وظائف الشيعة شرح دعاى ندبه

عباسعلى اديب

- ۴ -


نعيم بن مسعود اشجعى که تازه اسلام آورده بود خدمت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم رسيد، وعرض کرد که: يا رسول الله من تازه اسلام آورده ام وبا يهود ومشرکين معاشرت داشته ام، واز اسلام من خبر ندارند، اگر اجازه بفرمائى مى روم ومعاهده ايشان را به هم مى زنم، تا يهود خائف شوند واز قلعه بيرون نيايند، واعانت مشرکين نکنند، ولى رخصت بفرمائيد که هر چه بخواهم درباره ى شما بگويم، حضرت او را اجازه داد، پس نزد ابو سفيان رفت وگفت؛ شنيده ام که محمد صلى الله عليه واله وسلم با يهودان بنى قريظه عهد بسته که به هر حيله است داخل لشگر شما شوند، وچون جنگ شروع شود شمشير بر شما بکشند؛ وشما را بکشند، وسبب فتح مسلمين را فراهم آورند، ومحمد به پاداش آن، منازل ومزارع بنى قينقاع وبنى النضير را که گرفته است به ايشان بخشد ومن براى دوستى ونصيحت؛ اين امر را به شما خبر دادم، ومصلحت شما اين است که اگر معاهده با شما بستند چند نفر از رؤساى ايشان را به گرو بگيريد وبه مکه بفرستيد؛ تا از مکر يهود سالم باشيد، ابو سفيان دعاى خير در حق او کرد. پس از آن نزد بنى قريظه رفت واظهار دوستى ومودت با ايشان نمود وگفت شنيده ام ابو سفيان ومشرکين از شما اعانت خواسته اند ولى از ابو سفيان شنيده ام که گفته است که يهود را داخل لشگر خود مى کنيم، وايشان را در مقدمه ى لشگر قرار مى دهم، اگر محمد صلى الله عليه وآله وسلم مغلوب شود فتح به نام ما تمام مى شود، واگر ما مغلوب شويم يهود کشته مى شوند وما فرار مى کنيم، ومن صلاح شما را چنان دانم که اگر ابو سفيان از شما اعانت خواست، ده نفر از ايان را گرو بگيريد تا لابد باشند که فرار نکنند؛ والا اگر پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم غالب شود وکفار به مکه رفتند؛ شما مغلوب پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم خواهيد بود، گفتند: خدا تو را جزاى خير دهد که ما را خبر دادى وما به همين شرط عمل مى کنيم که اگر ابو سفيان از ما اعانت خواست تا ده نفر گره نگيريم؛ از قلعه بيرون نيائيم. وبه اين حيله نعيم معاهده ى ايشان را به هم زد، وبعد از آن خائف شدند واعانت به مشرکين نکردند وچون پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم از جنگ احزاب فارغ شد، وعمرو بن عبدود به دست امير المؤمنين عليه السلام کشته شد، وفتح نمودند، وبه مدينه وارد شدند، هنوز لباس جنگ از تن بيرون نکرده بودند، که پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: به حکم خدا بايد قلعه ى بنى قريظه را محاصره نمائيم، پس لشگر اسلام به طرف بنى قريظه حرکت کرده، وقلعه ى ايشان را محاصره وکار را بر ايشان تنگ گرفتند؛ ورعب وترس عظيمى در دلهاى بنى قريظه افتاد، پس از رفت وآمد، وگفتگوى زياد، به حکم سعد بن معاذ راضى شدند، وسعد معاذ حکم کرد که: مردان ايشان را گردن بزنيد، وزنان واطفال را به رقيت وغلامى وکنيزى ببريد. ومال ايشان را هم تصرف نمائيد، وبه همين حکم که از جانب خدا هم تصويب شد، عمل نمودند، وبعضى از اطفال که به بلوغ رسيده بودند؛ براى دفع قتل از خود، ادعاى طفوليت مى کردند ومسلمين به حکم پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم موى زهار ايشان را معاينه مى کردند، اگر سياه شده بود، ايشان را مى کشتند، واگر هنوز سياه نشده بود، آنها را رها مى کردند، وبه رقيت مى گرفتند.

وخداوند از اين واقعه خبر مى دهد سوره ى 33 احزاب، آيه ى 26. (وأنزل الذين ظاهروهم من أهل الکتاب من صياصيهم وقذف فى قلوبهم الرعب فريقا تقتلون وتأسرون فريقا، وأورثکم أرضهم وديارهم وأموالهم وأرضا لم تطؤها وکان الله على کل شىء قديرا).

غزوه بنى قريظه وحکم سعد معاذ که مردان ايشان را بکشند وزنان

يعنى: خداوند آن طائفه ى بنى قريظه را که يهود واز اهل کتاب بودند، ووعده ى يارى دادند به مشرکين جنگ احزاب؛ از قلعه هاى محکم ايشان خارج نمود، ورعب وترس در دل ايشان انداخت، تا آنکه به حکم سعد معاذ، دسته اى را (که مردان باشند) بکشيد؛ ودسته اى را (که زنان واطفال باشند) به اسارت ببريد؛ ومانند ارث، زمين وخانه ها واموال ايشان، حتى زمينى را کمه هيچگاه قدم در آن ننهاده بوديد؛ به تصرف شما درآورد؛ وخداى بر هر چيز تواناست.

يارى ملائکه در جنگ بدر وآب آوردن حضرت امير وقصه غلام عباس

اصل - وحففته بجبرئيل وميکائيل والمسومين من ملائکتک.

ترجمه - واو را به جبرئيل وميکائيل ونشان داران ويا نشان گذارندگان از ملائکه محفوف ومحفوظ داشتى، که در غزوات او را يارى مى نمودند.

شرح - ملائکه در مواقع بسيار يارى پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم نمودند، يک موقع در جنگ بدر بود همچنانکه خداوند مى فرمايد: سوره ى 3 آل عمران آيه ى 130

(اذ تقول للمؤمنين ألن يکفيکم أن يمدکم ربکم بثلاثة آلاف من الملائکة منزلين، بلى ان تصبروا وتتقوا ويأتوکم من فوره هذا يمددکم ربکم بخمسة آلاف من الملائکة مسومين).

يعنى: ياد کن از پيغمبر زمانى را که به مؤمنين مى گفتى: آيا کفايت نمى کند شما را آنکه يارى کرد خدا شما را به سه هزار از ملائکه که در جنگ بدر به يارى شما فرود آمدند؟ بلى؛ اگر در جنگ صابر باشيد وتقوى داشته باشيد؛ وارد شوند بر شما کفار با شدت غضب، يارى مى کند شما را خداى شما به پنج هزار از ملائکه که صاحب نشان باشند،

بعضى از مفسرين گويند: که در جنگ بدر، خدا سه هزار ملائکه به يارى مؤمنين، وپس از آن دو هزار ديگر فرستاد، که مجموعا پنج هزار باشند.

وبعضى گويند پنج هزار ديگر فرستاد. که مجموعا هشت هزار باشد.

وبعضى گويند سه هزار ملائکه در جنگ بدر وپنج هزار ملائکه در جنگ احد به يارى مؤمنين آمدند.

نقل است که در جنگ بدر آب براى مؤمنين کم شد، امير المؤمنين عليه السلام مشگى برداشت وروانه شد که از چاه بدر آب بياورد، وچون دلو ورسنى نبود، داخل چاه شد، مشگ را آب کرده مراجعت کرد که ناگاه باد تندى وزيد،که قدمهاى آن حضرت لرزيد وروى زمين نشست، پس از آن حرکت کرده، باز باد تندى وزيد وقدمهاى او لرزيد وبر زمين نشست، تا سه مرتبه چنين شد، چون خدمت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم رسيد فرمودند؛ يا على دير آمدى، امير المؤمنين عليه السلام کيفيت وزيدن بادها را به عرض رسانيد؛ پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اين بادها علامت نزول ملائکه است، که به يارى ما آمده اند، در باد اول جبرئيل با هزار ملک؛ ودر باد دويم ميکائيل با هزار ملک، ودر باد سيم اسرافيل بار هزار ملک براى يارى ما فرود آمدند، وبر تو هم سلام مى دادند.

واز أبو رافع غلام عباس نقل است که: ام الفضل زوجه ى عباس اسلام آورده بود، وعباس چون مال بسيار نزد مردم داشت، اسلام خود را پنهان مى داشت، بعد از جنگ بدر با ام الفضل در حجره ى زمزم نشسته بوديم وبراى فتح مسلمين شادى مى کرديم،در آن حال ابولهب آمده نزد ما نشست، ناگاه ابو سفيان رسيد، ابولهب پرسيد که: حال شما در جنگ بدر چگونه شد؟ ابو سفيان گفت: تا ما رسيديم ومشغول جنگ شديم، مسلمين بر ما غالب شدند؛ بعضى از ما را کشتند وبعضى را اسير کردند، ومن شکايتى از قوم خود ندارم، زيرا مى ديدم که مردان سفيد چندى بر اسبهاى ابلق سوار مابين زمين وآسمان بر ما حمله کرده اند؛ ابورافع گويد: من گفتم: اين سواران ملائکه وبه يارى مسلمين آمده بوده اند؛ ابو لهب دست برداشت که مرا اذيت کند؛ ام الفضل برخاست وچوب ستون خيمه را برگرفت، وچندان بر صورت ابولهب زد که سر او شکافت، وگفت چون عباس مولاى او حاضر نيست، او را ضعيف شمرده؟ پس ابولهب با مذلت برخاسته به خانه رفت وبعد از هفت روز مبتلا به مرض عدسه شد وبه درک واصل گرديد وچون آن مرض مسرى بود، سه روز بدن او در خانه افتاده وکسى او را دفن نمى کرد؛ پس ريسمانى به پاى او بستند وبدن او را بيرون مکه در گودالى انداختند وسنگ بر او ريختند تا بدن او از سنگ پوشيده شد.

اصل - ووعدته أن تظهر دينه على الدين کله ولو کره المشرکون.

ترجمه واو را وعده دادى که دين او را بر همه ى دينها غالب گردانى، اگرچه مشرکين از آن کراهت داشته باشند.

اعتقاد به اينکه دين اسلام بر همه اديان غالب مى شود

وظيفه يازدهم - اعتقاد به اينکه دين اسلام بر همه ى اديان غالب مى شود همچانکه خدا مى فرمايد، سوره 9 توبه، آيه ى 33:

(هو الذى أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين کله ولوکره المشرکون).

يعنى: او است خدائى که فرستاد پيغمبر خود را با هدايت ودين حق؛ تا آنکه غالب گرداند آن را بر تمام دينها، اگر چه مشرکين کراهت داشته باشند.

ومراد از اين آيه اين است که: ادله وبراهين واضحه ى اسلام، سبب غلبه ى آن بر همه اديان مى باشد؛ که هر کس در آن نظر کند، واز روى انصاف در آن براهين نگرد، حقانيت او بر او واضح گردد.

ويا مراد اين است که: به پيغمبر صلى الله عليه واله وعده مى دهد که: اين دين اسلام بر همه اديان غالب مى شود.

وبنا بر فرمايش حضرت باقر عليه السلام: اين مطلب در زمان ظهور امام زمان عليه السلام ظاهر مى شود، که تمام مردم روى زمين اسلام مى آورند، وکافرى باقى نمى ماند.

ودر مجمع البيان، مقداد بن أسود روايت کند که: از پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم که فرمود:

لا يبقى على ظهر الأرض بيت مدر ولا وبر الا أدخله الله الاسلام اما بعز عزيز، واما بذل ذليل،اما يعزهم فيجعلهم الله من أهله فيعزوا به، واما يذلهم فيدينون له

يعنى: باقى نمى ماند بر روى زمين هيچ خانه وآبادى که ازگل ساخته شده، ونه خانه اى که از کرک باشد (که مراد چادر باشد) مگر آنکه خدا اسلام را داخل آن خانه مى نمايد، يا با عزت کامل، ويا با ذلت تمام، که خدا به بعضى عزت مى دهد، تا به توفيق خدا آنان اهل اسلام شده، به اسلام عزيز ومحترم شوند؛ ويا ايشان را به ذلت دچار مى کند: تا لابد شده دين حق را اختيار نمايند.

ونيز در مجمع البيان، از عمران بن ميثم روايت کند که: امير المؤمنين فرمودند: (هو الذى أرسل رسوله بالهدى ودين الحق ليظهره على الدين کله)، أظهر بعد ذلک؛ قالوا: نعم؛ قال: کلا، والذى نفسى بيده حتى لا تبقى قرية الا وينادى فيها بشهادة أن لا اله الا الله، بکرة وعشيا.

يعنى: اوست خدائى که فرستاد پيغمبر خود را با هدايت ودين حق. تا آنکه غالب گرداند آن را بر تمام اديان، ومراد اين است که: بعدا آن را غالب مى نمايد: گفتند: چنين است، فرمود: البته قسم به آن خدائى که جان من به يد قدرت او است، که غلبه ى دين اسلام به حدى مى رسد، که هيچ قريه اى باقى نمى ماند مگر آنکه در آن ندا مى شود به شهادت لا اله الا الله در هر صبح وشامگاهى (مثنوى)

مصطفى را وعده کرد الطاف حق
من کتاب ومعجزت را حافظم
من تو را اندر دو عالم رافعم
کس نتاند بيش وکم کردن در او
رونقت را روز افزون مى کنم
منبر ومحراب سازم بهر تو
چاکرانت شهرها گيرند وجاه
تا قيامت باقيش داريم ما
  گر بميرى تو، نميرد اين سبق
بيش وکم کن را ز قرآن رافضم
طاغيان را از حديثت دافعم
تو، به از من حافظى ديگر مجو
نام تو بر زر وبر نقره زنم
در محبت قهر من شد قهر تو
دين تو گيرد ز ماهى تا به ماه
تو نترس از نسخ دين اى مصطفى

آل پيغمبر وخانه کعبه ستونهاى بقاء وترقى دين مى باشند

اصل - وذلک بعد أن بوئته مبوء صدق من أهله.

ترجمه - واين پايدارى دين را براى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم مقرر داشتى، پس از آنکه مهيا نمودى براى حفظ دين او کسانى را که از خانواده ى او باشند که از روى صدق ودرستى خودشان را براى دين مهيا دارند.

شرح - اين جمله اشاره است به آيه ى 27 سوره ى 22 حج.

(واذ بوئنا لابراهيم مکان البيت أن لا تشرک بى شيئا).

يعنى: ياد کن اى پيغمبر زمانى را که مهيا نموديم براى ابراهيم مکان خانه ى کعبه را، وخطاب شد به او که: چيزى را شريک من قرار مده. خداوند خانواده ى ابراهيم عليه السلام را - که جد پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم است - در مکه که خانه ى محترمى است، براى تأسيس بنيان دين وشريعت، جاى داد. وابتداى اين امر زمانى شد که به دستور خداوند ابراهيم فرزند خود اسمعيل را در طفوليت با مادرش هاجر، در زمين مکه، در زمانى که آبادى نبود وزمين بى اب وگياهى بود، جاى داد که در سوره ى 14ابراهيم، آيه ى 40 فرمايد:

(ربنا انى أسکنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتک المحرم، ربنا ليقيموا الصلوة فاجعل أفئدة من الناس تهوى اليهم).

يعنى: پروردگار ذريه ى خود را در اين وادى لم يزرع، کنار خانه ى تو جاى دادم؛ تا آنکه نماز وديانت را بر پاى دارند، پس دلهاى مردم را دوستدار ايشان گردان.

على بن ابراهيم، از حضرت باقر عليه السلام در تفسير اين آيه روايت مى کند که فرموده است: نحن والله بقية تلک العترة: به خدا قسم مائيم باقى ماندگان عترت ابراهيم عليه السلام.

ودر آيه ى 133 سوره ى بقره فرمايد:

(ربنا وابعث فيهم رسولا يتلو عليهم آياتک ويعلمهم الکتاب والحکمة ويزکيهم انک أنت العزيز الحکيم).

يعنى: (ابراهيم دعا کرد که:) خدايا در ذريه ى من برانگيز پيغمبرى را که آيات تو را بر مردم بخواند، وکتاب واحکام تو را به ايشان بياموزد، وايشان را از اخلاق رذيله پاک نمايد، خدايا تو توانا وحکيم مى باشى.

در تفسير آن رسيده است که: پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است. انا دعوة ابراهيم، يعنى منم مصداق دعاى ابراهيم عليه السلام.

اصل - (وجعلت له ولهم أول بيت وضع للناس للذى ببکة مبارکا وهدى للعالمين).

ترجمه: وبراى او وخانواده ى او جايگاه شريفى قرار دادى، که آن اول خانه وجائى است که براى مردم خلق شده؛ وآن مکه است که مبارک وراهنماى عالميان است.

اعتقاد به اينکه مکه معظمه خانه ومحل دعوت ايشان است وبيانى

وظيفه دوازدهم - اعتقاد به اينکه مکه معظمه خانه ى محمد وآل ومحل دعوت ايشان است: اين عبارت کاشف از اين است که: تشريفاتى که خدا براى خانه ى مکه قرار داده به علت آن است که اين مکان محل دعوت پيغمبر خاتم صلى الله عليه واله وسلم واولاد گرام او مى باشد، پس اين خانه خانه ى اين خانواده، واين خانواده منسوب به اين خانه؛ ومنصوب در آن هستند، واين عبارت اشاره است به آيه 95 سوره 3 آل عمران (ان اول بيت وضع للناس)

شأن نزول آيه آن است که: يهود بر مسلمين تفاخر مى نمودند که بيت المقدس افضل از کعبه است؛ به علت آنکه أرض مقدسه، ومحل هجرت انبياء است؛ اين آيه بر رد ايشان نازل شد، که اين خانه اشرف از همه بقاع زمين است.

واوليت مکه، از سه جهت مى باشد.

1- آنکه اول مکانى است که روز دحو الارض (25 ذيقعده) وضع براى زندگانى بشر گرديد، يا اينکه اول زمين مکه آفريده شده، وپس از آن زمين از زير آن پيدا وآفريده شده؛ ويا اينکه زمين مکه ابتداء از آب خارج شده، وپس از آن زمين از زير آن پهن، واز آب خارج گرديده است.

که در خبر است که: اول مکانى که از آب خارج وپيدا شده، زمين مکه است، ومانند در سفيدى بود که بر روى آب باشد، پس از آن ربع مسکون از زير آن از آب خارج شد.

2- آنکه اول خانه اى است که براى عبادت وضع شد، که مردم به زيارت آن بروند، وبراى نماز قبله ى مردم گرديد.

از ابى ذر روايت شده که: سئل عن النبى صلى الله عليه واله وسلم عن أول مسجد وضع للناس؛ فقال صلى الله عليه وآله وسلم: ألمسجد الحرام، ثم بيت المقدس.

3- آنکه متضمن برکاتيست که مردم براى تبرک وتيمن وطلب حاجات به آن پناه مى برند.

قوله: به بکه، در معنى بکه سه قول است.

1- بکه مسجد الحرام، ومکه شهر مکه است.

2- بکه خانه ى خدا؛ ومکه شهر مکه است.

3- بکه ومکه مترادف، واصل مکه بکه است، وباء آن را تبديل به ميم نموده اند.

وکعبه را کعبه ناميده اند؛ به علت اينکه مربعست، ودر مقابل آن بيت المعمور عرش هم مربع است، وجهت مربع بودن عرش آن است که کلماتى که اسلام مبتنى بر آن شده، چهار وآن تسبيحات اربع است:

قوله: وهدى للعالمين: اين خانه موجب راهنمائى مردم است، به علت آنکه آثار عجيبه از آن ظاهر شد، مانند آنکه اصحاب فيل قصد خرابى آن نمودند؛ وصد هزار سوار با فيلها به رياست ابرهه براى خراب کردن آن مهيا شدند؛ وخداوند ابابيل را که مرغهاى کوچکى بودند برانگيخت وهر کدام سه دانه سنگ کوچک به منقار ودو چنگال داشتند، وتمام آن صد هزار را هلاک نمودند، واحدى از ايشان جان بدر نبردند.

وجبابره ى ديگر هم که نسبت به اين خانه قصد سوء نمودند، هلاک شدند، يا مبتلا به بلاهاى سخت گرديدند.

ومانند آنکه بيماران در آن استشفاء نموده، شفا يافتند.

آيات در مکه در اطراف آن بسيار است وبيانى از آنها

اصل - فيه آيات بينات مقام ابراهيم، ومن دخله کان آمنا.

ترجمه - ودر آن مکه است نشانهاى واضح است، مانند مقام ابراهيم، وهر که داخل آن شود ايمن است.

شرح: آيات واضحه اى که در اطراف خانه مى باشد بسيار است.

اول: مقام ابراهيم (عليه السلام)، وآن به قولى: عرفات ومنى ومشعر ومنى وجمرات ثلاث؛ وبقولى: تمام حرمست. ولى بنا بر مشهور: مکان معينى است در مسجد الحرام، که نماز طواف در آن خوانده مى شود.

ودر سوره ى 3 بقره ى، آيه ى 124 فرمايد:

(واتخذوا من مقام ابراهيم مصلى).

واز حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: مردى طواف واجب بجا آورد، وفراموش کرد که نماز آن را نزد مقام بخواند، فرمود: بايد در مقام نماز طواف را بخواند، اگرچه روزگارى گذشته باشد، واستشهاد به آيه نمود.

وسنگى که در اين مقام نصب شده، نشانه ى حقانيت ابراهيم (عليه السلام) است، که پاهاى خود را بر آن نهاده؛ واثر قدم آن حضرت باقى مانده است.

واز حضرت باقر عليه السلام رسيده که: سه سنگست که آنها را از بهشت بر روى زمين آورده اند. سنگ مقام ابراهيم، وسنگ بنى اسرائيل که در بيت المقدس است، وحجر الاسود، که اول مانند کاغذ سفيد بوده واز ملامسه خطاکاران سياه شده است.

دوم - حجر الاسود.

سوم - حطيم، وآن مابين باب کعبه وحجر الاسود است، که در آن دعا مستجاب مى شود.

ودر خبر است که: توبه ى آدم در حطيم بوده است. وبهترين بقاع روز زمين است. که در خبر است که:

ان تهيأ لک أن تصلى کلها الفرائض وغيرها عند الحطيم، فافعل؛ فانه أفضل بقعة على وجه الأرض وبعده الصلوة فى الحجر أفضل.

يعنى: اگر براى تو مهيا شود که تمام نمازهاى واجب وغير واجب خود را در حطيم بخوانى، چنان کن، که آن بهترين مکانهاى روى زمين است، وبعد از آن، نماز در حجر اسمعيل افضل است.

وابو حمزه ى ثمالى (ره) گويد که: حضرت زين العابدين عليه السلام فرمود که: کدام مکان بهترين جاهاى روى زمين است؟ جواب گفتم: خدا ورسول وفرزند رسول داناترند. فرمود: بهترين مکانها مابين رکن ومقامست: واگر کسى نهصد وپنجاه سال - که مقدار عمر نوح است - زندگانى کند؛ وتمام آن را در اين مکان به عبادت به سر برد، که قائم الليل وصائم النهار باشد، وداراى ولايت ما نباشد، هيچ فائده وثوابى براى او نيست.

چهارم - ارکان کعبه است که حضرت صادق عليه السلام فرمود:

الرکن اليمانى بابنا الذى ندخل منه الجنة.

يعنى رکن يمانى درى است که ما از آن در داخل بهشت مى شويم ونيز در خبر است که: هر زمانى باريدن باران از جانب رکن يمانى باشد، فراوانى نعمت در يمن حاصل شود؛ واگر از طرف رکن شامى باشد، در شامات نعمت فراوان شود؛ وهرگاه تمام خانه را فرو گيرد در همه نواحى وشهرها نعمت بسيار، ومردم به خوشى زندگانى کنند.

چاه زمزم وشرح آنکه از معجزات اسمعيل وشفاء است

پنجم - چاه زمزم است که در زمينى که هيچ آب نبوده ونيست ظاهر شدن اين چشمه نعمت بزرگى است از فضل خدا، که معجزه وکرامتيست از اسمعيل عليه السلام.

که در زمانى که ابراهيم عليه السلام اسمعيل را با هاجر به دستور خداوند در اين بيابان لم يزرع رها کرد ورفت، هاجر تنها ماند واسمعيل تشنه شد، در اين حال مضطرب شد وفرياد وزارى کنان به کوه صفا شد تا بلکه آبى بيابد، يا فريادرسى پيدا کند، از طرف کوه مروه سرابى به نظر او رسيد، از صفا به مروه روانه شد، چون به مروه رسيد آبى نديد، واز کوه صفا سرابى به نظر او آمد، باز به کوه صفا شد؛ وبه همين حالت مى رفت وباز مى گشت؛ چون هفت شوط تمام شد وسعى صفا ومروه را به جاى آورد ونظر کرد ديد اسمعيل از شدت تشنگى پاشنه ى پاى خود را بر زمين سائيده وچشمه ى آبى از جاى پاشنه ى او ظاهر شده وآب از زمين مى جوشد؛ هاجر فورا خود را رسانيد وريگها را به اطراف جمع نمود وگفت: زمزم، يعنى: اى آب بايست وجمع باش؛ از اين جهت نام آن زمزم شد.

وروايت شده که: انه من روى من ماء زمزم احدث له به شفاء وصرف عنه داء.

يعنى هر که از آب زمزم بياشامد، شفائى در او حاصل شود ودردى از او زايل گردد.

ششم - حجر اسمعيل؛ که بر طبق اخبار وتجربه، در آن دعا مستجابست.

هفتم - آنکه براى حج وعمره در آن اجتماع مردم شود، وآن سبب ابهت وعظمت دين حق گردد.

هشتم - آنکه هر که داخل حرم شد ايمنست؛ که در همين آيه فرمايد: (ومن دخله کان آمنا).

ودر معنى آيه سه قول است.

1- آنکه مابين عرب رسم بود که احترام اين خانه را حفظ کنند، وهرکه پناهنده به آن گرديد متعرض او نشوند واگر عداوتى هم با او داشته باشند، دست از اذيت او بردارند؛ واين حکم را اسلام تصويب وتأکيد فرمود.

2- آنکه هر که پناه به اين خانه برد، اگرچه شرعا مستحق حد يا قتل باشد، کسى حق اجراء حد بر او ندارد تا آنکه از حرم خارج شود، وبر طبق اين معنى اخبارى رسيده است؛ ولى اجماع بر خلاف اين قول ثابت شده، که در حرم هم اجراء حد بر مستحق آن مى شود.

3- آنکه هر که با معرفت واداء واجبات داخل اين مکان شود، در آخرت از عذاب ايمنست.

اصل - وقلت (انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت ويطهرکم تطهيرا).

ترجمه - ودرباره ى اهل بيت پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم آيه ى تطهير را فرستادى وفرمودى: خداوند اراده اش تعلق گرفته که برطرف کند از شما نقص وپليدى را، وپاک وپاکيزه گرداند شما را به پاکى تمام.

اعتقاد به پاکى پيغمبر وائمه ومعصوم بودن ايشان به حکم آيه تطهير

وظيفه سيزدهم - اعتقاد به پاکى پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم وائمه (عليهم السلام) ومعصوميت ايشان به حکم آيه ى تطهير، همه مفسرين وعلماء اهل سنت متفقند که: اين آيه ى تطهير درباره ى پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم وعلى وفاطمه وحسن وحسين عليه السلام نازل شده، وروايات کثيره از طرق عامه وخاصه بر طبق اين معنى رسيده، و(مسند احمد بن حنبل به چند طريق، ودر جمع بين صحاح سته؛ ودر صحيح ابى داود، وصحيح مسلم به طرق متعدده براى اين مطلب روايت مى نمايند.

وابن حجر - که از بزرگان اهل سنت است - در کتاب صواعق گويد که: اکثر مفسرين عامه برآنند که: اين آيه در شأن على وفاطمه وحسنين (عليهم السلام) مى باشد.

وابو سعيد خدرى، وانس بن مالک، وواثلة بن اسقع، وعايشه وام سلمه روايت مى کنند که: اين آيه مختص به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم وعلى وفاطمه وحسنين عليهم السلام مى باشد.

ام سلمه گويد: روزى فاطمه صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد؛ وحريره اى آورده بود؛ حضرت فرمود: نورديده ام، برو وعلى وحسنين را به نزد من دعوت کن، وقتى حاضر شدند، از آن حريره ميل نمودند، پس از آن پيغمبر صلى الله عليه وآله وسلم کسائى را که از خيبر داشت، بر ايشان پوشانيد، دامن آن را زير پا نهاد، ودست بلند نموده؛ گفت: أللهم ان لکل نبى أهل بيت، وهؤلاء أهل بيتى، فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا.

يعنى - خدايا براى هر پيغمبرى خانواده اى قرار دادى، واينان خانواده ى منند، پس رجس وپليدى، وصفات وافعال بد را از ايشان سلب نما: وايشان را پاک وپاکيزه فرما، در حال جبرئيل نازل شده، آيه ى تطهير را درباره ى ايشان آورد. پس من پيش رفتم وگفتم: يا رسول الله آيا من از اهل بيت شما نيستم؟ فرمود: انک على خير، وانما هؤلاء أهل بيتى، يعنى عاقبت تو به خير است؛ ولى اهل بيت من منحصر در اين چهار نفر است.

واز جابر انصارى؛ وعايشه هم به همين کيفيت نقل شده است.

رد قول عکرمه که گويد آيه تطهير درباره زنان پيغمبر است وسه جواب

ولى فقط عکرمه گويد که: اين آيه درباره ى زنان پيغمبر است، براى آنکه آيات قبل آن درباره ى زنان پيغمبر مى باشد وما سه جواب از استدلال او مى دهيم.

اول: آنکه اين کلام از اجتهاد عکرمه است، که قياس بر آيات سابقه ى آن نموده، وروايتى در اين باب نقل ننموده.

دوم: آنکه ضماير مذکر که در آيه مى باشد، دليل است که اين آيه اى درباره ى زنان نيست.

سوم: آنکه عکرمه ازاهل حق وامامى نيست. که زراره روايت کند: که حضرت صادق عليه السلام فرمود که: حضرت باقر عليه السلام فرموده است که: اگر در حال مرگ من به بالين عکرمه بودم؛ به نفع او بود. از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: چه نفعى عايد او مى شد؟ فرمود: اگر پدرم حاضر بود، حرف حق را به او تلقين مى نمود.