وظائف الشيعة شرح دعاى ندبه

عباسعلى اديب

- ۱۷ -


زمان ظهور بر احدى معلوم نيست وکلام حضرت امير در اين باب

اصل - الى متى أحار (أجار خ ل) فيک يا مولاى والى متى، وأى خطاب أصف فيک وأى نجوى، عزيز على أن اجاب دونک واناغى. عزيز على أن أبکيک ويخذلک الورى، عزيز على أن يجرى عليک دونهم ماجرى.

اعراب - قوله الى متى متعلق بالفعل بعدها، ويتقدم لان متى لاستفهام الزمان فلها الصدر. وتکرارها بالعطف فى آخر الجملة للتأکيد، واحار متکلم وحده. من حار يحار. اى تحير، وفى بعض النسخ اجأر وهو مهموز العين من جأر من باب منع. اى تضرع وصاح. واى خطاب استفهام ومضاف ومفعول به لقوله أصف وهو متکلم قوله عزيز على فى المواضع الثلثة خبر مقدم؛ والفعل مع ان مبتدء مؤخر کما مر واناغى متکلم مجهول من ناغى اى تکلم ودونک منصوب بنزغ الخافض اى اجاب من غيرک.

قوله ابکيک متکلم ويخدلک معطوف والورى اى الخلق فاعل ودونهم منصوب بنزع الخافض اى على غيرهم.

ترجمه - تا بکى بوادى تحير باشم؛ يا جور بکشم. در امر غيبت تو، وبا چه خطابى وچه رازى مدحى درباره ى تو گويم، سخت وناگوار است بر من که من بر تو گريان باشم، ودرباره ى تو ظلم نمايند سخت وناگوار است بر من که گرفتاريهائى بر تو وارد آيد وبر ديگران نيايد.

شرح - در جمله اول از روى ندبه مکرر استفهام از زمان وطول غيبت امام زمان عليه السلام مى نمايد، واين مطلب بر احدى معلوم نشده وامورى است که علم آن مختص به خداوند مى باشد.

در خبر است که حضرت امير (عليه السلام) بالاى منبر فرمود سلونى قبل ان تفقدونى وسه مرتبه آن را مکرر فرمود پس صعصعة بن صوحان برخاست وپرسيد که خروج دجال چه زمانى است. فرمود بنشين. خدا کلام تو را شنيد واراده تو را دانست والله ما المسئول عنه باعلم من السائل يعنى قسم به خدا من از توبه اين امر داناتر نيستم پس از براى آن علائم ونشانه هائى بيان فرمود تا آخر آن که بيان مى فرمايد که ظهور امام زمان (عليه السلام) بعد از خروج دجال مى باشد.

واگر در بعضى از اخبار هم تعيينى شده يا به رمز است يا نشانه ها، وحضرت صادق عليه السلام به مفضل فرمايد اياکم والتنويه أما والله ليغيبن امامکم سنينا من دهرکم وليمحص حتى يقال مات أو هلک. بأى واد سلک - يعنى دورى جوئيد از اينکه اسرار ما را شهرت دهيد. قسم به خدا امام شما سالهائى از روزگار را غيبت خواهد کرد ودور از شما مى شود تا آنکه گويند مرده يا هلاک شده، يا در چه وادى باشد، پس فرمود ديده هاى مؤمنان بر فراق گريان مى شود، وشما در تحير فرو مى شويد مانند کشتى در موج دريا: ونجات نمى يابد مگر آنکه دل او داراى عهد محکم وايمان استوار ومؤيد از جانب خدا باشد.

ودر جمله دوم استفهام ديگر مى کند: واين تعبيرات نشانه ى اظهار تاسف وشدت شوق وبى تابى داعى است.

(شعر)

من کجا يار کجا موقع ديدار کجا
من تن افسرده ودل مرده وجان آزرده
چشم بيمار تو بيمار نموده دل من
بر سر وصل هزاران شده بس زار ونزار
سوختم از غم فجر وبه غمت ساخته ام
خاک پاى تو اديب است بنه پا به سرش
  دل کجا تاب کجا مدت بسيار کجا
جان آزرده کجا اين همه آزار کجا
چشم بيمار کجا ودل بيمار کجا
موسم وصل کجا اين بدن زار کجا
سوزش هجر کجا اين دل غمخوار کجا
خاک آن پاى کجا وين رخ وخسار کجا

ودر عبارات سابقه دو مرتبه کلمه ى (عزيز) را بيان نمود ودر اينجا سه مرتبه عنوان کرد تا 5 مرتبه تمام شود. واظهار اندوه بر دورى امام زمان (عليه السلام) کاملتر گردد،

کلمه هل پنج مرتبه مکرر شده

اصل - هل من معين فأطيل معه العويل والبکاء. هل من جزوع فأساعد جزعه اذا خلا. هل قذيت عين فساعدتها عينى على القذى. هل اليک يا بن أحمد سبيل فتلقى هل يتصل يومنا منک بعدة (بغده خ ل) فنحظى

اعراب. هل، استفهام للندبه: ومن زائده: ومعين مبتدأ - والخبر محذوف. اى هل معين لى: فاطيل متکلم من المضارع من اطال: وهو منصوب بان المقدرة بعد الفاء فى جواب الاستفهام، ومعه حال لضمير المتکلم، بمعنى مجتمعا: والعويل مفعول وهو رفع الصوت بالبکاء اسم مصدر من اعال اوعول: قوله هل من جزوع اعرابه کالجمله قبلها فاساعد جزعه، فعل وفاعل ومفعول واذ ظرف له وقذيت من باب علم وعين فاعله اى اجرت الدمع کمانه وقع فيها القذى، اى الشوک والقذى سيلان الدمع، فتلقى مخاطب من المضارع المجهول منصوب: اى فتستقبل، قوله بعدة مصدر نوعى من الوعد؛ اى عدة عظيمة، وفى بعض النسخ بغده بالغين المعجمه والاضافه الى الهاء فالضمير يرجع الى يومنا فنحظى متکلم مع الغير من مضارع حظى من باب علم اى نصيب حظا من العدة وهو منصوب بان المقدره بعد الفاء فى جواب الاستفهام.

ترجمه - آيا يارى کننده اى هست براى من تا با او طول دهم ناله وگريه خود را، آيا ناله کننداه ى هست تا يارى کنم ناله ى او را در زمانى که تنها شود: آيا چشمى هست که اشگ بريزد تا چشم من يارى او کند بر فرو ريختن اشک، آيا راهى از من به سوى تو پيدا مى شود، اى فرزند پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم تا به استقبال تو آيم. آيا روز ما اتصال مى يابد به وعده ى وصالى تا بهره مند شويم از آن.

شرح - در اين موضع استفهام را تغيير مى دهد وبه (هل) استفهام مى کند وآن دلالت بر زيادتى شوق وصال وبى تابى شخص داعى دارد وپنج مرتبه کلمه ى هل را تکرار مى کند تا مانند کلمه ى عزيز پنج مرتبه تمام شود. ودر سه جمله اول اظهار مى کند که گريه ى من در اين امر بزرگ اندکست ويارى مى طلبد تا به اندازه ى کافى گريه وناله واقع شود

ودر دو جمله آخر کشف حجاب نموده با امام زمان عليه السلام خطاب مى کند واز او راه ملاقات وبهره مندى از وصال را مى طلبد.

اين عبارات اشعار دارد که ياد امام زمان عليه السلام واظهار شوق وندبه وگريه در مجالس اجتماعى مطلوب است تا آنکه موجب تشويق ديگران وبيدارى غافلان وارغام انف دشمنان گردد.

کلمه متى نيز پنج مرتبه مکرر شده

اصل - متى نرد مناهلک الروية فنروى. متى ننتقع (ننتفع خ ل) من عذب مائک، فقد طال الصدى، متى نغاديک ونراوحک؛ فنقر (فتقر عيوننا خ ل) عينا، متى ترانا ونريک، وقد نشرت لواء النصر ترى، أترانا نحف بک. وأنت تؤم الملأ، وقد ملأت الأرض عدلا. وأذفت أعداءک هوانا وعقابا، وابرت المتاة وجحدة الحق وقطعت دابر المتکبرين، واجتثثت اصول الظالمين ونحن نقول. الحمد لله رب العالمين.

اعراب - قوله متى استفهام وظرف زمان لما بعده. ونرد متکلم من مضارع ورد: ومناهلک مفعول فيه والروية صفة لها: فنروى متکلم من مضارع روى من باب علم منصوب بان المقدره فى جواب الاستفهام. قوله ننتقع بالقاف اى فشرب وفى بعض النسخ بالفاء: والصدى: العطش الشديد. قوله نغاديک ونراوحک؛ متکلمان: اى کنا معک فى الغداة والرواح. فنقر من اقر، وعينا مفعوله اى نبردها سرورا حتى جف دمعها. وهو منصوب بأن المقدره فى جواب الاستفهام: وفى بعض النسخ. فتقر عيوننا من قر من باب علم. وعيوننا فاعله اى يرد عيوننا سرورا، قوله دابر المتکبرين أى أصلهم: واجتثثت اى قلعت.

ترجمه - کى باشد که وارد آبشخورهاى سيراب کننده ى تو شويم تا از آب وصال تو سيراب شويم کى باشد که از چشمه آب گواراى ديدار تو خود را سيراب کنيم: که شدت تشنگى ما به آن طولانى شده است: کى باشد که صبح وشام در خدمت تو به سر بريم: تا چشم خود را به نور جمال تو روشن وشاد نمائيم. کى باشد که لواى ظفر برافرازى وما تو را ببينيم وتو ما را ببينى، کى باشد که ما گرد تو درآئيم وتو مهياى دفع مردمان طاغى باشى تا آنکه زمين را پر از عدل وداد فرمائى. وبه دشمنان خود خوارى وشکنجه بچشانى. وسرکشان ومنکرين حق را به خاک هلاک اندازى ودنباله ى اهل تکبير را قطع کنى وريشه ى ستمکاران را از بيخ وبن برکنى وما از روى شادى وشکر بگوئيم، حمد وستايش مختص خداى پروردگار جهانيان است.

شرح در اين عبارات داعى استفهام را تغيير مى دهد، وبه کلمه ى (متى) که سئوال از زمان است استفهام مى کند؛ واز زيادتى زمان فراق شکايت مى نمايد، زيرا که اصل فراق آتشى است سوزان؛ وطول مدت آن سوزنده تر. ودر اينجا کلمه ى (متى) را چهار مرتبه مکرر کرده که با جمله ى الى متى، که قبل از اين است پنج مرتبه گردد.

ومناهل را جمع آورده کنايه از آنکه آبشخورهاى امام عليه السلام که مردم از آنها آب فيض بردارند بسيار است؛ که وجود امام عليه السلام منبع تمام نعمت هاى دنيوى واخروى مى باشد بلکه نظر به جمال مبارک او از هر نعمتى بهتر وبالاتر است.

چون امام زمان ظاهر شود پنج امر از او واقع مى شود

پس ياد مى کند زمانى را که امام زمان عليه السلام ظهور فرموده وما با او صبح وشام به سر بريم ومهياى دفع مخالفين باشد. ودر آن زمان پنج امر از امام زمان عليه السلام واقع مى شود.

اول زمين را پر از عدل مى فرمايد به طريقى که غير از دين حق وراه حق دينى نباشد.

از حضرت باقر عليه السلام رسيده يملک القائم ثلثماءة سنة ويزداد تسعا کما لبث أهل الکهف فى کهفهم يملأ الأرض عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا فيفتح الله له شرق الأرض وغربها. ويقتل الناس حتى لا يبقى الا دين محمد الخ. يعنى امام زمان عليه السلام سلطنت مى کند سيصد سال، ونه سال برآن مى افزايد مانند زمانى که اصحاب کهف در غار ماندند وزمين را از عدل وداد پر مى کند هم چنانى که از ظلم وجور پر شده باشد. پس خداوند مشرق ومغرب را براى او مى گشايد. وآن قدر از مردم را مى کشد تا آنکه غير از دين پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم دينى باقى نماند.

واز حضرت صادق عليه السلام رسيده که از پدرش روايت کند فى حديث اللوح م ح م د يخرج فى آخر الزمان. على رأسه غمامة بيضاء تظله من الشمس تنادى بلسان فصيح يسمعه الثقلين والخافقين. هو المهدى من آل محمد. يملأ الارض عدلا کما ملئت جورا. يعنى در حديث از لوح محفوظ وحتميات است که (م ح م د) در آخر الزمان ظاهر مى شود، وبالاى سر او ابر سفيدى است که سايه بر سر او مى اندازد وبه زبان فصيح ندائى مى دهد که جن وانس از مشرق ومغرب آن را مى شنوند، که اين است مهدى از آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم وپر مى کند زمين را از عدل همچنانى که پر از جور شده است؛ واخبار در اين باب از حد تواتر زيادتر است. وسابقا هم اشاره شد.

دوم آنکه به دشمنان دين خوارى مى رساند وشکنجه مى نمايد.

سوم آنکه سرکشان ومنکران را به قتل مى رساند.

حضرت باقر (عليه السلام) فرمايد اذا قام القائم (عليه السلام) عرض الايمان على کل ناصب فان دخل فيه بحقيقة، والا ضرب عنقه أو يؤدى الجزية کما يؤديها اليوم أهل الذمة. ويشد على وسطه الهميان ويخرجهم من الأمصار الى السواد يعنى چون قائم عليه السلام قيام نمايد بر هر مخالفى ايمان را عرضه مى دارد، پس اگر حقيقتا ايمان آورد آزاد است والا يا گردن او را مى زند يا آنکه بايد جزيه بدهد مانند اهل ذمه اين زمان وهميانى بر کمر او مى بندد واز شهرها او را به جانب دهات وصحراها اخراج مى فرمايد.

وحضرت باقر عليه السلام فرمايد القى الرعب فى قلوب شيعتنا من عدونا. فاذا وقع أمرنا وخرج مهدينا کان أحدهم أجرى من الليث وأمضى من السنان؛ يطأ عدونا بقدميه ويقتله بکفيه.

يعنى در اين زمان در دل شيعيان از دشمنان ما رعب وترسى مى باشد. ولى چون سلطنت ما برپا ومهدى ما عليه السلام ظاهر شود. هر يک از شيعيان ما با جرأت تر از شير وبرنده تر از نيزه است با دو پاى خود دشمنان ما را پايمال، وبا دو دست خود ايشان را به قتل مى رساند واخبار دراين باب نيز بسيار است.

چهارم آنکه دنباله متکبران را قطع مى نمايد، مانند امم سابقه که در قرآن خبر مى دهد سوره ى 6 انعام آيه 45 (فقطع دابر القوم الذين ظلموا والحمد لله رب العالمين)؛ يعنى پس قطع مى شود دنباله گروهى که ستمکار بودند وحمد مختص خداى پروردگار جهانيان است که در ص 227 اشاره به اين آيه شد.

ودر سوره 7 اعراف آيه 70 (وقطعنا دابر الذين کذبوا بآياتنا وما کانوا مؤمنين) يعنى قطع کرديم دنباله ى کسانى را به آيات ما تکذيب کردند وبه آن ايمان نياوردند.

ودر سوره 8 انفال آيه 7 (ويريد الله أن يحق الحق بکلماته ويقطع دابر الکافرين) يعنى خداوند اراده دارد که حق را به فرمان خود ثابت واستوار نمايد ودنباله ى کافران را قطع فرمايد.

پنجم آنکه مخالفين را ريشه کن مى نمايد. که خداوند اشاره مى فرمايد که اهل باطن ريشه کن مى شوند سوره 14 ابراهيم آيه ى 31 (ومثل کلمة خبيثة کشجرة خبيثة ان اجتثت من فوق الأرض مالها من قرار) يعنى مثل کلمه پليد باطل وکفر مانند درخت پليد وسستى است که ريشه آن روى زمين باشد وکنده شود که براى آن قرارى نيست؛ وبعد از اين داعى حمد خدا گويد که شکر نعمت تسلط امام زمان عليه السلام را بر دشمنان بجا آورده باشد که در آيه ى قبل هم اشاره به اين معنى شده است.

اصل - اللهم أنت کشاف الکرب والبلوى، واليک أستعدى فعندک العدوى، وأنت رب الاخرة والدنيا (والاولى خ ل)

اعراب - والکرب جمع الکربةاى الحزن وفى بعض النسخ والکرب بفتح الکاف مفرد. والبلوى عطف عليه بمعنى المصببة ويفرد فى هذا الموضع مع ان المعطوف عليه جمع لملاحظة سجعه مع العدوى واليک متعلق بالفعل بعدها وتقديمه للحصر واستعدى متکلم اى استنصرک والعدوى بمعنى انتقال المرض الى السلامه

ترجمه - خداوندا تو برطرف کننده اندوه ها ومصيبتى واز درگاه تو طلب يارى مى کنم وبس، زيرا که فقط رفع مصيبات نزد تو است، وتو پروردگار آخرت ودنيائى.

دعا کردن وانقطاع از خلق

وظيفه ى 28 دعا کردن وانقطاع از خلق چون داعى از شوق لقاء امام زمان عليه السلام بى طاقت شده؛ وبه عبارات مختلفه بى تابى خود را اظهار مى دارد وبه خطابات متعدده آن حضرت را مى خواند، وبه نتيجه اى نمى رسد. وجوابى نمى يابد، ناچار در خانه خدا مى رود واز او استمداد مى طلبد، وبايد بداند که براى طلب هر أمرى راهى غير از در خانه خدا نيست وتمام امورى دنيوى وأخروى بيد قدرت خدا است.

ودر قرآن فرمايد سوره 73 مزمل آيه 8: (واذکر اسم ربک وتبتل اليه تبتيلا) يعنى نام پروردگار خود را ياد کن؛ وخالص کن دعاء وعبادت خود را به درگاه او به خلوص حقيقى ومعناى تبتل آن است که از همه جا وهمه کس منقطع شوى وهر چه مى خواهى از خدا بخواهى.

در مجمع از حضرت باقر عليه السلام وحضرت صادق عليه السلام روايت کند که تبتل دست بلند کردن در نماز است ودر خبر ديگر دست بلندن کردن به سوى خدا وتضرع وزارى به درگاه اوست.

در وسائل از حضرت صادق (عليه السلام) روايت کند اذا أراد أحدکم أن لا يسأل ربه شيئا الا أعطاء. فلييأس من الناس کلهم ولايکون له رجاء الا من عند الله فاذا علم الله ذلک من قلبه لم يسأل لله شيئا الا أعطاه

يعنى هرگاه يکى از شماها خواسته باشد که چيزى از خداى نخواهد مگر آنکه خدا به او عطاء فرمايد. پس بايد اميد خود را از تمام مردم قطع نمايد. وبراى او هيچ اميدى غير از در خانه خدا نباشد. که چون خدا اين حال را در دل او يافت. در اين حال سئوال از خداى نکند چيزى را مگر آنکه به او عطاء نمايد.

اى يکدله ى صد دله دل يکدله کن
يکشب تو ز اخلاص بيا بر در ما
  مهر ديگران را زدل خود يله کن
بر نايد اگر کام تو از ما گله کن

امر خدا عيسى را به دعا وتوکل ابراهيم بالاى منجنيق

ودر خبر است که وحى شد به عيسى عليه السلام که مرا بخوان مانند کسى که غرق در آب شده باشد وفريادرسى براى او نباشد. اى عيسى از من سئوال کن واز غير من چيزى مخواه. پس در اين حال از تو دعا کردن است واز من اجابت

نقل است که چون نمروديان حضرت ابراهيم عليه السلام را بالاى منجنيق کشيدند که او را در آتش اندازند فرشتگان به خدا ناليدند که خدايا در روى زمين خداپرستى غير از ابراهيم (عليه السلام) نيست واو را به آتش مى سوزانند. اجازت فرماى تا او را يارى کنيم، خطاب شد که به جانب او رويد، اگر اذن داد او را يارى دهيد، پس فرشته ى بادها آمد وسلام کرد وگفت من ملک بادهاى عالم هستم اگر رخصت دهى باد را امر کنم تا آتش را بر فرق نمروديان پراکنده کند؛ فرمود از غير دوست يارى نخواهم، فرشته ابر آمد وسلام کرد وگفت من ملک ابرهايم، اگر اذن فرمائى ابر را فرمان دهم تا بر اين آتش ببارد وآن را فرو نشاند، فرمود ديده ى اميد به غير خدا ندارم؛ فرشته ى کوه ها آمد وسلام داد وگفت من ملک کوه هايم اگر اجازت دهى امر کنم تا کوه ها ريز ريز شده بر فرق نمروديان بريزد وهمه را هلاک نمايد. فرمود جز از در خانه ى حق چيزى نخواهم، تا آنکه او را از منجنيق سرازير در آتش نمودند آنگاه جبرئيل خود را رسانيد وگفت: اليک حاجة آيا حاجتى دارى فرمود أما اليک فلا، حاجت دارم اما به تو احتياجى ندارم. جبرئيل گفت پس حاجت از خدا بخواه فرمود: علمه بحالى حسبى من سؤالى چون بحال من دانا است همان مرا بس است وجاى سئوال نيست، پس خطاب شد سوره 21 انبيا آيه 69 (يا نار کونى بردا وسلاما على ابراهيم) يعنى اى آتش سرد وسلامت شو بر ابراهيم عليه السلام ودر خبر است که اگر کلمه ى سلاما گفته نمى شد آن قدر آتش بر ابراهيم سرد مى گرديد که سردى او را هلاک مى نمود

(حافظ)

هزار دشمنم ار مى کنند قصد هلاک   گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باک

(سعدى)

گر همه خلق بخصمى بدر آيند يکى را   چه تفاوت کند آن را که تو مولا ونصيرى

پس شرط عمده ى دعا آن است که هيچ نظرى به غير خدا نداشته باشى وتمام نظر به خدا باشد. واز شرايط دعا آن است که خود را از معصيت وخوردن حرام حفظ نمائى.

حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمايد گاهى بنده حاجت خود را از خدا سئوال مى کند وخدا خواسته که تا زمانى نزديک يا دور حاجت او را برآورد. پس آن بنده معصيتى مى کند لذا خدا به فرشته دستور مى دهد لانقض حاجته واحرمه اياها فانه يعرض لسخطى واستوجب الحرمان يعنى حاجت او را برمياور واو را از آن محروم ساز براى آنکه مرا معصيت کرده وبه غضب درآورده ومستحق است که محروم شود ودر خبر قدسى است که دعاء هيچکس از من محجوب نشود الا کسى که حرام خورده است، ومردى به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم عرضه داشت که چه کنم که دعاء من مستجاب شود، فرمود حرام مخور وشکم خود را از حرام حفظ کن.

خدا را به اسماء الحسنى بخوانيد که به اجابت اقرب است

اصل فأغث يا غياث المستغيثين، عبيدک المبتلى. وأره سيده يا شديد القوى، وأزل عنه به الأسى والجوى وبرد غليله يا من على العرش استوى ومن اليه الرجعى والمنتهى.

ترجمه - پس فريادرسى کن اى فريادرس يارى خواهان، بنده ى حقير گرفتار خود را وآقاى او را بر او ظاهر فرما. اى خدائى که قواى او محکم است، وبه رؤيت آن جناب از بنده ى خود اندوه ودرد سينه ى او را زائل نما، وسوز عطش او را سرد کن. اى کسى که بر عرش احاطه دارى وکسى که بازگشت وآخر کار همه به سوى تو است.

شرح - علت آنکه بعد از دعا وطلب فريادرسى از خداوند.

خدا را به يکى از اسماء او مى خواند، آن است که چون خدا را به اسماءالحسنى بخوانى دعاء بهتر مستجب مى شود. سوره ى 7 اعراف آيه ى 179 (ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها) يعنى از براى خدا نامهاى نيکى است. پس خدا را به آن نامها بخوانيد.

وچون مناسب آن است که خدا را به نامى که مناسب با آن حاجت است بخوانى، لذا چون داعى در فراق امام زمان در نهايت بيچارگى است در اميد ديدار امام زمان عليه السلام خدا را به اين نام مى خواند تا خدا فريادرسى او نمايد. مثلا براى مريض مناسب آن است که خدا را به (ياشافى) بخواند.

وکسى که رزق بر او تنگ شده بايد خدا را به (يا رازق ويا رزاق) بخواند، وکسى که طالب ثروت است بايد خدا را به (يا غنى) بخواند؛ وبزرگان گفته اند که آن اسم را به حساب ابجد حساب نموده وبه آن عدد بخواند مثلا (يا شافى) را، 391 مرتبه. ويا (رازق) را 308 مرتبه. و(يا غنى) را؛ 1060 مرتبه بخواند.

قوله عبيدک المبتلى، در اين عبارت چهار امر درج شده که مناسب اجابت دعا است، اول اظهار بندگى مى کند. واين امر عقلى است که مولا بايد نظر رأفت به بنده داشته باشد. وبخصوص بنده که اظهار بندگى کند. دوم صيغه تصغير آورده، که براى تحقير است وکمال فروتنى در خانه ى خدا نموده، ومسلم است که سائل هر چه خود را کوچک وحقير شمارد؛ به اجابت نزديکتر است، سوم آن را اضافه به کاف خطاب نموده تا دلالت بر ربط وبستگى تمام کند. يعنى من بنده کوچک ناز پروريده خودت مى باشم مانند طفل کوچک شيرين زبانى که با پدر ومادر شيرين زبانى کند ومحبت ايشان را بجوش آورد. وپدر ومادر از روى عطوفت او را دامان خود جاى داده وببوسند. چهارم در کلمه ى المبتلى اشاره مى کند که من عاشق امام زمانم، وبستگى به آن جناب دارم، وبه واسطه ى او بدر خانه ى تو آمده ام ومسلم است که کسانى که نوعى از بستگى به آن حضرت داشته باشند، قربى دارند ودعاى ايشان به اجابت اقرب است، قوله. واره سيده اين دعاء دوم است ودر آن داعى اظهار مى کند. که خدايا من غلام امام زمانم، وبه فراق آقاى خود گرفتارم تو را مى خوانم که اين فراق را به وصال مبدل فرمائى؛ وبه ديدار آن حضرت ديده مرا روشن ومنور نمائى، واين دعا را نيز به نام خدا مقرون ساخت) وخدا را به نام (يا شديد القوى) خواند. زيرا که غيبت آن جناب چون زياد طولانى شده رؤيت او مانند کار بسيار سختى شده. لذا خدا را به صفتى مى خواند که کارهاى سخت از او انجام مى يابد. قوله. وازل عنه به الاسى والجوى. وبرد غليله در اينجا دو دعاء نموده که چهار دعا تمام شود. يکى آنکه خدايا اندوه ودردهاى درونى را از بنده ى خود به سبب رؤيت آن جناب زائل کن، دوم آنکه تشنگى سوزناک ما را به آب وصال آن حضرت سرد کن، زيرا که اين دو امر متناسب با يکديگر است: وپس از آن براى اجابت آن خدا را بدو نام ديگر مى خواند، تا هر نامى موجب اجابت دعائى گردد، ونام اول دلالت دارد که خدا بر عرش که فوق عوالم است احاطه دارد، ونام دوم دلالت مى کند که بازگشت تمام امور به سوى او است لذا زمانى که خود را از همه جا مأيوس ديد مناسب است که حاجت خود را به خدا عرضه دارد.

اصل أللهم ونحن عبيدک التائقون الى وليک. المذکر بک وبنبيک صلى الله عليه وآله وسلم، خلقته لنا عصمة وملاذا وأفته لنا قواما ومعاذا. وجعلته للمؤمنين منا اماما، فبلغه منا تحية وسلاما، وزدنا بذلک يا رب اکراما واجل مستفره لنا مستقرا ومقاما، وأتمم نعمتک بتقديمک اياه أمامنا، حتى نوردنا جنانک (جناتک خ ل) ومرافقة الشهداء من خلصائک.

اعراب - قوله ونحن عبيدک مبتدء وخبر. والواو اما للاستيناف واما للعطف على جملة أنت کشاف الکرب والبلوى والعبيد جمع العبد. والتائقون صفة لها، والمذکر صفة لوليک وعصمة حال اى عاصما لنا او مفعول له. وملاذ عطف عليها اى ملجاء، قوله فبلغه اى بلغ اليه فالضمير منصوب توسعا. قوله وزدنا امر من زاده اى انماه واجعل امر ومستقره ومستقرا مفعولان ومقاما عطف على مستقر قوله واتمم نعمتک فعل وفاعل ومفعول. قوله بتقديمک الباء للسبيه والکاف فاعل للمصدر واياه مفعول وامامنا ظرف اى قدامنا وجنانک بکسر الجيم وفى بعض النسخ جناتک بفتح الجيم وتشديد النون منصوب بنزع الخافض اى فى جنانک، ومرافقة عطف عليه والخلصاء جمع الخالص

ترجمه - خدايا ما بندگان توئيم که مشتاقيم به ديدار ولى تو که يادآورنده است ما را به ياد تو وياد پيغمبر تو، او را خلق فرموده اى که حافظ وپناه ما باشد. واو را قيام دادى که نگاهدارى ونگهبانى ما فرمايد. واو را نصب کردى که براى اهل ايمان پيشوائى کند، پس درود وسلام ما را به او برسان، وبه اين درود اکرام ما را زياده گردان ومقر ومقام ما را در بهشت در مقر ومقام او مقرر فرما، ونعمت توفيق را بر ما تمام کن، به پيشوائى او براى ما وپيروى ما از او، تا آنکه ما را وارد بهشت نمائى، ورفاقت پاکان از شهداء را نصيب ما فرمائى

در حال اجتماع دعا کردن وچهار نکته در کلمه عبيدک

وظيفه 29 در حال اجتماع ودر مجمع مؤمنين دعاء کردن تا بهتر مستجاب گردد: در عبارات قبل داعى خطاب به خداوند مى کند که اللهم انت کشاف الکرب والبلوى خدايا تو زائل کننده اندوه ها وبلائى، ودر اينجا بار دوم اللهم را مکرر مى کند وبعد از آن مى گويد مائيم بندگان تو. وچهار صفت براى سائلين مى آورد که سبب اجابت گردد.

اول در کلمه عبيد اظهار مى کند که ما بنده ايم، چونکه نزد خدا هيچ مقامى بالاتر از بندگى نيست در خبر است که ألعبودية جوهرة کنهها الربوبية ودر تشهد نماز، اول شهادت به عبوديت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم مى دهى: وبعد از آن به رسالت او.

دوم کلمه ى عبيد را جمع آورده براى آنکه در اجتماع، ثواب عمل زيادتر ودعاء به اجابت نزديکتر است، امير المؤمنين عليه السلام در دعاء کميل مى خواند واجتمع فى جوارک مع المؤمنين يعنى خدايا توفيقى عطا کن تا به حال اجتماع با مؤمنان در جوار تو آيم، ونيز پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) براى مباهله ى با نصاراى نجران به هيئت اجتماع 5 نفرى آمد، وحضرت صادق عليه السلام فرمود هرگاه اندوهى براى پدرم پيش مى آمد زنان وکودکان را جمع مى نمود ودعا مى کرد وايشان آمين مى گفتند. ودر خبر ديگر فرمود هرگاه چهل نفر اجتماع کنند دعائى نکنند مگر آنکه خدا اجابت نمايد واگر ممکن نشود چهار نفر ده مرتبه دعا کنند: واگر ميسر نگردد يک نفر چهل مرتبه دعاء کند تا خداوند آن دعا را مستجاب فرمايد.

ودر خبر ديگر فرمود هرگاه 4 نفر دعا کنند به حال اجتماع، هنوز متفرق نشده اند مگر آنکه خدا دعايشان را اجابت فرمايد، واخبار زياد در اين باب رسيده است: وعلت آن شايد براى يکى از دو امر باشد. اول آنکه چون بندگان گرد هم آيند خداوند براى رأفت آنها با هم نظر رحمت به ايشان نمايد: وديگر آنکه در اجتماع اگر يک نفر دل شکسته ى دل پاک باشد به دعاء او دعاء ديگران هم مستجاب مى گردد سوم کلمه عبيد را اضافه به کاف خطاب کرد. وشأن مولا لطف ومرحمت درباره بندگان است.

چهارم اظهار مى کند که ما مشتاق ولى تو مى باشيم تا آنکه خدا به واسطه ى آن حضرت نظر رحمت به بندگان خود فرمايد: ودعايشان را اجابت نمايد؛ پس از آن چهار صفت براى امام زمان عليه السلام مى آورد که دلالت دارد که شايسته بلکه لازم است که آن حضرت را واسطه ى بين خود وخدا قرار دهد.