وظائف الشيعة شرح دعاى ندبه

عباسعلى اديب

- ۵ -


کلمه ى انما به اتفاق اهل ادب براى حصر است وآيه دلالت دارد که همين پنج نفر پاک ومعصوم از جميع گناهان واخلاق رذيله مى باشند؛ واين حصر اضافى است، يعنى: در اهل زمان خودشان عصمت مختص ايشان بوده است؛ بنابراين نفى عصمت از پيغمبران سلف وساير ائمه نمى کند.

اصل - ثم جعلت أجر محمد - صلواتک عليه واله - مودتهم فى کتابک، فقلت: (قل لا أسئلکم عليه أجرا الا المودة فى القربى)؛ وقلت: ما سئلتکم من أجر فهو لکم؛ وقلت: ما أسئلکم عليه من أجر الا من شاء أن يتخذ الى ربه سبيلا؛ فکانوا هم السبيل اليک، والمسلک الى رضوانک.

ترجمه - پس در کتاب خود مودت ودوستى ايشان را اجر رسالت وپيغمبرى محمد صلى الله عليه وآله وسلم قرار دادى؛ پس فرمودى: اى پيغمبر بگو به مردم که: من براى رسالت از شما خواهشى نمى کنم مگر مودت ودوستى به اولاد وخويشان من؛ وباز در قرآن فرمودى از زبان پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم که: آنچه من از شما خواهش کردم به نفع شما است ودر جاى ديگر فرمودى که: براى اجر رسالت از شما مطالبه نمى کنم چيزى را، مگر کسى که خواسته باشد که راه راست را به سوى خداى طى نمايد؛ پس اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم طريق به سوى تو، وواسطه به سوى خوشنودى تو مى باشند.

اعتقاد به مودت وولايت ائمه وشرح آيه مودت

وظيفه ى چهاردهم - مودت وولايت وامامت دوازده امام (عليه السلام) است. چون آيه ى قل لا اسئلکم الخ نازل شد، پيغمبر به منبر شده، فرمود: اى امت حکم تازه اى براى شما آمده؛ اصحاب به ملاحظه ى اينکه حکم ماليست، مانند زکوة، سرها به زير افکنده وتا سه مرتبه پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم کلام را مکرر نمود، ومردم سرها به زير انداخته بودند پس فرمود: اين حکم مالى وراجع به طلا ونقره نيست؛ سرها را بالا نموده گفتند: بفرمائيد؛ پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم اين آيه را بر ايشان قرائت نمود

وظاهر آيه آن است که مودت ودوستى ذوى القربى را اجر رسالت پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم قرار داده: واين خود کمال تأکيد است در سفارش اين حکم، واشاره به اين است که رسالت براى تأسيس دين وعلت موجده ى شريعت است؛ ومودت اين خانواده، واعتقاد به امامت ايشان وپيروى ومتابعت ايشان موجب بقاء دين وعلت مبقيه ى شريعت است؛ که اگر مردم پيروى از اين خانواده نکنند، سبب خرابى دين شده، زحمات پيغبر صلى الله عليه وآله وسلم از بين مى رود؛ لذا مودت تکليفى است براى مردم، وفائده ى آن به خودشان عايد مى شود، نه آنکه پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم براى خود اجرى بخواهد. چنانچه در ذيل همين آيه فرمايد: سوره شورى 42 آيه ى 23: (ومن يقترف حسنه نزد له فيها حسنا).

يعنى: هر که اظهار مودت کند، واز اين امر ثوابى براى خود کسب کند، ما ثواب او را زياده عطا مى کنيم.

وهمچنين در آيه ى بعد، در اين دعا (سوره ى سبا 34، آيه ى 47 ما سألتکم الخ) فرمايد: من براى تبليغ رسالت خواهش اجرى خواهش ندارم، مگر آنچه را که نتيجه اش براى خودتان باشد.

وهمچنين آيه ى بعد از آن (سوره ى 25 فرقان، آيه ى 59 ما أسئلکم الح) فرمايد: آنچه من براى اجر رسالت خواهش کرده ام، به جهت آن است که راه حق را بيابيد.

ودر دعا هم پس از اين آيات، به طريق حصر بيان مى کند که: شما خانواده راهنماى حق، وصراط راست براى مردم هستيد؛ يعنى: پيروى ديگران راه باطلست.

واز ابن عباس روايت شده که: چون اين آيه نازل شد از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم پرسيدند که: مراد از ذوى القربى کيانند؟ فرمود:على وفاطمه واولاد ايشان.

واز ابى امامه ى باهلى نقل شده که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: ان الله تعالى خلق الأنبياء من أشجار شتى، وخلقت أنا وعلى من شجرة واحدة؛ فأنا أصلها، وعلى فرعها، وفاطمة لقاحها، والحسن والحسين ثمارها، وأشياعنا أوراقها؛ فمن تعلق بغيص من أغصانها نجى، ومن زاغ عنها هوى ولو أن عبدا عبد الله بين الصفا والمروة ألف عام، ثم ألف عام، حتى يصير کالشن البالى، ثم لم يدرک محبتنا کبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا: (أقل لا أسئلکم عليه أجرا الا المودة فى القربى).

يعنى: خدا انبيا را از درختهاى مختلف آفريد، ولى من وعلى از يک درخت خلقت شده ايم، من ريشه ى آنم، وعلى شاخ آن، وفاطمه لقاح آن، وحسن وحسين ميوه هاى آن، وشيعيان ما برگهاى آن، هر که چنگ زد به شاخى از شاخهاى آن، اهل نجات، وهر که از آن مايل شد، اهل هلاکتست: واگر بنده ى بين صفا ومروه عبادت کند تا هزار سال؛ پس تا هزار سال؛ تا آنکه بدن او کاهيده، ومانند مشگ کهنه شود، ومحبت ما را نداشته باشد. خدا او را برو ودر آتش مى اندازد، پس پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم به اين آيه استشهاد فرمود.

نسبت افترا دادن منافقين به پيغمبر ونزول آيه بر رد ايشان

وسعيد بن جبير از ابن عباس روايت کند که: زمانى که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم هجرت به مدينه نمود، اسلام رونقى يافت، طائفه انصار به عرض رسانيدند که: يا رسول الله هرگاه عارضه اى پيش آيد، اموال ما همه آماده وپيشکش شماست، پس اين آيه نازل، وپيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم براى ايشان خواند، وپس از آن فرمود: اجر رسالت من آن است که بعد از من دوستى با اولاد من کنيد، چون از مجلس بيرون شدند، منافقين گفتند که: اين آيه افتراء به خداست، وپيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم مى خواهد ما را زير دست اولاد خود گرداند، پس اين آيه نازل شد، (سوره ى 42 شورى، آيه ى 23): (أم يقولون افترى على الله کذبا)، يعنى: مى گويند پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم دروغ بر خدا بسته است، پس پيغمبر منافقين را احضار فرمود، وآيه را بر ايشان قرائت نمود، پس ايشان گريستند، وامر بر ايشان سخت شد، پس خدا توبه ى ايشان را قبول نمود، واين آيه را فرستاد (سوره ى شورى 42، آيه ى 24): (وهو الذى يقبل التوبة عن عباده ويعفو عن السيئات ويعلم ما تفعلون)، يعنى: خدا توبه بندگانش را قبول مى نمايد، وگناهان ايشان را عفو مى کند وعلم به اعمال ايشان دارد وپيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) براى قبولى توبه بشارت به ايشان داد.

وبهترين آيه اى که دلالت دارد که مودت ائمه لازم است، اين آيه است (سوره 17 اسراء آيه 73) (يوم ندعو کل اناس بامامهم) يعنى: روز قيامت مى خوانيم هر دسته اى از مردم را به همراهى امامشان.

سعيد بن جبير از ابن عباس روايت کند که امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود ان الائمة امام هدى وامام ضلالة. يعنى ائمه دو دسته اند بعضى امام هدايت در راه راست، وبعضى امام گمراهى مى باشند

ووالبى روايت کند که: على (عليه السلام) فرمود ائمه يا امام خير، يا امام شر مى باشند.

پس روز قيامت تابعين ائمه حق به متابعت وهمراهى ائمه خود به بهشت، وتابعين ائمه باطل به متابعت ائمه خود سرنگون به جهنم مى شوند

ودر سوره ى 58 مجادله آيه 22 فرمايد:

(لا تجد قوما يؤمنون بالله واليوم الاخر يوادون من حاد الله ورسوله ولو کانوا آبائهم أو أبنائهم أو اخوانهم أو عشيرتهم).

يعنى نخواهى يافت قومى را که ايمان به خدا وروز قيامت دارند که اظهار محبت ودوستى کنند با کسانى که مخالفت خدا وپيغمبر مى کنند؛ اگر چه آن مخالفين پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشان ايشان باشند.

بيان شش فضيلت براى شيعيان على در قرآن

ومراد از مؤمنين، شيعيان امير المؤمنين عليه السلام مى باشند، وخداوند در ذيل همين آيه شش فضيلت براى ايشان بيان مى کند، که مى فرمايد:

(اولئک کتب فى قلوبهم الايمان وأيدهم بروح منه ويدخلهم جنات تجرى من تحتها الأنهار خالدين فيها رضى الله عنهم رضوا عنه اولئک حزب الله ألا ان حزب الله هم المفلحون).

يعنى: 1- خدا ايمان را در دلهاى ايشان ثابت فرمايد 2- وبه نور ايمان ايشان را تاييد نمايد 3- ودر بوستانهاى بهشت که چشمه ها از زير آن جريان دارد، جاويد فرمايد. 4- وخداوند از ايشان راضى وخوشنود مى باشد 5- وايشان هم از خدا راضى مى باشند 6- وايشان جند الله وانصار دين خدايند، واين طائفه رستگارانند.

اصل - فلما انقضت ايامه أقام وليه على بن أبى طالب صلوات الله عليهما وآلهما - هاديا، اذ کان هو المنذر ولکل قوم هاد.

اعراب - لما شرطية؛ اقام: جواب لما اذ تعليلية وهى علة لقوله: اقام ترجمه - پس چون روزگار پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم سپرى شده برپاى داشت جانشين خود على بن ابى طالب را (صلوات تو بر ايشان وخانواده ى ايشان باد) که راهنماى خلق باشد؛ زيرا که فقط آن جناب بيم کننده ى مردم، وهدايت کننده ى هر قومى بود.

اعتقاد به ولايت على

وظيفه ى پانزدهم - اعتقاد به ولايت بلا فصل امير المؤمنين عليه السلام به بيست ويک دليل که در اين دعاء اشاره به آن شده

على منذر وهادى است واخبار آن

دليل اول آنکه پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: على منذر وهادى است؛ اين کلام اشاره است به قول خداى تعالى (سوره رعد 13، آيه ى 8) (انما أنت منذر ولکل قوم هاد). اين آيه يکى از آياتيست که در شأن على عليه السلام نازل شده.

ابن عباس روايت کند که زمانى که اين آيه نازل شد، پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: أنا المنذر وعلى الهاى من بعدى، يا على بک يهتدى المهتدون.

يعنى: من انذار کننده، وعلى راهنماى مردم است بعد از من يا على به واسطه ى تو راهنمائى مى شوند راهروان دين.

ودر خبر ديگر رسيده که راوى گويد: دعا رسول الله بالطهور وعنده على ابن ابى طالب؛ فأخذ رسول الله بيد على بعد ما تطهر، فألزمها بصدره؛ ثم قال: انما أنت منذر ثم ردها الى صدر على؛ ثم قال: انما أنت منذر ثم ردها الى صدر على؛ ثم قال: ولکل قوم هاد؛ ثم قال: انک منارة الأنام، وغاية الهوى، وأمير العرى، وأشهد على ذلک أنک کذلک.

يعنى: پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم آبى طلب کرد، وبا آن وضو ساخت؛ پس دست على عليه السلام را گرفت وبه سينه ى خود نهاد، وخطاب به خود نمود که: تو انذار کننده اى، پس دست بر سينه ى على نهاد، وفرمود: براى هر قومى راهنمائى است، ويا على تو راهنماى مردم، وسبب هدايت، وامير قراى مسلمين مى باشى، ومن بر اين امر گواهى مى دهم.

واين خبر را فخر رازى، وحافظ ابونعيم، که از بزرگان اهل سنت هستند، نقل مى کنند.

اصل: فقال والملاء امامه: من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره واخذل من خذله.

الاعراب الواو حالية، والملاء مبتدء - وامامه ظرف مکان وخبر ومن شرطيه - ووال امر من المولاة وکذا عاد امر من المعاداة

ترجمه - پس پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم در محضر جماعت مردم فرمود: هر مکه من خواجه ى او هستم پس على خواجه ى او است، خدايا دوست دار هر که او را دوست دارد؛ ودشمن دار هر که او را دشمن دارد، ويارى کن هرکه او را يارى کند، ومخذول کن هر که او را مخذول نمايد.

واقعه غدير خم ونصب على وشرح آن

دليل دوم واقعه ى غدير خم که چون حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم جميع احکام رابه مردم تبليغ فرمود، جبرئيل بر آن جناب نازل شد که، خداوند تو را سلام مى رساند، ومى فرمايد که: من روح هيچ پيغمبرى را قبض نکرده ام مگر اينکه تمام احکام دين خود را به مردم رسانيده باشد، واجل تو نزديک شده، ودو حکم ديگر مانده که بايد آنها را به مردم برسانى، يکى فريضه ى حج، وديگرى نب على بن ابى طالب است براى خلافت، تا زمين از حجت خالى نماند، پس حضرت اعلام به مردم فرمود که: هر کس استطاعت داشته باشد، از هر کجا براى حج بيت الله وياد گرفتن مناسک حج حاضر شود؛ پس جمعيت انبوهى از مدينه واطراف که -هفتاد هزار؛ يا به قولى صد وبيست هزار بودند - به همراهى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم حرکت نمودند، وصداى تلبيه از مدينه تا مکه را فرو گرفت، وچون براى وقوف به صحراى عرفات رسيدند، جبرئيل از جانب خداوند دستور آورد که: بايد امر ولايت على بن ابى طالب را به مردم تبليغ نمائى؛ حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم فرود: چون بيشتر مردم تازه مسلمان، وعداوت با على دارند، ودلهاى ايشان مملو از کينه ى او است، لذا خوف آن دارم که اگر اين امر را ظاهر نمايم، شورشى برپا کنند، وبسيارى از ايشان به کفر خود برگردند، پس از خدا سوال کن که ما را محافظت فرمايد، واز شر منافقان در امان دارد، پس تبليغ رسالت را تأخير انداخته، تا در مسجد خيف باز جبرئيل نازل شد، که خدا مى فرمايد: امر ولايت على را به مردمان برسان، ولى وعده ى محافظت از شر دشمنان را براى آن حضرت نياورد، پس باز حضرت آن امر را به تأخير انداخت، تا به کراع الغميم - که نزديک جحفه است - رسيدند، باز جبرئيل نازل شد، واين آيه را آورد (سوره ى 11 هود، آيه ى 15).

(فلعلک تارک بعض ما يوحى اليک وضائق به صدرک).

يعنى: شايد تو ترک کننده باشى بعضى از امورى را که به تو وحى شود، وسينه تو به سبب آن گرفته باشد، وباز در امر ولايت تأکيد نمود، ولى آيه ى حفظ وعصمت را نياورد، پس حضرت فرمود: اى جبرئيل من خائفم که مردم مرا تکذيب نمايند وقول مرا در حق على قبول نکنند، پس از آنجا کوچ کرده، سه ميل راه طى کرند، وبه غدير خم رسيدند، در ساعت پنج از روز، جبرئيل نازل شد واين آيه را که مشتمل بر تأکيد ومبالغه، وعصمت از شر دشمنانست آورد (سوره ى 5 مائده، آيه 71):

(يا أيها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمک من الناس ان الله لا يهدى القوم الکافرين).

يعنى: اى پيغمبر، تبليغ کن به مردم آن امرى را که درباره ى على از جانب خدا بر تو فرستاده شد، واگر اين کار را انجام ندهى، به رسالت خدا را تبليغ نکرده اى، وخداوند تو را از مردمان حفظ مى نمايد، به درستى که خدا هدايت نمى کند کافران را.

بنابر اخبار کثيره به اتفاق عامه وخاصه اين آيه درباره ى نصب على عليه السلام نازل شده است.

پس پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرستاد آن کسانى که از پيش رفته بودند، برگردند، وآن کسانى که نرسيده بودند حاضر شوند ودستور داد پاى درختهاى خار را جاروب کردند، ومنبرى از جهاز شتر نصب نمودند؛ وپيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم بالاى آن قرار گرفته؛ على عليه السلام را طرف راست خود نگاه داشت، ودر حضور هفتاد هزار يا زياده؛ خطبه ى غرائى با کمال فصاحت وبلاغت انشاء فرمود ودر آخر خطبه خطاب به مردم کرده فرمود. الست اولى بکم من أنفسکم؟ يعنى: آيا من اولى وسزاوارتر نيستم به شما از خود شما؟ همه گفتند: بلى، تو اولائى به تصرف در جان ومال ما؛ پس على عليه السلام را سردست گرفته، وفرمود: من کنت مولاه فعلى مولاه؛ هر که من خواجه ى او هستم، على خواجه ى او است، اللهم وال من والاه؛ وعاد من عاداه؛ وانصر من نصره؛ واخذل من خذله؛ يعنى: خدايا دوست بدار هر که على را دوست دارد، ودشمن بدار هر که على را دشمن دارد، ويارى کن هر که على را يارى کند، وخوار وزبون دار هر که على را خوار وزبون دارد، پس سه مرتبه آن را مکرر نمود، آنگاه فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: بلى، پس گفت: خدايا شاهد باش، واى جبرئيل تو نيز شاهد باش.

ودر کتاب مودة القربى وغيره، از عمر نقل شده که: زمانى که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم على را نصب نمود، جوان زيبائى را ديدم که پهلوى من نشسته، وبه من گفت: لقد عقد رسول الله عقدا لا يحله الا المنافق؛ فاحذر ان نتحله؛ من به پيغمبر اين حکايت را گفتم، فرمود: انه ليس من ولد آدم، لکنه جبرئيل، أراد أن يؤکد عليکم ما فلته فى على.

يعنى: آن جوان از فرزندان آدم نبود، بلکه او جبرئيل بود خواست تا بر شما تأکيد نمايد آنچه را من درباره ى على با شما گفتم.

بيعت مردم با على وخطاب عمر به على واشعار حسان بن ثابت

پس از آن دستور فرمود که: چادرى زدند وتمام مردم در آن حاضر شده، به على عليه السلام سلام مى کردند به اين عبارت:

السلام عليک يا امير المؤمنين.

وعمر دست به دست على عليه السلام داد پس از سلام گفت: بح بخ أصبحت مولاى ومولى کل مؤمن ومؤمنة، زوجة من يعاديک طالقة طالقة طالقة

ترجمه - صبح کردى در حالى که مولاى من، ومولاى هر مرد وزن مؤمنى؛ وهر که با تو دشمنى کند زنش سه طلاق باد.

واين خبر از اخبار متواتره است، که از اصحاب، آن را از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم روايت مى کنند.

پس حسان بن ثابت اجازه از حضرت رسول صلى الله عليه وآله وسلم گرفت، واين اشعار را سرود:

يناديهم يوم الغدير نبيتهم
يقول: فمن مولاکم ووليکم؟
الهک مولانا وأنت ولينا
فقال له: قم يا على فاننى
(فمن کنت مولاه فهذا وليه)
(هناک دعا اللهم وال وليه)
فخص بهادون البرية کلها
  بخم واکرم(1) بالرسول مناديا
فقالوا ولم يبدوا (2) هناک التعاديا
ولن تجدن(3) منالک اليوم عاصيا
رضيتک من بعيد اماما وهاديا
فکونوا له أتباع صدق مواليا
وکن للذى عادى عليا معاديا
عليا وسماء العزيز المواخيا

ترجمه - ندا در داد بر امت روز عيد غدير، در خم غدير؛ پيغمبر ايشان، وچه گرامى است اين پيغمبر ندا دهنده، پرسش نمود که: مولى وولى شما کيست؟ پس جواب دادند - ودراين موقع اظهار دشمنى نکردند - که: يا رسول الله خدا وشما مولاى مائيد، ونخواهى يافت در اين روز احدى از ما را که عاصى ونافرمان شما باشد، پس فرمود: يا على از جاى برخيز، که تو را انتخاب نمودم که بعد از وفات من امام وراهنماى مردم باشى، پس هر که من مولاى او مى باشم، اين على مولاى او است، پس از روى صدق تابع ودوستار على باشيد: در آن هنگام دعا فرمود که: خدايا دوستدار دوست دار على را ودشمن مى باش با آنکه با على دشمنى کند پس مخصوص به ولايت فرمود على را، از همه ى مردم، وناميد او را برادر گرامى.

پس پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم حسان را تحسين نمود، وفرمود: هميشه مؤيد به روح القدس باشى مادامى که به زبان يارى ما کنى.

اشعار عمرو عاص وقيس بن سعد در نصب على که در صفين هم مى خوان

وعمرو عاص نيز قصيده اى سرود، که بعضى از آن اين است:

بآل محمد عرف الصواب
فضربته کبيعة يوم خم
اذا نادت سوارمها النفوسا
  وفى أبياتهم نزل الکتاب
معاقدها من القوم الرقاب
فليس له سوى نعم جواب

ترجمه: به واسطه آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم راه راست شناخته شد وکتاب خدا در خانه هاى ايشان نازل شد. پس محل ضربت شمشير على مانند بيعت خم غدير، گردنهاى قومست، زمانى که شمشيرهاى برنده ى على به جانهاى مردم ندا در دهند، سواى نعم واجابت جوابى ندارند، يعنى: خواه ناخواه در ايشان تأثير مى کند.

وقيس بن سعد بن عباده دراين باب اين اشعار را انشاء نموده ودر جنگ صفين در برابر امير المؤمنين عليه السلام مى خواند.

قلت لما بغى العدو علينا:
وعلى امامنا وامام
يوم(4) قال النبى من کنت مولا
انما قاله الرسول على الامة
  حسبنا ربنا ونعم الوکيل
لسوانا، أتى به التنزيل
ه فهذا مولاه، خطب(5) جليل
ما (6) قول قال وقيل

ترجمه - چون دشمن بر ما سرکشى نمود، گفتم: پروردگار ما را بس است، ونيکو وکيلى است؛ وعلى امام ما وامام ماسواى ماست که قرآن حاکم به اين امر است؛ روز غدير پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: هر که من مولايم اويم اين على مولاى او است، واين امر بزرگى است؛ اين حکمى که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود بر امت، در آن گفتگو وقال وقيل شايسته نيست.

اشعار کميت در نصب على وخواب ديدن شخصى على را به نقل مجلسى

وکميت نيز اين اشعار را به نظم آورده است:

نفى عن عينک الأرق الهجوعا
لدى الرحمن يشفع بالمثانى
ويوم الدوح دوح غدير خم
ولکن الرجال تدافعوها
فلم أقصد بهم لعنا ولکن
فصار بذاک أقربهم لعدل
أضاعوا أمر قائدهم فضلوا
ثناسوا حقه فبغوا عليه
  ومما تمترى عنها الدموعا
وکان لنا أبو الحسن شفيعا
أبان له الولاية لو اطيعا
فلم أر مثلها خطرا منيعا
أساء بذاک أولهم صنيعا
الى جور وأحفظهم مضيعا
وأقربهم لدى الحدثان ريعا
بلا تره وکان لهم قويعا

پاورقى:‌


(1) هذا صيغة التعجب على (افعل به).
(2) هذا فعل الجمع المذکر من باب الافعال من الابداء اى الاظهار.
(3) هذا مضارع وجد، مؤکد بالنون الخفيفه.
(4) يوم: ظرف لقوله: اتى به التنزيل، مضاف الى الجمله.
(5) خطب جليل: خبر لمبتدء محذوف، اى ذلک الامر.
(6) ما: نا فيه.