ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)
از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان

سيد اسد اللّه هاشمى شهيدى

- ۱ -


پيشگفتار

مطالعه سرگذشت جامعه هاى مختلف بشرى و بررسى مكتب هاى فكرى در طول تاريخ، نشان مى دهد كه انسان ها همواره به يك سلسله مسائل بنيادى، اعتقاد راسخ داشته اند تا جايى كه با گذشت قرن ها و ظهور مكتب هاى جديد فكرى و پديدار شدن تحول هاى شگرف در علم و صنعت، اين گرايش ها تغيير نكرده و به اصالت خود باقى مانده است.

يكى از اين مسائل، اعتقاد به ظهور يك منجى و مصلح جهانى است. گرچه اعتقاد به ظهور اين منجى در آخرالزمان، در ميان پيروان اديان الهى، فروغ بيشترى دارد، ولى بشر همواره در انتظار اين مصلح به سر برده است و عقيده دارد كه روزى، اين منجى خواهد آمد و به نابسامانى ها و بى عدالتى ها خاتمه خواهد داد و انسان را بسر منزل مقصود و سعادت و كمال كه خواسته ديرينه او بوده، خواهد رساند.

در اين كتاب، مؤلف محترم تلاش كرده تا عقيده به منجى و مصلح جهانى را، در اديان الهى و مكتب هاى مختلف فكرى پى گيرد و ديدگاه هر كدام را ارائه دهدكه با اين بررسى، اصالت اعتقاد به ظهور منجى و انتظار او، ثابت مى شود.

ايشان با ارائه شواهد، ثابت مى كند كه تمام اين ديدگاه ها به يك نفر اشاره دارند و او همان مهدى موعود اسلام است.

سپس به نويدهاى اسلام درباره ظهور آن حضرت مى پردازد و رواياتى را از طريق شيعه و اهل سنت مى آورد تا قطعيت اين اعتقاد را بنماياند. رواياتى را نيز براى شناخت نسب آن حضرت نقل مى كند. آراى جمعى از دانشمندان اهل سنت را درباره صحت روايات وارده درباره مهدى(عليه السلام) ، و تواتر آنها مى آورد و شبهات برخى از اهل سنت را مطرح كرده، آن ها را پاسخ مى دهد.

سپس ديدگاه جمعى از اهل سنت را كه تصريح كرده اند كه آن حضرت، فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است، ذكر مى كند.

اشاره اى نيز به ديدگاه تنى چند از مستشرقين و نقد آنها و اعترافات برخى از آنها دارد. در بخشى از كتاب، مسأله انتظار را ريشه يابى كرده، آثار سازنده آن را در فرد واجتماع باز مى گويد. در قسمتى ديگر از كتاب، آياتى را كه راجع به آن حضرت و ظهورش رسيده است، نقل مى كند.

بخش عظيمى از كتاب را به نقل نويدهاى ظهور منجى، در كتاب هاى مقدّس تورات و انجيل و كتاب هاى هندوها و زرتشتيان اختصاص مى دهد.

درباره دين آينده جهان با استمداد از آيات و روايات بحث مى كند و از زاويه هاى گوناگون به اين مسأله مى نگرد و ثابت مى كند كه دين آينده جهان، اسلام است.

در بخشى نيز به بررسى وضع جهان پيش از ظهور و آثار منفى تمدن صنعتى مى پردازد و اعترافات تنى چند از دانشمندان را كه بر لزوم حكومت واحد جهانى تأكيد دارند، ذكر مى كند.

در آخرين بخش كتاب، به برخى از ويژگى هاى حضرت مهدى(عليه السلام) و ياران آن حضرت مى پردازد و به چند سؤال پاسخ مى دهد.

واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران، ضمن قدردانى از زحمات محقق گرانقدر حجة الاسلام و المسلمين سيد اسد اللّه هاشمى شهيدى، افتخار دارد كه تحقيق و تصحيح مصادر و ويرايش متن كتاب را انجام داده و آن را آماده چاپ و نشر نموده است.

بدان اميد كه اين اثر مورد قبول قطب عالم امكان حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه قرار گيرد و در شناسايى آن حضرت نزد شيفتگان عدالت مؤثر افتد و الطاف آن جان جهان را شامل حالمان گرداند.

واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران
بهار 1380

بخش اوّل

مسأله مهدويّت و انديشه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)

شامل:

1 ـ ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از ديدگاه جامعه اسلامى

2 ـ اصالت مهدويّت و انكار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)از سوى برخى مغرضان

3 ـ ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از ديدگاه صحابه و تابعين

4 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از نظر اقوام و اديان

5 ـ عقايد اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود

6 ـ اسامى مقدّس حضرت مهدى(عليه السلام) در كتب مذهبى اهل اديان

7 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك مسأله عقلى و منطقى است

8 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك مسأله فطرى است

9 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك اعتقاد اصيل مذهبى است

10 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) اختصاص به اسلام ندارد

مسأله «مهدويّت» و انديشه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)، و اين كه وى از سلاله پاك خاندان نبوّت، و از دودمان مقام شامخ ولايت (پسر عمّ، جانشين، و وارث علوم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)على بن ابى طالب(عليهما السلام))، و از ذريّه طيّبه دخت گرامى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، بزرگ بانوى بانوان عالم حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام)، و از نسل سرور آزادگان جهان حضرت حسين بن على(عليهما السلام)است، يكى از مسائل بسيار مهمّ دينى و مشهور اسلامى است.

مسأله مهدويّت و انديشه ظهور مهدى موعود(عليه السلام) در آخر الزمان، در آيين مبين اسلام، مسأله اى اصيل، ريشه دار و با سابقه است كه هرگز با گذشت زمان كهنه و فرسوده نمى گردد، و با آن كه از زمان رحلت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)تاكنون، مدّت چهارده قرن از آن مى گذرد، نه تنها از فروغ اين عقيده كهن و باستانى كاسته نشده است، بلكه با پيشرفت سريع صنعتى، و انحطاط اخلاقى جوامع بشرى، و احساس يأس و نوميدى، و زندگى سراسر رنج زا و درد آلود، هر آن و هر لحظه، عشق سوزان بشريّت نسبت به وجود مقدّس حضرت مهدى(عليه السلام)بيشتر، و نور اميد و آرزو در دلهاى خداپرستان افروخته تر، و اشتياق توده هاى محروم و درمند، براى ظهور آن خورشيد فروزان شعلهورتر مى گردد.

در آيين مقدّس اسلام كمتر مسأله اى را مى توان يافت كه به اندازه مسأله مهدويّت بدان اهميّت داده شده باشد، و شايد بتوان گفت: در مورد هيچ مسأله اى از مسائل حياتى اسلام به اندازه مسأله «مهدويّت» روايت نرسيده است.

زيرا علاوه بر آيات متعدّدى از «قرآن كريم» كه پيشوايان معصوم(عليهم السلام)، آنها را به وجود مقدّس حضرت مهدى(عليه السلام) تفسير و تأويل كرده اند، روايات فراوانى از طريق اهل سنّت نيز از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و صحابه و تابعين و ائمّه معصومين(عليهم السلام)در باره ظهور مبارك آن يكتا بازمانده حجج الهى وارد شده است، در اين روايات، ويژگى هاى شخصى و اوصاف و جزئيّات زندگى آن يگانه مظهر قدرت خداوندى بيان گرديده، و هم اكنون بيش از شش هزار حديث از منابع و مدارك معتبر شيعه و سنّى در باره آن وجود مقدّس در دسترس ما قرار دارد.( [1] )

مسأله مهدويّت، و انديشه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) كه به عنوان يك شخصيّت ممتاز الهى، و رهبر آسمانى، و «خاتم اوصيا» و آخرين سفير خداوند، در پايان جهان ظهور خواهد كرد، و بر سرتاسر كره خاكى استيلا خواهد يافت، و به وسيله آن وجود مقدّس، همه مكتبهاى موجود زمان، و حكومت هاى مقتدر جهان، و تمام نيروهاى تخريبى، و قدرت هاى اهريمنى، نابود خواهند شد، و در تمام جهان، صلح و صفا و عدالت و امنيّت بر اساس حكومت حقّ و عدل، بر قرار خواهد گرديد، انديشه اى است كه كليه فِرَق اسلامى آن را پذيرفته و سرسختانه از آن دفاع مى نمايند.( [2] )

مسأله مهدويّت، و انديشه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و گسترش جهانى ايمان اسلامى، و پيروزى نهايى حق بر باطل، و استقرار كامل و همه جانبه ارزشهاى انسانى، و بالاخره تشكيل «مدينه فاضله» و حكومت جهانى واحد، در ميان «مسلمانان» ريشه قرآنى دارد. قرآن كريم، با قاطعيّت هرچه تمامتر، پيروزى نهايى ايمان اسلامى، و غلبه قطعى «صالحان و پرهيزكاران» بر مستكبران و زورمداران، و كوتاه شدن دست جبّاران و ستمكاران از دامان محرومان و مستضعفان، و آينده درخشان فرزندان انسان را، در پرتو حكومت حقّ و عدل الهى به همه مسلمانان و پيروان اديان وعده داده است.( [3] )

آنچه در رابطه با مسأله مهدويّت و انديشه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)گفته شد، حقايقى است كه سابقه اى بس طولانى داشته، و در نخستين روزهاى طلوع اسلام بر سر زبانها بوده است. و پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و ائمّه اهل بيت(عليهم السلام)آنها را به عنوان نويدهاى ظهور مهدى موعود(عليه السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو نموده، و در كمال صراحت از ظهور مردى از خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) كه با فرمان مدبّر جهان هستى در پايان جهان ظهور خواهد نمود سخن گفته اند.

گرچه ما در آينده در اين باره به تفصيل سخن خواهيم گفت، ولى در عين حال، در اينجا نيز براى اين كه تصوير روشنى از مسأله مهدويّت داشته باشيم، نخست مسأله عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)را از ديدگاه مسلمانان و جامعه اسلامى به صورت مختصر مورد بررسى قرار مى دهيم، سپس آنچه در كتب روايى شيعه و سنّى آمده است از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم تا حقيقت و واقعيّت مسأله مهدويّت بر همگان روشن شود.

1 ـ ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از ديدگاه جامعه اسلامى

بر پژوهشگران، صاحب نظران و ارباب دانش پوشيده نيست كه مسأله مهدويّت و انديشه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در آخر الزمان، يكى از مسايل بسيار حياتى اسلام، و از اعتقادات قطعى عموم مسلمانان است، كه شيعه و سنّى در طى قرون و اعصار متمادى همه بر اين عقيده اتّفاق نظر داشته و آن را جزء عقايد قطعى خود مى دانند.

گرچه وجود اين عقيده در اسلام به خصوص در ميان شيعيان، از مسايل بسيار حايز اهميّت، و از اعتقادات بنيادى محسوب مى شود، و از اين رهگذر در ميان همه مذاهب اسلامى، شيعيان بيش از همه با اين عقيده شناخته شده اند، لذا برخى از افراد ن آگاه و بى اطّلاع، يا لجوج و معاند پيوسته كوشيده و مى كوشند تا اين عقيده را در مذهب شيعه محصور كنند، ولى هرگز عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در اسلام اختصاص به شيعه ندارد. بلكه عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) مورد اتّفاق و اجماع همه مسلمين بوده، و كليّه فِرَق اسلامى در اين عقيده باهم اتّفاق نظر دارند، و حتّى فرقه ساخته شده «وهّابيت» نيز آن را جزء عقايد قطعى و مسلّم خود مى دانند و به طور جدّى از آن دفاع مى نمايند، و معتقدند كه: اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) بر هر مسلمانى واجب است، و جز افراد نادان و بى اطّلاع و بدعت گزار، منكر آن نخواهند بود.( [4] )

به طور خلاصه، آنچه از مجموع منابع معتبر حديثى و تاريخى شيعه و سنّى استفاده مى شود اين است كه: مسأله مهدويّت و عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)يكى از ضروريات دين مقدّس اسلام است كه منكر آن از آيين اسلام بيرون است. از اين رو، كليّه مسلمانان از شيعه و سنّى و به طور كلّى عموم اُمّت اسلامى ـ عقيده دارند، كه بر اساس روايات وارده، ناچار بايد در آخر الزمان (و تاريك ترين دوران تاريخ بشر) مردى از خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به نام حضرت مهدى(عليه السلام) ظهور كرده، بر همه كشورها مسلّط شود، و دين را تأييد بخشد، و سراسر روى زمين را پر از عدل و داد كند، و او از دودمان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)و از نسل حضرت فاطمه(عليها السلام) است.

از نظر مسلمانان، مسأله «مهدويّت» و عقيده به ظهور مهدى موعود(عليه السلام)يك اعتقاد عميق دينى و مذهبى، و يكى از مهمترين و حسّاس ترين فرازهاى عقيدتى اسلامى است.

اين عقيده در اسلام و به خصوص در ميان شيعيان، از اعتقادات بنيادى و ترديد ناپذيرى است كه هيچ گونه شك و ترديد در آن وجود ندارد.

عموم مسلمانان و به ويژه شيعيان عقيده دارند كه اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)از ضروريات مذهب است، و اخبار و روايات مربوط به آن حضرت، از طريق شيعه و سنّى به حد «تواتر» رسيده است.( [5] )

عموم مسلمانان عقيده دارند كه ظهور مبارك مهدى موعود(عليه السلام)كه در روايات متواتر اسلامى با اوصاف: «قُرشى، هاشمى، فاطمى، علوى، حسنى، و حسينى» معرّفى گرديده، و نويدهاى ظهور مبارك آن حضرت سالها پيش از ولادت با سعادتش از زبان مبارك پيامبر عظيم الشأن اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و خاندان پاكش(عليهم السلام) براى اُمّت اسلامى بازگو شده، يك امر قطعى و مسلّم است.

عموم مسلمانان عقيده دارند كه ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) در آخر الزمان، وعده قطعى خداوند است، و نويدهاى ظهور آن موعود جهانى در قرآن كريم و روايات اسلامى به صورتى گسترده در نهايت وضوح و روشنى بيان شده است.

عموم مسلمانان عقيده دارند كه طبق وعده هاى قرآن كريم و روايات اسلامى، در آينده تاريخ و در آخر الزمان، مردى از اهل بيت به نام حضرت مهدى(عليه السلام) ظهور خواهد كرد كه دين را تأييد، و عدل و داد را آشكار خواهد نمود، و دشمنان دين و انسانيّت چه بخواهند و چه نخواهند، سرانجام او ظاهر مى شود، و بر همه كشورها و ممالك اسلامى مسلّط مى گردد.

در زمان او اسلام جهانگير مى شود، سراسر روى زمين پر از عدل و داد مى شود، پرچم توحيد و يكتاپرستى در همه جهان به اهتزاز در مى آيد، دينى جز دين مبين اسلام باقى نمى ماند، نظام جهانى بر اساس ايمان به خدا و احكام اسلام استوار مى گردد، بر تمام جهان دين واحد، قانون واحد، نظام واحد، و رهبر واحد حكومت مى كند، و در همه جا صلح و صفا ايجاد مى شود، و حقّ و عدالت پيروز، و ظلم و ستم يكسره از بين مى رود.

عموم مسلمانان عقيده دارند كه با جهانى شدن ظلم و ستم، فساد و تبهكارى و وجود حكومت هاى ظالمانه با معيارهاى غير عادلانه در سطح جهان، از نقطه نظر رحمت الهى، ظهور مهدى موعود(عليه السلام) يك ضرورت اجتناب ناپذير است كه طبق وعده هاى صريح اسلامى آنچنان كه در قرآن كريم واخبار اهل بيت(عليهم السلام) آمده است، سرانجام بايد ظاهر شود; كاخهاى ستمگران را برسرشان فرو ريزد، پرچم حقّ و عدالت را بر فراز گيتى به اهتزاز درآورد، ريشه ظلم و بيداد را از بيخ و بن بركند، و بر ويرانه هاى كاخ جبّاران و ستمكاران، جهانى آباد و آزاد بنيان نهد، و انسانها را از زير يوغ استعباد، استثمار و استعمار رهايى بخشد.

آرى خواننده گرامى! عموم مسلمانان و به ويژه شيعيان، عقيده دارند كه ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك امر محتوم و مسلّم است كه بدون ترديد واقع خواهد شد، و كفر كافران، لجاجت منكران و سرسختى معاندان، در تحقّق اراده و مشيّت الهى، و ظهور منجى آسمانى، كمترين اثرى نخواهد داشت، و از اين رو همه منتظر و چشم به راهند، و همه انتظار روزى را مى كشند كه نداى نويد ظهور «منجى موعود» در سرتاسر جهان طنين انداز شده، همه ساكنان روى زمين، طنين آن نداى آسمانى را با گوش خود بشنوند، و از جان و دل اجابت كنند، و سر از پا نشناخته شتابان به سويش روان گردند.

اينك براى اين كه مهدى موعود اسلام را بشناسيم، و بدانيم كه اسلام در زمينه ظهور آن يكتا بازمانده حجج الهى چه نويدهايى را به مسلمانان و مردم جهان داده است، فشرده مطالبى را كه در درياى ژرف و ناپيدا كرانه متون اصيل اسلامى آمده است در اينجا مى آوريم.

آنچه در مقام معرّفى مهدى موعود(عليه السلام)، در منابع معتبر شيعه و سنّى آمده، بدين قرار است:

«او، حجّت خدا، خاتم اوصيا، رهايى بخش اُمّت، مهدى، منتظر، قائم آل محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)، صاحب الأمر، صاحب الزمان، عدالت گستر، بقيّة اللّه، صاحب شمشير، ظاهر كننده دين، خلف صالح، باعث، وارث، صاحب، خالص، صاحب الدار ( صاحب خانه ) مأمول، مؤمَّل، ( اميد آينده ) نايب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابى)، منتقم، سيّد، جابر (ترميم كننده دين)، خازن (خزينه دار علوم الهى)، امير اميران، قاتل تبهكاران، آقاى دو جهان، و امام منتظر براى تأسيس حكومت عدل الهى است».( [6] )

پدرش گنج دانش ايزدى، امام حسن عسكرى(عليه السلام)، و مادر بزرگوارش نرجس خاتون بانوى كنيزان جهان از بيتى رفيع و خاندانى جليل است كه از امام حسن عسكرى(عليه السلام)فرزندى جز آن آخرين حجّت خدا از اين بانوى بزرگوار نمانده است.( [7] )

در سال 255 هجرى قمرى، در سپيده دم پانزدهم ماه شعبان در شهر «سامرّا» پايتخت عبّاسيان چشم به جهان گشود.( [8] ) نامش، نام پيامبر محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) ـ و كنيه اش كنيه پيامبر ابوالقاسم ـ است.

«ولادت با سعادتش از دشمنان پنهان ماند، و نام و نشانش از بدخواهان در نهان; زيرا حكومت خون آشام وقت و دستگاه ستمگر خلافت، سخت در پى او و مشتاق يافتن و نابود ساختنش بود، و تمام نيروى خود را در اطراف خانه امام حسن عسكرى(عليه السلام)متمركز كرده و دهها جاسوس به كار گرفته بود، و بر هر جاسوسى، جاسوسى ديگر گمارده بود تا از ولادت ولىّ خدا حضرت بقيّة اللّه(عليه السلام)آگاه شده، نور خدا را خاموش كند، ولى مشيّت خداوند بر آن تعلّق گرفته بود كه حجّت خود را از گزند دشمنان حفظ كند».( [9] )

با شهادت پدر بزرگوارش امام حسن عسكرى(عليه السلام) در شب هشتم ربيع الاول سال 260 هجرى قمرى، بار دشوار و توان فرساى امامت بر دوش او نهاده شد، و به فرمان حكمت آميز پروردگار، از مردم «غيبت» اختيار فرمود.( [10] )

دوران غيبت آن حضرت دو بخش متمايز دارد:

1 ـ غيبت صغرى يا كوتاه مدّت سال 255 تا 329 هجرى ـ كه در اين دوره شيعيان مى توانستند توسط سفيران چهارگانه اش با آن حضرت تماس بگيرند و با وى ارتباط برقرار كنند.

اين چهار تن نايب خاص، كه شيعيان مى توانستند در دوران غيبت صغرى توسط آنها با حضرت مهدى(عليه السلام) تماس بگيرند و مشكلات خود را به ناحيه مقدّسه برسانند و پاسخ هاى لازم را دريافت نمايند، عبارتند از: جناب عثمان بن سعيد عمروى، محمّد بن عثمان بن سعيد، حسين بن روح نوبختى و على بن محمّد سمرى، كه با رحلت او باب «نيابت خاص» بسته شد.

2 ـ غيبت كبرى يا بلند مدّت كه تا امروز ادامه يافته است. در اين دوره سفير و نايب خاصّى براى آن حضرت نيست، و راه تماس رسمى و آشكار براى مردم وجود ندارد. و بر آنهاست كه از نوّاب عام امام(عليه السلام) يعنى از فقهاى پارسا وخويشتن دار ـ پيروى كنند.( [11] )

غيبت صغرى از همان لحظه ولادت حضرت ولى عصر(عليه السلام) آغاز مى شود( [12] ) و تا روز وفات چهارمين سفير حضرتش ادامه مى يابد( [13] )ولى دوران سفارت، از رحلت حضرت امام حسن عسكرى(عليه السلام) آغاز شده و تا وفات على بن محمّد سمرى، امتداد مى يابد.( [14] )

بنابراين، طول غيبت صغرى 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفيران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.

به هر حال، نهان زيستى آن حضرت بدين معناست كه دور از چشم مردمان ولى زير همين آسمان كبود بسر مى برد. اگر برخوردى هم برايش پيشامد كند، اغلب ناشناخته مى ماند و ديدارهايش با شيعيان تنها به اذن خداست.

هم اكنون سال 1414هجرى قمرى ـ نزديك به 1159 سال از عمر شريفش مى گذرد و بنا به اراده و مشيّت حكيمانه الهى، هنوز شاداب، جوان و نيرومند است.( [15] ) و اين حالت كهنسالى و نافرسودگى او، بهترين محك براى رسوايى و سيه رويى دروغگويان و دروغ پردازان «مهدى نما» و مدّعيان مهدويّت است.

مهدى قائم(عليه السلام) وارث نهايى فضايل و كمالات انبياء و اولياء خداست. در خرد و دانش از همه پيشتر است، و در طاعت و عبادت و بندگى از همه پيشروتر، و در كرم و بخشش از همه پيشگام تر، و در شجاعت و شهامت و رشادت از همه پيشتازتر است.( [16] )

از كنار خانه كعبه مكّه مكرّمه ـ قيام شكوهمند خود را آغاز مى كند، نخبه ترين پارسايان دلير، و برگزيده ترين جنگاوران پرهيزكار آن زمان كه 313 نفرند ـ هم شمار ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در جنگ بدر ـ به دورش حلقه مى زنند، و چون دژى محكم و استوار او را در ميان مى گيرند.

خبر ظهور او به سرتاسر جهان مى رسد، و چون ده هزار نفر از مردمان ديندار و يكدل و نيرومند هم شمار ياران پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) در فتح عظيم مكّه ـ به ياريش بشتابند و فرمانش را گردن نهند از مكّه بيرون مى آيد( [17] ) و با نبردى آزادى بخش و سخت خونين، ملّت هاى اسير و به دام افتاده را رهايى مى بخشد.

سپاه پيروزمند آن يگانه منجى عالم كه در هيچ برخوردى شكست نمى خورد( [18] ) سراسر گيتى را تسخير مى كند، تمامى دولت هاى ستمگر و باطل را از روى صفحه زمين، بر مى اندازد، و حكومت واحد جهانى را بر اساس موازين عدالت اسلامى تشكيل مى دهد( [19] )، فرمانروايى زمين به بندگان صالح، شايسته و نيك كردار خدا مى رسد، و ستمديدگان و مستضعفان، وارث ثروتها، نعمت ها و قدرت ها در پهنه گيتى مى شوند چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:

(وَنُريد أنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضعِفُوا فِي الأَرْضِ، وَنَجْعَلَهُمْ أئِمّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِينَ).( [20] )

«وما اراده كرده ايم كه بر كسانى كه در روى زمين به ضعف كشيده شده اند، منّت نهاده، آنها را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم».

در سايه چنين حكومتى، ظلم، جور، جفا، تعدّى و تجاوز، و جنايت و خيانت ريشه كن مى گردد.( [21] ) و برادرى و برابرى و عدالت و محبّت، همه جا را فرا مى گيرد.( [22] ) تعاليم سعادت بخش اسلام به بهترين شكل به اجرا در مى آيد، و آئين جاويد رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) بر همه سرزمينها سايه گستر مى شود.( [23] )

در تمام معابدى كه غير خدا پرستش مى شد تنها خدا را مى پرستند، و همگان به كيش توحيد مى گرايند( [24] )، و آنها كه به هيچ رو در برابر منطق و برهان سرفرود نمى آورند و هنوز به وسوسه نفس و ابليس، به بتها و طاغوتها دلبستگى تامّ وتمام دارند و به حكومت «اللّه» به هيچوجه گردن نمى نهند، نابود مى گردند.( [25] ) و جانيان، زورگويان، آشوبگران و گردنكشان همگى از بين مى روند.

انتقام خون شهيدان راه حق بويژه سرور آزادگان حضرت حسين بن على(عليه السلام) ـ از جلاّدان وخونخواران گرفته مى شود.( [26] )

زمين، بركات بى شمار خود را نثار مقدم مبارك حضرتش مى نمايد، و گنجهاى پربهايش را براى او آشكار و پديدار مى سازد. همه جا سبز، خرّم، شاداب و شكوفا مى گردد، آسمان نيز نعمت هاى بى مانندش را بر زمين فرو مى بارد. فراوانى نعمت و بركت، به گونه اى زندگى را براى مردم شيرين و دلپذير مى سازد كه مردگان آرزوى برگشت به دنيا و زندگى دوباره را مى كنند.( [27] )

حضرت مهدى(عليه السلام) دست عنايت خود را بر سر مردم مى گذارد، و با پرتوى از ولايت، به آنان رشد عقلانى و كمال اخلاقى مى بخشد.( [28] ) و زمين به نور پروردگار جهان، پر فروغ و درخشان مى گردد.

هركجا ويرانه اى باشد، به فرمان حضرتش آباد مى شود. أمن وأمان بر همه جا سايه افكن شده، و ترس، هراس و نگرانى از ميان مى رود تا حدّى كه زنى تنها، با زيب و زيور، مسافتى طولانى را مى پيمايد بدون آن كه هراسى از راهزنان يا درندگان به دل راه دهد.( [29] )

اموال عمومى وثروت هاى همگانى را ميان مردم يكسان بخش و پخش مى نمايد،( [30] ) و مردم آنچنان دست گشاده و سخاوتمند و مهربان خواهند شد كه انسان حاجتمند، بدون آن كه لازم باشد تمنّايى كند يا تقاضايى بر زبان آورد يا دست نياز به سوى اين و آن دراز كند، از جيب برادر ايمانى خود به اندازه نياز بر مى دارد، و پس از فراغ و گشايش، آن را باز مى گرداند.( [31] )

تعليم و تربيت در زمان آن حضرت گسترش مى يابد; حضرتش چندين برابر علوم و معارفى را كه فرستادگان الهى براى بشر آورده اند، آشكار مى سازد.( [32] )

سطح دانش مردم آنچنان بالا مى رود كه زنان، در خانه ياراى آن را دارند كه بر پايه كتاب خدا و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) قضاوت كنند.( [33] )

خلاصه مطلب آن كه، روزگار زرّين تاريخ بشر، كه مصلحان و انديشمندان جهان به نام هاى گوناگون چون: «مدينه فاضله»، «شهر آفتاب»، و سرزمين «الدورادو» از آن ياد كرده اند( [34] ) همين دوران است كه نويد تحقّق حتمى و قطعى آن در يك آيه از آيات قرآن مجيد به اجمال آمده است آنجا كه خداى عزّوجلّ مى فرمايد:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنوُا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلهِمْ، وَلَُيمَكِنِنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذي ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدونَنِي لايُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ).( [35] )

«خداوند به كسانى از شما، كه ايمان آورده و عمل نيك و شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتماً آنها را خليفه روى زمين خواهد گرداند، همان گونه كه مردم پيشين را خلافت روى زمين بخشيد. و دين و آيينى را كه برايشان پسنديده در سراسر جهان گسترده و پابرجا خواهد ساخت، و ترس و هراسشان را به آرامش وامنيّت مبدّل خواهد نمود، آنچنان كه همگان تنها مرا پرستش نمايند، و چيزى را شريك من قرار ندهند و بعد از آن هركس كه كافر شود از پليدان و بدكاران خواهد بود».

در اين آيه قرآن، چهار نويد اساسى به مؤمنان صالح داده شده است:

1 ـ حكومت واحد جهانى بارهبرى آخرين حجّت خدا حضرت مهدى(عليه السلام) به وسيله مردمان صالح و با ايمان اداره خواهد شد.

2 ـ نظام كامل و عالى اسلامى در سراسر گيتى، برقرار خواهد شد و قوانين نجات بخش و سعادت آفرين اسلام دقيقاً به مرحله اجرا در خواهد آمد.

3 ـ بيم و هراس توده مردم به آسايش و امنيّت مبدّل خواهد گشت.

4 ـ همگان، خداى يكتاى بى همتا را خواهند پرستيد، و هرگونه شرك، كفر و بت پرستى ريشه كن خواهد گرديد.

چكيده و عصاره اين چهار برنامه، همان جمله معروف و مشهورى است كه شيعه و سنّى در كتاب هاى معتبر خود نقل كرده اند، و بيش از هر عبارت ديگرى در مورد خروج قائم آل محمّد(عليه السلام) بر زبان مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و دودمان پاكش(عليهم السلام)جارى گشته كه فرموده اند:

«يَمْلأُ الأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلاً كَما مُلئِت ظُلماً وجَوْراً».( [36] )

«سراسر روى زمين را پر از عدل و داد مى كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است».

زمان ظهور منجى عالم تعيين نشده است.( [37] ) سبب اين «نامعيّنى»، وابستگى مستقيم زمان ظهور به پندار و گفتار و كردار آزادانه مردم است.

اين بود فشرده آن چيزى كه جامعه اسلامى و به خصوص شيعيان دوازده امامى درباره مهدى موعود(عليه السلام) و ظهور او، بدان عقيده دارند، و چشم به راه هستند، و از همه مناديان آزادى و مدّعيان بشر دوستى كه به دروغ، هر روز در گوشه اى از جهان نداى آزادى سر مى دهند ولى خود در فرصت هاى مناسب آزادى را از ريشه و بن بر مى كنند، بيزارند، و تنها در انتظارِ ظهور آن يگانه منجى آسمانى و مصلح الهى بسر مى برند.

و اين بود خلاصه آن اخبار و احاديثى كه علما، دانشمندان و حديث نگاران اسلام از شيعه و سنّى ـ از عصر معصومين(عليهم السلام) تا به امروز، آنها را در كتاب هاى معتبر و پر ارزش خود درباره مهدى موعود(عليه السلام) روايت نموده اند، و در گردآورى آنها از زبان مبارك پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ديگر پيشوايان معصوم(عليهم السلام) و صحابه و تابعين تلاشها كرده اند، ودر تدوين و تأليف آنها رنجها كشيده اند. و در اين راه، جانبازيها و فداكاريها كرده اند تا آنها را دست نخورده و بدون هيچ گونه دخل و تصرّفى در نهايت رعايت امانت، به دست ما بسپارند.

2 ـ اصالت مهدويّت و انكار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از سوى برخى از مغرضان و متعصّبان

مسأله مهدويّت و عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)، يكى از مسائل بسيار مهمّ و مشهور اسلامى است كه ريشه هاى ثابت آن در كتاب و سنّت آيات و روايات ـ قرار داشته، و در منابع و مدارك اهل سنّت نيز درباره آن از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)وائمّه معصومين(عليهم السلام)، و صحابه و تابعين روايت شده است، وحتّى در معروفترين و معتبرترين و اصولى ترين منابع حديثى اهل سنّت مانند «مسند احمد حنبل»( [38] ) و «صحاح ستّه»( [39] ) روايات مربوط به آن حضرت به فراوانى آمده است.

با اين حال، برخى از متعصّبان، مغرضان و كج انديشان، و يا افراد عنود و لجوج، ويا بالاتر از آن، تحصيل كرده هاى از خود راضى از اهل سنّت ـ كه علم و دانش خود را بالاتر از حقّ و حقيقت مى پندارند، و همه چيز را با معلومات ناقص خود مى سنجند، و به هرچه با معلومات ناقص شان سازگار نباشد با ديده ترديد و انكار مى نگرند، و زبان به ايراد و اعتراض مى گشايند، موضوع بدين روشنى را مخدوش نموده، و پس از گذشت چهارده قرن از اين واقعيّت در عصر تمدّن و فرهنگ ـ تمام مطالب كتابهاى خودشان را ناديده گرفته، و عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) را افسانه اى پنداشته اند كه فقط شيعه معتقد به آن است!!( [40] )

غافل از اين كه مسأله مهدويّت و عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در اسلام، مسأله اى اصيل و ريشه دار است، و اختصاص به «تشيّع» ندارد، و قبل از اين كه يك عقيده «شيعى» باشد، يك عقيده اسلامى ثابت و خالص است كه مدّت چهارده قرن از عمر آن مى گذرد، و در طول اين مدّت پيوسته مورد اتّفاق و اجماع عموم مسلمانان بوده، و علما، دانشمندان، نويسندگان، محققان ومحدّثان از شيعه و سنّى ـ در اين باره كتابها، رساله ها و مقاله ها نوشته اند، تا آنجا كه هم اكنون بيش از پنجاه جلد كتاب معتبر مستقل درباره وجود مقدّس حضرت مهدى(عليه السلام) از علماى اهل سنّت( [41] ) و متجاوز از يكهزار جلد كتاب مستقل در مسأله مهدويّت در دست است( [42] ) كه اين خود دليل قاطعى بر اصالت مسأله مهدويّت و ريشه دار بودن اين عقيده است.

البته ما در اينجا در مقام پاسخگويى به افتراهاى نارواى اين گونه افراد عنود و ماجراجو نيستيم. و پيش از اين، دانشوران، پژوهشگران و انديشمندان آزاد انديش و منصف جهان در اين باره حقّ مطلب را ادا كرده، و پاسخ ياوه گوئيهاى آنان را داده اند، ولى آنچه گفتن و نوشتن آن بر يك انسان مسلمان با ايمان لازم است و به صراحت بايد اعلام نمايد اين است كه،مهدى موعود(عليه السلام) يك انسان عادى و يا قهرمان خيالى نيست، بلكه او حجّت خدا، و جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، و مردى الهى و آسمانى، و مظهر قدرت خداوند است كه پذيرش و انكار او از سوى شخصى يا گروهى، ذرّه اى از شكوه و عظمت او نمى كاهد، زيرا او چون مهر تابان و خورشيد فروزانى است كه سرانجام به هر خانه اى خواهد تابيد، و از هر روزنه اى خواهد درخشيد، و هرگز تيرگى انديشه جاهلان و تنگ نظرى خفّاشان، از نور افشانى آن آفتاب عالمتاب مانع نخواهد شد.

شب پره گر وصل آفتاب نخواهد***رونق بازار آفتاب نكاهد

آرى! ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) از وعده هاى حتمى پروردگار است، و خداوند در وعده هايش تخلّف نمىورزد، و بى شك قيام شكوهمند آن مصلح پيروز تحقّق خواهد يافت، و دنيا را آن چنان كه پر از ظلم و جور شده، از عدل و داد پر خواهد نمود و انكار منكران، لحظه اى آن را به تأخير نخواهد انداخت.

همچنين اعتراض معترضان، كه بدون توجّه به دلايل روشن و براهين آشكار، بى مهابا به پيش مى تازند، و از شنيدن حقّ و پذيرفتن آن امتناع مىورزند، در تحقّق ظهور آن مصلح الهى هيچ گونه اثرى نخواهد داشت، و ظهورش بدون ترديد به وقوع خواهد پيوست، و كسى را ياراى مقاومت در برابر آن نخواهد بود.

(وَيَسْتَنْبِؤُنَكَ أحَقٌّ هُوَ قُلْ اِي وَرَبّي إنَّه لَحَقٌّ وَما أنْتُمْ بِمُعْجِزين).( [43] )

«از تو مى پرسند آيا به راستى آن حقّ است؟ بگو: آرى! به پروردگارم سوگند، كه آن حقّ است و شما هرگز راه فرارى نداريد».( [44] )

(فَوَرَبِّ السَماءِ وَالأَرض أنّه لَحَقٌّ مثلَ ما أنّكُمْ تَنْطِقونَ).( [45] )

«به پروردگار آسمان و زمين سوگند، كه اين وعده، همانند اين كه شما با يكديگر سخن مى گوييد حقّ و حقيقت است».

3 ـ ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از ديدگاه صحابه و تابعين

اگر ما از اين قرن خودمان كه قرن چهاردهم هجرى، و عصر برخوردها، تضادها، و ستيز مكتبها و تمدّنهاست ـ بگذريم، و بخواهيم اين مسأله را تا عصر رسالت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)مورد بررسى قرار دهيم، مى بينيم كه اصل مسأله مهدويّت و ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در چهارده قرن گذشته، بين تمام مسلمانان مطرح بوده است، و صحابه بزرگ رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و تابعين، و سپس تابعين تابعين، و ساير طبقات روات، از آن زمان تا به امروز، روايات مربوط به آن حضرت را با تمام مشخّصات، اوصاف و نشانه ها روايت نموده، و علما و محدّثان بزرگ اسلامى نيز آنها را در كتابهاى خود گردآورى نموده، و حتّى برخى از آنان در اين خصوص كتابهاى مستقلّى تأليف كرده اند.

بسيارى از شخصيّتهاى سرشناس علمى، ادبى و سياسى نيز ايمان و عقيده خود را نسبت به اين موضوع، در اشعار و كتاب ها اظهار داشته اند و در موارد متعدّدى اصالت اين عقيده را مورد تأييد قرار داده، و در فرصت هاى مناسب سخنانى در اين رابطه ابراز داشته اند كه در كتب تاريخ ثبت گرديده تا در اختيار آيندگان قرار بگيرد.

در اين زمينه، شواهد بسيار زيادى از كتب حديث، تاريخ، تفسير، لغت، جغرافى، رجال، عقايد، كلام، و حتّى شعر و ادب از عربى و فارسى ـ در دست داريم كه نشانه اصالت مهدويّت و حقيقت اين اعتقاد بزرگ اسلامى است. اينك قسمتى از آنچه كه در اين زمينه از شخصيتهاى علمى، ادبى و سياسى نقل شده، مى آوريم:

ابن عبّاس مى گويد:

«شبها و روزها سپرى نمى شود جهان به پايان نمى رسد ـ جز اين كه جوانى از ما اهل بيت زمام اُمور را به دست مى گيرد كه دستخوش فتنه ها نمى شود و خود فتنه بر نمى انگيزد.

گفته شد: چگونه است كه پير مردان شما از آن محروم مى شوند و جوانان شما به آن مى رسند؟!

گفت: آرى! اين امانت خدا است، به هركس بخواهد عطا مى فرمايد».( [46] )

ممكن است كسى خيال كند كه ابن عبّاس، شخص ديگرى غير از حضرت مهدى(عليه السلام)را قصد كرده است، ولى روايات صريحى كه مكرّراً از او نقل شده، آن را توضيح مى دهد كه منظور، همان مهدى موعود(عليه السلام) است.( [47] )

عبداللّه بن عمر مى گويد:

«مهدى(عليه السلام) كسى است كه حضرت عيسى(عليه السلام) از آسمان بر او نازل مى شود و پشت سر او نماز مى خواند».( [48] )

عثمان بن عفّان مى گويد:

«از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) شنيدم كه مى فرمود: امامان بعد از من دوازده نفرند كه نُه نفر آنها از فرزندان حسين(عليه السلام) هستند. و مهدى اين اُمّت از ما اهل بيت ـ است.

هركس كه بعد از من به آنها تمسّك جويد، به ريسمان الهى تمسّك جسته، و هركس از آنها دورى گزيند، از خداى تعالى دورى گزيده است».( [49] )

حذيفة بن يمان مى گويد:

«از پيامبر اكرم شنيدم كه فرمود: واى بر اين اُمّت از دست پادشاهان ستمگرى كه بندگان خدا را مى كشند و آنها را مى ترسانند... هنگامى كه خداوند اراده كند كه عظمت و عزّت اسلام را باز گرداند همه ستمگران سركش و عنود را هلاك مى سازد كه او بر هرچه بخواهد، قادر است. او اين امّت را پس از آن كه تباه شده اند، اصلاح مى كند. اى حذيفه! اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى سازد تا اين كه مردى از اهل بيت من جهان را مالك شود، و اسلام را آشكار و ظاهر گرداند، و خداوند هرگز در وعده خود تخلّف نمىورزد».( [50] )

طاووس يمانى مى گويد:

«بسيار دوست داشتم كه نميرم تا آن كه زمان حضرت مهدى(عليه السلام) را درك كنم، زيرا در آن زمان به پاداش نيكوكاران افزوده مى شود، و از گناه گنه كاران جلوگيرى مى شود، و آن حضرت مال را به فراوانى بخشش مى كند، و بر مسئولين كشورى بسيار سخت مى گيرد، و بر بى نوايان بسيار رؤوف و مهربانست».( [51] )

ابن سيرين مى گويد:

«به طور قطع، حضرت مهدى(عليه السلام) بر بسيارى از پيامبران برترى دارد».( [52] )

كعب الاحبار مى گويد:

«من مهدى(عليه السلام) را در اسفار كتابهاى ـ همه پيامبران مى يابم، كه در داورى او هيچ ستم و تباهى وجود ندارد».( [53] )

همو در جاى ديگرى مى گويد:

«مهدى قائم(عليه السلام) كه از نسل على بن ابى طالب(عليهما السلام) است در اخلاق و اوصاف، شكل و سيما، هيبت وشكوه چون عيسى بن مريم(عليه السلام) است. خداى تعالى آنچه به پيامبران داده، به او نيز با اضافات بيشترى خواهد داد».( [54] )

صعصعة بن صوحان مى گويد:

«آن شخص بزرگوارى كه حضرت عيسى(عليه السلام) پشت سر او نماز مى گزارد، دوازدهمين نفر از عترت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و نهمين نفر از فرزندان امام حسين(عليه السلام)است. اوست خورشيد فروزانى كه از مغرب طلوع مى نمايد، در بين ركن و مقام در كنار كعبه ـ ظاهر مى شود، و زمين را از وجود ستمگران ـ پاك مى سازد، و ترازوى عدل را برقرار مى نمايد، به طورى كه هيچ فردى به فرد ديگرى ستم نخواهد كرد».( [55] )

زيد شهيد(رضي الله عنه) مى فرمايد:

«خداوند به وسيله ما شناخته مى شود، و به وسيله ما پرستيده مى شود، و ماييم راهنمايان به سوى خدا. محمّد مصطفى(صلى الله عليه وآله وسلم)از ماست. على مرتضى از ماست. و مهدى، قائم اين اُمّت، از ماست... خداوند او را بعد از امامت امامان معصوم(عليهم السلام)ظاهر مى گرداند، و او دنيا را پر از عدل و داد مى كند همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است».( [56] )

شعر حكيم بن عيّاش كلبى، شاعر بنى اُميّه:

در بيشتر منابع تاريخى كه توسّط مورّخان عامّه تأليف شده نوشته اند كه: وقتى جناب زيد فرزند رشيد امام چهارم، بر ضدّ حكومت جبّار هشام بن عبدالملك قيام كرد و سرانجام به شهادت رسيد و پس از مرگ، بدنش را در كوفه به دار آويختند، حكيم بن عيّاش كلبى كه از دشمنان سرسخت خاندان نبوّت بود، اين شعر را خطاب به بنى هاشم گفت:

صَلبنا لَكمْ زيداً على جذعِ نَخلَة***وَلَم أرَ مَهْديّاً عَلى الجذع يُصْلبُ

«زيد انقلابى شما را بر تنه نخلى به دار آويختيم، و من فكر نمى كنم كه مهدى بر تنه نخل آويخته شود».

مقصود شاعر اين است كه آن مهدى كه ظهور مى كند، فاتح همه كشورها مى شود و بر تمام ممالك مستولى مى گردد، پس چگونه ممكن است جناب زيد كه بر تنه نخل به دار آويخته شد، مهدى موعود باشد؟!!

بعضى از مورّخان عامّه و برخى از همفكرانشان از منحرفان و روشنفكرها، اين شعر را دليل بر افسانه بودن مسأله مهدويّت گرفته اند، در صورتى كه همين شعر دليل بر واقعيّت داشتن مسأله مهدويّت است، زيرا همين شعر كه در اوايل قرن دوّم هجرى گفته شده است به خوبى گواه بر اين مطلب است كه حتّى متعصّبان بنى اُميّه نيز مى دانستند كه مهدى موعود(عليه السلام)ازدودمان رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) واز نسل مطهّر على و فاطمه(عليهما السلام) است و همان گونه كه در روايات آمده است او بر ضدّ دولت هاى جبّار وخودكامه قيام مى كند و پيروز مى شود، و لذا اين شاعر مى گويد: اگر شما جناب زيد را «مهدى» و نجات دهنده مى دانيد نمى بايست شكست بخورد و كشته شود، يعنى آنچه ما درباره مهدى(عليه السلام)شنيده ايم اين نيست كه او مصلوب مى شود.

بنابراين، آيا اين شعر دليل بر سابقه ذهنى مردم نسبت به مسأله مهدويّت است، يا نشانه افسانه بودن ظهور مهدى موعود؟ قضاوت با خواننده است.( [57] )

گفتار منصور خليفه عبّاسى:

سيف بن عميره نقل مى كند: روزى در نزد ابوجعفر منصور خليفه عباسى ـ بودم كه خود آغاز سخن كرد و به من گفت: اى سيف! به ناچار ندا كننده اى از آسمان به نام مردى از فرزندان ابوطالب ندا خواهد كرد.

گفتم: اى امير! شما هم اين مطلب را روايت مى كنى؟

گفت: آرى! به خدايى كه جان من در دست قدرت اوست كه من اين موضوع را با دو گوش خود شنيده ام.

گفتم: من اين حديث را پيش از اين نشنيده بودم.

گفت: اى سيف! اين حديث حقّ است، و چون چنين است ما سزاوارتريم كه آن را اجابت نماييم. بدان كه منادى به نام مردى از عمو زادگان ما ندا خواهد كرد.

گفتم: مردى از فرزندان فاطمه؟

گفت: آرى، اى سيف اگر اين مطلب را از محمّد بن على امام باقر(عليه السلام) ـ نشنيده بودم، آن را براى تو بازگو نمى نمودم، ولى گوينده محمّد بن على(عليهما السلام)است، و در همه روى زمين كجا مى توان كسى را مانند او پيدا كرد؟( [58] )

گفتار هارون الرشيد:

سليمان بن اسحاق كه خود از بنى عبّاس و از نواده هاى عبداللّه بن عبّاس است ـ گويد: پدرم براى من نقل كرد كه روزى نزد هارون الرشيد بودم كه از «مهدى» و عدالت او سخن به ميان آمد، و سخن در اين باره به درازا كشيد.

آنگاه هارون الرشيد گفت: گمان من اين است كه شماها چنين مى پنداريد كه پدر من مهدى عبّاسى ـ همان مهدى موعود است!! ولى من به شما مى گويم كه پدرم از پدرانش، از ابن عبّاس، و او از پدرش عبّاس بن عبدالمطلب براى من نقل كرد كه پيامبر خطاب به عبّاس فرمود:

اى عمو! دوازده نفر ازفرزندان من امام خواهند بود. حوادث ناگوارى روى خواهدداد، و روزگار بسيار سختى فراخواهد رسيد، آنگاه مهدى(عليه السلام) كه ازفرزندان من است ظاهر مى شود، و خداوند امر او را در يك شب اصلاح مى نمايد، او سراسر زمين را پر از عدل مى كند همان گونه كه پر از ستم شده است، آنگاه هر چه خدا بخواهد در زمين حكومت مى كند.( [59] )

4 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) از نظر اقوام و اديان

انتظار ظهور يك مصلح بزرگ آسمانى، و اميد به آينده و استقرار صلح و عدل جاويدان، امرى فطرى و طبيعى است كه با ذات و وجود آدمى سر و كار داشته و با آفرينش هر انسانى همراه است و زمان و مكان نمى شناسد و به هيچ قوم و ملّتى اختصاص ندارد.

از اين رو، همه افراد طبق فطرت ذاتى خود مايلند روزى فرا رسد كه جهان بشريّت در پرتو ظهور رهبرى الهى و آسمانى و با تأييد و عنايت پروردگار، از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات يافته، شور و بلوا در جهان پايان پذيرد و انسانها از وضع فلاكت بار موجود نجات يابند و از نابسامانى و نا امنى و تيره روزى خلاص شوند و سرانجام به كمال مطلوب و زندگى شرافتمندانه اى كه انسان است، نايل آيند.

به همين دليل، در تمام اديان و مذاهب مختلف جهان از مصلحى كه در آخر الزمان ظهور خواهد نمود و به جنايتها و خيانتهاى انسانها خاتمه خواهد داد و شالوده حكومت واحد جهانى را بر اساس عدالت و آزادى واقعى بنيان خواهد نهاد، سخن به ميان آمده و تمام پيامبران و سفيران الهى در اين زمينه به مردم با ايمان جهان، نويدهايى داده اند.

در اين زمينه، يكى از نويسندگان معروف چنين مى نويسد:

«موضوع ظهور و علايم ظهور، موضوعى است كه در همه مذاهب بزرگ جهان واجد اهميّت خاصّى است. صَرفِ نظر از عقيده و ايمان كه پايه اين آرزو را تشكيل مى دهد، هر فرد علاقه مند به سرنوشت بشريّت، و طالب تكامل معنوى وقتى كه از همه ن اميد مى شود، و مى بيند كه با وجود اين همه ترقّيات فكرى و علمى شگفت انگيز، باز متأسّفانه، بشريّت غافل و بى خبر، روز به روز خود را به سوى فساد و تباهى مى كشاند و از خداوند بزرگ بيشتر دورى مى جويد، و از اوامر او بيشتر سرپيچى مى كند; بنا به فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه خداوند بزرگ مى شود، و از او براى رفع ظلم و فساد يارى مى جويد.

از اين رو در همه قرون و اعصار، آرزوى يك مصلح بزرگ جهانى در دلهاى خداپرستان وجود داشته است. و اين آرزو نه تنها در ميان پيروان مذاهب بزرگ، مانند: زرتشتى و يهودى و مسيحى و مسلمان، سابقه دارد، بلكه آثار آن را در كتاب هاى قديم چينيان و در عقايد هنديان، و در بين اهالى اسكانديناوى و حتّى در ميان مصريان قديم و بوميان و حتّى مكزيك و نظاير آنها نيز مى توان يافت».( [60] )

آرى! عقيده به ظهور يك مصلح بزرگ آسمانى در پايان جهان، يكى از مسايل بسيار مهمّ و حسّاسى است كه نه تنها در آيين مبين اسلام، بلكه در همه اديان آسمانى، و نه تنها در ميان پيروان اديان و مذاهب بلكه در نزد بسيارى از مكاتب مختلف جهان سابقه ديرين دارد، و تمامى پيروان اديان بزرگ عالم از مسيحيان، كليميان و زرتشتيان گرفته تا پيروان مكتب هاى الحادى، همه و همه بدان عقيده دارند.

ناگفته نماند كه پيروان اديان و مذاهب گوناگون، و ديگر ملل و اقوام گذشته و مكاتب مختلف جهان درباره نام آن بزرگوار باهم اختلاف نظر دارند، مسلمانان او را «مهدى موعود منتظر(عليه السلام)»، و پيروان ساير اديان ومكتبها و ملّتها و توده هاى محروم، وى را «مصلح جهانى» يا «مصلح غيبى»، يا «رهاننده بزرگ» يا «نجات بخش آسمانى» و يا «منجى اعظم» مى نامند; ولى در باره اوصاف كلّى، برنامه هاى اصلاحى، تشكيل حكومت واحد جهانى بر اساس عدالت و آزادى، و ظهور او در آخرالزمان اتّفاق نظر دارند.

جالب توجّه اين كه حتّى در اين اواخر نيز، اين عقيده در بين گروهى از دانشمندان و فلاسفه بزرگ جهان به عنوان: «لزوم تشكيل حكومت واحدجهانى» درسطح وسيعى مطرح گرديده است:

«در عصر اخير دوشادوش پيشرفت همه جانبه اى كه در تمام مسايل علمى نصيب بشريّت شده، اين ايده و عقيده نيز از مرز اديان و مذاهب قدم فراتر نهاده و به عنوان يكى از مهمترين مسايل حياتى مورد بحث و بررسى قرار گرفته است».( [61] )

آرى خواننده گرامى! امروز بسيارى از انديشمندان و فلاسفه مشهور جهان نيز عقيده دارند كه با پيشرفت سريع صنعت و تكنولوژى، زندگى ماشينى، رقابت هاى نا سالم نظامى، بازيهاى خطرناك سياسى، و احساس يأس و نا اميدى در بين جوامع بشرى براى رهايى از اوضاع نا بسامان كنونى، تشكيل حكومت واحد جهانى بر اساس عدالت و آزادى لازم و ضرورى است.( [62] )

بنابراين، برغم افكار بيمارگونه كوته نظران كج انديش كه مى پندارند مسأله مهدويّت و انتظار ظهور يك رهبر بزرگ آسمانى در پايان جهان، از مختصّات مسلمانان و يا از عقايد خاص شيعيان است و مى كوشند تا با تلاش مذبوحانه خود آن را در يك مكتب خاصّ محصور كنند، اين مسأله اختصاص به مسلمانان و شيعيان ندارد; بلكه يك اعتقاد عمومى مشترك است كه همه اُمّتها و ملّتها و پيروان اديان و حتّى مكاتب مختلف، فلاسفه، دانشمندان و انديشمندان واقع بين جهان نيز ـ در اين عقيده و مرام باهم شريك اند.( [63] )

اصالت اعتقاد به ظهور مُنجى

عقيده به ظهور يك نجات دهنده بزرگ آسمانى و اميد به يك آينده روشن كه در آن، نگرانيها و هراسها مرتفع گردد، و به بركت ظهور يك شخصيّت ممتاز الهى همه تاريكيها از پهنه گيتى برچيده شود، و ريشه ظلم و جهل و تباهى از روى كره زمين بركنده شود، يك اعتقاد عمومى ثابت است كه همواره در همه وقت، در همه جا، و در همه زمانها بين تمام ملّتها شايع و رايج بوده است.

بر اساس تحقيقات پژوهشگران مسايل اسلامى، اين عقيده در طول دوران زندگى انسانها پيوسته در ميان همه ملّتها و پيروان اديان بزرگ موجود بوده، و حتّى اقوام مختلف جهان چون: اسلاوها، ژرمنها، اسنها و سلتها، نيز معتقدند كه سرانجام بايد پيشوايى در آخر الزمان ظهور كرده، بى عدالتى ها را از بين برده، حكومت واحد جهانى تشكيل داده، و در بين مردم بر اساس عدالت و انصاف داورى كند.

آنچه از تاريخ اُمّتها استفاده مى شود اين است كه: مسأله عقيده به ظهور يك رهبر مقتدر الهى و آمدن مصلحى در آخر الزمان به نام مُنجى موعود جهانى به قدرى اصيل و ريشه دار است كه در اعماق دل ملّتها و پيروان همه اديان الهى، و تمام اقوام و ملل جهان جا گرفته است تا جايى كه در طول تاريخ بشريّت، انسانها در فراز و نشيب هاى زندگى، با يادآورى ظهور چنين رهبر مقتدرى، پيوسته خود را از يأس و نا اميدى نجات داده، و در انتظار ظهور آن مصلح موعود جهانى در پايان جهان، لحظه شمارى مى كنند.

براى اثبات اين مطلب، كافى است بدانيم كه عقيده به ظهور يك «نجات دهنده» حتّى از نظر يهود و نصارى نيز قطعى است. و حتّى اين كه در ميان همه طوايف يهود و همه شاخه هاى مسيحيّت وجود اين عقيده قطعى و مسلّم است.

اينك براى توضيح بيشتر به مطالبى كه در اين زمينه مى آوريم، توجه فرماييد.

انتظار ظهور «منجى» در بين يهود و نصارى

نويسنده آمريكايى كتاب «قاموس مقدّس»، درباره شيوع اعتقاد به ظهور، و انتظار پيدايش يك «منجى بزرگ جهانى» در ميان قوم «يهود» چنين مى نويسد:

«عبرانيان منتظر قدوم مبارك «مسيح» نسلاً بعد نسل بودند، و وعده آن وجود مبارك . . . مكرّراً در «زبور» و كتب انبيا، على الخصوص، در كتاب «اشعيا» داده شده است. تا وقتى كه «يحياى تعميد دهنده» آمده، به قدوم مبارك وى بشارت داد، ليكن «يهود» آن نبوآت (پيشگوييها) را نفهميده با خود همى انديشيدند كه «مسيح» (سلطان زمان) خواهد شد، و ايشان را از دست جور پيشگان و ظالمان رهايى خواهد داد، و به اعلا درجه مجد و جلال ترقّى خواهد كرد».( [64] )

نويسنده كتاب «قاموس كتاب مقدّس» در كتاب خود ازيهوديان، زبان به شكايت مى گشايد كه دعوت عيساى مسيح را بعد از آن همه اشتياق و انتظار، سرانجام نپذيرفتند و او را مسيح واقعى نپنداشتند و او را با مسيح موعودى كه سلطان زمان خواهد بود و منجى واپسين و مژده اش را كتاب مقدّسشان داده بود و سالها در انتظارش در التهاب سوزان لحظه شمارى مى كردند، مطابق نيافتند. از اين رو، با او به دشمنى برخاستند، حتّى وى را جنايتكار به ملّت اسرائيل، و تعاليمش را، ضدّ آرمان اساسى كتب مقدّس «عهد عتيق» (تورات و ملحقات آن) دانستند، ناچار به محاكمه اش فراخواندند و به اعدام محكومش كردند، و همچنان با احساس غبنى جانكاه مجدداً در انتظار «مسيح موعود» و رهايى بخش از رنج و ستم، نشستند.

مسيحيان، با اين كه حضرت عيسى(عليه السلام) را «مسيح موعود» يهوديان مى دانستند، چون نسبت به پيروى او احساس ناتمامى كردند، يكباره اميدشان از «زمان حال» بركنده شد; حماسه انتظار را از سرگرفتند و در انتظار «مسيح» و بازگشت وى از آسمان، در پايان جهان نشستند.

طبق نوشته «مستر هاكس» آمريكايى، در كتاب خود «قاموس كتاب مقدس» كلمه «پسر انسان» 80 بار در «انجيل» و ملحقات آن (عهد جديد) به كار رفته كه فقط 30 مورد آن با حضرت عيسى(عليه السلام) قابل تطبيق است( [65] )، و 50 مورد ديگر از «مصلح» و نجات دهنده اى سخن مى گويد كه در آخر زمان ظهور خواهد كرد( [66] ).!

مسيح هاى دروغين

اعتقاد به ظهور يك «منجى بزرگ جهانى» و اشتياق، به ظهور يك رهبر آسمانى در ميان يهود و نصارى، آن چنان اصيل و ريشه دار است كه در طول تاريخ اين دو ملّت، مدّعيان شگفتى را پديد آورده، و افراد زيادى پيدا شده اند كه خود را به دروغ «مسيح موعود» معرّفى كرده اند. به طورى كه صاحب كتاب «قاموس كتاب مقدّس» در باره شماره مدّعيان دروغين «مسيح موعود» مى نويسد:

«24 نفر مسيحيان (مسيح هاى) دروغگو در ميان بنى اسرائيل ظاهر گشتند كه مشهورترين و معروفترين آنها «بركوكبه» است كه در اوايل قرن ثانى مى زيست. و آن دجّال معروف ادّعا مى نمود كه رأس و رئيس و پادشاه قوم يهود است.

و در مائه دوازدهم تخميناً ده نفر از مسيحيان، يعنى: مسيح هاى دروغگو ـ ظاهر گرديده، جمعى را به خود گروانيده، و اين مطلب اسباب فتنه و جنگ شده، و جمعى كثير نيز در آن معركه، طعمه شمشير گرديدند. و آخرين مسيحيان مسيح هاى دروغگو ـ «مردخاى» است. او شخصى بود آلمانى كه در سال 1682 ميلادى ظهور كرده، اسباب اشتداد فتنه، و اشتعال نائره فساد گشت، و چون آتش فتنه بالا گرفت، فرارى گرديده معدوم الاثر شد.

نويسنده كتاب «ديباچه اى بر رهبرى» بعد از نقل اين جريان از كتاب «قاموس كتاب مقدس» مى نويسد:

«متأسّفانه اطّلاع مؤلّف آمريكايى كتاب «قاموس كتاب مقدّس» به زبان فارسى، كه سالها نيز ساكن «همدان» بوده است ـ درباره شماره مدّعيان «مسيحائى» و همچنين درباره آخرين كسى كه به عنوان «مسيح موعود» قيام كرده است، نارساست.

شماره اين مدّعيان، به مراتب بيشتر از آن است كه وى يادآور شده است، همچنين قيام «مردخاى» آلمانى در قرن هفدهم، واپسين قيامى نيست كه تاريخ مسيحيّت آن را به ياد مى آورد. تنها طى دو قرن هيجده و نوزده در انگلستان، بالغ بر شش تن، به نام «مسيح موعود» ظهور كرده اند، و اغتشاشهايى را هم دامن زده اند، و پاره اى از آنان نيز به كيفر رسيده اند».( [67] )

«البته به موازات دين مسيح، در دين يهود نيز، مسيح هاى دروغين متعدّد ظهور كرده اند. از جمله، يكى از مسيح هاى يهودى، «داود آل روى» از يهوديان ايران است. او در اواسط قرن دوازدهم در ميان يهوديان ايران، مدّعى شد كه او «مسيح موعود» است».( [68] )

5 ـ عقايد اقوام مختلف جهان درباره مصلح موعود

مسأله عقيده به ظهور مصلحى جهانى در پايان دنيا امرى عمومى و همگانى است، و اختصاص به هيچ قوم و ملّتى ندارد. سر منشأ اين اعتقاد كهن و ريشه دار، علاوه بر اشتياق درونى و ميل باطنى هر انسان كه به طور طبيعى خواهان حكومت حقّ و عدل، و برقرارى نظام صلح و امنيّت در سرتاسر جهان است ـ نويدهاى بى شائبه پيامبران الهى در طول تاريخ بشريّت به مردم مؤمن و آزادى خواه جهان است.

تمام پيامبران بزرگ الهى در دوران مأموريّت الهى خود به عنوان جزيى از رسالت خويش به مردم وعده داده اند كه در آخر الزمان و در پايان روزگار، يك مصلح بزرگ جهانى ظهور خواهد نمود و مردمان جهان را از ظلم ظالمان و ستم ستمگران نجات خواهد داد و فساد، بى دينى و بى عدالتى را در تمام جهان ريشه كن خواهد ساخت و سراسر جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد.

سيرى كوتاه در افكار و عقايد ملل مختلف جهان مانند: مصر باستان، هند، چين، ايران و يونان و نگرش به افسانه هاى ديگر اقوام مختلف بشرى، اين حقيقت را به خوبى روشن و مسلّم مى سازد كه همه اقوام مختلف جهان با آن همه اختلاف آرا، عقايد و انديشه هاى متضادّى كه با يكديگر دارند، در انتظار مصلح موعود جهانى، بسر مى برند.

اينك براى اين كه در باره اين موضوع سخنى به گزاف نگفته باشيم فهرست مختصرى از بازتاب اين عقيده را در ميان اقوام و ملل مختلف جهان در اينجا مى آوريم:

1 ـ ايرانيان باستان معتقد بودند كه: «گرزا سپه» قهرمان تاريخى آنان زنده است و در «كابل» خوابيده، و صد هزار فرشته او را پاسبانى مى كنند تا روزى كه بيدار شود و قيام كند و جهان را اصلاح نمايد.

2 ـ گروهى ديگر از ايرانيان مى پنداشتند كه: «كيخسرو» پس از تنظيم كشور و استوار ساختن شالوده فرمانروايى، ديهيم پادشاهى به فرزند خود داد و به كوهستان رفت و در آنجا آرميده تا روزى ظاهر شود و اهريمنان را از گيتى براند.

3 ـ نژاد اسلاو بر اين عقيده بودند كه از مشرق زمين يك نفر برخيزد و تمام قبايل اسلاو را متّحد سازد و آنها را بر دنيا مسلّط گرداند.

4 ـ نژاد ژرمن معتقد بودند كه يك نفر فاتح از طوايف آنان قيام نمايد و «ژرمن» را بر دنيا حاكم گرداند.

5 ـ اهالى صربستان انتظار ظهور «ماركو كراليويچ» را داشتند.

6 ـ برهمائيان از دير زمانى براين عقيده بودند كه در آخر زمان «ويشنو» ظهور نمايد و بر اسب سفيدى سوار شود و شمشير آتشين بر دست گرفته و مخالفين را خواهد كشت، و تمام دنيا «برهمن» گردد و به اين سعادت برسد.

7 ـ ساكنان جزاير انگلستان، از چندين قرن پيش آرزومند و منتظرند كه: «ارتور» روزى از جزيره «آوالون» ظهور نمايد و نژاد «ساكسون» را در دنيا غالب گرداند و سعادت جهان نصيب آنها گردد.

8 ـ اسن ها معتقدند كه پيشوايى در آخر الزمان ظهور كرده، دروازه هاى ملكوت آسمان را براى آدميان خواهد گشود.

9 ـ سلت ها مى گويند: پس از بروز آشوبهايى در جهان، «بوريان بور ويهيم» قيام كرده، دنيا را به تصرّف خود درخواهد آورد.

10 ـ اقوام اسكانديناوى معتقدند كه براى مردم دنيا بلاهايى مى رسد، جنگهاى جهانى اقوام را نابود مى سازد، آنگاه «اودين» با نيروى الهى ظهور كرده و بر همه چيره مى شود.

11 ـ اقوام اروپاى مركزى در انتظار ظهور «بوخص» مى باشند.

12 ـ اقوام آمريكاى مركزى معتقدند كه: «كوتزلكوتل» نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثى در جهان، پيروز خواهد شد.

13 ـ چينى ها معتقدند كه «كرشنا» ظهور كرده، جهان را نجات مى دهد.

14 ـ زرتشتيان معتقدند كه: «سوشيانس» (نجات دهنده بزرگ جهان) دين را در جهان رواج دهد، فقر و تنگدستى را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر و هم گفتار و هم كردار گرداند.

15 ـ قبايل «اى پوور» معتقدند كه: روزى خواهد رسيد كه در دنيا ديگر نبردى بروز نكند و آن به سبب پادشاهى دادگر در پايان جهان است.

16 ـ گروهى از مصريان كه در حدود 3000 سال پيش از ميلاد، در شهر «ممفيس» زندگى مى كردند، معتقد بودند كه سلطانى در آخرالزمان با نيروى غيبى بر جهان مسلّط مى شود، اختلاف طبقاتى را از بين مى برد و مردم را به آرامش و آسايش مى رساند.

17 ـ گروهى ديگر از مصريان باستان معتقد بودند كه فرستاده خدا در آخر الزمان، در كنار خانه خدا پديدار گشته، جهان را تسخير مى كند.

18 ـ ملل و اقوام مختلف هند، مطابق كتاب هاى مقدّس خود، در انتظار مصلحى هستند كه ظهور خواهد كرد و حكومت واحد جهانى را تشكيل خواهد داد.

19 ـ يونانيان مى گويند: «كالويبرگ» نجات دهنده بزرگ، ظهور خواهد كرد، و جهان را نجات خواهد داد.

20 ـ يهوديان معتقدند كه در آخر زمان «ماشيع» (مهدى بزرگ) ظهور مى كند و ابد الآباد در جهان حكومت مى كند، او را از اولاد حضرت اسحاق مى پندارند، در صورتى كه «تورات»، كتاب مقدّس يهود، او را صريحاً از اولاد حضرت اسماعيل دانسته است.

21 ـ نصارا نيز به وجود حضرت مهدى(عليه السلام) قايلند ومى گويند: او در آخر الزمان ظهور خواهد كرد و عالم را خواهد گرفت، ولى در اوصافش اختلاف دارند.( [69] )

آنچه از نظر خوانندگان گرامى گذشت ـ گرچه همه آنها با حضرت مهدى(عليه السلام)كاملاً تطبيق نمى كند و حتّى برخى از آنها اصلاً با مهدى موعود اسلام وفق نمى دهد. ـ از يك حقيقت مسلّم حكايت مى كند و آن اين كه:

اين افكار و عقايد و آرا كه همه آنها با مضمون هاى مختلف، از آينده اى درخشان و آمدن مصلحى جهانى در آخر الزمان خبر مى دهند، نشانگر اين واقعيّت است كه همه آنها در واقع از منبع پر فيض وحى سرچشمه گرفته است، و لكن در برخى از مناطق دور دست كه شعاع حقيقت در آنجا كمتر تابيده است در طول تاريخ به تدريج از فروغ آن كاسته شده، و فقط كلّياتى از نويدهاى مهدى موعود و «مصلح جهانى» در ميان ملّتها به جاى مانده است.

البته سالم ماندن اين نويدها در طول قرون متمادى، خود بر اهميّت موضوع مى افزايد، و مسأله «مهدويّت» و ظهور مصلح جهانى را قطعى تر مى كند.

بنابراين، عقيده به ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) در آخر الزمان يك عقيده عمومى است و اگر كلمه «مهدى» و واژه هاى ديگر را كه پيروان ساير اديان و مذاهب مختلف جهان بر آن حضرت اطلاق مى كنند از قالب اصطلاح اختصاصى آنها درآوريم، و آن حضرت را «نجات بخش بزرگ آسمانى» يا «مصلح جهانى» و يا «رهايى بخش غيبى» بناميم، اختلاف اسمى هم رفع مى شود.

6 ـ اسامى مقدّس حضرت مهدى(عليه السلام) در كتب مذهبى اهل اديان

اينك قسمتى از اسامى مبارك آن حضرت را كه با الفاظ مختلفى در بسيارى از كتب مذهبى اهل اديان و ملل مختلف جهان آمده است، از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم.

1 ـ «صاحب» در صحف ابراهيم(عليه السلام);

2 ـ «قائم» در زبور سيزدهم;

3 ـ «قيدمو» در تورات به لغت تركوم;

4 ـ «ماشيع» (مهدى بزرگ) در تورات عبرانى;

5 ـ «مهميد آخر» در انجيل;

6 ـ «سروش ايزد» در زمزم زرتشت;

7 ـ «بهرام» در ابستاق زند و پازند;

8 ـ «بنده يزدان» هم در زند و پازند;

9 ـ «لند بطاوا» در هزار نامه هنديان;

10 ـ «شماخيل» در ارماطس;

11 ـ «خوراند» در جاويدان;

12 ـ «خجسته» (احمد) در كند رال فرنگيان;

13 ـ «خسرو» در كتاب مجوس;

14 ـ «ميزان الحق» در كتاب اثرى پيغمبر;

15 ـ «پرويز» در كتاب برزين آذر فارسيان;

16 ـ «فردوس اكبر» در كتاب قبروس روميان;

17 ـ «كلمةُ الحقّ» در صحيفه آسمانى;

18 ـ «لِسانِ صدق» هم در صحيفه آسمانى;

19 ـ «صمصام الاكبر» در كتاب كند رال;

20 ـ «بقية اللّه» در كتاب دوهر;

21 ـ «قاطع» در كتاب قنطره;

22 ـ «منصور» در كتاب ديد براهمه;

23 ـ «ايستاده» (قائم) در كتاب شاكمونى;

24 ـ «ويشنو» در كتاب ريگ ودا;

25 ـ «فرخنده» (محمّد) در كتاب وشن جوك;

26 ـ «راهنما» (هادى و مهدى) در كتاب پاتيكل;

27 ـ «پسر انسان» در عهد جديد (اناجيل و ملحقات آن);

28 ـ «سوشيانس» در كتاب زند و هومو من يسن، از كتب زردتشيان;

29 ـ در كتاب «شابوهرگان» كتاب مقدس «مانويه» ترجمه «مولر» نام «خود شهر ايزد» آمده كه بايد در آخر الزمان ظهور كند، و عدالت را در جهان آشكار سازد;

30 ـ «فيروز» (منصور) در كتاب شعياى پيامبر.( [70] )

علاوه بر اين ها اسامى ديگرى نيز براى حضرت مهدى(عليه السلام)در كتب مقدّسه اهل اديان ذكر شده است كه ما به جهت اختصار از نقل آنها خوددارى نموديم.( [71] )

اسامى مقدّسى چون: «صاحب، قائم، قاطع، منصور و بقية اللّه» كه در كتب مذهبى ملل مختلف آمده است، از القاب خاصّ وجود مقدّس حضرت حجّت بن الحسن العسكرى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف ـ است كه در بيشتر روايات اسلامى، به آنها تصريح شده و ائمّه معصومين(عليهم السلام) در اكثر روايات، از آن حضرت به عنوان «صاحب»، «قائم» و «بقية اللّه» ياد كرده اند. و اين خود بيانگر اين واقعيّت است كه موعود همه اُمّتها و ملّتها همان وجود مقدّس منتظر غايب، حضرت حجّت بن الحسن العسكرى (عليه السلام) است.

7 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك مسأله عقلى و منطقى است

هنگامى كه به وضع كنونى جهان نظر مى افكنيم و سير صعودى جنايتها، جنگها و خونريزى ها، كشمكش ها، و اختلافات بين المللى و گسترش روز افزون مفاسد اخلاقى و اجتماعى را مشاهده مى كنيم، پرسشهايى برايمان مطرح مى شود كه:

آيا اوضاع كنونى جهان به همين منوال پيش خواهد رفت؟

آيا دامنه اين جنايتها، خيانتها و كشتارها همچنان گسترش خواهد يافت؟

آيا اين كشور گشايى ها، توسعه طلبى ها و ظلم و ستمهاى بى حد و مرز همچنان ادامه خواهد داشت؟

آيا اين همه انحرافات عقيدتى و مفاسد اخلاقى و ظلم هاى اجتماعى همچون باتلاق متعفّنى، بشريّت را در كام خود فرو خواهد برد؟ يا اين كه روزنه اميدى براى نجات بشر و اصلاح جامعه وجود خواهد داشت؟

در پاسخ اين سؤالات مهم بايد گفت: از نظر عقل و انديشه سالم، روزنه اميدى براى نجات و اصلاح بشر وجود دارد و سرانجام روزى فراخواهد رسيد كه اين ابرهاى سياه و تاريك و طوفان هاى مرگبار و سيل هاى ويرانگر فتنه و فساد از ميان خواهد رفت، آسمان صاف و روشن و آفتاب تابنده و درخشان به دنبال خواهد آورد، و اين گردابهاى مخوف و هولناك براى هميشه در برابر بشر نخواهد بود، و در افقى نه چندان دور نشانه هاى ساحل نجات به چشم مى خورد، چه آن كه جهان در انتظار يك مصلح بزرگ الهى است كه با يك قيام عظيم و گسترده همه عالم را به نفع حقّ و عدالت دگرگون خواهد نمود، و بشريّت را از تيرگى، ظلم، فساد، ستم و تباهى نجات خواهد داد.

براى روشن شدن مطلب، به دو دليل عقلى توجّه فرماييد:

الف: نظام آفرينش به ما اين درس را مى دهد كه جهان بشريّت سرانجام بايد به قانون عدالت تن در دهد، و خواه ناخواه تسليم يك نظم عادلانه و پايدار گردد.

توضيح مطلب اين كه: جهان هستى تا آنجا كه مى دانيم مجموعه اى از نظام هاى عالم است، وجود قوانين منظم در سرتاسر اين جهان، دليل بر يكپارچگى و به هم پيوستگى اين نظام است و مسأله نظم و قانون، يكى از جدّى ترين و اساسى ترين مسايل اين جهان محسوب مى شود.

از منظومه هاى بزرگ جهان گرفته تا يك ذرّه «اتم» كه ميليونها از آن را مى توان بر روى نوك سوزنى جاى داد ـ همه و همه تابع يك نظام دقيق و معيّن و برنامه حساب شده اى مى باشند.

دستگاه هاى مختلف بدن انسان نيز از ساختمان يك سلّول كوچك گرفته تا مغز، اعصاب، قلب، ششها و ساير اعضا و جوارح آدمى همه و همه داراى آنچنان نظم دقيقى هستند كه هركدام از آنها مانند يك ساعت بسيار دقيق در بدن انسان كار مى كند، و ساختمان منظم دقيق ترين كامپيوترهاى جهان در برابر آنها بسيار ناچيز و كم ارزش مى نمايد.

به طور خلاصه، با يك نگاه ساده به جهانى كه در آن زندگى مى كنيم به اين حقيقت مى رسيم كه جهان هستى در هم و برهم نيست، بلكه تمام پديده ها بر يك خط سير معيّنى حركت مى كنند، و همه دستگاههاى جهان هستى همچون لشكر انبوهى كه به واحدهاى منظمى تقسيم شده باشند به سوى مقصد معيّنى به پيش مى روند.

بنابراين، آيا در جهانى اين چنين كه انسان «جزء» اين «كلّ» است، مى تواند به صورت يك وصله نامنظّم و نا همرنگ، با جنگ و خونريزى و ظلم و ستم اجتماعى زندگى كند؟!

آيا بى عدالتى ها و فسادهاى اخلاقى و اجتماعى كه نوعى بى نظمى است مى تواند براى هميشه بر جامعه بشريّت حاكم باشد؟!

آيا خدايى كه در نظام شگفت انگيز جهان هيچ يك از نيازهاى موجودات عالم را از نظر لطف و عنايتش دور نداشته، و به انسان چشم بينا، گوش شنوا و عقل و هوش كافى عنايت فرموده است مى توان گفت كه: بشريّت را به حال خود رها ساخته است تا همچنان در وادى ضلالت و گمراهى گام بردارد، و با بى نظمى و بى عدالتى به زندگى خود ادامه دهد؟!

آيا ممكن است خداوندى كه اين چنين نيازمنديهاى انسان را تأمين مى كند او را از وجود يك راهنماى دانا و توانا و معصوم كه با غيب اين عالم در ارتباط بوده و بشريّت را به راه سعادت و خوشبختى رهنمون شود، محروم سازد؟!

ترديدى نيست كه از نظر عقل و انديشه، براى برقرارى نظم و قانون و جلوگيرى از هرج و مرج و ريشه كن شدن فتنه و فساد، و اجراى قسط و عدالت، وجود رهبرى الهى و آسمانى لازم و ضرورى است.

به همين دليل است كه اميرمؤمنان(عليه السلام) در يكى از سخنان خود در «نهج البلاغه» مى فرمايد:

«اللهمّ بلى، لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة إمّا ظاهراً مشهوراً، وإمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبيّناته».( [72] )

«آرى بار خدايا! زمين هرگز از حجّت خدا خالى نخواهد بود كه يا ظاهر و آشكار، و يا ترسان و نهان خواهد بود، تا حجّتها و دلايل روشن پروردگار باطل نگردد».

بنابراين، نتيجه اى كه از اين بحث به دست مى آيد اين است كه مشاهده نظام هستى و جهان آفرينش ما را به اين حقيقت متوجّه مى سازد كه سرانجام جهان بشريّت و جامعه انسانيّت نيز در برابر نظم و عدالت سرتسليم فرود خواهد آورد، و به مسير اصلى آفرينش باز خواهد گشت.

ب: سير تكاملى جامعه ها نيز دليل ديگرى بر آينده روشن جهان بشريّت است; زيرا ما هرگز نمى توانيم اين حقيقت را انكار كنيم كه جامعه بشريّت از روزى كه خود را شناخته است پيوسته در حال پيشرفت بوده و رو به كمال و ترقّى حركت نموده و هيچ گاه در يك مرحله توقّف نكرده است.

در جنبه هاى مادّى، از نظر خوراك، پوشاك و مسكن، و تهيّه ساير لوازم زندگى، روزى در ابتدايى ترين شرايط زندگى قرار داشته، و امروز بر خلاف زمان هاى گذشته، به مرحله اى رسيده است كه عقلها را حيران و چشمها را خيره ساخته، و به طور مسلّم اين سير صعودى باز همچنان ادامه خواهد يافت.

از نظر علوم و دانش و فرهنگ نيز پيوسته رو به سمت جلو حركت نموده، به اختراعات و اكتشافات جديد و مدرنى دست يافته، و روز به روز كشف تازه و تحقيق جديد و مطلب نوى را در اين زمينه به دست آورده است.

اين «قانون تكامل» سرانجام شامل جنبه هاى اخلاقى و معنوى و اجتماعى نيز مى شود، و انسانيّت را به سوى يك قانون عادلانه، و صلح و عدالت پايدار، و فضايل اخلاقى و معنوى به پيش مى برد، و اگر امروز مى بينيم كه مفاسد اخلاقى در دنياى كنونى رو به فزونى است و بشريّت در گرداب فساد و تباهى دست و پا مى زند، اين خود نيز زمينه را براى يك انقلاب تكاملى، سرانجام آماده مى كند.

البته ناگفته پيداست كه هرگز نمى گوييم كه فساد را بايد تشويق كرد، ولى مى گوييم: فساد وقتى كه از حدّ گذشت عكس العمل آن يك انقلاب تكاملى معنوى خواهد بود كه بشريّت را به جهان انسانيّت باز خواهد گرداند; زيرا هنگامى كه انسانها در دام بلا گرفتار شدند، و به بن بست رسيدند، و عواقب نامطلوب گناهان خويش را ديدند، و سرهاى آنها به سنگ خورد، و جانهايشان به لب رسيد، حدّ اقل آماده پذيرش اصول سعادت آفرينى كه از ناحيه يك رهبر الهى و دينى ارائه مى شود، خواهند گرديد.

پس باتوجّه به آنچه گذشت، به اين نتيجه مى رسيم كه: عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)،يك مسأله عقلى و منطقى است كه نيازى به هيچ بيان ندارد; زيرا هر انسان عاقلى آن را تصديق، و هر خردمندى آن را تأييد مى نمايد.

8 ـ عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك مسأله فطرى است

از ديدگاه مذاهب و اديان، عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)، يك مسأله اى كاملاً فطرى و طبيعى است كه با سرشت آدمى آميخته شده، و عمرى به درازاى عمر آفرينش انسان دارد.

براى اثبات اين مطلب، نياز چندانى به دليل و برهان نيست و همين قدر كافى است كه بدانيم با همه اختلافاتى كه در ميان ملّتها و اُمّتها در طرز فكر، آداب و رسوم، عقايد و آراء و تمايلات و خواسته هاى باطنى آنها وجود دارد، عشق و علاقه به صلح و عدالت و زندگى مسالمت آميز، مطلوب كليه جوامع بشرى و خواست طبيعى همه انسانهاست.

اين كه ما مى بينيم همه انسان ها در همه زمانها مى جوشند و مى خروشند و به دنبال روزى بهتر و زندگى مرفّه تر مى گردند و در انتظار تحقّق پيروزى نهايى بسر مى برند و با ديدن ظلم و ستم فرياد برمى آورند و بر ضدّ جبّاران و طاغوتهاى زمان طغيان مى نمايند و فريادرسى را به يارى مى طلبند، خود دليل قاطعى بر ريشه دار بودن اين تمايل باطنى و خواست درونى و فطرى بودن مسأله «مهدويّت» است.

زيرا فطرت، همان الهام و درك درونى و خواست طبيعى و تمايل باطنى انسان است كه نياز به دليل ندارد و هر انسانى بدون دليل و برهان آن را مى پذيرد و به آن ايمان دارد.

به عنوان مثال: وجود تشنگى و گرسنگى در نهاد آدمى، يك امر فطرى و طبيعى است و نياز به دليل ندارد، پس اگر تشنه مى شويم و احساس گرسنگى مى كنيم و علاقه به آب و غذا داريم، دليل بر آن است كه آب و غذايى وجود دارد كه دستگاه آفرينش، تشنگى و گرسنگى و ميل به آن را در وجود بشر قرار داده است.

از اينجا به آسانى مى توان نتيجه گرفت كه اگر انسان ها در انتظار ظهور يك مصلح بزرگ جهانى بسر مى برند و شبانه روز انتظارش را مى كشند كه بيايد و جهان را پر از عدل و داد كند و ريشه ظلم و ستم را از بيخ و بن بركند، دليل بر آن است كه چنان نقطه اوجى در تكامل جامعه انسانى امكان پذير، و عشق و علاقه به ظهور آن يگانه ولىّ مطلق خداوند در درون جان يكا يك افراد بشر نهفته است.

به راستى اگر صلح و عدالت، آرامش و امنيّت و صفا فطرى بشر نبود، آيا زورمداران وتجاوزگران و سلطه جويان مى توانستند مقاصد شوم خود را زير پوشش عدل و صلح و همزيستى مسالمت آميز به مردم عرضه كنند، و به ظلم و باطل، لباس حقّ و عدل بپوشانند وبا اسمهاى تو خالى مردمان را فريب دهند و عدّه اى را به استضعاف بكشند و بر آنها فرمان روايى كنند؟!

آيا خود اين موضوع دليل بر اين مطلب نيست كه چون فطرت بشر، حقّ و عدل را مى خواهد و از ظلم و باطل نفرت دارد، اينان به اين گونه مسائل متوسّل مى شوند؟!!

آرى خواننده عزيز!

«... انتظار فرج و اعتقاد به «مهدى موعود» يا «واپسين منجى»، يك اشتياق و ميل باطنى است. اسلام و اديان ديگر نيز با وعده ظهور «رهاننده بزرگ»، اين خواسته و شوق درونى را بى پاسخ نگذاشته است. و اين خواسته نيز مانند ديگر خواسته ها در شرايط گوناگون كم و زياد و شدّت و ضعف پيدا مى كند.

آشفتگى اوضاع، نا امنى حاصل از آن و فشار وتبعيض و ستم در جامعه، عقيده به «منجى بزرگ» را تشديد مى نمايد، آن چنان كه اين شوق ديرين و انتظار، در لحظات فشار و اختناق، ضعف وتنگدستى، تبديل به التهاب سوزان ونياز شديدمى شود، واين شرايط، خرمن اشتياق توده ها رابراى ظهور «واپسين منجى» ومهدى موعود(عليه السلام) شعلهور مى سازد».( [73] )

آرى! حقيقت مهدويّت در واقع منتهى شدن سير جوامع بشرى به سوى جامعه واحد، سعادت عمومى، تعاون و همكارى، امنيّت و رفاه همگانى، حكومت حقّ و عدل، نجات مستضعفان، نابودى مستكبران، پيروزى جنود «اللّه» بر جنود «شيطان» و خلافت مؤمنان و شايستگان به رهبرى موعود پيامبران و اديان است، و اين همان چيزى است كه مطلوب هر فطرت پاك و خواست طبيعى هر انسان سالم و وجدان بيدار است.

كدام انسان با شرف و با فضيلتى است كه با ظلم و ستم موافق باشد؟ و كدام انسان عاقل و آزاد انديش سالمى است كه از طاغوت و طاغوتچه ها و رژيمهاى ضدّ مردمى حمايت كند؟ و كدام انسان با وجدان و منصفى است كه با ديدن ظلم و ستم هاى بى حدّ و مرز و تقسيم ملّتهاى جهان به غالب و مغلوب، ظالم و مظلوم، سلطه گر و سلطه پذير و پيشرفته و عقب مانده، ساكت و آرام بنشيند و فرياد بر نياورد و ناله سر ندهد و وجدان خود را راضى نگه دارد و با فطرت انسانى خويش به نبرد برنخيزد و همه آن مظاهر نفرت انگيز را وجداناً قبول داشته باشد؟!!

سرانجام قيام جهانى مهدى(عليه السلام) به وقوع خواهد پيوست، و وعده خداوند تحقّق خواهد يافت، و عالم انسانيّت از فسادها و تباهيها و نابسامانيها خلاص خواهد گرديد. و عاقبت، بشريّت نجات پيدا خواهد كرد، و طرفداران ظلم و ستم شكست خواهند خورد، و بلندگوهايشان خاموش خواهد شد، و قلم هاى نويسندگان شان درهم خواهد شكست.



[1] ـ متن 6000 حديثى كه ياد آور شده ايم در كتاب نفيس «منتخب الاثر» نوشته دانشمند گرانقدر، آية اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى، جمع آورى شده است. در اين كتاب جمعاً 6207 حديث با ذكر مأخذ از 154 كتاب معتبر شيعه و سنّى نقل شده است.

[2] ـ براى اطلاع بيشتر به بخش چهارم كتاب كه تحت عنوان: اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احاديث مهدى(عليه السلام)آورده ايم، مراجعه فرماييد.

[3] ـ در زمينه غلبه قطعى صالحان و پرهيزكاران بر مستكبران، و وعده هاى نويدبخش قرآن به مسلمانان، در بخش هشتم تحت عنوان: «نويدهاى ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) در قرآن كريم» به تفصيل سخن گفته ايم، به آنجا رجوع شود.

[4] ـ ر ك: بخش چهارم (اعتراف دانشمندان اهل سنّت به صحّت احاديث مهدى(عليه السلام)).

[5] ـ خبر «متواتر» خبرى است كه جماعتى آن را نقل كنند كه راويان آن در كثرت و فراوانى به حدّى باشند كه عادتاً اتّفاق و توطئه آنها بر دروغ محال باشد، و از اخبار آنها علم به صحّت خبر حاصل شود، و اين گونه روايت حجّت است. ابن حجر عسقلانى در كتاب «نزهة النواظر»، صفحه 12 مى نويسد: خبر متواتر، مفيد يقين است، وعمل كردن به آن نياز به بحث ندارد.

[6] ـ دلائل الامامة، ص 502، منتخب الأثر، ص 256، 324، 326، 345، 346 و 467 ; فرائد السمطين، ج 2، ص 337 ; بشارة الاسلام، ص 49 و 66، نور الابصار، ص 342 ; ينابيع المودة، ج 3، ص 109 ; و بسيارى از كتابهاى روايى ديگر.

[7] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 13، ينابيع المودة، ج 3، باب 79، ص 302 ; مشارق الانوار، ص 101 و كمال الدين صدوق، ج 1، ص 307، باب 27، ح 1.

[8] ـ فصول المهمّه، ص 292 ; ينابيع المودّة، ج 3، ص 138، الاتحاف، ص 179، اليواقيت والجواهر، ج 2، ص 143، وفيات الاعيان، ج 4، ص 176، و غيبت طوسى، ص 137 .

[9] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، و ج 51، ص 13، 25، 30 و 32 ; كافى، ج 1، ص 505 ; منتخب الاثر، ص 286 و 288، فصول المهمّه، ص 290 و الاتحاف بحبّ الاشراف، ص 179.

[10] ـ بحار الانوار، ج 50، ص 334، ح 9 ; كافى، ج 1، ص 503، محجّة البيضاء، ج 4، ص 335 ; ارشاد مفيد، جزء دوم، ص 336 ; وفيات الاعيان، ج 4 .

[11] ـ در مورد لزوم تقليد ازمراجع عاليقدر و فقهاى عالى مقام، مرحوم شيخ حرّ عاملى(رضي الله عنه) 48 روايت با ذكر سند در كتاب شريف و سائل الشيعه جلد 18، صفحه 98، 111، آورده است.

[12] ـ نيمه شعبان، 255 هجرى قمرى.

[13] ـ نيمه شعبان 329 هجرى قمرى، به غيبت شيخ طوسى، ص 242 و كشف الغمّه، ج 3، ص 320، در مورد رحلت على بن محمّد سمرى كه با رحلت او باب سفارت بسته شد، و همچنين به كتاب شريف بحار الانوار، ج 51، ص 360، باب احوال السفراء مراجعه فرماييد.

[14] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 336 و ج 53، ص 6.

[15] ـ منتخب الاثر، ص 285 و 221، كشف الغمّه، ج 3، ص 331، بيروت ; كمال الدين، ج 2، ص 366، باب 57، ح 12 ; و بحار الانوار، ج 52، ص 285 و 322.

[16] ـ در اين زمينه در بخش هاى مختلف اين كتاب به تفصيل سخن رفته است.

[17] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 157، ح 7 ; كمال الدين، باب 36، ح 2.

[18] ـ كمال الدين، باب 32، حديث 7. «إنّه لا تُردّ له رايةٌ».

[19] ـ منتخب الاثر، ص 292، 436، 470 و 471.

[20] ـ سوره قصص، آيه 5.

در رابطه با اين آيه شريفه، در مجمع البحرين مى نويسد: اين آيه در حقّ حضرت قائم(عليه السلام)نازل شده، و ابن ابى الحديد معتزلى در «شرح نهج البلاغه» نوشته است: اصحاب ما (معتزله) معتقدند كه اين آيه در حقّ امام غايبى است كه ظهور خواهد كرد، و بر سرتاسر جهان حكومت خواهد نمود. (مجمع البحرين، ج 5، ص 85، مادّه «ضعف»، و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 19، ص 29، بخش كلمات قصار، شماره 205).

[21] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 144، ح 8 ; و كمال الدين، باب 33، ح 7.

[22] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11.

[23] ـ منتخب الاثر، ص 183 ; بحار الانوار، ج 51، ص 73.

[24] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 146، ح 14 ; كمال الدين، باب 33، ح 31.

[25] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ; كمال الدين، باب 34، ح 6.

[26] ـ مكيال المكارم، ج 1، ص 63، ح 120 ; بحار الانوار، ج 44، ص 218، ح 7.

[27] ـ مستدرك حاكم، ج 4، ص 465 ; و منتخب الاثر، ص 146، فصل 2، باب اول، ح 13.

[28] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 71.

[29] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 316، ح 11; مكيال المكارم، ج 1، ص 101، ح 228.

[30] ـ عقد الدرر، ص 40، مسند احمد، ج 3، ص 37، و منتخب الاثر، ص 147.

[31] ـ اختصاص مفيد، ص 24; بحار الانوار، ج 52، ص 372.

[32] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 336، ح 73.

[33] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 352، ح 106.

[34] ـ «مدينه فاضله» تعبير افلاطون است، و سرزمين «الدورادو» تعبير «ولتر»، و «شهر آفتاب» تعبير «توماس كامپانلاّ».

[35] ـ سوره قصص، آيه 5.

[36] ـ منتخب الاثر، ص 247 ـ 249، فصل 2، باب 25. كتاب بسيار نفيس و پر ارزش «منتخب الاثر» آكنده از اين تعبير است، و كتب حديث شيعه و سنّى به وفور آن را روايت كرده اند.

[37] ـ منتخب الاثر، ص 30، ح 41، و كفاية الاثر، ص 168، باب ما روى عن الحسن بن على(عليهما السلام)حديث آخر و باب ما جاء عن على بن الحسين(عليهما السلام).

[38] ـ اين احاديث را مى توانيد به خصوص، در كتاب «مسند احمد بن حنبل» جلد يكم صفحه 84، 99، 376، و جلد دوّم صفحه 336، و جلد سوّم صفحه 17، 26، 28، 36، 98، 317، 345، 346، 384، و جلد پنجم صفحه 577، و جلد ششم صفحه 316 ملاحظه كنيد.

[39] ـ «صحاح ستّه» معتبرترين كتب روايتى اهل سنّت مى باشد كه عبارتند از: صحيح بخارى، صحيح مسلم، سنن ابى داود، سنن ترمذى، سنن نسائى، و سنن ابن ماجه.

[40] ـ به كتاب «دانشمندان عامّه و مهدى موعود(عليه السلام)» مراجعه فرماييد.

[41] ـ اسامى آنها را در كتاب «الامام المهدى»، على محمد على دخيّل، صفحه 260، و كتاب «او خواهد آمد» صفحه 79 ـ 84، بخوانيد.

[42] ـ انتظار بذر انقلاب، ص 16، و روزگار رهايى، ج 1، ص 16.

[43] ـ سوره يونس، آيه 53.

[44] ـ گفته شده است: اين آيه از مدّتها ومهلتهاى توده ها و غايب شدن پيامبران و تكذيب آنها از سوى ملّتها، و نزول عذاب بر آنها سخن گفته، نويد ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) را به هنگام انحراف امّت اسلامى از راه هدايت، مژده مى دهد. (غيبت شيخ طوسى، ص 110 به نقل از روزگار رهايى، ج 1، ص 71).

[45] ـ سوره الذاريات، آيه 23. در مورد تفسير اين آيه از ابن عبّاس و حضرت امام زين العابدين(عليه السلام)روايت شده است كه منظور از آن، قيام قائم(عليه السلام) است (غيبت شيخ طوسى(رحمه الله)، ص 110، و ينابيع المودّه، ص 511، باب 71).

[46] ـ الملاحم والفتن، ص 343 و 344، ح 507 ; الحاوى و الفتاوى، ج 2، ص 48 و 58 ; منتخب الاثر، ص 163.

[47] ـ رجوع شود به كتاب «الملاحم و الفتن سيد ابن طاووس»، ص 96 و 97، ح 64 و ص 135، ح 153 و ص 161، ح 211 و ص 177، ح 239 و 240، ح 460 و ص 345، ح 509.

[48] ـ الملاحم والفتن، ص 180، باب 197، ح 245.

[49] ـ كفاية الاثر، ص 93 .

[50] ـ بشارة الاسلام، ص 32، بحار الانوار، ج 51، ص 83، ح 28، ينابيع المودّة، ج 3، ص 298، غاية المرام، ص 700، و منتخب الأثر، ص 149.

[51] ـ عقد الدرر، ص 143 ; و الملاحم و الفتن، ص 148، باب 151، ح 180.

[52] ـ عقد الدرر، ص 149.

[53] ـ همان، ص 41.

[54] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 226، ح 89، و غيبت نعمانى، ص 146، باب 10، ح 4.

[55] ـ الامام المهدى(عليه السلام)، ص 85، ح 12 .

[56] ـ بحار الانوار، ج 46، ص 201، ذيل حديث 77، والامام المهدي، ص 87، ح 22.

[57] ـ ابن حجر عسقلانى شافعى در كتاب «الاصابه» ذيل ترجمه حكيم بن عيّاش كلبى جلد 1، صفحه 395، از «فوائد» كوكبى روايت نموده، كه همين حكيم بن عيّاش كلبى به سبب نفرين امام صادق(عليه السلام) با وضع عجيبى به هلاكت رسيد، و داستان هلاكت او از اين قرار است:

موقعى كه امام صادق(عليه السلام) شنيد كه اين شاعر اُموى اين گونه سخن سرايى كرده است، سخت منقلب شد، در حالى كه دستهايش از شدّت ناراحتّى مى لرزيد، آنها را به طرف آسمان بلند نموده، عرض كرد:

پروردگارا! اگر گوينده اين شعر دروغگوست، كلب خود را بر او مسلّط گردان.

طولى نكشيد كه دعاى امام(عليه السلام) مستجاب شد، و موقعى كه اين شاعر بى ايمان عازم كوفه بود در بين راه شيرى به او حملهور شد و او را از پاى درآورد.

[58] ـ عقد الدرر، ص 110، ارشاد مفيد، ص 337، كافى، ج 8، ص209، بحار الانوار، ج 52، ص288; والمهدى، ص 51.

[59] ـ غاية المرام، ص 704، فرائد السمطين، ج 2،ص 329، باب 61 ; و الامام المهدي، ص 307 .

[60] ـ مقدّمه كتاب «مهدى موعود» ترجمه سيزدهم بحار، ص 177، و مهدى انقلابى بزرگ، ص 57، به نقل از كتاب علائم الظهور.

[61] ـ او خواهد آمد، ص 75.

[62] ـ به بخش يازدهم، تحت عنوان: «نظريّات فلاسفه و دانشمندان درباره آينده جهان» مراجعه فرماييد.

[63] ـ در مورد اين كه همه امّتها و ملتها درباره ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) باهم، هم عقيده اند در بخش نهم، تحت عنوان: «نويدهاى ظهور مهدى موعود(عليه السلام) در كتب مقدّسه» به تفصيل سخن رفته است.

[64] ـ قاموس مقدّس، ص 806، به نقل از كتاب «او خواهد آمد»، ص 32.

[65] و 2 ـ او خواهد آمد، ص 33، به نقل از قاموس مقدس، ص 219.

[67] ـ ديباچه اى بر رهبرى، ص 95 ـ 96.

[68] ـ ديباچه اى بر رهبرى، ص 101 ـ 102.

[69] ـ او خواهد آمد، ص 87 ـ 88.

[70] ـ اسامى مقدس حضرت مهدى(عليه السلام) در كتابهاى مربوطه به تفصيل آمده است، و ما اسامى مذكوره را از اين كتابها نقل كرده ايم: النجم الثاقب، ص 31 ـ 70، كتاب يأتي على الناس زمان، ص 708 ـ 711، اقوال الائمه، ج 1، ص 329، او خواهد آمد، ص 64 ـ 70 و الزام الناصب ج 1، ص 481 ـ 491

[71] ـ ناگفته نماند كه نامها، كنيه ها و لقبهاى حضرت مهدى(عليه السلام)، در دو كتاب پر محتواى «الزام الناصب»، تأليف مرحوم حائرى يزدى، و كتاب بسيار نفيس «نجم الثاقب» تأليف محدّث نورى طاب ثراه ـ به تفصيل ذكر شده است.

در كتاب «الزام الناصب»، 186 نام، و در كتاب «نجم الثاقب» هم 182 نام براى آن حضرت ذكر گرديده است. كسانى كه طالب شرح و معانى الفاظ ياد شده و اسامى مبارك آن حضرت مى باشند، مى توانند به كتاب «نجم الثاقب» از صفحه 31 تا 70 و جلد اوّل كتاب «الزام الناصب» از صفحه 481 تا 491 مراجعه فرمايند.

[72] ـ نهج البلاغه فيض، كلمات قصار، شماره 139، ص 1158 ; منتخب الأثر، ص 270 ; و قريب به اين مضمون بحار الانوار، ج 52، ص 192 از امام صادق(عليه السلام).

[73] ـ او خواهد آمد، ص 47.