وظائف الشيعة شرح دعاى ندبه

عباسعلى اديب

- ۱۳ -


وحضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود ان الله اطلع الى أهل الارض فاختار لنا شيعة ينصرورننا ويفرحون لفرحنا ويحزنون لحزننا ويبذلون أموالهم وأنفسهم فينا أولئک منا والينا.

يعنى خدا نظرى به سوى زمين کرد، پس ما را ستود وشيعيانى براى ما برگزيد که يارى ما مى نمايند. وبه شادى ما شاد، وبه اندوه ما اندوهناک مى باشند، ونفوس واموال خود را در راه ما بذل مى کنند اين گروه از مايند؟ وبازگشت ايشان به سوى ما است.

ودر خبر است که چون پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خبر شهادت حسين رابه فاطمه داد فاطمه سخت گريان شدو سئوال کرد که اين امر در چه زمانى است. فرمود در زمانى است که من وتو على وفات نموده ايم، پس گريه فاطمه زيادتر شد: وپرسيد: که براى حسين (عليه السلام) اقامه عزا وگريه مى کند فرمود يا فاطمة ان نساء امتى يبکون على نساء أهل بيتى ورجالهم يبکون على رجال أهل بيتى ويجددون العزاء جيلا بعد جيل فى کل سنة فاذا کمان يوم القيامة، تشفعين أنت للنساء وأنا أشفع للرجال، وکنت من بکى منهم على مصاب الحسين (عليه السلام) أخذنا بيده وأدخلناه الجنة يا فاطمة کل عين باکية الا عين بکت على مصاب الحسين فانها ضاحکة مستبشرة بنعيم الجنة.

يعنى اى فاطمه زنان امت من بر زنان اهل بيت من مى گريند ومردان ايشان بر مردان اهل بيت من، وعزاى حسين عليه السلام را تجديد مى نمايند، دسته اى بعد از دسته اى در هر سال. پس روز قيامت که برپاى مى شود تو زنان را شفاعت مى مکنى ومن مردان را؛ وهر که بر مصيبت حسين (عليه السلام) گريه کرده است، دست او را مى گيريم. واو را داخل بهشت مينمائيم اى فاطمه هر چشمى روز قيامت گريانست مگر چشمى که بر مصيبت حسين گريسته، که آن چشم به نعمت بهشت خوشنود وخندانست.

از بحار نقل است که سيد على حسينى گويد در مشهد حضرت رضا عليه السلام بوديم روز عاشورا يکى از رفقا مقتل مى خواند، رسيد به اين روايت که حضرت باقر عليه السلام فرموده من ذرفت عيناه على مصاب الحسين ولو کان مثل جناح البعوضة غفر الله له ذنوبه ولو کانت مثل زبد البحر.

يعنى هر که در چشمان او بر مصيبت حسين گريان شود، اگرچه به مقدار بال پشه اى باشد: خداى گناهان او را بيامرزد واگرچه به مقدار کف دريا باشد.

مردى نادان که خود را عالم مى دانست منکر اين خبر شد وگفت اين خبر به عقل درست نمى آيد. وبا او مباحثه کرديم واز عناد خود دست برنداشت. چون شب به خواب رفت قيامت را به خواب ديد. حشر مردمان وميزان اعمال وپل صراط. وتطائر کتب وشعله ى نيران وزينتهاى جنان همه را مشاهده نمود، در اين حال تشنگى سخت بر او غالب شده، در طلب آب برآمد، حوضى ديد طولانى وپهناور که آب آن به نظر از برف سردتر واز عسل گواراتر ودو مرد ويک زن سياه پوش که نور ايشان صحراى محشر را روشن نموده در کنار آن جاى داشتند واز شدت اندوه اشک از چشم ايشان جارى بود.

از نام ايشان جويا شد، گفتند آن دو مرد پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم وعلى (عليه السلام) آن زن فاطمه زهراء است؛ پرسيد چرا سياه پوش وگريانند، گفتند آيا نمى دانى ايام عاشورا وشهادت حسين (عليه السلام) است، پس نزد فاطمه (عليها السلام) رفت وطلب آب نمود، فاطمه نظر تندى به او کرد وفرمود چگونه آب مى خواهى، وتو منکر ثواب گريه بر مصائب حسين فرزند من مى باشى. با اينکه او را به ظلم کشتند وآب را از او منع نمودند، پس ترسان از خواب بيدار شد، واز گفته ى خود پشيمان شده استغفار نمود، واز همنشينان عذر خواهى کرد.

ودر خبر است که چون آيه 78 سوره بقره 2 (واذ اخذنا ميثاقکم لا تسفکون دمائکم) نازل شد. که خدا در آن مذمت مى فرمايد يهود را که تکذيب انبياء نمودند. واولياء را کشتند پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود بعد از من دسته اى از يهود امت من نيز شريعت مرا تغيير مى دهند وحسن وحسين را با عده ى ديگر از فرزندان مرا به قتل مى رسانند همچنانکه يهود زکريا ويحيى را کشتند، ولعنت خدا باد بر ايشان ودوستان ايشان وبر آنانکه بدون تقيه بر ايشان لعن نکنند. الا وصلى الله على الباکين على الحسين (عليه السلام) والمقيمين عزائه، همانا رحمت خداى بر گريه کنندگان بر حسين وبر کسانى که مجلس عزاى او را سرپا مى نمايند؛ وفرشتگان، اشک ايشان را ضبط مى کنند به امر خدا وآن را به آب بهشتى که براى ايشان مهيا شده ممزوج مى نمايند، وهزار برابر بر گوارائى وشيرينى آن افزوده شود.

ودر خبر است که مسمع بن کردين خدمت حضرت صادق عليه السلام رسيد، حضرت فرمود: اى مسمع تو از اهل عراقى: آيا به زيارت جدم حسين عليه السلام مى روى، گفت از بنى اميه مى ترسم: ومن شهرتى دارم از اين جهت در پنهانى هم نمى توانم به زيارت بروم.

فرمود آيا هيچ از مصائب او ياد مى کنى وبر او گريه اى مى کنى، گفت بلى هرگاه ياد او مى کنم چشمانم پر از اشک مى شود. فرمود رحم الله دمعتک، أما انک من الذين يعدون فى أهل الجزع لنا والذين يفرحون لفرحنا ويحزنون لحزننا ويخافون لخوفنا ويأمنون اذا امنا.

يعنى خدا رحمت کند اشک چشم تو را. تو در شمار کسانى باشى که اهل جزع بر ما مى باشند، ودر شادى ما شاد، ودر اندوه ما اندوهناکند وبراى خوف ما خائف؟ ودر زمان ايمنى ما ايمنند.

اى مسمع وقت مرگ پدران من به بالين تو حاضر مى شوند وسفارش تو را به عزرائيل مى کنند. وعزرائيل از مادر به تو مهربانتر شود وتو را به آسانى قبض روح کند، وپيش از مرگ بشارت بهشت به تو مى دهند، واز معاوية بن وهب رسيده که حضرت صادق عليه السلام در حال سجده، دعاء به زائرين وگريه کنندگان مى نمود، ودر آن حال مى گفت، وارحم تلک أعين التى جرت دموعها رحمة لنا وارحم تلک القلوب التى جزعت وأحترقت لنا. وارحم تلک الصرخة التى کانت لنا واللهم انى أستودعک تلک الأنفس وتلک الأبدان حتى ترويهم من الحوض يوم العطش،

يعنى رحمت کن بر آن چشمهائيکه بر ما اشک مى ريزند، ورحمت کن بر آن دلهائى که بر ما جزع مى کند ومى سوزد، ورحمت کن بر آن فرياد وناله هائى که براى ما مى کنند: خدايا اين نفوس وبدنها را به تو امانت مى سپارم تا ايشان را در تشنگى قيامت از حوض کوثر سيراب کنى

اصل - أين الحسن أين الحسين. أين أبناء الحسين. صالح بعد صالح وصادق بعد صادق. أين السبيل بعد السبيل. أين الخيرة بعد الخيرة أين الشموس الطالعة، أين الأقمار المنيرة أين الانجم الزاهرة. أين أعلام الدين وقواعد العلم.

اعراب - اين منصوب على الظرفيه. وخبر مقدم فى تمام الجمل وبعده مبتدء وهو استفهام فى مقام الندبه: والجملة فى محل النصب للقول المحذوف، اى قائلون هذا القول، وصالح وصادق صفتان للانبأ

ترجمه: کجا شدند حسن وحسين؛ وکجايند فرزندان حسين هر شايسته پس از شايسته اى؟ وهر راستگوئى پس از راستگوئى،

کجايند آنانکه راهنماى به سوى خدا بودند يکى پس از ديگرى کجايند برگزيدگان خدائى هر يک پس از ديگرى؛ کجايند آفتاب هاى طلوع کننده. کجايند ماههاى نور دهنده، کجايند ستارگان درخشنده. کجايند نشانه هاى دين وستونهاى علم.

ندبه وناله کردن بر فراق پيشوايان دين وامام زمان

وظيفه 19 ندبه کردن وناله کردن بر فراق پيشوايان وپرستاران دين، واين فقرات تعليم به طريق گريه وشيون کردن به شيعيان است که مانند کسى براى عزيز خود ديوانه وار فرياد وشيون مى کند. براى مظلوميت وفراق ائمه اطهار نيز گريه وبى تابى نمايند.

ده طريق ندبه که در اين دعاء است ومعناى صالح وصادق

ودر اين دعا به ده طريق عبارت ندبه مى کند، 1: به کلمه اين يعنى اين بزرگان دين کجايند، 2- به کلمه ى بابى انت وامى يعنى پدر ومادرم فداى تو باد: 3- به کلمه نداء که امام زمان را ندا مى کند 4- به کلمه ليت شعرى، 5- به کلمه عزيز على 6- به کلمه بنفسى انت 7- به کلمه الى متى: 8 به کلمه ى هل، 9- به کلمه متى، 10- به خدا استغاثه کردن که شرح هر يک مفصلا مى آيد وصالح به معنى شايسته واز القاب امير المؤمنين (عليه السلام) است که در تفسير آيه 4 سوره تحريم 66 (فان الله هو مولاه وجبرئيل وصالح المؤمنين).

يعنى خدا وجبرئيل وشايسته اى از مؤمنان ياور پيغمبرند، نقل است از مجمع از حضرت باقر (عليه السلام) که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم دو مرتبه حضرت على عليه السلام را معرفى فرمود، يکى در موقعى که فرمود من کنت مولاه فعلى مولاه وديگر چون اين آيه نازل شد دست على (عليه السلام) را گرفت وفرمود ايها الناس هذا صالح المؤمنين. واز اسماء بنت عميس رسيد که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود صالح المؤمنين على بن ابى طالب است.

وصادق به معنى راستگو. ولى در اينجا مراد راستگوى در امامت واز القاب ائمه است، که در تفسير آيه 120 سوره توبه 9 وکونوا مع الصادقين يعنى با راستگويان باشيد.

از حضرت باقر عليه السلام رسيده که فرمود يعنى با آل پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم باشيد واز حضرت امام رضا عليه السلام رسيده که الصادقون الائمه يعنى مراد از راستگويان ائمه مى باشند.

واطلاق شمس وقمر ونجوم بر ائمه (عليهم السلام) از باب استعاره وتشبيه معقول به محسوس است، که آفتاب وماه وستاره ها عالم حس ودنيا را روشن وتاريکى را برطرف مى نمايند، وائمه اطهار بانوار علم وفضايل؛ دلهاى عالميان را روشن وتاريکى کفر وضلالت وجهالت را برطرف مى نمايند ودر صفحه 203 خبرى بر طبق اين معنى اشاره شد، ودر زيارت وارث است اشهد انک کنت نورا فى الاصلاب الشامخه والارحام المطهرة منى تو نورى بودى در صلب هاى رفيعه، ورحم هاى پاکيزه.

وشرح آنکه ائمه (عليهم السلام) ستون هاى علم مى باشند، از عبارت انا مدينة العلم وعلى بابها در صفحه 108 معلوم مى شود. بلکه وجدانى است که ائمه (عليهم السلام) سرچشمه علوم مى باشند،

توضيح، اين ناله ها وندبه ها واجتماعات وصداى شيعيان سبب ترقى عالم تشيع؛ وشکست دشمنان دين است، واگر اين طريقه از اول تبود اين مذهب ضعيف بلکه منسوخ مى گرديد، به نداء مظلوميت حسين عليه السلام خلافت بنى اميه منقرض وافراد ايشان تا آخر نابود شدند.

حيله عبد الله سفاح وکشتن او بنى اميه را وآمدن سديف به مجلس

از ابى مخنف نقل است که چون عبد الله سفاح اول خليفه عباسى باريکه ى خلافت قرار گرفت از راه حيله بناء مودت ودوستى با بنى اميه نهاد، واحسانها به ايشان مى کرد، روزى بسيارى از بنى اميه در مجلس او بر کرسى ها قرار داشتند؛ که ناگاه غلامى از غلامان وارد شد وگفت: اى خليفه شخصى بر در است که زبانى فصيح وبيانى مليح دارد، ولى با لباسهاى ژوليده وغبارآلوده مى خواهد وارد شود، فرمود اين دوست ما سديف است، او را اجازه ورود دهيد،

بنى اميه چون نام سديف را شنيدند همه خائف شدند؛ وتعجب کردند که چگونه زنده است. زيرا که در زمان بنى اميه روزى در موسم حج در مسجد الحرام همين سديف با صداى بلند مدح بنى هاشم ومذمت بنى اميه مى نمود وبنى اميه او را زدند واذيت کردند تا آنکه گمان بردند که کشته شده پس او را در جاى پستى انداختند، پس زنى او را برداشته معالجه نمود واز ترس بنى اميه در بيابانها وکوهها جاى نمود.

چون سديف وارد شد؛ سفاح او را احترام نمود وخلعت به او بخشود وبنى اميه مضطرب گرديدند.

صفاح در خفأ به سديف وعده داد که اين دوستى با بنى اميه حيله است ولى در ظاهر با بنى اميه اظهار دوستى مى کرد،

تا آنکه روزى را روز جشن قرار داد، ووعده خواهى عمومى از همه کرد تا خلعت بخشى عام نمايد؛ وغلامان ولشگريان مسلح را دستور داد. که پشت پرده ها جاى بگيرند. وهرگاه ديدند که سفاح عمامه ى خود را بر زمين انداخت؟ اين لشگريان وارد مجلس شده تمام بنى اميه را به قتل برسانند. چون مجلس آراسته شد وبنى اميه بر کرسيها قرار گرفتند غلامى را دستور داد که نام يک يک از بزرگان را ببرد تا بيايد وخلعت خود را بگيرد وشروع به بنى هاشم که اشرف طوايف هستند بنمايد. غلام ندا داد که کجاست ابوعبيدة بن الحارث بن عبد المطلب؛ بيايد وخلعت خود را بگيرد. سديف گفت کجاست ابوعبيده؛ او در جنگ بدر به دست شيبة بن ربيعة بن عبد شمس که از طايفه ى بنى اميه است به قتل رسيد. سفاح گفت نام او را از دفتر محو کن وديگرى را بخوان:

غلام ندا داد که کجا است حمزة بن عبد المطلب بيايد وخلعت خود را بگيرد.

سديف گفت کجا است حمزه، در جنگ احد هند زوجه ى ابو سفيان وحشى را برانگيخت تا حمزه را کشت وهند جگر او را بيرون آورد ودر دهان نهاد تا بخايد ومانند سنگ شد تا جزو بدن او نشود، واز اين جهت او را آکلة الاکباد گويند، پس انگشتان او را قطع کرد وقلاده نمود،

سفاح گفت نمى دانستم نام او را قلمزن وديگرى را بخوان،

غلام ندا کرد کجاست عقيل بن ابو طالب، بيايد وجايزه ى خود را بگيرد سديف گفت کجا است عقيل، وقتى از شام به مدينه مى رفت همين طايفه او را در راه کشتند.

سفاح گفت ديگرى را نداء کن،

غلام ندا داد که کجاست مسلم بن عقيل. بيايد وجايزه خود را بگيرد سديف گفت کجاست مسلم، در کوفه اين طايفه او را شهيد نمودند وبدن او را از بالاى دارالامارة به زير انداختند، وريسمان به پاهاى او بسته او را به بازارها مى کشيدند وپدران او را سب مى نمودند.

سفاح گفت از او بگذر ونام ديگرى را ببر،

غلام گفت کجاست شخص اول عالم اسلام على بن ابيطالب (عليهما السلام) بيايد وخلعت خود را تصرف گيرد.

سديف گفت آن حضرت را ابن ملجم مرادى شهيد نمود ومعاويه شادى ها کرد وشام را زينت بست.

سفاح گفت از او بگذر وديگرى را ندا کن.

غلام گفت کجاست سبط اکبر حسن بن على. بيايد خلعت خود را بگيرد

سديف گفت کجاست آن حضرت، معاويه زهرى فرستاد وجعده زوجه ى آن حضرت به وعده هاى دروغ معاويه او را به آن زهر شهيد نمود،

سفاح گفت از او هم بگذر وديگرى را نام ببر؛

غلام گفت کجاست سيد جوانان اهل بهشت حسين بن على عليه السلام بيايد وجايزه ى خود را دريافت نمايد،

سديف گفت آه آه کجاست حسين بن على عليه السلام همين طايفه به دستور يزيد در کربلا کنار آب فرات او را با لب تشنه با اصحاب وجوانانش شهيد نمودند وسر او را بالاى نيزه با عيال او به کوفه وشام بردند ويزيد شاديها کرد

سفاح گفت آه آه نمى دانستم از او هم بگذر وديگرى را ندا کن،

غلام ندا داد، کجاست عباس بن على، بيايد وجايزه ى خود را بگيرد،

سديف گفت همين طايفه در زمين کربلا او را با لب تشنه شهيد نمودند:

سفاح گفت از او بگذر وديگرى را خبر کن.

غلام ندا داد، کجاست زيد بن على بن الحسين عليه السلام، بيايد وجايزه ى خود را بگيرد.

سديف گفت به دستور هشام بن عبد الملک او را کشته وبدن او را به دار کشيدند وآن قدر بالاى دار بماند که فاخته در شکم او آشيانه نهاد وبعد از سه سال يا 4 سال بدن او را سوزانيدند وخاکستر آن را به باد دادند وپس از آن فرزند او يحيى را نيز کشتند.

سفاح گفت ديگرى را ندا کن؛

غلام ندا داد کجاست ابراهيم بن محمد بن على بن عبد الله بن عباس که بيايد وجايزه خود را تصرف نمايد.

سديف ساکت ماند وهيچ نگفت،

سفاح گفت حالات موالى خود را مفصلا بيان کردى واز حال برادر من خبر نمى دهى، تو را به خدا قسم که حال او را هم بيان کن،

سديف گفت خجلت مى کشيدم، مروان که از اين طايفه است او را گرفته وسر او را در انبانى از پوست گاو کرد وده هزار تازيانه به او زدند تا او را کشتند.

يزيد بن عبد الملک از ميانه صدا برداشت که اى سديف واى بر تو؛ به اينگونه عبارات مى خواهى خليفه را بر ما غضبناک کنى.

سديف گفت بلى مقصود من همين است.

سفاح صدا به گريه وناله بلند نمود واين اشعار را انشاد کرد:

حسبت(1) بنو امية أن سترضى هاشم
کذبت(2) وحق محمد ووصيه
وتدين(3) کل خليلة بخليلها
ستعلم(4) ليلى أين دين تداينت
  عنها ويذهب زيدها وحسينها
حقا ستبصر ما يسىء ظنونها
بالمشرفى وتقضين ديونها
وأى ديون فى البريا ديونها

پس از آن بر کشته هاى ايشان سفره انداخت وبا کمال نشاط به صرف ناهار مشغول شدند، از يادآورى اين حکايت شريفه معلوم شد که اين ناله وندبه ها هر چه بيشتر باشد دلها را به جوش مى آورد، ومظلوميت اين خانواده وحقانيت ايشان را ثابت مى کند. وموجب ترويج مذهب شيعه وتخريب مذاهب باطله مى شود.

اصل - اين بقية الله اللتى لا تخلو من العترة الهادية

اعراب - اين ظرف وخبر مقدم - وبقية الله مبتداء موخر وهى بمعنى، الباقى - واللتى صفة وموصول والجمله بعدها صلة والعائد مستتر.

ترجمه - کجا است آن امامى که خداى او را باقى گذارده که خارج از عترت هدايت کننده ى پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نيست،

اعتقاد به اينکه امام زمان زنده است ويک نام او بقية الله است

وظيفه 20 اعتقاد به اينکه امام زمان عليه السلام زنده وباقى است، وبقية الله يکى از اسماء امام زمان عليه السلام است که خدا او را باقى گذارده که دين را حفظ کند وعالم را پر از عدل وداد نمايد پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد.

ودر خبر است که حضرت صادق (عليه السلام) فرموده که چون امام زمان ظاهر شود براى يارى او سيصد وسيزده نفر جمع مى شوند؛ وپشت به خانه ى کعبه مى دهد ومى فرمايد آيه ى 87 سوره هود 11 (بقية الله خير لکم ان کنتم مؤمنين) وظاهر آيه از زبان شعيب است که قوم او کم فروشى مى کردند يعنى اگر دست در ترازو وکيل بزنيد آنچه را که خداى براى شما باقى مى دارد بهتر است اگر مؤمن باشيد.

پس امام زمان عليه السلام مى فرمايد منم بقية الله وحجت وخليفه ى او بر شما. وهر که در آن زمان سلام کند مى گويد السلام عليک يا بقية الله فى ارضه.

واز تفسير فرات بن ابراهيم نقل شده که مردى از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيد آيا جايز است امام زمان را امير المؤمنين بخوانيم، فرمود اين نامى است که، خدا آن را به جدم على بن ابيطالب اختصاص داده واحدى اين نام را به خود نمى گذارد مگر آنکه کافر است، گفت پس چگونه به آن حضرت سلام کنيم (فرمود بگوئيد) السلام عليک يا بقية الله وآيه را قرائت کرد.

ومرحوم حاجى نورى در نجم الثاقب 182 نام براى آن حضرت ذکر نموده.

اصل - أين المعد لقطع دابر الظلمة أين المنتظر لاقامة الأمت والعوج. أين المرتجى لازالة الجور والعدوان.

اعراب، المعد اسم مفعول من اعد. اى هيأ والدابر آخر کل شيء، واصله. والمظلمه. جمع المظالم: والمنتظر والمرتجى اسمان للمفعول من باب الافتعال،

ترجمه - کجا است آن امامى که مهيا است براى قطع دنباله وريشه ى ستمکاران کجا است آن امامى که انتظار او را داريم براى راست کردن کجى وناهموارى ها. کجا است آن امامى که اميد به او داريم براى رفع جور ودشمنى دشمنان.

انتظار امام زمان وثواب آن واينکه يک نام او منتظر است

وظيفه ى 21 انتظار امام زمان است وجمله اول اشاره است به آيه ى 45 سوره ى انعام 6- (فقطع دابر القوم الذين ظلموا والحمد لله رب العالمين).

يعنى خدا قطع مى کند دنباله کسانى را که ظلم مى کنند وحمد براى خداى پروردگار جهانيان است.

واز آيه معلوم مى شود که هر که ظلم کند، طايفه ى خود را ريشه کن مى کند وبخصوص کسانى که ظلم به بزرگان دين وبه خانواده عصمت مى کنند، که خدا فرمايد آيه 3 سوره کوثر 108 (ان شانئک هو الابتر) يعنى اى پيغمبر دشمن تو ابتر مى شود. کنايه از آنکه هر مکه با تو واولاد تو دشمنى کند دنباله ى او قطع وريشه کن مى شود

واين معجزه ى بزرگى است از قرآن که خدا وعده اى به پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم داده که اولاد او زياد شوند: ودشمنان او ابتر گردند؛ وتا حال همه کس مى داند ومى يابد که اولاد آن حضرت زياد وروز به روز نام ايشان بلندتر مى گردد، وهر طايفه که با ايشان دشمنى کردند مانند بنى اميه وبنى عباس وديگران ريشه کن شدند:

ودر جمله ى دوم کلمه ى المنتظر يکى از نام هاى امام زمان است يعنى انتظار برده شده که شيعيان ودوستان انتظار ظهور او را دارند در اکمال الدين از امام جواد رسيده که امام بعد از حضرت عسگرى قائم بحق ومنتظر است. پرسيدند چرا او را منتظر گويند فرمود چون او غايب مى شود وغيبت او بسيار طولانى مى گردد شيعيان با اخلاص انتظار او را مى کشند. ودشمنان انکار او مى نمايند، ودروغ مى گويند کسانى که وقت براى ظهور او معين مى کنند.

ويکى از وظايف شيعيان اين زمان انتظار فرج وظهور امام زمان است. ودر بحار بابى براى آن قرار داده وقريب صد خبر در فضيلت آن بيان کرده، وما در اينجا بهشت خير اکتفا مى کنيم.

1- از امير المؤمنين پرسيدند چه عملى نزد خدا محبوبتر است، فرمود انتظار فرج، وفرمود: المنتظر لأمرنا کالمتشحط فى سبيل الله يعنى منتظر امر ما مثل کسى است که در راه خدا در خون خود غلطيده باشد.

2- حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) به ابو خالد کابلى فرمود) شيعيانى که در زمان غيبت امام دوازدهم انتظار او را دارند بهترند از اهل هر زمانى) زيرا که معرفت ايشان در باب امام در حال غيبت مانند حال حضور است وايشان در درجه ى مجاهدين زمان پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) (وشيعيان راستگو) وداعيان به راه حق مى باشند.

3- از حضرت باقر عليه السلام رسيده که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم در حضور جمعى از اصحاب دو مرتبه فرمود اللهم لقنى اخوانى يعنى خدايا مرا به ملاقات برادرانم برسان. گفتند آيا ما برادران شما نمى باشيم فرمود شما اصحاب منيد وبرادران من قومى هستند در آخر الزمان ومن ايشان را در اصلاب پدران وارحام مادران مى شناسم، اين گروه مرا نديده وبا آن سختى ها دين خود را حفظ مى کنند وحفظ دين بر ايشان سخت تر است از آنکه کسى در شب تاريک دست به درخت پر از خار بکشد) يا شراره آتش را به دست گيرد.

4- حضرت زين العابدين عليه السلام فرمود.

من ثبت على ولايتنا فى غيبة قائمنا أعطاه الله أجر ألف شهيد مثل شهداء بدر واحد.

يعنى هر که ثابت باشد بر ولايت ما در غيبت امام قائم عليه السلام خدا اجر هزار شهيد مانند شهداء بدر واحد به او مى دهد.

5- در کافى است که ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السلام پرسيد که جد شما حضرت امير خبر داد که بلا تا سال 70 وپس از آن رخاء است فرمود چنين است. ولى چون حضرت حسين (عليه السلام) را شهيد نمودند خدا غضب نمود وبلا را بر اهل زمين امتداد داد تا صد وچهل، وچون شما خبر ما را نشر داديد خداوند آن را تأخير انداخت ووقتى ديگر براى فرج قرار نداد که فرمود در آيه 39 سوره 13 رعد

يمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده ام الکتاب.

يعنى خدا محو مى کند وثابت مى نمايد هر چه را بخواهد. ونزد اوست اصل کتاب تقدير. ودر کتاب نعمانى ومحاسن نقل است که حضرت صادق (عليه السلام) فرمود هر که بميرد در حالى که انتظار فرج ما را داشته باشد مثل کسى است که در خيمه امام زمان (عليه السلام) باشد. ودر خبرى نزد پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم جهاد کرده شهيد شده باشد.

7- از حضرت رضا (عليه السلام) رسيده که فرمود چه نيکو است انتظار فرج آيا نشنيده اى که خدا مى فرمايد در آيه ى 96 سوره ى هود 11 (فارتقبوا انى معکم رقيب). ونيز مى فرمايد در آيه ى 69 سوره اعراف 7 (فانتظروا انى معکم من المنتظرين).

يعنى انتظار داشته باشيد که من نيز با شما انتظار برنده ام.

واين دو آيه بر حسب تأويل (که امام مى فرمايد) امر به انتظار امام زمان مى نمايد.

پاورقى:‌


(1) يعنى بنى اميه گمان کردند که بنى هاشم از ايشان راضى مى شوند با اينکه زيد وحسين از دست ايشان رفته اند.
(2) گمان دروغ بردند قسم به حق پيغمبر ووصى بر حق او وخواهند ديد که برخلاف است گمان ايشان.
(3) وپاداش مى يابد هر دوستى که به دوست خود ظلم کند با شمشير مشرفى واداء مى شود قرض او.
(4) ليلى خواهد دانست که بد دينى را به عهده گرفته وقروض او چه قروضى است در مردم. پس عمامه ى خود را بر زمين ولشگريان از پشت پرده با شمشيرهاى کشيده وارد مجلس شدند وتمام بنى اميه را کشتند، وخون عمارت را گرفت.