ويژگى هاى جامعه توسعه يافته اسلامى

ناصر جهانيان

- ۲ -


امام باقر عليه السلام نيز مى فرمايد:... امام قائم (اموال را) مساوى تقسيم مى نمايد وميان همه ى مردم چه نيکوکار وچه بدکار- به عدالت رفتار مى نمايد...(1)

از طرف ديگر، مردم نيز با آموزش وپرورش مهدوى از آن چنان تربيت والا وآرمانى برخوردار مى شوند که ديگر مرزى ميان مالکيتها ومحدوديتها باقى نماند وروابط اجتماعى بر اصل يارى رسانى ومواساة وديگر خواهى استوار مى گردد ودلبستگى به مال ومال پرستى رنگ مى بازد واصل اخوت وبرادرى وتعهد ومسئوليت، اصل ضابطه در روابط مى گردد. امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:... اى نوف! آيا مى دانى شيعه ى من چه کسانى هستند؟ گفت: نه به خدا قسم. فرمود: شيعه ى من... در اموال خود ديگران را شريک مى گرداند وآن را در راه خدا به ديگران مى بخشند. اى نوف! درهمى ودرهمى (درهمى براى خود ودرهمى براى ديگران) وجامه اى وجامه اى (جامه اى براى خود وجامه اى براى ديگران، وگرنه، نه. (وگرنه شيعه ى من نيستند).(2)

امام باقر عليه السلام نيز مواساة وبرادرى کامل را در هنگامه ى رشد عقول وتکامل اخلاق (عصر ظهور) مى دانند ومى فرمايند: آيا شما در نزد برادرتان مى رويد ودست در جيب او مى بريد وبه اندازه ى نيازتان برمى داريد واو مانع شما نمى گردد؟ راوى مى گويد: گفتم اين رسم در ميان ما نيست. امام فرمود: پس قابل توجه نيست. گفتم: آيا هلاکت در پيش است؟ فرمود: اين مردم هنوز به رشد عقلانى نرسيده اند.(3)

امام کاظم عليه السلام نيز آرزوى خود را در ارتباطات اجتماعى مسلمين چنين بيان مى دارد: اى عاصم! چگونه پيوندهاى اجتماعى را محکم مى داريد وديگران را در مال خود شريک مى سازيد؟... آيا در تنگدستيها کسى از شما به دکان يا منزل برادرش مى رود وآنچه را نياز دارد برمى دارد و(صاحب آن) مانع او نمى گردد؟ گفت: نه چنين نيستيم. امام فرمود: شما (در روابط اجتماعى) آنطور که من دوست دارم نيستيد.(4)

امام باقر عليه السلام نيز درباره ى برادرى در عصر ظهور مى فرمايد: (اذا قام القائم جائت المزاملة ويأتى الرجل الى کيس اخيه فيأخذ حاجته لا يمنعه).(5)

هنگامى که امام قائم قيام کند، رفاقت ودوستى خالصانه (در ميان مردم) رايج مى گردد واگر مردى دست در جيب برادرش فرو برد وبه اندازه نيازش بردارد، برادرش او را منع نمى کند.

منتفى شدن کامل مفاسد اخلاقى وخالى شدن روانها از عقده ها وکينه ها

امام خمينى قدس سره درباره ى عظمت مقام صاحب عليه السلام به شامل بودن مفهوم عدل در زمان ظهور اشاره کرده ومى فرمايد: (قضيه ى غيبت حضرت صاحب، قضيه ى مهمى است که به ما مسائلى مى فهماند، منجمله اينکه براى يک همچو کار بزرگى که در تمام دنيا عدالت به معناى واقعى اجرا بشود، در تمام بشر نبوده کسى الا مهدى موعود عليه السلام که خداى تبارک وتعالى او را ذخيره کرده است براى بشر... آن کسى که به اين معنا موفق خواهد شد وعدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد کرد نه آن هم عدالتى که مردم عادى مى فهمند که فقط عدالت در زمين براى رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانيت... تمام نفوسى که هستند انحرافات در آنها هست حتى نفوس اشخاص کامل هم در آنها انحرافاتى هست ولو خودش نداند. در اخلاقها انحراف هست، در عقائد انحراف هست، در اعمال انحراف هست، ودر تمام کارهايى که بشر مى کند انحرافش معلوم است وايشان مأمورند براى اينکه تمام اين کجى ها را مستقيم کنند وتمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال که واقعا صدق بکند (يملأ الارض عدلا بعد ما ملئت جورا..)..(6)

اين سخنان نشان مى دهد که امام زمان عليه السلام در برنامه ى کار خود از اين نقطه ى زيربنايى ومهم که همان انسان سازى وجهاد اکبر براى همه مردم است، شروع مى کنند، زيرا تا انسانها ساخته نشوند جامعه بنياد صحيح نخواهد يافت. ودر اين زمينه، باتوجه به اينکه در حکومت جهانى امام زمان عليه السلام، نهادهاى اجتماعى فاسد وشيطانى نيز از بين رفته اند، بنابراين امکان تحقق اين ايده آل که تمام مفاسد ريشه کن شود ودر صحنه ى اجتماع ظهور وبروز نداشته باشد، کاملا قابل تصور است. (در آيات قرآن مجيد (نيز) آمده است که شيطان پس از رانده شدن از درگاه خدا از پيشگاه مقدس او تقاضا کرد که عمر جاويدان (تا پايان دنيا) براى اغواى بنى آدم پيدا کند. واين هم از شيطنت او بود که تقاضاى بازگشت وتوبه نکرد، بلکه تقاضاى ادامه گناه وفساد وويرانگرى نمود! عرض کرد: (رب فانظرنى الى يوم يبعثون) (پروردگارا! مرا تا روز قيامت مهلت ده). ولى در برابر اين درخواست به او چنين خطاب شد: (انک من المنظرين الى يوم الوقت العلوم). (به تو مهلت داده مى شود، اما تا روز وقت معين)... از سوى ديگر در حالات امام مهدى عليه السلام چنين آمده است که (يوم الوقت المعلوم) زمان ظهور آن حضرت وبرقرارى حکومت عدل الهى او مى باشد. در حديثى چنين مى خوانيم: در صحف ادريس پيامبر آمده است: (تو زمان معينى مهلت داده خواهى شد، تا زمانى که مقدر کرده ام زمين را از کفر وشرک ومعاصى پاک کنم، وبراى آن روز بندگانى انتخاب کرده ام که قلوبشان را براى ايمان آزموده ام، آنان را جانشينان در زمين قرار مى دهم، ودينشان را پا برجا مى کنم، تا مرا بپرستند وچيزى را شريک من قرار ندهند، من در آن روز تو (شيطان) وسواره وپياده لشگرت را همگى نابود مى کنم).(7)

البته... چون ابزار کارش از دستش گرفته شده است گويى مرده است وقدرت بر اغواگرى ندارد. لشگر شيطان وابزار او، استکبار جهانى، حکومتهاى خودکامه، ثروتهاى نا مشروع، مراکز فساد، تبليغات زهرآگين وگمراه کننده ومانند اينها است. ومى دانيم در آن حکومت حق وعدالت جايى براى اين لشکريان وآن ابزار نخواهد بود.

البته هيچگاه آزادى اراده واختيار از انسانها گرفته نخواهد شد، وريشه ى شهوات نيز در وجود انسان باقى خواهد بود، اما عواملى که به آنها دامن بزند وجود نخواهد داشت، وبه عکس وسائل حاکميت عقل وايمان، بر شهوات براى طالبان حق وسالکان راه خدا آماده است).(8)

بدين ترتيب انحرافات اخلاقى نيز برطرف شده وگناهان ومفاسد اجتماعى فردى زمينه ى ظهور را نخواهد يافت وناسازگاريهاى اجتماعى که ريشه در کينه توزى انسانها نسبت به يکديگر دارد، تبديل به صلح وصفا ومحبت وتعاون مى گردد، وامنيت پايدار اجتماعى که ناشى از متمدن بودن وموحد بودن واقعى انسانهاست، حاصل مى گردد:

امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد: (... وبنا يدفع الله الزمان الکلب... ولو قد قام قائمنا لذهب الشحناء من قلوب العباد، واصطلحت السباع والبهائم حتى تمشى المرأة بين العراق الى الشام... على رأسها زبيلها لا يهيجها سبع ولا تخافه).(9)

به دست ما (حکومت ما) روزگار سختيها وتشنه کاميها سپرى گردد... وچون قائم ما قيام کند کينه ها از دلها بيرون رود، حيوانات نيز با هم سازگارى کنند. درآن روزگار، زن با همه بارو بنه ى خويش، از عراق درآيد وتا شام برود واز هيچ چيز نترسد...

امام صادق عليه السلام نيز درباره ى ويژگيهاى آن عصر طلايى مى فرمايد: (... ويجتمع الله الکلمة، ويولف بين القلوب مختلفة، ولا يعصى الله - عز وجل - فى ارضه..).(10)

(در آن عصر طلايى) خداوند وحدت کلمه پديد مى آورد، وافکار وقلوب ناسازگار را سازگار مى کند وخداوند عز وجل در زمين معصيت نشود...

گسترش بى سابقه معنويت

پرستش خداوند که هدف اساسى بعثت انبياء ومحور حرکت همه ى اولياء خدا وجهت دهنده ومتعالى کننده ى همه ى فضائل وارزشهاست، ودر آن عصر طلايى ظهور، گسترش فوق العاده مى يابد بنحوى که (بر صفحه روى زمين، خانه اى وخيمه اى باقى نمى ماند مگر اينکه خداوند اسلام را در آن وارد مى کند).(11) يا (هيچ زمينى باقى نمى ماند مگر اينکه شهادتين در آنجا شنيده مى شود).(12)

بهر تقدير توجه انسانها به عبادت وپرستش خدا بى نهايت مى گردد. بنحوى که با همه تلاش براى گسترش مساجد، باز هم کمبود جا احساس مى شود وبنابراين (اولين گامى که امام زمان عليه السلام در اجراى عدالت بر مى دارد اين است که از طرف آن حضرت،منادى صدا مى زند کسانى که حج وطواف مستحب بجا مى آورند، محل طواف وحجرالاسود را به کسانى بسپارند که حج بجا مى آورند).(13)

امام صادق عليه السلام درباره ى گسترش مساجد فقط در شهر کوفه مى فرمايد: (اذا قام قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم بنى فى ظهر الکوفة مسجدا له الف باب واتصلت بيوت الکوفة بنهر کربلاء).(14)

هنگامى که مهدى آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم قيام کند در پشت کوفه مسجدى برپا مى کند که هزار در دارد (کنايه از وسعت فوق العاده) وخانه هاى کوفه به نهر کربلا متصل مى شوند.

در هنگامه ى ظهور است که آيه ى 41 سوره ى حج بنحو کامل اجرا مى گردد: (هنگامى که قائم آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم قيام مى کند مى فرمايد: اى مردم ما همان کسانى هستيم که خداوند بلند مرتبه در کتابش به شما وعده داده است که: (الذين ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلاة وآتو الزکاة وأمروا بالمعروف ونهوا عن المنکر ولله عاقبة الامور).(15)

يعنى ما اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مصداق کامل اين آيه هستيم واگر حکومت را بدست بگيريم اقامه ى نماز بنحو کامل در حکومت ما تحقق مى يابد.

مبارزه با خرافات وبدعتها

طرز حکومت مهدى (عجل الله فرجه) را در يک جمله مى توان خلاصه کرد وآن اين است که از روش پيامبر الگو مى گيرد، هر چند دائره حکومت اسلامى را به کل زمين بسط مى دهد. او در زمانى قيام مى کند که جاهليت دوم با قدرت تمام بر دنيا مسلط شده وابرقدرتهاى شرق وغرب اعيان اين جاهليتند. او نيز مانند جدش بت شکنى مى کند، آداب ورسوم جاهلى را محو ونابود مى سازد. خرافاتى را که با تعليمات پاک قرآن آميخته شده وگاه در ميان مسلمين آنچنان رسوخ يافته است که آنرا سنت مى پندارند به عنوان بدعت برمى چيند، در حديثى از امام باقر عليه السلام آمده است که شخصى از حضرت سؤال کرد که امام قائم (عجل الله فرجه) به هنگام قيام به روش چه کسى در ميان مردم عمل خواهد کرد؟ فرمود: به همان سيره اى که پيامبر در ميان مردم رفتار مى کرد تا اسلام ظاهر شد. راوى سؤال مى کند سيره پيامبر چگونه بود؟ مى فرمايد: آنچه را در عصر جاهليت بود ابطال کرد وبا عدالت به استقبال مردم شتافت.(16)

البته تفاوتى هم در شرايط زمانى عصر جاهليت دوم وجود دارد. در اين باره امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (آزارى که قائم به هنگام رستاخيز خويش، از جاهلان آخر الزمان بيند، بسى سخت تر است از آن همه آزار که پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از مردم جاهليت ديد... پيامبر به ميان مردم آمد در حالى که آنها سنگ وصخره وچوب وتخته هاى تراشيده شده را مى پرستيدند وقائم ما که قيام کند مردمان همه از کتاب خدا براى او دليل مى آورند وآيه هاى قرآن را تأويل وتوجيه مى کنند).(17)

با توجه به سخن مشهور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم که: (ما أوذى نبى مثل ما أوذيت: هيچ پيامبرى مثل من (در راه تبليغ رسالت الهى) آزار نديد)، عمق دشوارى کار در دوران رستاخيز امام مهدى عليه السلام روشن مى گردد، ومحور اصلى اين دشوارى، آموزشهاى انحرافى وبد تفسير کردن قرآن وآيين خداست... مشکل امام موعود عليه السلام، مشکل توده هاى جاهل ونادانى است که... با تحريک مدعيان دروغين علم دين، با امام بر حق به ستيز برمى خيزند، ودرگيرى، با حربه ى تأويل قرآن خواهد بود).(18)

ولذا گاهى در مورد دعوت آن حضرت عليه السلام تعبير به (دين جديد) يا (دعوت جديد) در احاديث ديده مى شود چنانکه امام باقر عليه السلام فرمود: هنگامى که مهدى قيام کند مردم را به امر تازه اى دعوت مى نمايد همانطور که رسول خدا به امر تازه دعوت مى کرد.(19)

گرچه بعضى از شياطين (ومنحرفين) خواسته اند از اين تعبير براى دين سازى خود بهره بگيرند ولى پاسخ آنها در ذيل همان روايت به روشنى آمده است آنجا که (در ادامه روايت فوق) مى گويد: اسلام اصيل در آغاز ناشناخته بود، بعد هم (به خاطر افزودن خرافات) ناشناخته خواهد شد وبه وسيله مهدى عليه السلام معرفى جديد مى شود.(20)

يکى از بدعتهايى که امام زمان عليه السلام با آن بشدت مبارزه مى کند، اسرافها وتجمل گرائيهايى است که در مساجد ومعابد صورت مى گيرد. امام باقر عليه السلام در اين باره مى گويد: (اذا قام القائم عليه السلام سار الى الکوفة، فهدم بها اربعة مساجد، ولم يبق مسجد على الارض له شرف الا هدمها وجهلها جماء..).(21)

آنگاه که قائم قيام کند، وارد کوفه مى شود، ودستورى مى دهد تا مساجد چهارگانه آن را خراب کنند، وهر مسجدى در روى زمين که داراى کنگره (طاقهاى بلند، گلدسته ها) باشد، تخريب مى گردد، وتمام مساجد، هموار (بى برج وبارو وگنبد وگلدسته) خواهد شد....

ابوهاشم جعفرى گويد: نزد امام حسن عسکرى عليه السلام بودم که فرمود: هرگاه قائم قيام کند دستور دهد تا مناره ها ومحرابهاى (مزين) داخل مساجد را ويران کنند. مى گويد: با خود انديشيدم که اين کار چه معنا دارد؟ امام به من رو کردند وفرمودند: معناى اينکار اين است که اين چيزها امورى است بدعت آميز، که نه پيامبرى آنها را ساخته است ونه امامى.(22)

(وسرانجام، درباره ى سيرت اصلاحى مهدى عليه السلام به سخنان على عليه السلام مى رسيم، در نهج البلاغه: شهادت پدر، در حق پسر: چون مهدى درآيد، هواپرستى را به خداپرستى بازگرداند، پس از آنکه خداپرستى را به هواپرستى بازگردانده باشند. رأيها ونظرها وافکار را به قرآن بازگرداند، پس از آنکه قرآن را به رأيها ونظرها وافکار خود بازگردانده باشند..)..(23)

قانونمندى کامل

(مهدى عليه السلام، حق هر حقدارى را بگيرد وبه او بدهد، حتى اگر حق کسى زير دندان ديگرى باشد، از زير دندان انسان متجاوز وغاصب بيرون کشد، وبه صاحب حق بازگرداند... او از کسى توبه نپذيرد، ودر راه اجراى حکم خدا واستقرار بخشيدن به دين خدا، به سخن کسى گوش ندهد، ونکوهش احدى را نشنود)(24).(25)

(در قضاوتها واحکام مهدى، ودر حکومت وى، سرسوزنى ظلم وبيداد بر کسى نرود، ورنجى بر دلى ننشيند... شيخ مفيد مى گويد: (چون قائم ال محمد صلى الله عليه وآله وسلم قيام کند، مانند حضرت داود عليه السلام يعنى بر حسب باطن، قضاوت کند، وبى هيچ نيازى به شاهد حکم دهد. خداوند حکم را به او الهام کند، واو بر طبق الهام الهى حکم کند. مهدى، نقشه هاى پنهانى هر گروه را بداند وبه آنان آن نقشه ها را بگويد. مهدى دوست ودشمن خود را با نگاه بشناسد).(26)

در اثر اين قدرت واحاطه، بتدريج خود مردم با کنترل درونى ونفسانى خود جرم وگناه مرتکب نمى شوند ولذا قوانين بطور خود جوش رعايت مى گردند. امام باقر عليه السلام در بيان علت نامگذارى امام زمان به مهدى مى فرمايد: (انما سمى المهدى لانه يهدى الى امر خفى... حتى ان احدهم يتکلم فى بيته فيخاف ان يشهد عليه الجدار).(27)

همانا به اين دليل، امام قائم، مهدى ناميده شده است که به امر پنهان هدايت مى شود... حتى کسى در خانه اش اگر حرفى بزند مى ترسد که ديوار عليه او شهادت دهد.

از مصاديق بارز قانونمندى در عصر طلايى ظهور اين است که در امور راه سازى وشهرسازى رعايت اصل تقدم منافع جامعه لحاظ مى گردد: (در امور راه سازى برنامه هاى جالبى را به مرحله اجرا مى گذارند. راههاى اصلى را شصت ذراع (کنايه از وسعت راههاى اصلى) قرار مى دهند. در امر راه سازى بقدرى جديت مى نمايند که حتى مساجدى را که در سر راه ساخته شده، خراب مى کنند. براى خيابانها پياده رو احداث مى نمايند. به پياده ها دستور مى دهند از پياده رو عبور کنند وبه سواره ها امر مى کنند در وسط خيابان حرکت نمايند. تمام پنجره هايى را که به کوچه باز شده مسدود مى سازد. از ايجاد مستراح وناودان در کوچه مانع مى شود. حتى مساجد مشرف وعالى را خراب مى کند. پيش آمدگيهاى ساختمانها را نيز خراب مى کنند..)(28).(29)

بدين ترتيب ويژگيهاى کلى جامعه ى آرمانى عصر ظهور که مى تواند راهگشاى ما براى يافتن شاخصهاى اصيل توسعه يافتگى باشد، عبارتند از:

1- محو ظلم وفساد ايجاد عدالت کامل؛

2- تکامل عقول وظهور حکمتها؛

3- تکامل عظيم علمى؛

4- تکامل گسترده صنايع وتکنولوژى؛

5- رشد فوق العاده ى اقتصادى وحداکثر بهره گيرى از منابع طبيعى همراه با تعادل محيط زيستى؛

6- اجراى کامل اصل مساوات وبرادرى؛

7- منتفى شدن کامل مفاسد اخلاقى وخالى شدن روانها از عقده ها وکينه ها؛

8- گسترش بى سابقه ى معنويت؛

9- مبارزه ى قاطع با خرافات وبدعتها؛

10- قانونمندى کامل؛

شاخصهاى توسعه يافتگى در کشورهاى پيشرفته صنعتى

در اواخر قرن هجدهم تا نيمه ى قرن نوزدهم ميلادى، در اروپاى غربى بشر به پيشرفتهايى دست يافت که در تاريخ به نام انقلاب صنعتى شناخته مى شود. با پيدايش انقلاب صنعتى در انگلستان، رشد اقتصادى به مفهوم جديد آن پديد آمد اما توزيع ناعادلانه ى درآمدها بر حسب نارضايتى هاى فزاينده ى کارگران واحزاب طرفدار آنها تا حدى ناآرامى هاى اجتماعى را کاهش دادند تا اينکه در قرن بيستم در سال 1938 ميلادى با طرح تأمين اجتماعى همه ى شهروندان در برابر سه مشکل فقر، بيمارى وبيکارى، مشکلات مردم را، بطور نسبى کاهش دادند. بنابراين توسعه ى اقتصادى غربى عبارتست از رشد اقتصادى همراه با بهبود سطح زندگى مردم.

بهر تقدير مى توان شاخصهاى کلى جوامع توسعه يافته را در مقايسه با شاخصهاى کلى جامعه ى آرمانى عصر ظهور دسته بندى کرد.

1- تکامل قابل تصور صنايع وتکنولوژى؛

2- تکامل نسبى علوم؛

3- رشد اقتصادى وبهره گيرى زياد از منابع طبيعى در دسترس اين کشورها همراه با تخريب محيط زيست؛

4- قانونمندى ونظم اجتماعى محدود؛

5- کاهش حکمت وضعف عقل عملى وتقوى؛

6- عدم توفيق در رفع تبعيضات وتجاوزات قدرتمندان به ضعفا؛

7- فراموش شدن اصل مساوات وبرادرى انسانها؛

8- شيوع گسترده مفاسد اخلاقى وآکنده شدن روانها از عقده ها وکينه ها؛

9- گسترش تجمل گرائيها ومصرف پرستى ها وخرافات وبدعتها؛

10- گسترش بى سابقه ى ماديت؛

تکامل قابل قبول صنايع وتکنولوژى وتکامل نسبى علوم

درباره علل پيشرفت علوم وتکنولوژى در غرب، مناسب است مختصرى از وضعيت علم ودين در قرون وسطى بررسى گردد: يکى از مشخصات بارز قرون وسطى، سلطه بلا منازع کليسا بر تمامى شئون زندگى فردى واجتماعى اروپا بود. تا آنجا که به اين دوران (عصر ايمان) نام نهاده اند. بر اساس آئين مسيحيت ايمان مقدم بر عقل است وتعقل بدون ايمان فاقد ارزش است، اين در حالى است که اسلام عقل رابه عنوان يکى از منابع قطعى شناخت دين در کنار قرآن وسنت مى داند. بهر تقدير اين آئين توسط (سنت آگوستين) تقويت مى شد وقرنها مورد توجه آباء کليسا بوده است. سنت ضد تعقلى مسيحيت در قرن 11 ميلادى توسط (سنت آنسلم) توسعه بيشترى يافت تا جائيکه به صورت تحقير علم وخوار شمردن دانش ظاهر شد.

اروپا تا اواخر قرن يازدهم ميلادى همچنان در بى خبرى بسر مى برد تا اينکه با شروع جنگهاى صليبى با تمدن اسلامى آشنا شد. نتيجه ى اين آشنايى اين شد که جهان مسيحيت به ترجمه ى کتب وآثار حکماى اسلامى ومتون عربى بپردازند واز طرق دانشمندان اسلامى با دانشمندان وفلاسفه يونانى آشنا گردند که از ميان ايشان، آراء ارسطو بيش از ديگران در آراء ونظريات ايشان موثر افتاد.

تأثير فلسفه ى استدلالى ارسطو، ابن سينا، فارابى وابن رشد موجب شد که ضربات پى در پى بر سنت ضد تعقلى مسيحيت وارد آيد وکليسا توان مقاومت را در برابر اين آراء از دست بدهد وناچار به فکر تلفيق معتقدات خود با آراء فلسفه ارسطو وتطبيق احکام مسيحيت با موازين عقلى بيفتد.

بدين ترتيب فلسفه اسکولاستيک يا فلسفه اهل مدرسه زاده شد وسنت ضد تعقلى رايج در مسيحيت را در هم شکست وارسطوگرايى بعنوان نهضتى نو ظهور کرد وپس از آن، منطق ارسطو از قرن 12 ميلادى تا زمان رنسانس (1453) بر اروپا سلطه يافت.

از طرف ديگر، آشنايى اروپائيان با دانشمندان اسلامى سبب شد تا دانشمندان مسيحى به تفکر تجربى تمايل پيدا کنند وبه آزمايش وتجربه روى آورند. با گسترش ظهور افکار جديد در دين، کليسا سازمانى را به نام دستگاه تفتيش عقائد تأسيس کرد که وظيفه اش مقابله با موج تحولات فکرى جديد بود. اين محکمه هر آرايى را که مغاير با متون دينى کليسا بود الحاد تلقى کرده وصاحبان آن را ملحد معرفى نمود وايشان را مستوجب مجازات مى دانست.

عليرغم کوشش کليسا براى حفظ سلطه ى خود، ايمان مذهبى واعتقادات دينى مردم همواره رو به سستى مى گراييد. با ظهور ضعف وسستى در اعتقادات دينى، اخلاق نيز رو به ضعف نهاد وشهوترانى وتجمل پرستى وزر وزور جايگزين اخلاق مسيحى گرديد واين رويه تا بدانجا گسترش يافت که ديرها وصومعه ها را نيز در برگرفت وبه گفته ى مورخين (ديرها وصومعه ها به صورت مرکز فحشاء درآمد).

بدين ترتيب گسترش فساد، شيوع بى بند وبارى در ميان ارباب کليسا، جنايات دستگاه تفتيتش عقائد، سبب شد تا در اواخر قرون وسطى زمينه اى مناسب جهت افکار معجزه، حيات اخروى وبسيارى از مفاهيم دينى فراهم گردد.

از طرفى، بخاطر بافت فکرى حاکم بر کليسا، هر حادثه اى مادى، بدون توجه به علل طبيعى آن به خداوند استناد داده مى شد وبا نسبت دادن به او مورد تبيين وتفسير قرار مى گرفت (خداى رخنه پوش). بدين لحاظ هر اندازه علم ودانش گسترش وتوسعه مى يافت، علت بسيارى از حوادث وپديده ها کشف مى گرديد ودر اين صورت ديگر نيازى به به تبيين الهى کليسايى از امور نبود وتنها امورى به خدا نسبت داده مى شد که علت طبيعى آن ناشناخته بود. در نتيجه هر چه علل طبيعى در اثر پيشرفت علم معلوم مى گرديد، از نفوذ وتأثير خداى ساخته شده ى کليسا در تبيين وتفسير جهان کاسته مى شد.

از طرف ديگر، از آنجا که مسيحيت بخت برگشته در دوران رنسانس (1453)، آميزه اى شده بود از تعاليم تحريف شده مسيح عليه السلام وشناخت ناقص از فلسفه ى ارسطو لذا هر گونه مخالفت با آراء علمى ارسطو، بعنوان مخالفت با کليسا ومسيحيت مورد استقبال قرار مى گرفت. در واقع نقطه ى تقابل وتعارض ميان علم ومذهب کليسايى در اينجا بسته شد.

پاورقى:‌


(1) همانجا؛ ص 29.
(2) بحار الانوار؛ جلد 68، ص 191.
(3) بنقل از مأخذ 7؛ ص 156-155.
(4) همانجا؛ ص 157-156.
(5) بحار الانوار؛ جلد 52، ص 372.
(6) صحيفه ى نور؛ جلد 12، ص 208-207.
(7) بحار الانوار؛ ج 52، ص 384.
(8) مأخذ 3؛ مکارم شيرازى؛ ص 19-17.
(9) بحار الانوار؛ ج 52، ص 316.
(10) کمال الدين؛ جلد 2، ص 646.
(11) منتخب الاثر، ص 482؛ بنقل از مأخذ 1، ص 451.
(12) بحار الانوار؛ ج 52، ص 340.
(13) همانجا؛ ص 374.
(14) همانجا؛ ص 337.
(15) همانجا؛ ص 373.
(16) تهذيب؛ جلد 2، ص 51؛ به نقل از مأخذ 3، ص 28.
(17) غيبت نعمانى، ص 297.
(18) مأخذ 7؛ حکيمى؛ ص 97-95.
(19) بحار الانوار؛ ج 52، ص 366.
(20) مأخذ 3؛ مکارم شيرازى؛ ص 29.
(21) بحار الانوار؛ ج 52، ص 339.
(22) همانجا؛ ص 323.
(23) حکيمى، محمد رضا؛ خورشيد مغرب؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامى؛ زمستان 1360؛ ص 41.
(24) همانجا؛ ص 37-36.
(25) بحار الانوار؛ ج 52، ص 353.
(26) همانجا؛ ص 42-41.
(27) همانجا؛ ص 390.
(28) امينى، ابراهيم؛ دادگستر جهان؛ دارالفکر؛ چاپ چهارم، بهار 1352؛ ص 415.
(29) همانجا؛ ص 333 و339.