- (شخص او از ديدگان ناپديد مى شود ولى ياد او هرگز از خاطره ى
مؤمنان فراموش نمى شود. او دوازدهمين ماست که خداوند هر مشکلى را
براى او آسان سازد، وهر سختى را براى او هموار نمايد، گنجهاى زمين
را براى او ظاهر کند، وراههاى دور را براى او نزديک نمايد، گنجهاى
زمين را براى او ظاهر کند، وراههاى دور را براى او نزديک نمايد،
ستمگران را به دست او نابود سازد، واغواگران را به وسيله ى او از
هستى براندازد. او پسر بهترين کنيزان است، که ولادتش بر مردمان
پوشيده باشد، وبردن نام او روا نباشد، تا خداوند تبارک وتعالى اذن
ظهور دهد وبه دست او زمين را پر از عدل وداد نمايد، چنانکه پر از
ظلم وبى داد شده باشد).(1)
در اين حديث مانند دهها حديث ديگر تصريح شده که پيش از ظهور حضرت
بقية الله عليه السلام بردن نام اصلى ايشان روانيست. آنانکه به
مضمون اين احاديث معتقد هستند، مى گويند: منظور از اين نام، نام
شريف اصلى آن حضرت است. از اين رهگذر هر کجا ناگزير باشند، آنرا
تقطيع مى کنند واين چنين مى نويسند: (م. ح. م. د). ولى در مقابل
داريم که در آنها اسم مقدس آقا به صورت صريح از زبان معصوم عليه
السلام نقل شده است، از اين رو بيشتر اساتيد ما معتقد هستند که در
زمان ما بردن نام مقدس حضرت بقية الله ارواحنا فداه هيچ مانعى
ندارد، ونهى از آن به زمانهايى چون غيبت صغرى اختصاص داشت که امکان
داشت خطراتى متوجه شيعيان بشود. در اين زمينه کتابهايى نوشته شده
که در آنها به استناد به احاديثى چون حديث فوق از بردن نام آن حضرت
نهى شده است، که از آن جمله است:
1- شرعة التسمية، فى النهى عن تسمية صاحب الزمان عليه السلام، از
مرحوم ميرداماد.
2- رسالة فى حرمة تسمية الحجة عليه السلام، از مرحوم سيد محمد تقى
قزوينى.
3- رسالة فى تحريم تسمية صاحب الزمان عليه السلام، از مرحوم شيخ
سليمان ماحوزى.
4- رساله اى به همين نام، از مرحوم سيد رفيع الدين طباطبايى، استاد
علامه ى مجلسى، قدس الله اسرارهم.
ودر مقابل اينها کتابى از مرحوم شيخ حر عاملى، صاحب وسائل الشيعة
به نام: (کشف التعميته فى حکم التسمية) در دست هست که در آن به
جواز بردن نام آن حضرت در هر شرايط، فتوى داده است. ودر (اثباة
الهداة) مى فرمايد: جواز تسميه قولا، فعلا وتقريرا روايت شده ودر
احاديث متواترى به طور خصوص وعموم به آن امر شده است، که ما آنها
را در رساله ى مستقلى گرد آورده ايم. پس ناگزير بايد روايات نهى
کننده را به حال خوف وتقيه حمل کنيم.(2)
154- (هو الطريد الوحيد الغريب الغائب عن اهله، الموتور بابيه).
- (او امام غريب، تنها، دور از وطن، وغائب از ديدگان کسان خويش است
که خون پدرش را مى گيرد).(3)
موتور به کسى گفته مى شود که خونى از او ريخته شده ولى هنوز انتقام
آنرا نگرفته است. از اين رهگذر در زيارتنامه ها خطاب به امام حسين
عليه السلام: (الوتر الموتور) تعبير مى کنيم، که هنوز آن خونهاى به
ناحق ريخته شده، انتقامش گرفته نشده است. به حضرت بقية الله
ارواحنا فداه نيز در اين حديث (موتور) گفته شده، زيرا هنوز خون پدر
بزرگوارش: امير مؤمنان، امام حسن، امام حسين وامامان بعدى تا امام
حسن عسکرى عليهم السلام را نگرفته است، او هنوز انتقام مادر
بزرگوارش حضرت فاطمه ى زهرا سلام الله عليها را نگرفته است، که طبق
روايات در نخستين روزهاى ظهور در مدينه ى منوره قاتلان مادرش فاطمه
سلام الله عليها وغاصبان حقوق زهراى مرضيه عليها السلام را زنده مى
کند وانتقام خون مادرش را از آنها مى گيرد، آنگاه جسد نحس آنها را
از درختى آويزان مى کند، وفرمان مى دهد آتشى از زمين بيرون مى زند
وجسدشان در شعله هاى خود مى سوزاند، سپس به باد دستور مى دهد که
خاکستر آنها را به دريا بريزد، تا زمين از لوث وجودشان پاک شود.(4)
155- (از خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در مورد فرج سوال شد،
کوتاه بگويم، يا به تفصيل؟ سائل گفت: کوتاه بفرمائيد. فرمود:
- (اذا رکزت رايات قيس بمصر ورايات کندة بخراسان).
- (فرج هنگامى است که پرچمهاى قيس در مصر متمرکز شود وپرچمهاى کنده
در خراسان).(5)
156- (يونس بن عبد الرحمان مى گويد: به خدمت حضرت موسى بن جعفر
عليه السلام وارد شدم وعرض نمودم: آيا شما قائم به حق هستيد؟
فرمود:
- (انا القائم بالحق، ولکن القائم الذى يطهر الأرض من اعداء الله
عز وجل، ويملأها عدلا کما ملئت جورا وظلما، هو الخامس من ولدى، له
غيبة يطول امدها خوفا على نفسه يرتد فيها اقوام ويثبت فيها آخرون).
- (من قائم به حق هستم، ولى آن قائم که زمين را از لوث دشمنان خدا
پاک مى گرداند وروى زمين را پر از عدالت مى کند، آن چنان که پر از
بى عدالتى شده است، او پنجمين فرزند من مى باشد. براى او غيبتى هست
که مدتش طولانى خواهد شد، زيرا بر خودش بيمناک است. در دوران غيبت
گروههايى از دين بيرون مى روند به ارتداد مى گرايند وگروههايى ديگر
بر اعتقاد خود استوار مى مانند).(6)
157- (طوبى لشيعتنا المتمسکين بحبلنا فى غيبته قائمنا الثابين على
موالاتنا والبرائة من اعدائنا، اولئک منا ونحن منهم. قد رضوا بنا
ائمة ورضينابهم شيعة، فطوبى لهم، هم والله معنا فى درجتنا يوم
لقيامة).
- (خوشا به حال شيعيان ما، که در زمان غيبت قائم ما (سلام الله
عليه) به رشته ى ولايت ما چنگ مى زنند وبر موالات ما ثابت واستوار
مى مانند ودر برائت وبيزارى از دشمنان ما پا بر جا ومحکم مى مانند.
آنها از مايند وما از آنهاييم. آنها ما را به امامت برگزيده اند
وبه پيشوايى ما راضى هستند وما آنها را به عنوان شيعه ى خود
برگزيده ايم وبه عنوان شيعه ى خويش پسنديده ايم. خوشا به حال آنها.
به خدا سوگند آنها در روز قيامت با ما ودر کنار ما هستند).(7)
158- (کأنى برايات من مضر مقبلات خضر مصبغات، حتى تأتى الشامات،
فتهدى الى ابن صاحب الوصيات).
- (گوئى پرچمهاى مضر را با چشم خود مى بينم که به رنگ سبز سير به
حرکت در آمده، تا وارد شامات مى شود ودر آنجا به فرزند صاحب وصيتها
تسليم مى شود).(8)
منظور از صاحب وصيها، حضرت رسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم است
که همه ى اوصياء با وصيت او وصى شده اند. ودر نتيجه معنى حديث چنين
خواهد بود: در دمشق به فرزند پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم تسليم
مى شود.
159- (صاحب هذا الأمر يقول الناس: لم يولد بعد).
- (صاحب اين امر کسى است که مردم مى گويند هنوز متولد نشده است).(9)
در اين زمينه معمولا کلمه ى (ناس) به کسانى گفته مى شود که
پيوندشان از اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام قطع شده، از سرچشمه
ى زلال ولايت دور افتاده اند، وبر اساس سخنان پوچ پيشوايان باطل
خود به عقايد واهى گرائيده اند.
160- (يقم القائم بلا سفيانى؟ ان امر القائم حتم من الله، وامر
السفيانى حتم من الله، ولا يکون قائم الا بسفيانى قلت: جعلت فداک
فيکون فى هذه السنة؟ قال: ما شاء الله. قلت: يکون فى السنة التى
يليها؟ قال: يفعل الله ما يشاء).
- (مگر ممکن است که بدون خروج سفيانى، قائم (عجل الله فرجه) قيام
کند؟! نه هرگز. ظهور قائم (ارواحنا فداه) از طرف خدا حتمى است
وخروج سفيانى نيز از طرف خدا قطعى است، هرگز قائم (عليه السلام)
بدون سفيانى نخواهد بود).
ابن اسباط مى گويد: عرض کردم: آيا قائم (عجل الله فرجه الشريف) در
همان سال ظهور مى کند؟ فرمود: آنچه خدا اراده کند. گفتم: آيا در
سال بعدى ظهور مى کند؟ فرمود: خداى تبارک وتعالى هر چه اراده کند،
همان را انجام مى دهد.(10)
آنچه مسلم است اين است که نابودى سپاه سفيانى به دست حضرت بقية
الله ارواحنا فداه خواهد بود وشخص سفيانى نيز توسط آن حضرت در کنار
درياچه ى طبريه (در فلسطين) سر بريده مى شود(11)
ومطابق برخى روايات ميان قيام قائم ارواحنا فداه وخروج سفيانى هشت
ماه تمام فاصله است.
مهدى از ديدگاه امام رضا
(ان اکرمکم عندالله اعملکم بالتقية).
(گرامى ترين شما پيش خداوند، کسى است که بيش از ديگران تقيه را
رعايت کند).
(امام رضا عليه السلام).(12)
هارون الرشيد از رودررويى با امام کاظم عليه السلام نتيجه ى خوبى
نگرفت وکشته شدن حضرت موسى بن جعفر عليه السلام بيش از پيش جنايات
هارون را آشکار ساخت وپرده از مکر وحيله ى آن روباه مکار برداشت.
از اين رو پسرش مأمون با تجربه هايى که از اشتباهات پدر اندوخته
بود، با امام رضا عليه السلام رفتار ديگرى پيش گرفت، وآن حضرت را
به پذيرش ولايت عهدى ناگزير ساخت. اگرچه اين کار برخلاف ميل امام
رضا عليه السلام بود ومأمون از آن بهره بردارى هاى سياسى براى
پائين آوردن مقام امام رضا عليه السلام مى نمود، ولى در عين حال
همين امر موجب شد که علوم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم يک بار
ديگر در اقطار واکناف جهان منتشر گردد. وبه همين دليل نام مقدس
امام رضا عليه السلام در جهان اسلام به عنوان محبوب ترين نامها بر
سر زبانها افتاد وبراى همين بود که امامهاى بعدى به لقب: (ابن
الرضا) ملقب شدند. از اين رهگذر روايات وارده از امام رضا عليه
السلام در مورد ظهور حضرت بقية الله ارواحنا فداه وبرنامه ى جهانى
آن مصلح غيبى، به مراتب بيش از روايات واصله از پدر بزرگوارشان مى
باشد، که به قسمتى از آنها در اين بخش اشاره مى کنيم:
161- (ايوب بن نوح مى گويد: به خدمت امام رضا عليه السلام عرض
کردم: اکنون که همه ى امت اسلامى با شما بيعت کرده اند وسکه ها به
نام مقدس شما زده است، اميدوارم که آن صاحب امر شما باشيد وبدون
اينکه نيازى به شمشير باشد، قدرت به شما منتقل شود. امام رضا عليه
السلام فرمود:
- (مامنا احد اختلفت اليه الکتب، وسئل عن المسائل، واشارت اليه
الأصابع، وحملت اليه الأموال، الا اغتيل، او مات على فراشه، حتى
يبعث الله لهذا الامر رجلا خفى المولد والمنشأ، غير خفى فى نسبه).
- (کسى از ما نيست که نامه ها به سويش سرازير شود، پرسشها به طرف
او فرستاده شود، با انگشتها به سوى او اشاره شود، واموال به طرف او
حمل شود، جز اينکه با شمشير کين کشته شود، يا (باز هر جفا) در بستر
بميرد، تا خداوند مردى را براى اين کار برانگيزد که تولد او مخفى
باشد ولى نسب او بر همگان روشن وآشکار باشد).(13)
162- (لا يرى جسمه ولا يسمى اسمه).
- (ريان بن صلت مى گويد: از امام رضا عليه السلام در مورد حضرت
قائم ارواحنا فداه سؤال شد، فرمود: شخص او از ديده ها ناپديد مى
شود ونام او برده نمى شود.(14)
163- (کأنى بالشيعة عند فقد الثالث من ولدى، يطلبون المرعى فلا
يجدونه، قلت له: ولم ذلک يا ابن رسول الله؟ قال: لان امامهم يغيب
عنهم. فقلت: ولم؟ قال: لئلا يکون فى عنقه لأحد بيعة اذا قام
بالسيف).
- (حسن بن فضال مى گويد: امام رضا عليه السلام فرمود: گويى با چشم
خود شيعيان را مى بينم که به هنگام رحلت سومين فرزندم (امام حسن
عسکرى عليه السلام) به دنبال پناهگاهى مى گردند ونمى يابند. گفتم:
چگونه مى شود اى فرزند پيامبر؟! فرمود: زيرا امامشان غايب مى شود.
پرسيدم: چرا؟! فرمود: براى اينکه هنگامى که با شمشير قيام مى کند،
بيعت احدى در گردن او نباشد).(15)
164- (لايکون ماتمدن اليه اعناقکم حتى تميزوا وتمحصوا، فلا يبقى
منکم الا القليل).
- (آنچه انتظار مى کشيد واقع نمى شود جز هنگامى که در بوته ى
آزمايش قرار بگيريد وشناخته شويد واز شما جز تعدادى اندک بر اعتقاد
خود باقى نباشد. آنگاه اين آيه ى شريفه را تلاوت فرمود:
- (الم احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون).
- (آيا مردم خيال مى کنند که اگر بگويند: ايمان آورده ايم، فرو
گذارده مى شوند ودر معرض امتحان قرار نمى گيرند).(16)
165- (لا بد من فتنة صماء صيلم، يسقط فيها کل بطانة ووليجة، وذلک
عند فقدان الشيعة الثالث من ولدى، يبکى عليه اهل السماء والأرض وکل
حرى وحران، وکل حزين ولهفان).
- (به ناگزير فتنه ى سختى روى خواهد داد، که بسيار سخت وخانمان
برانداز است. همه ى خويشان ونزديکان، همرازان وهم سنگران در آن
سقوط مى کنند، وآن هنگامى است که شيعيان، سومين پسرم را از دست
بدهند. (از درد هجران) همه ى اهل آسمان وزمين، همه ى عاشقان
وشيفتگان، همه ى دردمندان ودل سوختگان براى او گريه مى کنند).(17)
اى کعبه ى دلها! همه ى عاشقان کوى تو، وچشم انتظاران روى تو، با
دلى سوزان وديدگانى اشکبار از درد هجران واز طول فراق بى تابانه در
انتظار ديدار جمال نورانى تو هستند، پرده از رخسار الهى برافکن
وآرزوى آرزومندان را برآور، که بيش از اين طاقت تحمل ندارند.
166- (الرابع من ولدى ابن سيدة الاماء، يطهر الله به الأرض من کل
جور ويقدسها من کل ظلم، وهو الذى يشک الناس فى ولادته وهو صاحب
الغيبة قبل خروجه).
- (چهارمين فرزند من، پسر بهترين کنيزان است. خداوند به وسيله ى او
زمين را از هر ستمى پاک مى گرداند واز هر بى عدالتى منزه مى سازد.
او کسى است که مردم در ولادت او دچار ترديد مى شوند. او پيش از
ظهور غيبتى طولانى دارد).(18)
167- (لا دين لمن لا ورع له ولا ايمان لمن لا تقية له، ان اکرمکم
عندالله اعملکم بالتقية. فقيل له: الى متى؟ قال: الى الوقت
المعلوم، وهو يوم خروج قائمنا اهل البيت (عليهم سلام الله) فمن ترک
التقية قبل خروج قائمنا فليس منا).
- (کسى که پرهيزکار نباشد، دين ندارد. وکسى که تقيه نکند ايمان
ندارد. گرامى ترين شما در نزد خدا، رعايت کننده ترين شماست در مورد
تقيه. گفته شد: تا به کى؟! فرمود: تا روز معين، وآن روز خروج قائم
ما اهل بيت (عليهم سلام الله) است. آگاه باشيد که هر کس پيش از
خروج قائم ما (عليه السلام)، تقيه را ترک کند از ما نيست).(19)
168- (ان من علامات الفرج حدثا يکون بين المسجدين، ويقتل فلان من
ولد فلان، خمسة، کبشا من العرب).
- (از نشانه هاى فرج حادثه اى است که در ميان دو مسجد (مسجد الحرام
ومسجد النبى صلى الله عليه وآله وسلم) واقع مى شود. در آن حادثه
فلانى از فرزندان فلانى، 15 نفر از پهلوانهاى عرب را مى کشد).(20)
169- (ريان بن صلت مى گويد: به خدمت امام رضا عليه السلام عرض
کردم: آيا شما صاحب اين امر هستيد؟ فرمود:
- (انا صاحب هذا الأمر، ولکنى لست بالدى أملاها عدلا، کما ملئت
جورا، وکيف اکون ذلک، على ما ترى من ضعف بدنى، وان القائم هو الذى
اذا خرج کان فى سن الشيوخ ومنظر الشبان، قويا فى بدنه، حتى لومد
يده الى اعظم شجرة على وجه الأرض لقلعها، ولو صاح بين الجبال
لتدکدکت صخورها، يکون معه عصا موسى وخاتم سليمان، ذلک الرابع من
ولدى، يغيبه فى ستره ما شاء، ثم يظهر فيملأ به الارض قسطا وعدلا
کما ملئت ظلما وجورا، کأنى بهم آيس ما کانوا قد نودوا نداء ايسمع
من بعد کما يسمع من قرب يکون رحمة للمؤمنين وعذابا على الکافرين).
- (من صاحب اين امر هستم، ولى من کسى نيستم که زمين را پر از عدل
وداد کنم، آنچنان که پر از جور وستم شده باشد. من چگونه با اين
ضعفى که در بدن من مى بينى، مى توانم او باشم؟! قائم (عليه السلام)
کسى است که چون خارج شود، در سن پيرمردان ودر سيماى نونهالان باشد.
آن قدر بدنش نيرومند است که اگر دست مبارکش را به طرف بزرگترين
درخت روى زمين دراز کند آنرا از ريشه بکند، اگر در ميان کوهها بانگ
برآورد، صخره هاى آن فرو ريزد. عصاى موسى (عليه السلام) وانگشتر
سليمان (عليه السلام) با او خواهد بود. او چهارمين فرزند منست.
خداوند او را تا هنگامى که بخواهد، در پشت پرده ى غيبت نگهدارد. آن
گاه ظاهر شود وزمين را پر از عدل وداد کند، آن چنان که پر از جور
وستم شده باشد. گوئى با چشم خود مى بينم در حالى که مردمان به يأس
ونوميدى دچار شده اند، نداى آسمانى را مى شنوند، که اين ندا از
مسافت دور همچون فاصله اى نزديک شنيده مى شود. او براى مؤمنان رحمت
وبراى کافران تازيانه ى عذاب خواهد بود).(21)
در اين حديث قدرت جسمى حضرت بقية الله ارواحنا فداه به تعبيرى
بسيار شيوا ترسيم شده است. وبا توجه به اينکه در کلام معصوم عليه
السلام، مبالغه وتعارف به کار نمى رود، روشن مى شود که حضرت مهدى
عليه السلام با آن قدرت فوق العاده اش که خاطرات شيرين جد بزرگوارش
امير مؤمنان على عليه السلام را زنده خواهد کرد وقدرت نمايى آن
حضرت را در فتح خيبر وقتل عمرو بن عبدود به نمايش خواهد گذاشت، به
هر طرف روى کند پيروز خواهد شد، به کاخ هر ستمگرى برسد بر سرش فرو
خواهد ريخت، به هر ستمديده اى برسد، رفع ستم خواهد نمود.
اين قدرت بيرون از وصف از يک سو، وقدرت معنوى او نيز از طرف ديگر
سو، که عصاى موسى عليه السلام وانگشتر سليمان عليه السلام دو
پشتوانه ى معنوى بسيار نيرومندى است، که در اين حديث بازگو شده
است. عصاى حضرت موسى عليه السلام يادآور هلاکت فرعونها وانگشتر
حضرت سليمان عليه السلام يادآور فرمانروايى مطلق آن حضرت بر همه ى
جانداران از آدميان وپرنيان، حتى پرندگان وچرندگان ودرندگان مى
باشد. که حکومت جهانى حضرت بقية الله ارواحنا فداه به مراتب قوى تر
از سلطنت حضرت سليمان عليه السلام خواهد بود وبر تمام گيتى
فرمانروايى مطلق خواهد داشت وهلاکت همه ى فرعونها وطاغوتها به دست
او خواهد بود. از خداى دانا وتوانا، مسئلت مى نمائيم که ديدگان
نگران ما را به ديدار آن جمال الهى منور، وما را براى زندگى در
حکومت جهانى آن مصلح غيبى موفق نمايد. انشاء الله.
170- (فاذا خرج اشرقت الأرض بنور ربها، ووضع ميزان العدل بين الناس
فلا يظلم احدا، وهو الذى تطوى له الأرض ولا يکون له ظل، وهو الذى
ينادى مناد من السماء يسمعه. جميع اهل الأرض بالدعاء اليه، يقول:
الا ان حجة الله قد ظهر عند بيت الله فاتبعوه، فان الحق معه وفيه).
- (او چون ظاهر شود، زمين به نور پروردگار نورانى گردد. ترازوى
عدالت در ميان مردم قرار دهد (ارزشها ومعيارهاى عدالت را پياده
کند) ديگر احدى به ديگرى ستم نمى کند، زمين زير پايش طى مى شود
وبراى او سايه نمى باشد. براى او منادى غيبى از آسمان ندا مى کند
وهمه ى مردم روى زمين آن ندا را مى شنوند که آنها را به سوى او
دعوت مى کند ومى گويد: آگاه باشيد که حجت خدا در کنار خانه ى خدا
ظاهر شده است، از او پيروى کنيد که حق با اوست ودر دست اوست).(22)
171- (ان الخضر شرب من ماء الحيوة فهو حى لا يموت، حتى ينفخ فى
الصور، وانه ليأتينا فيسلم علينا، فنسمع صوته ولا نرى شخصه،...
وسيونس الله به وحشه قائمنا فى غيبته، ويصل به وحدته).
- (حضرت خضر (عليه السلام) از آب حيات خورده است ولذا او زنده است
وتا دميدن صور نخواهد مرد. او همواره پيش ما مى آيد وبر ما سلام مى
کند، ما صداى او را مى شنويم وخود او را نمى بينيم... خداوند به
وسيله ى او رنج غربت را از قائم ما (ارواحنا فداه) در زمان غيبت
خواهد زدود، وبا مأنوس بودن او، قائم (عليه السلام) از تنهايى
رهايى خواهد داد).(23)
172- (قدام هذا الأمر قتل يبوح).
- (پيش از قيام قائم (عجل الله فرجه) کشتارى است که لحظه اى قطع
نمى شود).(24)
173- (ما احسن الصبر وانتظار الفرج).
- (چقدر نيکوست شکيبايى وانتظار فرج).(25)
174- (مثله کمثل الساعة، لا تأتيکم الا بغتة).
- (مثل قائم ما (ارواحنا فداه) مثل قيامت است که به طور ناگهانى
ظاهر مى شود).(26)
175- (دعبل خزاعى، آن شاعر معروف اهل بيت عليهم السلام، هنگامى که
به خدمت امام رضا عليه السلام رسيد وقصيده ى معروفش: (مدارس آيات
خلت من تلاوة) را خواند، تا به اين بيت رسيد:
خروج امام لا محالة خارج
يميز فينا کل حق وباطل |
|
يقوم على اسم الله والبرکات
ويجزى على النعماء والنقمات |
- ظهور امامى که به ناگزير خروج خواهد کرد، به نام خدا قيام مى کند
وبرکتهاى حق تعالى را به همراه مى آورد.
- در ميان ما حق را از باطل جدا مى سازد. ودر برابر نيکى ها وزشتى
ها پاداش وکيفر دهد.
هنگامى که دعبل به اين دو بيت رسيد، امام رضا عليه السلام به شدت
گريست، وآنگاه سر مبارکش را بلند کرد وخطاب به دعبل فرمود:
- (يا خزعى! نطق روح القدس على لسانک بهذين البيتين، فهل تدرى من
هذا الامام ومتى يقوم؟).
- (اى دعبل! روح القدس اين دو بيت را بر زبان تو جارى ساخته است.
آيا مى دانى که آن امام کيست؟ وچه زمانى قيام مى کند؟).
دعبل عرض کرد: نه، سرورم. فقط شنيده ام که امامى از شما خروج مى
کند وزمين را از تباهى ها پاک مى سازد، وآنرا پر از عدل وداد مى
نمايد، آن چنان که پر از جور وستم شده باشد. امام رضا عليه السلام
فرمود:
- (يا دعبل! الامام بعدى: محمد ابنى، وبعد محمد: ابنه على، وبعد
على: ابنه الحسن، وبعد الحسن: ابنه الحجة القائم المنتظر فى غيبته،
المطاع فى ظهوره، لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد، لطول الله ذلک
اليوم، حتى يخرج فيملأها عدلا کما ملئت جورا).
- (اى دعبل! امام بعد از من: پسرم محمد است، وبعد از محمد: پسرش
على است، بعد از على: پسرش حسن وبعد از حسن: پسرش حجت است که
(قائم) است (سلام الله عليهم) ودر غيبتش او را انتظار کشند ودر
ظهورش از او فرمان برند. اگر از عمر دنيا جز يک روز باقى نباشد،
خداوند آن روز را به قدرى طولانى گرداند که او خارج شود وروى زمين
را پر از عدل وداد نمايد، آن چنان که از بى عدالتى پر شده باشد).
سپس فرمود:
- (اما اينکه کى خارج مى شود؟ آن مربوط به وقت است، که پدرم، از
پدرش، از پدران بزرگوارش، از امير مؤمنان (عليه السلام) از پيامبر
اکرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت کرده اند که به آن حضرت گفته
شد: قائم نسل تو کى خارج مى شود؟ فرمود: مثل او همانند مثل قيامت
است، جز خدا کسى از وقت آن آگاه نيست، در آسمانها وزمين بسى گران
است، جز به صورت ناگهانى خارج نمى شود).(27)
نگارنده گويد: اين همان قصيده است که دعبل آنرا با بيت زير ختم
کرده بود:
وقبر ببغداد لنفس زکية |
|
تضمنه الرحمن فى الغرفات |
چون به اين بيت رسيد، امام رضا عليه السلام به او فرمود: آيا دو
بيت ديگر به اين قصيده ى تو بيفزايم؟ تا قصيده ات کامل شود؟ عرضه
داشت: چه افتخارى بالاتر از آن، بفرمائيد. امام عليه السلام فرمود:
وقبر بطوس يا لها من مصيبة
الى الحشر حتى يبعث الله قائما |
|
الحت على الاحشاء بالزفرات
يفرج عنا الهم والکربات |
گفت: اى فرزند پيامبر! من در طوس چنين قبرى را سراغ ندارم. آن، قبر
چه کسى است؟ فرمود: آن قبر منست. چيزى نمى گذرد که طوس محل آمد وشد
شيعيان وزائران من مى شود، آگاه باش که هر کس مرا در آن ديار غربت
زيارت کند، در روز قيامت با من ودر کنار من خواهد بود وگناهانش
آمرزيده خواهد شد).(28)
پاورقى:
(1)
بحار الانوار، ج 51 ص 150.
(2)
اثباة الهداة، ج 3، ص 470.
(4)
بحار الانوار، ج 53 ص 14.
(5)
بشارة الاسلام، ص 152.
(7)
اثباة الهداة، ج 3 ص 477.
(8)
بشارة الاسلام، ص 152.
(9)
بحار الانوار، ج 51 ص 151.
(10)
بشارة الاسلام، ص 153.
(12)
کمال الدين صدوق، ص 371.
(14)
اثباة الهداة، ج 3 ص 477.
(15)
بحار الانوار، ج 51 ص 152.
(17)
بحار الانوار، ج 51 ص 152.
(18)
اثباة الهداة، ج 3 ص 478.
(20)
الزام الناصب، ج 2 ص 147.
(23)
اثباة الهداة، ج 3 ص 480.
(24)
بشارة الاسلام، ص 156.
(25)
بحار الانوار، ج 52 ص 110.
(27)
کفاية الاثر، ص 272، بحار الانوار، ج 51 ص 154، کمال
الدين، ص 372 واثباة الهداة، ج 3 ص 457.
(28)
کمال الدين صدوق، ص 373.