گفتار ما
براى جمع بين روايات وبهره بردارى از همه آنها، همان طور که از
قسمتهايى از بعضى از روايات بر مى آيد، مى توان گفت امر ونهى وسيره
ى عملى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در اجتماع، متناسب با اوضاع
واحوال مردم بود وبر اساس (انا معاشر الأنبياء أمرنا أن نکلم الناس
على قدر عقولهم)(1)
با ايشان سخن مى گفت وامامان معصوم عليهم السلام نيز طبق همين سيره
عمل مى فرمودند وهمان طور که از حديث دوازدهم اين فصل فهميده مى
شود آنها مامور نبودند که آن گونه که حضرت حجت عليه السلام عمل مى
فرمايد، عمل کنند وما نيز در عصر غيبت ماموريم که به آنچه از ظواهر
کتاب وسنت به ما رسيده وفقها برايمان روشن کرده اند عمل نماييم.
واز آنجا که عقل مردم در دوره ى غيبت، به بالاترين مرتبه ى کمال
خودش مى رسد ناگزير وقت آن است که احکام فطرى الهى در حد کامل اجرا
شود وعباراتى مثل (شما از روشن بينان هستيد، يا روشنبينان شما) در
روايت چهارم و(فهمشان بالا مى گيرد) در روايت نوزدهم، بر همين مطلب
دلالت دارند. والبته اين بدان معنى نيست که حضرت حجت عليه السلام
به غير از سيره ى پيامبر اکرم عليه السلام عمل مى نمايد وجمله ى
(آنچه در دوره ى آرامش وصلح زمان غيبت رايج بوده باطل مى کند) که
در روايت دوم آمد ونيز جمله ى (مردم را به عدل دعوت مى کند) در
همان روايت، وجملاتى از اين قبيل، بر اين دلالت مى کنند که آن
حضرت، عدل را در بالاترين مرتبه اش اجرا مى فرمايد.
حکم عدل، حکمى است که بى ترديد، با واقع امر وحقيقت وباطن هستى،
موافق است، وواقع امر، همان موافقت با فطرت الهى انسان است که
خداوند عز وجل فرموده است: (فطرت الله التى
فطر الناس عليها، لا تبديل لخلق الله، ذلک الدين القيم ولکن أکثر
الناس لا يعلمون).(2)
با اين بيان مختصر معنى عبارات احاديث روشن مى شود که از جمله ى
آنهاست:
الف - (به امرى غير از امر سابق قيام مى کند) در حديث اول
ب- (دين نو وتازه اى برايتان مى آورد). در حديث چهارم
ج- (امر نو وحکم جديد) در حديث پنجم
د- (همه ى، کتاب خدا را براى او تأويل مى کنند وبا استدلال به آن،
در برابر امام مى ايستند). در حديث ششم
ه- (به علم خودش حکم مى کند) در روايت يازدهم
و- (به حکم خدا، حکم مى کند)در روايت پانزدهم
ز- (به سيره ى پيامبر رفتار نمى کند) در حديث چهارم از فصل دوم
روايت بيست ودوم بهترين دليل براى بيانى است که ذکر شد، زيرا اين
روايت گواه بر اين مطلب است که براى هيچيک از پيامبران گذشته، راه
نشر علوم فطرى که در سينه هايشان بود باز نشد، زيرا مردم قابليت
نداشتند وشرايط مناسب نبود، اما در زمان حضرت حجت عليه السلام، چون
مردم در درجات بالاى کمال فکرى وعقلى هستند، آن حضرت مى تواند علوم
فکرى را منتشر کرده وعدل ودادى را که بر بشر آن علوم مترتب مى شود
اقامه کند.
اما علت خراب شدن بعضى از مساجد به دست آن حضرت، اين است که در دين
اسلام، مسجد محل عبادت خالصانه وخضوع وخشوع ودر برابر خداوند وبه
مقتضاى فطرت انسانى، زانو زدن در برابر قدرت لا يزال احدى است،
بنابراين اگر مسجد از نظر شکل ساختمان وويژگيهاى ديگرش به صورتى در
آيد که از مکان چنين عبادتى خارج شود، امام عليه السلام آن را
ويران مى کند وبر پايه اى که حق وشايسته ى آن است آن را مى سازد،
والبته اين مطلب تنها يک احتمال است، وروايت شانزدهم، شاهد صحت آن
است، ونيز ممکن است علت خراب کردن مسجد، بنا نشدن آن بر اصل تقوى
باشد، چرا که طبق آيه شريفه قرآن (لمسجد أسس
على التقوى من أول يوم أحق أن تقوم فيه)(3)
براى حضور مسلمانان واقامه ى نماز، شايسته تر است ويا احتمال ديگر
اين است که با توجه به آيه ى (ما کان
للمشرکين أن يعمروا مساجد الله شاهدين على أنفسهم بالکفر...انما
يعمر مساجد الله من آمن بالله واليوم الآخر)(4)
مسجد برخلاف رضاى پروردگار به دست کفار ومشرکين ساخته وآباد شده
است در حالى که چنين حقى نداشته اند، وفقط مؤمنان به خدا بايد
متصدى ساختن وآباد کردن مساجد باشند.(5)
روايات
1- ابى الجارود از امام باقر عليه السلام از پدرش از جدش عليهم
السلام نقل مى کند: امير المؤمنين عليه السلام روى منبر فرمود: (در
آخر الزمان مردى از نسل من ظهور مى کند... هرگاه پرچمش به اهتزار
در آيد شرق وغرب عالم برايش روشن شود، دستش را بر بندگان خدا مى
نهد ودل هر مؤمنى از پاره هاى آهن محکمتر مى شود ونيرويى برابر چهل
نفر پيدا مى کند؛ شادى، دل وقبر هر مرده اى را پر مى کند ومردگان
در گورها يکديگر را ديدار مى کنند وبه قيام قائم، بشارت مى دهند).(6)
2- ابوالربيع شامى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که
فرمود: (وقتى قائم ما قيام کند خداوند شنوايى وبينايى شيعيان ما را
وسعت دهد به طورى که بين آنها وقائم واسطه وپيکى نباشد، آن حضرت با
ايشان صحبت مى کند وآنها مى شنوند ودر همان جايى که هست، آن حضرت
را مى بينند).(7)
3- در حديث ابو وائل از امير المؤمنين عليه السلام آمده است:
(...از خروج او، يعنى قائم عليه السلام، اهل آسمانها وساکنان آنها
مسرور مى شوند، زمين را همان گونه که از ستم وبيداد پر شده است از
عدل وداد سرشار مى سازد).(8)
4- بريد عجلى از امام باقر نقل مى کند: (وقتى قائم قيام کند، دو
نفر بر مرکبى سوارند، يکى دست در جيب ديگرى مى کند وبه قدر حاجتش
از آن بر مى دارد واو از اين کار مانع نمى شود).(9)
5- جابر از امام باقر عليه السلام نقل مى کند: (دل شيعيان ما را
ترس از دشمنانمان فرا گرفته است، وقتى نوبت امر ما برسد ومهدى ما
خروج کند، هر يک از شيعيان ما از شير شجاعتر واز نيزه براتر وکارى
تر خواهد شد، دشمن ما را زير پايش له مى کند وبا دو دستش او را مى
کشد.(10)
6- محمد بن احمد فتال در روضه الواعظين از امام زين العابدين عليه
السلام نقل مى کند که فرمود: (وقتى قائم ما قيام کند خداوند مرض
وبيمارى را از شيعه ما دور مى کندو دلهايشان را چون پاره ى آهن مى
گرداند..).(11)
7- محمد بن فضيل از امام رضا عليه السلام نقل مى کند: (وقتى قائم
قيام کند خداوند به فرشتگان دستور مى دهد که بر مؤمنين سلام کنند
ودر مجالسشان با آنها همنشين باشند..).(12)
8- مفضل از امام صادق عليه السلام روايت مى کند: وقتى قائم قيام
کند، مؤمن پرنده را از هوا به زير مى طلبد، آن را مى کشد، کباب مى
کند وگوشتش را مى خورد..).(13)
9- مفضل از امام صادق عليه السلام نقل مى کند: (وقتى قائم قيام
کند، خداوند، آزاردهندگان مؤمنين هر زمانى را، به همان صورتى که
بوده اند ودر بين آنها زندگى مى کرده اند، بر مى گرداند تا مؤمنان
از آنها انتقام بگيرند).(14)
10- ابن مسکان مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که فرمود:
در زمان قائم، مؤمن در مشرق است برادرش را که در مغرب است مى بيند
وآنکه در مغرب است، برادرش را در شرق مى بيند).(15)
11- عبد العظيم حسنى از امام جواد عليه السلام نقل مى کند که
فرمود: (قائم ما، مهدى است که در زمان غيبت بايد انتظارش را کشيد
ودر زمان ظهور بايد از او اطاعت کرد..).(16)
12- اسحاق بن عمار مى گويد: (در خدمت امام صادق عليه السلام بودم،
از مواسات وهمراهى وهمدردى انسان با برادرش، صحبت فرمود تا اينکه
فرمود: (اين مربوط به وقتى است که قائم قيام کند که بر مؤمنين واجب
است به برادرانشان رسيدگى، احتياجات آنها را بر آورده وايشان را
تقويت نمايند).(17)
گفتار ما
رواياتى که در اين زمينه وارد شده وبيانگر ويژگيهاى ياران حضرت
مهدى وفضيلتهاى آنهاست، بسيار زياد است، که در فصلهاى پيشين بعضى
از آنها ذکر شد ودر اينجا نيز به ذکر تعدادى از آنها بسنده کرديم.
ظاهرا اين طور است که دستيابى به اين کمالات، ويژه ى اصحاب وياران
خاص آن حضرت نيست، بلکه براى تمام مؤمنين قابل دسترسى است.
اينکه در حديث اول فرمود: (دستش را بر سر بندگان خدا مى نهد وهيچ
مؤمنى باقى نمى ماند مگر اينکه دلش مانند پاره آهن مى شود). ودر
حديث نوزدهم از فصل هفدهم فرمود: (خداوند دست عنايتش را بر سر
بندگان مى کشد وعقل آنها زياد شده فهمشان بالا مى گيرد)هر دو به
روشنى دلالت مى کنند بر اينکه گذاشتن دست مبارکش بر سر بندگان سبب
کسب فضيلتهاى والا وکمالات بلند نفسانى است؛ وکمالات وعده داده شده
در حديث قرب نوافل(18)
همان طور که با رياضتهاى شرعى ومبارزه با نفس ومجاهده معنوى قابل
دسترسى است، از طريق توجه وعنايت اولياء الهى وبندگان برگزيده اش
نيز بدست آمدنى است، وبلکه آنچه از اين راه دوم به دست آيد کاملتر
واز آلودگيهاى پالوده تر است.
اما اينکه فرشتگان وساکنان آسمانها ومردگان از ظهور امام عليه
السلام خوشحال مى شوند به خاطر اين است که کفر وستم وبيداد وگناه
از ابتداى خلقت آنها را آزار داده واندوهگين مى نموده است ووقتى مى
بينند که ظهور امام عليه السلام با مرگ باطل وزنده شدن حق وخاموش
شدن آتش کفر وشرک وگسترش ايمان وتوحيد همراه است خوشحال مى شوند،
وبلکه مى توان گفت به اين خاطر، همه چيز در آسمان وزمين از ظهور آن
حضرت مسرور مى شوند.
علاوه بر اين مطالب، چون امام عليه السلام واسطه ى نزول فيض
پروردگار بر تمام موجودات عالم هستى است واراده ى پروردگار در اصل
وجود اشياء وکم وکيف وديگر وجوه عنايات الهى به موجودات از طريق
امام محقق مى شود،(19)
بنابراين بين امام وساير موجودات رابطه اى معنوى برقرار است که
وقتى امام به مصيبت واندوهى مبتلا شود آنها اندوهگين وهر گاه مسرور
باشد آنها مسرور مى شوند. البته اين مطلب به شواهد زيادى از روايات
مستند است که اينجا محل ذکر آنها نيست.
روايات
1- يحيى بن علاء رازى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که
فرمود: (خداوند، در اين امت مردى را، که من از اويم واو از من است،
ظاهر خواهد کرد، که برکات زمين وآسمانها را به واسطه ى او بر مردم
فرو مى ريزد، آسمان بارانش را فرو مى فرستد وزمين حاصلش را بروز مى
دهد، درندگان وجانوران در امان هستند، زمين از عدل وداد سرشار مى
شود همان طور که پيش از آن از ستم وبيداد پر شده است).(20)
2- ابو بصير از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (وقتى
قائم قيام کند...، خداوند به فلک فرمان مى دهد که گردش زمانش را
کندکند تا اينکه يک روز معادل ده روز مى شود ويک ماه برابر با ده
ماه ويک سال برابر ده سال).(21)
3- زيد بن وهب جهنمى از قول امام حسن عليه السلام نقل مى کند که
امير المؤمنين عليه السلام فرمود: (در آخر الزمان ودر دوران سختى
روزگار ونادانى مردم، مردى برانگيخته مى شود...و درندگان در حکومت
او در آرامش وصلح به سر مى برند، زمين برکاتش را بيرون مى ريزد
وآسمان نعمتهايش را فرو مى فرستد، گنجها براى او آشکار مى شود، چهل
سال بر شرق وغرب مالک است، خوشا به حال کسى که در دوران او را در
يابد وسخنش را بشنود).(22)
4- ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (وقتى
قائم قيام کند يک سال در زمان او برابر ده سال خواهد بود). ابوبصير
مى گويد: عرض کردم: (فدايت شوم سالها چگونه طولانى مى شود؟) امام
عليه السلام فرمود: (خداوند به فلک فرمان مى دهد که آرامتر حرکت
کند ودر نتيجه، روزها وسالها طولانى مى شود). عرض کردم: (بعضى مى
گويند اگر در فلک وحرکت آن تغييرى ايجاد شود همه چيز نمى گويند،
خداوند ماه را براى پيامبرش دو نيمه کرد، وقبل از آن، خورشيد را
براى يوشع بن نون بر گرداند واز طولانى بودن روز قيامت خبر داد که
برابر هزار سال از سالهاى معمولى است(23) ).(24)
5- محمد بن مسلم ثقفى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که
فرمود: (قائم ما با افتادن ترس در دل دشمنانش يارى وبا کمک ما
تاييد مى شود، زمين براى او مى پيچد، گنجها برايش آشکار مى شود
وسلطنتش شرق وغرب عالم را مى گيرد..).(25)
6- مفضل از قول امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (وقتى
قائم، قيام کند، زمين به نور پروردگارش مى درخشد ومردم از پرتو
خورشيد بى نياز مى شوند).(26)
7- على بن عقبه از پدرش از امام صادق عليه السلام چنين روايت کرده
است: (وقتى قائم قيام کند، به عدل حکم مى نمايد وستم از بين مى
رود، راهها امن وبى خطر مى شود، زمين برکتهايش را بيرون مى فرستد
وهر حقى به صاحبش بر مى گردد).(27)
8- در حديث جابر از قول امام باقر عليه السلام آمده است که امام
حسين عليه السلام قبل از اينکه کشته شود در مورد زمان حضرت قائم
عليه السلام وحوادث آن زمان، به يارانش چنين فرمود: برکت از آسمان
به زمين فرو مى بارد، به طورى که به اراده ى خداوند، درختان هميشه
ميوه دارند وميوه ى زمستان در تابستان وميوه ى تابستان، در زمستان
خورده مى شود واين مصداق آيه ى شريفه است که مى فرمايد: (ولو
أن أهل الکتاب آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء والأرض
ولکن کذبوا فأخذناهم بما کانوا يکسبون).(28)
گفتار ما
خلاصه ى آنچه مى توان درباره ى اين رويات گفت اين است که خداوند،
خالق تمام چيزها ومدبر همه ى آنهاست واز اينکه امور از راهى غير از
اسباب، صورت پيدا کند ناخوش دارد واختيار اسباب هم به دست خود
اوست، بنابراين چه مانعى دارد که در دوره اى از زمان، اسباب وکار
آنها را به شيوه اى غير از آنچه در گذشته بوده است مقرر فرمايد؟
آنچه امام باقر عليه السلام در حديث چهارم فرموده اند ونيز موضوع
خلقت حضرت عيسى عليه السلام - بدون سبب واقع شدن پدر براى تولد-
ونيز طول عمر حضرت قائم عليه السلام ورجعت پيامبران وامامان عليهم
السلام واعمال خارق العاده ومعجزات وکراماتى که از پيامبران
واولياء صادر شده است، از اين قبيل هستند.
بنابراين فقط به اين خاطر که معنى روايات به ذهن وانديشه ى کوتاه
نگر ما، روشن وقابل قبول نيست نمى توان در سند بعضى از روايات شک
وخدشه وارد کرد، زيرا مقدار زيادى از اين مطالب در لابه لاى
رواياتى آمده است که آن روايات از امورى به ما خبر مى دهد که بعضى
از آن امور، واقع شده است واين امر به تنهايى، بر صحيح بودن سند
ومتن روايت تاکيد مى کند هر چند که ما در حال حاضر مقصود آن را
نفهميم.
علاوه بر آنچه ذکر شد، از مجموعه ى روايات مربوط به غيبت چنين
فهميده مى شود که در دوره ى غيبت وظهور، آن طور که در مقدمه ى کتاب
اشاره کرديم، بيشتر اتفاقات، از امور غير عادى است، وشايد بتوان
ادعا کرد که روايات در اين مورد، از تواتر معنوى برخوردار هستند
وبنابراين جايى براى انکار وتعجب وبعيد شمردن اين امور، وجود
ندارد.
روايات
1- معمر بن راشد از امام صادق عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه
وآله وسلم نقل مى کند که فرمود: (مهدى از نسل من است، وقتى خروج
کند عيسى بن مريم براى ياريش فرود مى آيد، او را پيش رو قرار داده
وپشت سرش اقتدا مى کند).(29)
2- ابوبصير مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (آنچه از سنتهاى
الهى در مورد غيبتهاى آنان جريان پيدا کرده است درباره ى قائم ما
اهل بيت نيز جارى مى شود... سپس خداوند عز وجل او را ظاهر مى کند
وشرق وغرب عالم را به دست او فتح مى نمايد، عيسى بن مريم روح الله
نازل مى شود وپشت سر او نماز مى خواند..).(30)
3- جابر بن عبد الله انصارى از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى
کند که فرمود: (...مهدى از نسل من است، بين رکن ومقام ظهور مى کند،
پيراهن ابراهيم ورداى اسماعيل را به تن ونعلين شيث را به پا دارد
ودليل اين مطلب، فرمايش پيامبر است که فرمود: عيسى بن مريم، از
آسمان فرود مى آيد وهمراه من مهدى من است، وقتى ظهور کرد او را
بشناسيد). سپس عيسى مى ميرد ومهدى منتظر از آل محمد باقى مى ماند).(31)
4- در روايت مرفوعه جعفر بن محمد فزارى از امام باقر عليه السلام
آمده است: (اى خيثمه! زمانى خواهد آمد که مردم از خدا وتوحيد،
شناختى نداشته باشند، تا اينکه دجال خروج کند وعيسى بن مريم از
آسمان فرود آيد وخداوند به دست او دجال را بکشد، مردى از اهل بيت
من پيشاپيش مردم نماز گزارد، آن موقع عيسى پشت سر ما نماز مى خواند
واگرچه او پيامبر است اما ما از او برتر هستيم).(32)
5- شهر بن حوشب مى گويد: حجاج به من گفت: (آيه اى در قرآن هست که
مرا عاجز کرده است). گفتم: اى امير! آن کدام آيه است؟ حجاج گفت: (وان
من أهل الکتاب الا ليومنن به قبل موته)،(33)
به خدا قسم من دستور مى دهم که يهودى ونصرانى را بکشند، وقتى آنها
گردن زده مى شوند با دقت به آنها مى نگرم نمى بينم لبهايشان تکان
بخورد- وشهادتين بگويند- تا اينکه خاموش مى شوند). گفتم: (خدا امير
را سلامت بدارد، تاويل اين آيه اين طور نيست). حجاج گفت: تأويل آيه
چيست؟ گفتم: (عيسى عليه السلام قبل از روز قيامت به دنيا فرود مى
آيد وهيچيک از يهوديان ومسيحيان باقى نمى ماند مگر اينکه قبل از
مرگش به او ايمان مى آورد، وپشت سر حضرت مهدى نماز مى خواند). حجاج
گفت: (واى بر تو!! از کجا چنين تأويلى آوردي؟) گفتم: (محمد بن على
بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام اين را به من فرمود).
حجاج گفت: (به خدا قسم از سرچشمه اى زلال، آن را گرفته اى).(34)
گفتار ما
عباراتى که گواه آن است که عيسى عليه السلام پشت سر مهدى - عجل
الله تعالى فرجه - نماز مى خواند، در روايات زياد است، وشايد -
البته خدا مى داند- علت اصرار وتأکيد امامان معصوم عليهم السلام بر
اين مطلب، اين باشد که چون پيروان عيسى عليه السلام که جمعيت زيادى
از اهل زمين را هم تشکيل مى دهند، گمان مى کنند که عيسى عليه
السلام، آخرين پيامبر است ونمرده است، ظهور خواهد کرد وزمين را از
فساد پاک خواهد نمود واوست که بشر را از فساد وتباهى وظلم
وآلودگيهاى ديگر نجات خواهد داد، واين بيانات به منظور نفى اين
خيال وباطل اعلام نمودن آن است، چنانکه در روايات چهارم وپنجم هم
به اين مطلب اشاره شده است.
دقت در زواياى اين روايات نشان مى دهد که مقصود روايات، همان چيزى
است که ما بيان نموديم نه اينکه مقصود آنها، بيان اصل رجعت حضرت
عيسى - على نبينا وآله وعليه السلام - باشد.
اما نزول وفرود آمدن حضرت عيسى عليه السلام به يکى از دو معنى است:
الف- اگر مقصود از آيه ى (بل رفعه الله اليه)(35)
اين باشد که خداوند او را به آسمانها بالا برد، در نزول وفرودش
اشکالى نيست وهمان معناى اصلى نزول وفرود آمدن را خواهد داشت.
ب - اگر مقصود از آيه، ميراندن آن حضرت وقبض روحش باشد، نزول به
معنى بازگشت روح مبارکش به بدن وحضورش در کنار قائم عليه السلام
خواهد بود.(36)
پاورقى:
(1) سفينة البحار، ج 2، ص 214، ماده عقل.
(2) روم: 33- فطرت الهى که خداوند، مردم را بر آن آفريده وهيچ
تبديلى در خلقت خدا راه ندارد، دين محکم واستوار همين است،
اما بيشتر مردم از درک آن دورند.
(3) توبه: 108- مسجدى که از روز نخست بر تقوا بنا شده باشد
براى حضور مسلمانان واقامه ى نماز، شايسته تر است.
(4) توبه، 17 و18- مؤمنان را نرسد که در حالى که خود گواه کفر
خويشند مساجد را آباد کنند...آبادانى مساجد منحصرا از آن
کسانى است که به خدا وروز قيامت ايمان آورده اند.
(5) اين احتمال نيز وجود دارد که مقصود از تخريب مساجد، مساجد
ملعونه باشد، اين مساجد در سفينةالبحار باب مسجد نام برده
شده اند. به خصوص که در خبر عيسى بن هاشم از سالم از امام
باقر عليه السلام نقل شده است که چهار تا از اين مساجد
ملعونه در کوفه به شکرانه ى وشاد باش کشته شدن امام حسين
عليه السلام تجديد بنا شده اند. ترجمه ى خصال صدوق، باب
خصلتهاى چهارگانه - مترجم.
(6) بحار الانوار، ج 51، ص 35، روايت 4.
(7) اثبات الهداة، ج 3، ص 450، روايت 59.
(8) اثبات الهداة، ج 3، ص 505، روايت 308.
(9) اثبات الهداة، ج 3، ص 557، روايت 605.
(10) اثبات الهداة، ج 3، ص 557، روايت 606.
(11) اثبات الهداة، ج 3، ص 559، روايت 662.
(12) اثبات الهداة، ج 3، ص 573، روايت 703.
(13) اثبات الهداة، ج 3، ص 573، روايت 706.
(14) اثبات الهداة، ج 3، ص 573، روايت 708.
(15) اثبات الهداة، ج 3، ص 584، روايت 789.
(16) اثبات الهداة، ج 3، ص 478، روايت 174.
(17) اثبات الهداة، ج 3، ص 495، روايت 254.
(18) اصول کافى، ج 2، ص 352، روايت 7- حماد بن بشير مى گويد: از
حضرت امام صادق عليه السلام شنيدم که فرمود: پيامبر صلى
الله عليه وآله وسلم فرمود: خداى عز وجل مى فرمايد: هر که
دوستى از دوستان مرا خوار وخفيف کند قطعا براى جنگ با من
کمين کرده است وهيچ بنده اى به واسطه ى چيزى به من تقرب
نجويد که آن چيز نزد من از آنچه بر او واجب کرده ام
محبوبتر باشد، او به واسطه ى نوافل ومستحبات تا جايى به من
نزديک مى شود که او را دوست بدارم ووقتى او را دوست بدارم
گوش او مى شوم، همان گوشى که با آن مى شنود وچشم او مى شوم
که با آن مى بيند وزبان او مى شوم که با آن سخن مى گويد
ودست او مى شوم که با آن اظهار قدرت کند واگر مرا بخواند
اجابتش کنم وهر چه بخواهد به او بدهم ومن در هيچ کارى
مانند مرگ مؤمن ترديد نکرده ام زيرا او مرگ را ناخوش دارد
ومن ناخوش بودن او را ناخوش دارم.
(19) کامل الزيارات، ص 200، زيارت 2- (ارادة الرب فى مقادير
أموره تهبط اليکم وتصدر من بيوتکم والصادق (الصادر) عما
فصل من أحکام العباد).
(20) اثبات الهداة، ج 3، ص 504، روايت 305.
(21) اثبات الهداة، ج 3، ص 517، روايت 374.
(22) اثبات الهداة، ج 3، ص 524، روايت 414.
(23) به سوره ى حج، آيه ى 47 مراجعه شود.
(24) اثبات الهداة، ج 3، ص 528، روايت 440.
(25) اثبات الهداة، ج 3، ص 528، روايت 441.
(26) اثبات الهداة، ج 3، ص 555، روايت 591.
(27) اثبات الهداة، ج 3، ص 556، روايت 597.
(28) اعراف: 96- آغاز آيه به اين صورت است: (ولو
أن أهل القرى..).ترجمه: اگر اهل کتاب ايمان آورده
وتقوا پيشه مى کردند برکاتى از آسمان وزمين برآنان مى
گشوديم اما آنان حقيقت را تکذيب کردند وما به واسطه ى آنچه
انجام مى دادند آنان را عقوبت کرديم.
(29) اثبات الهداة، ج 3، ص 495، روايت 255.
(30) اثبات الهداة، ج 3، ص 473، روايت 152.
(31) اثبات الهداة، ج 3، ص 587، روايت 804.
(32) بحار الانوار، ج 14، ص 348، روايت 10.
(33) نساء: 159- هيچيک از اهل کتاب باقى نمى ماند مگر اينکه قبل
از مرگ به او ايمان مى آورد.
(34) بحار الانوار، ج 14، ص 349، روايت 13.
(35) نساء: 158- خداوند او را به سوى خود بر کشيد.
(36) براى تحقيق پيرامون اين آيه واحتمالات آن به الميزان، ج 5،
ص 133 مراجعه شود.