وابو حمزه ثمالى گويد به حضرت باقر (عليه السلام) عرض کردم که شما
همه قائم بحقيد، چگونه است که امام زمان (عليه السلام) را قائم
گويند. فرمود چون جدم حسين (عليه السلام) شهيد شد ملائکه گريان
ونالان شدند، خطاب شد که به عزت وجلالم که انتقاد خواهم کشيد، پس
کشف حجابات نمود فرزندان حسين (عليهم السلام) را ديدند وامام زمان
(عليه السلام) قائم بود ونماز مى گزارد. پس فرمود به اين قائم
انتقام خون حسين را مى کشم.
وابن عباس گويد وحى به پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد که
من به جهت خون يحيى (عليه السلام) هفتاد هزار از بنى اسرائيل را به
دست بخت نصر به قتل رسانيدم.
به جهت قتل نبيره ى تو حسين هفتاد هزار وهفتاد هزار را به قتل
خواهيم رسانيد.
وبدين مضامين اخبار مستفيضه از ائمه اطهار (عليهم السلام) رسيده
است
امام زمان انتقام از خون حسين مى کشد ومنصور يکى از
نامهاى امام است
اصل - أين المنصور على من اعتدى عليه وافترى أين المضطر الذى يجاب
اذا دعا، أين صدر الخلائق ذو البر والتقوى، أين ابن النبى المصطفى،
وابن على المرتضى، وابن خديجة الغراء وابن فاطمة الکبرى.
اعراب - من موصول ومجرور والجمله صلة والمجرور عائد وافترى عطف
عليها والعائد محذوف والمضطر اسم مفعول من باب الافتعال والتا تبدن
بالطا. لمکان الضاد والذى صفة له ويجاب صلة والعايد مستتر واذا ظرف
له
ترجمه - کجا است آن امامى که يارى شده ى از جانب خدا است بر هر که
بر او دست تعدى گشايد. ونسبت دروغى به او دهد. کجا است آن امامى که
در حال بى کسى چون خدا را بخواند اجابت مى شود، کجا است آن امامى
که رئيس بر مردمان وصاحب احسان وپرهيزکارى است کجا است فرزند محمد
برگزيده وفرزند على پسنديده وفرزند خديجه ى روشن دل وفرزند فاطمه
(عليها السلام) بزرگتر همه زنان.
شرح - منصور نامى از نام هاى امام زمان (عليه السلام) است در نجم
الثاقب فرمايد در ذخيره وتذکره مذکور است که منصور اسم آن حضرت است
در کتاب ديد براهمه که به اعتقاد ايشان از کتب آسمانى است.
ودر تفسير فرات بن ابراهيم کوفى از حضرت باقر (عليه السلام) روايت
کند که در تفسير آيه ومن قتل مظلوما مراد از مقتول حسين (عليه
السلام) ومراد از منصور امام زمان (عليه السلام) است وخداوند او را
منصور ناميده است ودر زيارت عاشورا هم آن حضرت را منصور خوانده
است.
ووجه آنکه نام او منصور است. براى آن است که در خون خواهى وانتقام
از کسانى که ظلم بر آباء واجداد او نموده اند وافترائى زده اند
خداوند او را يارى مى کند.
وقوله اين المضطر الخ اشاره است به آيه 63 سوره 27 نمل (أم
من يجيب المضطر اذا دعاه ويکشف السوء ويجعلکم خلفاء الارض)
يعنى آيا کيست غير از خدا که اجابت کند بيچاره ى بى کس را در زمانى
که بخواند خدا را، وبرطرف کند سختى وبدحالى را از او وبگرداند شما
را خلفاى روى زمين، وتاويل اين جمله آن است که امام زمان (عليه
السلام) در زمانى که ظهور مى کند بى کس وبى ياور است وخداوند او را
اجابت مى کند وياوران او را جمع مى نمايد واو را بر تمام روى زمين
تسلط مى دهد.
در خبر است که حضرت باقر (عليه السلام) فرمود گويا مى بينم که قائم
ما ع به حجر الاسود تکيه داده وطلب مى کند حق خود را ومى گويد هر
که محاجه درباره ى خدا دارد من اولى وسزاوارم به خدا، يا محاجه داد
درباره ى آدم يا درباره ى نوح عليه السلام، يا ابراهيم عليه السلام
وموسى عليه السلام وعيسى (عليه السلام) وپيغمبر خاتم صلى الله عليه
وآله وسلم وکتاب خدا، من به همه اولى وسزاوارم پس به مقام ابراهيم
(عليه السلام) آيد ودو رکعت نماز بگزارد، پس حق خود را طلب کند
وياوران خود را دعوت نمايد وقسم به خدا مراد از مضطر در آيه ى
شريفه همان امام زمان است. پس اول کسى که با او بيعت کند جبرئيل
امين است بعد از آن سيصد وسيزده نفر حاضر شوند حتى آنکه هر کدام از
ايشان در فراش وشهر خود باشد ناگهان خدمت آن حضرت حاضر شوند، وبه
طرف مدينه کوچ دهند پس جيش سفيانى به جنگ او آيند. چون به زمين
بيداء رسند زمين قدمهاى ايشان را بگيرد وبه زمين فرو روند.
قوله؛ اين صدر الخلايق الخ. اشاره است به آنکه امام زمان عليه
السلام بر تمام روى زمين غالب آيد. وبه عدل واحسان با مردم رفتار
فرمايد
در بحار از حضرت رضا عليه السلام رسيده که رسول خدا صلى الله عليه
وآله وسلم فرمود چون به معراج رفتم، خطاب شد که اى پيغمبر صلى الله
عليه وآله وسلم منم خداى تو، پس عبادت خود را مختص من قرار ده،
وتوکل به من داشته باش، تو حجت من باشى بر خلق من. بهشت را آفريدم
براى تو. وپيروان تو، وجهنم را آفريدم براى دشمنان تو.
وقرار دادم کرامت را براى اوصياء تو، وثواب را براى شيعيان ايشان.
عرض کردم که اوصياء من کيانند، نداء رسيد به ساق عرش نظر کن. چون
نظر کردم دوازده نور هر يک در سطر سبزى ديدم. اول ايشان على بن
ابيطالب عليه السلام وآخر ايشان مهدى امت من. نداء رسيد که اين
انوار اولياء واحباء وحجت هاى منند بر مردم بعد از تو، واوصياء
وخلفاء بعد از تو مى باشند. قسم به عزت وجلال من که به اين انوار
پاک دين حق را غلبه وبرترى بر تمام اديان مى دهم.
ولاطهرن الأرض بآخرهم من أعدائى. ولا ملکنه مشارق الأرض ومغاربها.
ولاسخرن له الرياح. ولاذللن له السحاب الصعاب. ولارقينه فى الأسباب
ولانصرنه بجهدى ولامدنه بملائکتى. حتى يعلن دعوتى ويجمع الخلق على
توحيدى. ثم لاديمن ملکه ولاداولن الايام بين أوليائى الى يوم
القيمة.
يعنى وخواهم پاک نمود زمين را از دشمنان به واسطه ى آخرين اوصياء
واو را مالک مشارق ومغارب زمين گردانم. وبادها را به فرمان او کنم
وابرهاى سخت را رام او نمايم، واو را بر وسيله هاى پيشروى تسلط
دهم، وبه لشگر خود او را يارى کنم، وبه فرشتگان امداد او نمايم؛ تا
امر دعوت را ظاهر نمايد؛ وخلق را بر توحيد گردآورد؛ پس ملک او را
تا قيامت ادامه دهم.
معنى تفديه وشرط عمده در اعمال خلوص است
اصل - بابى أنت وامى، ونفسى لک الوقاء والحمى مبتدء مؤخر. وامى
معطوف على أبى. والمعنى انت بمنزلة أبى وامى، اى جعلتها فداءک،
وجعلتک فى مکانهما ونفسى مبتدء والوقاء خبر، والحمى عطف عليه،
والجار والمجرور متعلق بالخبر، اى جعلت نفسى وقائا وحمى لک وتقديم
الجار والمجرور للسجع
ترجمه - پدر ومادرم به فداى تو باد وجان من بلا گردان وحافظ
ونگهبان وفداى تو باد.
شرح - تفديه نوعى از تحيت واظهار انکسار است که انسان در مقابل شخص
بزرگ اظهار خضوع را به درجه مى رساند که محبوبترين اشياء را مانند
پدر ومادر جان نثار مى نمايد.
واين نوع تحيت در ثواب افضل از بعضى اعمال است زيرا که اقرب به
خلوص است که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود أکثر شهداء امتى
أهل الفراش يعنى بيشتر کسانى که در زمره ى شهداء محشور مى شوند
آنهائى هستند که به جهاد نرفته وکشته نشده اند ولى در فراش خود از
روى حقيقت آرزوى شهادت نموده ودر خبر است که روز قيامت از بعضى از
شهداء سئوال مى شود عمل تو چيست جواب مى دهد که من در راه خدا کشته
شده ام. خطاب مى شود که قصد تو در جهاد براى رضاى ما نبوده بلکه
خواسته بودى که مردم تو را به شجاعت ياد کنند. ونيز در خبر است که
نيه المؤمن خير من عمله يعنى قصد مؤمن از روى حقيقت بهتر از عملى
است که خلوص در آن نباشد واخبار در اين باب بسيار است.
توضيح در اين عبارت التفات از غيبت است به خطاب که عبارات سابقه
نام امام زمان به عنوان غياب بوده ودر اينجا او را مخاطب قرار مى
دهى مثل التفاتى که در سوره حمد است وسر آن آنست که چون داعى او را
به حسب ونسب وصفات جميله ياد مى کند شوق به او زياد شده ومثل آن
است که او را حاضر در دل مى بيند پس خطاب به او مى کند.
اصل - يابن السادة المقربين، يابن النجباء الأکرمين يابن الهداة
المهديين، يابن الخيرة المهذبين يابن الغطارفة الأنجبين، يابن
الاطائب المطهرين يابن الخضارمة المنتجبين، يابن القماقمة
الأکرمين، (ألاکبرين خ ل)
الاعراب يا حرف النداء. وابن منادى منصوب مضاف، وما بعده فى جميع
الفترات مضاف اليه وما بعده صفات. والسادة جمع السيد. والنجباء جمع
النجيب والهداة جمع الهادى - والخيرة اسم جنس بمعنى افضل القوم
يطلق على الجمع. والغطارفة جمع الغطراف والغطريف اى السيد الحسن.
والاطائب جمع الاطيب اسم تفضيل. والخضارمة، اسم جنس اى السيد
الکريم، ويحمتل ان تکون جمع الخضرم کز برج اى کثيرالعطا،
والقماقمة، جمع القمقام بالفتح او الضم اى السيد الکثير العطاء،
وبمعنى البحر ايضا.
ترجمه - اى فرزند بزرگواران دين ومقربان خدا، اى فرزند نجيبان
گرامى، اى فرزند راهنمايان هدايت شده. اى فرزند نيکان پاکيزه
اخلاق: اى فرزند بزرگان برگزيده، اى فرزند پاکيزگان پاک، اى فرزند
صاحبان سخاوت ستوده. اى فرزند درياى بخشش وصاحبان کرم.
اعتقاد به حسب ونسب امام زمان وعلت اطناب کلام
وظيفه ى 26 اعتقاد به حسب ونسب امام زمان عليه السلام پس از آنکه
داعى از شدت شوق وفرط عشق امام زمان را مخاطب قرار مى دهد. وحال او
به درجه مى رسد که امام خود را حاضر وبه چشم دل او را مى بيند پس
از روى شوق او را منادى قرار داده. نداء به او مى کند ونداء او را
مکرر مى نمايد ودر اين موقع مقام اطناب وطول کلام وجاى درازى سخن
است. همچنانى که در قصه ى موسى (عليه السلام) است که در زمانى که
براى طلب آتش به کوه طور رفت واز خداوند خطاب رسيد که (انا ربک) من
خداى توام. چون خدا از او پرسيد آيه ى 18 سوره ى طه 20 (وما
تلک بيمينک يا موسى): يعنى اين چيست در دست تو. جواب داد،
هى عصاى أتوکوء عليها وأهش بها على غنمى ولى فيها مآرب اخرى
يعنى اين عصاى من است که به آن تکيه مى کنم، وبراى گوسفندانم به آن
برگ درخت مى ريزم، وبراى من در اين عصا حاجات ديگرى نيز برآورده مى
شود.
ودر خبر است که هفتاد خاصيت براى عصاى خود شماره کرد وسر اين اطناب
وسخن درازى موسى (عليه السلام) اين بود که چون از زيادتى خوشى وشعف
سخن گفتن با خداى را دوست مى داشت. وتازه به وصال دوست رسيده کلام
را طول داد، همچنين داعى امام زمان (عليه السلام) را چون در دل
حاضر مى بيند او را مکرر نداء مى کند وبه حسب ونسب وآباء گرامى ياد
مى کند: واز روى شوق تغيير عبارت مى دهد.
نورانى بودن بدن وسر مقدس حسين ومراد از شهاب ثاقب
اصل - 1- يابن البدور المنيرة 2- يابن السرج المضيئة
3- يابن الشهب الثاقبة 4- يابن الأنجم الزاهرة 5- يابن السبل
الواضحة 6- يابن الأعلام اللائحة 7- يابن العلوم الکاملة 8- يابن
السنن المشهورة 9- يابن المعالم المأثورة 10- يابن المعجزات
الموجودة 11- يابن الدلائل المشهودة
الاعراب - الترکيب کما فى الفقرات السابقه بدون تفاوت والبدور جمع
البدر. اى القمر فى ليالى نصف الشهر، والسرج بضمتين جمع السراج
معرب چراغ، والصفات فى هذه العبارات مفرد مؤنث لان الموصوف جمع وهو
بمعنى الجماعة وهى مفرد مؤنث ايضا فالمطابقة حاصلة.
ترجمه - اى فرزند ماههاى شب چهارده نور دهنده 2- اى فرزند چراغهاى
روشنى دهنده 3- اى فرزند ستاره هاى جهنده ى نافذه 4- اى فرزند
ستاره هاى درخشان 5- اى فرزند راه هاى هويدا 6- اى فرزند نشانه هاى
آشکارا 7- اى فرزند علوم تمام، 8- اى فرزند احکام مشهوره ى دين 9-
اى فرزند نشانه هاى رسيده شده 10- اى فرزند معجزات موجوده، 11- اى
فرزند دليل هاى واضحه
شرح - اين عبارات از باب استعاره است که آباء گرام آن حضرت را
تشبيه نموده در جمله اولى به ماه شب چهارده، ودر جمله دوم به چراغ
هاى پرنور، ومراد آن است که بدن وصورت ايشان داراى نور بوده واين
معنى از بسيارى اخبار وحکايات برمى آيد، از هلال بن نافع نقل شده
که گويد وقت شهادت حضرت سيد الشهداء رفتم در کنار قتلگاه ديدم بدن
آن حضرت نورانى بود؛ وهيچ کشته اى را نورانى تر از حسين عليه
السلام نديده بودم، وبدن آن حضرت به مقدارى نورانى بود که من از
حيرت؛ کشته شدن او را در نظر نداشتم.
ومسلم جصاص گويد در بازار کوفه سر حسين عليه السلام را بر نيزه
ديدم وهو رأس قمرى زهرى أشبه الخلق برسول الله (صلى الله عليه وآله
وسلم) ويا مراد آن است که داراى نور معنوى بودند که به هر که توجه
مى فرمودند قلب او را نورانى مى فرمودند، وطريق قويم وصراط مستقيم
وراه سعادت بر او واضح وهويدا مى گرديد ودر زيارت وارث است.
أشهد أنک کنت نورا فى الأصلاب الشامخة والارحام المطهرة
يعنى گواهى مى دهم که نورى بودى در صلب هاى بزرگوار ودر رحم هاى
پاکيزه، ودر جمله سوم ايشان را تشبيه به شهاب ثاقب نموده، که در
آيه 10 سوره 37 والصافات فرموده الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب
ثاقب يعنى خداوند شياطين را از گرفتن خبرهاى غيبى آسمانى دفع مى
فرمايد، مگر آنانکه بربايند خبرها را ربودنى، پس آنان را پى مى آيد
ستاره هاى جهنده ى نفوذ کننده، ودر آيه 17 سوره 15 حجر فرموده
وحفظناها من کل شيطان رجيم الا من استرق السمع فأتبعه شهاب مبين
يعنى وحفظ نموديم آسمانها را از شيطان رانده شده مگر آنانکه استراق
سمع کنند: يعنى به پنهانى تقديراتى را که به زبان ملائکه جارى شود
بربايند پس مى رسد به آنها ستاره هاى جهنده آشکارا.
ودر خبر است که شياطين خبرهاى آسمانى را مى گرفتند وبه کاهنان وغيب
گويان مى رسانيدند: ودر زمان عيسى از سه آسمان ممنوع شدند وچون
پيغمبر خاتم صلى الله عليه وآله وسلم مبعوث شدند از همه ى آسمانها
ممنوع گرديدند وبعد از آن هر وقت براى استراق سمع به طرف آسمان
روند تيرهاى شهاب به آنها مى رسد وآنها را مى راند ومنع مى نمايد
وبعد از بعثت خاتم الانبياء صلى الله عليه وآله وسلم غيب گوئى
کاهنان سرآمد واين تيرهاى شهاب که در طرف آسمان مى بينيم قبل از
بعثت نبوده واز معجزات پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم است واهل
هيأت گويند اين روشنائى که در هوا پيدا مى شود در اثر قوه ى
مغناطيسى در هوا است وقوه مثبته ومنفيه چون اتصال پيدا کنند مانند
دو سيم برق نورى حادث مى شود. ولى در آسمان دو نوع نور کشيده ديده
مى شود. يک قسم آن است که در موقعى که ابر در هوا باشد وصداى صاعقه
بلند مى شود برقى مى جهد وبه زمين مى آيد وگاهى بعضى از مکانها يا
اشخاص را مى سوزاند، واين قسم از تصادم قوه مثبته ومنفيه برق است.
وقسم ديگر در موقعى که هوا صاف است بدون غرش رعد نور کشيده در هوا
ديده مى شود که بعضى از آنها هم امتداد زيادى پيدا مى کند وظاهرا
مراد از ستاره جهنده وتير شهاب اين قسم باشد که شياطين را مى راند
ومنع از ربودن خبرهاى آسمانى مى نمايد.
واحتمال هم مى رود که مراد از شهاب که شياطين را منع مى کند امر
غيبى خارج از امور طبيعيه باشد که عقل ما از فهم آن کوتاه باشد ودر
اين جمله ائمه طاهرين (عليهم السلام) را تشبيه به شهاب ثاقب نموده
براى آنکه هرگاه کسى از دشمنان خواست لطمه بر دين اسلام وارد آورد
امام عليه السلام به هر نوعى که صلاح باشد او را دفع فرمايد ودين
را از شر او حفظ نمايد هم چنانکه هر کدام از ائمه طاهرين (عليهم
السلام) به مقتضاى وقت دين را از شر اجانب حفظ نمودند.
ودر جمله چهارم ايشان را تشبيه به ستاره هاى روشنى دهنده در شب
نموده است ومراد آن است که چون در موقع غصب خلافت ضلالت مانند
تاريکى عالم را فرو گرفت ومردم در تاريکى هاى گمراهى ماندند، ائمه
ى طاهرين مانند ستاره روشنى مى دادند وکسانى را که طالب نور هدايت
بودند هدايت مى فرمودند وسعى داشتند که حتى الامکان راه هدايت براى
طالبين واضح باشد ودر تبليغ مردم به راه دين سعى بليغ مى نمودند.
در شرح (اين الانجم الزاهره) اشاره به اين معنى شد ونيز در آنجا
شرح جمله 5 و6 نيز ظاهر مى شود، قوله يابن العلوم الکامله تا آخر
کلمه (اين) به معنى منسوب است يعنى اى منسوب به علم هاى کامل؛ واى
منسوب به سنت ها واحکام مشهوره؛ واى منسوب به نشانه ها واخبار
رسيده شده، واى منسوب به معجزات صادرات از ائمه واى منسوب بادله
وبراهينى که به آنها استدلال براى دين مى شود ومراد آن است که حضرت
داراى اين فضائل وهم آباء عظام او صاحبان اين فواضل مى باشند.
بيان آنکه ائمه صراط مستقيم اند ونبأ عظيم لقب على
است
اصل - يابن الصراط المستقيم. يابن النبأ العظيم، يابن من هو فى ام
الکتاب لدى الله على حکيم.
الاعراب - کلمة من موصول ومضاف اليه. والجمله بعدها صلة وهو مبتدء
وخبره على والحکيم صفة له، والجار والمجرور والظرف يتعلقان بها،
وتقديمهما لمراعات السجع؛
ترجمه: اى فرزند راه راست. اى فرزند نبأ عظيم، يعنى خبر بزرگ، اى
فرزند کسى که در کتاب اصلى نزد خداوند. بزرگ حکم کننده است.
شرح: جمله ى اولى دلالت دارد که راه راست در پيروى از ائمه اطهار
(عليهم السلام) است، ودر زيارت جامعه است أنتم الصراط الأقوم.
ودر سوره حمد فرمايد اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين أنعمت عليهم
يعنى هدايت کن ما را به راست، که راه کسانى است که نعمت کردى بر
ايشان،
ودر آيه 71 سوره 4 نساء فرمايد (ومن يطع
الله والرسول فاولئک مع الذين أنعم الله عليهم من النبيين
والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اولئک رفيقا).
يعنى هر که اطاعت خدا ورسول نمايد پس او است با کسانى که خداوند بر
ايشان نعمت کرده است از پيغمبران وراستگويان وشهيدان وشايستگان
ونيکو رفيقانى هستند ايشان.
شان نزول آيه درباره ى ثوبان آزاد کرده ى پيغمبر صلى الله عليه
وآله وسلم است که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم را بسيار دوست مى
داشت، واغلب اوقات براى زيارت جمال آن حضرت حاضر مى شد. روزى با
رنگ پريده وحالى نحيف خدمت پيغمبر رسيد - فرمود تو را چه مى شود
واين چه حالى است که در تو مشاهده مى کنم.
جواب گفت يا رسول الله من مرضى وعلتى ندارم. ولى شما را بسيار دوست
مى دارم، وهرگاه شوق من زياد مى شود خدمت مى رسم وبه زيارت شما دل
را شاد مى نمايم. ولى متذکر شدم که در آخرت خدمت شما نمى توانم
رسيد، زيرا که اگر اهل بهشت باشم مقام شما با پيغمبران در درجه
بلندى است که من به آن نتوانم رسيد، واگر اهل بهشت نباشم ديگر ابدا
به زيارت شما نائل نمى شوم. از اين جهت گريان شدم، واز شدت گريه
وحزن چنين شده ام. پس اين آيه نازل شد که فرداى قيامت تمام کسانى
که اطاعت مى کنند، خدمت پيغمبران وائمه مى رسند وابوبصير از حضرت
صادق عليه السلام روايت کند که فرمود اى ابو بصير خداوند در قرآن
شما را ياد فرموده. واين آيه را تلاوت کرد، وفرمود مراد از نبى در
اين آيه پيغمبر خاتم صلى الله عليه وآله وسلم. ومراد از صديقين
وشهداء مائيم، ومراد از صالحين شمائيد.
وحافظ ابو نعيم وديگران از مجاهد روايت کنند که در آيه 34 سوره زمر
39 والذى جاء بالصدق وصدق به مراد از کلمه ى الذى پيغمبر صلى الله
عليه وآله وسلم ومراد از صدق امير المؤمنين عليه السلام است.
ودر جمله ى دوم مراد از نباء عظيم امير المؤمنين عليه السلام است.
مراد از عم يتسائلون آنست که در قبر از ولايت على
سؤال مى کنند
نبأ عظيم أمير المؤمنين عليه السلام است
حافظ ابو نعيم از سدى روايت کند در آيه 2 سوره ى نبأ 78 عم
يتسائلون عن النبأ العظيم الذى هم فيه مختلفون يعنى از چه گفتگو
ميکنند از خبر بزرگ آنچنانيکه در آن، راه اختلاف مى پويند.
که چون اين آيه نازل شد. پيغمبر (صلى الله عليه وآله) آنرا تلاوت
ميفرمود ومى گفت ان ولاية على يتسائلون عنها فى قبورهم. فلا يبقى
ميت فى شرق ولا غرب ولا بر ولا بحر الا ومنکر ونکير يسئلانه عن
ولاية أمير المؤمنين (عليه السلام) بعد الموت. يقولان للميت. من
ربک. وما دينک، ومن نبيک ومن امامک.
يعنى ولايت على عليه السلام امرى است که ملائکه در قبور از آن
سئوال مينمايند؛ پس باقى نماند در شرق وغرب ونه در خشکى ودريا مگر
آنکه منکر ونکير بعد از مرگ از ولايت امير المؤمنين (عليه السلام)
از او سئوال ميکنند، که بميت مى گويند کيست خداى تو، وچيست دين تو:
وکيست پيغمبر تو. وکيست امام تو.
وديگر از او روايت شده که در جنگ صفين مردى از لشکر شام بميدان آمد
وقرآنى حمايل وبآواز بلند اين آيه را تلاوت ميکرد: علقمه گويد که
من خواستم بجنگ او بروم. امير المؤمنين عليه السلام فرمود يا علقمة
مکانک يعنى بجاى خود باش؛ وخود متوجه او شد، چون باو نزديک شد
فرمود أتعرف النبأ العظيم الذي هم فيه مختلفون يعنى آيا مى شناسى
که خبر بزرگ که در آن اختلاف نموده اند چيست. گفت نمى دانم، فرمود
والله أنا النبأ العظيم الذى فى اختلفتم، وعلى ولايتى تنازعتم
ورجعتم بعد ما قبلتم. وببغيکم هلکتم بعد ما بسيفى نجوتم، ويوم غدير
قد علمتم، ويوم القيامة تعلمون ما عملتم. يعنى قسم به خدا منم آن
خبر بزرگ که شما در امر ولايت من اختلاف نموديد؛ وبرگشتيد بعد از
اينکه ولايت مرا قبول کرديد. وبه سبب سرکشى خود هلاک شديد بعد از
اينکه به به شمشير من نجات يافتيد: ودر روز غدير دانستيد ودر روز
قيامت مى دانيد که چه کرده ايد.
پس تيغ گذرانيد وسر ودست او را بپرانيد، واين شعر خواند،
أبى الله الا أن صفين دارنا
الى أن تموتوا أو نموت ومالنا |
|
ودارکم مالاح فى الأرض کوکب
وما لکم عن حومة الحرب مهرب |
يعنى خدا نخواسته مگر آنکه زمين صفين منزل ما وشما باشد مادامى که
ستاره در زمين هويدا است، تا آنکه يا شما بميريد ويا ما بميريم،
ونيست براى شما راه فرارى از ميدان جنگ،
وحضرت رضا (عليه السلام) فرمود که نبأ عظيم امير المؤمنين (عليه
السلام) است که ولايت وفضيلت او در همه کتابهاى آسمانى مذکور بود:
وبعضى منکر شدند؛ وبعضى قبول نمودند. وبعضى اختلاف کردند؛ که آيا
وصايت او حق است يا خير ويک دسته در حق او غلو نموده به طرف افراط
رفتند، ودسته اى از روى بغض منکر او شده طرف تفريط را اختيار
نمودند ومؤمنين يکدل حد وسط را قبول کردند،
ودر جمله سوم مراد از على حکيم امير المؤمنين عليه السلام است که
در صفحه 37 در قصه ابراهيم (عليه السلام) شرح آن گذشت.
اصل - يابن الآيات والبينات، يابن الدلائل الظاهرات، يابن البراهين
الواضحات الباهرات، يابن الحجج البالغات، يابن النعم السابغات
ترجمه - اى فرزند آيه ها ومعجزات. اى فرزند دليل هاى هويدا اى
فرزند برهانهاى روشن آشکارا. اى فرزند حجت هاى رسا: اى فرزند
نعمتهاى کامل تمام.
شرح - مراد از آيات ائمه اطهارند، ومراد از بينات هم ايشانند واين
عبارت از قبيل حبيبى قمر بل شمس مى باشد. يعنى ايشان آيات ومرائى
ومظاهر حقند بلکه آيات بينات واضحه حقند وهم چنين است جمله دوم
وسوم يعنى ائمه طاهرين (عليهم السلام) دليلهاى ظاهر، وبرهانها
وراهنمايان واضح وروشن معرفت وتوحيدند، ونيز مراد از حجتهاى بالغه
در جمله چهارم ونعمت هاى تمام در جمله پنجم ايشانند، ويا مراد آن
است که امام زمان (عليه السلام) منسوب به اين امور است يعنى علم به
آيات قرآنى از متشابهات وبينات يعنى محکمات يا علم بمطلق آيات،
واظهار معجزات اختصاص به آن حضرت دارد.
وهمچنين است عبارات ديگر يعنى ادله ظاهره وبرهانهاى واضحه ى روشن
وحجت هاى کافيه همه نزد آن حضرت است:
ونيز واسطه رسيدن نعمت هاى تمام به همه ى موجودات امام زمان (عليه
السلام) است ودر زيارت جامعه است (وبکم ينزل الغيث وبکم يمسک
السماء اين تقع الارض الا باذنه. وبکم ينفس الهم. وبکم يشکف الضر)
يعنى به واسطه شما، خدا باران مى دهد. وبه واسطه ى شما آسمان را
نگاه مى دارد که بر زمين نيايد مگر به اذن او وبه واسطه شما هم وغم
مردم را زايل مى کند. وبه واسطه ى شما ضرر را از خلق برطرف مى
نمايد.
معنى طه والمحکمات ويس والذاريات والطور والعاديات
اصل - يابن طه والمحکمات، يابن يس والذاريات يابن الطور والعاديات
ترجمه - اى فرزند طه ومحکمات، اى فرزند يس وذاريات، اى فرزند طور
وعاديات که ظاهرا مراد از طه ويس وطور پيغمبر صلى الله عليه وآله
وسلم ومراد از محکمات وذاريات وعاديات ائمه (عليهم السلام) باشند،
شرح - مراد از طه پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم است، که از حضرت
باقر وصادق (عليه السلام) رسيده که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم
براى عبادت بر سر پا مى ايستاد تا آنکه قدمهاى او ورم مى کرد، پس
اين آيه 1 سوره 20 طه نازل شد طه ما أنزلنا عليک القرآن لتشقى يعنى
اى پيغمبر ما قرآن را بر تو نفرستاديم که اين قدر زحمت به خود دهى،
وطه در لغت طى به معنى محمد است، وحضرت صادق (عليه السلام) فرمود
که طه يعنى اى طالب حق وهادى به سوى حق
ومحتمل است که چون ط 9 وه 5 ومجموع آن 14 است اشاره به چهارده
معصوم وچون پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم در ابتداء ايشان است
خدا او را بدين نام خوانده باشد،
ومراد از محکمات در ظاهر، آيات واضحه قرآنى است که در آيه 6 سوره 3
آل عمران فرمايد (منه آيات محکمات هن ام
الکتاب. واخر متشابهات) يعنى بعضى از قرآن، آيات واضحه
ومعناى آن ها ظاهر وبعضى ديگر مجملات است که معناى آن ظاهر نيست.
پس مراد آن است که امام منسوب به اين آيات است،
وشايد که مراد ائمه طاهرين باشد وايشان را تشبيه به آيات محکمات
نموده است واز باب استعاره باشد
ومراد از يس نيز پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم ونام او است وحضرت
صادق (عليه السلام) فرمود که يس نام پيغمبر (صلى الله عليه وآله
وسلم) ودليل آن آيه بعد از آن است که مى فرمايد انک لمن المرسلين
يعنى تو از پيغمبرانى
وحضرت امير (عليه السلام) وصادق (عليه السلام) فرمودند يس پيغمبر
(صلى الله عليه وآله وسلم) وما خانواده اوئيم وحضرت باقر (عليه
السلام) وصادق (عليه السلام) فرمودند جايز نيست کسى يس را نام
فرزند خود گذارد ودر چند خبر رسيده که آيه 129 سوره 37 صافات سلام
على آل يس يعنى درود بر آل پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم)
ودر ظاهر يا حرف نداء وسين نام پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم)
باشد.
در معنى زبر وبينات واينکه زبر وبينات سين مساوى است
ومراد آن است که اى سامع يعنى اى شنونده کلام خدا، ويا مراد آن است
که اى سيد: وبعضى سر اين نام را از علم زبر وبينات چنين گفته اند
که حروف بيست وهشتگانه چون ملفوظ شود. حرف اول آن را زبر وباقى آن
را بينات گويند. مانند الف که حرف اول آن زبر ولام وفاء بينات آن
است. ومانند سين که حرف اول آن زبر، وياء ونون بينات آن است وبه
اصطلاح ايشان زبر. ظاهر حرف وبينات باطن آن، که از تلفظ ظاهر مى
شود. ودر بعضى از حروف ابجد زبر آن کمتر از بينات است مانند الف که
زبر آن يک وبينات آن صد وده است وچون الف اسم ذات حق ولام وفا
مطابق با على است پس على مظهر حق است.
عمان گويد:
به پرده بود جمال جميل عز وجل
چو خواست آنکه جمال جميل بنمايد |
|
به خويش خواست کند جلوه اى بصبح ازل
على شد آينه خير الکلام قل ودل |
ودر بعضى از حروف زبر زيادتر از بينات است مانند شين که زبر آن
سيصد وبينات آن شصت ومانند غين که زبر آن هزار وبينات آن نيز شصت
مى باشد.
ودر سين فقط زبر وبينات آن مساوى ومطابق است که شصت باشد وچون
پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم در صفات جميله باطنه واعمال ظاهره
در حد اعتدال وکمال تساوى بود خداوند او را با اين لفظ نام نهاد.
پس سين نام پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم ويا حرف ندا است. ولى
در قرآن کلمه يسن رسيده در اخبار هم آن را نام پيغمبر صلى الله
عليه وآله وسلم محسوب داشته است پس تمام اين کلمه نام پيغمبر (صلى
الله عليه وآله وسلم) مى باشد، ومراد از ذاريات بادهائى است که
پراکنده مى کند خاک وگياه هاى خشک ريز شده را که ابن کوا پاى منبر
از حضرت امير عليه السلام پرسيد که در اين سوره 51 آيه 1 (والذاريات
ذروا فالحاملات وقرا فالجاريات يسرا فالمقسمات أمرا) که
خداوند قسم به ذاريات ياد مى کند مراد چيست. فرمود بادهاى پراکنده
است پرسيد مراد از حاملات چيست مراد ابرها است که حمل بخار آب مى
کند ومانند باد به اطراف مى برد. پرسيد مراد از جاريات چيست؟
فرمود: مراد کشتى ها است که به آسانى در دريا جريان دارد. پرسيد
مراد از مقسمات چيست فرمود مراد فرشتگانى هستند که امر وتقدير را
بين مردم تقسيم مى نمايند ودر اين دعا مراد از خطاب آن است که اى
منصوب به سوره ذاريات ويا مراد از ذاريات ائمه باشد وايشان را
تشبيه به بادهاى وزنده نموده که هم چنانکه باد هوا را تلطيف مى کند
وتربيت حيوانات ونباتات مى نمايد وبذر گياه ها را به اطراف مى
رساند وگرد ولقاح نباتات مذکر را به مؤنث مى رساند وآنها را بارور
مى کند. همچنين ائمه طاهرين فيوضات ظاهره وباطنه را از جانب خداوند
به همه موجودات وتکاليف واحکام را به بندگان مى رسانند.
ومراد از طور که خداوند هم مى فرمايد آيه ى 1 سوره 52 (والطور)
طور سينا است که خدا در آن با موسى تکلم نمود. ومراد در اين دعا آن
است که امام زمان عليه السلام منسوب به سوره طور است ويا مراد از
طور پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم است که آن حضرت را تشبيه به
کوه طور نموده وزيرا که آن حضرت در عقايد وصفات جميله وافعال حميده
مانند کوهى بود که در هر حال ثابت قدم بود.
ودر آيه 1 سوره 95 التين (والتين والزيتون
وطور سينين وهذا البلد الامين) يعنى قسم به انجير وزيتون
وطور سيناء واين شهر ايمن که مکه است.
در تأويل آن از تفسير على بن ابراهيم رسيده که مراد از تين پيغمبر
صلى الله عليه وآله وسلم واز زيتون على عليه السلام واز طور سينين
حسن وحسين (عليهما السلام) واز بلد امين ائمه طاهرين باشند. پس در
اينجا محتمل است مراد از طور حسن وحسين باشند.