ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)
از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان

سيد اسد اللّه هاشمى شهيدى

- ۲ -


9 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك اعتقاد اصيل مذهبى است

ترديدى نيست كه عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)، يك اعتقاد اصيل دينى و مذهبى مى باشد كه ريشه هاى محكم و استوار آن، در تمام اديان الهى و كتاب هاى آسمانى قرار داشته و جزء عقايد قطعى و ديرين مسلمانان و همه پيروان اديان عالم است.

بر خلاف تصوّر برخى از بيمار دلان كه مى پندارند مسأله «مهدويّت» و انتظار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)براى مرهم نهادن بر زخم هاى جانكاه بشريّت و اختلافات جهان اسلام پس از رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، يا ساخته و پرداخته «شيعيان» است، اين مسأله اختصاص به اسلام و تشيّع ندارد; بلكه مسأله «مهدويّت» كه در واقع همان هقيده به ظهور يك منجى بزرگ آسمانى است، يك عقيده مشترك جهانى و يكى از حسّاس ترين فرازهاى عقيدتى اديان و مذاهب و از آمال و آرزوهاى ديرين بشريّت است كه در تاريخ خلقت بشر، عمرى به درازاى عمر آفرينش انسان و در اسلام، عمرى به درازاى عمر اسلام دارد.

بر اساس نويدهاى فراوانى كه در رابطه با ظهور يك «منجى بزرگ» در كتب مذهبى اهل اديان آمده، و تمام انبياى بزرگ الهى به عنوان جزيى از رسالت خود در هر زمان، ظهور يك مصلح جهانى را در پايان جهان به مردم وعده داده اند، جاى هيچ گونه شكّ و ترديد نيست كه عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك مسأله اعتقادى اصيل و ريشه دارى است كه از اعماق وجود انسانها سرچشمه گرفته و توسّط پيامبران و سفيران الهى به مردم با ايمان جهان ابلاغ گرديده و نشانه هاى ظهورش به روشنى بازگو شده است.

«درجاى خود ثابت شده است كه اعتقادات دينى در فطرت بشر ريشه قطعى دارند و از اين لحاظ، ميان تعاليم دينى و خواسته هاى درونى انسان هماهنگى كامل وجود دارد، و در حقيقت تعاليم دينى، تعيين كننده و تأمين كننده خواسته هاى بشر و تكميل كننده خلقت انسان است.

به اين معنى، عقيده دينى در ژرفاى فطرت بشر جا دارد و در درون بشر يك خواسته و ميل باطنى است، گرچه اين ميل باطنى و خواسته درونى، همانند اميال ديگر انسان، در شرايط گوناگون، كم و زياد مى شود و شدّت و ضعف پيدا مى كند، ولى اصل خواسته ممكن نيست به كلّى از بين برود».( [1] )

آنچه از آيات شريفه قرآن كريم و روايات اسلامى استفاده مى شود اين است كه «دين»، جزء نهاد بشر و خمير مايه ذات و وجود اوست كه خداوند عالم، بشر را توأم با آن آفريده و از او قابل انفكاك نيست، ولى انسان ها فقط كليّات آن را از قبيل توحيد، پى بردن از علّت به معلول وشكر منعم ـ درك مى كنند و درك جزئيات آن، نياز به بعثت انبيا و آمدن پيامبران الهى دارد كه با توضيح، تبيين و تبليغ آنها انسان به فطرى بودن دين بيش از پيش متوجّه مى شود.

قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

(فَأقِمْ وَجْهَكَ للِدّينِ حَنيِفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِكَ الدّينُ القَيِّمُ)( [2] )

«به دين خالص پروردگار كه بدان مايلى روى آور، به آن فطرت پاكى كه خداوند تمام بشر را از آن آفريده است، دگرگونى در آفرينش خدا نيست، اين است دين محكم و آيين استوار».

از اين آيه شريفه به خوبى استفاده مى شود كه دين و آيين به طور كلّى، يك امر فطرى و طبيعى بوده و جزء ذات و نهاد بشر است كه خداوند آدمى را توأم با آن آفريده و هرگز از او جدا نمى شود.

پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نيز در حديثى مى فرمايد:

«كلُّ مولود يولد على الفطرة، حتّى يكون أبواه يُهوّدانهِ و يُنصّرانه»( [3] )

«هر مولودى با فطرت اسلام از مادر ـ متولّد مى شود، و اين پدر و مادر است كه او را يهودى يا نصرانى مى كند».

از اين حديث شريف استفاده مى شود كه اساس اوّليه پذيرش دين، در فطرت تمام كودكان بشر وجود دارد، و پدران و مادران كه مربّيان اصلى فرزندان هستند، از اين سرمايه فطرى استفاده مى كنند و فرزندان خود را به آيينى كه مايلند متديّن و به راهى كه در نظر دارند سوق مى دهند.

اگر اصل تقاضاى مذهب در فطرت بشر نبود و سرشت آدمى درخواست آن را نداشت، عرضه مذهب هاى مختلف از طرف پدران و مادران بى فايده بود و بشر هرگز يك عمر، دين و آيينى را با عشق و علاقه نمى پذيرفت، و بدون چون و چرا از آن پيروى نمى نمود.

به هر حال، يكى از وظايف بزرگ پيامبران الهى بيدار كردن فطرت هاى بشر و به كار انداختن سرمايه هاى معنوى انسان است. آنها آمده اند تا بشر را به اداى پيمان فطرت وادارند و نعمت هاى فراموش شده خدا را به مردم يادآورى كنند و با فعاليّت هاى تبليغى خود، نيروهاى نهفته عقل مردم را برانگيخته و به كار اندازند، چنان كه اميرمؤمنان(عليه السلام)ضمن خطبه اى درباره بعثت انبيا(عليهم السلام) مى فرمايد:

«فبعث (اللّه) فيهم رسله، وواتر إليهم أنبيائه، ليستأدوهم ميثاق فطرته، ويذكّروهم منسيّ نعمته، ويحتجّوا عليهم بالتبليغِ، و يثيروا لهم دفائن العقول...».( [4] )

«خداوند تبارك و تعالى، پيغمبران خود را در بين مردم برانگيخت و آنان را پى در پى فرستاد تا عهد و پيمان خداوند را كه جزء ذات و جبلّى آنان بود از آنها بخواهند، و نعمت فراموش شده الهى توحيد فطرى ـ را به آنان يادآور شوند، و از راه تبليغ با مردمان گفت و گو نمايند، و افكار و عقول پنهانى آنها را كه بر اثر ضلالت و گمراهى در زير غبار كفر و جهل پوشيده و مستور گرديده، به كار اندازند».

بنابراين، از آنجايى كه عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و يا به تعبير ديگر، عقيده به ظهور يك «منجى بزرگ آسمانى»، از مسايل قديم اديان و اسلام است و در تمام كتب مقدّسه اهل اديان و مذاهب مختلف جهان و به ويژه در اسلام به صورت گسترده اى عنوان گرديده و دامنه آن به حدّى است كه حتّى شعاع آن در بين «مكاتب» و مردم غير مذهبى نيز ديده مى شود، معلوم مى شود كه اين مسأله مهمّ و حياتى همانند مسأله عقيده به ذات اقدس حضرت احديّت، يك عقيده اصيل دينى و مذهبى، و يك ميل باطنى و درونى است كه در ژرفناى فطرت بشر جا دارد و هر زمان كه بشريّت بر اثر ظلم و ستم ستمكاران به ستوه آيد و جانش به لب رسد و راه نجاتى نيابد، انتظار ظهور آن يگانه مصلح الهى در دلش زنده مى شود و او را به جست و جوى رهبر و راهنما بر مى انگيزد.

به همين جهت است كه هم اديان و مذاهب مختلف و هم دين مبين اسلام به اين ميل باطنى و خواسته درونى توجّه خاصّى مبذول داشته و ظهور يك رهبر الهى و منجى آسمانى را در پايان جهان به پيروان خود وعده داده اند.

نويدهاى ظهور «منجى موعود» كه در روايات اسلامى به عنوان «مهدى موعود» آمده است، قرنها پيش از اسلام، از زبان پيامبران «اولوا العزم(عليهم السلام)» بازگو شده، و حدّ اقل در حدود 60 قرن 6000 سال پيش ـ اين نويدها دست به دست گشته تا امروز به دست ما رسيده است.

نويدهاى «منجى موعود» و يا به تعبير ديگر: «مصلح جهانى موعود»، مربوط به امروز و ديروز و ده قرن قبل و بيست قرن قبل و يا مخصوص اين دين و آن دين و اين ملّت و آن ملّت نيست; بلكه از زمان هاى خيلى دور، بين ملّتها و پيروان اديان شايع بوده است.

نكته شايان توجّهى كه در اينجا لازم است تذكّر دهيم اين است كه تا كنون تعداد زيادى از اين نويدها كه به عنوان نشانه هاى ظهور از زبان پيامبران الهى بازگو شده، دقيقاً طبق وعده هاى انبيا تحقّق يافته، و در عصر ما نيز برخى از آنها در حال تحقّق يافتن است.

جالب توجّه اين كه ده ها نشانه از نشانه هاى فراوانى كه توسّط رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)و امامان اهل بيت(عليهم السلام) در چهارده قرن قبل به عنوان مقدّمه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)براى اُمّت اسلامى بيان شده است، يكى پس از ديگرى، در روزگار ما تحقّق مى يابد، و ما امروز تحقّق تعدادى از آنها را با چشم خود مى بينيم.

10 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) اختصاص به اسلام ندارد

اسناد و مدارك موجود تاريخى نشان مى دهد كه اين اعتقاد، يك اعتقاد جهانى و همگانى و عالم گير است و منحصر به اسلام و مذهب تشيّع و يا حتّى منحصر به مذاهب شرقى و غربى نيست. براى اثبات اين مدّعا كافى است تنها به يك نمونه از اعترافات يكى از خاورشناسان متعصّب يهودى اشاره كنيم:

گلدزيهر، خاور شناس و يهودى متعصّب، درباره جهانى بودن مسأله انتظار و عموميّت انتظار اقوام مختلف براى ظهور يك «منجى بزرگ» مى گويد:

«اعتقاد به بازگشت و ظهور «منجى موعود»، اختصاص به اسلام ندارد... پندارهاى مشابهى را مى توان در ميان اقوام ديگرى نيز، به فراوانى يافت...

بنابر اعتقاد «هندوايسم»، «ويشنو» در حالى كه بر اسبى سفيد سوار است و شمشيرى از شعله آتش به دست دارد، در پايان دوره كنونى جهان، به عنوان «كال كى» ظاهر خواهد شد و سرزمين «آريا» را از دست ستمگران غاصب كه منظور اقوام فاتح مسلمانند ـ رهايى خواهد بخشيد.

در ميان اقوام مغول، تا امروز (1910م) اين عقيده شايع است كه «چنگيزخان» پيش از مرگ خود، وعده كرده است كه در هشت يا نُه قرن ديگر از نو، باز در زمين ظاهر خواهد شد و مغولان را از زير يوغ «چينيان» نجات خواهد داد.

در ميان اقوام شرقى و غربى، حتّى در ميان سرخ پوستان آمريكا، پندارهاى مشابهى درباره بازگشت يا ظهور «منجى موعود» پديد آمده است»( [5] ).

عقيده به ظهور يك «مصلح بزرگ جهانى»، در نزد بسيارى از جوامع قديمى ديده مى شود. اين عقيده كه در واقع همان «انتظار فرج» مسلمانان است، داراى ابعاد گوناگون فلسفى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و مذهبى است كه در زمينه آن، صاحبان اديان و مذاهب، فيلسوفان و جامعه شناسان، روانكاران و روانشناسان و طرفداران احزاب و مكاتب، بحث بسيار كرده اند. و از اين رو:

«يهودى، از همه فرقه هاىش، در انتظار ظهور مسيح موعود است كه عدالت واقعى را در آخر الزمان در سرتاسر جهان برقرار نمايد.

مسيحى، از همه گروه هايش، در انتظار بازگشت مسيح پاك است كه شالوده عدالت را در آخرالزمان در پهنه گيتى استوار سازد.

مسلمان، از همه مذاهب مختلفش، در انتظار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و بازگشت حضرت عيسى(عليه السلام)است كه حكومت عدل واقعى را در آخرالزمان در سراسر جهان از كران تا كران بنيان نهند».( [6] )

به اميد آن روز.


بخش دوّم

نويد اسلام درباره ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)

شامل:

1 ـ مهدى موعود(عليه السلام) از ديدگاه اسلام

2 ـ مهدى موعود(عليه السلام) از ديدگاه شيعه

3 ـ مهدى موعود(عليه السلام) از ديدگاه اهل سنّت

4 ـ ويژگى هاى حضرت مهدى(عليه السلام) در روايات

5 ـ تعداد روايات وارده درباره حضرت مهدى(عليه السلام)

در بحث هاى گذشته از ظهور يك مصلح بزرگ جهانى براى ريشه كن ساختن ظلم و فساد سخن گفتيم و به اينجا رسيديم كه پيش بينى چنين قيامى چه از نظر دين و مذهب و چه از نظر فطرت و طبيعت و چه از نظر عقل و منطق كاملا امكان پذير است.

اكنون مى خواهيم ببينيم آن شخصيّت بى نظيرى كه تحقّق بخش اهداف ديرينه همه انبيا و اولياى الهى است، و با ظهور مبارك خود همه جهان را نورانى مى كند، چگونه شخصيّتى است؟ براى دانستن و پى بردن به حقيقت اين موضوع لازم است مقدّمه كوتاهى را بيان نماييم و آن اين كه:

براى تحقّق بخشيدن به يك نظام جامع و كامل ـ و حتّى اداره اُمور يك خانواده چند نفرى ـ نخستين چيزى كه لازم است «مديريّت و رهبرى» صحيح است; زيرا مسلّم است كه هيچ جامعه اى بدون رهبر و هيچ كاروانى بدون كاروان سالار و هيچ لشكرى بدون فرمانده، دوام و بقا نخواهد داشت و همه چيز در گرو وجود مديريّت و رهبرى صحيح است. بنابراين، شكّى نيست كه براى ايجاد نظم كامل جهانى و تسلّط بر قدرتهاى كوچك و بزرگ استكبارى و برقرارى عدالت و امنيّت عمومى، وجود رهبرى آگاه و دانا و توانا و مصون از خطا و گناه كه از هر نظر احاطه كاملى بر كلّ جهان داشته و به يك قدرت بى نهايت متّكى باشد، لازم است.

با توجّه به اين مقدّمه، از آنجايى كه نظام «امامت و رهبرى» در اسلام، يك نظام الهى و دارنده مقام امامت، داراى يك مقام و منصب الهى است و «امام»، رهبر دينى، فكرى و سياسى مسلمانان و خليفه خدا در زمين و ولىّ امر مسلمين است، ترديدى نيست كه ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) براى به ثمر رساندن اهداف توحيدى اسلام و تحقّق بخشيدن به تمام وعده هاى قرآن و تشكيل حكومت واحد جهانى، يك امر كاملاً ضرورى و منطقى است; زيرا او آخرين حجّت خدا و تنها امام معصومى است كه نويد ظهور مباركش در قرآن و روايات اسلامى و كتاب هاى آسمانى به مردم داده شده است.

اينك براى اين كه اين موضوع كاملاً مشخّص شود و معلوم گردد كه اسلام براى احراز مقام رهبرى در حكومت الهى، چگونه شخصيّتى را معرّفى كرده است، مسأله مهدويّت و عقيده به ظهور آن يگانه مصلح بزرگ جهانى را از ديدگاه اسلام و مسلمانان و منابع اسلامى منابع شيعه و اهل سنّت ـ بررسى مى كنيم.

1 ـ مهدى موعود(عليه السلام) از ديدگاه اسلام

دين مبين اسلام به عنوان دين خاتم و آخرين دين جامع و كامل آسمانى، از نخستين روزهاى طلوع كه غريبانه سر از افق مكّه بيرون آورد و نمى توانست در زير بار گران شكنجه هاى طاقت فرساى كفّار قريش و مشركان مكّه كمر راست كند، با ديدى وسيع، عميق و جدّى به مسأله «مهدويّت» و آينده بشر نگريسته و به مسلمانان نويد «نيك فرجامى» در آينده تاريخ داده است.

طبق متون اصيل اسلامى، رسول گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)در همان عصر غربت و دوران تنهايى خويش و در روزگارى كه هيچ كس باور نداشت كه آئين توحيد و يكتاپرستى از مرز جزيرة العرب فراتر رود، از پيروزى اسلام و آينده جهان و سرانجام بشر سخن مى راند.

شاهد صادق اين گفتار، آيات متعددى است كه در قرآن كريم وارد شده و پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و پيشوايان معصوم(عليهم السلام) آنها را به وجود مقدّس مهدى موعود(عليه السلام)و زمان ظهور مبارك آن حضرت تفسير و تأويل نموداند.

علاوه بر اين، در ضمن صدها حديث معتبر و متواتر كه بزرگان و محدّثان شيعه و سنّى در منابع موثّق خود آورده اند، به معرّفى مهدى موعود(عليه السلام) و پايه گذار حكومت واحد جهانى پرداخته اند.

اينك براى اين كه معلوم شود مسأله مهدويّت در اسلام تا چه اندازه اهميّت دارد پيرامون عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از ديدگاه شيعه و سنّى توضيح مى دهيم و به برخى از رواياتى كه درباره اهميّت اين موضوع در منابع موثّق شيعه و سنّى آمده است اشاره مى كنيم; آنگاه درباره ويژگى هاى حضرت مهدى(عليه السلام) در روايات و تعداد روايات رسيده در موضوع ظهور، مطالبى را به طور اختصار تحت چند عنوان مى نگاريم.

2 ـ مهدى موعود(عليه السلام) از ديدگاه شيعه

از نظر «شيعه»، مسأله مهدويّت و نويد ظهور مهدى موعود(عليه السلام) يكى از مسايل بسيار حياتى اسلام به شمار مى رود و به اندازه اى اهميّت دارد كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)در رديف وقوع «قيامت» و تكذيب و تصديقش در رديف تكذيب و تصديق رسول اكرم مى باشد.

در اين باره روايات فراوانى از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) رسيده است كه قسمتى از آنها از نظر خوانندگان مى گذرد:

پيامبر اكرم مى فرمايد:

«من أنكر القائم من ولدي فقد أنكرني»( [7] )

«هركس كه قائم(عليه السلام) از فرزندان مرا انكار كند به راستى كه مرا انكار كرده است».

و در حديث ديگر مى فرمايد:

«من أنكر القائم من ولدي في زمان غيبته مات ميتةً جاهليةً».( [8] )

«هركس كه مهدى قائم(عليه السلام) از فرزندان مرا در زمان غيبتش انكار كند به مرگ جاهليّت از دنيا رفته است».

و در حديث ديگرى آمده است كه فرمود:

«من أطاعه أطاعني، و من عصاه عصاني، و من أنكره في غيبته فقد أنكرني، و من كذّبه فقد كذّبني، ومن صدّقه فقد صدّقني».( [9] )

«آن كس كه او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده است و آن كس كه با او مخالفت ورزد با من مخالفت ورزيده است و آن كس كه در دوران غيبتش او را انكار كند مرا انكار كرده است و آن كس كه او را تكذيب نمايد مرا تكذيب نموده است و آن كس كه او را تصديق كند مرا تصديق كرده است».

و در حديثى ديگر مى فرمايند:

«لا تقوم الساعة حتّى يقوم القائم الحقُّ منّا وذلك حين يأذن اللّه عزّ وجلّ له و من تبعه نجا، و من تخلّف عنه هلك، اللّه اللّه عباد اللّه! فأتوه ولو على الثلج، فإنّه خليفة اللّه عزّوجلّ وخليفتي».( [10] )

«قيامت برپا نمى شود تا هنگامى كه قائمى از ما به حقّ قيام كند. و اين هنگامى است كه خداى تعالى اذن ظهورش دهد، كسى كه از او پيروى كند نجات مى يابد، و كسى كه از او تخلّف كند هلاك مى شود، از خدا بترسيد، اى بندگان خدا! هركجا باشيد او را دريابيد، اگرچه مجبور شويد بر روى برف حركت كنيد، كه او خليفه خداى تبارك و تعالى و جانشين من است».

اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد:

«لاتخلو الأرض من قائم للّه بحجّة، إمّا ظاهراً مشهوراً، و إمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبيّناته».( [11] )

«زمين هرگز از وجود قائمى كه براى خدا قيام كند و حجّت حقّ را بر پا دارد خالى نخواهد بود، كه يا ظاهر و آشكار است و يا ترسان و نهان، تا حجّتها و دلايل روشن حضرت پروردگار باطل نشود».

امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى فرمايد:

«إنّ الأئمّة منّا، وإنّ الخلافة لاتصلح إلاّ فينا، و إنّ اللّه جعلنا أهلها في كتابه و سنّة نبيّه».( [12] )

«امامان دوازده گانه ـ از ما هستند، و خلافت جز براى ما شايسته نيست، و خداى تعالى ما را در كتاب خود و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) اهل خلافت قرار داده است».

امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:

«قائم هذه الاُمّة هو التاسع من ولدي، وهو صاحب الغيبة، وهو الّذي يقسّم ميراثه وهو حيّ».( [13] )

«قائم اين اُمّت نهمين فرزند منست; اوست كه از ديده ها غايب مى شود و در حالى كه زنده است ميراثش تقسيم مى شود».

امام زين العابدين(عليه السلام) مى فرمايد:

«. . . لاتخلو الأرض إلى أن يقوم الساعة من حجّة ولولا ذلك لم يُعبد اللّه . . .»( [14] )

«...تا روزى كه قيامت برپا شود هرگز روى زمين از حجّت خالى نخواهد بود، و اگر حجّت خدا روى زمين نباشد، خدا پرستيده نمى شود...».

امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:

«من المحتوم الّذي حتّمه اللّه قيام قائمنا، فمن شكّ فيما أقول، لقي اللّه وهو به كافر وله جاحد».( [15] )

«قيام قائم ما از وعده هاى حتمى خداوند است. هركس در اين گفتار كه مى گويم شكّ و ترديد به خود راه دهد، خدا را به حال كفر و انكار ملاقات خواهد كرد».

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

«من أقرّ بجميع الأئمّة وجحد المهدي كان كمن أقرّ بجميع الأنبياء وجحد محمّداً(صلى الله عليه وآله وسلم) نبوّته».( [16] )

«هركس به همه امامان اعتراف كند ولى حضرت مهدى(عليه السلام) را انكار نمايد، مانند كسى است كه به همه پيامبران اعتراف كند ولى نبوّت حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)را انكار نمايد».

امام كاظم(عليه السلام) مى فرمايد:

«من أنكر واحداً من الأحياء فقد أنكر الأموات»( [17] )

«هركس يكى از امامان زنده را انكار نمايد، امامان قبلى را نيز انكار نموده است».

امام جواد(عليه السلام) مى فرمايد:

«إذا مات إبني علي بدا سراج بعده، ثمّ خفي، فويلٌ للمرتاب، وطوبى للغريب الفارّ بدينه»( [18] )

«هنگامى كه پسرم على امام هادى ـ از دنيا برود چراغى بعد از او آشكار مى شود، و سپس مخفى مى گردد. واى بر كسى كه در باره او شكّ و ترديد به خود راه دهد، و خوشا به حال شخص غريبى كه دين خود را برداشته براى حفظ آن ـ از شهرى به شهر ديگر فرار كند».

در فرمايش امام جواد(عليه السلام) منظور از چراغ آشكار، امام حسن عسكرى(عليه السلام) و منظور از چراغ مخفى، حضرت مهدى(عليه السلام) است.

امام حسن عسكرى(عليه السلام) مى فرمايد:

«أما إنّ المقرّ بالأئمّة بعد رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) المنكر لولدي كمن أقرّ بجميع أنبياء اللّه ورسله ثمّ أنكر نبوّة محمّد رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)، والمنكر لرسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم)كمن أنكر جميع الأنبياء، لأنّ طاعة آخرنا كطاعة أوّلنا، والمنكر لآخرنا كالمنكر لأوّلنا»( [19] )

«آگاه باشيد كه هركس به همه امامان بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)اعتراف كند ولى پسرم را انكار نمايد همانند كسى است كه به همه پيامبران اعتراف نموده ولى رسالت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) را انكار نمايد، و هركس كه رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را انكار كند همانند كسى است كه همه پيامبران را انكار نمايد; زيرا اطاعت آخرين ما، اطاعت اوّل ماست، و انكار آخرين ما چون انكار اوّل ماست».

حضرت مهدى(عليه السلام) مى فرمايد:

«من أنكرني فليس منّي، و سبيله سبيلُ ابن نوح».( [20] )

«كسى كه مرا انكار نمايد از من نيست، و راه او راه فرزند حضرت نوح(عليه السلام)است».

از نظر شيعه، مسأله مهدويت و نويد ظهور آن مصلح الهى، يك مسأله كهن و ريشه دار است و سابقه آن به نخستين روزهاى طلوع فجر اسلام و دوران شخص نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) بر مى گردد.

به اعتقاد شيعه، علاوه بر آيات متعددى كه در «قرآن كريم» وارد شده و پيشوايان دينى آنها را به وجود مقدّس «مهدى موعود» تفسير و تأويل كرده اند، صدها حديث معتبر و متواتر از حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) جانشينان آن حضرت صادر شده كه در آنها كليه صفات، خصوصيّات و جزئيات زندگى آن منتظر موعود و اين كه پس از تولّد دو بار غيبت خواهد داشت و پس از غيبت طولانى ظهور خواهد كرد، و با تشكيل حكومت واحد جهانى، جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود بيان شده است.

شيعيان بر اساس روايات عقيده دارند كه مهدى موعود(عليه السلام) سرّى از اسرار حقّ و رازى از رازهاى نهفته خداوند و آخرين برگزيده الهى است كه پس از تولّد از نظرها غايب شده است و بعد از مدّت زمانى طولانى ظهور مى نمايد و او حجّة اللّه، خليفة اللّه و بقيّة اللّه است.

مهدى موعود(عليه السلام) از نسل پاك پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و از على و زهرا(عليهما السلام) و نهمين نفر از فرزندان امام حسين(عليه السلام) و فرزند بلا فصل امام حسن عسكرى(عليه السلام)است.

شيعيان دوازده امامى عقيده دارند كه حضرت مهدى(عليه السلام)همنام و هم كنيه پيامبر و هم اكنون زنده است و هنگامى كه خداوند اذن ظهورش دهد قيام مى كند و زمين را پر از عدل و داد مى نمايد.

شيعيان، طبق وعده هاى انبياى سلف(عليهم السلام) و نويدهاى كتب مذهبى، و وعده هاى صريح قرآن كريم عقيده دارند كه:

آنگاه كه اخلاق و معنويّت از ميان بشر رخت بربندد و ظلم و ستم فراگير شود و اسباب ظهور مهيا گردد، حضرت مهدى(عليه السلام) به فرمان حقّ قيام مى كند و دنيا را پر از عدل و داد مى نمايد و به همه رنج ها پايان مى دهد.

شيعيان بر اساس عقل، وجدان، كتاب و سنّت عقيده دارند كه با ظهور ولىّ خدا و آمدن موعود مكتبها و رهايى بخش انسانها هيچ حكومت باطلى روى زمين باقى نمى ماند; بلكه همه مكتب هاى موجود و حكومت هاى مقتدر زمان يكى پس از ديگرى از بين رفته و متلاشى مى گردند، مرزهاى جغرافيايى بين كشورها برداشته مى شوند; مظاهر شرك، كفر، الحاد و بى عدالتى از بين مى روند، عدالت اجتماعى تأمين مى گردد، هر حقّى به صاحب حقّ مى رسد، همگان در رفاه و آسايش زندگى مى كنند، از ظلم و ستم و بى عدالتى خبرى نيست، و در سرتاسر جهان هستى، تنها يك نظام حكومت مى كند كه آن هم نظام عادلانه اسلام و احكام نجات بخش آسمانى قرآن كريم است.

جعلنا اللّه من أنصاره و الفائزين بلقائه.

3 ـ مهدى موعود(عليه السلام) از ديدگاه اهل سنّت

ممكن است بعضى از افراد ناآگاه تصوّر كنند كه عقيده به ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) از مختصات شيعه و تمام منابع و مدارك آن هم مربوط به شيعه و راويان روايات مربوط به ظهور نيز همه دانشمندان و بزرگان و علماى شيعه مى باشند، ولى بايد توجه داشت كه:

عقيده به ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) از مختصات شيعه و منحصر به شيعه نيست و بسيارى از فرقه هاى اسلامى در اين عقيده و مرام با هم اتفاق نظر دارند و آن را جزء عقايد قطعى و مسلم خود مى دانند.

ايمان و عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در اسلام به قدرى اصيل و ريشه دار و با اهميّت است كه از ديدگاه دانشمندان و بزرگان اهل سنّت نيز مانند شيعيان ـ يكى از ضروريّات دين مبين اسلام به شمار مى رود و منكر آن از آيين اسلام بيرون است.

در اين باره علماى اهل سنّت از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده اند كه آن حضرت فرمود:

«من كذّب بالمهدي فقد كفر»( [21] )

«هركس مهدى(عليه السلام) را انكار كند به راستى كافر است».

گروهى ازعلماى اهل سنّت به مضمون اين حديث فتوا داده اند، و در اين باب ، شيخ سليمان قندوزى حنفى، در كتاب «ينابيع المودّة» از كتاب «فرائد السمطين»، از جابر بن عبداللّه انصارى روايت كرده است كه پيامبر اكرم فرمود:

«من أنكر خروج المهديّ فقد كفر بما اُنزل على محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)».( [22] )

«هر كه ظهور مهدى(عليه السلام) را انكار كند، به آنچه بر محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)نازل شده، كفر ورزيده است».

احاديث حضرت مهدى(عليه السلام) علاوه بر كتب شيعه در بسيارى از كتب معروف اهل سنّت نيز آمده است. در اكثر اين كتابها، از اوصاف و خصوصيّات نسبى و زندگى حضرت مهدى(عليه السلام)، علايم ظهور، محلّ بيعت، تعداد اصحاب، مكان ظهور و ديگر ابعاد مربوط به آن حضرت نيز سخن رفته است.

به علاوه، در 35 كتاب از كتب اين دانشمندان تصريح شده كه مهدى(عليه السلام)فرزند بلا فصل امام حسن عسكرى(عليه السلام) است و حتّى عدّه زيادى از آنها نيز اعتراف كرده اند كه اين احاديث يعنى احاديث مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام) ـ از احاديث مشهور يا از احاديث متواتر است.

اينك ما وجدان پاك افراد منصف را «حَكَم» قرار داده، به طور اختصار دور نمايى از اين اعتقاد را كه در منابع و مدارك معتبر اهل سنّت و حتّى در «صحاح ستّه» كه معروف ترين و معتبرترين كتب روايى آنهااست ـ نيز آمده است، از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم:

يكى از كتاب هاى معتبر اهل سنّت، كتاب «مسند احمد بن حنبل»( [23] ) مى باشد. كتاب «مسند أحمد حنبل» كهن ترين ومعتبرترين مدرك حديث اهل سنّت مى باشد. در اين كتاب مجموعاً 136 حديث درباره حضرت مهدى(عليه السلام)روايت شده است.

پس از او، محمّد بن اسماعيل بخارى،( [24] ) با همه تعصّبى كه نسبت به امامان اهل بيت(عليهم السلام)داشته است در كتاب «صحيح» خود) (كتاب الاحكام) احاديث دوازده جانشين پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را كه همگى از قريش خواهند بود و عزّت و سربلندى اسلام به وجود آنها بستگى خواهد داشت، نقل كرده است.

به علاوه، بخارى در همان كتاب خود، در «كتاب الانبياء»، باب نزول عيسى بن مريم(عليه السلام)، از همكارى حضرت عيسى(عليه السلام) با حضرت مهدى(عليه السلام) سخن گفته است.

در همان عصر، مسلم بن حجّاج نيشابورى (متوفّاى سال 261هجرى) با اين كه مانند «بخارى» اصرار دارد كه نامى از حضرت مهدى(عليه السلام) نبرد، در كتاب «الفتن واشراط الساعة» و باب نزول عيسى(عليه السلام) از كتاب صحيح خود، كه دوّمين كتاب «صحاح» أهل سنّت به شمار مى رود، قسمتى از روايات مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام) را نقل كرده است.

بعد از او، ابن ماجه قزوينى (متوفّاى سال 275 هجرى) در كتاب «سنن» خود كه آن كتاب نيز يكى از كتب صحاح اهل سنّت است ـ احاديث مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام) را در بخش مخصوصى به نام «باب خروج المهدى(عليه السلام)» آورده است.

در همين عصر، ابو داوود سيستانى (متوفّاى سال 275هجرى) نيز در كتاب «سنن» خود كه از كتب «صحاح ستّه» مى باشد ـ روايات مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام) را در بخشى از آن كتاب به عنوان: «كتاب المهدى(عليه السلام)» بيان داشته است.

باز در همين عصر، محمّد بن عيساى ترمذى (متوفّاى سال 279هجرى) در كتاب «سنن» خود كه آن هم يكى از كتب صحاح است ـ در كتاب «الفتن، باب ما جاء في المهدي(رضي الله عنه)» روايات مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام)را روايت نموده است.

اين شش محدّث نامى اهل سنّت كه سرآمد همه محدّثان و دانشمندان آنها مى باشند، روايات مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام)را از: عمر بن خطّاب، عبداللّه بن مسعود، عبداللّه بن عبّاس، ثوبان، جابر بن عبداللّه انصارى، جابر بن سمره، عبداللّه بن عمر، عبداللّه بن عمرو بن عاص، أنس بن مالك، ابوسعيد خدرى، اُمّ سلمه همسر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ و غير اينها نقل كرده اند.( [25] )

به هر حال، آنچه از مجموع منابع تاريخى و حديثى اهل سنّت استفاده مى شود اين است كه: مسأله ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) مورد اتفاق و اجماع مسلمين است; از اين رو، در هر عصرى كتاب هايى در مسائل مختلف مهدويّت نوشته شده، به طورى كه هم اكنون بيش از پنجاه جلد كتاب مستقل از علماى اهل سنّت درباره حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) در دسترس قرار دارد كه اين خود نشانه اهميّت مسأله مهدويّت در نزد مسلمانان است.

استاد «على محمد على دخيّل» اسامى 205 كتاب از بزرگان علماى سنّى را در كتاب نفيس خود «الامام المهدى(عليه السلام)» آورده است كه سى نفر از آنها مستقلاً در باره حضرت ولى عصر(عليه السلام) كتاب نوشته اند، و 31 نفرشان فصلى را در كتاب هاى خود به روايات حضرت مهدى(عليه السلام) اختصاص داده اند، و 144 نفرشان به تناسب هاى مختلف، روايات مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام) را در كتاب هاى خود آورده اند.( [26] )

اكنون نمونه هايى از اين احاديث را كه در معتبرترين كتب روايتى اهل سنّت و حتّى در برخى از «صحاح ششگانه» آمده است، در اينجا نقل مى نماييم.

1 ـ امام احمد حنبل، در كتاب «مسند» خود، از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه فرمود:

«اُبشّركم بالمهدي، يُبعث في اُمّتي على اختلاف من الناس و زلازل، فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما مُلئت جوراً و ظلماً يرضى عنه ساكن السماء والأرض، يقسّم المال صحاحاً.

فقال له رجل: ما صحاحاً؟

قال(صلى الله عليه وآله وسلم): بالسويّة بين الناس.

قال: ويملأ اللّه قلوب اُمّة محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) غنىً، ويسعهم عدله حتّى يأمر منادياً فيقول: من له في مال حاجة؟ فما يقوم من الناس إلاّ رجلٌ، فيقول: إئتِ السادن يعني الخازن ـ فقل له: إنّ المهدي يأمرك أن تعطيني مالاً، فيقول له: احث حتّى إذا جعله في حجره وأبرزه ندم فيقول: كنت أجشع اُمّة محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) نفساً أو عجز عنّي ما وسعهم.

قال: فيردّه فلا يقبلُ منه فيقال له: إنّا لا نأخذ شيئاً أعطيناه».( [27] )

«شما را به ظهور مهدى(عليه السلام) بشارت مى دهم، او در ميان اُمّت من برانگيخته مى شود، ظهور وى پس از اختلاف زياد و تزلزل و عدم امنيّت خواهد بود. پس از ظهور، زمين را پر از عدل و داد مى كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است. ساكنان آسمانها و زمين از او راضى مى شوند، و اموال را به طور صحيح تقسيم مى كند.

مردى پرسيد: معنى صحيح چيست؟

فرمود: مال را به طور مساوى در ميان مردم تقسيم مى نمايد.

سپس فرمود: خداوند دلهاى پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را پر از بى نيازى مى كند، و عدالت مهدى(عليه السلام) همه جا را فرا مى گيرد، تا آنجا كه دستور مى دهد كسى با صداى بلند اعلام كند: هركس نياز مالى دارد برخيزد. هيچ كس اظهار نياز نمى نمايد جز يك نفر.

امام دستور مى دهد نزد خزينه دار برود و به او بگويد: مهدى(عليه السلام) به تو فرمان مى دهد كه مالى در اختيار من قرار دهى.

خزينه دار مى گويد: بگير، و دامن او را پر مى كند. چون در اختيار او قرار مى گيرد پشيمان مى شود كه چرا آزمند و حريص شده است. لذا مال را بر مى گرداند، ولى خزينه دار نمى پذيرد و مى گويد: ما آنچه را كه بخشيديم پس نمى گيريم».

همچنين امام احمد حنبل، در كتاب «مسند» خود از ابوسعيد خدرى نقل مى كند:

«قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): تملأ الارضُ ظلماً و جوراً، ثمّ يخرج رجل من عترتي يملك سبعاً أو تسع ـ فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً».( [28] )

«پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هنگامى فرا مى رسد كه زمين پر از ظلم و جور شود، آن وقت مردى از خاندان من قيام مى كند هفت يا نُه ـ سال در روى زمين حكومت مى كند، و زمين را پر از عدل و داد مى نمايد».

2 ـ محمّد بن اسماعيل بخارى، نامى ترين محدّث اهل سنّت در كتاب «صحيح» خود از ابوهريره نقل مى كند:

«قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): كيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيكم وإمامكم منكم؟».( [29] )

«پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چگونه خواهيد بود هنگامى كه عيسى بن مريم(عليه السلام)در ميان شما نازل شود و امام شما از ميان خود شما باشد؟».

همچنين «بخارى» در كتاب «صحيح» خود، از سعيد بن مسيّب، از ابوهريره نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«والّذي نفسي بيده! ليوشكنّ أن ينزل فيكم ابن مريم حكماً عدلاً، فيكسر الصليب ويقتل الخنزير ويضع الجزية ويفيض المال حتّى لايقبله أحد حتّى تكون السجدةُ الواحدة خيراً من الدنيا وما فيها».

«به خداى بزرگ سوگند! به يقين پسر مريم به عنوان داورى دادگر در ميان شما نازل خواهد شد. صليب را خواهد شكست، و خوك را از ميان خواهد برد، و جزيه را كنار خواهد گذاشت، و به قدرى ثروت خواهد بخشيد كه ديگر كسى نپذيرد. در آن روزگار، يك سجده براى خدا بهتر از همه دنيا و هرچه در آن است خواهد بود».

3 ـ مسلم بن حجّاج نيشابورى در كتاب «صحيح» خود كه دوّمين كتاب معروف از كتب «صحاح» اهل سنّت است ـ از ابو سعيد خدرى و جابر بن عبداللّه انصارى نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«يكون في آخر الزمان خليفة يقسم المال ولايعدّه».( [30] )

«در آخر الزمان خليفه اى مى آيد كه مال را به طور مساوى ـ تقسيم مى كند و آن را نمى شمارد».

همچنين «مسلم» در كتاب «صحيح» خود، از جابر بن عبداللّه انصارى نقل مى كند كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«يكون في آخر اُمّتي خليفة يحثي المال حثياً، لايعدّه عدداً».( [31] )

«در پايان روزگار اُمّت من، خليفه اى مى آيد كه مانند سيل بخشش مى كند و آن را نمى شمارد».

4 ـ ابن ماجه در كتاب «سنن» خود، فصل «ابواب الفتن»، باب خروج المهدي(عليه السلام) از قول على بن ابى طالب(عليهما السلام) آورده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«المهديّ منّا أهل البيت، يصلحهُ اللّهُ في ليلة»( [32] )

«مهدى از ما اهل بيت است، و خداوند يك شبه او را آماده قيام مى كند»

و نيز ابن ماجه در «سنن» خود آورده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«ما اهل بيتى هستيم كه خداوند به جاى اين دنيا، آخرت را براى ما برگزيده است. همانا اهل بيتم پس از من دچار آوارگى، سختى و گرفتارى خواهند گرديد، تا اين كه گروهى از مشرق برخيزند كه با خود پرچم هاى سياه دارند، آنها حقّ (و يا خير) رامى طلبند كه به آنها داده نمى شود، پس مى جنگند و پيروز مى شوند و هرچه بخواهند به آنها داده مى شود ولى آنها نمى پذيرند و زير بار نمى روند ـ تا اين كه حكومت را به دست مردى از اهل بيتم بسپارند كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد. پس هركه آن زمان را دريابد به سوى آنان بشتابد، هرچند چهار دست و پا بر روى برف و يا يخ به سوى آنان برود».( [33] )

5 ـ ابو داوود سيستانى در كتاب «سنن» خود كه يكى از كتب «صحاح ششگانه» است ـ از ابى الطفيل از على(عليه السلام)نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«لو لم يبق من الدهر إلاّ يوم لبعث اللّه رجلاً من أهل بيتي، يملأها عدلاً كما ملئت جوراً».( [34] )

«اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند مردى از اهل بيت مرا بر انگيزد تا زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد».

همچنين ابو داوود در كتاب «سنن» خود، از ابوسعيد خدرى نقل مى كند:

«قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): المهديُّ منّي، أجلى الجبهة، أقنى الأنف، يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما مُلئت جوراً و ظلماً، يملك سبع سنين».

«پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مهدى از من است. پيشانيش باز و نورانى، و بينى اش كشيده و باريك است. زمين را پر از عدل و داد مى كند همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است، هفت سال حكومت مى كند».

6 ـ ابو عيسى محمّد بن عيسى بن سوره ترمذى، در كتاب «الجامع الصحيح» معروف به «سنن ترمذى» از عبداللّه بن عمر از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه فرمود:

«لاتذهب الدنيا حتّى يملك العرب رجل من أهل بيتي، يواطىء اسمه اسمي»( [35] )

«دنيا به آخر نمى رسد، تا اين كه مردى از اهل بيت من عرب را مالك شود او همنام من است».

همچنين ترمذى در كتاب «سنن» خود، از ابو هريره نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لو لَم يبق من الدنيا إلاّ يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يلي رجل من أهل بيتي يواطىء اسمه اسمي».( [36] )

«اگر به پايان دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى سازد تا مردى از اهل بيت من كه هم نام من است، زمام اُمور را به دست بگيرد».

7 ـ ابو عبدالرحمان احمد بن شعيب، معروف به نسائى در كتاب «سنن» خود كه يكى از كتب «صحاح ششگانه» به شمار مى رود ـ در كتاب جهاد «غزوه هند»، از ثوبان، غلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«عصابتان من اُمّتي أحرزهما اللّه من النار، عصابة تغزو الهند، و عصابة تكون مع عيسى بن مريم(عليهما السلام)».( [37] )

«دو گروه از اُمّتم هستند كه خداوند آنها را از آتش دوزخ حفظ خواهد نمود; گروهى كه براى فتح هندوستان عزيمت مى كنند، و گروهى ديگر كه با عيسى بن مريم(عليه السلام)همراه خواهند بود».

و نيز نسائى در كتاب «سنن» خود بنابر نقل «غاية المرام» و «ينابيع المودّة» ـ در باب: «ما جاء في العرب و العجم» در جلد سوّم، از مسعده نقل كرده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«ابشروا و بشّروا، إنّما اُمّتي كالغيث لايُدرى آخره خير أم أوّله، أو كحديقة أطعم منها فوج عاماً، ثمّ أطعم منها فوج عاماً، لعلّ آخرها فوجاً يكون أعرضها عرضاً وأعمقها عمقاً، وأحسنها حسناً، كيف تهلك اُمّة أنا أوّلها، والمهديّ أوسطها، والمسيح آخرها، ولكن بين ذلك ثيح أعوج ليسوا منّي ولا أنا منهم».( [38] )

«مژده باد شما را و به ديگران نيز مژده دهيد كه مَثَلِ اُمّت من چون باران است كه معلوم نيست، آخر آن بهتر است يا اوّل آن و مانند بوستانى است كه گروهى در مدّت يك سال از آن استفاده كنند و سپس گروهى ديگر از آن بهره بردارى نمايند، (كسى چه مى داند) شايد آخرين گروه مردمى داناتر، كنجكاوتر، ونيكوتر باشند. چگونه هلاك مى شود اُمّتى كه من در اوّل آن، و مهدى(عليه السلام) در وسط آن، و مسيح(عليه السلام)در آخر آن باشد، و لكن در اين ميان مردمانى كج و گمراه خواهند بود كه نه آنها از منند و نه من از آنها هستم».( [39] )

آنچه تا اينجا نقل نموديم نمونه اى از انبوه رواياتى است كه نامى ترين محدّثان اهل سنت آنها را در معتبرترين كتب روايتى خود، آورده اند و ما نيز آنها را به عنوان پاسخى براى كسانى كه تحت تأثير عواطف شخصى و تعصّب خاص مذهبى قرار گرفته و به مبارزه با شيعه برخاسته و مسأله «مهدويت» را افسانه اى پنداشته اند كه تنها «شيعه» معتقد به آن است در اينجا آورديم، باشد كه روزى به خود آيند و بر ميراث پيامبر خويش (عترت و اهل بيت آن حضرت) بيش از اين ظلم و ستم روا ندارند.

در رواياتى كه شيعه و سنى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان اهل بيت(عليهم السلام) نقل كرده اند، تنها به ذكر كليات اكتفا نشده است، بلكه از اوصاف، خصوصيات و ويژگى هاى آن حضرت نيز سخن رفته است كه براى مزيد اطلاع، فهرست قسمتى از آنها را از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم.

4 ـ ويژگى هاى حضرت مهدى در روايات

در روايات گوناگونى كه شيعه و سنّى درباره مهدى موعود(عليه السلام) و ريشه خانوادگى و نسب عالى و اصالت آن حضرت از پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و ساير ائمّه اهل بيت(عليهم السلام)نقل كرده اند، چنين آمده است:

مهدى(عليه السلام) از عرب است.

مهدى(عليه السلام) از اُمّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «كنانه» جدّ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از «قريش» است.

مهدى(عليه السلام) از «بنى هاشم» است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «عبدالمطلب» است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «ابوطالب» است.

مهدى(عليه السلام) از آل محمد(عليهم السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از نسل پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از «ذوى القربى» است.

مهدى(عليه السلام) از ذريّه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) نامش، نام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) كنيه اش، كنيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان على بن ابى طالب(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان فاطمه زهرا(عليها السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسن مجتبى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) نهمين نفر از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام زين العابدين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام محمّد باقر(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام صادق(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام موسى كاظم(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام)از فرزندان امام رضا(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام محمّد تقى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام هادى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) فرزند بلا فصل امام حسن عسكرى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) شبيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) پيشواى شايسته است.

مهدى(عليه السلام) يكى از سروران اهل بهشت است.

مهدى(عليه السلام) بعد از پادشاهان ستمگر مى آيد.

مهدى(عليه السلام) خليفة اللّه است.

مهدى(عليه السلام) بقيّة اللّه است.

مهدى(عليه السلام) دو غيبت دارد.

مهدى(عليه السلام) در همه عالم يكى است.

مهدى(عليه السلام) تمام روى زمين را از عدل پر مى كند.

پس از مهدى(عليه السلام) زندگى سودى نخواهد داشت.( [40] )

خواننده گرامى! هريك از اين ويژگى ها، روايت جداگانه اى دارد و در كتب روايتى شيعه و سنّى درج گرديده است.

5 ـ تعداد روايات وارده درباره حضرت مهدى(عليه السلام)

رواياتى كه درباره مهدى موعود(عليه السلام) و صفات و جزئيّات زندگى آن مصلح جهانى، از پيامبر و ساير پيشوايان معصوم(عليهم السلام)وارد شده است و علماى شيعه و سنّى آنها را در منابع معتبر خود آورده اند، بيرون از شمار است، از اين رو، فقط فهرست قسمتى از آنها را از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم:

1 ـ در مورد اين كه حضرت مهدى(عليه السلام) نامش، نام مبارك پيامبر (محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)) و كنيه اش، كنيه شريف پيامبر (ابوالقاسم) است، 48 حديث نقل شده است.

2 ـ در باره اين كه حضرت مهدى(عليه السلام) دوازدهمين امام و آخرين پيشوا است، 136 حديث آمده است.

3 ـ در مورد اين كه حضرتش دهمين فرزند اميرمؤمنان على(عليه السلام) است، 214 حديث وارد شده است.

4 ـ در مورد اين كه آن حضرت از فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام)است، 192 حديث ذكر شده است.

5 ـ در مورد اين كه وى، نهمين فرزند حضرت امام حسين(عليه السلام) است، 308 حديث بيان شده است.

6 ـ در مورد اين كه او، هشتمين فرزند امام سجّاد(عليه السلام) است، 185 حديث نقل شده است.

7 ـ در مورد اين كه او، هفتمين فرزند امام باقر(عليه السلام) است، 103 حديث آمده است

8 ـ در مورد اين كه او، ششمين فرزند امام صادق(عليه السلام) است، 202 حديث وارد شده است.

9 ـ در مورد اين كه او، پنجمين فرزند حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام)است، 199 حديث بيان شده است.

10 ـ در مورد اين كه او، چهارمين فرزند حضرت على بن موسى الرضا(عليه السلام)است، 95 حديث آمده است.

11 ـ در مورد اين كه او، سوّمين فرزند محمّد بن على (حضرت جواد الائمّه(عليه السلام)) است، 90 حديث نقل شده است.

12 ـ در مورد اين كه او، دوّمين فرزند امام على النقى الهادى(عليه السلام)است، 90 حديث آمده است.

13 ـ در مورد اين كه او، فرزند بلا فصل امام حسن عسكرى(عليه السلام) و از صلب آن حضرت است، 293 حديث نقل شده است.

14 ـ در باب ولادت با سعادت حضرتش، 293 حديث آمده است.

15 ـ در باره اين كه آن حضرت، در خفا و پنهانى متولّد گرديد، 14 حديث بيان شده است.

16 ـ راجع به اين كه عمر شريفش بسيار طولانى خواهد شد، 318 حديث نقل شده است.

17 ـ در مورد اين كه مدّت زيادى از انظار غايب و پنهان خواهد بود، 91 حديث آمده است.

18 ـ در مورد اين كه غيبت حضرتش به دو غيبت صغرى و كبرى منقسم مى گردد، 10 حديث ذكر شده است.

19 ـ در مورد اين كه آيين وى، همان آيين مبين اسلام، و كتابش قرآن است، 15 حديث آمده است.

20 ـ در مورد اين كه وى جهانيان را به دين مبين اسلام دعوت مى نمايد و در تمامى روى زمين حكومت واحد جهانى بر اساس قانون اسلام تشكيل مى دهد، 47 حديث نقل شده است.

21 ـ در مورد اين كه شخصاً عدالت اجتماعى را در روى كره زمين برقرار مى كند و در دولت با سعادت آن حضرت، عدالت واقعى بر تمامى شؤون اجتماع حكومت مى نمايد و جهان انسانى پس از ظلم و جور و انحراف، از عدل و داد و خداشناسى پر مى گردد، 123 حديث آمده است.

22 ـ در مورد اين كه وى زمين را از كفر و شرك پاك مى نمايد، 19 حديث وارد شده است.

23 ـ در مورد اين كه: ايمان و امنيّت واقعى در حكومت عادلانه اش حكم فرما خواهد گرديد، 7 حديث آمده است.

24 ـ در مورد اين كه اسلام، شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت، 12 حديث نقل شده است.

25 ـ در مورد اين كه بشر پيرو يك آيين خواهد گرديد، و جميع ملل عالم در تحت لواى اسلام در خواهند آمد، 7 حديث آمده است.

26 ـ در مورد اين كه با شمشير قيام خواهد كرد، 7 حديث ذكر شده است.

27 ـ در مورد اين كه در دوران حكومت عدالت پيشه او، جهان، آباد خواهد گرديد و عقول مردمان كاملتر خواهد شد، 5 حديث نقل شده است.

28 ـ در مورد اين كه معجزات و امتيازات پيامبران در او جمع است و به دست تواناى حضرتش ظاهر مى گردد، 23 حديث نقل شده است.

29 ـ در مورد اين كه وقت ظهورش بر احدى از آحاد مردم معلوم نيست و هركس وقت تعيين كند دروغگوست، 7 حديث آمده است.

30 ـ در مورد اين كه اصحاب خاصّ آن حضرت 313 نفرند و از اطراف و اكناف عالم به سرعت، به اندازه يك چشم به هم زدن، نزدش جمع مى شوند، 25 حديث نقل شده است.

31 ـ در مورد اين كه حضرت عيسى(عليه السلام) در نماز به وى اقتدا مى نمايد، 29 حديث بيان شده است.

32 ـ در مورد اين كه منادى آسمانى حضرتش را به نام و نشان به جهانيان معرفى مى كند، 27 حديث آمده است.

33 ـ و در مورد اين كه براى ظهور مبارك آن حضرت، علايم و نشانه هايى خواهد بود كه پيش از ظهور مباركش به وقوع خواهد پيوست، 657 حديث آمده است.


بخش سوّم

شناخت مهدى موعود(عليه السلام)

شامل

1 ـ مهدى موعود اسلام از عرب است

2 ـ مهدى(عليه السلام) از اولاد كنانه است

3 ـ مهدى(عليه السلام) از قريش است

4 ـ مهدى(عليه السلام) از بنى هاشم است

5 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان عبد المطلب است

6 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان ابوطالب است

7 ـ مهدى(عليه السلام) از عترت پيامبر است

8 ـ مهدى(عليه السلام) از اهل بيت پيامبر است

9 ـ مهدى(عليه السلام) همنام پيامبر است

10 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان پيامبر است

11 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حضرت على(عليه السلام) است

12 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام)است

13 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حسنين(عليهما السلام) است

14 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است

15 ـ مهدى(عليه السلام) نهمين فرزند امام حسين(عليه السلام) است

16 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام زين العابدين(عليه السلام)است

16 ــ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام باقر(عليه السلام) است

18 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام صادق(عليه السلام)است

19 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) است

20 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام رضا(عليه السلام) است

21 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام جواد(عليه السلام) است

22 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام هادى(عليه السلام) است

23 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام)است

24 ـ مهدى(عليه السلام) از ذوى القربى است

25 ـ مهدى(عليه السلام) از ذريه پيامبر است

نام مبارك حضرتش چنان كه در روايات شيعه و سنّى آمده است ـ نام پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى باشد. اين نام محمّد ـ نامى است كه خداى تعالى و جدّش رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، سالها قبل از ولادت، براى او انتخاب نمودند و همه مسلمانان او را به اين نام مى شناسند.

آن حضرت داراى چند كنيه مى باشد. و كنيه مسلّم آن حضرت همان كنيه جدّش رسول خدا «ابو القاسم» است. برخى از ديگر كنيه هاش، ابو عبداللّه، ابو جعفر و ابو صالح مى باشد.

اوصاف و القاب برجسته و معروف آن حضرت كه حاكى از مقام والا و عظمت و شخصيّت بى نظير آن يگانه بازمانده حجج الهى است، در روايات شيعه و سنّى و نويدهاى كتب مذهبى اهل اديان، چنين آمده است:

«امام، امام دوازدهم، امام منتظر، امير اميران، برگزيده ابراهيم، برهان، بقية اللّه، بقيّه حجّت هاى خدا، بقيّه حضرت آدم، بقيّه حضرت ابراهيم، پسر انسان، تقى، ثائر (انقلابى)، خونخواه و انتقام گيرنده، حجّت، حجّت خدا، حجّت آل محمّد(عليهم السلام)، خاتم اوصيا، خازن (خزانه دار) علوم الهى، خالص، خلف صالح، خليفة اللّه، خير اُمّت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)، خير الناس، ذخيره نوح، ذو الخلل، ذو الشامتين «خال»، ذو الغيبة، رهايى بخش اُمّت، زكى، سلطان، سيّد، شريد (آواره)، صاحب، صاحب الأمر، صاحب پرچم محمّدى(صلى الله عليه وآله وسلم)، صاحب الدار، صاحب الزمان، صاحب السيّف، صاحب الغيبة، طاهر، طريد (تبعيد شده)، طيّب (پاك و پاكيزه)، عادل، عدالت گستر، غريب، قائم، قائم آل محمّد(عليهم السلام)، قائم اهل بيت، قائم به حقّ، قائم به شمشير، قائم منتظر، قائم مهدى، مأمول، مبارك، مجهول، مظهر دين، منتقم، منصور، مهدى، مهدى آل محمّد(عليهم السلام)، مهدى اُمّت، و مهدى منتظر».( [41] )

اينك براى اين كه اين آخرين پيشواى بر حقّ، را بهتر بشناسيم، بخشى از انبوه رواياتى را كه درباره معرّفى آن حضرت از زبان مبارك رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و پدران بزرگوارش بازگو شده، در اينجا مى آوريم:

1 ـ مهدى موعود اسلام از عرب است

بر اساس روايات «متواتر»، مهدى موعود اسلام از «عرب» است.

تمام رواياتى كه درباره نسب آن حضرت رسيده است، دلالت دارد كه حضرت از «عرب» مى باشد; ولى در عين حال براى اثبات اين مطلب، روايتى نقل مى كنيم.

مردى حضور اميرمؤمنان(عليه السلام) شرفياب گرديد و عرضه داشت:

يا اميرالمؤمنين! ما را از مهدى خودتان آگاه كنيد!

حضرت فرمود:

هنگامى كه رفتنى ها رفتند و منقرض شدند، و مؤمنين اندك گرديدند و طرفداران حق؟ از ميان رفتند، پس آن وقت است آن وقت.

عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين! مهدى(عليه السلام) از چه طايفه اى است؟

فرمود: مهدى(عليه السلام) از «بنى هاشم، قلّه شامخ نژاد عرب است . . .»( [42] )

2 ـ مهدى(عليه السلام) از اولاد «كنانه» است

مقدسى شافعى در كتاب عقد الدرر نقل كرده كه «قتاده» گويد:

«قلت لسعيد بن المسيّب: المهديّ حقّ؟

قال: حقّ. قلت: ممّن؟ قال: من كنانة.قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من قريش. قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من بني هاشم. قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من ولد فاطمة(عليها السلام)».( [43] )

«از سعيد بن مسيّب پرسيدم: آيا مهدى(عليه السلام) بر حقّ است؟گفت: آرى. گفتم: مهدى(عليه السلام) از چه طايفه اى است؟ گفت: از كنانه. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از قريش. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از بنى هاشم. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از فرزندان فاطمه(عليها السلام)است».

مقصود از «كِنانه»، كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان (جدّ پيامبر اسلام(عليه السلام)) است.

مرحوم آية اللّه سيد صدر الدين صدر، در كتاب «المهدى(عليه السلام)» در اين باره مى نويسد:

«در كتاب «سبائك الذهب» مى گويد: «بنى كنانه» گروهى از «مضر» هستند. مضر، داراى فرزندانى بود كه پدران و اجداد پيامبر بودند تا به «نضر» منتهى مى شود».

3 ـ مهدى(عليه السلام) از «قريش» است

ابن حجر هيتمى مكّى، در كتاب «الصواعق المحرقة» از دو تن از دانشمندان بزرگ اهل سنّت (احمد و ماوردى) روايت كرده است كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)درباره بشارت ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) فرمود:

«ابشروا بالمهدي، رجل من قريش من عترتي، يخرج في اختلاف من الناس و زلزال، فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما مُلئت ظلماً و جوراً، و يرضى عنه ساكن الأرض و السماء، و يقسّم المال صحاحاً بالسّوية».( [44] )

«بشارت باد شما را به مهدى(عليه السلام)! او مردى از «قريش» و از عترت من است كه پس از اختلاف زياد و عدم امنيّت ظهور خواهد نمود. زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد. ساكنان زمين و آسمان از او راضى و خشنود مى گردند و اموال را به طور مساوى در بين مردم تقسيم مى كند».

در اين باب گروهى از دانشمندان شيعه و سنّى مانند مرحوم سيّد بن طاووس(رحمه الله)در كتاب «الملاحم والفتن» و يوسف بن يحياى مقدّسى شافعى در كتاب «عقد الدرر» و على متقى هندى در كتاب «البرهان في علامات مهدي آخر الزمان» از اسحاق بن يحيى بن طلحه تميمى از طاووس روايت كرده اند كه گفت:

«ودّع عمر بن الخطّاب البيت، ثمّ قال: واللّه! ما أدري أدعُ خزائن البيت، و ما فيه من السلاح و المال، أم اُقسّمه في سبيل اللّه؟

فقال له علي بن ابي طالب(عليه السلام): امض فلست بصاحبه، إنّما صاحبه منّا، شابٌّ من قريش، يقسّمه في سبيل اللّه تعالى في آخر الزمان».( [45] )

«عمر بن خطاب در هنگام وداع با كعبه، گفت: به خدا قسم! نمى دانم با آنچه در خزانه بيت است چه كنم؟ آيا اين همه سلاح و اموال را به حال خود وا گذارم يا آنها را در راه خدا قسمت كنم؟

اميرمؤمنان(عليه السلام) به او فرمود:

از آنها بگذر كه تو صاحب آنها نيستى; صاحب آنها جوانى از ما (اهل بيت) و از «قريش» است كه آنها را در آخرالزمان در راه خدا تقسيم مى كند».

مقصود از قريش، نضر بن كنانه است. علاّمه دهخدا، در كتاب «لغت نامه» مى نويسد: «قريش، نام قبيله اى است. پدر اين قبيله، نضر بن كنانه است. اين قبيله را قريش نامند از آن جهت كه گِرد حرم (يعنى: در اطراف خانه خدا و سرزمين مكّه) فراهم آمده اند».( [46] )

4 ـ مهدى(عليه السلام) از «بنى هاشم» است

«قتاده» گويد:

«قلت لسعيد بن المسيّب: أحقّ المهدي؟ قال: نعم، هو حقّ. قلت: ممّن هو؟ قال: من قريش. قلت: من أيّ قريش؟ قال: من بني هاشم.

«از سعيد بن مسيّب پرسيدم: آيا مهدى بر حقّ است؟ گفت: آرى، او حقّ است. گفتم: مهدى از چه طايفه اى است؟ گفت: از قريش است. گفتم: از كدام تيره قريش؟ گفت: از بنى هاشم است

5 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان عبدالمطلب است

مقدسى در كتاب «عقد الدرر»، از جماعتى از اهل حديث مانند ابن ماجه در كتاب «سنن»، حافظ طبرانى در كتاب «معجم» و ابو نعيم اصفهانى، ـ از انس بن مالك، از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده است كه فرمود:

نحن سبعةٌ بنو عبدالمطلب ساداتُ أهل الجنّة: أنا و أخي علي و عمّي حمزة وجعفر والحسن والحسين والمهديّ».( [47] )

«ما هفت تن فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتيم; من، برادرم على، عمويم حمزه، جعفر ، حسن، حسين و مهدى».

6 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان ابو طالب است

در كتاب «عقد الدرر»، «روضه كافى»، «ارشاد» مفيد و «بحار الانوار» از سيف بن عميره روايت كرده اند كه گفت:

«نزد ابوجعفر منصور دومين خليفه عبّاسى ـ بودم كه خود آغاز به سخن كرد و گفت: اى سيف! به ناچار ندا كننده اى از آسمان به نام مردى از «فرزندان ابوطالب» ندا خواهد كرد.

گفتم: اى امير . . . شما هم اين مطلب را روايت مى كنى؟!

گفت: آرى، به خدايى كه جان من در دست قدرت اوست! من اين موضوع را با دو گوش خود شنيده ام . . . اين ندا متوجه مردى از عمو زادگان ماست گفتم: مردى از فرزندان فاطمه(عليها السلام) گفت آرى، اى يوسف».( [48] )

7 ـ مهدى(عليه السلام) از عترت پيامبر است

در كتاب «عقد الدرر»، از ابوسعيد خدرى روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لاتقوم الساعة حتّى تُملأ الأرض ظلماً وعدواناً ثمّ يخرج من عترتي أو من أهل بيتي ـ من يملأها قسطاً و عدلاً، كما مُلئت ظلماً وعدواناً».( [49] )

«رستاخيز به پا نمى شود تا اين كه زمين پر از ظلم و دشمنى گردد، در آن هنگام مردى از عترت يا از اهل بيت ـ من قيام مى كند و آن را پر از عدل و داد مى نمايد همان گونه كه پر از ظلم و دشمنى شده است».

ابن حجر مكّى نيز، از احمد حنبل و ماوردى نقل كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«ابشروا بالمهدي، رجل من قريش من عترتي».( [50] )

«مژده باد شما را به مهدى! او مردى از قريش و از عترت من است».

در «مسند» احمد بن حنبل نيز از قول ابوسعيد خدرى آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«يُملأ الأرض ظلماً وجوراً، ثمّ يخرج رجل من عترتي يملك سبعاً أو تسع ـ فيملأ الأرض قسطاً وعدلاً»( [51] )

«زمين پر از ظلم و جور خواهد شد; در آن موقع، مردى از عترت من قيام مى كند، هفت يا نُه ـ سال در روى زمين حكومت مى نمايد و سراسر زمين را پر از عدل و داد مى سازد».

در كتاب «مطالب السؤول» درباره معناى «عترت» چنين مى نويسد:

«گفته شده: معناى كلمه «عترت» عشيره، يعنى طايفه، فاميل و خويشان نزديك ـ است. قول ديگر آن است كه: عترت به معناى ذرّيه يعنى نسل و فرزند ـ است، و اين هر دو معنا درباره آل پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)صدق مى كند; زيرا آنان هم طايفه، فاميل و خويشان نزديك، و هم نسل و فرزند آن حضرت هستند.

امّا عشيره، اهل و عيال نزديك هستند كه آنان چنين بودند، و امّا ذريّه، اولاد دختر انسان را گويند، و قول خداى تعالى در رابطه با حضرت ابراهيم(عليه السلام) بر اين معنا دلالت مى كند، چنان كه مى فرمايد:

(وَمِنْ ذُرّيَّتِهِ داووُدَ وَسْلَيمانَ وَأيّوُبَ وَيُوسُفَ وَمُوسى وَهارون . . . وَزَكرِيّا وَيَحْيى وَعِيسى وَإلْياسَ كُلٌ مِنَ الصّالِحِينَ).( [52] )

«از فرزندان ابراهيم است: داوود، سليمان، أيّوب، يوسف، موسى و هارون . . . و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس كه همگى آنها از مردمان شايسته بودند».

در اين آيات، خداوند پيامبرانى را نام برده و آنها را از ذرّيّه و فرزندان حضرت ابراهيم(عليه السلام) شمرده است; از جمله اين پيامبران، حضرت عيسى(عليه السلام) است كه نسب شريفش از طرف مادرش، حضرت مريم(عليها السلام) ، به حضرت ابراهيم(عليه السلام)مى رسد».( [53] )

8 ـ مهدى(عليه السلام) از اهل بيت پيامبر است

در «سنن» ترمذى از قول عبداللّه بن مسعود آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يبعث رجلاً منّي أو من أهل بيتي ـ يواطىء اسمه اسمي، يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً».( [54] )

«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى سازد تا اين كه در آن روز، مردى را كه از فرزندان من يا از اهل بيت من ـ و هم نام من است برانگيزاند كه زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد».

در كتاب «كنز العمّال» از قول ابوهريره آمده است:

«لو لم يبق من الدّنيا إلاّ ليلة لطوّل اللّه تعالى تلك الليلة حتّى يلي رجلٌ من أهل بيتي».( [55] )

«اگر از عمر دنيا به جز يك شب باقى نمانده باشد، خداى تعالى آن شب را طولانى مى گرداند تا اين كه مردى از اهل بيت من زمام اُمور را به دست گيرد».

در «سنن» ابو داوود آمده كه پيامبر فرمود:

«لو لم يبق من الدهر إلاّ يوم لبعث اللّه رجلاً من أهل بيتي يملأها عدلاً كما مُلئت جوراً».( [56] )

«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بيت مرا بر انگيزد كه دنيا را پر از عدل نمايد چنان كه پر از ستم شده باشد».

در «سنن» ابن ماجه، از قول ابوهريره آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«لو لم يبق من الدنيا إلاّ يومٌ، لطوّله اللّه تعالى حتّى يملك رجل من أهل بيتي . . .».( [57] )

«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را طولانى كند تا اين كه مردى از اهل بيت من حكومت را به دست گيرد».

در «سنن» ابن ماجه، و مصادر ديگر از قول على بن ابى طالب(عليه السلام)آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«المهدي منّا أهل البيت، يصلحه اللّه في ليلة»( [58] )

«مهدى از ما اهل بيت است و خداوند يك شبه امر او را به سامان مى آورد».

در «مستدرك حاكم» از قول ابو سعيد خدرى آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«مهدى، از ما اهل بيت است».

سپس حاكم مى نويسد: اين حديث بنا به شرط مسلم، صحيح است، امّا بخارى و مسلم آن را نياورده اند.( [59] )

در كتاب «مطالب السؤول» درباره معناى «اهل بيت» چنين مى نويسد:

«گفته شده: اهل بيت پيغمبر خدا افرادى هستند كه نَسَب آنان به جدّ آن حضرت منتهى مى شود. قول ديگر آن است كه: اهل بيت آن بزرگوار اشخاصى هستند كه از يك «رَحِم» باشند. قول ديگر آن است كه اهل بيت آن حضرت، آنهايى هستند كه به واسطه نسب يا سبب به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) متّصل شوند.

كليّه اين معانى درباره اهل بيت آن بزرگوار صدق مى كند; زيرا نسب آنان به جدّ پيغمبر خدا كه عبدالمطلب باشد منتهى مى گردد، و اهل بيت پيغمبر با خود آن حضرت از يك رَحِم هستند، و به وسيله نسب و سبب هم به پيغمبر خدا متّصل مى شوند، پس ايشان حقيقتاً اهل بيت پيغمبر اكرم مى باشند، و معناى آل و اهل بيت هم يكى است . . . پس معناى حقيقى كلمه آل و اهل براى اهل بيت رسول خدا ثابت است.

مسلم در كتاب صحيح خود از يزيد بن حيّان روايت كرده كه گفت:

«من و حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم. وقتى پيش او نشستيم، حصين گفت: اى زيد! تو خير زيادى ديدى، تو رسول خدا را ديدى، حديث آن حضرت را شنيدى، با آن بزرگوار در راه خدا جنگ كردى، پشت سر آن حضرت نماز خواندى، حقّا كه تو خير زيادى ديدى، بگو ببينيم كه از پيغمبر خدا چه شنيدى؟

زيد بن ارقم گفت: اى برادر زاده! پير شده ام و بعيد العهد، بعضى از چيزهايى را كه از رسول خدا ياد گرفتم فراموش كرده ام، آنچه را كه براى شما مى گويم قبول كنيد و آنچه را كه نمى گويم مرا به گفتن آن مجبور ننماييد. سپس گفت:

يك روز پيغمبر اكرم كنار بركه آبى كه بين مكّه و مدينه است و آن را «خم» مى گويند، بپا خاست و خطبه خواند; حمد و ثناى خداى را به جا آورد و موعظه كرد آنگاه فرمود:

اى مردم! من هم بشرى مثل شم ـ هستم كه نزديك است قاصد پروردگارم (ملك الموت) بيايد و من او را اجابت نمايم. من در ميان شما دو چيز گرانبها را به جا مى گذارم; يكى كتاب خداى كه مشتمل بر هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد و به آن چنگ زنيد . . . و ديگرى اهل بيت من است; من خدا را درباره اهل بيتم به شما يادآور مى شوم، خدا را در نظر آوريد در رفتار با اهل بيتم.

حصين بن سبره به زيد بن ارقم گفت: اى زيد! اهل بيت پيغمبر خدا كيانند؟ مگر زنان آن حضرت از اهل بيتش نبودند؟

زيد گفت: زنان پيامبر خانواده او بودند، ولى اهل بيت پيغمبر اكرم كسانى هستند كه گرفتن صدقه بر آنها حرام است».( [60] )

همچنين مسلم در كتاب «صحيح» خود در حديث ديگرى از زيد بن ارقم آورده است كه راويان حديث مزبور گفتند:

«. . . پس ما با همديگر گفتيم: اهل بيت پيغمبر چه كسانى مى باشند؟ زنانش؟!

زيد گفت: نه، به خدا قسم! زن مدّتى از زمان را با شوهرش مى باشد، سپس ممكن است طلاقش دهد و به سوى پدر و قومش بازگردد; ولى اهل بيت پيامبر هستند كه گرفتن صدقه، بر آنان حرام است».( [61] )

9 ـ مهدى(عليه السلام) هم نام پيامبر است

در «سنن» ترمذى و «سنن» ابوداوود و بسيارى از منابع ديگر آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لاتذهب الدنيا، حتّى يملك العرب رجل من أهل بيتي، يواطىء اسمه اسمي».( [62] )

«دنيا به آخر نمى رسد تا اينكه مردى از اهل بيت من، زمامِ امور عرب را به دست گيرد، او هم نام من است».

در «مسند» احمد بن حنبل، از عاصم، از زر، از عبداللّه بن مسعود روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لاتنقضي الأيام ولايذهب الدهر، حتّى يملك العرب رجل من أهل بيتي اسمه يواطىء اسمي».( [63] )

«روزها سپرى نمى شود و دنيا به آخر نمى رسد، تا اينكه مردى از اهل بيت من، عرب را مالك شود; نام او، نام من باشد».

در كتاب «ارشاد» شيخ مفيد(رحمه الله) نيز در حديثى آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لن تنقضي الأيّام والليالي حتّى يبعث اللّه رجلاً من أهل بيتي، يواطىء اسمه اسمي، يملأها عدلاً و قسطاً كما مُلئت ظلماً».( [64] )

«روزها و شبها نمى گذرد (دنيا به پايان نمى رسد) تا اين كه خداوند، مردى از خاندان مرا برانگيزد كه هم نام من است; او زمين را پر از عدل و داد كند همچنان كه پر از ستم شده باشد».

10 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان پيامبر است

در كتاب «عقد الدرر» و «تذكرة الخواص» از قول عبد اللّه عمر آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي، اسمه كاسمي، و كنيته ككنيتي، يملأ الأرض عدلاً، كما مُلئت جوراً، فذلك المهدي».( [65] )

«در آخر الزمان مردى از فرزندان من خروج مى نمايد; نام او همانند نام من و كنيه او همانند كنيه من مى باشد. او زمين را پر از عدل مى نمايد همان گونه كه پر از ستم شده باشد، واو همان «مهدى» است».

در روايت ديگرى از قول جابر بن عبداللّه آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«المهديّ من وُلدي، اسمه اسمي، و كنيته كنيتي، أشبه الناس بي خلقاً و خُلقاً».( [66] )

«مهدى از فرزندان من است; نام او نام من و كنيه اش كنيه من، از نظر سيرت و صورت شبيه ترين مردمان به من است».

در حديث مفصّلى كه جلال الدين سيوطى در كتاب «الحاوى للفتاوى» از حذيفه نقل كرده، آمده است:

هنگامى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره خروج سفيانى و ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)سخن مى گفت، مردى به نام «عمران بن حصين» برخاست و عرض كرد: يارسول اللّه! ما چگونه مهدى(عليه السلام) را بشناسيم؟

«قال(صلى الله عليه وآله وسلم): هو رجل من ولدي كأنّه من رجال، بني إسرائيل، عليه عباءتان قطوانيّتان، كأنّ وجهه الكوكب الدرّيّ، في خدّه الأيمن خال أسود، ابن أربعين سنة . . . فيبايع له بين الركن والمقام، ثمّ يخرج متوجّهاً إلى الشام، وجبريل على مقدّمته و ميكائيل على ساقته، فيفرح به أهل السماء وأهل الأرض، والطير والوحوش والحيتان في البحر».( [67] )

«رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مهدى، مردى از فرزندان من است. او شبيه مردان بنى اسرائيل است. (راست قامت تا حدّى بلند قدّ) . . . صورتش چون ستاره درخشان و بر گونه راستش خال سياهى است. چهل ساله مى نمايد . . . مسلمانان بين «ركن و مقام» (كنار خانه خدا) با او بيعت مى كنند. سپس در حالى كه جبرئيل پيشاپيش او، و ميكائيل پشت سر او است متوجّه سرزمين شام مى گردد. ساكنان آسمان و زمين، پرندگان، درّندگان و ماهيان دريا، همه از او خشنود مى شوند».

و در روايت ديگرى كه مرحوم سيّد بن طاووس آن را در كتاب «الملاحم والفتن» از قول حذيفه از جابر بن عبداللّه انصارى نقل نموده، چنين آمده است كه جابر گفت:

«روزى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در بين اصحاب خود نشسته بود كه جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و عرضه داشت: . . . اين پنج نهر (سيحون، جيحون، دجله، فرات و رود نيل مصر) براى تو و اهل بيت تو و شيعيانت مى باشد.

خداوند مى فرمايد: به عزّت و جلال خودم سوگند! هركس يك قطره از اين پنج نهر بياشامد، در روز حساب به بهشت نخواهد رفت مگر اين كه تو از او راضى شوى و او را حلال كنى.

در آن موقع، چهره رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) باز شد و فرمود: برادرم جبرئيل! من بر اين نعمت خدا را شكر و سپاس مى گويم.

«فقال له جبرئيل(عليه السلام): اُبشّرك يارسول اللّه! بالقائم من ولدك، لايظهر حتّى يملك الكفّار الخمسة الأنهر، فعند ذلك ينصر اللّه أهل بيتك على أهل الضلال، ولم ترفع لهم راية أبداً إلى يوم القيامة».

«جبرئيل عرضه داشت: يارسول اللّه! تو را به ظهور «قائم» كه از فرزندان تو مى باشد بشارت مى دهم! او ظهور نخواهد كرد تا اين كه كافران اين رودها را به تصرّف خود درآورند( [68] )، در آن وقت است كه خداوند اهل بيت تو را بر گمراهان پيروز گرداند و پس از آن، ديگر هيچ پرچمى از پرچمهاى كفر تا روز قيامت برافراشته نخواهد شد».

آنگاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به خاطر شكر اين نعمت، براى خدا سجده كرد و . . .( [69] )

11 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حضرت على(عليه السلام) است

در كتاب «ينابيع المودّه»، از ابن عبّاس روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«إنّ عليّاً وصيىّ، ومن ولده القائم المنتظر المهدي، الّذي يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما مُلئت جوراً وظلماً، والّذي بعثني بالحقّ بشيراً و نذيراً، إنّ الثابتين على القول بإمامته في زمان غيبته لأعزّ من الكبريت الأحمر».( [70] )

«على(عليه السلام) وصى من است و از فرزندان اوست قائم منتظر، حضرت مهدى(عليه السلام) كه زمين را پر از عدل و داد مى كند همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد; قسم به پروردگارى كه به حقّ مرا بشارت دهنده و بيم دهنده مبعوث نمود! كسانى كه در زمان غيبت او بر امامت او ثابت قدم بمانند، از كبريت احمر، كيمياترند . . .»

باز در «ينابيع المودّه» از على(عليه السلام)روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«ياعلىّ! أنت وصيىّ، حربك حربي، وسلمك سلمي، وأنت الإمام وأبو الأئمّة الاحدى عشر الذين هم المطهّرون المعصومون، ومنهم المهديّ الذي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً، فويل لمبغضيهم».( [71] )

«اى على! تو وصىّ منى; جنگ با تو، جنگ با من است; سازش با تو سازش با من است. تو امام و پدر يازده امام هستى كه از هر پليدى پاك و پاكيزه، و از هر خطا و لغزشى مصون و محفوظ هستند. از جمله آنها مهدى(عليه السلام)است كه روى زمين را از عدل و داد پر مى كند. پس واى بر دشمنان آنها!»

و در كتاب «بحار الانوار»، از عبداللّه بن عمرو بن عاص روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«المهديّ هو رجل من ولد هذا وأشار بيده إلى علي بن أبي طالب(عليه السلام) ـ به يمحق اللّه الكذب، ويذهب الزمان الكلبِ، (و) به يخرج ذلَّ الرقِّ من أعناقكم».( [72] )

«مهدى (قائم)(عليه السلام) مردى از فرزندان اين است و با دست مبارك خود به على(عليه السلام) اشاره فرمود ـ خداوند به وسيله او دروغ را محو مى كند و سختى روزگار را برطرف مى گرداند و طوق بندگى را از گردن هاى شما بيرون مى آورد».

همچنين در كتاب «بحار الانوار»، در حديثى آمده است كه على(عليه السلام) فرمود:

«. . . آگاه باشيد، به خدا سوگند كه من و اين دو پسرم، حسن و حسين(عليهما السلام)، كشته مى شويم و خداوند در آخرالزمان و پايان روزگار، مردى از فرزندان مرا بر مى انگيزد كه خون ما را مطالبه كرده، انتقام ما را بگيرد. او از ديده ها پنهان خواهد شد تا گمراهان شناخته شوند».( [73] )

12 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام) است

در «سنن» ابو داوود از قول اُمّ سلمه آمده است كه گفت: شنيدم كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمود:

«المهديّ من عترتي، من ولد فاطمة(عليها السلام)»( [74] )

«مهدى از عترت من و از فرزندان فاطمه(عليها السلام) است».

در كتاب «ينابيع المودّه» از قول ابو ايّوب انصارى آمده است:

هنگامى كه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) بيمار شد، فاطمه(عليها السلام) به ديدار او آمد و چون رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را بدان حال ديد، گريه كرد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به وى فرمود:

«. . . سوگند به خدايى كه جانم در قبضه قدرت اوست كه مهدى اين اُمّت از ماست و او از نسل تو مى باشد».( [75] )

در «كنز العمّال» آمده است كه حضرت على(عليه السلام) فرمود:

«المهديّ رجل منّا، من ولد فاطمة».( [76] )

«مهدى، مردى از ما و از فرزندان فاطمه(عليها السلام) است».

ابن ابى الحديد معتزلى در «شرح نهج البلاغه»، ذيل خطبه 16 مى نويسد:

«اكثر محدّثان عقيده دارند كه مهدى موعود(عليه السلام) از نسل فاطمه(عليها السلام)است».( [77] )

و در ذيل خطبه 92 مى نويسد:

« . . . اماميّه عقيده دارند كه او يعنى حضرت مهدى(عليه السلام) ـ امام دوازدهم آنها است و فرزند كنيزى به نام «نرجس» است. ولى ما معتزله عقيده داريم كه او از فرزندان فاطمه(عليها السلام) است كه در آينده تاريخ (آخرالزمان) از كنيزى متولد خواهد شد و اكنون موجود نيست».( [78] )

علاوه بر اين، احاديث منقوله در كتب اهل سنّت، عقيده شيعه را تأييد و تثبيت مى نمايد; زيرا در اين احاديث آمده است كه حضرت مهدى(عليه السلام) ، دوازدهمين امام و نهمين فرزند امام حسين(عليه السلام) و چهارمين فرزند امام رضا(عليه السلام) و فرزند بلافصل امام حسن عسكرى(عليه السلام)است.

در بسيارى از منابع تاريخى اهل سنّت نيز آمده است كه حضرت مهدى(عليه السلام)، فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است و در سال 255 هجرى در نيمه شعبان، در شهر «سامرّا» از مادرى به نام «نرجس» به دنيا آمده است.( [79] )

بنابراين، جاى هيچ ترديد نيست كه مهدى(عليه السلام) متولّد گرديده و هم اكنون موجود و زنده و از نظرها غايب است تا روزى كه به اذن خدا ظاهر شود و جهان را از عدل و داد پرنمايد.

13 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حسنين(عليهما السلام) است

در كتاب «فرائد السمطين»، در حديثى طولانى از قول على بن على هلالى از پدرش روايت كرده است كه گفت:

در حال احتضار رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) محضر آن جناب شرفياب شدم; فاطمه زهرا(عليها السلام)بالاى سر رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نشسته، با صداى بلند گريه مى كرد. در اين هنگام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ديدگان خود را به سوى او دوخت و فرمود:

دخترم! چه چيز تو را به گريه در آورد؟

فرمود: مى ترسم پس از تو تباه و نابود گردم.

آنگاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) براى تسلاّى دخترشان، فضايل اهل بيت را ذكر كردند، از آن جمله فرمودند:

«دو سبط اين اُمّت از ما هستند و آن دو، پسران تو، حسن و حسين(عليهما السلام) ، هستند كه سرور جوانان اهل بهشت مى باشند و قسم به پروردگارى كه مرا به حقّ مبعوث نمود! مهدى اين اُمّت از نسل اين دو تن ]حسن و حسين(عليهما السلام) [خواهد بود».( [80] )

در كتاب «ذخائر العقبى» از قول ابو ايّوب انصارى آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«يولد منهما ]الحسن والحسين(عليهما السلام) [ مهديّ هذه الاُمّة».( [81] )

«مهدى اين اُمّت از اين دو تن ]حسن و حسين(عليهما السلام) [ به دنيا خواهد آمد».

در كتاب «ينابيع المودّه»، به نقل از كتاب «جواهر العقدين» مى گويد:

«بركات دعاى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در وقت تزويج فاطمه به على رضى اللّه عنهم ـ در نسل حسن و حسين(عليهما السلام)ظاهر شد; بعضى از نسل آن دو بزرگوار آمدند و رفتند و بعضى از آنان بعداً مى آيند و اگر در بين آيندگان كسى غير از حضرت مهدى(عليه السلام) نباشد، براى بركت دعاى پيامبر كفايت مى كند».( [82] )

جهت اين كه حضرت مهدى(عليه السلام) از فرزندان حسنين(عليهما السلام) به شمار آمده است اين است كه «فاطمه»، مادر امام باقر(عليه السلام) همسر امام زين العابدين(عليه السلام) ـ دختر امام حسن مجتبى(عليه السلام)است، از اين رو امام محمّد باقر(عليه السلام) و امامان بعدى حسنى و حسينى هستند و حضرت مهدى(عليه السلام) نيز، نوه دخترى امام حسن مجتبى(عليه السلام) و نوه پسرى امام حسين(عليه السلام)است.



[1] ـ او خواهد آمد، ص 46.

[2] ـ سوره روم، آيه 30.

[3] ـ بحار الانوار، ج 3، ص 281، ح 22.

[4] ـ نهج البلاغه، فيض، خطبه 1، ص 33، و صبحى صالح، خطبه 1، ص 43.

[5] ـ او خواهد آمد، ص 30 و 31.

[6] ـ روزگار رهائى، ج 1، ص 59.

[7] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 73، ح 20.

[8] ـ همان، ح 21.

[9] ـ همان، ح 19.

[10] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 65، منتخب الاثر، ص 204 و كفاية الاثر، ص 106.

[11] ـ نهج البلاغه، ص 1158 و صبحى صالح، ص 635، كلمات قصار، شماره 139 .

[12] ـ احتجاج طبرسى، ج 2، ص 6 .

[13] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 133، ح 3 ; منتخب الاثر، ص 207، ح 8; كمال الدين صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 434.

[14] ـ منتخب الاثر، ص 271، ح 3 ; عربى باب 30، ح 2، ص 317 ; اثبات الهداة، ج 1، ص 133 ; ينابيع الموده، ج 3، ص 361، باب 89.

[15] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 139 ; منتخب الاثر، ص 212 و غيبت نعمانى، ص 86، ح 17 .

[16] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 143، ح 4، و ص 145، ح 10 ; منتخب الاثر، ص 218 و 219.

[17] ـ كافى، ج 1، ص 373، وغيبت نعمانى، ص 129.

[18] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 157، و بشارة الاسلام، باب العاشر، ص 164 .

[19] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 160، ح 6، منتخب الاثر، ص 226، اعلام الورى، ص 442.

[20] ـ بحار الانوار، ج 53، ص 180، غيبت شيخ طوسى، ص 176، احتجاج طبرسى، ج 2، ص 283 و كمال الدين با ترجمه فارسى، ج 2، ص 160.

[21] - عقد الدرر، ص 157; منتخب الاثر، ص 149; البرهان، ص 170، باب 12، ح 2.

[22] - ينابيع المودّة، ج 3، ص 108، باب 78، ح 1; فرائد السمطين، ج 2، ص 334، جهت اطلاع بيشتر در اين باره به فتاواى علماى عامّه، به كتاب «البرهان في علامات مهدي آخر الزمان» ص 177 ـ 183 مراجعه فرماييد.

[23] ـ امام احمد بن حنبل، پيشواى فرقه حنبلى اهل سنّت، متوفّاى سال 241هجرى، و معاصر امام نهم و دهم، بوده است.

[24] ـ محمّد بن اسماعيل بخارى، نامى ترين محدّث اهل سنّت و معاصر حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام)كه يك سال پس از ولادت حضرت ولى عصر(عليه السلام) (سال 256 هجرى) از دنيا رفته است.

[25] - اقتباس از كتاب «دانشمندان عامّه و مهدى موعود(عليه السلام)». ص 13 ـ 15.

[26] - اسامى آنها را در كتاب «الامام المهدى(عليه السلام)»، ص 260 ـ 275، و كتاب «او خواهد آمد»، ص 79 ـ 85 و «موعودى كه جهان در انتظار اوست»، ص 51 ـ 68 بخوانيد.

[27] - مسند احمد حنبل، ج 3، ص 38.

[28] - مسند احمد حنبل، ج 3، ص 28.

[29] - صحيح بخارى، ج 4، ص 633، باب 945، ح 1601 .

[30] - صحيح مسلم، ج 2، ص 672، كتاب الفتن، ح 69.

[31] - صحيح مسلم، ج 2، ص 672، كتاب الفتن و اشراط الساعة، ح 67.

[32] - سنن ابن ماجه، ج 2، باب خروج المهدى(عليه السلام)، ح 4085.

[33] - سنن ابن ماجه، ج 2، باب خروج المهدى(عليه السلام)، ح 4082 و 4087.

[34] - سنن ابو داوود، ج 2، ص 207.

[35] - سنن ترمذى، ج 4، ص 505، باب 52، باب ما جاء في المهدي(عليه السلام)، كتاب الفتن، ح 2230.

[36] - سنن ترمذى، ج 4، ص 505، كتاب الفتن، باب ما جاء في المهدى(عليه السلام)، ح 2231.

[37] - سنن نسائى، باب 41 غزوة الهند، ص 32، ح 3175.

[38] - غاية المرام، ص 697، ح 43 ; ينابيع المودة، ج 3، ص 388، ح 21. و در چاپ ديگر، ص 489، الامام المهدى(عليه السلام)، ص 257، كمال الدين صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 385 و بسيارى از منابع ديگر.

[39] - اين حديث را مرحوم سيّد هاشم بحرانى، متوفاى سال 1107 در كتاب معروف «غاية المرام» از جزء سوم «صحيح نسائى» نقل نموده، و شيخ سليمان قندوزى حنفى، متوفاى سال 1294 نيز در كتاب «ينابيع الموده» آن را از كتاب «غاية المرام» مرحوم بحرانى نقل كرده است، در حالى كه اين حديث در نسخه هاى چاپ هاى فعلى ديده نمى شود و معلوم نيست كه چرا حديث مزبور در كتاب مذكور وجود ندارد، در صورتى كه صاحب «مفتاح كنوز السنّة» مى گويد:

«حديث نزول حضرت عيسى(عليه السلام) را بخارى، مسلم، نسائى، ابن ماجه، احمد حنبل، ابى داود و طيالسى در روايات متعددى نقل كرده اند».

منتخب الاثر، ص 479، ص 600، فصل 7، باب 8.

[40] - براى آگاهى از مجموع احاديثى كه در اين زمينه رسيده است به كتاب نفيس «منتخب الاثر» تأليف آية اللّه لطف اللّه صافى و كتاب «البيان» گنجى شافعى و كتاب «المهدى الموعود المنتظر» تحقيق نجم الدين عسكرى و ساير كتاب هاى مربوطه مراجعه فرماييد.

[41] ـ اين اوصاف و القاب كه برخى از آنها را بر شمرديم، در روايات شيعه و سنّى و نويدهاى كتب مقدسه اهل اديان آمده است كه هركدام از آنها در ضمن يك يا چند حديث در منابع مختلف از تفسير و حديث و تاريخ به دست آمده است.

[42] ـ غيبت نعمانى، باب 13، ج 1، ص 212; بحارالانوار، ج 51، ص 115.

[43] ـ عقد الدرر، ص 42.

[44] ـ الصواعق المحرقهَ، ج 2، باب 11، فضائل اهل البيت النبوي، ص 166، مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 37; اسعاف الراغبين، حاشيه نور الابصار، ص 148، و فصول المهمّه، ص 297، باب 12.

[45] ـ الملاحم والفتن، ص 152، باب 157; عقد الدرر، ص 154، باب 7; البرهان، ص86، باب1، ح 38; و منتخب الاثر، ص162، ح65.

[46] ـ در اين باره اقوال فراوان ديگرى نيز هست كه ما نياز چندانى به ذكر همه آنها را نمى بينيم و خوانندگان گرامى مى توانند براى اطلاع بيشتر به كتاب «لغت نامه دهخدا» و كتاب «المهدى»(عليه السلام)نوشته مرحوم آية اللّه سيد صدر الدين صدر، مراجعه فرمايند.

[47] ـ عقد الدرر، ص194، باب 7; سنن ابن ماجه، ج2، ص269، باب خروج المهدي، كتاب الفتن; ينابيع المودّة، ج3، ص91; مستدرك الحاكم، ج3، ص211، بحار الانوار، ج51، ص65، الصواعق المحرقه، ص235; منتخب الاثر، ص145، بشارة الاسلام، ص286 و 290; ذخائر العقبى، ص 15، و غيبت شيخ طوسى، ص113.

[48] ـ عقد الدرر، ص 149، فصل 3، كافى، ج8، ص209، ارشاد مفيد، ص337، بحار الانوار، ج 52، ص 288 و المهدى، ص51.

[49] ـ عقد الدرر، ص 36، باب 1، ح 3.

[50] ـ الصواعق المحرقه، ج 2، ص 479.

[51] ـ مسند احمد، ج 3، ص 28.

[52] ـ سوره انعام، آيه 84 و 85.

[53] ـ المهدى، ص 56.

[54] ـ التاجّ، ج 5، ص 343 رواه ابو داوود ترمذى; كتاب الفتن و علامات الساعة; الجامع للأصول، ج 5، ص 311 و بحار الانوار، ج 51، ص 102.

[55] ـ كنز العمّال، ج 7، ص 187.

[56] ـ سنن ابو داوود، ج 2، ص 207.

[57] ـ سنن ابن ماجه، باب الجهاد، ج2، ص 928، ح 2779.

[58] ـ سنن ابن ماجه، باب خروج المهدي(عليه السلام)، ج 2، ص 269، ح 4085، منتخب كنز العمال، ص 549.

[59] ـ مستدرك حاكم، ج 4، ص 557.

[60] ـ به كتاب «المهدى» نوشته مرحوم آية اللّه سيد صدرالدين صدر، ص 58 ـ 59، و صحيح مسلم، ج2، ص450، كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل على(عليه السلام)، ح 36، وهمچنين ترجمه كتاب «المهدى(عليه السلام)» به قلم دانشمند محترم آقاى محمّد جواد نجفى، ص62، مراجعه فرمائيد.

[61] ـ صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب فضائل على(عليه السلام)، ج2، ص451، ح37.

[62] ـ سنن ترمذى، ج 9، ص74، سنن ابو داوود، ج4، ص106 ـ 107، عقد الدرر، ص 27، باب 2، حلية الاولياء، ج5، ص75.

[63] ـ مسند احمد، ج1، ص76، تفسير سيوطى، ج6، ص58.

[64] ـ ارشاد مفيد، ص 326، بحار الانوار، ج 52، ص 240 و فصول المهمّه فصل دوازدهم، ص 291، حلية الاولياء، ج 5.

[65] ـ عقد الدرر، ص 32، باب 2; تذكرة الخواص، ص 363.

[66] ـ فرائد السمطين، ج 2، ص 335; بحار الانوار، ج 51، ص 71، ح 13

[67] ـ الحاوى للفتاوى، ج 2، باب آثار الواردة في المهدي(عليه السلام)، ص 82; عقد الدرر، ص 119 و 120.

[68] ـ لازم به تذكّر است كه رودهاى ياد شده چون: دجله، فرات و رود نيل، هم اكنون در دست ايادى استعمار و دست نشاندگان آنهاست و در واقع غربى ها بر اين رودها سيطره دارند، و رودهاى سيحون و جيحون رسماً در دست كفّار است. زيرا اين دو رودخانه معروف در «روسيّه» قرار دارند، و هر دو از كوه هاى «تيان شان» سرچشمه مى گيرند و پس از سيراب كردن تركمنستان و ازبكستان در جمهورى قزاقستان به درياچه «آرال» مى ريزند. سيحون را امروز «سيرداريا» و جيحون را «آموداريا» مى نامند. (نقل از پاورقى روزگار رهايى، ج2، ص958 و 985).

[69] ـ الملاحم والفتن، ص 368، ح 540، و صراط المستقيم، ج2، ص258، و الزام الناصب، ج2، ص125، به طور خلاصه، و الكتاب المبين، ج2، ص129.

[70] ـ ينابيع المودّه، ج 3، باب 87، ص 109 و در چاپ ديگر، ص 448.

[71] ـ همان، ج 1، باب 16، ص 253 و منتخب الاثر، ص 56، ح 1.

[72] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 75، ح 29; غيبت شيخ طوسى، ص 114.

[73] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 112، ح 7، غيبت نعمانى، ص 140، ح 1.

[74] ـ سنن ابو داوود، ج 4، ص 87 و بسيارى ديگر از منابع معتبر حديث.

[75] ـ ينابيع المودّه، ج 3، باب 73، ص 269، و در چاپ ديگر، ص 463.

[76] ـ كنز العمّال، ج 7، ص 261.

[77] ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 1، ص 281، ذيل خطبه 16.

[78] ـ همان، ج 7، ص 59، ذيل خطبه 92.

[79] ـ جهت اطلاع بيشتر، به كتاب هاى: المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 182، باب 16; الامام المهدى(عليه السلام)، ص 279; دانشمندان عامّه و مهدى موعود و بخش پنجم همين كتاب مراجعه فرماييد.

[80] ـ اين حديث شريف را عدّه زيادى از علماى اهل سنّت و اماميّه به صورت مختصر و مفصّل نقل كرده اند. براى دستيابى به منابع فراوان آن مى توانيد به اين كتابها مراجعه فرمائيد: عقد الدرر، ص 275; ذخائر العقبى، ص 135; مجمع الزوائد، ج 9، ص 165; فرائد السمطين، ج 2، ص 84; ينابيع المودّه، ج 3، ص 90 و در چاپ ديگر، ص434، باب73; بحار الانوار، ج 51، ص78 ـ 79; غاية المرام، ص 699; بشارة الاسلام، ص 33.

[81] ـ ذخائر العقبى، ص 146.

[82] ـ ينابيع الموده، ج 3، ص 261، باب 73، ح 2.