وظائف الشيعة شرح دعاى ندبه

عباسعلى اديب

- ۱۲ -


اعتقاد به مظلوميت ائمه وفاطمه وده خبر درباره فاطمه

وظيفه 16 اعتقاد به مظلوميت ائمه وفاطمه عليه السلام برخلاف سفارشات پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم، واين کلمات اشاره است به آن سفارشاتى که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم درباره ى على (عليه السلام) وفاطمه وحسنين (عليهم السلام) فرموده وامت ظلم را از حد بيرون بردند.

سفارشاتى که در مورد على (عليه السلام) فرموده از حد احصاء خارج است.

بلکه زبان از تقرير آن قاصر وفهم از تحرير آن کوتاه است.

وپاره اى از اخبار که درباره ى آن حضرت رسيده قبل از اين گذشت.

واما سفارشاتى که درباره ى فاطمه فرمود، بسيار است وما اکتفاء به 10 خبر مى کنيم. 1- مجاهد از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم روايت کند. که دست فاطمه (عليها السلام) را در دست داشت وفرمود وهى بضعة منى، وهى قلبى وروحى التى بين جنبى، فمن آذاها فقد آذانى، ومن آذانى فقد آذى الله. يعنى: فاطمه پاره اى از گوشت من است. واو به منزله دل وجانى است که در بدن من باشد؛ پس هر که او را اذيت کند، مرا اذيت کرده، وهر که اذيت من کند خدا را اذيت کرده است.

2- ونيز فرموده ان فاطمة شجنة منى يسخطنى ما أسخطها ويرضينى ما أرضيها، يعنى فاطمه رگ وريشه اى از من است مرا به غضب آورد. هرچه او را به غضب آورد وخوشنود مى کند مرا هرچه او را خوشنود سازد.

3- از جابر رسيده که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود ان فاطمة شعرة منى، فمن آذى شعرة منى. فقد آذانى. ومن آذانى فقد آذى الله ومن آذى الله لعنه الله ملأ السماوات والارض.

يعنى فاطمه شعر وموى من است؛ هر که او را اذيت کرد: مرا آزرده وهر که مرا بيازارد خداى را آزرده، وهر که خداى را بيازارد او را لعنت کند به اندازه ى آسمانها وزمين:

4- روزى پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم در مجمع اصحاب فرمود. بهترين امور براى زنان چيست کسى جوابى نداد: چون حضرت امير (عليه السلام) به خانه آمد فرمايش پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را نقل کرد. فاطمه گفت: خير للنساء أن لا يرين الرجال ولا يريهن الرجال بهترن امور براى زنان آن است که نبينند، اجنبى از مردان را ومردان اجنبى هم ايشان را نبينند پس امير المؤمنين (عليه السلام) خدمت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيده کلام فاطمه را نقل نمود، پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) شکفته شد وفرمود ان فاطمة بضعة منى فاطمه پاره از تن من است.

5- از عامه وخاصه روايت شده که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به فاطمه (عليها السلام) فرمود ان الله بغضب لغضبک ويرضى لرضاک، خدا براى غضب تو غضب مى کند وبراى خوشنودى تو خوشنود مى شود.

6- جابر جعفى از حضرت باقر روايت کند که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرموده ان الله يغضب فاطمة ويرضى لرضاها.

7- از عايشه پرسيدند که محبوبترين مردم نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم که بود؟ جواب داد که فاطمه را از همه کس بيشتر دوست مى داشت پرسيدند از مردان محبوبتر که بود؟ جواب داد على عليه السلام.

8- از سعد بن وقاص رسيده که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود فاطمة بضعة منى، من سرها فقد سرنى، ومن سائها فقد سائنى فاطمة أعز البرية على.

يعنى فاطمه پاره ى از گوشت من است، هر که او را شاد کند مرا شاد کرد وهر که محزون کند او را مرا محزون کرده است، فاطمه عزيزترين مردم است نزد من. در خبر ديگر فرمود يريبنى ما أرابها، ويؤذينى ما آذاها.

يعنى: آزرده مى کند مرا هرچه فاطمه را آزرده کند، واذيت مى کند مرا هرچه او را اذيت کند. ودر خبر ديگر فرمود فمن اغضبها فقد اغضبنى، هر که او را به خشم آورد مرا خشمگين کرده است ودر خبر ديگر فرمود فاطمة شجنة منى يغبضنى ما يقبضها فاطمه ريشه اى از من است، اندوهگين مى کند مرا هرچه او را اندوهگين کند، ومسرور مى نمايد مرا هرچه او را مسرور نمايد.

نقل است که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فاطمه را بسيار مى بوسيد، بعضى از زنان رشگ برده ايراد کردند، فرمود چون به معراج رفتم جبرئيل مرا به بهشت برد. واز خرما وسيب بهشت خوردم؛ چون به زمين آمدم وبا خديجه هم بستر شدم، نطفه ى فاطمه (عليها السلام) از آن ميوه بهشتى منعقد گرديد، پس هرگاه مشتاق بوى بهشت مى شوم، فاطمه را مى بويم.

وروزى پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فاطمه را شکسته خاطر ديد: سبب آن را پرسيد، فاطمه جواب داد؛ که عايشه بر مادر من افتخار مى کند. که او در ازدواج با رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم باکره وخديجه ثيبه بوده است فرمود غم مخور بطن مادر تو گنجينه امامت است.

10- در مسند حنبل از عايشه رسيده که روزى حضرت فاطمه عليها سلام الله بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد ومانند آن حضرت قدم برمى داشت. فرمود مرحبا به فاطمه سلام الله عليها واو را پهلوى خود نشانيد وکلامى آهسته در گوش او گفت فاطمه (عليها السلام) گريان شد، پس کلام ديگرى گفت فاطمه (عليها السلام) خندان شد بعد از آن مجلس، من از فاطمه (عليها السلام) جوياى اين دو کلام شدم، فرمود فرمايش پدرم را افشاء نمى کنم، پس بعد از رحلت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم از او جويا شدم، جواب داد که اول فرمود، که جبرئيل در هر سالى قرآن را يک مرتبه بر من عرضه مى داشت وامسال دو مرتبه عرضه داشت معلوم است که اجل من رسيده وتو نيز اولى کسى باشى از اهل بيت که به من ملحق مى شوى، من از آن خبر گريان شدم پس فرمود أما ترضين أن تکونى سيدة نساء هذه الامة ونساء المؤمنين. آيا راضى نيستى اينکه بزرگ زنان اين امت ومؤمنين باشى پس من خندان شدم

ده خبر در فضائل حسنين وشرح تولد امام حسن

واخبارى که در درباره حسنين (عليهما السلام) رسيده نيز بسيار است ودر اينجا اکتفا به ده خبر مى شود.

1- از جابر رسيده که چون حضرت امام حسن عليه السلام متولد شد او را در قنداقه زردى پيچيده فاطمه (عليها السلام) به حضرت امير عليه السلام عرض کرد نام او را تعيين کن. فرمود: من بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم سبقت نمى گيرم پس او را به دست پيغمبر دادند فرمود آيا من سفارش نکردم که بچه را در قنداقه ى سفيد بپيچيد؟ پس قنداقه ى او را عوض کردند پس آن حضرت او را بوسيد وزبان در دهان او نهاد واو آب دهان پيغمبر را مکيد پس اذان در گوش راست واقامه در گوش چپ او گفت وفرمود يا على نام او را چه گذارده اى؟ جواب داد من بر شما سبقت نمى گيرم فرمود: من هم بر خداى سبقت نمى گيرم پس جبرئيل نازل شد وگفت خدا به شما سلام مى رساند وشما را بر اين مولود تهنيت مى گويد ومى فرمايد: ان عليا منک بمنزلة هرون من موسى پس نام اين مولود را به نام فرزند بزرگ هرون، شبر بگذار فرمود اين نام عبرى وزبان ما عربى است گفت نام او را حسن بگذار.

ودر روايت ديگر است که روز هفتم دو بره براى او عقيقه کرد وران آن را به يک دينار به قابله داد وسر او را تراشيد وبه وزن موى او نقره به تصدق داد وسر او را به خلوق طلى نمود وفرمود طلى بخون فعل جاهليتست، پس چون حسين عليه السلام متولد شد جبرئيل نازل شد وپيغام آورد که نام اين مولود را شبير که نام فرزند ديگر هرون است بگذار. باز پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود زبان من عربى است جبرئيل گفت نام او را حسين بگذار. وروز هفتم دو بره براى او عقيقه کرد وسر او را تراشيد وبه وزن آن نقره تصدق داد وسر او را به خلوق طلى نمود، واخبار کثيره بدين مضمون از عامه وخاصه رسيده است.

2- از طرق عامه رسيده که رسول خدا فرمود هر که حسن وحسين را دوست دارد من او را دوست دارم: وهر که من او را دوست دارم؛ خدا او را دوست دارد وهر که خدا او را دوست دارد، او را داخل بهشت کند، وهر که ايشان را دشمن دارد، من او را دشمن دارم وهر که من او را دشمن دارم، خدا او را دشمن دارد، وهر که خدا او را دشمن دارد او را به جهنم ببرد.

3- از جابر رسيده، که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) دست حسن وحسين را در دست داشت وفرمود اين کودکان خود را در کودکى تربيت کردم، ودر حق ايشان دعا کردم که خدا در بزرگى سه امر بر ايشان فراهم فرمايد. اول آنکه خدا ايشان را از گناهان وعيوب وصفات ناپسند پاک وپاکيزه نگاهدارد.

دوم - آنکه خدا ايشان را با ذريه وشيعيان از جهنم نگاهدارد؛ اين دو دعا مستجاب شد.

سوم - آنکه جميع امت را دوست ايشان گرداند

وخداوند فرمود: تقديراتى در امور هست؛ بعضى از امت تو عهد وپيمان تو را در ذريه تو مى شکنند: واين امر شدنى است وايشان را از رحمت خود دور گردانم وداخل بهشت نخواهند شد.

وفرمود خدا ذريه ى هر پيغمبرى را از صلب او بيرون آورده ولى ذريه ى مرا از صلب على عليه السلام بيرون آورده.

وفرمود حسن وحسين دو امانت منند در ميانه ى امت، وسيد جوانان اهل بهشت مى باشند وفاطمه بهترين زنان اهل بهشتست.

4- از امير المؤمنين عليه السلام نقل است که روزى من وفاطمه وحسن وحسين عليهم السلام خدمت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بوديم پس آن حضرت نظرى به ما کرده وبگريست از سبب گريه ى او جويا شدم فرمود گريه ى من به جهت بلاها ومصيباتى است که بعد از من بر شما وارد مى آيد عرض کردم آن بلاها چيست؟ فرمود: ضربتى بر فرق تو مى زنند وتو را به قتل مى رسانند وسيلى به صورت فاطمه مى زنند وخنجر بر ران حسن مى زنند واو را زهر مى دهند وبه زهر کشته مى شود وحسين را مى کشند عرض کردم. آيا خلقت ما براى بلا است. فرمود بشارت باد تو را که خداى عز وجل عهد بسته است که دوست ندارد تو را مگر مؤمن. ئو دشمن ندارد تو را مگر منافق.

5- از ابن عباس رسيده که روزى امام حسن بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد، حضرت گريان شد وفرمود پيش آى واو را بر زانوا نشانيد وفرمود حسن فرزند من وروشنائى چشم من، وضياء وميوه ى دل من وسيد جوانان بهشت، وحجت خداى بر خلق است، امر او امر من وقول او قول من است. هر که متابعت او کند از من است وهر که مخالفت او کند از من نيست، وهرگاه نظر به او کنم ياد مى کنم از ظلم ها وخوارى ها که به او مى رسد؛ تا آنکه او را به زهر شهيد مى کنند.

فعند ذلک تبکى الملائکة والسبع لشداد لموته ويبکيه کل شئى حتى الطير فى جو السماء؛ والحيتان فى جوف الماء؛ فمن بکاء لم تعم عينه يوم تعمى العيون ومن حزن عليه لم يحزن قلبه يوم يحزن القلوب ومن زاره فى بقيعه تثبت قدمه على الصراط يوم تزل فيه الاقدام

يعنى چون شهيد شود. فرشتگان آسمانها بر شهادت او گريان شوند، وتمام اشياء بر او گريه کنند حتى مرغان در هوا، وماهيان در جوف دريا، پس هر چشمى بر او بگريد بينا باشد در روزى که چشمها نابينا است. وهر دلى براى او محزون شود شاد باشد در روزى که دلها محزون است، وهر که در بقيع او را زيارت کند قدم او بر صراط ثابت باشد روزى که قدمها لغزان است.

6- از ابن عباس رسيده - که رسول خدا را سفرى پيش آمده در اثناء راه نظر او به حسين (عليه السلام) افتاد واو دو ساله بود، آن حضرت ايستاده ونظر به حسين داشت وفرمود انا لله وانا اليه راجعون از سبب گريه وترجيع جويا شديم، فرمود در اين ساعت جبرئيل خبر مى دهد که حسين را در زمينى که آن را کربلا گويند کنار شط فرات به قتل مى رسانند وگويا محل کشته شدن وجاى دفن او را مى بينم؛ وگويا مشاهده مى کنم که اهل بيت او را سوار بر شتران با سر مقدس او به هديه براى خبيث بن خبيث يزيد مى برند، به خدا قسم يزيد با شادى نظر به سر مقدس او نکند مگر آنکه مخالفت خدا بر دل وزبان او افتد، وچون پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم از سفر مراجعت کردند؛ دو فرزند خود حسن وحسين (عليهما السلام) را در برگرفته برمنبر بالا رفت؛ وحسن را بر ران راست وحسين را بر ران چپ نشانيد؛ ودست بر سر ايشان گذارد وگفت خدايا منم بنده وپيغمبر تو واين دو فرزند از پاکيزگان عترت واز نيکان ذريه ى منندو ايشان را بعد از خود به امانت در ميانه ى امت مى گذارم وقد أخبرنى جبرئيل أن ولدى هذا مقتول بالسم، وألاخر شهيد مضرج بالدم.

وجبرئيل خبر مى دهد که اين فرزندم حسن به زهر کشته مى شود،

وآن فرزند ديگرم حسين شهيد وغلطان در خون مى شود، خدايا شهادت را بر فرزند مبارک واو را از سادات شهداء گردان وبرکات خود را از کشندگان وکسانى که يارى او نمى کنند بردار، وکشنده ى او را در جهنم ودر درک اسفل جاى ده.

پس اهل مسجد گريان شدند، فرمود آيا براى او گريه مى کنيد واو را يارى نمى کنيد؛ خدايا تو ياور او باش.

7- از ام سلمه نقل شده که روزى پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد وموهاى او را ژوليده وروى او را غبار آلوده ديدم، از سبب آن پرسش کردم فرمود در اين موقع به طرف عراق وزمينى که او را کربلا گويند رفتم، وبه من نشان دادند محل شهادت حسين عليه السلام وجماعتى از اولاد مرا، ومن کفى از آن تربت برداشتم، پس دست خود را گشود، وفرمود بگير اين خاک را وآن را حفظ کن، وآن خاک سرخ رنگى بود آن را در شيشه ضبط کردم وسر آن را بستم، وچون حسين عليه السلام به عراق رفت من هر روز وهر شب در آن نظر مى کردم، تا عصر عاشور بر سر آن شيشه رفتم، ديدم آن خاک مبدل به خون گرديده است، پس گريان شدم ودانستم که حسين (عليه السلام) را شهيد کرده اند، ولى گريه خود را پنهان مى داشتم که دشمنان شماتت نکنند ودر خبر ديگر گويد که عصر عاشورا پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم را در خواب ديدم با موهاى ژوليده وروى غبارآلوده، پرسيدم شما را چه مى شود فرمود الان کربلا بودم وقبر براى حسين تهيه مى کردم؛ او را کشتند.

8- از سلمان فارسى ره نقل است که روزى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بالاى منبر پس از اداء خطبه فرمود در اين نزديکى من از ميان شما مى روم ووصيت مى کنم شما را که با عترت من به خوبى رفتار نمائيد، واز بدعت وضلالت دورى کنيد؛ که جاى اهل ضلالت در آتش است پس فرمود من فقد الشمس فليتمسک بالقمر ومن افتقد القمر فليتمسک بالفرقدين فاذا فقدتم الفرقدين فتمسکوا بالنجوم الزاهرة يعنى هر که شمس را نيابد بايد متمسک به قمر شود، وهر که نيابد قمر را بايد متمسک به دو ستاره فرقدين شود: پس هرگاه نيافتيد فرقدين را متمسک شويد به ستاره هاى روشن. پس استغفار نمود واز منبر به زير آمد ومن متابعت او را کردم تا به منزل عايشه وارد شديم،

پس پرسيدم مراد از شمس وقمر وفرقدين وستاره هاى روشن چيست؟ فرمود مراد از شمس منم ومراد از قمر على عليه السلام ومراد از فرقدين حسن وحسين ومراد از ستاره هاى روشن ائمه ى نه گانه از صلب حسين (عليه السلام) مى باشند ونهمين ايشان حضرت مهدى (عليه السلام) است، پس فرمود ايشان امامان واوصياء منند وعدد ايشان به اندازه فرزندان يعقوب وحواريين حضرت عيسى است.

پس عرض کردم نام ايشان را بفرما؛ فرمود. اولهم وسيدهم على بن ابى طالب وبعده سبطاى الحسن والحسين، وبعدهما على زين العابدين، وبعده محمد بن على باقر علم النبيين، ثم ابنه الصادق جعفر بن محمد، وابنه الکالظم سمى موسى بن عمران، وألذى يقتل بارض الغربة على ابنه، ثم ابنه محمد والصادقان على والحسن والحجة القائم المنتظر فى غيبته.

پس فرمود ايشان عترت منند واز گوشت وخون من مى باشند، علم ايشان علم من وحکم ايشان حکم من است؛ وهر که اذيت من کند درباره ايشان به شفاعت نائل نخواهد شد.

9- از جابر نقل است که رسول خدا به حسين فرمود. يا حسين يخرج من صلبک تسعة من الأئمة؛ منهم مهدى هذه الامة، پس دوازده امام را يک يک نام برد.

10- از انس بن مالک رسيده که رسول خدا بعد از نماز صبح روى به ما آورده فرمود معاشر أصحابى من أحبنا أهل البيت حشر معا ومن استمسک بالاوصياء من بعدى فقد استمسک بالعروة الوثقى، يعنى اى گروه اصحاب من، هر که ما اهل بيت را دوست دارد با ما محشور شود. وهر که به اوصياء بعد از من متمسک شود به حلقه محکمى متمسک شده است.

پس ابو ذر پرسيد که عدد ايشان چند است؛ فرمود به عدد نقباء بنى اسرائيل که نه نفر ايشان از صلب حسين عليه السلام وآخر ايشان مهدى است

واخبار بسيار از خاصه وعامه مانند ابو هريره وعايشه وديگران به همين مضمون رسيده است.

ظلم هايى که به ائمه رسيد ورسيدن منهال خدمت زين العابدين

اصل - فقتل من قتل وسبى من سبى واقصى من اقصى

اعراب - الفاء للتفريع، وقتل وسبى واقصى ماض مجهول ومن موصول نايب للفاعل وصلته جملة فعلية معهودة.

ترجمه - پس کشته شدند آن کسانى که کشته شدند، واسير شدند آنانکه اسير شدند، واز وطن آواره شدند آن کسانى که از وطن آوارده شدند.

شرح: دشمنان دين، اولاد پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم را سه دسته کردند، يک دسته را مانند على وحسن وحسين وساير ائمه وسادات بنى الحسن کشتند ويک دسته را مانند اهل بيت سيد الشهداء اسير نموده شهر به شهر گردانيدند ودسته ى ديگر را از وطن آواره کردند، حضرت امير (عليه السلام) در نجف دفن شد وسيد الشهداء (عليه السلام) در کربلا. وامام موسى عليه السلام وامام جواد عليه السلام در کاظمين وامام رضا عليه السلام در خراسان وامام على النقى (عليه السلام) وامام حسن عسکرى عليه السلام در سامراء دفن شدند؛ وامامزادگان وسادات از ترس دشمنان متفرق در بلاد گرديدند.

منهال بن عمر طائى در مسجد جامع شام وبه قولى در بازار، کنار خرابه خدمت حضرت زين العابدين عليه السلام رسيد، ديد به عصا تکيه داده وساق هاى پاى او مانند دو نى، ضعيف وباريک شده وخون از او مى ريخت ورنگ آن حضرت زرد گرديده؛ عرض کرد (کيف اصبحت) چگونه صبح کرديد. فرمود، چگونه باشد حال کسى که اسير يزيد است، زنان وکودکان ما تا حال غذائى سير نخورده، وچادر تمامى به سر ندارند، وهميشه مشغول نوحه وگريه مى باشند. مثل ما اهل بيت مثل بنى اسرائيل شده که فرعونيان پسران ايشان را کشتند وزنها را با ذلت باقى مى گذاشتند.

عرب به واسطه پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم بر عجم افتخار کردند وقريش به نام آن حضرت بر عرب مباهات نمودند، وما که خانواده آن حضرت باشيم بعضى را به قتل رسانيده ودسته اى را اسير واطراف شهرها گردانيدند، وحق ما را غصب نمودند وبالاى منبرها؛ ما وپدران ما را سب وشتم مى کنند، وهرگاه يزيد ما را بطلبد ما را گمان آن است که براى قتل مى طلبد، بعد فرمود انا لله وانا اليه راجعون اى منهال مهيار شاعر خوب گفته است.

يعظمون له اعواد منبره
باى حکم بنوة يتبعونکم
  وتحت أرجلهم أولاده وضعوا
وفخرکم أنکم صحب له تبع

يعنى اين امت براى احترام پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم چوبهاى منبر او را تعظيم مى کنند، ولى اولاد او را زير پاى نهادند، فرزندان او درهر حکمى بايد تابع شما باشند. با اينکه فخر شما آن است که از تابعين واصحاب اوئيد، منهال گفت حال به کجا مى رويد، فرمود دراينجائى که ما را منزل داده اند سقف ندارد وآفتاب ما را اذيت مى کند، از شدت ضعف براى استراحخت بيرون آمده ام وبايد زود به آن مکان برگردم.

ناگاه زنى بيرون آمده صدا زد که به کجا مى روى. کنايه از آنکه برگرد به خرابه مى ترسم غلامان يزيد تو را اذيت نمايند.

اصل - (وجرى القضاء لهم بما يرجى له حسن المثوبة اذ کانت الارض لله يورثها من يشاء من عباده، والعاقبة للمتقين وسبحان ربنا ان کان وعد وربنا لمفعولا ولن يخلف الله وعده وهو العزيز الحکيم).

اعراب - قوله لهم اللام للنفع ومتعلق بقوله جرى - وما موصوله. ويرجى مضارع مجهول وصلة ونايب فاعله حسن، واللام فى قوله - له للعلية والهاء عائد واذ تعليليه مضائة الى الجمله ويورثها استيناف ومن مفعول وموصول والعايد ضمير محذوف والاصل يشاعم ومن عباده جار ومجرور وبيان للموصول وسبحان مفعول مطلق للفعل المحذوف. ومضاف - وان مخففة واللام المفتوحه هو الفارقة بين ان المخففه والنافية وهل هى اللام المؤکده والزائده خلاف ترجمه - وقضا وتقدير حق براى ايشان جارى شد به مصيباتى که در مقابل آن اميد سزاى نيک وعاقبت خوبى مى باشد. زيرا که زمين ملک خداوند است وآن را ميراث هر که بخواهد از بندگان خود قرار مى دهد. وعاقبت کار براى پرهيزکاران است. ومنزه است خداى ما از عجز. به درستى که وعده ى خدا عملى خواهد شد. وخدا در وعده خود خلف نمى کند. واو است غالب وحکيم،

اعتقاد به اينکه سر مظلوميت اين خانواده احياء دين است

وظيفه 17 اعتقاد به اينکه سر مظلوميت اين خانواده احياء دين است ودر اين قطعه آن را بيان مى کند، که اگراز راه حکمت وامتحان براى مردم مدتى دشمنان دين مانند، بنى اميه وبنى عباس، غالب شدند وداراى رياستى شدند، وخداوند راضى شد که مصيباتى بر ائمه ى دين وارد آيد، براى آن است که اهل ظلم منقرض گردند، ودين رونق گيرد. ومذهب حق غالب وشايع گردد، پس اين مصيبات لطف است که شرح آن در صفحه ى 15 گفته شد وبراى آن استدلال مى کند به آيه 125 سوره 7 اعراف

(ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين).

ومراد از آيه اين است که زمين ملک خدا است وآن را نصيب بندگان پرهيزکار خود قرار داده وعاقبت براى ايشان است.

وخدا وعده فرموده که دين حق غالب گردد، واين امر واقع خواهد شد زيرا که اگر کسى به وعده خود عمل نکند يا از راه عجز است ياآنکه کار او از راه دانائى وحکمت خارج است ونيز به آيه 108 سوره 17 بنى اسرائيل سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولا استدلال مى کند يعنى که خدا منزه از عجز ونقص است ومسلم است که وعده او واقع خواهد شد.

وبه آيه 46 سوره حج 22 (ولن يخلف الله وعده) استدلال مى کند که چون خداوند حکيم است خلف نمى کند وبه آيه ى 118 سوره مائده 5 (وهو العزيز الحکيم) استدلال مى کند: که خدا عزيز وغالب است پس عجز بر او روا نيست وخدا حکيم است، پس خلف نمى کند.

اصل - فعلى الاطائب من أهل بيت محمد وعلى صلى الله عليهما وآلهما، فليبک الباکون؛ واياهم فليندب النادبون ولمثلهم فلتذرف الدموع وليصرخ الصارخون ويضج الضاجون ويعج العاجون

اعراب - الفاء للتفريع، وعلى الاطائب جار ومجرور متعلق بقوله فليبک والاطائب جمع الطيب، واياهم مفعول مقدم لقوله فليندب، والفاء مکرر للتأکيد، ولمثلهم جار ومجرور متعلق بالافعال، الاربعة بعده من باب التنازع، وتقديم المعمول للمبالغه والحصر فى مواردالثلاثة، ويضج ويعج مجزومان بالعطف ويجوز فيهما الفتح للتخفيف والکسر لقاعدة التقاء الساکنين: ويجوز بفک الادغام ايضا

ترجمه - پس بر پاکيزگان از خانواده محمد وعلى (خداى درود فرستد بر ايشان وخانواده ايشان) بايد گريه کنند گريه کنندگان وبر ايشان ناله زنند، ناله زنندگان، وبراى مثل ايشان بايد ريخته شود اشکها، وشيون کنند شيون کنندگان؛ وصيحه بزنند صيحه زنان وآه برآورند آه برآورندگان.

گريه وندبه بر مصيبات اين خانواده واخبار ثواب گريه بر حسين

وظيفه 18 گريه وندبه وعزادارى بر مصيبات اهل بيت است واين قطعه دعا تفريع بر قطعه سابق است. وعلت اينکه گريه وناله وشيون بر مصيبات اهل بيت از مستحبات مؤکده است براى دو امر باشد اول آنکه مظلوميت ايشان چون براى حفظ دين وبقاء مذهب حق بوده ونفع آن به همه عالميان رسيده،بايد همه مردم برايشان گريه کنند وعزادارى نمايند.

دوم آنکه چون به گريه بر ايشان واقامه مجلس عزا واجتماع در آن اقامه حق واثبات حقانيت ايشان، وابطال طريقه ى دشمنان ايشان شايع مى شود. لذااين امر از تکليف ومستحبات مؤکده است واز قطعه سابق معلوم شد که مظلوميت ايشان براى برطرف کردن دشمنان دين وبقاء شريعت است. اين شعر منسوب به امير المؤمنين عليه السلام است که در زمان خلفاء فرموده:

ليبک على الاسلام من کان باکيا   وقد ترکت أرکانه ومعاليه

يعنى: بايد بر اسلام گريه کند هر که گريان باشد، زيرا که رها شد ستون ها ونشانه هاى اسلام.

وحضرت رضا (عليه السلام) به ريان بن شبيب فرمود: يا بن شبيب ان کنت باکيا لشىء فابک للحسين بن على بن أبى طالب. فانه ذبح کما يذبح الکبش، وقتل معه من أهلبيته ثمانيه عشر رجلا.ما لهم فى الأرض شبيهون.

يعنى؛ اى پسر شبيب اگر گريه کنى بر چيزى پس براى حسين ابن على گريه کن که اورا ذبح نمودند مانند ذبح گوسفند، وکشته شد با او هيجده مرد از خانواده او که نبود براى ايشان شبيه ونظيرى، تا آنکه فرمود از جدم رسيده که اگر بر حسين گريه کنى به حدى که اشک بر رخساره ات جارى شود، خدا تمام گناهان تو را مى بخشد. کوچک باشد يا بزرگ، کم باشد يا بسيار. اى پسر شبيب اگر خواهى در قيامت هيچ گناهى بر تو نباشد. زيارت کن حسين عليه السلام را واگر خواهى در غرفه هاى بهشت با پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم باشى لعن بر کشنده گان حضرت حسين عليه السلام کن، واگر خواهى ثواب شهداء به تو برسد بگو يا ليتنى کنت معهم فافوز فوزا عظيما.

واگر خواهى در درجات بهشت با ما باشى در اندوه ما اندوهناک؛ ودر شادى ما شاد باش، وبر تو باد به ولايت ما، که اگر مردى سنگى را دوست دارد خدا او را با آن محشور فرمايد.

واز ابو هرون بن مکفوف نقل شده که خدمت حضرت صادق (عليه السلام) رسيدم فرمود مرثيه اى بخوان، پس خواندم فرمود بلند ودلسوز بخوان همچنانکه بر سر قبر او باشى، پس اين شعر را خواندم.

امرر على جدث الحسين   فقل لأعظمه الزکية

يعنى بر پيکر حسين گذر کن، پس بگو به استخوانهاى پاکيزه اش، ديدم آن حضرت گريان شد. پس خوددارى کردم، فرمود بازبخوان، ومرثيه را زياد کن.پس من خواندم وآن حضرت گريست وصداى زنان حرم هم به گريه بلند شد، چون ساکت شدند فرمود: (من أنشد فى الحسين شعرا فابکى واحدا فله الجنة).

يعنى هر که شعرى درباره ى حسين بخواند. پس يک نفر را بگرياند براى اوست بهشت؛ باز فرمود هر که ياد حسين کند وبگريد براى او است بهشت، وهر که تباکى کند جاى او در بهشت است.