زندگانى خاتم الاوصياء امام مهدى (عج )

باقر شريف قرشى
مترجم :ابوالفضل اسلامي

- ۱۷ -


انكار سويدى هيچ گونه اصل و اساسى ندارد و اعتقاد شيعه به امام زمان (عليه السلام ) هيچ گونه تضادى با ساير عقايد و التزامات شيعه ندارد، آنطور كه سويدى توهم كرده است ؛ زيرا نصب امام بر خدا عقلا از باب لطف واجب است و شيعه به آن معتقد مى باشد و امام مهدى ، يكى از دوازده امام است كه خليفه پيغمبر اسلام مى باشند و از چشمها و ديده ها براساس حكمتى كه در بحثهاى سابق ، بحث آن را با تفصيل توضيح داديم - پنهان شده است و حتما ظهور خواهد كرد و حق و عدل و آرامش و رفاه بين مردم را برقرار خواهد كرد.
3 - احمد كسروى
((احمد كسروى )) به شيعه ستم كرده و به آنان دروغ و افترا بسته و در مورد امام زمان (عليه السلام ) گفته است :
((زمانى كه امام حسن عسگرى فوت كرد يعنى در سال 260 هجرى ، مصيبت بزرگى پيدا شد؛ زيرا امام حسن ، اولادى نداشت و رافضى ها سرگردان شدند و تفرقه بين آنان پيدا شد؛ گروهى گفتند كه امامت ، كارش تمام و قطع شده و گروهى از آنان پيرو جعفر برادر امام حسن عسگرى شدند و عثمان بن سعيد كه از افراد مورد اطمينان امام حسن بود، ادعاى عجيبى كرد و گفت امام حسن داراى فرزند است و پنج ساله مى باشد و در سرداب پنهان شده و براى هيچ كس ظاهر نمى شود و او امام بعد از پدرش مى باشد)).(243)
جهت گيريهاى احمد كسروى و مزدوريت او براى انگليس ، مشهور و معروف است . و گفته او: ((ادعاى عثمان بن سعيد از نواب امام حسن (عليه السلام ) به اينكه آن حضرت داراى فرزند است و براى احدى ظاهر نمى شود و امام منتظر است و مهدويت به او مستند مى شود، از هر قول و بيان بى اساس و بى پايه اى سست تر و ضعيف تر است ؛ زيرا اين گفته به طور كلى افتراى محض است و ما در مباحث گذشته به صورت گسترده از روايات و اخبارى كه از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و از ائمه اطهار (عليهم السلام ) نقل شده ذكر كرديم و همه آن روايات و احاديث ، جهان اسلام را به ظهور امام مهدى (عليه السلام ) بشارت مى دادند و اينكه آن حضرت دين را احيا و حاكم مى نمايد)).
4 - احمد امين
((احمد امين )) همانند كسروى مجوسى ، نسبت به ائمه هدى كه خداوند آنان را از هر رجس و آلودگى پاك گردانيده ، حقد و كينه و عداوت داشته است و بدون آنكه به منابع و مصادر شيعه مراجعه اى داشته باشد، مطالب دروغ و بى اساس را به آنان نسبت داده و خودش هم به اين مطلب اعتراف دارد. او در اثر بغض و دشمنى كه با شيعيان دارد، هر دروغ و افترايى را به آنان روا مى دارد؛ شيعيانى كه بخش ‍ عظيمى از امت اسلام را تشكيل مى دهند و در دنيا به طالب حق و عدالت و خصم طغيان و ستم ، معروف مى باشند.
((دكتر عبدالرحمن بدوى )) مى گويد: ((شيعه بزرگترين فضل و امتياز را دارد؛ زيرا اسلام را با نشاط و طراوت و شادانى نگهداشته و نفوس مضطرب و نگران را با معنويات ، ثبات و طماءنينه بخشيده است و گر نه تحجر و قالبهاى خشك و جامد، حاكم مى گشت )).
در هر حال ((احمد امين )) جزوه اى نوشته كه در آن امام مهدى را انكار كرده است و ايمان شيعه به آن حضرت را عيب دانسته و هيچ گونه اهميتى به آنچه صحاح سنت روايت كرده اند، نداده است ، جوامع حديثى ، اخبار متواتر و گسترده اى از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در شاءن حضرت مهدى (عليه السلام ) روايت كرده اند. و دانشمند معظم ((حجة الاسلام و المسلمين استاد شيخ محمد امين زين الدين و استاد شيخ محمد على زهيرى ))، احمد امين را رد نوشته اند و با استدلال و برهان ، انكار بى اساس امين را جواب گفته اند. و شخصيت جليل القدر امام شيخ ((محمد حسين كاشف الغطا))، در تقريظى كه بر كتاب استاد زهيرى دارد، چنين گفته است :
((قضيه حضرت امام منتظر غايب - ارواحنا فداه - عقيده ريشه دار و اساسى و پايه اى است كه بر اصول و قواعد محكم بنا شده است و فاصله گرفتن از آن ممكن نيست و يكى از مسلميات و امر مفروغ منه محسوب مى شود.))(244)
5 - شكرى افندى
((شكرى افندى بغدادى )) قصيده اى گفته كه در آن نسبت به امام مهدى (عليه السلام ) اظهار شك و انكار كرده است !! و مى گويد:
اءيا علماء العصر يا من لهم خبر غغغ بكل دقيق حار من دونه الفكر...
علما و دانشمندان نجف اشرف اقدام نموده و او را رد كرده اند. محدث نورى - رضوان الله تعالى عليه - در رد او كتابى به نام ((كشف الاءستار عن الحجة الغائب عن الابصار)) تاءليف كرد. و در آن كتاب ، تصريحات چهل نفر از اكابر علماى اهل سنت ، در مورد ولادت و وجود حضرت امام مهدى (عليه السلام ) را ذكر كرده است ، همچنانكه امام كاشف الغطا، قصيده محكم و متقنى را در رد افندى سرود و اول آن قصيده چنين است :
بنفسى بعيد الدار قربه الفكر غغغ و ادناه من عشاقه الشوق و الذكر
اين قصيده مستقلا و به ضميمه كتاب ((الزام الناصب )) به چاپ رسيده است .
علامات ظهور امام زمان (ع )
اخبار و روايات پيغمبر اسلام و ائمه اطهار (عليهم السلام ) نسبت به علامات ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) اشاره و دلالت دارند و زمان و مكانى كه آن حضرت در آنها ظهور مى كند. در اين روايات ، تحديد شده اند، اما اخبارى كه از علامات ظهور آن حضرت سخن مى گويند، برخى از آنها حتمى است كه حتما رخ مى دهند و برخى از آنها غير حتمى است .
علامات حتمى
روايات و اخبار در اين جهت متفقند كه بعضى از علامات قبل از ظهور حضرت مهدى (عليه السلام ) حتما تحقق مى يابد و اينك نمونه آنها.
گسترش ظلم و ستم
از علامات برجسته ظهور حضرت امام مهدى (عليه السلام ) رواج و گسترش ظلم و ستم و از بين رفتن امنيت و آرامش است به طورى كه ترس و وحشت و بلا و گرفتارى و فساد و شرارت جاهليت بر جامعه انسانى حاكم مى شود و مردم مرتبا جنگ اعصاب داشته و به سوى منكر و بدى ، از همديگر سبقت بگيرند و بدى در نظر آنان خوب شود و از طرفى اسلام همانند اول امرش ، در بين مردم غريب بماند و دولتهاى ستمكار بزرگ دنيا عليه اسلام مجهز شوند و ثروتهاى مسلمين و منابع اقتصادى آنان را به غارت ببرند. و اينك برخى از روايات :
1 - ((ابو سعيد خدرى )) روايت مى كند كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((بعد از من فتنه ها برمى خيزد كه فتنه ((احلاس )) يكى از آنهاست و در آن جنگ و گريز هست و بعد از آن هم فتنه ها مى آيد به طورى كه هر زمان كه گفته شود ديگر فتنه تمام شد، همچنان ادامه پيدا مى كند و اين فتنه ها به كانون خانواده هر عرب و مسلمانى وارد مى شود تا آنكه مردى از عترت من ظهور كند.(245)
اين حديث ، دلالت مى كند كه حوادث ناگوار و خونين ، همه بلاد اسلامى و غير اسلامى را فرا مى گيرد به طورى كه همه زندگى اعراب و مسلمين را احاطه مى نمايد.
2 - ((ابو سعيد خدرى )) روايت مى كند كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((اين شدت و خفقان همچنان بر شما ادامه پيدا مى كند به طورى كه زمين از جور و ستم پر مى شود و احدى نتواند بگويد: ((خدا)). سپس خداوند متعال مردى را از عترت من مى فرستد و زمين را از عدل و داد پر مى كند، همچنانكه از ستم پر شده بود و زمين ، خيرات و بركات خود را بيرون مى دهد و زندگى مسلمين آباد و با نشاط مى گردد(246) )).
3 - ((ابو سعيد خدرى )) از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت مى كند كه فرمود: ((در آخر الزمان ، بر امت من بلايى شديد از شاه و حاكمشان نازل مى شود كه سخت تر از او شنيده نشده است و زمين بر آنان تنگ مى گردد و پر از ظلم و ستم مى شود و فرد با ايمان ، پناهگاهى ندارد كه از ظلم به آنجا پناه ببرد، در چنين زمانى ، خداوند متعال مردى را از عترت من مى فرستد و زمين را از عدل و داد پر مى كند و تمام ساكنين زمين و آسمان راضى مى شوند و زمين بركات و خيراتش را بيرون مى دهد و آسمان بارانش را مى فرستد...(247) )).
4 - پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((بعد از من خلفا و بعد از خلفا، امرا و بعد از امرا، شاهان و بعد از پادشاهان ، جبابره و طاغوتها هستند، سپس مردى از اهل بيت من ظهور مى كند و زمين را پر از عدل مى كند، همچنانكه از جور پر شده باشد)).(248)
از اين حديث فهميده مى شود كه حاكمان مسلمين بر چند گروه مى باشند؛ برخى خلفا و برخى ملوك و بعضى جبابره ، زمين و شهرها را از ظلم و جور پر مى كنند، سپس خداوند منجى بزرگ مهدى آل محمد را مى فرستد و آن طواغيت را در هم مى كوبد و حكم خدا را در زمين اقامه مى كند.
5 - ((عوف بن مالك )) از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده است كه فرمود: ((چگونه هستيد اى عوف ! هنگامى كه امت به 73 فرقه تقسيم شود، يكى از آنها در بهشت و بقيه در جهنم مى باشند)).
عوف با شتاب پرسيد: چطور؟
پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((... زمانى كه نادانها بر منبرها بنشينند و زكات ، زيان و امانت ، غنيمت به حساب آيد و تفقه در دين خدا براى غير خدا باشد و مرد از زنش اطاعت نمايد و عاق مادرش شود و پدر را از خود دور كند. و آخر اين امت ، اول آن را لعنت كند و فاسق قبيله ، بر آنان آقايى كند و رهبر مردم ، رذلترين آنان باشد و مردى به جهت محفوظ ماندن از شرش احترام شود، در چنين روزى مردم به شام و به سوى دمشق كه بهترين شهرهاى شام است ، پناه مى برند و از دشمنان محفوظ مى مانند)).
گفته شد اى رسول خدا! آيا شام فتح مى شود؟
فرمود: ((به سرعت (فتح مى شود) سپس فتنه واقع مى شود و پس از آن فتنه بدتر و ظلمانى تر و خلاصه فتنه واقع مى شود تا اينكه مردى از اهل بيت من ظهور مى كند كه نامش مهدى (عليه السلام ) مى باشد.))(249)
6 - پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((مهدى اين امت از ماست هنگامى كه هرج و مرج و فتنه ها دنيا را احاطه كند و راهها قطع شود و مردم همديگر را غارت نمايند و بزرگ بر كوچك رحم ننمايد و كوچك به بزرگ احترام نكند، در اين زمان ، خداوند متعال مهدى ما را كه نهمين فرزند حسين (عليه السلام ) است مى فرستد و سنگرهاى ضلالت و دلهاى غافل را فتح مى كند و دين را برقرار مى نمايد، همچنانكه آن را اقامه نمود و زمين را از عدل و داد پر مى كند، همچنانكه از ظلم و جور پر شده باشد.))(250)
7 - از حضرت امام محمد باقر (عليه السلام ) روايت شده است كه فرمود: ((مهدى (عليه السلام ) وقتى ظاهر مى شود كه خوف و ترس و فتنه و بلا و طاعون و شمشير و اختلاف و تشتّت در دين و تغير در حال مردم بر دنيا و جامعه حاكم باشد، هر صبح و شام ، تمناى مرگ شود و همديگر را بخورند. و خلاصه آنكه ياءس و نااميدى بر آنان تسلط پيدا كرده باشد، در چنين وقتى است كه آن حضرت ظهور مى كند و خوشا به حال كسى كه امام مهدى را درك كند و از ياران او باشد و بدا به حال كسى كه با او مخالفت نمايد.))(251)
8 - حضرت امام محمد باقر (عليه السلام ) در ميان گروهى از شيعيانش در مورد حضرت مهدى (عليه السلام ) چنين فرموده است : ((قائم ما با ترس و رعب در دل دشمنان ، مورد يارى قرار مى گيرد و زمين در اختيار او در مى آيد و گنجها براى او ظاهر مى شوند و حاكميت او به شرق و غرب مى رسد و خدا دين او را غالب مى گرداند گر چه مشركان نپسندند و همه خرابيهاى زمين را آباد مى كند و زمين ، روييدنى خود را بيرون مى دهد و مردم در زمان او غرق نعمت مى شوند به طورى كه هرگز مانند آن ديده نشده است )).
شخصى در مجلس گفت : چه موقع قائم شما ظهور مى كند؟
امام در جواب او علامات ظهور را بيان كرد و فرمود: ((زمانى كه مردان به زنان و زنان به مردان شبيه شوند و زمانى كه زنها به زينها سوار شوند و مردم نمازها را بميرانند و پيرو شهوتها شوند و ربا بخورند و خون مردم را سبك بشمارند و معامله ربوى كنند و آشكارا زنا كنند و ساختمانهاى با ارتفاع بنا كنند و دروغ را حلال بدانند و رشوه بگيرند و تابع هوا شوند و دين را به دنيا بفروشند و با خويشان قطع كنند و حلم را ضعف و ستم را فخر بدانند و اميران فاسق و وزرا دروغگو و امينها خائن و ياران و معاونين ظالم و قارئان ، فاسق باشند و ستم آشكار شود و طلاق ، فراوان و گناهان علنى گردد و شهادت دروغ قبول شود و خمر، خورده شود و مردان روى مردان سوار شوند و زنان به زنان بى نياز شوند و فى ء و بيت المال را غنيمت بدانند و صدقه را زيان و خسارت حساب كنند و به جهت ترس از زبان ، شرورها از آنان خوف باشد و زمانى كه سفيانى از شام و يمانى از يمن خروج كنند و پسرى از آل محمد بين ركن و مقام به قتل برسد و صيحه كننده اى از آسمان ندا كند كه حق با او و با پيروان اوست ، اين زمان وقت ظهور قائم ماست و وقتى كه ظهور كرد، بر كعبه تكيه مى زند و 313 نفر از پيروانش به دورش جمع مى شوند، پس اول سخنى كه به زبان مى آورد اين آيه است : بقية الله خير لكم ان كنتم مومنين سپس مى گويد: منم بقية الله و خليفة الله و حجت او بر شما. اينجاست كه هر مسلمانى به اين كيفيت به آن حضرت سلام مى دهد: السلام عليك يا بقية الله فى الاءرض و وقتى كه ده هزار مرد در پيشگاه او جمع شوند، نه يهود باقى مى ماند و نه نصرانى و نه هر كسى كه غير خدا را مى پرستد، بلكه همه به او ايمان مى آورند و آن حضرت را تصديق مى كنند و يك ملت - كه همان ملت اسلام باشد- درست مى شود و هر معبودى كه در گوشه و كنار زمين باشد- معبودى غير از خدا- آتشى از آسمان مى آيد و او را به آتش مى كشد)).(252)
علامات ساعت
برخى از روايات از آنچه در آخر الزمان مى گذرد از فتنه ها، بلاها و گرفتاريها، سخن مى گويند و گمان قوى آن است كه اينها از علامات ظهور امام مهدى (عليه السلام ) است و ما دو حديث را ذكر مى كنيم .
حديث اول
((عطاء)) فرزند ((ابو رياح )) از حبر امت ، عبدالله بن عباس روايت مى كند كه گفت : ما با پيغمبر اكرم در حجة الوداع حج بجا آورديم ، آن حضرت در كعبه را گرفت و سپس رو به مردم كرد و فرمود: ((آيا مى خواهيد علامات ساعت و قيامت را به شما خبر دهم ؟))
سلمان فارسى كه از همه به پيغمبر نزديكتر بود، گفت : آرى اى رسول خدا! آن حضرت شروع به جواب كرد و فرمود: ((از علامتهاى قيامت اين است كه نماز ضايع مى شود- يعنى نماز مسلمين مى رود- و از شهوات پيروى مى گردد و مردم به سوى هواها ميل مى كنند، دين به دنيا فروخته مى شود، در آن زمان است كه دل افراد با ايمان در جوفشان ، براى منكرات بسيارى كه مى بينند و نمى توانند آن را تغيير دهند، آب مى شود آنچنانكه نمك در آب حل مى گردد)).
سلمان با تعجب عرضه داشت : يا رسول الله ! به راستى چنين روزى خواهد رسيد؟ فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان در آن هنگام سرپرستى و ولايت مسلمانان را امراى جور به دست مى گيرند؛ امرايى كه وزرايى فاسق و سرشناسانى ستمگر و امنايى خائن دارند)).
سلمان پرسيد: به راستى چنين وضعى پيش خواهد آمد يا رسول الله ؟! فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! در اين موقع ، منكر، معروف و معروف ، منكر مى شود، خائن ، امين قلمداد مى گردد و امين ، خيانت مى كند، دروغگو تصديق مى شود و راستگو تكذيب مى گردد)).
سلمان با حالت تعجب پرسيد: يا رسول الله ! به راستى چنين چيزى خواهد شد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در آن روزگار، زنان به امارت مى رسند و كنيزان طرف مشورت قرار مى گيرند و كودكان بر فراز منبر مى روند و دروغ ، نوعى زرنگى و زكات ، خسارت و خوردن بيت المال ، نوعى غنيمت شمرده شود، مرد به پدر و مادرش جفا، ولى به دوستش نيكى مى نمايد و ستاره دنباله دار، طلوع مى كند)).
سلمان باز پرسيد: يا رسول الله ! آيا چنين چيزى خواهد شد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در اين موقع زن با شوهرش در تجارت شركت كند و باران در فصلش نيامده بلكه در گرماى تابستان مى بارد و افراد كريم ، سخت خشمگين مى گردند، مرد فقير، تحقير مى شود، در اين هنگام بازارها به هم نزديك مى شوند، وقتى يكى مى گويد: من چيزى نفروختم و آن ديگرى مى گويد: من سودى نبرده ام ، طورى مى گويند كه هر شنونده مى فهمد كه به خداوند بيراه مى گويد)).
سلمان پرسيد: آيا حتما چنين وضعى خواهد شد يا رسول الله ؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در اين هنگام ، اقوامى بر آنان مسلط مى شوند كه اگر لب بجنبانند، كشته مى شوند و اگر چيزى نگويند، دشمنان همه چيزشان را مباح و براى خود حلال مى كنند تا با بيت المالشان كيسه هاى خود را پر كنند و به ناموسشان تجاوز نموده ، خونشان را بريزند و دلهايشان را پر از وحشت و رعب كنند و در آن روز، مومنين را جز در حال ترس و وحشت و رعب و رهبت ، نمى بينى )).
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله ! آيا چنين روزگارى بر مومنين خواهد گذشت ؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در اين هنگام ، چيزى از مشرق مى آورند و چيزى از مغرب تا امت اسلام را سرپرستى كنند، در آن روز، واى به حال ناتوانان امت من از شر شرقى و غربيها! و واى به حال آن شرقيان و غربيان از عذاب خدا! آرى ، نه صغيرى را رحم مى كنند و نه پاس حرمت كبيرى را دارند و نه از هيچ مقصرى عفو مى كنند، اخبارشان همه فحش و ناسزاست ، جثه و بدن آدميان است ولى دلهايشان دلهاى شياطين )).
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله ! آيا چنين روزى خواهد رسيد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در اين هنگام مردان به مردان اكتفا مى كنند و زنان به زنان و همانطور كه پدر و اهل خانواده ، نسبت به دختر، غيرت به خرج مى دهند، نسبت به پسر نيز غيرت به خرج مى دهند، مردان به زنان شبيه مى شوند و زنان به مردان و زنان بر مركبها سوار مى شوند كه از طرف امت من لعنت خدا بر آنان باد)).
سلمان از درِ تعجب پرسيد: يا رسول الله ! آيا چنين وضعى پيش مى آيد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در اين هنگام ، مساجد طلاكارى و زينت مى شود آنچنانكه كليساها و معبد يهوديان زينت مى شود، قرآنها به زيور آلات ، آرايش و مغازه ها بلند و صفها طولانى مى شود، اما با دلهايى كه نسبت به هم خشمگين است و زبانهايى كه هر يك براى خود منطقى دارد)).
سلمان پرسيد: يا رسول الله ! آيا اين وضع پيش مى آيد؟
فرمود: آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! در آن روز مردان و پسران امت من با طلا، خود را مى آرايند و حرير و ديبا مى پوشند و پوست پلنگ ، كالاى خريد و فروش مى گردد)).
سلمان پرسيد: يا رسول الله ! آيا اين نيز واقع خواهد شد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در آن روز، ربا همه جا را مى گيرد و يك عمل آشكار مى شود و معاملات با غيبت و رشوه انجام مى شود و دين ، خوار و دنيا بلندمرتبه مى گيرد)).
سلمان گفت : يا رسول الله ! آيا اين نيز واقع خواهد شد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در اين هنگام طلاق زياد مى شود و هيچ حدى جارى نمى گردد و البته خداى تعالى از اين بابت هرگز متضرر نمى شود)).
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله ! آيا اين نيز واقع خواهد شد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در اين زمان ، كنيزان آوازه خوان و نوازنده پديد مى آيند و اشرار امت من بر امت ، ولايت و حكومت مى كنند)).
سلمان پرسيد: يا رسول الله ! آيا چنين وضعى خواهد شد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! در اين موقع اغنياى امت من صرفا به منظور گردش و تفريح به حج مى روند و طبقه متوسط براى تجارت و فقرا به منظور خودنمايى و ريا حج مى روند، در اين هنگام است كه اقوامى قرآن را براى غير خدا مى آموزند و آن را نوعى مزمار و آلت موسيقى اتخاذ مى كنند، اقوامى ديگر به تعلم فقه اسلامى مى پردازند، اما براى غير خدا. در آن روزگار، زنازادگان ، زياد مى شوند، با قرآن آوازه خوانى مى كنند و بر سر دنيا، سر و دست مى شكنند)).
سلمان عرضه داشت : يا رسول الله ! آيا چنين وضعى خواهد شد؟
فرمود: ((آرى ، به آن خدايى كه جانم به دست اوست ! اى سلمان ! اين وقتى است كه حرمتها و قرقها شكسته شود و مردم عالما و عامدا در پى ارتكاب گناه باشند و اشرار بر اخيار مسلط شوند، دروغ فاش و بى پرده و لجاجتها ظاهر گردد و فقرا فقر خود را علنى كنند، مردم در لباس به يكديگر مباهات كنند و باران در غير فصل ببارد و مردم شطرنج و نرد و موسيقى را كارى پسنديده بشمارند و در مقابل ، امر به معروف و نهى از منكر را عملى نكوهيده بدانند تا آنجا كه يك فرد با ايمان ، ذليل ترين و منفورترين فرد امت شود و قاريان ، عابدان را ملامت كنند و عابدان ، قاريان را، اين مردمند كه در ملكوت آسمانها رجس و نجس ناميده مى شوند)).
سلمان از در تعجب پرسيد: يا رسول الله ! آيا چنين روزگارى خواهد رسيد؟
فرمود: ((آرى ، به خدايى كه جانم در دست اوست ! اى سلمان ! در اين زمان ((رُوَبيِضَه )) تكلم مى كنند)).
پرسيد: يا رسول الله ! پدر و مادرم فداى تو! ((روبيضه )) چيست ؟
فرمود: ((چيزى و كسى به سخن در مى آيد و در امور عامه سخن مى گويد كه هرگز سخن نمى گفت ، در اين هنگام است كه مردم ، ديگر زياد زنده نمى مانند، ناگهان زمين نعره اى مى كشد و هر قومى چنين مى پندارد كه زمين تنها در ناحيه او نعره كشيده ، بعد تا هر زمانى كه خدا بخواهد همچنان مى مانند و سپس واژگون مى شوند و زمين هر چه در دل دارد بيرون مى ريزد- و خود آن جناب فرمود: يعنى طلا و نقره را- آنگاه با دست خود به ستونهايى كه در آنجا بود اشاره نمود و فرمود: مثل اين ، ولى در آن روز ديگر نه طلايى فايده دارد و نه نقره اى ، اين است معناى آيه ((فقد جاء اشراطها)) علامتهايش ‍ بيامد)).(253)
حديث دوم
((حمران )) روايت كرده است كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) (در مجلسى كه صحبت از قدرت و شوكت آنان و فقر و بدحالى شيعه مى شد) فرمود: ((من در روزى كه ابو جعفر، منصور دوانيقى با موكب سلطنتى خود حركت مى كرد، با او بودم . او بر اسبى سوار بود و جمعى از خدمه ها و سواره هايش همراهش بودند و جمعى ديگر، از پشت سر مى آمدند و من بر الاغى سوار بودم و دوش به دوش او مى رفتم . به من گفت : يا ابا عبدالله ! به راستى جا دارد كه به خاطر سلطنت و نيرويى كه خدا به ما داده و عزتى كه ارزانى داشته ، خوشحالى كنى و به مردم نگويى كه شما و اهل بيت شما سزاوارتر از ما به اين سلطنت بوديد؛ زيرا اگر چنين حرفى را بزنى ما را هم عليه خودت و هم عليه مردم تحريك كرده اى )).
فرمود: ((من گفتم : چه كسى از من چنين گزارشى به تو داده ؟ هر كس كه بوده دروغ گفته است )).
منصور گفت : آيا سوگند مى خورى كه چنين حرفى را نزده اى ؟
مى فرمايد: به او گفتم : ((مردم ساحرند؛ يعنى دوست مى دارند قلب تو را عليه من برنجانند، اين تو هستى كه بايد اختيار گوش خودت را داشته باشى ، هر چه آنان گفتند نپذيرى ، براى اينكه احتياج ما به تو بيشتر است از احتياج تو به ما)).
آنگاه به من گفت : هيچ به ياد دارى آن روزى را كه من از تو پرسيدم : آيا ما به سلطنت مى رسيم ؟ تو گفتى : بلى سلطنتى طولانى و گسترده و نيرومند و لايزال در سلطنت خود در مهلت و آسايشيد و در دنيايتان در وسعت و فراخى تا آنكه در ماه حرام و در بلد حرام دست خود به خون ما بيالايند.
امام مى فرمايد: ((فهميدم كه او جريان را به ياد دارد، گفتم : بله ولى اميد است خداى عزوجل تو را حفظ كند و من هم آن روز در آن سخن ، منظورم شخص تو نبود بلكه حديثى بود كه برايت نقل كردم ، البته ممكن است آن كسى كه دست خود به خون ما بيالايد، شخصى از اهل بيت تو باشد)).