ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)
از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان

سيد اسد اللّه هاشمى شهيدى

- ۳ -


14 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است

در كتاب «عقد الدرر»، از حذيفة بن يمان روايت كرده است كه گفت: «روزى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)براى ما خطبه خواند و آنچه تا روز قيامت اتّفاق خواهد افتاد براى ما بيان نمود، بعد از آن فرمود:

«اگر از عمر دنيا بيشتر از يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را طولانى مى كند تا مردى از فرزندان مرا برانگيزاند كه نام او نام من است.

سلمان(رضي الله عنه) برخاست و گفت: يارسول اللّه! از كدام فرزند تو به دنيا خواهد آمد؟

فرمود: از اين فرزندم، و دست خود را به حسين(عليه السلام)زد».( [1] )

ابوالقاسم اسماعيل بن عبّاد با سند متّصل به حضرت على(عليه السلام) روايت كرده است كه على(عليه السلام) از مهدى(عليه السلام)سخن به ميان آورد و فرمود:

«مهدى(عليه السلام) از فرزندان حسين(عليه السلام) است»

سپس اوصاف او را برشمرد و فرمود:

«او مردى است كه پيشانى اش باز و درخشان، بينى اش كشيده و باريك . . . و داراى اندامى متناسب است و ميان دندانهايش فاصله دارد . . .»( [2] )

ابن ابى الحديد پس از نقل اين حديث، مى نويسد: اين حديث را عبداللّه بن قتيبه در كتاب «غريب الحديث» آورده است.

15 ـ مهدى(عليه السلام) نهمين فرزند امام حسين(عليه السلام) است

سلمان فارسى گويد: خدمت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شرفياب شدم، ديدم حسين(عليه السلام)روى زانوى آن حضرت است و پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)ديدگان او را مى بوسد، و لبهايش را مى مكد و مى فرمايد:

«تو آقايى. تو آقا زاده اى. تو برادر شخص آقايى هستى. تو امامى. پسر امامى و برادر امامى. تو حجّتى. پسر حجّتى. و برادر حجّتى. تو پدر نُه نفر حجّتى كه نهمى آنها، قائم ايشان است».( [3] )

در كتاب «كمال الدين» از حضرت زين العابدين(عليه السلام) و او از پدر بزرگوارش حسين بن على(عليهما السلام) روايت كرده است كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) خطاب به وى فرمود:

«التاسع من ولدك ياحسين! هو القائم بالحقّ، والمظهر للدين، والباسط للعدل . . .»( [4] )

« اى حسين! نهمين فرزند تو، قائم به حقّ است. او آشكار كننده دين و گستراننده عدل است . . .»

در كتاب «ينابيع المودّه»، از امام حسين(عليه السلام)روايت كرده است كه فرمود:

«بر جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) وارد شدم; آن حضرت مرا روى زانوى خود نشانيد و فرمود: اى حسين! خداوند از صلب تو نُه امام را اختيار نموده كه نهمى آنها قائم ايشان است ومنزلت همه، نزدخدا يكسان است».( [5] )

و در كتاب «كفاية الاثر» از قول عبدالرحمان بن سليط از حضرت امام حسين(عليه السلام)روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:

«دوازده امام از ما هستند; اوّل آنها، اميرمؤمنان على(عليه السلام)و آخر آنها، نهمين فرزند من است. همو كه به حق قيام مى كند و خداوند به بركت وجود او، زمين مرده را زنده و آباد مى كند و دين حقّ را بر تمام اديان پيروز مى گرداند اگرچه مشركان كراهت داشته باشند . . .»( [6] )

16 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام زين العابدين(عليه السلام) است

در كتاب «ينابيع المودّه»، از جابر بن عبداللّه انصارى روايت كرده است كه گفت: جندل بن جنادة بن جبير يهودى، محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت: يا محمّد! . . . شب گذشته حضرت موسى(عليه السلام) را در خواب ديدم كه فرمود: اى جندل! به دست محمّد، خاتم انبيا، اسلام بياور و به اوصيايى كه بعد از او خواهند بود چنگ بزن.

گفتم: اسلام مى آورم، و حمد خداى را كه اسلام آوردم و خداوند مرا به وسيله تو هدايت كرد.

سپس گفت: يارسول اللّه! از اوصياى خودت به من خبر ده تا به آنها تمسّك جويم.

رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اوصياى من دوازده نفرند.

گفت: ما نيز در كتاب تورات چنين يافته ايم. يارسول اللّه! آنها را برايم نام ببريد.

حضرت فرمود:

«أوّلهم سيّد الأوصياء أبو الائمّة علي، ثمّ ابناه الحسن والحسين فاستمسك بهم ولايغرنّك جهل الجاهلين، فإذا ولد علي بن الحسين زين العابدين يقضي اللّه عليك ويكون آخر زادك من الدنيا شربة لبن تشربه».

«اوّل آنها، سيّد اوصيا و پدر امامان، على است; سپس دو پسر او حسن و حسين اند. به آنها تمسّك جوى و جهالت جاهلان، تو را فريب ندهد. هنگامى كه فرزند حسين، على، زينت عابدان به دنيا آمد، پايان عمر تو است و آخرين توشه تو از دنيا، شيرى خواهد بود كه مى نوشى».

جندل گفت: ما در تورات و در كتب انبيا(عليهم السلام) يافته ايم كه «ايليا و شبّر و شبير»، اسامى على، حسن و حسين(عليهم السلام) است. نام امامان پس از حسين چيست؟ حضرت فرمود:

«إذا انقضت مدّة الحسين فالإمام ابنه علي، ويلقّب بزين العابدين، فبعده ابنه محمّد يلقّب بالباقر، فبعده ابنه جعفر يدعى بالصادق، فبعده ابنه موسى يدعى بالكاظم، فبعده ابنه على يدعى بالرضا، فبعده ابنه محمّد يدعى بالتقي والزكي، فبعده ابنه علي يدعى بالنقي والهادي، فبعده ابنه الحسن يدعى بالعسكري، فبعده ابنه محمّد يدعى بالمهدي والقائم و الحجّة، فيغيب ثمّ يخرج، فإذا خرج يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما ملئت جوراً وظلم . . .»

«وقتى كه مدّت حسين(عليه السلام) به سر رسيد، امام، فرزندش على خواهد بود كه ملقّب به زين العابدين است. بعد از او فرزندش محمّد است كه ملقّب به باقر خواهد بود. بعد از او فرزندش جعفر است، كه صادق خوانده مى شود. بعد از او فرزندش موسى كه كاظم خوانده مى شود. بعد از او فرزندش على كه رضا خوانده مى شود. بعد از او فرزندش محمّد، كه تقى و زكىّ خوانده مى شود. بعد از او فرزندش على، كه نقى و هادى خوانده مى شود. بعد از او فرزندش حسن، كه عسكرى خوانده مى شود. بعد از او فرزندش محمّد است كه به مهدى، قائم و حجّت خوانده مى شود. او از ديده ها پنهان مى شود و سپس ظاهر مى گردد هنگامى كه ظهور كند زمين را از عدل و داد پر خواهد نمود همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده باشد . . .»

سپس فرمود:

«خوشا به حال آنان كه در زمان غيبت او صبر كنند و خوشا به حال كسانى كه بر محبّت آنها ثابت و پابرجا مانند . . .»( [7] )

از اين حديث شريف كه حاوى اسامى مباركه همه معصومين(عليهم السلام)است، به خوبى ظاهر مى شود كه مهدى موعود(عليه السلام) از فرزندان امام زين العابدين(عليه السلام)است.

البته روايات در اين زمينه از طريق شيعه و سنّى فراوان است و منحصر به حديث ياد شده نيست; بلكه مجموع آنها طبق شمارش برخى از پژوهشگران ـ 185 حديث است.( [8] )

17 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام باقر(عليه السلام) است

در كتاب «ينابيع المودّه»، از جابر بن يزيد جعفى نقل كرده است كه گفت: از جابر بن عبداللّه انصارى شنيدم كه مى گفت: رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به من فرمود:

«اى جابر! اوصياى من وامامان مسلمين بعد از من، اوّل آنها على بن ابى طالب است. بعد از او حسن و بعد از او حسين، سپس علىّ بن الحسين و بعد از او محمّد بن على است كه معروف به باقر است. اى جابر! تو او را درك خواهى كرد و چون او را ديدى، سلام مرا به او برسان. بعد از او جعفر بن محمّد، بعد از او موسى بن جعفر، بعد از او على بن موسى، بعد از او محمّد بن على، بعد از او على بن محمّد، بعد از او حسن بن على و بعد از او «قائم» است كه نامش نام من و كنيه اش كنيه من است. او همان كسى است كه خدا به دست او، شرق و غرب جهان را مى گشايد. او همان كسى است كه از دوستان خود غايب مى شود . . .»( [9] )

18 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام صادق(عليه السلام) است

در كتاب «ينابيع المودّه» از امام صادق(عليه السلام) روايت شده كه فرمود:

«خلف صالح از فرزندان من است و او همان مهدى است».( [10] )

شيخ صدوق(رحمه الله) در كتاب «كمال الدين» روايت كرده است كه حبّان سرّاج گويد: از سيّد اسماعيل بن محمّد حِميَرى شنيدم كه مى گفت: به حضرت صادق(عليه السلام)عرض كردم: اى پسر رسول خدا! براى ما اخبارى از پدرانت(عليهم السلام)درباره غيبت رسيده و به صحّت پيوسته است. بفرماييد كدام امام غايب مى شود؟

حضرت فرمود:

ششمين فرزند من كه دوازدهمين امام هدايتگر پس از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)است; غايب مى شود( [11] )

باز در كتاب «كمال الدين»، از عبداللّه بن ابى يعفور از امام صادق(عليه السلام) روايت كرده است كه فرمود:

«هركس به امامت پدرانم و فرزندانم اعتراف كند و امامت فرزندم «مهدى» را منكر شود مانند كسى است كه به همه پيغمبران عقيده داشته باشد و نبوّت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)را انكار نمايد.

عرض كردم: اى آقاى من! مهدى، كدام يك از فرزندان شماست؟

فرمود: پنجمين نفر از فرزندان امام هفتم (موسى بن جعفر) است كه شخصِ او از شما پنهان مى شود و نام بردنش برايتان جايز نيست».( [12] )

19 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) است

در كتاب «فرائد السمطين» و «ينابيع المودّه» از ابن عبّاس نقل شده كه گفت: شخصى يهودى به نام «نعثل» محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت: يا محمّد! من از تو چيزهايى مى پرسم كه مدّتى است ذهن مرا به خود مشغول كرده است. اگر جواب قانع كننده اى دادى به دست تو مسلمان خواهم شد.

حضرت فرمود: بپرس اى اب عماره!

نعثل پس از پرسش از صفات خدا و جواب آن حضرت، گفت: به من خبر ده كه وصىّ و جانشين تو كيست؟ كه هيچ پيامبرى نيست مگر آن كه وصىّ و جانشينى دارد و پيامبر ما موسى بن عمران به يوشع بن نون وصيّت كرد و او را جانشين خود قرار داد.

حضرت فرمود:

«نعم، إنّ وصييّ و الخليفة من بعدي علي بن أبي طالب، وبعده سبطاي الحسن، ثمّ الحسين يتلوه تسعة من صُلب الحسين ائمّة أبرار.

قال: يا محمّد! فسمّهم لي؟

قال: نعم، إذا مضى الحسين فابنه علي، فإذا مضى علي فابنه محمّد، فإذا مضى محمّد فابنه جعفر، فإذا مضى جعفر فابنه موسى، فإذا مضى موسى فابنه علي، فإذا مضى علي فابنه محمّد، ثمّ ابنه علي، ثمّ ابنه الحسن، ثمّ الحجّة بن الحسن، فهذه اثنا عشر ائمّة عدد نقباء بني إسرائيل».

آرى! وصىّ و جانشين من على بن ابى طالب است; پس از او دو نوه من، حسن و حسين; سپس نُه امام پاك سرشت از نسل حسين جانشين من خواهند بود.

گفت: يامحمّد! نام آنها را بگو.

فرمود: چون حسين از دنيا برود، فرزندش على بن الحسين امام است; وقتى على از دنيا رود پسرش محمّد و چون محمّد (باقر) از دنيا برود، پسرش جعفر (صادق) و چون جعفر از دنيا درگذرد پسرش موسى و هنگامى كه موسى وفات كند، پسرش على (رضا) و وقتى على رحلت نمود پسرش محمّد و چون محمّد از دنيا برود پسرش على و پس از او پسرش حسن و سپس حجّت بن الحسن، يكى پس از ديگرى امام خواهند بود; اينها دوازده نفر به عدد نقباى بنى اسرائيل هستند».

نعثل گفت: جاى آنها در بهشت كجاست؟

فرمود: در رتبه من هستند.

نعثل گفت: «اشهد أن لا إله إلاّ اللّه وأنّك رسول اللّه وأشهد أنّهم الأوصياء من بعدك».

من در كتاب هاى گذشته همينطور يافته ام و در عهد و وصيّت موسى بن عمران آمده است كه:

چون آخر الزمان شود پيامبرى به نام «احمد» مبعوث مى شود. او خاتم پيامبران است و پس از او پيامبرى نخواهد آمد و از صلب او، امامان ابرار به عدد اسباط به دنيا مى آيند.( [13] )

حضرت فرمود: اى ابا عماره! آيا اسباط را مى شناسى؟

گفت: آرى يارسول اللّه! آنها دوازده نفر بودند; اوّلشان «لاوى بن برخيا» بود كه مدّتى طولانى از بنى اسرائيل غايب شد و بعد ظاهر گرديد و خداوند به وسيله او شريعت را پس از كهنه شدن و محو شدن، آشكار كرد و او با «قرسطياى» پادشاه جنگيد و او را كشت.

حضرت فرمود: آنچه در بنى اسرائيل اتّفاق افتاد، در اُمّت من نيز اتفاق مى افتد; دوازدهمين نفر از نسل من غايب خواهد شد و بر اُمّت من، زمانى خواهد آمد كه از اسلام جز نامى و از قرآن جز نوشته اى باقى نمى ماند. در آن وقت، خداوند به او اجازه خروج مى دهد و او اسلام را آشكار و دين را تجديد مى نمايد.

سپس فرمود:خوشا به حال كسى كه آنها را دوست بدارد! واى به حال كسى كه آنها را دشمن بدارد! خوشا به حال كسى كه به آنها تمسّك جويد و دنباله رو آنها باشد!

نعثل پس از شنيدن اين سخنان، بپا خاست و اشعارى چند در مدح پيامبر وائمّه(عليهم السلام)سرود . . .»( [14] )

اين حديث مبارك، نمايانگر اين واقعيّت است كه حضرت مهدى(عليه السلام) از فرزندان موسى بن جعفر(عليهما السلام) و پنجمين فرزند آن حضرت است.

در كتاب «غيبت» شيخ طوسى، از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است كه حضرت در ضمن حديث مفصّلى فرمود:

«صاحب ما ظهور مى نمايد و او از صلب اين است و با دست خود اشاره به موسى بن جعفر(عليهما السلام) نمود ـ آنگاه فرمود: زمين را از عدل پرمى كند همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد و دنيا براى او هموار مى گردد».( [15] )

و در كتاب «كمال الدين»، از يونس بن عبدالرحمان روايت كرده است كه گفت: حضور حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) شرفياب شدم و عرض كردم: اى پسر رسول خدا! قائم به حقّ شما هستيد؟ فرمود:

من قائم به حقّ هستم، ولى آن قائمى كه زمين را از وجود دشمنان خدا پاك مى گرداند و آن را از عدل و داد پر مى نمايد، فرزند پنجمى من است كه براى حفظ جانش مدّتى طولانى از انظار غايب مى شود و در آن مدّت، مردم بسيارى از دين بر مى گردند و عدّه اى ثابت قدم مى مانند.

سپس فرمود: خوشا به حال شيعيان ما كه در دوران غيبت قائم ما، به دوستى ما چنگ مى زنند و در ولايت ما ثابت و استوار مى مانند و از دشمنان ما بيزارى مى جويند! آنان از ما هستند و ما از آنها هستيم. آنها ما را به امامت پذيرفته اند و ما آنها را به عنوان «شيعه» پسنديده ايم. خوشا به حال آنها، بازهم خوشا به حال آنها! به خدا سوگند! كه آنها در روز قيامت، در رتبه ما هستند».( [16] )

20 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام رضا(عليه السلام) است

در كتاب «فرائد السمطين» از دعبل بن على خزاعى شاعر اهل بيت ـ روايت شده است كه گفت:

قصيده معروف خود را كه اوّل آن «مدارس آيات خلت من تلاوة . . .» است براى مولايم امام رضا(عليه السلام)خواندم; هنگامى كه به اين دو بيت رسيدم:

خروج إمام لا محالة واقع***يقوم على اسم اللّه والبركات

يميّز فينا كلّ حقّ و باطل***ويجزي على النعماء والنقمات

آن حضرت گريه شديدى كرد، سپس رو به من كرده، فرمود:

«اى دعبل! روح القدس اين دو بيت را به زبان تو جارى كرده است. آيا اين امام را كه خروج مى كند، مى شناسى؟»

گفتم: نه، مولاى من; همين قدر شنيده ام كه امامى از شما اهل بيت قيام خواهد كرد تا زمين را از ظلم و فساد پاك كند و از عدل و داد پر گرداند.

فرمود:

«اى دعبل! امام بعد از من، پسرم محمّد و بعد از محمّد، پسرش على و بعد از على، پسرش حسن است و بعد از حسن پسرش حجّتِ قائم است كه در دوران غيبتش، چشم به راهش باشند و در زمان ظهورش، اطاعتش نمايند. اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نماند خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى سازد تا او ظاهر شود و زمين را از عدل و داد پرنمايد چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد . . .»( [17] )

در كتاب «فرائد السمطين» نقل شده است كه از امام رضا(عليه السلام) سؤال شد كه كدام يك از شما اهل بيت، «قائم» است؟

آن حضرت فرمود:

«قائم» چهارمين فرزند من است. او پسر بانوى كنيزان است و خداوند به دست او، زمين را از هرگونه ظلم و ستم پاك و پاكيزه مى گرداند . . .»( [18] )

21 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام جواد(عليه السلام) است

حضرت جواد(عليه السلام) به عبد العظيم حسنى فرمود:

«اى ابو القاسم! قائم ما اهل بيت، همان «مهدى» موعودى است كه همه بايد در زمان غيبت او منتظرش باشند، و در زمان ظهورش، از او فرمان بردارى نمايند.

او فرزند سوّمى من است . . .»( [19] )

22 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام هادى(عليه السلام) است

در كتاب «كمال الدين»، از صقر بن ابى دلف روايت كرده است كه گفت: از حضرت ابوجعفر، محمّد بن على (امام جواد(عليه السلام)) شنيدم كه مى فرمود:

امام بعد از من، پسرم على است; فرمان او فرمان من و گفتار او گفتار من و اطاعت او اطاعت من است. سپس خاموش شد.

من عرض كردم: اى پسر رسول خد ! امام بعد از على(عليه السلام) كيست؟

فرمود: امام بعد از او فرزندش حسن است.

عرض كردم: اى پسر پيامبر! امام بعد از حسن(عليه السلام) كيست؟

آن حضرت به سختى گريست و فرمود: بعد از حسن، پسرش، قائم به حقّ و منتظر، امام است.

عرض كردم: اى پسر رسول خد ! چرا او را «قائم» مى گويند؟

فرمود: زيرا پس از آن كه از يادها رفته باشد و بيشتر معتقدان به امامتش از عقيده خود برگشته باشند، قيام مى كند.

عرض كردم: چرا او را «منتظر» مى نامند؟

فرمود:

«زيرا غيبتى طولانى خواهد داشت كه مخلصان، ظهورش را انتظار برند و بيماردلان، منكر او گردند معاندان، ياد او را مسخره كنند كسانى كه وقت ظهور او را تعيين كنند دروغ بگويند و شتاب كنندگان در امر ظهور او، هلاك گردند و آنهايى كه تسليم امر خدا هستند نجات يابند».( [20] )

و نيز در كتاب «اعلام الورى» از مفضّل بن عمر روايت كرده است كه گفت:

محضر مقدّس مولايم امام جعفر صادق(عليه السلام) شرفياب شدم و عرض كردم: اى مولاى من! چه مى شد اگر جانشين خودتان را به ما معرّفى مى فرموديد؟

فرمود: اى مفضّل! امام بعد از من «موسى» است; امّا جانشينى كه چشم به راهش باشند و آرزويش كشند، «م ح م د» فرزند حسن فرزند على فرزند محمّد فرزند على بن موسى الرضا(عليهم السلام) است».( [21] )

در كتاب «كفاية الاثر»، از مسعده روايت كرده است كه گفت:

محضر امام صادق(عليه السلام) بودم كه ناگاه پير مردى قد خميده بر آن حضرت وارد شد و در حالى كه بر عصاى خود تكيه داشت، سلام كرد. امام(عليه السلام)جواب سلام او را داد.

سپس گفت: اى پسر رسول خدا! دستت را بده تا ببوسم.

آن حضرت دستش را به او داد و پير مرد دست حضرتش را بوسيد و گريه كرد.

امام(عليه السلام) فرمود: اى پير مرد! چه چيز تو را به گريه در آورد؟

جواب داد: جانم به فدايت! سالهاست كه در انتظار قائم شما بسر مى برم; با خود مى گويم اين ماه مى آيد و اين سال ظاهر مى شود. و اينك سنّم زياد شده و استخوانم پوسيده و اجلم نزديك گرديده و به آنچه دوست دارم نرسيده ام، و مى بينم كه شما كشته مى شويد، آواره و در به در مى گرديد در حالى كه دشمنان شما در كمال سرور و شادمانى زندگى مى كنند! پس چرا گريه نكنم؟!

در اين هنگام ديدگان امام صادق(عليه السلام) پر از اشك گرديد، آنگاه فرمود:

اى پير مرد! اگر خداوند تو را حيات بخشيد تا قائم ما را ببينى، با ما خواهى بود; و اگر اجل تو فرا رسيد در روز رستاخيز با ذخيره گرانبهاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)خواهى آمد و آن ذخيره گرانبها ما هستيم; زيرا پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرموده است: «من در ميان شما دو چيز نفيس مى گذارم كه اگر به آن دو تمسّك جوييد هرگز گمراه نخواهيد شد; يكى كتاب خداى عزّوجلّ و ديگرى عترت و اهل بيتم».( [22] )

پير مرد گفت: پس از شنيدن اين خبر ديگر مرا باكى نيست.

آنگاه امام صادق(عليه السلام) به او فرمود:

اى شيخ! بدان كه قائم ما اهل بيت از صلب حسن (عسكرى) است و حسن از صُلب على (هادى) است و على از صلب محمّد (جواد) است و محمّد از صلب على (رضا) است و على از صلب اين فرزند من است و با دست خود به موساى كاظم(عليه السلام) اشاره نمود ـ و فرمود: اين نيز از صلب من است. ما دوازده امام، معصوم و از گناه و آلودگى پاك و پاكيزه ايم.

بعد از آن فرمود:

«اى پير مرد! به خدا سوگند! اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى كند تا قائم ما اهل بيت خروج نمايد».( [23] )

آگاه باش كه شيعيان ما در دوران غيبت او دچار فتنه و سرگردانى خواهند گرديد و در آن موقع، خداوند هدايت يافتگان مخلص را بر اعتقاد به او ثابت و استوار نگه خواهد داشت. خداوندا! آنها را بر اين امر يارى فرما».( [24] )

اكثر احاديث گذشته نيز دلالت دارند كه حضرت مهدى منتظر از فرزندان امام على النقى هادى(عليه السلام)است. و حضرت آية اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى نيز در كتاب ارزشمند «منتخب الاثر» به اين موضوع اشاره نموده كه حضرت مهدى(عليه السلام)از فرزندان امام دهم على بن محمّد هادى(عليه السلام)است، و احاديثى كه از آنها اين مطلب استفاده مى شود 90 حديث است كه از جمله آنها حديث مذكور مى باشد و به بقيه احاديث به نحو اجمال اشاره نموده اند.( [25] )

23 ـ مهدى(عليه السلام) فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است

موفّق بن احمد خوارزمى حنفى كه اهل سنّت او را صدر الأئمّه خوانده اند ـ در كتاب «مقتل الحسين(عليه السلام)» از ابى سلمى شتربان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ روايت كرده است كه گفت: من از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود:

«شبى كه مرا به آسمانها سير دادند، خداوند عزيز جل ثناؤه ـ فرمود: پيامبر به آنچه از جانب پروردگارش به او فرو فرستاده شد، ايمان آورد.

من گفتم: و مؤمنان (نيز ايمان آوردند).

خداى متعال فرمود: راست گفتى اى محمّد! چه كسى را به جانشينى خود در ميان امّت گذاشتى؟

گفتم: بهترين آنها را.

خطاب رسيد: على بن ابى طالب را؟

گفتم: آرى پروردگارا!

فرمود: اى محمّد! من نظرى به زمين افكندم و از ميان اهل زمين تو را برگزيدم و نامى از نام هاى خود براى تو برگرفتم; پس من در جايى ياد نمى شوم مگر آن كه تو هم با من ياد شوى، من محمودم و تويى محمّد. بار ديگر نظرى به زمين افكندم و «على» را برگزيدم و نامى از نامهاى خود را براى او برگرفتم; پس من اعلا هستم و او على است.

اى محمّد! من تو را و على، فاطمه، حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين را از نور خود آفريدم و ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين ها عرضه داشتم، هر كه آن را پذيرفت در نزد من از مؤمنان است و هر كه نپذيرفت در نزد من از كافران است.

اى محمّد! اگر بنده اى از بندگان من، مرا آن قدر عبادت كند تا از پاى در افتد و يا بدنش مانند مشكى خشكيده گردد، سپس در حالى كه منكر ولايت شماست نزد من آيد، او را نمى آمرزم مگر آن كه اقرار به ولايت شما نمايد.

اى محمّد! آيا دوست دارى كه آنها را ببينى؟

گفتم: آرى پروردگارا!

فرمود: به طرف راست عرش توجّه نما.

چون به طرف راست عرش خدا نگريستم، على، فاطمه، حسن، حسين، على بن حسين، محمّد بن على، جعفر بن محمّد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمّد بن على، على بن محمّد، حسن بن على و مهدى(عليهم السلام)را ديدم كه هاله اى از نور آنها را احاطه كرده است و آنها ايستاده، نماز مى خوانند و او يعنى حضرت مهدى(عليه السلام) ـ در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود.

پس خداوند فرمود: اى محمّد! اينها حجّتهاى من هستند و مهدى انتقام گيرنده عترت تو است. به عزّت و جلال خودم سوگند! او حجّتى است كه ولايتش بر اولياى من واجب است و اوست كه از دشمنان من انتقام خواهد گرفت».( [26] )

آرى خواننده گرامى! مهدى موعود منتظر(عليه السلام) فرزند بلافصل امام حسن عسكرى(عليه السلام)است و رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)نيز در ضمن حديث مفصّلى كه شيخ الاسلام حموينى شافعى و گروهى از علماى اماميّه آن را نقل كرده اند، نسب شريف او را به طور صريح و روشن اين گونه بيان فرموده است:

خداوند تبارك و تعالى در صلب امام حسن (عسكرى(عليه السلام)) نطفه اى مبارك، ميمون، پاك و پاكيزه قرار داده كه هر مؤمنى كه خداوند از او پيمان ولايت اهل بيت(عليهم السلام) گرفته، از او خشنود مى شود و هركس كه درباره او ترديد داشته و منكر وجودش گردد از او روى مى گرداند.

او امامى پارسا، پاكيزه، هادى و مهدى است كه مورد پسند درگاه خداوند است. آغاز و انجامش عدالت است; به عدالت حكومت مى كند و به عدالت فرمان مى دهد، او خداى تعالى را تصديق مى كند و خداوند هم او را در فرمانى كه صادر مى كند تصديق مى نمايد . . . همراه او صحيفه و نوشته مهر شده اى هست كه شماره اصحاب و كليّه خصوصيّات و ويژگى هاى يارانش، با اسم، نسب، شهر، شغل، زبان و القاب در آن نوشته شده است . . .»( [27] )

24 ـ مهدى(عليه السلام) از ذوى القربى است

در كتاب «ينابيع المودّه»، از بخارى و مسلم روايت كرده كه ابن عبّاس درباره تفسير اين آيه: «قُلْ لا أَسْألُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِي القُرْبى»( [28] ) از سعيد بن جبير پرسش نمود؟

سعيد بن جبير گفت: منظور از «ذوى القربى» آل محمّد(عليهم السلام) است».( [29] )

همچنين در همان كتاب، از احمد حنبل در كتاب مسندش ـ از سعيد بن جبير، از ابن عبّاس روايت كرده است كه گفت:

«موقعى كه آيه «ذوى القربى» نازل شد، گفتند: يارسول اللّه! آنان كه خداوند ما را به دوست داشتن ايشان مأمور كرده كيانند؟

فرمود: على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام)».( [30] )

ابن حجر هيثمى مكّى نيز در كتاب «الصواعق المحرقه» و برخى ديگر از مفسّران و محدّثان در حديثى آورده اند كه:

هنگامى كه حضرت سجاد را به اسارت شام آوردند و بر دروازه دمشق نگه داشتند، مردى از اهل شام گفت: شكر خداى را كه شما را كشت و ريشه كن ساخت. حضرتش خطاب به او فرمود: «آيا قرآن خوانده اى؟

گفت: آرى.

فرمود: اين آيه را نخوانده اى كه مى فرمايد: «قُلْ لا أَسْألَكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاّ المَوَدّةَ فِي القُرْبى»؟

مرد شامى گفت: آيا شما همانها هستيد؟

فرمود: آرى.( [31] )

از آنجا كه حضرت مهدى(عليه السلام) از فرزندان پيامبر و اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا(عليهم السلام)مى باشد، داخل در خويشان نزديك پيامبر است و اين آيه، آن حضرت را شامل مى شود.

25 ـ مهدى(عليه السلام) از ذرّيه پيامبر است

در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده كه فرمود:

«إنّ اللّه عزّوجلّ جعل ذريّة كلّ نبيّ في صلبه و جعل ذرّيتي في صلب علي بن أبي طالب».( [32] )

«خداوند ذريّه هر پيغمبرى را در صلب خودش قرار داد ولى ذرّيه مرا در صلب على بن ابى طالب قرار داده است».

در كتاب «تحف العقول» در ضمن يك خبر طولانى چنين آمده است:

«هارون به حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) گفت: چرا شما به على(عليه السلام) كه پدر شماست نسبت داده نمى شويد و به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) كه جدّ مادرى شماست نسبت داده مى شويد در حالى كه فرزند به پدرش نسبت داده مى شود؟

امام موسى بن جعفر(عليه السلام) فرمود:

خداى تعالى حضرت عيسى بن مريم(عليه السلام) را به واسطه مادرش به حضرت ابراهيم(عليه السلام)نسبت داده چنان كه در قرآن آمده است:

(وَمِنْ ذُرّيَته داووُد وَسُلَيمانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسى وَهارُونَ وَكَذلِكَ نَجْزِي الُمحسِنين * وَزَكَريّا وَيَحْيى وَعِيْسى وَإلياسَ كُلٌّ مِنَ الصّالِحِينَ).( [33] )

«و از نسل او (ابراهيم) داوود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را ]هدايت كرديم[ و اين گونه، نيكو كاران را پاداش مى دهيم. و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند».

ما نيز به واسطه مادرمان، فاطمه به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)نسبت داده مى شويم.( [34] )

اين دو حديث شريف، در كمال صراحت دلالت دارد بر اين كه اولاد على(عليه السلام)كه از فرزندان فاطمه(عليها السلام)بودند، ذرّيه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) محسوب مى شوند. پس مهدى منتظر كه از آل محمّد و ذوى القربى و از فرزندان على و فاطمه(عليهما السلام) است، جزو ذريه پيامبر مى باشد.

بخش چهارم

اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احاديث مهدى(عليه السلام)

شامل:

1 ـ يك سند تاريخى و مدرك زنده

2 ـ توضيح مختصرى پيرامون بيانيه علماى حجاز

3 ـ مخالفان وجود حضرت مهدى(عليه السلام) چه مى گويند؟

علماى اهل سنت، فقط به نقل روايات راجع به حضرت مهدى(عليه السلام) در صحاح خود و ديگر كتب معتبر ديگر اكتفا نكرده اند، بلكه گروه زيادى از شخصيّت هاى برجسته ايشان اعتراف كرده اند كه اين احاديث، «مشهور» يا «متواتر» است.

اينك براى مزيد اطّلاع، نمونه هايى از اعتراف برخى از اين دانشمندان را در اين جا نقل مى كنيم:

1 ـ محمّد شبلنجى، دانشمند معروف مصرى، در كتاب «نور الابصار» چنين مى نويسد:

«تواترت الأخبار عن النبيّ(صلى الله عليه وآله وسلم) على أنّ المهدي من أهل بيته وأنّه يملأ الأرض عدلاً».( [35] )

«اخبار متواترى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) رسيده است كه مهدى(عليه السلام) از خاندان اوست و زمين را از عدل پر مى كند».

2 ـ شيخ محمّد صبّان، در كتاب «اسعاف الراغبين» چنين مى گويد:

وقد تواترت الأخبار عن النبىّ(صلى الله عليه وآله وسلم) بخروجه، وأنّه من أهل بيته، وأنّه يملأ الأرض عدلاً، وأنّه يساعد عيسى(عليه السلام) على قتل الدجّال بباب لد بأرض فلسطين، وأنّه يؤمّ هذه الاُمّة ويصلّي عيسى خلفه».( [36] )

«اخبار متواترى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل شده است كه مهدى(عليه السلام) قيام خواهد كرد و اين كه او از خاندان پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)است و زمين را پر از عدل مى كند و حضرت عيسى(عليه السلام)را بر كشتن دجّال در سرزمين فلسطين دم دروازه «لُد» يارى مى دهد و بر اين اُمّت امامت مى كند و حضرت عيسى(عليه السلام)پشت سر او نماز مى گزارد.

3 ـ ابن حجر عسقلانى، در كتاب «فتح البارى» درباره اخبار و احاديث راجع به حضرت مهدى(عليه السلام) مى گويد:

«اخبار به تواتر رسيده است كه مهدى(عليه السلام) از اين اُمّت است، و عيسى بن مريم از آسمان فرود مى آيد و پشت سر او نماز مى خواند»( [37] )

4 ـ ابن حجر هيثمى مكّى، در كتاب «الصواعق المحرقه» از ابوالحسن آبرى، چنين نقل مى كند:

«قد تواترت الأخبار و استفاضت بكثرة رواتها عن المصطفى(صلى الله عليه وآله وسلم)بخروجه و أنّه من أهل بيته و أنّه يملأ الأرض عدلاً».( [38] )

«اخبار متواترى از پيامبر اكرم نقل شده است كه «مهدى» ظهور خواهد كرد و اينكه او از اهل بيت پيامبر است و زمين را از عدل و داد پر خواهد نمود».

5 ـ ابو الطيّب سيّد محمّد صدّيق حسينى بخارى قنوجى هندى، در كتاب «الاذاعة لما كان و ما يكون بين يدي الساعة»، چنين مى نويسد:

«. . . برخى از احاديث حضرت مهدى(عليه السلام) صحيح، برخى حسن و برخى ضعيف است و جريان ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)بين تمام مسلمانان مشهور و در طول تاريخ اسلام شهرت يافته است كه ناگزير بايد در آخر الزمان مردى از اهل بيت پيامبر ظهور كند و دين را تأييد بخشد و عدل و داد را ظاهر نمايد و همه مسلمانان از او پيروى نمايند و بر تمام ممالك اسلامى مستولى گردد و او «مهدى» ناميده مى شود و پس از ظهور او، «دجّال» خروج مى نمايد و طبق روايات وارده خروج دجّال از علايم قيامت است و حضرت عيسى(عليه السلام)بعد از ظهور او از آسمان فرود مى آيد و در مورد قتل دجّال به او كمك مى كند يا اين كه همراه او نازل مى شود و او را در كشتن دجّال يارى مى دهد ـ و به هنگام اداى نماز صبح به او اقتدا مى نمايد و پشت سر آن حضرت نماز مى گزارد . . . و روايات مربوط به دجّال و حضرت عيسى(عليه السلام)به حدّ تواتر رسيده است».( [39] )

6 ـ شيخ منصور على ناصف، از دانشمندان معروف جامع «الازهر» مصر و نويسنده كتاب «التاج الجامع للاُصول» كه در اين كتاب معروف خود، احاديث قابل اطمينان كتب حديث اهل سنّت را جمع آورى نموده است، و شش نفر از علماى برجسته مصر بر آن تقريظ نوشته اند، و آن را با شرحى به نام «غاية المأمول» به منظور بيان و توضيح احاديث آن توأم نموده اند. او در جلد پنجم يعنى در «كتاب الفتن و علامات الساعة» چنين مى نويسد:

«الباب السابع في الخليفة المهدي رضي اللّه عنه ـ اشتهر بين العلماء سلفاً وخلف ـ أنّه في آخر الزمان لابدّ من ظهور رجل من أهل البيت يسمّى «المهدي» يستولي على الممالك الإسلاميّة، ويتّبعه المسلمون، و يعدل بينهم، ويؤيّد الدين . . .

و قد روى أحاديث المهدي جماعة من خيار الصحابة، وخرّجها أكابر المحدّثين كأبي داوود والترمذي وابن ماجة و الطبراني وأبي يعلي والبزّاز والإمام أحمد والحاكم رضي اللّه عنهم أجمعين ـ و لقد أخطأ من ضعّف أحاديث المهدي كلّها كابن خلدون وغيره . . .»

«در ميان دانشمندان امروز و گذشته اهل تسنّن، مشهور است كه سرانجام بايد در آخر الزمان مردى از اهل بيت پيامبر به نام «مهدى(عليه السلام)» ظهور كند. او بر كشورهاى اسلامى مسلّط شود و مسلمانان نيز از او پيروى كنند و مهدى(عليه السلام) در ميان آنان به عدالت رفتار كند و دين اسلام را تأييد بخشد.

احاديث راجع به مهدى(عليه السلام) را گروهى از برگزيدگان صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)روايت كرده اند و محدّثان بزرگ مانند: ابى داوود، ترمذى، ابن ماجه، طبرانى، ابو يعلى، بزّاز، امام احمد حنبل و حاكم نيشابورى، در كتب خود آورده اند.

كسانى كه تمام احاديث مهدى(عليه السلام) را ضعيف شمرده اند مانند «ابن خلدون» و ديگران، راه خطا پيموده اند و اين حديث كه «ابن خلدون» نقل كرده است كه «مهدى، همان عيسى بن مريم است» ضعيف است چنان كه بيهقى و حاكم نيشابورى و غير اينان به اين معنا تصريح كرده اند.

منصور على ناصف پس از اشاره به كتاب «شوكانى»، عالم معروف اهل سنّت، كه درباره تواتر احاديث مربوط به «مهدى(عليه السلام)» و خروج دجّال و بازگشت حضرت عيسى است، چنين مى گويد:

«هذا يكفي لمن كان عنده ذرّة من إيمان وقليل من انصاف»( [40] )

«آنچه گفته شد براى كسانى كه ذرّه اى ايمان و اندكى انصاف داشته باشند، كفايت مى كند».

7 ـ احمد زينى دحلان، دانشمند معروف حجاز و مفتى بزرگ مكّه، در كتاب «الفتوحات الاسلاميّة» چنين مى نويسد:

«احاديثى كه در آن از «مهدى» سخن رفته است بسيار زياد و «متواتر» است و البتّه در ميان آن همه احاديث صحيح، روايات ضعيف هم زياد است; ولى به واسطه كثرت اين احاديث و فزونى راويان آنها و محدّثان فراوانى كه اين روايات را در كتب خود آورده اند، جمعاً مفيد قطع و يقين است».

سپس اين دانشمند مى نويسد:

«محمّد بن عبدالرسول برزنجى، در آخر كتاب «الاشاعة في اشراط الساعة» ياد آور شده است كه اخبار مهدى موعود(عليه السلام)متواتر مى باشد و امرى مسلّم است.

از اين احاديث به يقين بايد دانست كه «مهدى» از فرزندان فاطمه(عليها السلام)است و زمين را از عدل و داد پر مى كند».( [41] )

8 ـ وهّابيان، نيز كه از تندروترين گروه هاى اسلامى اهل تسنّن به شمار مى روند، مسأله «مهدويت» و تواتر احاديث مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام) را پذيرفته اند و با ساير فِرَقِ مسلمين اتّفاق نظر دارند و به طور جدّى از آن دفاع مى كنند و آن را از عقايد قطعى و مسلّم اسلامى مى دانند.

1 ـ يك سند تاريخى و مدرك زنده

هم اكنون به منظور تأييد اين گفتار، بيانيه مهمّى را مى آوريم كه از طرف رابطة العالم الاسلامى، مركز مهم دينى وهّابيها، در پاسخ سؤال يك نفر مسلمان از اهالى «كنيا» صادر شده است.

«بعد التحيّة;

«جواباً عمّا يسأل عنه المسلم الكيني، في شأن المهدي المنتظر، عن موعد ظهوره، و عن المكان الّذي يظهر منه و عن ما يطمئنه عن المهدي(عليه السلام):

هو: محمّد بن عبداللّه، الحسني العلوي الفاطمي المهدي الموعود المنتظر. موعد خروجه في آخر الزمان، و هو من علامات الساعة الكبرى، يخرج من المغرب ويُبايعُ له في الحجاز في مكّة المكرّمة بين الركن والمقام، بين باب الكعبة المشرّفة والحجر الأسود عند الملتزم.

ويظهر عند فساد الزمان وانتشار الكفر وظلم الناس، يملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما مُلئت جوراً و ظلماً. يحكم العالم كلّه وتخضع له الرقاب بالاقناع تارة و بالحرب اُخرى. وسيملك الأرض سبع سنين، وينزل عيسى(عليه السلام)من بعده فيقتل الدجّال، أو ينزل معه فيساعده على قتله بباب لدّ بأرض فلسطين. وهو آخر الخلفاء الراشدين الاثنى عشر الّذين أخبر عنهم النبي صلوات اللّه وسلامه عليه ـ في الصحاح. واحاديث المهدي واردة عن الكثير من الصحابة يرفعونها الى رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)و . . .

وقد نصّ على أنّ أحاديث المهدي، أنّها متواترة، جمع من الأعلام قديماً وحديثاً، منهم السخاوي في «فتح المغيث» . . . و نصّ الحفّاظ و المحدّثون على أنّ أحاديث المهدي فيها الصحيح والحسن. ومجموعها متواتر مقطوع بتواتره و صحّته. وأنّ الاعتقاد بخروج المهدي واجب، وأنّه من عقائد أهل السنّة والجماعة، ولاينكرها إلاّ جاهل بالسنّة، و مبتدع في العقيدة».( [42] )

متن كامل بيانيّه علماى حجاز

«پس از اداى سلام. اين پاسخ سؤال مسلمان «كنيايى» است كه از «مهدى منتظر» و هنگام ظهور او و محل ظهورش پرسش نموده است.

«مهدى»، محمّد بن عبداللّه حسنى، علوى و فاطمى است و او مهدى موعود منتظر است. موقع ظهور وى در آخر الزمان است و ظهورش از نشانه هاى قيامت مى باشد. از غرب ظاهر مى شود، و در حجاز در مكّه مكرّمه بين «ركن و مقام» با آن حضرت بيعت مى نمايند.

هنگامى كه كفر و ظلم و فساد، عالم را فرا گرفته باشد، او ظهور مى كند و زمين را از عدل و داد پر مى كند همان گونه كه از جور و ستم پر شده باشد. بر همه جهان حكومت خواهد كرد و همه جهانيان در برابر او سر تعظيم فرود خواهند آورد و همگى تسليم وى خواهند شد، يا به ميل و دلخواه يا با نبرد.

او تمام روى زمين را مالك خواهد شد، و حضرت عيسى(عليه السلام)بعد از ظهور او، از آسمان فرود مى آيد و «دجّال» را مى كشد و يا همراه با ظهورش از آسمان فرود مى آيد و حضرت مهدى(عليه السلام) را بر كشتن «دجّال» بر درِ دروازه «لد» در سرزمين فلسطين، يارى مى دهد.

مهدى(عليه السلام) آخرين خلفاى راشدين دوازده گانه است كه پيامبر از آنها خبر داده است و در صحاح اهل سنت آمده است.

احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) را بسيارى از «صحابه» از شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل كرده اند كه از جمله آنهاست: عثمان بن عفّان، على بن ابى طالب(عليه السلام)، طلحة بن عبيداللّه، عبدالرحمان بن عوف، عبداللّه بن عبّاس، عمّار ياسر، عبداللّه بن مسعود، ابو سعيد خدرى، ثوبان، قرّة بن اساس مزنى، عبداللّه بن حارث، ابوهريره، حذيفة بن يمان، جابر بن عبداللّه، ابو امامه، جابر بن ماجد، عبداللّه بن عمر، انس بن مالك، عمر بن حصين و اُمّ سلمه.

اينها بيست نفر از كسانى هستند كه روايات راجع به مهدى(عليه السلام) را نقل كرده اند و غير از اينها افراد زياد ديگرى نيز وجود دارند. سخنان فراوانى نيز از خود «صحابه» نقل شده است كه در آنها به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) تصريح گرديده است، و آنها را نيز مى توان در رديف روايات پيامبر قرار داد; زيرا مسأله ظهور مهدى(عليه السلام) از مسايلى نيست كه بتوان در آن اجتهاد كرد.

رواياتى كه درباره ظهور مهدى منتظر(عليه السلام) از شخص رسول اكرم نقل شده و آنچه را كه صحابه پيامبر با اعتماد به گفته رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بيان كرده اند و شهادت و گواهى آنان نيز در حكم حديث است ـ در بسيارى از كتب معروف اسلامى و متون اصلى حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اعمّ از سنن، معاجم و مسانيد آمده است كه از آن جمله است: سنن ابو داود، سنن ترمذى، سنن ابن ماجه، سنن ابى عمرو الدانى، مسند احمد و ابن يعلى، و بزار، صحيح حاكم، معاجم طبرانى، و رويانى، و دارقطنى، و ابو نعيم در كتاب «اخبار المهدى»، و خطيب در «تاريخ بغداد»، و ابن عساكر در «تاريخ دمشق» و غير اينها.

و بعضى از دانشمندان اسلامى درباره «مهدى(عليه السلام)» كتاب هاى ويژه اى نوشته اند كه از آن جمله است:

ابو نعيم در كتاب «اخبار المهدى»، ابن حجر هيثمى در كتاب «القول المختصر في علامات المهدي المنتظر»، شوكانى در كتاب «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر و الدجّال و المسيح»، ادريس عراقى مغربى در كتاب «المهدي»، ابو العبّاس بن عبدالمؤمن المغربي در كتاب «الوهم المكنون في الردّ على ابن خلدون». و آخرين كسى كه در اين زمينه بحث مشروحى نگاشته، مدير دانشگاه اسلامى مدينه است كه در چندين شماره مجلّه دانشگاه مزبور بحث كرده است.

عدّه اى از بزرگان و دانشمندان متقدم و متأخر نيز در نوشته هاى خود تصريح كرده اند كه احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) متواتر است. (و به هيچ وجه قابل انكار نيست) از آن جمله است:

سخاوى در كتاب «فتح المغيث»، محمّد بن احمد سفارينى در كتاب «شرح العقيده»، ابو الحسن آبرى در كتاب «مناقب الشافعى»، ابن تيميّه در كتاب فتاوايش، سيوطى در كتاب «الحاوى»، ادريس عراقى در تأليفى كه درباره «مهدى» دارد، شوكانى در كتاب «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر و الدجّال و المسيح»، محمّد بن جعفر كنانى در «نظم المتناثر في الحديث المتواتر» و ابو العبّاس بن عبدالمؤمن در كتاب «الوهم المكنون من كلام ابن خلدون».

و اين تنها ابن خلدون است كه احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام)را با حديثى مجعول و ساختگى و بى اساس كه مى گويد: «لامهديّ إلاّ عيسى; مهدى جز عيسى(عليه السلام)نيست» مورد ايراد قرار داده است. و لكن بزرگان، پيشوايان و دانشمندان اسلام گفتار او را رد كرده اند. و به خصوص، ابن عبدالمؤمن كه در ردّ گفتار او كتاب ويژه اى به نام «الوهم المكنون من كلام ابن خلدون» نوشته است كه از 30 سال قبل، در شرق و غرب منتشر شده است.

حافظان، بزرگان و دانشمندان علم حديث نيز تصريح كرده اند كه احاديث مربوط به مهدى(عليه السلام) شامل احاديث «صحيح» و «حسن» است و مجموع آنها متواتر و صحّت آنها قطعى است. بنابراين، اعتقاد به ظهور مهدى(عليه السلام) بر هر مسلمانى واجب است و جزء عقايد اهل سنّت و جماعت است و جز افراد نادان و بى اطّلاع از اسلام و بدعتگزار، منكر آن نخواهند بود».

2 ـ توضيح مختصرى پيرامون بيانيّه علماى حجاز

به نظر ما، مطالب بيانيه مزبور آن چنان صريح، گويا، روشن و آشكار است كه نيازى به توضيح اضافى ندارد; زيرا مدارك لازم در اين «بيانيّه» آن چنان گردآورى شده كه هيچ كس را ياراى انكار آن نيست.

تنها تفاوت مهمّى كه اين «بيانيّه» ب عقيده «شيعه» دارد اين است كه در اين بيانيّه، نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام)«عبداللّه» ذكر شده است در حالى كه در كتب شيعه، نام پدر بزرگوار آن حضرت به طور مسلّم «امام حسن عسكرى(عليه السلام)» است. و سرچشمه اين اختلاف آن است كه در بعضى از روايات اهل سنّت، مانند روايتى كه «ابو داوود» در كتاب «سنن» خود از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل كرده است جمله «اسم ابيه اسم ابى نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام) نام پدر من است» آمده است.

در حالى كه قراين نشان مى دهد كه اين جمله در اصل، «اسم ابيه اسم ابني; اسم پدرش اسم فرزند من است» بوده است كه منظور امام حسن مجتبى(عليه السلام)مى باشد و بر اثر اشتباه در نقطه گذارى به اين صورت در آمده است. اين احتمال را «گنجى شافعى» نيز در كتاب «البيان في اخبار صاحب الزمان» تأييد كرده است.

در اين زمينه، دانشمندان و نويسندگان اسلامى از شيعه و سنّى، سخن بسيار گفته اند كه ما در اينجا نيازى به ذكر سخنان آنها نمى بينيم. و در هر حال، آن جمله كه درباره نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام) در بيانيه علماى حجاز و در بعضى از روايات اهل سنّت آمده است، قابل اعتماد نيست; زيرا:

نخست آن كه در اكثر روايات و كتب معتبره اهل سنّت اين جمله وجود ندارد.

دوم آن كه در روايت معروف ابن ابى ليلى آمده است: «اسمه اسمي و اسمُ أبيه اسمُ أبني; نام حضرت مهدى(عليه السلام) نام من، و نام پدرش، نام فرزند من است». كه منظور امام حسن مجتبى(عليه السلام)است.

سوّم آن كه روايات قطعى و متواتر از طرق اهل بيت(عليهم السلام)، گواهى مى دهند كه نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام)«حسن» است.

چهارم آن كه در بعضى از روايات اهل سنّت نيز تصريح شده كه مهدى موعود اسلام(عليه السلام)، فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است و بعضى از بزرگان آنها هم مانند محمّد بن يوسف گنجى در كتاب «البيان» و محيى الدين عربى در «فتوحات مكيّه» به نقل شعرانى ـ و عبدالوهّاب شعرانى در كتاب «يواقيت و جواهر» مبحث (65)، و محمّد بن طلحه شافعى در كتاب «مطالب السئول»، و ابن صبّاغ مالكى در «الفصول المهمّه» و افراد ديگرى، اين معنى را تأييد نموده و به مهدى موعود پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) اعتراف كرده اند.

پنجم آن كه نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام) كه در بيانيّه علماى حجاز به عنوان «عبداللّه» آمده است ظاهراً مدرك و مستند آن همان جمله اخير روايت ابو داوود است كه نقل آن منحصر به ابو داوود و راوى آن هم «زائده» است، كه بنا به نوشته گنجى شافعى وى در حديث تصرّف مى نموده و به آن مى افزوده است و چنين حديثى كه او واسطه نقل آن باشد فاقد اعتبار است.

ششم آن كه روايت ابو داوود با اضافه جمله «و اسم أبيه اسم أبي» كه به قول گنجى شافعى «زائده» به آخر آن افزوده است و در عين حال مورد استناد قرار گرفته، و در واقع همان جمله سبب بروز اختلاف در نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام)گرديده است، داراى زمينه جعل و ساختگى است كه ما به منظور توضيح اين موضوع، توجه خوانندگان گرامى را به دو جريان تاريخى جلب مى كنيم تا بى اعتبارى قسمت آخر اين روايت بر اهل تحقيق روشن شده، و خود بى پرده و منصفانه در اين باره به داورى بنشينند.

اينك دو جريان تاريخى:

1 ـ ابن طقطقى، مورّخ مشهور و نكته سنج در كتاب تاريخ خود چنين مى نويسد:

«محمّد بن عبداللّه بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب(عليه السلام)معروف به «نفس زكيّه» مدّعى مهدويّت در اسلام گرديد و گروههايى از شيعه و حتّى بنى عبّاس مانند منصور دوانيقى قبل از تكيه زدن بر مسند خلافت خود و برادرش سفّاح براى رويارويى با بنى اُميّه و قيام عليه آنان، با وى به عنوان خليفه بيعت نمودند. او در آغاز امر، بين مردم شايع كرده بود كه مهدى موعود مورد بشارت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)اوست، و پدرش «عبداللّه» نيز اين مطلب را همواره در نفوس گروههايى از مردم تزريق و تثبيت مى نمود، و روايت مى كرد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرموده است:

«لو بقي من الدنيا يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يبعث فيه مهديّنا أو قائمن ـ اسمه كإسمي وإسم أبيه كإسم أبي».( [43] )

«اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقى بماند خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى گرداند تا اين كه «مهدى» ما يا قائم ما را برانگيزاند كه نام او همانند نام من، و نام پدرش همانند نام پدر من باشد».

بنابراين، دور نيست كه جمله: «واسم أبيه إسم أبي» را، اين پدر و پسر يا اطرافيان و هواخواهان آنها به حديث مزبور افزوده باشند تا از اين رهگذر بتوانند مردم عوام را فريب داده و مهدى دروغين (يعنى نفس زكيّه) را به جاى مهدى موعود واقعى معرّفى نمايند، و البته اين كار هم تاحدّى عملى گرديد، امّا ديرى نگذشت كه قضيّه كشف، و دروغ او آشكار گشت.

2 ـ ابو الفرج اصفهانى مى نويسد:

«هنگامى كه منصور دوانيقى در صدد برآمد براى فرزندش مهدى بيعت بگيرد، فرزند ديگرش «جعفر» در اين باره به او اعتراض داشت. پس امر به احضار مردم كرد و چون حاضر شدند و خطبا خطبه خواندند و شعرا به مديحه سرايى و توصيف مهدى و فضايلش پرداختند، مطيع بن أياس كه يكى از شعراى عيّاش و متّهم به زندقه بود بپاخاست و شعر و خطبه خواند و وقتى كه از شعر و خطبه فارغ شد رو به منصور نموده و گفت: اى اميرمؤمنان!! فلان از فلان از پيامبر نقل كرد كه پيامبر فرمود:

«المهديّ منّا محمّد بن عبداللّه واُمّه من غيرنا، يملأها عدلاً كما مُلئت جوراً»;

«مهدى از ماست و او محمّد بن عبداللّه است و مادرش از غير ما است، دنيا را پر از عدل مى كند همان طور كه پر از ظلم شده است».

سپس گفت: و ابن عبّاس بن محمّد، برادر تو، بدين حديث گواهى مى دهد; آنگاه رو به عبّاس نموده و گفت: تو را به خدا سوگند! آيا اين حديث را شنيده اى؟

عباس گفت: آرى.

پس منصور دستور داد تا حاضرين با پسرش مهدى بر امر خلافت بيعت كنند.

چون مجلس به پايان رسيد عبّاس بن محمّد رو به حاضرين كرد و گفت: آيا متوجّه شديد كه اين زنديق چگونه به خدا و رسولش نسبت دروغ داد و حتّى مرا نيز بر دروغش به شهادت طلبيد؟ و من از ترس منصور ناگزير به دروغ شهادت دادم . . .»( [44] )

به هر حال، با مراجعه به تاريخ و شرح و توضيحى كه ابو الفرج اصفهانى( [45] ) و دكتر سميره مختار ليثى( [46] ) درباره محمّد بن عبداللّه، معروف به «نفس زكيّه» و دعوى مهدويّت و خلافت او، و هم چنين در مورد برخوردها و عكس العمل هاى منصور دوانيقى، و دعوى مهدويّت براى فرزند خود (مهدى عبّاسى) نوشته اند، اين موضوع به خوبى روشن مى شود كه هريك از آنان در صدد بودند تا با عنوان «محمّد بن عبداللّه» مسأله مهدويّت در اسلام را درباره خود يا فرزند خود بر مردم تحميل نمايند، و با افزودن به حديث مسلّمى كه صحابه و تابعين و بزرگان اسلام درباره مهدى موعود(عليه السلام) از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)نقل نموده و براى همگان ثابت و محرز بوده است. سوء استفاده نموده و مردم را فريب دهند تا بدين وسيله بتوانند سهل تر و آسان تر به مقصود خود برسند.

بنابراين، بى ترديد مى توان ادّعا كرد كه جمله «واسم أبيه اسم أبي» كه در آخر روايت ابو داوود آمده، و در مورد نام پدر حضرت مهدى(عليه السلام) مدرك بى چون و چراى علما و دانشمندان اهل سنّت قرار گرفته، ساخته و پرداخته نامبردگان و عوامل دست نشانده آنان و هواخواهان آنها بوده است.

در اينجا براى اثبات مطلب، روايتى را كه ابوالفرج اصفهانى درباره مهدى عباسى از منصور دوانيقى نقل كرده است، مى آوريم تا حقيقت گفته هاى پيشين روشنتر شود.

ابوالفرج در كتاب «مقاتل الطالبيين» مى نويسد:

«مسلم بن قتيبه روايت كرده كه گفت: روزى بر منصور دوانيقى وارد شدم به من گفت: محمّد بن عبداللّه خروج كرده و خودش را «مهدى» مى پندارد، ولى به خد قسم! او مهدى موعود ـ نيست. من در اين باره مى خواهم موضوعى را به تو بگويم كه به كسى ديگر نگفته ام و نخواهم گفت و آن اين است كه در واقع، فرزند من هم، مهدى موعود روايات وارده از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ نيست، لكن من او را از باب تفأل مهدى ناميده ام».( [47] )

امّا اين كه در بيانيه علماى حجاز، از حضرت مهدى(عليه السلام) به عنوان «حسنى» ياد شده است، به اين جهت است كه مادر امام باقر(عليه السلام)، دختر امام حسن مجتبى(عليه السلام)است و از اين رهگذر امامان بعدى حسنى و حسينى هستند و حضرت مهدى(عليه السلام)نوه پسرى امام حسين(عليه السلام) و نوه دخترى امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى باشد; پس حسنى بودن حضرت مهدى(عليه السلام) نيز صحيح است و ايجاد مشكلى نمى نمايد.

آنچه تا اينجا از نظر خوانندگان گرامى گذشت، چند نمونه كوتاه و گويا از اعترافهاى دانشمندان بزرگ اهل سنّت بود كه همگى آنها به آمدن مردى ازدودمان خاندان پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به نام «مهدى»(عليه السلام) اعتراف نموده و احاديث مربوط به مهدى موعود(عليه السلام) را پذيرفته اند.

اينك بايد ببينيم مخالفان وجود مقدّس مهدى(عليه السلام) چه مى گويند؟ و منطق آنها چيست؟

3 ـ مخالفان وجود حضرت مهدى(عليه السلام) چه مى گويند؟

با اين كه مسأله ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در ميان دانشمندان اهل سنّت، مشهور و معروف است و عدّه زيادى از بزرگان آنها، اعتراف كرده اند كه احاديث مزبور از احاديث مشهور و متواتر است، برخى از متعصّبان ايشان، موضوع بدين روشنى را مخدوش نموده، و تعداد بسيار معدودى از آنها مانند احمد امين مصرى در كتاب «المهدى و المهدويّة في الإسلام»، سعد محمّد حسن در كتاب «المهديّة في الإسلام»، فريد وجدى در كتاب «دائرة المعارف» ماده «سلم» و طنطاوى در «تفسير الجواهر» و محمّد عبداللّه عنان در كتاب «مواقف حاسمه» به مسأله مهدويّت با ديده ترديد و انكار نگريسته و تمام مطالب كتاب هاى بزرگان و مفاخر خود را ناديده گرفته اند تا جايى كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)را افسانه اى پنداشته اند كه تنها «شيعه» به آن معتقد است، و گويى اصلاً اهل سنّت در اين باره نظرى ندارند!!

اينك براى روشن شدن اذهان خوانندگان عزيز، گفتار تنى چند از پيش قدمان مخالفان و منكران وجود حضرت مهدى(عليه السلام) را در اينجا مى آوريم تا معلوم شود كه اين عدّه معدود تا چه اندازه از حقّ و حقيقت دور، و حتّى از ضروريات مذهب و روش هم مسلكان خود نيز، بيگانه اند.

1 ـ ابن حزم اندلسى و گمراهى عجيب!

نخستين كسى كه در اين راه پيش قدم شده است، ابن حزم اندلسى (متوفّاى سال 456 هجرى) است. افكار اين مرد سنّى عالِم نما، نسبت به وجود مقدّس مهدى منتظر(عليه السلام) و آنچه وى در كتاب «الفصل» خود نگاشته، و تهمت هايى كه به پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) وارد ساخته است، منشأ انحراف گروهى ديگر، به خصوص نويسندگان سنّى معاصر، از قبيل احمد امين مصرى گرديده است.

ابن حجر عسقلانى، در كتاب «لسان الميزان» ذيل نام «ابن حزم» مى نويسد:

كليه دانشمندان اهل سنّت كه در عصر «ابن حزم» مى زيسته اند، او را تكفير كردند. با اين وصف، «ابن حزم» كه مطرود هم مذهبان خود بوده است در كتاب «جمهرة انساب العرب» با گستاخى خاصّى راجع به امام حسن عسكرى(عليه السلام)» مى نويسد:

«حسن عسكرى، آخرين امام رافضيان است و او اولاد نداشت!! رافضيان ادّعا كردند كه وى كنيزى به نام «صيقل» داشت، كه بعد از مرگ وى پسرى آورد; ولى اين دروغ است!!».( [48] )

2 ـ خطيب بغدادى

دوّمين نفرى كه از ذكر نام حضرت مهدى(عليه السلام) خوددارى نموده و از او نامى نمى برد، خطيب بغدادى (متوفّاى سال 463 هجرى) است. وى در «تاريخ بغداد»، آنجا كه از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نام مى برد بدون اين كه متذكر شود آن حضرت فرزندى داشته است، فقط مى نويسد: «ابومحمّد» الحسن بن على.( [49] )

3 ـ ابن كثير شامى

ابن كثير شامى (متوفّاى سال 774 هجرى) در تاريخ معروف خود «البداية والنهاية» در جلد يازدهم، ذيل حوادث سال 254هجرى، فقط از امام دهم حضرت امام على النقى الهادى(عليه السلام) نام مى برد و مى گويد: وى پدر حسن بن على العسكرى است.( [50] ) و حتّى از خود «امام حسن عسكرى(عليه السلام)» نيز مانند ساير علماى عصر، جداگانه نام نمى برد.

شگفت انگيزتر از گفتارهاى بى اساس و افكار بيمارگونه «ابن حزم» و همفكران وى، گفتار علاّمه سمنانى است كه به قول جامى در كتاب «شواهد النبوّة» و قاضى حسين «ديار بكرى» در تاريخ «خميس» مى گويد: محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام)متولّد شد، و به مقام قطبيّت رسيد و سپس وفات يافت!!( [51] )

شگفت انگيزتر از گفتار علاّمه سمنانى، سخن حافظ ذهبى در «تاريخ اسلام» است كه مى نويسد: محمّد بن الحسن، در سال 258 يا 256 هجرى متولّد شد، و دو سال بعد از پدرش زنده بود و بعد معدوم الاثر شد و معلوم نيست چگونه وفات يافت!( [52] )

و شگفت انگيزتر از گفتار اين دو تن، گفتار «ابن حجر هيثمى مكّى» است. وى با اين كه در كتاب «الصواعق المحرقه» در آنجايى كه از ائمه اهل بيت(عليهم السلام) نام مى برد، بعد از شرح حال امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى نويسد:

باقى نگذاشت مگر پسرش «ابوالقاسم محمّد الحجّه» و سنّ او هنگام وفات پدرش پنج سال بود و در اين سنّ، خداوند به او حكمت بخشيد، و او «قائم منتظر» ناميده مى شود.

با اين حال در دنباله سخنان خود در همان كتاب مى گويد: گفته شده كه وى در مدينه پنهان شد و از نظرها غايب گرديد و معلوم نشد به كجا رفت!( [53] )

رسوائى تا كجا؟

رسوايى اين گروه به جايى رسيده است كه محدّث بزرگ اهل سنّت «ملاّ على قارى» كتاب ويژه اى در ردّ آنها نوشته است، و كتابش را «الردّ على من حكم و قضى بأنّ المهدي الموعود جاء ومضى»( [54] ) ناميده است.

اى كاش اين متعصّبان گرفتار و عنودهاى لجوج، اندكى مى انديشيدند و لااقل به رواياتى كه درباره مهدى موعود(عليه السلام)، در كتب معتبر اهل سنّت وارد شده و ظهور مهدى موعود منتظر(عليه السلام)را در آخر الزمان دانسته است و نظريات گروهى از مشاهير دانشمندانشان كه در كتاب هاى خود از شخص محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام) به عنوان حجّت قائم و مهدى نام برده و به وجود مقدّس امام زمان شيعه اعتراف نموده اند، مراجعه مى كردند تا اين كه در برابر محكمه تاريخ و وجدان هاى بيدار، و آزاد انديشان منصف جهان، تا اين اندازه سرافكنده و شرمسار و بى حيثيّت نمى شدند.

بخش پنجم

مهدى موعود(عليه السلام) در گفتار دانشمندان بزرگ اهل سنّت

شامل:

1 ـ كسانى كه مهدى(عليه السلام) را پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى دانند

2 ـ افسانه سرداب

گفته آمد كه يكى از مسايل مورد اتفاق شيعه و سنّى مسأله مهدويت و عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) است. همچنين اعتراف جمعى از علماى اهل سنت به صحت و تواتر احاديث راجع به حضرت مهدى(عليه السلام)گذشت. در اين بخش، آراى گروهى از علماى ايشان را درباره آن حضرت مى آوريم تا اتفاق مسلمانان در اين قضيّه، روشن تر شود.

ابن ابى الحديد معتزلى مى گويد:

«وقد وقع اتّفاق الفِرَق من المسلمين أجمعين على أنّ الدنيا والتكليف لاينقضي إلاّ عليه»( [55] )

«تمام فرقه هاى مسلمانان اتفاق دارند كه دنيا و تكليف به پايان نمى رسد مگر اين كه مهدى(عليه السلام) ظهور نمايد».

محمّد امين سويدى مى گويد:

«الّذي اتّفق عليه العلماء أنّ المهديّ هو القائم في آخر الوقت، وأنّه يملأ الأرض عدلاً، والأحاديث فيه وفي ظهوره كثيرة».( [56] )

«آنچه مورد اتّفاق همه دانشمندان است اين است كه مهدى(عليه السلام) كسى است كه در آخر الزمان قيام مى كند، و زمين را از عدل پر مى نمايد، و روايات درباره مهدى(عليه السلام) و ظهور او فراوان است».

ابن منظور، نويسنده كتاب «لسان العرب» مى گويد:

«المهدي الّذي قد هداه اللّه الى الحقّ، وقد استعمل في الأسماء حتّى صار كالأسماء الغالبة، وبه سُمّي المهديّ الذي بشّر به النبي صلّى اللّه عليه ]وآله [وسلّم ـ أنّه يجيء في آخر الزمان».( [57] )

«مهدى يعنى كسى كه خدا او را به سوى حقّ هدايت كرده باشد. كلمه مهدى به قدرى در نام گذارى اشخاص به كار رفته است كه به صورت اسم در آمده است. و مهدى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) ظهور او را در آخر الزمان، بشارت داده است، به همين نام، ناميده شده است».

ابن اثير مى گويد:

«المهدي الّذي بشّر به رسول اللّه صلّى اللّه و عليه ]وآله [و سلّم ـ إنّه يجيء في آخر الزمان».( [58] )

«آن مهدى موعود(عليه السلام) كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ظهور او را بشارت داده است، در آخر الزمان خواهد آمد».

زبيدى نويسنده كتاب «تاج العروس» مى گويد:

«المهدي الّذي بُشّر به، إنّه يجيء في آخر الزمان، جعلنا اللّه من أنصاره».( [59] )

«مهدى موعودى كه بشارت ظهور او را داده اند، در آخرالزمان مى آيد. خداوند ما را از جمله يارانش قرار دهد».

ابن حجر مكّى مى گويد:

«وقد ظهرت بركة دعائه صلّى اللّه عليه ]وآله [ وسلّم ـ في نسلهما (يعني عليّاً و فاطمة(عليهما السلام)) فكان منه من مضى و من يأتي، و لو لم يكن في الآتين إلاّ الإمام المهديّ(عليه السلام) لكفى».( [60] )

«بركت دعاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در موقع ازدواج على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام)در نسل آن دو بزرگوار ظاهر شد و از نسل على و فاطمه(عليهما السلام)، عدّه اى آمدند كه از اين دنيا رفتند و عدّه اى هم خواهند آمد كه اگر در ميان آيندگان از نسل على و فاطمه(عليهما السلام)كسى جز مهدى موعود(عليه السلام) نبود، براى ظهور بركت دعاى پيامبر بس بود».

همين ابن حجر در جاى ديگر مى گويد:

«مهدى منتظر(عليه السلام) يك تن بيشتر نيست و هرگز تعددى در آن وجود ندارد».( [61] )

شمس الدين ذهبى مى گويد:

«إنّ الإمام المهدي من أولاد الإمام الحسن العسكري(عليه السلام) و هو باق إلى أن يأذن اللّه له بالخروج، فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً».( [62] )

«حضرت مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسن عسكرى(عليه السلام)است و او موجود و حاضر است تا روزى كه خداوند اذن ظهورش دهد و زمين را پر از عدل و داد كند همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد».

شمس الدين قرطبى مى گويد:

«إنّ جميع ملوك الدنيا كلّها أربعة: مؤمنان و كافران، فالمؤمنان سليمان بن داوود والإسكندر، و الكافران نمرود و بخت النصر، و سيملكها من هذه الاُمّة خامسٌ و هو المهدي عجّل اللّه تعالى فرجه».( [63] )

«پادشاهانى كه بر سراسر دنيا حكومت نمودند چهار نفرند; دو نفر مؤمن و دو نفر كافر. دو نفر مؤمن حضرت سليمان(عليه السلام) و اسكندر (ذوالقرنين) بودند و دو نفر كافر نمرود و بخت النصر، و در آينده نفر پنجمى هم از اين امّت تمام جهان را مالك خواهد شد و او حضرت مهدى(عليه السلام) است».

مقدّسى شافعى كه از علماى قرن هفتم هجرى است ـ در ديباچه كتاب «عقد الدرر في اخبار المنتظر» پس از آن كه مقدارى از دست زمانه و كثرت فتنه ها شكايت مى كند، مى گويد:

«برخى به قرينه ظاهر بعضى از اخبار، گمان كرده اند كه حال روزگار پيوسته به همين وضع باقى خواهد ماند. من گفتم: ما صحّت اين احاديث را قبول داريم، و آنها را به گوش جان مى شنويم و به چشم اطاعت مى نگريم، ولى در اخبار دليلى وجود ندارد كه آن فتنه ها تا قيام قيامت دوام داشته باشد. شايد آن فتنه ها در موقع ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از بين بروند، و نابودى آنها منوط به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)باشد; زيرا احاديث زيادى كه علماى اين امّت آنها را در كتاب هاى خود نوشته اند به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) بشارت مى دهند، و مژده مى دهند كه خداوند شخصى را بر مى انگيزد كه زمينه حكومت او را آماده مى نمايد كه كوههاى بلند در برابر او خراب خواهد شد، از دور و نزديك او را يارى مى دهند، و او مالك كوه و دشت و تمام كره زمين مى گردد، و سراسر زمين را پر از عدل و داد مى كند».( [64] )

بخارى (معروف به خواجه پارساى) مى گويد:

«ومناقب المهدي رضي اللّه عنه ـ صاحب الزمان، الغائب عن الأعيان، الموجود في كلّ زمان، كثيرة. و قد تظاهرت الأخبار على ظهوره و إشراق نوره، يجدّد الشريعة المحمّديّة، و يجاهد في اللّه حقّ جهاده، و يطهّر من الأدناس أقطار بلاده، زمانه زمان المتّقين، و أصحابه خلصوا من الريب، وسلموا من العيب، وأخذوا بهديه وطريقه واهتدوا من الحقّ إلى تحقيقه، به ختمت الخلافة والإمامة، وهو الإمام من لدن مات أبوه إلى يوم القيامة، وعيسى(عليه السلام) يصلّي خلفه، ويصدّقه على دعواه ويدعو إلى ملّته الّتي هو عليها، والنبي(صلى الله عليه وآله وسلم) صاحب الملّة».( [65] )

«مناقب حضرت مهدى صاحب الزمان(عليه السلام) كه از ديده ها پنهان و در هر زمانى حاضر است، فراوان است. احاديث بسيار زيادى رسيده است كه مهدى(عليه السلام) ظاهر مى شود و نور وجودش همه جا را روشن مى كند، و دين اسلام و شريعت محمّدى(صلى الله عليه وآله وسلم)را تجديد مى نمايد، و آن گونه كه بايد، در راه خدا جهاد مى كند، و سراسر مملكت اسلامى را در زمان خود از آلودگيها پاك مى سازد. روزگار او روزگار پرهيزكاران است. كسانى كه به امامت او معتقدند از هر نكوهش و سرزنشى پيراسته اند كه راه حقّ را پيموده اند و به روش او گام برداشته اند و به راهنمايى او به شاهراه هدايت رسيده اند. امامت و پيشوايى اُمّت اسلامى به وسيله او پايان مى يابد. او از روز وفات پدر بزرگوارش تا روز رستاخيز امام است. حضرت عيسى(عليه السلام) پشت سر او نماز مى گزارد، و او را در امامتش تصديق مى نمايد و مردمان را به دين و شريعت او كه همان شريعت پاك محمّدى است دعوت مى كند».

محيى الدين عربى مى گويد:

«واعلموا أنّه لابدّ من خروج المهدى(عليه السلام) لكن لايخرج حتّى تمتلىء الأرض جوراً و ظلماً فيملأها قسطاً وعدل . . . وهو من عترة رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) من ولد فاطمة رضي اللّه تعالى عنه ـ جدّه الحسين بن علي بن أبي طالب ووالده الإمام حسن العسكرى(عليهم السلام)».( [66] )

«بدانيد و آگاه باشيد كه مهدى موعود(عليه السلام) قطعاً ظهور خواهد كرد، ولى او ظاهر نمى شود مگر اين كه زمين پر از ظلم و ستم شده باشد كه آنگاه او بيايد و آن را پر از عدل و داد كند. او از عترت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از نسل حضرت فاطمه(عليها السلام)است. جدّش امام حسين(عليه السلام) و پدرش امام حسن عسكرى(عليه السلام)است».

نويسنده كتاب «ارشاد المستهدى» مى گويد:

«بپرهيز اى خردمند از هر شبهه و شكّى در ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)، زيرا عقيده به ظهور آن حضرت، اتمام ايمان به خدا و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)و آنچه پيغمبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)آورده و از آن خبر داده است، مى باشد. و پيغمبر، صادق و مصدّق است.

همچنين شبهه اى نداشته باش در اين كه مهدى موعود(عليه السلام)تا حال ظاهر نشده و هركس اين ادّعا را كرد دروغگو و كذّاب است، به جهت اين كه علامات و نشانيهايى كه در روايات شريف ذكر شده در آن اشخاص موجود نيست، و ظهور مهدى(عليه السلام)و راه شناسايى او مشهور و روشن است، و ظهور او پيش از نزول حضرت عيسى(عليه السلام)خواهد بود و اجتماع او با حضرت عيسى(عليه السلام) بر حسب اخبار ثابت، امرى ضرورى و بديهى است. هركس بخواهد به طور مبسوط اطلاع پيدا كند به كتابهايى كه در اين موضوع تأليف شده رجوع نمايد، مقصود ما در اين كتاب (ارشاد المستهدى) اثبات تواتر روايات ظهور آن حضرت به اختصار است».( [67] )

و در جاى ديگر در رابطه با احاديث ظهور چنين مى گويد:

«اين احاديث و آثار را، عموم محدّثين و غير محدّثين در كتابهايشان نقل كرده اند، و ايمان به ظهور مهدى رضى اللّه عنه ـ (اين تعبير از خود اوست) مشهور و شايع در بين صحابه بوده است و اصحاب، اين عقيده و ايمان را از پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اخذ كرده اند، و همچنين است آثار و مراسيلى كه از تابعين رسيده; زيرا آنها در اين گونه از مسايل به رأى (خود) و از پيش خود چيزى نمى گفتند».( [68] )

1 ـ كسانى كه مهدى(عليه السلام) را پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى دانند

چنان كه پيش از اين اشاره كرديم، بيشتر دانشمندان بزرگ اهل سنّت وبلكه اكثريت قريب به اتّفاق آنان، عقيده دارند كه «مهدى موعود» واقعيّت دارد، ومى گويند: او از دودمان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) وفاطمى و علوى و از نسل امام حسين(عليه السلام)است; ولى در آخر الزمان متولّد مى گردد و در سنين جوانى دنيا را پر از عدل و داد مى نمايد.

در ميان اين عدّه كه حضرت مهدى(عليه السلام) را از نسل امام حسين(عليه السلام) مى دانند، كسانى بوده و هستند كه با وجدانى پاك و بيدار يا به ملاحظه رعايت امانت در نقل حديث و تاريخ، در كمال صراحت گفته اند: اين مهدى موعودى كه از دودمان پاك پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و از نسل امام حسين(عليه السلام) است، كسى جز فرزند برومند امام حسن عسكرى(عليه السلام) نيست.

اين عدّه، بدون توجّه به وابستگيهايى كه معمولاً علماى عامّه به حكومت هاى طاغوتى بنى اُميّه وبنى عباس داشته اند و به دور از هرگونه تعصّب، صريحاً اعلام داشته اند كه: ابوالقاسم، محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام) همان كه در سال 255 هجرى (يا سنوات ديگر به قول آنها) در شهر «سامرا» و در خانه امام حسن عسكرى(عليه السلام) متولّد شد و به عقيده شيعه، امام دوازدهم است، همان «مهدى موعود» است; زيرا مجموع روايات صحيح و معتبرى كه بزرگان اهل سنّت درباره «مهدى منتظر» نقل كرده اند تنها با او قابل تطبيق است، ونمى تواند شخصى غير از او باشد.

البته در ميان اين عدّه، كسانى هم پيدا مى شوند كه فقط از پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) نام برده، و يا از ولادت او خبر داده اند، ولى نگفته اند كه او «مهدى موعود» است.

شگفت آور اينجاست كه حتّى آن عدّه معدود و تعداد انگشت شمارى هم كه گفته اند: «مهدى، پس از ولادت وفات يافت» مانند علاء الدوله سمنانى، حافظ ذهبى و ابن حجر مكّى نيز، در شمار كسانى هستند كه حضرت مهدى(عليه السلام) را، پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى دانند!

زيرا اغلب كسانى كه از ولادت محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام) خبر داده اند نگفته اند كه: او ديگر چه شد؟ و به كجا رفت؟ وچه سرنوشتى پيدا كرد؟ ولى اين چند نفر متعصب عنود، براى انحراف افكار شيعيان از پيش خود گفته اند كه «مهدى(عليه السلام) وفات يافت» تا به خيال خام آنها، ديگر شيعيان در انتظار نمانند و مسأله مهدويّت وانتظار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در بين شيعيان، فراموش گردد.

به هر حال، عدّه زيادى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت، از مورّخان، محدّثان و حافظان حديث، به وجود مقدّس مهدى موعود كه فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام)است اعتراف نموده اند كه براى نمونه فشرده گفتار برخى از آنان را در اينجا مى آوريم.

1 ـ ابن ابى ثلج بغدادى (متوفاى سال 326 هجرى) كه در بغداد مى زيسته و معاصر نوّاب حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) بوده و به گفته خطيب بغدادى در «تاريخ بغداد»، استادِ ابوالحسن دار قطنى معروف بوده است، در كتاب «مواليد ووفيات الائمّة»( [69] ) آنجا كه از فرزندان ابو محمّد امام حسن عسكرى(عليه السلام) نام مى برد، چنين مى نويسد:

«فرزندان او محمّد، موسى، فاطمه و عايشه است( [70] ) . . . هنگام ولادت محمّد بن حضرت حجّت(عليه السلام) ـ امام حسن عسكرى(عليه السلام) سخنان بسيارى فرمود از آن جمله: ستمگران گمان كردند كه مرا به قتل مى رسانند تا اين دودمان را ريشه كن سازند; ولى آنها قدرت خداوند را ديدند. و او را حضرت مهدى(عليه السلام) ـ مؤمّل خواند (يعنى كسى كه مورد اميد آينده و آرزوى مردم است). و در باب مادران ائمّه(عليهم السلام)مى نويسد:

«مادر امام قائم(عليه السلام) نامش حكيمه است، و گويند: نرجس، و هم گويند: سوسن».

سپس مى گويد: «محمّد بن همام گفت كه حكيمه، عمّه حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) است و اوست كه حديث ولادت حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) را نقل كرده و گفته است كه نام مادرش نرجس مى باشد».( [71] )

2 ـ على بن حسين مسعودى (متوفاى سال 346 هجرى) مورخ نامى و جغرافى دان مشهور كه اهل سنّت به طور قطع او را از دانشمندان بنام خود مى دانند، در جزء چهارم تاريخ خود «مروج الذهب» كه در سال 336 هجرى از تأليف آن فراغت يافته ـ درباره حضرت مهدى(عليه السلام) چنين مى نويسد:

«در سال 260 هجرى ابو محمد حسن بن على . . . ابن حسين بن على بن ابى طالب(عليهم السلام) در زمان خلافت معتمد عبّاسى به سنّ 29 سالگى وفات يافت و او پدر حضرت مهدى منتظر، امام دوازدهم شيعه اماميّه، است».( [72] )

مسعودى در كتاب خود «التنبّيه والاشراف» كه يك سال پيش از درگذشت خود يعنى در سال 345 در شهر فسطاط مصر آن را به اتمام رسانيده است، چنين مى نويسد:

«امام شيعيان كه ظهورش را انتظار برند، در هنگام تأليف اين كتاب، محمّد بن الحسن . . . ابن على بن ابى طالب رضوان اللّه عليهم أجمعين ـ است».( [73] )

3 ـ احمد بن حسين بيهقى شافعى (متوفّاى سال 458 هجرى) كه به گفته ابن خلكان، امام الحرمين عبدالملك جوينى گفته است: «هيچ فرد شافعى يافت نمى شود مگر اين كه شافعى بر او منّت دارد جز احمد بيهقى كه او بر شافعى منّت دارد» ـ در كتاب «شعب الايمان» درباره حضرت مهدى(عليه السلام)چنين مى نويسد:

«مردم درباره حضرت مهدى(عليه السلام) اختلاف نظر دارند، گروهى مردّد مانده و علم آن را به خداى عالم محوّل نموده اند، و عقيده دارند كه مهدى(عليه السلام) فردى از فرزندان فاطمه دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه هرگاه خدا بخواهد او را مى آفريند و براى يارى دينش وى را برانگيخته مى سازد. گروهى ديگر مى گويند: مهدى موعود، در روز جمعه نيمه ماه شعبان سال 255 هجرى قمرى متولّد شده و او امام ملقّب به حجّت، و قائم منتظر محمّد بن الحسن العسكرى(عليه السلام) است كه به سرداب سامرا( [74] ) داخل شد و از انظار مردم پنهان گرديد و منتظر خروج او هستند و مى گويند: زنده است و در آينده تاريخ ظاهر مى شود و جهان را پر از عدل و داد مى نمايد همان گونه كه پر از ظلم وستم شده است . . .»

سپس مى گويد:

«و طول عمر او و باقى ماندن وى در اين مدّت طولانى، منع عقلى ندارد مانند بقاى عيسى و خضر(عليهما السلام)، و اينان شيعيان اماميه مى باشند و گروهى از اهل كشف نيز در اين عقيده با ايشان موافقت دارند».( [75] )

4 ـ شيخ احمد جامى (متوفّاى سال 536 هجرى) عارف معروف و مشهور كه عبدالرحمان جامى در كتاب «نفحات الاُنس»، ضمن شمارش مشايخ صوفيّه از وى ستايش فراوان نموده ـ از جمله كسانى است كه مهدى موعود(عليه السلام) را پسر امام حسن عسكرى(عليه السلام)مى داند.

نامبرده در اشعارى كه بنا به قول صاحب «ينابيع المودّه» درباره دوازده امام و مهدى موعود(عليه السلام) سروده است، چنين مى گويد:

من زمهر حيدرم هر لحظه در دل صد صفاست***از پس حيدر حسن ما را امام و رهنماست

همچو كلب افتاده ام بر آستان بوالحسن***خاك نعلين حسين اندر دو چشمم توتياست

عابدين تاج سر و باقر دو چشم روشنم***دين جعفر بر حق است و مذهب موسى رواست

اى موالى وصف سلطان خراسان را شنو***ذرّه اى از خاك قبرش دردمندان را دواست

پيشواى مؤمنان است اى مسلمانان تقى***گر نقى را دوست دارى بر همه مذهب رواست

عسكرى نور دو چشم عالم است و آدم است***همچو يك مهدى سپهسالار، در عالم كجاست

شاعران از بهر سيم و زر سخنها گفته اند***احمد جامى غلام خاص شاه اولياست( [76] )

5 ـ فخر الدين رازى (متوفّاى سال 606 هجرى) دانشمند متفكّر، فيلسوف، مفسّر و محقّق عالى مقام اهل سنّت، دركتاب «الفِرَق» ضمن شمارش فرقه هاى شيعه، چنين مى نويسد:

«سيزدهم منتظران اند. اينان چنان عقيده دارند كه امامت بعد از امام حسن عسكرى(عليه السلام) ويژه فرزند اوست كه از نظرها غايب است و روزى ظهور كند و حاضر شود، اماميّه زمان ما، بر اين مذهب اند و هم ايشان در دعا مى گويند:

«اللهمّ صلّ على محمّد المصطفى وعلي المرتضى و خديجة الكبرى، وفاطمة الزهراء والحسن الزكي والحسين الشهيد بكربلا وعلي بن الحسين زين العابدين و محمّد بن علي الباقر وجعفر بن محمّد الصادق و موسى بن جعفر الكاظم وعلي بن موسى الرضا ومحمّد بن علي التقي وعلي بن محمّد النقي والحسن بن علي ومحمّد بن الحسن العسكري الإمام القائم المنتظر . . .»( [77] )

با اين كه مى دانيم فخر رازى در موارد بسيارى از تفسير كبير خود و آثار ديگرش به شيعه تاخته است; ولى در عين حال، اين موضوع مانع از آن نشده است كه وى نيز مانند ابن حجر با همه تعصّبى كه داشته، حقّ و حقيقت بر قلمش جارى گردد و آنچه را به تعصّب پنهان داشته، گاهى آشكار كند.

وى در تفسير كبير خود كه راجع به جهر و اخفات «بسم اللّه» در نماز سخن گفته است، مى گويد:

«و امّا مذهب على بن ابى طالب(عليه السلام)، بلند گفتن «بسم اللّه» در نماز است و اين به تواتر ثابت شده است و هركس در دين تابع على بن ابى طالب(عليه السلام) باشد و او را پيشواى خود قرار دهد و او را امام خود بداند و به او اقتدا كند، به طور حتم راه حق را يافته است. مگر كسى منكر آنست كه پيامبر فرموده است: «اللهمّ أدر الحقّ مع علي».

تا آنجا كه مى گويد: دلايل عقلى با ما موافق و عمل ما با عمل على(عليه السلام)مطابق است، و هركس «على(عليه السلام)» را امام بداند و او را به امامت دينى برگزيند، جان، دين و ايمان خود را به پناهگاهى محكم رسانيده است».( [78] )

6 ـ ياقوت حموى (متوفّاى سال 626 هجرى) دانشمند جغرافى دان مشهور، در كتاب «معجم البلدان» در لفظ «سامرّا» مى نويسد:

«سرداب معروف كه «شيعه» عقيده دارد مهدى آنها از آن بيرون مى آيد( [79] ) در مسجد جامع آن واقع است . . . سامرا در زمان مستعين خليفه عباسى ـ و به ويرانى گذاشت و در زمان معتضد به كلّى ويران شد به طورى كه جز زيارتگاهى كه شيعه معتقد است سرداب قائم مهدى در آن است چيزى از آن باقى نماند . . . و در سامرّا قبر امام على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر و قبر پسرش حسن عسكرى(عليهم السلام) قرار دارد، و هم در آنجا به عقيده شيعه اماميّه، مهدى منتظر غايب شد».( [80] )

7 ـ شيخ فريد الدين عطّار نيشابورى، عارف نامى قرن هفتم هجرى و مقتول در سال 627 هجرى قمرى، كه جلال الدين مولوى بلخى سراينده كتاب مشهور «مثنوى» با همه مقامى كه در عرفان دارد درباره وى مى گويد:

هفت شهر عشق را عطّار گشت***ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم وى در كتاب «مظهر الصفات» مى گويد:

مصطفى ختم رُسُل شد در جهان***مرتضى ختم ولايت در عيان

جمله فرزندان حيدر اوليا***جمله يك نورند حقّ كرد اين ندا

و بعد از آن كه بقيه ائمّه(عليهم السلام) را نام مى برد، وقتى كه به امام زمان حضرت بقية اللّه(عليه السلام)مى رسد، مى گويد:

صد هزاران اوليا روى زمين***از خدا خواهند مهدى را يقين

يا الهى مهديم از غيب آر***تا جهان عدل گردد آشكار

مهدى هادى است تاج اتقيا***بهترين خلق بُرج اوليا

اى ولاى تو معيّن آمده***بر دل و جانها همه روشن شده

اى تو ختم اولياى اين زمان***و زهمه معنى نهانى جان جان

اى تو هم پيدا و پنهان آمده***بنده عطّارت ثنا خوان آمده( [81] )

8 ـ محى الدين عربى (متوفّاى سال 638 هجرى) كه دانشمندان عامّه عموماً، و عرفاى شيعه خصوصاً او را سرآمد عارفان واصل به حقّ و رئيس شريعت و طريقت و حقيقت مى دانند، درباره حضرت مهدى(عليه السلام) چنين مى گويد:

«مهدى(عليه السلام) از عترت رسول اكرم و از نسل حضرت فاطمه(عليها السلام)است. جدّش امام حسين و پدرش امام حسن عسكرى، پسر امام على نقى، پسر امام محمّد تقى، پسر امام على رضا، پسر امام موساى كاظم، پسر امام جعفر صادق، پسر امام محمّد باقر، پسر امام زين العابدين على، پسر امام حسين، پسر امام على بن ابى طالب(عليهم السلام) است.

او هم نام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است، مسلمانان در بين ركن و مقام با او بيعت مى كنند. وى در آفرينش چون رسول اكرم و در اخلاق يك درجه پايين تر از اوست; زيرا بديهى است كه كسى نمى تواند در سطح پيامبر اكرم باشد چه آن كه خداى تعالى درباره او فرموده است: (إِنَّكَ لَعَلى خُلُق عَظيم).( [82] )

مهدى، پيشانى گشاده و نورانى و بينى كشيده و باريك دارد. خوشبخت ترين مردمان بعد از ظهور او اهل كوفه مى باشند. او مال را به طور مساوى در بين مردم تقسيم مى كند و به عدالت رفتار مى نمايد، و قضايا را به سرعت فيصله مى دهد . . .

خداوند به وسيله او اسلام را پس از ذلّت به عزّت مى رساند. او جزيه را كنار مى گذارد و با شمشير به سوى خدا دعوت مى كند، هركس نپذيرد كشته مى شود و هركس با او در افتد، زبون مى شود.

از دين خدا آنچه را كه در واقع و حقيقت دين بوده ظاهر مى كند، مذاهب ديگر را از روى زمين بر مى چيند، و در روى زمين چيزى جز دين خالص باقى نمى ماند».( [83] )



[1] ـ اليواقيت والجواهر، ج 2، ص 562، المبحث الخامس والستون; اسعاف الراغبين، حاشيه نور الابصار، ص 154.

[2] ـ امامت و مهدويت، ج 2، ص 315 و 316.

[3] ـ امامت و مهدويّت، ج 2، ص 315 و 316.

[4] ـ كتاب مواليد الائمه ابن ابى الثلج، به ضميمه كتاب غيبت شيخ مفيد ونوادر راوندى در سال 1370 هجرى در نجف اشرف چاپ شده است.

[5] ـ نام فرزندان امام حسن عسكرى(عليه السلام) را به نام هاى محمّد، موسى، فاطمه و عايشه، فقط در اينجا مى بينيم. ساير علماى سنّى اين اسامى را از وى گرفته اند، ولى همان گونه كه مى دانيم، مشهور اين است كه حضرت مهدى يعنى محمّد بن الحسن الحجّة تنها فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است.

[6] ـ مواليد الائمّه، ص 9 ـ 10.

[7] ـ مروج الذهب، ج 4، ص 112.

[8] -التنبيه والاشراف، ص 198 ـ 199.

[9] ـ درباره افسانه سرداب كه اكثر علماى اهل سنّت روى آن تكيه دارند و گاهى به وسيله آن به شيعيان طعنه مى زنند، در آخر همين فصل به تفصيل سخن خواهيم گفت.

[10] ـ المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 182، باب 16 ; كشف الاستار، ص 98.

[11] ـ ينابيع المودّه، ج 3، ص 349 ـ 350.

[12] ـ اين كتاب به ضميمه چهارده مقاله ديگر از او و ساير دانشمندان توسّط آقاى سيّد محمّد باقر سبزوارى، استاد دانشكده الهيات تهران ترجمه و چاپ شده است.

[13] ـ تفسير كبير فخر رازى، ج 1، ص 168، در تفسير سوره حمد، باب 4، مسأله 9، حجّة 5.

[14] ـ بايد توجه داشت كه شيعه هرگز چنين عقيده اى ندارد، در اين مورد مفصلاً سخن خواهيم گفت.

[15] ـ به كتاب «معجم البلدان»، ج 3، ص 200، ش 6202، لفظ «سامرّا» مراجعه فرماييد.

[16] ـ ينابيع المودّه، ج 3، ص 350 ـ 351.

[17] ـ اليواقيت والجواهر، ج 2، ص 562 ـ 563، مبحث 56.

[18] ـ كشف الاستار، ص 49 ـ 50.

[19] ـ كشف الاستار، ص 49 و در چاپ ديگر، ص 81 ـ 83; و المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 205.

[20] ـ ينابيع المودّه، ج 3، ص 353، باب 87، چاپ اسوه، قم.

[21] ـ مطالب السؤول، ص 309 ـ 311.

[22] ـ همان.

[23] ـ ينابيع الموده، ج 3، ص 214، باب 68.

[24] ـ كفاية الطالب، ص 458.

[25] ـ استدلال هاى مشروح و مفصّل و منطقى اين دانشمند را در باب 25 كتاب «البيان في أخبار صاحب الزمان» بخوانيد تا به حقيقت عقيده شيعه درباره مهدى موعود(عليه السلام) به خوبى آگاه شويد.

[26] ـ ينابيع الموده، ج 3، ص 351، صاحب ينابيع المودّه شيخ سليمان قندوزى حنفى مى گويد: اين ابيات را ملاّى رومى در ديوان بزرگش كه به ترتيب حروف هجا سروده، آورده است.

[27] ـ وفيات الاعيان، ج 4، ص 176، ش 562.

[28] ـ قول صحيح و مشهور اين است كه حضرت بقية اللّه(عليه السلام) در شب جمعه نيمه ماه شعبان متولّد شده و در سال 260 هجرى هنگام رحلت پدر بزرگوارش امام حسن عسكرى(عليه السلام) پس از آخرين ديدار عمومى كه بر جنازه پدرش نماز خواند، ناپديد و غايب شد.

[29] ـ تاريخ گزيده، ص 206.

[30] ـ تاريخ الاسلام، ج 19، ص 113، حوادث 51 ـ 60.

[31] ـ العبر في خبر من غبر، ج 1، ص 373.

[32] ـ دانشمندان عامّه و مهدى موعود، ص 80; تاريخ الاسلام، ج 19، ص 113، حوادث 51 ـ 60.

[33] ـ چنان كه در مورد حضرت ابراهيم(عليه السلام) مى فرمايد: (وَإذْ ابْتَلى إِبْراهيم رَبّهُ بِكَلِمات فَأَتَمَّهنّ قالَ إِنّي جاعِلُكَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَمْنِ ذُرِّيَتي قالَ لايَنالُ عَهْدي الظالِمينَ) سوره بقره، آيه 124.

[34] ـ ينابيع المودّه، ج 3، ص 323 ـ 328، باب 82 و بحار الانوار، ج 52، ص 26، ح 19.

[35] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 1 ـ 77; مهدى موعود، ص 719 ـ 841.

[36] ـ تذكرة الخواص، ص 363; كفاية الاثر، ص 67; منتخب الاثر، ص 182; ينابيع المودّه، ج 3، ص 395، باب 94.

[37] ـ تاريخ روضة الصفا، ج 3، ص 59.

[38] ـ با وجود اين كه معروف است كه ملا حسين كاشفى يك فرد سنّى است، و از آثار قلمى او نيز چنين پيداست. با اين حال، نخستين كتابى كه راجع به مصايب شهداى كربلا به زبان فارسى نگاشته شده، همين كتاب روضة الشهداء است كه كلمه «روضه خوان» هم از آن گرفته شده است.

[39] ـ سوره اسراء (بنى اسرائيل)، آيه 81.

[40] ـ روضة الشهداء، ص 519.

[41] ـ حبيب السير، ج 2، ص 100 ـ 113.

[42] ـ الائمة الاثنى عشر، ص 117.

[43] ـ الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179، نقل به اختصار.

[44] ـ اين كه نام پدر بزرگوار امام زمان(عليه السلام) عبداللّه است در حديث صحيح و معتبر نيامده است، و نگارنده در اين باره توضيحى دارد كه در پايان بيانيه معروف علماى حجاز آمده است. جهت اطلاع به آنجا مراجعه فرماييد.

[45] ـ طبق روايات شيعه، همان گونه كه در متن نيز آمده نام مادر آن حضرت «نرجس خاتون» است.

[46] ـ به كشف الاستار، ص 52، و در چاپ ديگر به ص 84 ـ 85 مراجعه فرماييد.

[47] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 306.

[48] ـ ينابيع المودة، ج 3، ص 139، و در چاپ ديگر، ص 472.

[49] ـ نور الابصار، ص 185، طبع اجنو، دار الفكر، 1399 و ص 342، طبع دار الجيل بيروت.

[50] ـ اين جمله را فقط در اينجا مى بينيم، در صورتى كه اكثر اهل سنّت نوشته اند كه امام عصر(عليه السلام)وقتى به سن پنج سالگى رسيد، پدرش وفات يافت، و او در همان سال (260هجرى) در خانه اش غايب شد، و او به هنگام وفات پدرش پنج ساله بود.

[51] ـ امامت و مهدويّت، ج 2، ص 298، پاورقى.

[52] ـ دانشمندان عامّه و مهدى موعود، ص 158.

[53] ـ سوره شورى، آيه 23.

[54] ـ كشف الاستار، ص 43 و در چاپ ديگر، ص 75 ـ 76.

[55] ـ تتمة المنتهى، جلد سوّم منتهى الآمال، ص 368 ـ 369.

[56] ـ كشف الاستار، ص 43، و در چاپ ديگر، ص 76.

[57] ـ روزگار رهايى، ج 1، ص 287 ـ 288.

[58] ـ كشف الاستار، ص 212، ط 3.

[59] ـ المهدى، ص 162 ـ 163.

[60] ـ حلّه، يكى از شهرهاى بزرگ عراق است كه ميان بغداد و كوفه واقع شده است، (لغتنامه دهخدا).

[61] ـ مقدمه ابن خلدون، ج 1، ص 249، فصل 27، چاپ دار الفكر بيروت.

[62] ـ الغدير، ج 3، ص 308 و 309.

[63] ـ دانشمندان عامّه و مهدى موعود(عليه السلام)، ص 39.

[64] ـ روزگار رهايى، ج 1، ص 288.

[65] ـ ديباچه اى بر رهبرى، ص 200 .

[66] - همان، ص 201.

[67] - ديباچه اى بر رهبرى، ص 202 و 203.

[68] - ديباچه اى بر رهبرى، ص 91 ـ 92 .

[69] - انتظار بذر انقلاب، ص 170 ـ 172، به نقل از مجله قانون، سال 1331 سرى مقالات عبدالهادى حائرى.

[70] - او خواهد آمد، ص 43 ـ 44، به نقل از مهدى، دار مستتر، ترجمه محسن جهانسوز، ص 3 ـ 4.

[71] - مقدمه كتاب مهدى موعود، ص 178.

[72] - مفاتيح الجنان، باب زيارات، ذكر صلوات بر آن حضرت.

[73] ـ كتاب التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 343 و بحارالانوار، ج 51، ص 74، ح 27 و بسيارى از كتب حديث.

[74] ـ فصول المهمّه، ص 297 و مسند احمد، ج 3، ص 37، و منابع ديگر حديث. التاج الجامع للاصول، ج 5، كتاب الفتن و علامات الساعة، ص 343.

[75] ـ المهدي الموعود المنتظر، ج 1، ص 94، ح 90، و بحارالانوار، ج 51، ص 78.

[76] - منتخب الاثر، ص 171، ح 90، دلائل الامامه طبرى، ص 256.

[77] ـ بحارالانوار، ج 51، ص 133، ح 4، منتخب الاثر، ص 205، ح 4 ; كفاية الأثر، ص 232 و كمال الدين صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 434، باب 30، ح 3.

[78] ـ كافى، ج 8، ص 396، ح 597 ; و بشارة الاسلام، ص 246.

[79] - روزگار رهايى، ج 1، ص 374.

[80] ـ بحارالانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ; و كمال الدين، ج 3، ص 40، ح 7، باب 34.