ظهور نور
(ترجمه کتاب الشموس المضيئه فى الغيبه والظهور والرجعه)

على سعادت پرور

- ۱۰ -


روايات

1- بزنطى مى گويد: امام رضا عليه السلام فرمود: (قبل از اين امر (فرج) قتل ببوح واقع خواهد شد). عرض کردم: (بيوح چيست؟) فرمود: (پيوسته وبدون فاصله).(1) ،(2)

2- امام باقر عليه السلام (قبل از اين امر دو نشانه واقع خواهد شد: گرفتگى ماه در روز پنجم وگرفتگى خورشيد در روز پانزدهم، واز زمان هبوط آدم تاکنون چنين اتفاقى نيافتاده است ودر آن روز است که حساب منجمين بهم مى ريزد).(3)

3- سليمان بن خالد مى گويد: از امام صادق شنيدم که فرمود: (قبل از قيام قائم دو نوع مرگ واقع مى شود: (مرگ سرخ ومرگ سفيد، به طورى که از هر هفت نفر پنج نفر مى ميرند، اما مرگ سرخ، مرگ با شمشير است ومرگ سفيد، طاعون است).(4)

4- امام صادق عليه السلام فرمود: (قبل از قيام قائم عليه السلام، خورشيد در پنجم ماه رمضان مى گيرد).(5)

5- جابر مى گويد: به امام باقر عرض کردم: (اين امر (فرج) چه موقع خواهد بود؟) فرمود: (چه موقع خواهد بود؟ اى جابر! آن هنگامى است که بين حيره وکوفه کشتار زياد مى شود).(6)

6- مفضل بن عمر مى گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد آيه ى (ولنذيقنهم من العذاب الادنى دون العذاب الاکبر(7) (قبل از عذاب بزرگتر، از عذاب کوچکتر به آنها خواهيم چشانيد). سؤال کردم. فرمود: عذاب کوچکتر، گرانى است وعذاب بزرگتر، خروج مهدى با شمشير است.(8)

7- از امام صادق عليه السلام سوال شد که هنگام خروج قائم چه موقع است؟ فرمود: (وقتى که حکومت در دست بيضه کشيده شدگان، وزنان بيفتد)(9) وعلامتهاى ديگرى را نام برد تا اينکه فرمود: (آن موقع وقت خروج قائم ما اهل بيت است).(10)

8- از امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش نقل مى فرمايد: على عليه السلام فرمود: (وقتى آتش در حجاز بيفتد وسيل در نجف جارى شود منتظر ظهور قائمتان باشيد).(11)

9- محمد بن مسلم مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم فرمود: (قبل از قيام قائم براى مؤمنان نشانه هايى از طرف خداى تعالى آشکار خواهد شد).گفتم: (فدايت شوم!آن نشانه چيستند؟) فرمود: (ولنبلونکم بشىء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرين(12) وفرمود: (ولنبلونکم بشى ء من الخوف)، ترس از ناحيه بنى فلان در آخر سلطنتشان است، (والجوع) آزمايش يا گرسنگى، به گرانى وبالا بودن قيمتهاست، و(نقص من الاموال) به از بين رفتن وتباهى بازرگانى ومعاملات وبهره ورى کم در آنهاست، (ونقص... الانفس)، عبارت از مرگ سريع وآشکار است، و(ونقص من...الثمرات) نيکو نشدن کشت وزرع وبى برکتى آن است، و(بشر الصابرين) بشارت صابران به تعجيل در خروج قائم ماست، سپس فرمود: اى محمد اين تاويل آيه است وخداوند مى فرمايد: (وما يعلم تاويله الا اله والراسخون فى العلم)(13) (حقيقت نهانى آن را جز خدا وآنان که دانش در سينه هايشان آرام يافته است کسى نمى داند).(14)

10- ابو بصير درباره ى آيه ى (ان نشا ننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين(15) (اگر بخواهيم از آسمان نشانه اى بر آنان فرو فرستيم که شرمگينانه بر آن گردن نهند). از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (خداوند به زودى اين کار را درباره ى آنان انجام خواهد داد. ابوبصير مى گويد: عرض کردم (آنان چه کسانى هستند؟ فرمود: (بنى اميه وپيروان آنها)، گفتم: (آن نشانه چيست؟) فرمود: (توقف خورشيد بين ظهر تا عصر وآشکار شدن چهره ونيم تنه ى مردى در قرص خورشيد که به نام ونشانش شناخته مى شود، واين کار در زمان سفيانى انجام خواهد شد که در آن موقع، نابودى او وقومش فرا رسيده است).(16)

11- امام صادق عليه السلام فرمود: (قبل از قيام قائم عليه السلام به واسطه ى آتشى که در آسمان پيدا مى شود، سرخى که هوا را فرا مى گيرد، گرفتگى ماه در بغداد وبصره، خونهايى که ريخته مى شود، ويرانى منازل وساکنانش وترسى که به دل مردم عراق مى افتد که آرام وقرار ندارند، مردم از گناه باز داشته مى شوند).(17)

12- امام باقر عليه السلام فرمود: (قائم ظهور نمى کند تا اينکه در شام، فتنه وآشوبى دامن مردم را بگيرد که راه نجاتى از آن نيابند وکشتار بين حيره وکوفه واقع شود، کشته هاى آنها مثل هم هستند،(18) ومنادى از آسمان ندايى در دهد).(19)

13- امام صادق عليه السلام فرمود: (اين امر واقع نخواهد شد تا اينکه هر گروهى از مردم، به حکومت بر مردم دست يابد وطورى نباشد که گروهى بگويند: (اگر ما حکومت داشتيم به عدالت رفتار مى کرديم). آن وقت است که قائم به حق وعدل قيام مى کند).(20)

گفتار ما

نشانه هايى که براى ظهور حضرت قائم عليه السلام ذکر شده است بر دو نوع است: حتمى وغير حتمى.

هر چند تعبير (نشانه هاى غير حتمى) در روايات نيامده است، اما از آنجا که بعضى از نشانه ها، در روايات، به نشانه هاى حتمى موسوم شده اند، نشانه هاى ديگر را نشانه هاى غير حتمى ناميده اند. آنچه در اينجا ذکر کرديم وآنچه در حوادث مربوط به قرآن وسنت ومسلمانان وطرفداران باطل نقل شد بيانگر نشانه هاى غير حتمى هستند.

در اين زمينه، روايات ديگرى نظير، روايت عمار ياسر،(21) روايت عامر بن واثله،(22) روايت جابر جعفى،(23) روايت جذام بن بشير(24) وروايت معاويه بن سعيد،(25) ونيز بيانى از ارشاد مفيد در مورد نشانه هاى قبل از قيام قائم عليه السلام، که شيخ حر عاملى در اثبات الهداه آن را نقل کرده،(26) وجود دارد که به خاطر جلوگيرى از به درازا کشيدن مطلب از نقل آنها خوددارى نموديم.

در اين روايات نکته قابل وجهى وجود دارد وآن اينکه: گرفتگى ماه در پنجم، وگرفتگى خورشيد در پانزدهم وطلوع خورشيد از مغرب - که در امور حتمى آمده است - وتوقف خورشيد، در آن از آيات الهى هستند وبا محاسبات معمول سازگارى ندارند از همين رو فرموده اند: (از زمان هبوط آدم تاکنون چنين اتفاقى نيفتاده است). و(در آن موقع، حساب منجمين به هم مى ريزد).

روايات

1- زيد العمى مى گويد: امام زين العابدين عليه السلام فرمود: (در يکى از سالها، قائم ما براى گرفتن حق مردم قيام مى کند). وفرمود: (آيا قيام قائم بدون ظهور سفيانى واقع مى شود؟ ظهور قائم، از ناحيه خداوند، حتمى است، وظهور سفيانى - نيز از ناحيه خداوند- حتمى است وظهور قائم بدون ظهور سفيانى شدنى نيست).عرض کردم (فدايت شوم! امسال چنين چيزى واقع مى شود؟) فرمود: (هر چه خدا بخواهد) عرض کردم: (سال آينده چنين خواهد شد؟) فرمود: (خداوند، هر چه بخواهد انجام مى دهد).(27)

2- عمر بن حنظله مى گويد: از امام صادق شنيدم که فرمود: (قبل از قيام قائم، پنج نشانه ى حتمى ظاهر مى شود: ظهور يمانى، ظهور سفيانى، صحيفه (فرياد آسمان)، کشته شدن نفس زکيه، خسوف وگرفتگى در بيابان).(28)

3- عامر بن واثله از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى کند: پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: قبل از قيامت، ده چيز قطعا اتفاق مى افتد: ظهور سفيانى، آمدن دجال، پيدا شدن دود در آسمان، خروج دابه، خروج قائم، طلوع خورشيد از مغرب، گرفتگى در مشرق، خسوف در جزيره العرب، خروج آتشى از دور دست در عدن که مردم را به يک جا مى راند وجمع مى کند).(29)

4- امام صادق عليه السلام فرمود: (در يک سال، يک ماه ويک روز سه نفر خروج خواهند کرد: خراسانى، سفيانى ويمانى، ودر بين آنها از بيرق يمانى، رهيافته تر وبه حق نزديکتر، رايتى نيست).(30)

5- امام صادق عليه السلام فرمود: (نداى آسمانى، ظهور سفيانى، کشته شدن نفس زکيه وپيدا شدن دستى در آسمان، از امور حتمى است).(31)

6- ابو هاشم جعفرى مى گويد: نزد حضرت امام محمد تقى عليه السلام نشسته بوديم صحبت از سفيانى وحتمى بودن ظهور او - در روايات - به ميان آمد. به امام جواد عليه السلام عرض کردم: (آيا در امر حتمى بداى الهى جارى مى شود؟) فرمود: (آرى)عرض کردم: (آيا نمى ترسيد که در قيام قائم بدا جارى شود) فرمود: (قيام قائم، ميعاد است وخدا از وعده تخلف نمى فرمايد: (والله لا يخلف الميعاد).(32)

گفتار ما

اينها بخشى از احاديثى بودند که بيانگر نشانه هاى حتمى ايام نزديک ظهور حضرت حجه عليه السلام هستند، اما تمام اين نشانه ها، چه حتمى وچه غير حتمى، بر حسب اينکه در قضاء الهى رقم خورده باشند يا در قدر الهى تعيين شده باشند، قطعى تخلف ناپذير نيستند وقابل تغييرند ومشيت وبداى الهى ممکن است در آنها جارى شود واساسا هيچکدام واقع نشوند، چنانکه در قرآن کريم فرموده است: (خداوند آنچه را بخواهد از صفحه ى وجود پاک مى کند وآنچه را بخواهد برقرار مى نمايد وام الکتاب ولوح اصلى حاکى از هستى وعدم نزد اوست).(33) وحديث ابو هاشم جعفرى که در آخر همين روايات نقل شد شاهد ديگرى بر اين مطلب است.

آرى، قيام قائم عليه السلام از چيزهايى است که بدا در آن جارى نمى شود، زيرا قيام قائم از مصاديق ميعاد است وخداوند ميعاد را قطعا عملى مى سازد.

روايات

1- مفضل بن عمر مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (...سپس حسنى، جوان خوش چهره ونورانى از طرف ديلم خروج مى کند وبا صدايى رسا فرياد مى کند: (اى آل احمد به نداى مظلوم که از جانب حرم، بلند است پاسخ دهيد).، آن گاه گنجهاى طالقان، او را پاسخ مى گويند، چه گنجهايي!از طلا ونقره نيستند، بلکه مردانى چون پاره هاى آهن بر اسبهاى ابلق سوار وسلاحى در دست دارند، پيوسته ستمکاران را مى کشند تا اينکه بيشتر زمين را پاک مى کنند ووارد کوفه مى شوند وآن را خيمه گاه ومحل استقرار خود قرار مى دهند. بعد از آن، خبر آمدن حضرت مهدى عليه السلام به او ويارانش مى رسد ويارانش به او مى گويند: (اى پسر رسول خدا! اين کيست که به محل ما آمده است؟، آن گاه حسنى مى گويد: برويم او را ببينيم وخواسته اش را بدانيم، والبته او خود مى داند که آن حضرت، مهدى عليه السلام است وايشان را مى شناسد ولى مقصودش اين است که آن حضرت را به اصحابش معرفى نمايد.

سپس حسنى خارج مى شود وخطاب به آن حضرت مى گويد: (اگر تو مهدى آل محمد عليهم السلام هستى پس عصاى جدت، انگشتر، ردا، زره، عمامه، اسب بلند قامت، شتر (ناقه ى عضباء)، دُلدُل، استر آن حضرت، يعفور، چارپاى آن بزرگوار، براق، اسب حضرت وقرآن امير المؤمنين کجاست؟ حضرت مهدى عليه السلام آنها را نشان مى دهد، حسنى عصا را مى گيرد ودر سنگ سخت فرو مى برد وآن را مى شکافد(34) ومقصودش آن است که فضل حضرت مهدى را به يارانش نشان دهد بعد از آن که سنگ از هم شکافت حسنى مى گويد: (الله اکبر، يا بن رسول الله، دستت را دراز کن تا با تو بيعت کنيم).آن حضرت دستش را دراز مى کند، حسنى وبقيه لشگريانش با آن حضرت بيعت مى کنند فقط چهل هزار نفر که به زيديه معروفند بيعت نمى کنند ومى گويند: (اين جز يک سحر بزرگ، چيز ديگرى نيست).(35)

گفتار ما

از اين حديث چهار مطلب روشن مى شود:

1- حسنى کيست؟

2- از کجا خروج مى کند؟

3- مقصد وهدفش چيست؟

4- از روبرو شدن با حضرت حجت وسوال وجواب با آن حضرت چه منظورى دارد؟

روايات

1- ابو بصير از امام باقر عليه السلام نقل مى کند: (خروج سفيانى ويمانى وخراسانى، در يک سال، يک ماه ويک روز، به طور منظم مثل رشته تسبيح ودنبال هم انجام مى گيرد. از هر جهت قوى وشجاعند، واى بر کسى که به قصد دشمنى با آنها روبرو شود).

در ميان بيرقها، رهيافته تر از بيرق يمانى، بيرقى نيست، آن، بيرق هدايت است زيرا مردم را به صاحب شما فرا مى خواند. وقتى يمانى خروج کند فروختن سلاح بر مردم وتمام مسلمانان حرام است؛ هر گاه يمانى خروج کرد به آنان بپيوند که بيرقشان، بيرق هدايت است وبر هيچ مسلمانى جايز نيست که با آن مقابله واز آن ممانعت کند واگر چنين کند اهل جهنم خواهد بود زيرا يمانى، به حق وراه راست دعوت مى کند..).(36)

روايات

1- اين اذينه از امام صادق عليه السلام از پدر بزرگوارش عليه السلام نقل مى کند که امير المؤمنين - صلوات الله عليه - فرمود: پسر آکله الاکباد- زن خورنده جگرها- از سرزمين خشک خروج مى کند، مردى ميان قامت، بد شکل، کله گنده، که در صورتش زخمهاى چرکين دارد که وقتى نگاهش مى کنى خيال مى کنى يک چشم است، نامش عثمان ونام پدرش عنبسه واز نسل ابو سفيان است، خروج مى کند تا اينکه به زمين (قرار ومعين)(37) مى رسد وبر منبر بالا مى رود).(38)

2- عمر بن يزيد مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: (اگر سفيانى را ببينى پليدترين مردم با چهره اى قرمز مايل به کبودى، را ديده اى، پناه بر خدا، پناه بر خدا از آتش. آتش سفيانى در پليدى به آنجا رسيده است که همسرش را، از ترس اينکه او را معرفى کند، زنده به گور مى نمايد).(39)

3- امام صادق عليه السلام فرمود: (موضوع خروج سفيانى از امور حتمى ووقوع آن در ماه رجب است).(40)

4- عبد الله بن ابى منصور مى گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد نام سفيانى سوال کردم فرمود: (به اسمش چه کار داري؟) وقتى پنج شهر شام، دمشق، حمص، فلسطين، اردن وقنسرين را به تصرف در آورد، آن موقع، منتظر فرج باشيد). گفتم: آيا نه ماه مالک آنهاست؟ فرمود: (نه، بلکه فقط هشت ماه، حتى يک روز هم بيشتر نمى شود).(41)

5- عمر بن ابان کلبى از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که فرمود: گويا سفيانى، يا رفيق سفيانى، را مى بينم که در محله رحبه در کوفه، بار انداخته ومنادى، از طرف او، ندا مى دهد که: هر کس سر شيعه اى را براى من بياورد هزار درهم جايزه دارد، بعد از آن، همسايه به همسايه اش يورش مى برد ومى گويد اين شيعه است، گردنش را مى زند وهزار درهم مى گيرد..).(42)

6- فضل بن شاذان از امام صادق صلى عليه السلام نقل مى کند: (امام قائم عليه السلام، تشريف مى آورد تا اينکه وارد نجف مى شود. در يک روز چهارشنبه لشگر سفيانى ويارانش در حالى که مردم هم با او هستند از کوفه به سوى امام عليه السلام روان مى شوند. امام عليه السلام آنها را مخاطب قرار داده به حق خودش ايشان را سوگند مى دهد- که حق را بشناسند وجانب حق را نگه دارند- ومظلوميت خود را به آنان اعلام مى کند ومى فرمايد: (هر کس مجادله ونزاعش با من، در راه خداست بداند که من نزديکترين ومقربترين مردم در پيشگاه خدا هستم..). آنها مى گويند: (از هر جا آمدى به همان جا برگرد، ما به تو نيازى نداريم، ما شما را آزموده وتجربه کرده ايم - وديگر به شما ميلى نداريم -) آن گاه بدون جنگيدن پراکنده مى شوند وروز جمعه بر مى گردند. در آن روز تيرى رها شده ويکى از مسلمانان کشته مى شود، فرياد بلند مى شود که فلانى کشته شد، آن گاه امام عليه السلام بيرق رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم را به اهتزاز در مى آورد وملائکه اى که در جنگ بدر به يارى مسلمانان شتافتند فرود مى آيند؛هنگام ظهر، بادى موافق مى وزد، آن گاه امام عليه السلام ويارانش بر آنان حمله مى برند وبر آنها غالب مى شوند، آنها فرار مى کنند، امام ويارانش ايشان را مى کشند تا اينکه به خانه هاى کوفه وارد مى شوندو منادى از طرف امام فرياد بر مى آورد که: (هر کس را که فرار کرده ودست از مقاومت کشيده است نکشيد، مجروحان را آسيبى نرسانيد) وبا آنان همان گونه عمل مى کند که على عليه السلام در جنگ بصره با دشمنانش رفتار کرد).(43)

7- جابر بن يزيد از امام باقر عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (وقتى به سفيانى خبر برسد که امام قائم عليه السلام از کوفه به سوى او روان است، با عده اى از سوارانش به ديدار حضرت قائم مى رود. امام عليه السلام مى فرمايد: (پسر عمويم را به سوى من بفرستيد)، سفيانى از بين سواران خارج مى شود، امام عليه السلام با او صحبت مى فرمايد، سفيانى با امام بيعت مى کند، آن گاه نزد يارانش بر مى گردد. دوستانش از او مى پرسند: چه کردي؟ مى گويد اسلام آورد وبيعت کردم، دوستانش مى گويند: رويت سياه باد، تو خليفه اى بودى که از تو اطاعت وپيروى مى شد اينک دنباله رو شدى). سفيانى براى جنگ با امام آماده مى شود، شب را صبح مى کنند وفرداى آن روز به جنگ با امام قائم بر مى خيزند.

خداوندامام قائم واصحابش را بر آنان مسلط مى کند تا ريشه ى آنان را مى کنند به طورى که کسى از آنها در پشت يا در درون درختى يا سنگى مخفى مى شود وسنگ ودرخت فرياد مى زنند: (اى مؤمن، اين کافر اينجاست، او را بکش). پس آن مؤمن او را مى کشد. وفرمود: (درندگان وپرندگان از گوشتشان سير مى شوند، پس امام قائم آنچه اراده دارد انجام مى دهد..).(44)

8- عبد الاعلى حلبى از امام باقر عليه السلام نقل مى کند: (...آن گاه (امام قائم عليه السلام) وارد کوفه مى شود، وهيچ مؤمنى نيست مگر اينکه در کوفه است يا مشتاق کوفه است، واين مطلبى است که امير المؤمنين عليه السلام از آن خبر داده است، سپس (امام) به اصحابش مى فرمايد: به سمت اين ستمگر کوچ کنيد، ومردم را به کتاب خدا وسنت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم دعوت مى کند، سفيانى با او بيعت مى کند، عده اى از دايى هايش به او مى گويند: (اين چه کارى بود انجام دادى، به خدا قسم ما بر اين کار از تو اطاعت نمى کنيم). سفيانى مى گويد: (چه کنم؟) به او مى گويند: (با او مقابله کن) بعد به مقابله با امام بر مى خيزد. امام عليه السلام مى فرمايد: (آماده باش که من تو را مى کشم) جنگ در مى گيرد. خداوند امام را بر آنان مسلط مى کند، سفيانى اسير وکشته مى شود).(45)

9- امام باقر عليه السلام فرمود: ظهور سفيانى وقائم در يک سال واقع مى شود).(46)

پاورقى:‌


(1) بحار الانوار، ج 52، ص 183، روايت 6.

(2) مقصود کشتارهاى پى در پى وبدون وقفه است. مترجم.

(3) بحار الانوار، ج 52، ص 207، روايت 41.

(4) بحار الانوار، ج 52، ص 207، روايت 42.

(5) بحار الانوار، ج 52، ص 207، روايت 43.

(6) بحار الانوار، ج 52، ص 209، روايت 50.

(7) سجده:21.

(8) اثبات الهداه، ج 3، ص 564، روايت 646.

(9) شايد کنايه از نامردها وافراد بى غيرت باشد چنانکه در کلام مولى على عليه السلام آمده است: (يا اشباه الرجال ولا رجال).مترجم.

(10) اثبات الهداه، ج 3، ص 578، روايت 741.

(11) اثبات الهداه، ج 3، ص 578، روايت 746.

(12) بقره: 155- وقطعا شما را به نوعى از ترس وگرسنگى وزيان مالى وجانى وکمبود محصول مى آزماييم وصابران را نويد ده.

(13) آل عمران: 7.

(14) اثبات الهداه، ج 3، ص 731، روايت 76.

(15) شعراء: 4.

(16) اثبات الهداه، ج 3، ص 732، روايت 82.

(17) اثبات الهداه، ج 3، ص 733، روايت 87.

(18) احتمالا مقصود اين است که هر دو دسته بر باطل واهل آتش هستند.مترجم.

(19) اثبات الهداه، ج 3، ص 739، روايت 118.

(20) اثبات الهداه، ج 3، ص 739، روايت 118.

(21) بحار الانوار، ج 52، ص 207، روايت 45.

(22) بحار الانوار، ج 52، ص 209، روايت 48.

(23) اثبات الهداه، ج 3، ص 727، روايت 51.

(24) اثبات الهداه، ج 3، ص 727، روايت 52.

(25) اثبات الهداه، ج 3، ص 730، روايت 69.

(26) اثبات الهداه، ج 3، ص 740، روايت 11.

(27) بحار الانوار، ج 52، ص 182، روايت 5.

(28) بحار الانوار، ج 52، ص 204، روايت 34.

(29) بحار الانوار، ج 52، ص 209، روايت 48.

(30) بحار الانوار، ج 52، ص 210، روايت 52.

(31) بحار الانوار، ج 52، ص 233، روايت 98.

(32) اثبات الهداه، ج 3، ص 740، روايت 123.

(33) رعد، 39: (يمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده ام الکتاب).

(34) شايد هم معنى اين باشد که عصاى خشک را در سنگ فرو مى برد، چوب خشک در دل سنگ، سبز مى شود وبرگ وبار مى دهد. واين معنى براى توجه به قدرت وفضل آن حضرت، مناسبتر به نظر مى رسد. مترجم.

(35) بحار الانوار، ج 53، ص 16- 14 بخشى از روايت 1.

(36) بحار الانوار، ج 52، ص 232، روايت 96.

(37) مؤمنون: 50.

(38) بحار الانوار، ج 52، ص 205، روايت 36.

(39) بحار الانوار، ج 52، ص 204، روايت 32.

(40) بحار الانوار، ج 52، ص 204، روايت 32.

(41) بحار الانوار، ج 52، ص 206، روايت 38.

(42) بحار الانوار، ج 52، ص 215، روايت 72.

(43) بحار الانوار، ج 52، ص 387، روايت 205.

(44) بحار الانوار، ج 52، ص 388، روايت 206.

(45) بحار الانوار، ج 52، ص 344، روايت 91.

(46) اثبات الهداه، ج 3، ص 737، روايت 105.