گفتار ما
در بعضى از جملات اين روايات نکاتى وجود دارد که شايسته است درباره
آنها قدرى بيشتر دقت شود:
1- شايد منظور از جمله ى (وقد اوذنتم به)، (اين مطلب، پيشاپيش
اعلام شده است).
رواياتى باشد که سالها قبل از تولد آن حضرت از پدران بزرگوارش نقل
شده واز تولد، برخى ويژگيها، ظهور واعمال آن حضرت پس از ظهور خبر
مى دهند.(1)
2- ممکن است عبارت (حکيم الاوصياء) در روايت سوم، به حکومت وقدرت
فراگير وبلا منازع آن حضرت در اجراى احکام الهى وبرقرارى قوانين
ومقررات دين که به طور کامل وبدون کمترين مصالحه ومماشاتى انجام مى
گيرد اشاره نمايد.(2)
پيامبران وامامان گذشته چنين حکومت وقدرتى نداشته اند وخداوند تا
اين مقدار، دست ايشان را در امر حکومت باز نگذاشته است.
3- در مورد عبارت (نور الاوصياء) در حديث سوم اين احتمالات قابل
تصور است:
الف - آن حضرت از نسل جانشينان رسول الله (ائمه) عليهم السلام است.
ب - انوار ومقامات بلند ائمه عليهم السلام بر مردم پوشيده وپنهان
مانده وجز اندکى از خواص ايشان، آنان را نشناخته اند اما حضرت حجت
عليه السلام با ظهورش، مقام ومنزلتش را آشکار مى کند.
ج- چنانکه در فصل يازدهم همين باب ذکر مى شود، مقصود بيان خصوصيات
ظاهرى آن حضرت وسيماى درخشان ايشان است.
4- عبارت (ياخذون منه حلالهم وحرامهم قبل قيامه)، (قبل از قيام
قائم، مردم، حلال وحرام - وبايد ونبايد- خود را از او مى گيرند) که
در حديث پنجم آمده است، شايد دلالت کند بر اينکه آن حضرت حجت خدا
بر روى زمين است وما بايد حل مشکلات دينى خود را از ايشان جويا
شويم.
معلوم است که چنين کاري- به علت غيبت آن حضرت - براى ما ممکن نيست،
از اين رو بايد احکام دينى را از قرآن وسنت پيامبر صلى الله عليه
وآله وسلم وسخنان ائمه معصومين عليهم السلام استخراج نماييم، يا-
اگر خود اهل استنباط نيستيم - از کسى که آنها را استخراج کرده
پيروى - وتقليد- نماييم، ومعنى چنين کارى اين است که احکام وتکاليف
دينى را از امام زمان عليه السلام جستجو کرده ايم زيرا فرمايش
ايشان چيزى جز بيان قرآن وسنت نيست.
روايات
1- محمد بن جعفر اسدي(3)
مى گويد: امام قائم محمد بن حسن عليهما السلام در نيمه شعبان سال
دويست وپنجاه وپنج متولد شد وبه هنگام رحلت پدرش پنج ساله بود.(4)
2- على بن مهزيار مى گويد: (امام هادى عليه السلام به امامت حضرت
عسکرى عليه السلام - در حالى که آن حضرت هفت ساله بود- تصريح
فرمود، من عرض کردم مولاى من آيا مى شود که پسرى هفت ساله امام
باشد؟ آن حضرت فرمود: آرى ومى شود پسرى پنج ساله امام باشد).(5)
3- ارشاد مفيد: (ولادت آن حضرت در شب نيمه شعبان سال دويست وپنجاه
وپنج واقع شد ومادرش کنيزى بود به نام نرجس، وسن آن حضرت هنگام
رحلت پدرش پنج سال بود که خداوند به او حکمت عنايت فرمود وحق را در
دل وزبان او نهاد ووى را آيتى براى جهانيان قرار داد. همان طور که
به يحيى در کودکى حکمت عطا کرد به او نيز حکمت بخشيد وهمان گونه که
عيسى بن مريم را در گهواره به نبوت رساند، مهدى عليه السلام را نيز
مقام امامت داد..).(6)
4- ارشاد مفيد: امام عسکرى عليه السلام روز اول ماه ربيع الاول سال
شصت بيمار شد وروز جمعه هشتم همان ماه، همان سال در سن بيست وهشت
سالگى از دنيا رفت ودر سامرا در همان خانه اى که پدرش مدفون بود
دفن شد وپسرش، امام منتظر جانشين او شد.(7)
گفتار ما
از اين حديث ونمونه هاى مشابه آن، اين طور فهميده مى شود که آن
حضرت در هنگام شهادت پدر بزرگوارش پنج ساله بوده ودر همين سن امامت
امت را بر عهده گرفته است. وبنابراين روايت سوم از فصل ششم که
گوياى آن بود که راوى در سن هفت هشت سالگى با قامتى حدود يک متر
واندى آن حضرت را ديده به قد وقامت ايشان مربوط مى شود وبا سن پنج
سالگى در هنگام امامت منافاتى ندارد.
بعيد دانستن امامت ايشان در اين سن نيز هيچ دليلى ندارد، زيرا در
روايات سابق ورواياتى که بعدا ذکر خواهد شد.(8)
به قدر کافى شاهد بر صحت امامت آن حضرت در خردسالى وجود دارد.
آيات
1- (عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا الا
من ارتضى من رسول).(9)
2- (قل هل يستوى الذين يعلمون والذين لا
يعلمون انما يتذکر اولوا الباب).(10)
3- (وما يعلم تاويله الا الله والراسخون فى
العلم).(11)
4- (بل هو آيات بينات فى قلوب الذين اوتوا
العلم).(12)
روايات
1- حمران بن اعين از امام باقر عليه السلام در مورد آيه ى (عالم
الغيب فلا يظهر على غيبه احدا) توضيح خواست، امام عليه
السلام ادامه ى آيه ر ا که مى فرمايد: (الا
من ارتضى من رسول) تلاوت کرده وفرمود: به خدا قسم محمد از
کسانى بود که پروردگار بر علم واطلاع او به غيب، رضا داده بود، اما
اينکه فرموده است: (عالم الغيب) به
اين معنى است که خداوند قبل از اينکه چيزى را خلق کند وعلم وتدبير
آن را به ملائکه بسپارد خود به آنچه از قضا وقدر الهى که از آفريده
ها پنهان است عالم است، حمران، اين همان که فقط در نزد خداوند است،
ومشيت خدا نيز در دائره ى همين علم الهى قرار دارد که هر وقت
بخواهد آن را به انجام مى رساند وهر گاه مصلحتى باشد، بدان حاصل مى
شود ومشيتش را جارى نمى نمايد. اما علمى که از قلم تقدير الهى
بگذرد، ديگر گذشته واجرا شده است وبرگشتى نيست وآن همان علمى است
که از ناحيه پروردگار به رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم وسپس
به ما مى رسد.(13)
2- امام باقر عليه السلام در مورد آيه: (هل
يستوى الذين يعلمون والذين لا يعلمون انما يتذکر اولوا الباب)
فرمود: (آنها که مى دانند، ما هستيم، وبى نصيبان از دانش، دشمنان
ما هستند وانديشمندان متذکر شونده، شيعيان ما هستند).(14)
3- امام صادق عليه السلام: راسخون وآرام گرفتگان در ژرفاى دانش
الهى ما هستيم وحقيقت باطن آن را مى دانيم.(15)
4- امام صادق عليه السلام درباره ى آيه (بل
هو آيات بينات فى صدور الذين اوتوا العلم) فرمود: (الذين
اوتوا العلم) (صاحبان دانش وفرهيختگان)، ما امامان هستيم).(16)
5- امام صادق عليه السلام: (همان طور که گياه از بهترين بذر ونهال
آن - در نهايت بالندگى - مى رويد، علم به کتاب خدا وسنت پيامبر نيز
به همان گونه در دل مهدى ما مى رويد، پس هر کدام از شما که عمرش به
جايى رسيد که او را ببيند بايد او را مخاطب قرار داده وعرض کند:
(السلام عليکم يا اهل بيت الرحمه والنبوه ومعدن العلم وموضع
الرساله(17) ).(18)
6- امام باقر عليه السلام درباره ى آيه (قل
ارءيتم ان اصبح مآؤکم غورا، فمن ياتيکم بماء معين)(19)
فرمود: اين آيه درباره ى امام قائم عليه السلام نازل شده است يعنى
اگر امام شما غائب شود که ندانيد در کجاست چه کسى امامى ظاهر براى
شما به پهنه ى هستى خواهد آورد تا اخبار زمين وآسمان وحلال وحرام
خدا را براى شما بيان نمايد؟... به خدا قسم تاويل وحقيقت اين آيه
نيامده است وقطعا خواهد آمد).(20)
7- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (وقتى نوبت به حضرت صاحب
الامر برسد، خداوند هر بلندى دور از دسترس را براى او پست، وهر
پستى را برايش بلند خواهد کرد تا اينکه دنيا براى او مثل کف دستش
خواهد شد، کدام يک از شما هست که کف دستش مويى باشد وآن را نبيند؟(21)
8- کميل بن زياد از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى کند که
فرمود: (اى کميل! هيچ علمى وجود ندارد مگر اينکه کليد آن در دست من
است وهيچ رازى در عالم نيست مگر اينکه در اختيار قائم عليه السلام
است. اى کميل! (ذريه بعضها من بعض والله
سميع عليم)(22)
اى کميل، گذشتگان شما بى ترديد به اين عالم باز مى گردند وآيندگان
شما بدون شک - در کنار مهدى عليه السلام - بر دشمنان پيروز خواهند
شد.(23)
گفتار ما
در اين فصل به بيان اين مقدار از آيات وروايات بسنده مى کنيم.
کسانى که خواهان مطالعه آيات وروايات بيشترى هستند به منابع مراجعه
نمايند.
روايات
1- حسن بن محبوب از امام رضا عليه السلام نقل مى کند که فرمود: پدر
ومادرم فداى آن که هم نام جدم، شبيه من وشبيه موسى بن عمران عليه
السلام است، هاله اى از نور او را فراگرفته که از اشعه ى انوار
الهى روشن است.(24)
2- يعقوب بن منقوش مى گويد: بر امام حسن عسکرى عليه السلام وارد
شدم، ايشان بر روى سکويى در خانه نشسته بودند، در سمت راست آن حضرت
اتاقى بود که در جلوى در آن پرده اى آويزان بود. عرض کردم: (مولاى
من! صاحب الامر کيست؟ فرمود: اين پرده را بالا بزن، پرده را بالا
زدم، پسرى هفت هشت ساله با قدى در حدود يک متر واندى - پنج وجب- با
پيشانى بلند، چهره اى نورانى، چشمانى درشت ودرخشنده، دستانى قوى
وگوشت آلود وزانوانى برجسته که خالى بر گونه ى راست وپارچه اى بر
سر داشت - خارج شد-..).(25)
3- احمد بن اسحق بن سعد مى گويد: (از امام حسن عسکرى عليه السلام
شنيدم که مى فرمود: حمد خدايى را که مرا از دنيا نبرد تا اينکه
جانشين خودم را به من نماياند. او از نظر قيافه ظاهرى ورفتار
واخلاق بيش از همه مردم به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم شباهت
دارد...(26)
4- امام باقر از قول پدرش از جدش عليهم السلام نقل مى فرمايد که
امير المؤمنين عليه السلام بالاى منبر فرمود: (در آخر الزمان از
نسل من فرزندى متولد مى شود که داراى چهره اى درخشنده، سينه اى
ستبر، پاهايى قوى، شانه هايى پهن وتناور، است که در پشتش دو علامت
دارد، يکى همرنگ پوست خودش وديگرى همرنگ علامتى که پيامبر صلى الله
عليه وآله وسلم داشت..).(27)
5- جابر جعفى مى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم که مى
فرمود: (عمر بن خطاب در راهى با امير المؤمنين عليه السلام در حرکت
بود، از امام عليه السلام خواست او - حضرت مهدى عليه السلام - را
برايش توصيف کند. امير المؤمنين عليه السلام فرمود: جوانى ميان
قامت، خوشرو ونيکو موى است که مويش بر شانه اش ريخته ونور چهره اش
بر سياهى محاسن وموى سرش غلبه کرده است، پدرم فداى پسر بهترين
کنيزان باد!).(28)
6- امام باقر عليه السلام فرمود: (مهدى مرد گندمگون از فرزندان
فاطمه است).(29)
گفتار ما
همان گونه که در فصل پنجم درباره ى اسامى والقاب آن حضرت احتمال
داده شد، در اينجا نيز همان احتمال وجود دارد که احاديث زيادى که
در مورد سيما وقامت آن حضرت وارد شده به خاطر از بين بردن اشتباه
امت بين آن جناب وساير ائمه، يا رد ادعاى دروغگويان ومدعيان مهدويت
در زمان غيبت آن حضرت باشد.
برخى از رواياتى که ذکر شد ونيز بعضى از رواياتى که در صفحات بعد
آورده مى شود اين احتمال را تاييد مى کنند.
در اين روايات، دو عبارت وجود دارد که شايسته دقت بيشترى است:
1- (عليه جيوب النور)، (هاله اى از نور او را فرا گرفته) در حديث
اول؛ شايد مقصود از اين عبارت همان معنايى باشد که در حديث جابر
جعفى آمده که امام عليه السلام فرمودند: (نور چهره اش بر سياهى
محاسن وموى سرش غلبه کرده است)و شايد منظور آن باشد که حضرت مهدى
عليه السلام آثار، قدرت وعلوم پيامبران، همگى را داراست.(30)
از سوى ديگر ممکن است اين عبارت به معناى دقيقتر ولطيفترى اشاره
کند که همان مقام نورانيت ومقام ولايت است که از مقام ولايت کليه ى
الهى، نشات مى گيرد وجمله ى بعدى که مى فرمايد (تتوقد بشعاع ضياء
القدس)، (از اشعه انوار الهى روشن است) شاهد صحت اين احتمال زيرا
تمام کرامات علمى وعملى وخوارق عادت که از پيامبران وامامان عليهم
السلام سر مى زند همه به مقام ولايت الهى وابسته است واز اشعه
انوار الهى روشنى مى گيرد. بنابراين توضيح، مى توان گفت روايت در
صدد بيان اين مطلب است که آن بزرگوار داراى تمام کمالات بوده وقدرت
نماياندن همه ى آنها را دارد. با اين همه باز هم بايد گفت که علم
به حقيقت معنى فقط از آن خداست.
2- عبارت (اشبه الناس برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم خلقا
وخلقا)، (از نظر قيافه ورفتار واخلاق، بيش از همه مردم به پيامبر
شباهت دارد) که در حديث سوم از قول پدر بزرگوارش نقل شده است؛
احتمالا همان معنايى را مى رساند که از پيامبر اکرم نقل شده است که
فرمود: (وشمائله شمائلى، وسنته سنتى).(31)
روايات
1- جابر بن عبد الله انصارى مى گويد: رسول الله صلى الله عليه وآله
وسلم فرمود: (مهدى از نسل من است، نامش، نام من وکنيه اش کنيه ى من
است..).(32)
2- ابى غانم خادم مى گويد: (براى امام عسکرى عليه السلام فرزندى
متولد شد که او را محمد ناميد وروز سوم، وى را به اصحابش نشان داد
وفرمود: (بعد از من، اين فرزند، صاحب شما وجانشين من در بين شماست،
او آن قائمى است که گردنها به انتظارش کشيده مى شود..).(33)
3- حذيفه مى گويد: (از پيامبر شنيدم که مهدى عليه السلام را ياد
کرده ومى فرمود: بين رکن ومقام با او بيعت انجام مى گيرد، احمد،
عبد الله ومهدى، هر سه نامهاى شريف او هستند).(34)
4- امام باقر عليه السلام پس از تلاوت آيه ى (ومن
قتل مظلوما فقد جعلنا لوليه سلطانا)(35)
واضافه فرمود: خداوند مهدى را منصور ناميده است چنانکه او را احمد،
محمد ومحمود نيز ناميده وعيسى را مسيح نام گذاشته است).(36)
5- غسان بحرانى مى گويد: بر ابو سهل اسماعيل بن على نوبختى اين
روايت را خواندم که: (م ح م د پسر امام عسکرى، پسر امام هادى، پسر
امام جواد، پسر امام رضا عليه السلام در سال دويست وپنجاه وشش در
سامرا متولد شد، مادرش (صيقل) وکنيه اش (ابو القاسم) بود، اين کنيه
را پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم برايش تعيين فرمود، پيامبر
فرمود: (نام او نام من، کنيه او کنيه ى من ولقبش مهدى است، او حجت،
منتظر وصاحب الزمان است). آنگاه اسمعيل بن على گفت: (در بيمارى آخر
عمر امام عسکرى عليه السلام بر آن حضرت وارد شدم...کودک، اعضاء پدر
را يک يک وضو داد وسر وپاهايش را مسح کشيد، پس امام عسکرى عليه
السلام به او فرمود: (پسرم مژده باد بر تو که صاحب الزمان، مهدى
وحجت خدا در زمين هستى، تو فرزند ووصى وزاده ى من هستى، تو م ح م د
بن حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن
الحسين بن على بن ابى طالب وزاده ى پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم
هستى، تو آخرين امامان وجانشينان پيامبرى، پيامبر به تو مژده داده
ونام وکنيه ى تو را اعلام کرده است، واين مطلب از پدرم واز پدران
بزرگوارت به من رسيده است)، (على بن اسمعيل اضافه مى کند:) در همان
اوقات امام عسکرى عليه السلام از دنيا رفت).(37)
گفتار ما
اسامى والقاب وکنيه هاى آن حضرت در روايات ذکر شد، اينک به دو مطلب
بايد توجه داشت:
1- راويان تعمد داشته اند که نام شريفش را به صراحت ذکر نکنند وفقط
با (محمد) از آن حضرت ياد کنند، که شايد اين کار به دستور ائمه
عليهم السلام بوده است، يا ايشان نام حضرت را به شکل مى بردند بو
روايان از آنها پيروى کرده اند.
در فصل هشتم باب دوم، در اين باره بحث خواهد شد.
2- در حديث پنجم امام فرمود: (انا ولدتک) تو زاده ى من هستى،
واندکى بعد فرمود: (ولدک رسول الله) تو زاده پيامبر هستى، واين دو
عبارت با هم منافاتى ندارد چون جمله دومى به اين معنى است که تو از
نسل پيامبر وذريه او هستى.
روايات
1- صقر بن دلف مى گويد: از امام جواد عليه السلام شنيدم که مى
فرمود: (امام بعد از من پسرم على است، امر او امر من، سخن او سخن
من واطاعت او اطاعت از من است؛ امامت پس از او به پسرش حسن مى رسد،
امر او امر پدرش، سخن او سخن پدرش وپيروى از او پيروى از پدرش است.
سپس ساکت شد. عرض کردم: يابن رسول الله، پس امام بعد از حسن کيست؟
امام عليه السلام سخت گريه کرد، سپس فرمود: (بعد از حسن، فرزندش
قائم به حق، امام منتظر است). عرض کردم: (يا بن رسول الله چرا آن
حضرت، قائم ناميده شده است؟ فرمود: (زيرا بعد از آنکه ياد ونام او
مرد واکثر معتقدان به امامتش از او برگشتند قيام مى کند). بعد عرض
کردم: (چرا آن حضرت منتظر ناميده شده است؟) فرمود: زيرا دوران غيبت
او بسيار طولانى مى شود، دينداران وخداجويان ناب منتظر خروج او
هستند وشکاکان بى ايمان، او را انکار مى کنند، منکران - حق وديانت-
ياد ونام او مرد واکثر معتقدان به امامتش از او برگشتند قيام مى
کند). بعد عرض کردم: (چرا آن حضرت منتظر ناميده شده است؟) فرمود:
زيرا دوران غيبت او بسيار طولانى مى شود، دينداران وخداجويان ناب
منتظر خروج او هستند وشکاکان بى ايمان، او را انکار مى کنند،
منکران- حق وديانت - ياد ونام او را مسخره مى کنند، وعده زيادى
براى ظهور او وقت وزمان تعيين مى نمايند، برخى که شتابزده وعجولند
- يا با متوسل شدن به مدعيان دروغگو يا با نااميد شدن از آمدن مهدى
وانکار او- خود- ودينشان را به نابودى مى کشانند ومسلمانان واقعى
که تسليم امر امامت هستند از خطرها رسته ونجات مى يابند).(38)
2- جابر مى گويد: در خدمت امام باقر عليه السلام بودم که مردى وارد
شد- وامام شروع به صحبت فرمود- تا به اينجا رسيد که فرمود: (از آن
رو، امام غايب، مهدى ناميده شده است که به امر پنهان از تمام مردم،
رهنما مى شود؛ او تورات وساير کتابهاى آسمانى را از غارى در
انطاکيه خارج مى کند، آنگاه در بين اهل تورات وساير کتابهاى آسمانى
را از غارى در انطاکيه خارج مى کند، آنگاه در بين اهل تورات به
تورات، در بين اهل انجيل به انجيل، در ميان اهل زبور به زبور ودر
ميان اهل قرآن به قرآن حکم مى کند،(39)
آنچه از اموال دنيا که روى زمين ظاهر يا در دل زمين پنهان است براى
او جمع شده ودر خدمتش قرار مى گيرد، سپس به مردم مى فرمايد: (آنچه
که از پيوند خويشاوندى بريديد وقطع رحم نموديد، خونهايى که ريختيد
وحرامهايى که انجام داديد همه را اصلاح وجبران کنيد). به آن حضرت
چيزى داده مى شود که به پيشينيان او داده نشده است..).(40)
3- ابو سعيد
خراسانى مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: (آيا مهدى
وقائم يکى هستند؟) حضرت فرمود: (آرى)، گفتم: (چرا آن حضرت مهدى
ناميده شده است؟) فرمود: (زيرا به تمام امور پنهان رهنما مى شود
وقائم ناميده شده است زيرا بعد از آنکه بميرد(41)
به امر بسيار مهمى قيام مى کند).(42)
4- از امام صادق به نقل از پدران بزرگوارش آمده است: (رسول الله
صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: (قائم از نسل من است، نام او نام
من، کنيه اش کنيه ى من، سيما وقامتش سيما وقامت من وروش او روش من
است، مردم را بر پيروى از من ودينم بپا مى دارد وآنان را به کتاب
خدا دعوت مى کند، هر که از او اطاعت کند از من اطاعت کرده است..).(43)
5- محمد بن عجلان مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (وقتى
قائم عليه السلام قيام کند از نو مردم را به اسلام دعوت مى کند،
مردم را به چيزى که کهنه وفراموش شده است واکثريت مردم از آن جدا
شده وبه گمراهى افتاده اند هدايت مى نمايد، قائم عليه السلام، مهدى
ناميده شده است زيرا به چيزى که ديگران نسبت به آن گمراه شده اند
رهنما مى شود وقائم ناميده شده است زيرا به حق قيام مى نمايد).(44)
6- محمد بن على سلمى مى گويد: امام باقر عليه السلام فرمود: (همانا
مهدى، مهدى ناميده شده است زيرا به امرى پنهان وآنچه در دل مردم
نهفته است رهنما مى شود..).(45)
پاورقى:
(1) به روايات فصل دوم از باب اول مراجعه نماييد.
(2) به روايات فصل هفدهم از باب هشتم مراجعه نماييد.
(3) وى از کسانى است که هيچ خدشه اى در موردش وارد نشده است.
(4) اثبات الهداه، ج 3، ص 568، روايت 678.
(5) اثبات الهداه، ج 3، ص 579، روايت 754.
(6) بحار الانوار، ج 51، ص 23، روايت 36.
(7) بحار الانوار، ج 50، ص 334، روايت 5 وروايات ديگر.
(8) اثبات الهداه، ج 3، ص 322، باب 26، روايات 25،15،7، که از
طريق شيعه وارد شده است، وص 327 روايات يک تا چهار که از
طريق اهل سنت رسيده است.
(9) جن: 26 و27 - خداوند داننده ى غيب است وجز آن کسى را از
ميان فرستادگانش که خود بدان راضى باشد، کس ديگرى را بر
علوم غيب مطلع نخواهد کرد.
(10) زمر: 9- بگو آيا آنان که مى دانند با انسانهاى بى نصيب از
دانش برابرند؟ منحصرا انديشمندان متذکر مى شوند- وبه حقيقت
ميل مى کنند-.
(11) آل عمران:7- از حقيقت وباطن ناپيداى آن جز خداوند وآنان که
جانشان در ژرفاى دانش الهى آرام گرفته است کسى باخبر نيست.
(12) عنکبوت: 49- چنين نيست، بلکه قرآن همان آيات روشن الهى است
که در قلوب صاحبان دانش وفرهيختگان واقعى جاى گرفته است.
(13) اصول کافي، ج 1، ص 256، روايت 2.
(14) اصول کافي، ج 1، ص 212، روايت 1.
(15) اصول کافي، ج 1، ص 213، روايت 1.
(16) اصول کافي، ج 1، ص 214، روايت 2.
(17) سلام بر شما اى خاندان رحمت وواسطه نزول آيات الهى بر بشر
واى اصل واساس دانش وفرودگاه رسالت الهي.
(18) بحار الانوار، ج 51، ص 36، روايت 5.
(19) ملک: 30- بگو اگر آبى که مى آشاميد به زمين فرو رود چه کسى
آب گوارا به شما خواهد رساند؟.
(20) اثبات الهداه، ج 3، ص 467، روايت 130.
(21) اثبات الهداه، ج 3، ص 494، روايت 252.
(22) آل عمران: 34- برگزيدگان خدا، - از آل ابراهيم - برخى از
نسل يکديگرند وخداوند- به اقوال واحوال اطاعت کنندگان از
خدا ورسول وروى گردانان از حق - شنوا وداناست.
(23) ظاهرا منظور از گذشتگان شما وآيندگان شما که به کميل خطاب
شده است، همان خواصى نظير کميل است نه تمام گذشتگان
وآيندگان، چنانکه در جاى خود بحث مى شود که فقط محض الکفر
ومحض الايمان برخواهند گشت ونه تمام گذشتگان.مترجم.
(24) اثبات الهداه، ج 3، ص 456، روايت 86.
(25) اثبات الهداه، ج 3، ص 480، روايت 183.
(26) اثبات الهداه، ج 3، ص 481، روايت 187.
(27) بحار الانوار، ج 51، ص 35، روايت 4.
(28) بحار الانوار، ج 51، ص 36، روايت 6.
(29) اثبات الهداه، ج 3، ص 504، روايت 303.
(30) به باب سوم، فصل هفتم، روايات 4 و9 وفصل هشتم همان باب
روايت 3 مراجعه نماييد.
(31) در باب اول فصل سيزدهم، حديث 4 ذکر خواهد شد.
(32) اثبات الهداه، ج 3، ص 460، روايت 103.
(33) اثبات الهداه، ج 3، ص 483، روايت 196.
(34) اثبات الهداه، ج 3، ص 514، روايت 356.
(35) اسراء: 33- هر آنکه مظلوم کشته شد ما براى وليش قدرت
وحکومتى قرار داديم- تا انتقام کشد-.
(36) اسراء: 33- پس در کشتار زياده روى نکند، او از جانب ما
يارى مى شود.
(37) اثبات الهداه، ج 3، ص 509، روايت 325.
(38) بحار الانوار، ج 51، ص 30، روايت 4.
(39) ظاهرا مقصود اين است که حکم الهى واحد را به استناد
کتابهاى مختلف آسمانى به مردم اعلام مى کند، نه اينکه هر
کتاب حکم جدا ومتفاوتى نسبت به کتابهاى ديگر داشته باشد
ومردم به احکام مختلف عمل نمايند.مترجم.
(40) بحار الانوار، ج 51، ص 29، روايت 2.
(41) مجلسى رحمه الله عليه فرموده است: اينکه فرموده است: (بعد
از اينکه مرد) مقصود اين است که نام ويادش مرد يا مردم او
را مرده پنداشتند، روايت 1 در همين فصل نيز اين مطلب را
تاييد مى کند.
(42) بحار الانوار، ج 51، ص 30، روايت 6.
(43) اثبات الهداه، ج 3، ص 526، روايت 426.
(44) اثبات الهداه، ج 3، ص 555، روايت 593.
(45) اثبات الهداه، ج 3، ص 573، روايت 711.