ظهور نور
(ترجمه کتاب الشموس المضيئه فى الغيبه والظهور والرجعه)

على سعادت پرور

- ۲ -


گفتار ما

آيات ورواياتى که گذشت به روشنى بر چند مطلب دلالت مى کنند:

اول: ضرورت وجود حجت خدا در تمام زمانها، زيرا که ائمه عليهما السلام به صراحت فرموده اند: (زمين از حجت خداى عز وجل خالى نيست).

دوم: علت ضرورت وجود حجت خدا درتمام زمانها، چنانکه از اين جمله بر مى آيد: (تا پيروان اوليائت بعد از اينکه- به وسيله پيامبران وحجتهاى قبلى - هدايتشان کردى گمراه نشوند). يعنى نبودن حجتى هدايتگر انسانها خود سبب گمراه شدن مؤمنين از راه راست وحقيقت است.

سوم: ضرورت شناخت حجت خدا، چنانکه از اين جمله آشکار مى شود: (هر کس بميرد وامام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است). وعلت اين امر اين است که پيروى از حجت خدا - که يگانه راه هدايت است- بعد از شناخت او ميسر است وکسى که او را نشناسد نمى تواند از او تبعيت نمايد وچنين کسى بر جهل ومرام جاهليت از عالم خواهد رفت.

چهارم: علت غايب بودن حجت خدا از ديدگان مردم ومحروميت آنها از مشاهده ى وجود شريفش، که از اين جمله بر مى آيد که: (به واسطه ى ستمگرى وجهالت مردم خداوند ديدگانشان را از مشاهده ى او فرو خواهد بست). با توجه به اين جمله ظاهرا مقصود از ظلم وجهل، تمام اشکال آن است، يعنى هم ظلم مردم به يکديگر وهم ظلم به خودشان به خاطر پيروى نکردن از حق وفطرت وحجتهاى الهى، هم جهل نسبت به حجت خدا وهم جهل نسبت به وظايف شرعى.

پنجم: نياز هستى به وجود حجت خدا، که از اين عبارت پيداست: (اگر زمين لحظه اى از حجت خدا خالى باشد نظامش درهم ريخته واهلش را در خود فرو خواهد برد).در اين جمله به علت ضرورت وجود حجت وعظمت کار او اشاره شده است.

خداوند تبارک وتعالى مى فرمايد: (انى جاعل فى الارض خليفه)(1) ونيز مى فرمايد: (کان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين ومنذرين وانزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه)(2) از اين آيات به ترتيب برمى آيد که پروردگار در نظام خلقت، ونيز نظام قانونگذارى وديانت، ائمه وحجتهاى خودش را خليفه ى روى زمين قرار داد وآنان را مجراى بهره وريها وفيض عام وخاص براى مردم ساخت وتمام اسماء الهى را به ايشان آموخت (وعلم آدم الاسماء کلها)(3) تا اينکه به اذن او همچون خودش در همه چيز تصرف ودخالت کنند وبا جانشينى خويش وعهده دارى امور زمين وساکنان آنان ايشان را بر ديگران شرافت وبرترى داد وايشان واوصياى بعد از خودشان - که درود خدا بر تمامشان باد- در تمام زمانها صاحب اختيار وکارگزار امور زمين ومردم شدند وچنين است که اگر حجت وخليفه خدا در زمين نباشد خاک هستى مردم را درخود خواهد کشيد.

براى اينکه معنى خلافت وحجت بيشتر روشن شود بايد افزود که خداوند تعالى با اسماء وصفات عاليه اش همه چيز وهمه پديده ها را پديد آورده است وخود عهده دار تمام امور آنهاست، هستى همه ى آنها وابسته به اوست وهرگونه اراده کند در آنها دخل وتصرف مى نمايد اما بناى ذات مقدسش بر اين است که امور خلقت مادى را فقط از طريق اسباب مادي- وبدون دخالت مستقيم ويا بى واسطه - اداره نمايد، واز جمله اسباب مادى براى اصلاح امور ظاهرى وباطنى مردم پيامبران وجانشينان آنها عليهما السلام هستند.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (خداوند ناپسند وناخوش مى دارد که امور عالم را جز با اسباب ووسائط اداره نمايد از اين رو براى هر چيزى سببى قرار داده است، وبراى هر سبب گسترده وميدان قدرت ونفوذى قرار داده وهر ميدانى را کليدى بخشيده وبراى هر کليد وگشايشگرى نشانه اى قرار داده وبراى هر نشانه اى پيشگاه وراه ورودى گويا - وخواننده ى به حق - مقرر فرموده است، هر که او را بشناسد- وبه رسميت بپذيرد - خدا را شناخته وهر که او را انکار کند خدا را انکار کرده است، آن بارگاه وراه ورود، رسول الله وما هستيم).(4)

پس اگر آن بزرگواران - درود خدا بر آنان باد- عناصرى خاکى نبودند وامور عالم خلقت واز جمله زمين وساکنان آن را بر عهده نمى گرفتند امور زمين ومردمش از هم مى پاشيد، بنابراين بايد واسطه ى بين آفريننده وپديده هاى مادى کسى باشد که داراى خلقت مادى وجسمانى وعلاوه بر آن داراى درجه اى از شرافت معنوى باشد که شايستگى ارتباط بين آفريننده وآفريدگان را احراز کند وچنين افرادى جز خلفاى ذات مقدس پروردگار يعنى پيامبران وجانشينان آنها عليهما السلام کسى نمى تواند باشد. اينکه خداوند مى فرمايد: (وما منع الناس ان يومنوا اذ جائهم الهدى الا ان قالوا: ابعث الله بشرا رسولا؟ قل: لو کان فى الارض ملائکه يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملکا رسولا)(5) بر همين مطلب دلالت دارد، چنانکه اين آيه نيز مشعر بر صحت همين ادعاست: (ولما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومک منه يصدون وقالوا: ءالهتنا خير ام هو؟ ما ضربوا لک الا جدلا بل هم قوم خصمون ان هو الا عبد انعمنا عليه وجعلناه مثلا لنبى اسرائيل ولو نشاء لجعلنا منکم ملائکه فى الارض يخلفون).(6)

شايد با آنچه ذکر شد معنى کلام امام عليه السلام که فرمودند: (اگر زمين لحظه اى از وجود حجت خدا خالى باشد نظامش بهم ريخته واهلش را درخود فروخواهد برد) وبيانات نظير آن روشن شده باشد، ضمن اينکه طى همين مطالب علت رجعت پيامبر وائمه - درود خدا بر تمامى آنان باد- روشن شد زيرا که جهان مادى تا وقتى برقرار است به وجود حجت حق نيازمند است.(7)

روايات

1- در حديث لوح از امام صادق عليه السلام آمده است: (بسم الله الرحمن الرحيم، اين پيامى است از سوى خداى مقتدر شکست ناپذير که در ساخته وپرداخته اش هيچ عيب ونقصى نيست، خطاب به محمد؛ پيامبر، نور، نماينده وپرده دار او وراهنماى بندگانش به سوى خدا، که روح الامين- جبرئيل عليه السلام - آن را از جانب پروردگار بر او نازل کرد). آنگاه رشته ى کلام به بيان نام ائمه عليهم السلام کشانده شده تا به حسن بن على عليهما السلام رسيده وحديث قدسى چنين ادامه مى يابد: (سرانجام سلسله ى امامت را به فرزندش م ح م د که مايه رحمت براى جهان واهل آن است کامل فرمود، او کمال فرمود، او کمال موسى، درخشش عيسى وپايدارى واستقامت ايوب، همه را داراست، اولياء من در زمان - غيبت- او- نزد جهال وستمگران عالم - خوار وبى ارزشمند، سرشان از پيکر جدا شده وگويى سرهاى کفار ترک وديلم است که پادشاهان به يکديگر پيشکش مى کنند، کشته مى شوند، به آتش سوزانده مى شوند، ترسان وهراسان و- از ترس جان ودينشان - لرزانند، زمين از خونشان رنگين مى شود، ناله سوزناک وفرياد- وامظلوما- در بين همسران وخانواده شان به آسمان مى رود. اينان به حق وبى شک اولياء من هستند..).(8)

2- از امام باقر عليه السلام نقل شده است: (موسى عليه السلام در سفر(9) اول نگاه کرد وآنچه را به قائم آل محمد داده مى شود ديد. عرض کرد: (پروردگارا مرا قائم آل محمد قرار بده)، پيام آمد: (او از نسل احمد است). آنگاه موسى در سفر دوم نظر انداخت ودرست همان چيزى را که در سفر اول ديده بود در آن نيز همان را يافت وهمان درخواست را کرد وهمان جواب را شنيد، سپس در سفر سوم نيز همان ديد، وهمان گفت وشنود تکرار شد).(10)

3- از قول پيامبر در بخشى از يک حديث قدسى طولانى چنين نقل شده است: (خداى عز وجل به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: من على را وزير ودر بين اهل بيت وامتت جانشين بعد از تو قرار دادم، واز نسلت، از طريق زهراى بتول يازده جانشين مهدى (به حق راه يافته) به تو عنايت کردم که آخرين آنها مردى است که عيسى بن مريم به امامت او نماز گزارد، او زمين را همانگونه که از ستم پر شده است از عدالت سرشار خواهد کرد، به دست او انسانها را از هلاکت نجات بخشم وگمراهان را به راست راهبرى کنم، ديده ى کوران باز کنم وبيماران را شفا دهم).(11)

4- از امام صادق عليه السلام به نقل از امام باقر عليه السلام به نقل از جدش به نقل از رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم آمده است: (امام قائم از فرزندان من است، نامش نام من، کنيه اش کنيه ى من، سيما وقامتش چون سيما وقامت من وسيره وروشش، سيره وروش من است، مردم را بر دين وآيئن من استوار نمايد وبه کتاب خداى عز وجل فراخواند هر که او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده است وهر که از او سرپيچى کند مرا سرپيچى کرده است. آن کسى که در غيبتش او را منکر شود مرا منکر شده ودروغ پندارنده ى او مرا به دروغ نسبت داده، پذيرنده او را به راستى، مرا به درستى باور داشته است. من از کسانى که سخن مرا درباره ى - وجود وغيبت وفرج وقيام - او تکذيب مى کنند وامتم را از راه او منحرف مى نمايند به خدا شکايت مى برم، (وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون)(12) .(13)

5- از امام صادق عليه السلام به نقل از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آمده است که به على عليه السلام فرمود: (بدان که فرزندم از ستمکاران در حق تو وحق شيعيانت، در دنيا انتقام خواهد کشيد ودر آخرت خداوند آنها را عذاب خواهد کرد). سلمان سوال کرد: (يا رسول الله او کيست؟) پيامبر فرمود: (نهمين فرزند از نسل پسرم حسين است که بعد از غيبتى طولانى ظاهر خواهد شد ودين وفرمان خدا را به صداى رسا به جهانيان خواهد رساند واز دشمنان خدا انتقام خواهد کشيد وزمين را همان طور که از ظلم وستم پر شده است از عدل وداد سرشار خواهد کرد).(14)

6- اصبغ بن نباته مى گويد: (ديدم امير المؤمنين عليه السلام در حالى که در فکر فرو رفته است روى زمين خطوطى رسم مى کند. گفتم: (چه شده است شما را مى بينم که در انديشه ايد بر زمين خط مى کشيد، آيا علاقه وتمايلى به خاک وزمين پيدا کرده ايد؟)

امام فرمود: (نه به خدا قسم، من هرگز به زمين ودنيا علاقه اى نداشته ام، اما در انديشه ى کسى هستم که از نسل من متولد مى شود؛ يازدهمين فرزندم که مهدى است وزمين را همانگونه که از ستم پر شده است از عدل وداد سرشار خواهد کرد، او دوران غيبتى خواهد داشت که در آن گروهى نسبت به آن گمراه مى شوند وعده اى به راه درست قدم مى نهند).- اصبغ مى گويد- گفتم: (يا امير المؤمنين! واقعا چنين چيزى اتفاق خواهد افتاد؟) فرمود: (آرى چنين است واو پا به عرصه هستى خواهد نهاد،(15) اما اى اصبغ دست تو از فهم اين مطلب کوتاه است، آن رهيافتگان، نيکان امت پيامبر وابرار عترت او هستند). گفتم: (بعد از آن چه خواهد شد؟) فرمود: (خدا هر چه اراده کند به انجام خواهد رساند، او اراده واهدافى دارد- که به آنها جامه ى ظهور وتحقق خواهد پوشاند-).(16)

7- ابى وايل مى گويد: امير المؤمنين عليه السلام به فرزندش حسين عليه السلام نگاه کرد وفرمود: (اين پسرم سيد وسالار است همان طور که خداوند سيد وآقايش ناميده است واز نسل او فرزندى همنام پيامبرتان که در سيما واندام واخلاق ورفتار شبيه اوست متولد خواهد شد ودر دوران بيخبرى وگمراهى مردم ونابودى حق وغلبه ستم خروج خواهد نمود، به خدا قسم خروج او حتمى است وگرنه گردن زده خواهد شد.(17) اهل آسمان وملائک از خروج او خوشحال مى شوند وزمين را همانگونه که از ستم پر شده است از عدل وداد سرشار خواهد نمود).(18)

8- ابى سعيد عقيصاء مى گويد: هنگامى که امام مجتبى عليه السلام با معاويه صلح کرد مردم به محضرش شرفياب شده وعده اى از آنها به خاطر اين مصالحه، آن بزرگوار را سرزنش مى کردند.حضرت فرمود: (واى بر شما! شما نمى دانيد من چه کارى انجام دادم. به خدا قسم آنچه من کردم براى شيعيانم از تمام عالم وآنچه خورشيد بر آن مى تابد بهتر وپر سودتر است). تا جايى که فرمود: (آيا نمى دانيد هيچيک از ما اهل بيت از تن دادن به نوعى بيعت با جبار زمانش خلاصى ندارد مگر قائم که عيسى روح الله نمازش را به او اقتدا خواهد کرد. خداوند عز وجل زمان ولادت او ونيز خودش را از ديده ى مردم پنهان مى کند تا در زمان ظهور، در گرو بيعت با کسى نباشد، او نهمين فرزند برادرم حسين است، پسر سرور کنيزان عالم، خداوند در دوره غيبت عمرش را طولانى مى کند آنگاه به قدرت خويش در سيماى رشيدى جوانتر از چهل ساله، بر خلق، آشکارش خواهد فرمود تا مردم بدانند که خداوند بر انجام هر کارى تواناست).(19)

9- از امام باقر عليه السلام در بخشى از يک حديث چنين آمده است: حسين عليه السلام فرمود: خداوند قائم ما را ظاهر مى کند واز ستمکاران انتقام مى کشد). به ايشان عرض شد: (يا بن رسول الله! قائم شما چه کسى است؟) فرمود: (هفتمين از نسل فرزندم محمد بن على (امام باقر)، او حجه بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على فرزندم (امام سجاد) است، اوست که مدتى طولانى پنهان است، سپس ظاهر مى شود وزمين را همان طور که از ستم پر شده است از عدل وداد سرشار خواهد کرد).(20)

10- ابو حمزه ثمالى از امام سجاد عليه السلام نقل مى کند که فرمود: (اولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى کتاب الله)(21) وآيه (وجعلها کلمه باقيه فى عقبه)(22) در مورد ما نازل شده وامامت بعد از حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام تا روز قيامت در خاندان ماست. وقائم ما دو غيبت دارد که يکى از ديگرى طولانى تر است، اولى مدت شش سال وشش ماه وشش روز(23) ودومى آن قدر طول مى کشد که بيشتر معتقدان به غيبت هم از اعتقاد به خود بر مى گردند وتنها کسانى بر اين اعتقاد باقى مى مانند که داراى يقينى محکم وشناختى درست باشند ونسبت به آنچه ما مى گوييم کمترين ناباورى ودلتنگى در پذيرش به خود راه ندهند وکاملا گوش به فرمان ما باشند).(24)

11- ابو حمزه ثمالى مى گويد: روزى در خدمت امام باقر عليه السلام بودم، وقتى مردم از حضورش مرخص وپراکنده شدند خطاب به من فرموند: (اى ابا حمزه از مسائل مسلم وحتمى در نزد خداوند که به هيچ رو قابل تغيير نيست قيام قائم ماست، پس هر که در آنچه مى گويم شک کند خدا را در حالى ملاقات خواهد کرد که به او کفر ورزيده واو را انکار کرده باشد). سپس فرمود: (پدر ومادرم فداى آنکه همنام من است وکنيه اش همان کنيه من مى باشد وهفتمين فرزند از نسل من است. پدرم فداى آنکه بعد از پرشدن زمين از ناراستى وستم، آن را از عدل وداد سرشار خواهد کرد). سپس فرمود: (اى ابا حمزه هر که او را درک کند وآن گونه که به پيامبر وامير المؤمنين عليهما السلام معتقد وتسليم آنها بوده، به او معتقد وتسليم او نباشد، خداوند بهشت را بر او حرام مى کند، جايگاهش جهنم خواهد بود- او ستمکار است - وجايگاه ستمکاران، بدجايگاهى است).(25)

12- محمد بن زياد ازدى مى گويد: از آقايم موسى بن جعفر عليهما السلام در مورد آيه (واسبغ عليکم نعمه ظاهره وباطنه)(26) سوال کردم، حضرت فرمود: (نعمت ظاهرى، امام ظاهر وآشکار است ونعمت باطنى امام غايب است). عرض کردم: (آيا در بين ائمه کسى هست که غايب شود؟) فرمود: (آرى، جسمش از ديدگان مردم پنهان مى شود اما يادش از دلهاى مؤمنين غايب نيست، او دوازدهمين ماست، خداوند هر سختى را بر او آسان مى سازد وهر مشکلى را برايش ساده مى نمايد، گنجينه هاى زمين را بر او آشکار مى سازد، مسافتهاى دور وامورى را که غير ممکن به نظر مى رسد برايش نزديک وممکن مى کند، ستمگران سرکش را به خاک مى افکند وبه دست او ديو سيرتان نافرمان را نابود مى نمايد، او فرزند سرور کنيزان عالم است که تولدش از مردم پنهان است، ناميدن او به اسم براى مردم جايز نيست تا وقتى خداوند او را برايشان ظاهر کند وبه دست او زمين مالامال از ستم را از عدل وداد پر کند).(27)

13- از اباصلت هروى نقل شده است که گفت: شنيدم دعبل خزاعى.(28)

مى گويد: قصيده اى سرودم وبراى آقايم على بن موسى الرضا عليه السلام خواندم که بيت نخستين آن چنين است:

مدارس آيات خلت من تلاوه

 

ومنزل وحى مقفر العرصات(29)

وقتى به اينجا رسيدم که:

خروج امام لا محاله خارج

يميز فينا کل حق وباطل

 

يقوم على اسم الله والبرکات

ويجزى على النعماء والنقمات(30)

امام رضا عليه السلام سخت گريست آنگاه سر مبارک خويش را بلند کرد وفرمود: (اى خزاعى اين دو بيت را روح القدس از زبان تو سروده است. آيا مى دانى اين امام کيست وچه وقت قيام خواهد کرد؟) عرض کردم: (نه، مولاى من، من فقط شنيده ام که از شما اهل بيت امامى ظهور خواهد کرد که زمين را از تباهى وآلودگى پاک مى کند وآن را از عدل سرشار مى کند). پس امام عليه السلام فرمود: امام بعد از من فرزندم محمد، بعد از محمد فرزندش على، پس از على فرزندش حسن وبعد از او فرزندش حجت قائم است که در زمان غيبت، ظهورش را انتظار مى کشند ووقتى ظاهر شد همه چيز وهمه کس به فرمان اوست. اگر از دنيا حتى يک روز باقى نمانده باشد(31) خداوند آن روز را آنقدر طولانى خواهد کرد تا او ظهور کند وزمين مالامال از ستم را پر از عدل وداد نمايد).(32)

14- از عبد العزيز حسنى نقل شده است که گفت: (بر مولايم محمد بن على عليهما السلام (امام جواد) وارد شدم در حالى که قصدم اين بود از ايشان در مورد قائم سوال کنم وبپرسم که آيا او همان مهدى است يا غير از مهدى کس ديگرى امام قائم است؟ قبل از اينکه من لب به سخن باز کنم امام جواد خود خطاب به من فرمود: (يا ابا القاسم! قائم ما همان مهدى است که بايد در زمان غيبت منتظر او بود وپس از ظهور به فرمانش گردن نهاد، او سومين فرزند از نسل من است، به خدايى که محمد را به پيامبرى برگزيد وامامت را مخصوص ما اهل بيت قرار داد، اگر از دنيا حتى يک روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را آن قدر طولانى خواهد کرد تا او ظهور کند وزمين مالامال از ستم را از عدل وداد پر نمايد. خداوند در يک شب کار او را درست خواهد کرد واسباب فرجش را مهيا خواهد نمود، چنانکه موسى کليم الله عليه السلام براى گرفتن قطعه اى آتش وگرم کردن خانواده اش از آنها جدا شد اما در حالى به سوى آنها برگشت که به پيامبرى ونبوت رسيده بود(33) - در حالى که گمان چنين تحول بزرگى وجود نداشت-). سپس امام عليه السلام فرمود: (ارزشمندترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است).(34)

15- ابو هاشم جعفرى مى گويد: از امام هادى عليه السلام شنيدم که مى فرمود: (جانشين من پسرم حسن است، با جانشين بعد از من جانشين چه خواهيد کرد؟ گفتم: (فدايت شوم چرا چنين سوالى مى فرماييد؟) فرمود: (زيرا سيما وقامت او را نمى بينيد وجايز نيست که او را با نامش ياد کنيد). عرض کردم: پس چطور او را ياد کنيم؟) فرمود: (بگوييد حجت آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم).(35)

16- از محمد بن عبد الجبار نقل شده که گفت: (به مولايم حسن بن على عليهما السلام (امام عسکرى) عرض کردم: (يا بن رسول الله، خداوند مرا بلاگردانت کند، دوست دارم بدانم بعد از شما امام وحجت خدا بر مردم کيست).امام عليه السلام فرمود: (امام وحجت خدا بعد از من پسرم است، همنام وهم کنيه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، او آخرين حجت خدا وپايانبخش خلفاى الهى است). عرض کردم: (يا بن رسول الله، او از کدام زن متولد مى شود؟) فرمود: (از نوه ى قيصر پادشاه روم، اما متولد مى شود وبراى مدتى طولانى از ديدگان مردم پنهان مى ماند، آنگاه ظهور مى نمايد).(36)

17- موسى بن جعفر بغدادى مى گويد: از امام حسن عسکرى عليه السلام شنيدم که مى فرمايد: (گويى مى بينم که در مورد جانشين من دچار اختلاف شده ايد، پس بدانيد که اگر کسى امامان بعد از پيامبر را قبول داشته باشد اما فرزند مرا انکار کند مثل کسى است که تمام پيامبران الهى را قبول داشته باشد اما پيامبرى حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم را انکار کند، وکسى که حضرت محمد را انکار کند مثل کسى است که تمام پيامبران را انکار کرده است، زيرا گردن نهادن به آخرين فرد ما مثل فرمانبردارى از اولين ماست ومنکر آخرين فرد ما همچون منکر اولين ماست. توجه داشته باشيد که فرزندم غيبتى خواهد داشت که عموم مردم غير از آنهايى که خداوند از لغزش حفظشان کند به شک وترديد خواهند افتاد).(37)

گفتار ما

اينها پاره اى از کلماتى است که راجع به غير قابل ترديد بودن تولد وغيبت وظهور حجت آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين به دست ما رسيده است وپر شدن زمين ستم آلوده از عدل وداد را ياد آور شده وبا تعابيرى چون (اگر از دنيا حتى بيش از يک روز باقى نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى کند تا او ظهور کند) و(خدا در يک شب اسباب فرجش را فراهم خواهد کرد) بر قطعى بودن موضوع تاکيد مى کنند.

همچنين، اخبارى که آورده شد دلالت مى کنند بر اينکه حضرت حجت - عجل الله تعالى فرجه - از نسل امام حسين عليه السلام وزاده ى نوه ى قيصر روم ونام وکنيه اش، نام وکنيه ى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم است، عيسى بن مريم عليه السلام در نماز به او اقتدا مى کند، غيبتش به درازا مى کشد وبا وجود عمرى دراز در سيماى جوانى رشيد ظاهر مى شود واز ستمگران در حق على عليه السلام وشيعه اش انتقام مى گيرد و...

شايد منظور از ياد آورى اين ويژگيها در روايات، از بين بردن شک وترديد منتظران فرج آن حضرت، ونشان دادن پوچى ودروغين بودن ادعاى فريبکارانى که تا زمان ظهور آن حضرت، هر چند وقت يک بار پيدا مى شوند وادعاى مهدويت مى کنند باشد.

در احاديثى که ذکر به مسائل ديگرى نيز اشاره شده که بر ضرورت اعتقاد به غيبت وظهور آن حضرت تاکيد مى کند، بعضى از عباراتى که شامل آن مسائل است از اين قرار است: (هر که او را اطاعت کند از من اطاعت کرده است وهر که از فرمان او سرپيچد از فرمان من گردن کشيده است، هر کس در زمان غيبت، او را انکار کند مرا انکار کرده است وهر کس او را دروغ پندارد مرا دروغ پنداشته است).و نيز: (هر کس امامان بعد از پيامبر را قبول داشته باشد اما فرزندم را انکار کند مثل کسى است که تمام پيامبران را قبول داشته باشد اما نبوت حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم را انکار کند).

همچنين در اين احاديث با عبارات زير به معترفين ومنکرين او در زمان غيبتش اشاره شده است: (گروهى نسبت به آن گمراه وگروهى رهيافته اند).، (تا اينکه اکثر معتقدان به وجود مهدى وغيبت او ترديد مى کنند واز اعتقاد خود برمى گردند مگر آنان که داراى يقينى محکم وشناختى درست باشند).

جمله اى که بايد خواننده ى محترم بيشتر در آن دقت کند سخن على عليه السلام در جواب اصبغ بن نباته است که مى پرسد: (واقعا چنين چيزى اتفاق مى افتد؟) وامام مى فرمايد: (آرى - اتفاق مى افتد- همان طور که او خلق شده است، ودست تو از معرفت به اين مطلب، کوتاه است). نکته ى قابل دقت اين است که مقصود امام عليه السلام از جمله ى (کما انه مخلوق)، (همان طور که او خلق شده است) چيست؟ آيا مقصود از آن، خلقت گمراهان ورهيافتگان در مراحل خلقت نورى ايشان است يا مقصود خلقت غير مادى نيکان وبرگزيدگان امت است يا مقصود مراحل تمثلى ونورى خود غيبت وظهور است؟.(38)

شايد با توجه به اين جمله که فرمود: (دست تو از معرفت به اين مطلب کوتاه است). ونيز با نظر به وجود عوالم غير مادي- که بر خلقت غير مادى همه مخلوقات مشتملند ودست امثال اصبغ از آنها کوتاه است - همه ى اين احتمالات، مورد نظر باشند. علم از آن خداست، ودانا اوست وبس.

پاورقى:‌


(1) بقره: 30- من قرار دهنده ى خليفه وجانشين در زمين هستم.

(2) بقره: 213- مردم امت واحد بودند، سپس خدا پيامبران را به عنوان بشارت دهنده وبيمگر برگزيد وهمراه آنان کتاب را به حق نازل فرمود تا دربين مردم وبراى ختم اختلافاتشان در چارچوب حق، حکم نمايند.

(3) بقره: 31.

(4) بحار الانوار، ج 2، ص 90، روايت 15.

(5) اسراء: 94 و95- چيزى مانع از ايمان آوردن مردم به پيامبر واسباب هدايت نشد مگر اينکه - به شيوه ى منکران - گفتند آيا خدا بشرى را به سوى ما فرستاده است؟ بگو اگر در زمين - به جاى شما انسانها- فرشتگان سکونت داشتند از آسمان ملکى - همجنس خودشان - به سوى آنها مى فرستاديم.

(6) زخرف: 57 تا 60 - آن هنگام که به - عيسى - پسر مريم مثل زده شد قوم تو با هيايو از آن روى برگرداندند وگفتند: آيا خدايان ما بهترند يا او؟ اين سخنان را جز از سر ستيز ولجبازى به زبان نياوردند که ايشان سخت پايبند دشمنى هستند. او (عيسى عليه السلام)جز بنده اى که مشمول نعمتهاى ما قرار گرفته نيست واو را نمونه والگويى براى بنى اسرائيل قرار داديم واگر ما بخواهيم فرشتگان را جايگزين شما انسانها در زمين مى گردانيم.

(7) به تعبير ديگر مادام که حجت حق در عالم مادى وجود داشته باشد امکان بقاء وبرقرارى عالم هست وگرنه نه.مترجم.

(8) الجواهر السنيه، ص 204- 203.

(9) سِفر به معنى کتاب وسِفرهاى تورات نظير جزءهاى قرآن است.گفته شده است که تورات داراى پنج سفر است، سفر اول شامل آغاز آفرينش وتاريخ از آدم تا يوسف عليهما السلام، سفر دوم مربوط به مصر وبنى اسرائيل وظهور موسى عليه السلام وهلاکت فرعون ودرگذشت هارون عليه السلام ونزول الواح دهگانه، سفر سوم آموزش مختصر قوانين واحکام، سفر چهارم شامل تعداد وآمار بنى اسرائيل ونحوه تقسيم زمين بين آنان ونمايندگانى که موسى عليه السلام آنها را به شام گسيل داشت واخبار مَنَ وسلوى وغمام (ابر)، سفر پنجم شامل بعضى از احکام ووفات هارون عليه السلام وخلافت يوشع عليه السلام. مترجم نقل از مجمع البحرين.

(10) اثبات الهداه، ج 3، ص 541، روايت 511.

(11) اثبات الهداه، ج 3، ص 588، روايت 809.

(12) شعرا: 227.

(13) اثبات الهداه، ج 3، ص 482، روايت 190.

(14) اثبات الهداه، ج 3، ص 569، روايت 679.

(15) جمله ى (کما انه مخلوق) که متن فوق ترجمه ى آن است، ممکن است معانى متعدد ودقيقترى را در برداشته باشد در اينجا فقط عين عبارت از باب استعمال لفظ قبل از اتصاف ذات به مبدا اشقاق ومجاز بالمشارفه معنى شده است يعنى به کسى که بعدا حتما خلق مى شود از هم اکنون مخلوق بگوييم.

در پايان همين فصل احتمالات معناى دقيقتر توسط مولف محترم ذکر شده است. مترجم.

(16) اثبات الهداه، ج 3، ص 461، روايت 108.

(17) پيداست که مقصود گردن زده شدن آن حضرت توسط جباران وستمگرانى است که هميشه کارشان ايستادن رو در روى حق بوده است. يعنى اگر امام عليه السلام در زمان مقرر خروج ننمايد شرايط طورى خواهد شد که به دست ستمکاران مى افتد وکشته مى شود ودر آن صورت، غرض از زنده ماندن حجت در دوران طولانى غيبت، نقض خواهد شد، پس بنابراين ظهور آن حضرت، حتمى خواهد بود. مترجم.

(18) اثبات الهداه، ج 3، ص 505، روايت 308.

(19) بحار الانوار، ج 51، ص 132، روايت 1.

(20) اثبات الهداه، ج 3، ص 569، روايت 681.

(21) احزاب:6- خويشاوندان سببى (در حکم ارث يا غير آن)، در کتاب خدا بعضى بر بعضى ديگر مقدمند.

(22) زخرف:28- (خداپرستى وتوحيد ر)در ذريه اش کلمه ى باقيه وحقيقتى ثابت قرار داد.

(23) احتمالا در اينجا مقصود از غيبت اولي، غيبت از زمان تولد تا زمانى که بر پيکر مطهر پدرش امام عسکرى عليهما السلام نماز خواند واين غير از غيبت صغراى مشهور است.مترجم.

(24) بحار الانوار، ج 51، ص 134، روايت 1.

(25) اثبات الهداه، ج 3، ص 532، روايت 460.

(26) لقمان: 20- خداوند نعمت آشکار وپنهانش را بر شما افزايش داد وتمام کرد.

(27) بحار الانوار، ج 51، ص 150، روايت 2.

(28) دعبل بن على خزاعى از شعراى متعهد شيعى معاصر حضرت رضا عليه السلام است که بسيار مورد تاييد وتکريم آن حضرت بوده است. او با اشعار خود مظلوميت وحقانيت اهل بيت را فرياد کرده است.قصيده ى تائيه وى که ابياتى از آن در متن آمده است معروف است. حکايات شيرين، درس آموز وبرانگيزاننده دعبل وتعهد وى به مقام ولايت وارادت وى به اهل بيت در کتب تاريخ ورجال وحديث نقل شده است.مترجم.

(29) خانه هايى که جايگاه نزول وحي، تدريس آيات الهى وتفسير قرآن بود واکنون از جور ستمگران از تلاوت آيات در آن خبرى نيست وصحن وسراى آن از اين انوار تهى شده است.

(30) اگر نبود اميدم به - ظهور امامى که بى ترديد به نام پروردگار وهمراه با برکات الهى ظهور خواهد کرد؛ در ميان ما حق وباطل را از هم جدا کرده ومردم را بر نيک وبد اعمالشان جزاى خير ومکافات سخت خواهد داد- قلبم از اندوه وحسرت از هم مى شکافت.

(31) مقصود اين است که کسى گمان نکند زمان غيبت طولانى شده واحتمال وجود امام غايب وظهور او منتفى است، بلکه اين امر در علم خداوند حتمى است واز قدرت خداوند هم خارج نيست واستبعادى ندارد. مترجم.

(32) بحار الانوار، ج 51، ص 154، روايت 4.

(33) اشاره به آيات 10 تا 13 سوره ى طه و7 تا 10 سوره ى نمل.

(34) بحار الانوار، ج 51، ص 156، روايت 1.

(35) بحار الانوار، ج 51، ص 158، روايت 1 از باب دهم.

(36) اثبات الهداه، ج 2، ص 569، روايت 680.

(37) بحار الانوار، ج 51، ص 160، روايت 6.

(38) بحث در مورد خلقت مثالى نورى غير مادى ومراتب نزولى آن، جايگاه خاصى دارد وما در کتابهاى (جلوه ى نور)، (فروغ شهادت) و(سر الاسراء فى شرح حديث المعراج) به طور مختصر به آن اشاره کرده ايم.

آدرس بحث مذکور، در کتابهاى نامبرده از اين قرار است: جلوه ى نور صفحات 19 تا 39، فروغ شهادت صفحات 23 تا 35، وسرالاسراء، ج 2، ص 170- مترجم.