گفتار ما
هر چند تمام اين روايات در صدد توضيح معنى کلمات (قائم)، (منتظر)،
و(مهدى) هستند اما هر کدام معنايى جدا از معناى ذکر شده در روايات
ديگر را بيان مى کنند ولى در عين حال با اندکى دقت معلوم مى شود که
بين اين معنيهاى متعدد ومختلف منافاتى وجود ندارد.
شايسته است خواننده محترم در بعضى عبارات حديث اول دقت بيشترى به
خرج دهد؛ عبارت (لانه يقوم بعد موت ذکره وارتداد اکثر القائلين)،
(او پس از اينکه ياد ونامش از ميان مى رود وبيشتر معتقدان به او از
دين واعتقاد به آن حضرت بر مى گردند قيام مى کند) که در توضيح معنى
قائم آمده است، وعبارت (فينتظر خروجه المخلصون)، (دينداران
وخداجويان ناب منتظر خروج او مى مانند) که در توضيح معنى منتظر
آمده است، از عبارات شايسته دقت وتفکر هستند.(1)
روايات
1- سدير صيرفى مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که مى
فرمود: (صاحب الامر با يوسف عليه السلام شباهتى دارد)، گفتم:
(زندگى آن حضرت را مى فرمائيد يا غيبتش را؟)، فرمود: (خوک منشان
اين امت چه چيزى را درباره ى آن حضرت انکار مى نمايند؟؛ برادران
يوسف که نوادگان وفرزندان پيامبر بودند يوسف را فروختند، آنگاه -
بعد از مدتى - با او همکلام شدند وبا وجود اينکه برادرشان بود او
را نشناختند تا اينکه حضرت يوسف، خود را به آنان معرفى کرد وفرمود:
(انا يوسف وهذا اخى)،(2)
اين امت دور از رحمت الهى چه چيزى را انکار مى کنند؟ آيا اينکه
خداوند مدتى با حجت خودش همان کارى را انجام دهد که با يوسف انجام
داد- قابل انکار است -؟).(3)
2- ابو حمزه ثمالى مى گويد: روزى در خدمت امام باقر عليه السلام
بودم، وقتى مردم از حضورش مرخص وپراکنده شدند خطاب به من فرمود:
(اى ابا حمزه، از مسائل مسلم وحتمى در نزد خداوند که به هيچ رو
قابل تغيير نيست قيام قائم ماست، پس هر که در آنچه مى گويم شک کند
در حالى خدا را ملاقات خواهد کرد که به او کفر ورزيده واو را انکار
کرده باشد..).(4)
3- ابو بصير مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (وقتى امام
قائم عليه السلام ظهور کند عده زيادى از مردم، او را انکار خواهند
کرد، زيرا در سيماى جوانى رشيد ظاهر خواهد شد، وجز مؤمنينى که
خداوند در عالم ذر از آنها پيمان گرفته است کسى بر اعتقاد به او
باقى نخواهد ماند.(5)
4- در حديث هشام بن سالم از امام صادق از پدران بزرگوارش آمده است
که فرمود: رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: (قائم از نسل
من است... هرکس از او اطاعت کند از من اطاعت کرده وهر کس از او
سرپيچى کند از من سر پيچى کرده است، هر کس غيبت او را انکار کند
مرا انکار کرده است وهر که او را دروغ پندارد، مرا دروغ پنداشته
است، هر که او را به راستى قبول کند وبپذيرد، مرا تصديق کرده است،
از آنان که سخن مرا درباره ى او دروغ مى پندارند وسخنم را انکار مى
کنند وامتم را از اعتقاد به او وراهش گمراه مى نمايند به خدا شکايت
مى برم، (وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب
ينقلبون)(6) ).(7)
گفتار ما
اين روايات - چنانکه پيداست وبدون نياز به هيچ توضيحى - حال منکرين
آن حضرت وظهورش را بيان مى کنند وان شاء الله در فصل بعدى، رواياتى
که علت اين انکار را بيان مى نمايند ذکر خواهد شد.
روايات
1- امام صادق عليه السلام در مورد آيه (واذ
اخذ ربک من بنى آدم) فرمود: پيمانى که از آنان گرفته شد
نسبت به خداوند، اقرار به ربوبيت، نسبت به پيامبر، اقرار به نبوت،
ونسبت به امير المؤمنين وامامان، اقرار به امامت آنان بود، آن گاه
فرمود: (الست بربکم) وامام عليه السلام بعد از تلاوت اين قسمت از
آيه اضافه فرمود: وآيا محمد پيامبر شما نيست؟ وآيا على امام شما
نيست؟ وآيا ائمه هدايتگر به سوى حق، امامان شما نيستند؟ آنگاه بنى
آدم گفتند آرى (قالوا بلى)، پس خداوند فرمود (ان
تقولوا يوم القيامه) يعنى تا اينکه در روز قيامت نگوييد: (انا
کنا عن هذا غافلين)(8) ).(9)
2- حسين بن نعيم صحاف مى گويد: از امام صادق عليه السلام در مورد
آيه (فمنکم کافر ومنکم مؤمن)(10)
سوال کردم. امام عليه السلام فرمود: (خداوند در روز ميثاق که بنى
آدم ذراتى که در صلب آدم بودند، کفر وايمان مردم را با اعراض از
ولايت ما وتمسک به آن، به ايشان شناساند.(11)
3- امام رضا عليه السلام در پاسخ به نامه عبد الله بن جندب مى
فرمايد: (شيعيان ما ونيز پدرانشان با نام ونشان مشخص شده اند،
خداوند از ما وآنها پيمان گرفته است، در مسير ما هستند وبه جايگاه
ما راه مى يابند، جز ما وآنها کسى تا روز قيامت بر اسلام باقى نمى
ماند..).(12)
گفتار ما
در حديث (صقر بن دلف)(13)
در توضيح اينکه چرا امام منتظر، منتظر ناميده شده است، از قول امام
جواد عليه السلام آمده بود که: (فينتظر خروجه المخلصون... وينجو
فيها المسلمون)، (دينداران وخدا جويان ناب منتظر خروج او هستند...
ومسلمانان واقعى که تسليم امر امامت هستند از خطرها رسته ونجات مى
يابند. ودر حديث ابو بصير(14)
از امام صادق عليه السلام نقل شد که فرمود: (فلا يثبت عليه الا کل
مؤمن اخذ الله ميثاقه فى الذر الاول)، (جز مؤمنينى که خداوند در
عالم ذر از آنها پيمان گرفته است، کسى بر اعتقاد به او باقى نخواند
ماند).، از اين دو عبارت واحاديثى که در اين فصل ذکر شد فهميده مى
شود که: انکار منکران ودشمنى ورزيدن دشمنان داراى سبب وعلتى ازلى
است وشايد به مساله طينت وسرشت که در احاديث طينت به آن پرداخته
شده است برگردد.(15)
روايات
1- مفضل بن عمر مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (بهترين سبب
نزديکى بندگان به خداوند وبرترين چيزى که موجب خشنودى او از ايشان
مى شود اين است که در ايام غيبت حجت خدا که مردم، مکان او را نمى
دانند، معتقد باشند که حجت خدا بر حق است وروى زمين وجود دارد، در
آن هنگام، هر صبح وشب منتظر فرج آن حضرت باشيد..).(16)
2- مفضل بن عمر مى گويد: از امام صادق عليه السلام شنيدم که مى
فرمود: (کسى که در حال انتظار فرج صاحب الامر از دنيا برود، نه
تنها مثل کسى است که همراه با امام قائم، در کنار او در اردوگاهش
است، بلکه همچون جنگاور مجاهدى است که در رکاب رسول الله صلى الله
عليه وآله وسلم شمشير مى زند).(17)
3- على بن ابى حمزه از قول ابو بصير نقل مى کند: امام صادق عليه
السلام فرمود: (...اى ابا بصير! خوشا به حال شيعيان امام قائم ما،
که در ايام غيبت منتظر ظهور آن حضرت هستند ودر دوران ظهور آن حضرت
از او اطاعت مى کنند، آنها همان اولياء خدا هستند که ترس واندوهى
ندارند).(18)
4- على بن مهزيار: (به امام هادى عليه السلام نامه نوشتم ودر مورد
فرج از آن حضرت سوال کردم حضرت در پاسخ من مرقوم فرمود: (هر گاه
صاحب شما از ديد ستمگران پنهان شد، منتظر فرج باشيد).(19)
5- علاء بن سيابه مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (هر که از
شما در حال انتظار امر فرج از دنيا برود مثل کسى است که در خيمه
واردوگاه امام قائم عليه السلام جاى ومقام دارد).(20)
6- عبد الحميد واسطى مى گويد:امام باقر عليه السلام فرمود: (هر کس
از شما که بگويد: (اگر من قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم را
درک مى کردم او را يارى مى نمودم) مثل کسى است که در کنار او شمشير
مى زند، بلکه بالاتر، مثل کسى است که همراه او شهيد شده است).(21)
7- مفضل بن عمر مى گويد: درباره ى امام قائم عليه السلام وآن عده
از دوستانمان که در انتظار آن حضرت از دنيا رفته اند گفتگو مى
کرديم، امام صادق عليه السلام فرمود: وقتى قائم قيام کند در قبر
مؤمن ندا داده مى شود: (فلاني! صاحب تو ظهور کرده است اگر مى خواهى
به او ملحق شوى، ملحق شو واگر مى خواهى در ضيافت وبزرگداشت
پروردگارت باقى بمانى، باقى بمان).(22)
8- ابو بصير مى گويد: امام صادق عليه السلام روزى فرمود: (آيا
بگويم که چه چيزى است که خداوند هيچ عملى را بدون آن قبول نمى
کند؟) عرض کردم: (آرى بفرماييد)، فرمود: (شهادت به يگانگى خدا). تا
اينکه فرمود: (ونيز انتظار قائم ما)، سپس فرمود: (ما دولتى داريم
که هر موقع خدا بخواهد آن را مستقر خواهد کرد) وسپس فرمود: (هر کس
خشنود است به اينکه از اصحاب قائم باشد، بايد منتظر آن حضرت باشد
واهل پرهيز از محرمات الهى وعمل به بهترين اخلاق باشد، در آن صورت
او منتظر خواهد بود، واگر قبل از قيام قائم بميرد مثل کسى که امام
قائم را درک کرده پاداش خواهد ديد..).(23)
9- امام رضا عليه السلام به نقل از پدران بزرگوارش فرمود: رسول
الله صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: (بهترين اعمال امت من انتظار
فرج از طرف خداوند عز وجل است).(24)
10- ابو بصير مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (فرج به هنگام
ظهور هفتمين(25)
از ماست).(26)
11- ابو بصير مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (براى خروج
امام قائم چه عجله اى داريد؟ به خدا قسم، او جز لباس خشن نپوشيده
وجز خوراک ناگوار ميل نکند، او چيزى جز شمشير نيست، ومرگ در سايه
شمشير گريبان مردم را مى گيرد).(27)
12- عبد الله بن زراره مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (شما
بايد تسليم ما باشيد وامور - مربوط به دين وحکومت - را از ما
بگيريد وامر ما وامر خودتان وفرج ما وفرج خودتان را انتظار
بکشيد..).(28)
13- اسحق بن سعد اشعرى از امام عسکرى عليه السلام نقل مى کند که
فرمود: (...اى احمد بن اسحق! مثل حجت خدا در اين امت مثل خضر
وذوالقرنين است، به خدا قسم آنچنان غيبتى خواهد داشت که هيچکس جز
کسى که خدا او را در اعتقاد به امامتش استوار ودر دعا براى تعجيل
فرجش موفق کرده است از هلاکت وگمراهى رهايى نخواهد يافت..).(29)
گفتار ما
پاره اى از روايات درباره ى فضيلت انتظار فرج ذکر شد. شايسته است
به مناسبت موضوع، درباره ى معنى فرج مطالبى بيان شود:
با دقت در روايات فهميده مى شود که فرج بر دو قسم است: فرج شخصى
وفرج عمومى؛ وفرج شخصى، خود به دو نوع تقسيم مى شود:
الف: پاک شدن انسان از اخلاق زشت وويژگيها وصفات پست وفرومايه، وبه
دنبال آن، رسيدن به کمالات فطرى ودرجات والاى انسانى واخلاق ومنش
الهى.
ب: فرجى که به ولى عصر وامام قائم به حق - عجل الله تعالى فرجه-
منسوب است، که اين نوع از فرج شخصى، به نوبه خود، بر دو نوع است:
1- شناخت مقام نورانيت امام عليه السلام که چيزى جز مقام ولايت
الهى نيست، واين معرفت را فقط به دنبال فرج شخصى که همان رسيدن به
کمالات فطرى درونى است مى توان به دست آورد.
2- رسيدن به خدمت امام عليه السلام ودرک ظهور آن حضرت؛ ومعلوم است
که اگر اين فرج حاصل شود، فرج به معنى اول که همان رسيدن به کمالات
عالى انسانى است نيز حاصل مى شود زيرا چنانکه از بعضى روايات(30)
فهميده مى شود رسيدن به حضور امام عليه السلام در زمان ظهور آن
حضرت، براى تمام افراد بشر يا لا اقل براى خواص ووارستگان از غير
حق، در رسيدن به کمالات انسانى ودرجات عالى اثر بسيار ونقش جدى
دارد.
واما فرج عمومى عبارت است از رها شدن جامعه از شر ستم وبيداد
ورسيدن به عدل وداد وبر پاشدن دولت آقايى وعدل که در آن دولت، حق
عزيز ومحترم وباطل، ذليل وپايمال گردد.
بعضى از دعاها وروايات وبه ويژه دعاهايى که در ماه رمضان وارد شده
است درخواست فرج شخصى را به انسان الهام مى کند وبرخى از روايات به
طلب فرج عمومى در زمان امامان عليهم السلام ودر زمان غيبت مربوط
است که براى آن پاداش بزرگى ذکر کرده اند.(31)
روشن است که کسى که معتقد باشد فرجى عمومى که از ناحيه خداوند
خواهد رسيد ومسلمانان از ستم وبيداد ستمکاران رهايى مى يابند، وبر
اين اعتقاد ثابت بماند واستقامت کند وآخرتش را به دنيا نفروشد، به
خاطر اين انتظار، پاداش بزرگى خواهد داشت.
شايد بتوان احاديثى مثل حديث نهم ودوازدهم را که به طور مطلق وبدون
هيچ قيد وشرطى فضيلت فرج را يادآور شده اند اين گونه تفسير کرد که
مقصود آنها مطلوب بودن فرج به همه ى معانى که ذکر شد مى باشد به
ويژه آنکه در حديث دوازدهم فرموده اند: (فرجنا وفرجکم)، (فرج ما
وفرج شما).
اين را نيز بايد دانست که منظور از نهى تعجيل در خروج قائم، که در
حديث يازدهم، ذکر شده است، نهى از طلب فرج وانتظار نيست، بلکه
مقصود مذمت عجله کردن در امر فرج است. يعنى بنده ى فرمانبردار
خداوند بايد امر فرج را به خداوند سبحان بسپارد.
روايات
1- مفضل بن عمر مى
گويد: (شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: صاحب الامر دو غيبت
دارد. در يکى از اين دو غيبت، در مسائل دينى وشبهات، مردم به اهلش
- نمايندگان خاص امام - مراجعه مى نمايند ودرغيبت بعدى گفته مى
شود: (امام غايب از دنيا رفته است، اگر زنده هست پس کجاست؟)، (مفضل
مى گويد) عرض کردم: (در آن زمان چه بايد کرد؟) فرمود: (اگر کسى
ادعاى امامت کرد از او سؤالاتى بکنيد(32)
مى بينيد همان جوابهايى را مى دهد که افراد ديگرى که مثل او ادعا
کرده اند يا مى کنند جواب مى دهند).(33)
2- اسحق بن عمار مى گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: (امام قائم
دو غيبت دارد، يکى کوتاه وديگرى بلند، در غيبت اول غير از شيعيان
خاص او کسى از محلش اطلاع ندارد ودر غيبت دوم، غير از دوستان نزديک
وخاص او کسى جايش را نمى داند).(34)
3- عبد السلام هروى از امام رضا عليه السلام از پدران بزرگوار آن
حضرت از امير المؤمنين عليه السلام نقل مى کند که فرمود: رسول الله
صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: به حق آن کسى که مرا به پيامبرى
فرستاد، امام قائم از نسل من، بعد از اينکه ولايت من به او مى رسد،
غايب خواهد شد تا جايى که بيشتر مردم مى گويند: (خداوند به آل محمد
نيازى ندارد). وبرخى در اصل ولادت آن حضرت ترديد مى نمايند. کسى که
زمان آن امام را درک کند بايد به دين او چنگ زند وبه شيطان اجازه
ندهد که او را به شک اندازد واز دين وآيين من بيرون برد، شيطان
سابقا، پدر ومادر شما را از بهشت بيرون کرد،(35)
وخداوند شياطين را اولياء ودوستدار غير مؤمنين قرار داده است).(36)
4- محمد بن اسماعيل حسنى وعلى بن عبد الله حسنى از امام عسکرى عليه
السلام نقل مى کنند که به گروهى از شيعيان فرمود: (گواه باشيد که
عثمان بن سعيد عمرى وکيل ونماينده ى من است وپسرش محمد بن عثمان،
نماينده ى پسرم مهدى (شما امت) است).(37)
5- از گروهى از شيعيان از امام عسکرى عليه السلام نقل شده است که
به ايشان فرمود: (آمده ايد تا درباره حجت بعد از من، از من سوال
کنيد؟) عرض کردند (آرى)، ناگاه پسرى چون پاره ى ماه که بيش از همه
مردم به امام عسکرى شبيه بود حاضر شد. امام فرمود: اين امام شما
وجانشين من است، از او پيروى کنيد، وپس از من - در امر دين وامامت
- پراکنده نشويد که دينتان از دست خواهد رفت. بدانيد که از امروز
به بعد، تا عمرى طولانى بر او بگذرد، او را نخواهيد ديد، هر چه
عثمان بن سعيد به شما گفت بپذيريد وامر او را ملتزم شويد، او
نماينده ى امام شما وکار به دست اوست).(38)
6- غياث بن اسد مى گويد: (...ولادت امام عليه السلام در شب هشتم
ماه شعبان سال دويست وپنجاه وشش بود. نماينده ى آن حضرت، عثمان بن
سعيد بود، عثمان هنگام مرگ، نمايندگانى را به پسرش ابو جعفر محمد
بن عثمان سپرد واو اين منصب را براى ابو جعفر ابوالقاسم حسين بن
روح وصيت کرد واو نيز منصب نمايندگى را به ابوالحسين على بن محمد
سمرى - که خدا از همگى آنها راضى باد- واگذار کرد.
وقتى هنگام وفات على بن محمد سمرى رسيد، از او خواستند که براى
نمايندگى وصيت کند، او گفت (خدا را امرى است که خود آن را به انجام
رساند).(39)
وغيبت تامه (کبرى)، همان غيبتى است که بعد از سمرى - رحمه الله
عليه - واقع شد).(40)
گفتار ما
از اين اخبار واخبار مشابه آشکار مى شود که آن حضرت - عجل الله
تعالى فرجه - دو غيبت دارند:
الف - غيبت صغرى، وآن همان غيبتى است که از آغاز ولادت آن حضرت
شروع شد وتا وفات سمرى پايان يافت ودر آن مدت جز خواص شيعه که همان
چهار نماينده بودند، کسى امام عليه السلام را نديد.
ب - غيبت کبرى؛که از زمان وفات سمرى شروع شده وتا لحظه ى ظهور آن
حضرت ادامه خواهد داشت وکسى حق ندارد براى غيبت، مدت وانتهايى
تعيين نمايد واز اخبار وروايات، فقط طولانى بودن آن واينکه داراى
نشانه هاى تخلف ناپذير است فهميده مى شود، اما اخبارى هم وجود دارد
که بيانگر آن است که ممکن است بداء(41)
جارى شوى - وحتى با پيدا شدن نشانه هاى قطعى وتخلف ناپذير باز هم
ظهور به تاخير بيفتد.(42)
پاورقى:
(1) طول کشيدن بيش از انتظار زمان غيبت حضرت مهدى عليه السلام،
گسترش بى حد وحساب ظلم وفساد در عالم وبه لب آمدن جانها،
کار را به جايى مى رساند که حتى متدينين ومعتقدان به امامت
حضرت مهدي، نااميد شوند وبگويند اگر مهدى وجود داشت بايد
ظاهر مى شد پس معلوم مى شود خبرى نيست. در اين جاست که از
ايمانهاى معمولى واخلاص مخلصين (با کسره لام) هم کار
چندانى ساخته نيست وفرياد متى نصرالله از همه بلند است
وبايد به اخلاص مخلصين (با فتح لام يعنى کسانى که خدا
خالصشان کرده وجايى براى غير خدا در دلشان نيست) پناهنده
شد واز افتادن در گرداب هلاکت وارتداد رهايى يافت. شايد
يکى از انگيزه هاى ترغيب مولف محترم به تفکر بيشتر، همين
مطلب باشد.مترجم.
(3) اثبات الهداه، ج 3، ص 442، روايت 17.
(4) اثبات الهداه، ج 3، ص 532، روايت 460.
(5) اثبات الهداه، ج 3، ص 583، روايت 778.
(6) شعرا: 227- ستمکاران به زوى خواهند فهميد که به کدام
جايگاه برخواهند گشت.
(7) اثبات الهداه، ج 3، ص 526، روايت 426.
(8) اعراف: 172- ياد آر آن هنگام را که پروردگارت از پشت
فرزندان آدم ذريه آنها را- احضار کرد- وبر ربوبيت خود
گواهشان گرفت واز ايشان پرسيد که آيا من پروردگار شما
نيستم گفتند بلى شهادت مى دهيم که هستى تا اينکه روز قيامت
نگوييد- شما بنى آدم- ما از اين موضوع کاملا بى اطلاع
بوديم.
(9) بحار الانوار، ج 26، ص 248، روايت 2.
(11) بحار الانوار، ج 26، ص 271، روايت 9.
(12) بحار الانوار، ج 26، ص 241، روايت 5.
(13) روايت اول از فصل 13 همين باب.
(14) روايت سوم از فصل 14 همين باب.
(15) احاديث طينت در اصول کافي، ج 2، ص 2 و3 آمده است. حضرت
استاد علامه طباطبائى قدس سره نيز درباره مساله طينت-
وسرشت ازلى - بر اين احاديث حواشى خود را مرقوم فرموده
اند.
(16) اثبات الهداه، ج 3، ص 470، روايت 142.
(17) اثبات الهداه، ج 3، ص 471، روايت 143.
(18) اثبات الهداه، ج 3، ص 476، روايت 163.
(19) اثبات الهداه، ج 3، ص 479، روايت 177.
(20) اثبات الهداه، ج 3، ص 489، روايت 225.
(21) اثبات الهداه، ج 3، ص 490، روايت 226.
(22) اثبات الهداه، ج 3، ص 515، روايت 358.
(23) اثبات الهداه، ج 3، ص 536، روايت 488.
(24) بحار الانوار، ج 52، ص 122، روايت 2.
(25) ظاهرا منظور اين است که امام صادق اولين آنها وحضرت حجت
هفتمين آنها خواهد بود.مترجم.
(26) اثبات الهداه، ج 3، ص 499، روايت 274.
(27) اثبات الهداه، ج 3، ص 540، روايت 503.
(28) اثبات الهداه، ج 3، ص 560، روايت 628.
(29) اثبات الهداه، ج 3، ص 479، روايت 180.
(30) اثبات الهداه، ج 3، ص 495، روايت 253.
(31) اين نوع تقسيم بندى فرج، لااقل در کتابهايى که در اختيار
عموم مردم است، بى سابقه مى باشد. اين نوع تقسيم بندي،
اعتقاد به آن وعلم به لوازمش، از آن ميزان سازندگى
برخوردار است که در اعتقاد به فرج عمومى - آن طور که
متداول بين مردم است - چنين حدى از سازندگى وجود
ندارد.شايسته است با دقت در مساله وپى جوئى آن در ميدان
علم وعمل، ذوق واهتمام مولف محترم به اعتلاى انسان در
ابعاد روحي، پاسخ مناسب خود را دريافت کند.مترجم.
(32) ظاهرا مقصود اين است که حضرت حجت عليه السلام طورى به
سوالات جواب مى دهند که هيچکس جز ايشان آن طور جواب نداده
ونمى دهد. در حالى که پاسخهاى مدعيان همه شبيه به هم
وداراى يک سبک وسياق است ومعلوم است که همه ى آنها از
اشخاص معمولى سر زده است. مترجم.
(33) اثبات الهداه، ج 3، ص 445، روايت 30.
(34) اثبات الهداه، ج 3، ص 445، روايت 29.
(35) ظاهرا منظور اين است که شيطان همچنانکه پدر ومادر شما را
از بهشت بيرون کرد، شما را هم از دين بيرون خواهد کرد زيرا
او کارى غير از اين ندارد وشما هم اگر به امام زمانتان
پناهنده ومتمسک نشويد از پدر ومادرتان قويتر نيستيد وياراى
ايستادگى در برابر شيطان را نخواهيد داشت. مترجم.
(36) اثبات الهداه، ج 3، ص 459، روايت 97.
(37) اثبات الهداه، ج 3، ص 511، روايت 336.
(38) اثبات الهداه، ج 3، ص 511، روايت 337.
(39) يعنى ديگر در مورد نمايندگانى، وصيتى نکرد؛ والبته على بن
محمد سمرى به اشاره ى امام از وصيت در مورد وکالت امام
خوددارى کرد، چنانکه سه نماينده ى قبلى به امر امام وتعيين
آن حضرت، مردم را از نماينده ى بعدى مطلع نمودند.مترجم.
(40) بحار الانوار، ج 51، ص 15، روايت 15.
(41) به احاديث بداء وتوضيحات حضرت استاد علامه طباطبائى -
رضوان الله تعالى عليه- در اصول کافى، ج 1، ص 146 باب بداء
مراجعه شود.
(42) در پايان فصل يازدهم همين باب، درباره ى امور حتمى وتخلف
ناپذير ونشانه هاى قطعى، رواياتى ذکر خواهد شد.