 و35- آن يکى از امور بزرگ است که ترسانند بشر است.

(38) سبا: 28- ما تو را براى هدايت تمام بشر فرستاديم. آيه به اين صورت است: (وما أرسلناک الا کافة للناس).

(39) بحار الانوار، ج 53، ص 42، روايت 10.

(40) قصص: 85- آنکه قرآن را بر تو فرض گردانيد تو را به جايگاه برگشت، بر مى گرداند.

(41) بحار الانوار، ج 53، ص 56، روايت 33.

(42) خلفاى ناحق وستمکار بنى اميه وبنى عباس، خود را امير المؤمنين ناميدند. امامان معصوم ما على رغم داشتن ولايت الهى، هيچکدام خود را امير المؤمنين نناميده اند وفرموده اند که اين لقب، مخصوص على بن ابى طالب عليهما السلام است. مترجم.

(43) آل عمران: 81- آن هنگام که خداوند درباره ى کتاب وحکمتى که به شما داده شد، از پيامبران پيمان بگيرد...و من با شما، از شاهدان خواهم بود.

(44) بحار الانوار، ج 53، ص 70، روايت 67.

(45) بحار الانوار، ج 53، ص 43، روايت 13.

(46) مائده: 20- شما را پيامبران وپادشاهان قرار داد. آيه به اين صورت است: (اذ جعل فيکم أنبياء وجعلکم ملوکا).

(47) بحار الانوار، ج 53، ص 45، روايت 18.

(48) آل عمران:83- آنکه در آسمانها وزمين است، خواه وناخواه تسليم امر اوست.

(49) نحل: 37 و38 - به خداوند، سوگند شديد خوردند که خداوند، آن کسى را که مى ميرد بر نمى انگيزد، بلکه چنين نيست واين وعده ى حقى است که خداوند مقرر فرموده است ولى بيشتر مردم ايمان نمى آورند.

(50) بحار الانوار، ج 53، ص 50، روايت 21.