تقوا در گفتار امام زمان عليه السلام

سيد حسين حسيني

- ۲ -


گفتار دوم

بسم الله الرحمن الرحيم

صحبت ما در مورد اين بود که به خاطر علاقمندي زيادي که آقايان - الحمد لله - به ساحت مقدس امام عصر - ارواحنا فداه - دارند، مي خواهند بدانند شخصيت ايشان واعمال وکردار وگفتار ايشان چيست تا خود را به رنگ آن محبوب در بياوريم. قرار شد درباره فرمايشات آن حضرت صحبت کنيم. براي اين کار يکي از توقيعات آن حضرت را که نوزدهمين توقيع در بحار الانوار علامه مجلسي است، ديشب آغاز کرديم. اين توقيع نامه مختصري است در حدود يک صفحه وچند خط از اين کتاب که حضرت براي عثمان بن سعيد ومحمد بن عثمان نايب اول ودوم که پدر وپسر هستند نوشته اند. در اين نامه در پاسخ به سوال عثمان بن سعيد وفرزندش که در مورد مناظره کسي به نام مختار با شخصي ديگر راجع به امامت پرسيده بودند، حضرت جملاتي دارند که قسمت اول آنها را ديشب خوانديم وترجمه کرديم وقسمت دوم آن جملات اين است. حضرت مي فرمايد: چگونه اين مردم در فتنه سقوط مي کنند ودر حيرت وضلالت رفت وآمد مي کنند؟! چگونه اين مردم به طرف راست وبه طرف چپ متمايل مي شوند ومستقيم حرکت نمي کنند؟! آيا مردم از دين خودشان دست برداشته اند؟! يا در مورد مسائل دين به شک وترديد افتاده اند؟! يا با حق به عناد پرداخته اند؟! ويا آنچه را در روايات راستين واخبار صحيح آمده نمي دانند؟! همه اينها راجع به امامت است. چون مختار با يک نفر مناظره کرده بود که او مي گفته امام حسن عسکري - عليه السلام - جانشيني غير از جعفر بن علي ندارد، يعني جانشيني غير از برادرش - جعفر کذاب - ندارد وفرزند ندارد. وحضرت دارند اينها را جواب مي دهند. در ادامه مي فرمايند: يا اين اخبار را مردم بلد بوده اند اما فراموش کرده اند؟! مطلبي که خيلي حرف دارد از اينجا به بعد است: اما تعلمون - همه اش را عربي نخواندم که عزيزان من خسته نشوند - اما تعلمون ان الارض لا تخلو من حجه. چطور مي شود امام حسن عسکري جانشيني غير از جعفر نداشته باشد؟! آيا نمي دانيد زمين خالي از حجت نمي شود؟! اما ظاهرا واما مغمورا: يا اين حجت ظاهر است ودر دسترش مردم است، يا اينکه مغمور وپوشيده است ودر دسترس مردم نيست. چطور مي شود زمين خالي از حجت بماند؟! او لم يعلموا انتظام ائمتهم بعد نبيهم - صلي الله عليه وآله - واحدا بعد واحد: آيا نمي دانند که بعد از پيغمبر، ائمه يکي پس از ديگري آمدند وزندگي کردند ورهبري کردند وراهنمايي کردند وهدايت کردند ورفتند، الي ان افضي الامر بامر الله عز وجل الي الماضي - يعني الحسن بن علي - صلوات الله عليه: تا اينکه به امر خدا کار امامت نوبتش رسيد به ماضي. ماضي يعني کسي که در گذشته، که منظور پدرشان است، يعني امام حسن عسکري - عليه السلام. فقام مقام آبائه - عليهم السلام: پس امام حسن عسکري جانشين پدرانش شد. يهدي الي الحق والي طريق مستقيم: که به سوي حق وبه راه راست هدايت مي کرد. آيا مردم اينها را نمي دانند؟! بعد در اينجا امام زمان - صلوات الله عليه - يک مقداري در عنوان جملاتي از پدرشان صحبت مي کنند. من اينها را مي خوانم وترجمه مي کنم، ولي توضيح نمي دهم. چون بحث ما بحث امامت نيست، بحث ما بحث به دست آوردن نمونه زندگي وگفتارهاي آن امام معصوم است. براي اينکه ما خيلي به ايشان اظهار علاقه مي کنيم، خواستيم ببينيم امام ما چه جوري زندگي مي کند وچه سخناني دارد وزندگي ما با ايشان چقدر تطبيق مي کند وچند در صد از زندگي ما وزيست ما با ايشان منطبق است، که بقيه اش را سعي کنيم که منطبق کنيم واگر اشتباه مي کنيم، اشتباهات خودمان را جبران کنيم. مي فرمايد: کان نورا ساطعا وقمرا زاهرا: امام حسن عسکري نوري بود ساطع وماهي بود درخشان. اختار الله عز وجل له ما عنده: خداوند براي او انتخاب کرد ارتحال به عالم بقا را. فمضي علي منهاج آبائه - عليهم السلام - حذو النعل بالنعل. هيچ بار امام حسن عسکري - عليه السلام - فراتر از پدرانش نرفت ومثل پدرانش عمل کرد. حذو النعل بالنعل را اگر بخواهيم ترجمه اصطلاح به اصطلاح بکنيم، مي شود: مو به مو. يعني حضرت درگذشت در حالي که مو به مو همان طور که پدرانش حرکت کرده بودند، حرکت کرد وغير از آن راه ديگري نرفت. علي عهد عهده ووصيه اوصي بها الي وصي ستره الله عز وجل بامره الي غايه: ايشان درگذشت در حالتي که عهدي را بسته بود وبه وصيي که خدا او را - که منظور خود ايشان هستند - مستور وپنهان کرده بود، وصيت فرموده بود. واخفي مکانه بمشيته: وخدا مکان اين وصي آخر را به مشيت خود مخفي داشت. للقضاء الثابت والقدر النافذ: اين به خاطر قضا وقدري بود، تقديري بود، حکمي بود. قضا يعني حکم. قدر يعني تقدير، اندازه گيري. يعني اين موضوع به خاطر حکمي بود که خدا از سابق، از قبل از خلقت وآفرينش آدم حکم کرده بود.

وفينا موضعه: در ماست، در ميان ماست جاي قضا وقدر خدا (يا مامت وولايت). يعني خدا قضا وقدر خود را در ميان ما انجام داده واز مجراي ما قضا وقدر خود را در عالم پخش کرده. ولنا فضله: وفضل قضا وقدر (يا فضيلت امامت وولايت) براي ماست. فضيلتش براي ماست، يعني ما کليد ومفتاح قضا وقدر خدا هستيم. البته عرض کردم ديشب هم، چون بحث ما در ولايت وامامت تکويني نيست، خيلي براي اينها توضيح نمي دهيم. بعد مي فرمايد: خدا اگر اذن بدهد در آن چيزي که منع کرده است ومانع را برطرف کند از حکمش، لاراهم الحق ظاهرا باحسن حليه: خدا اگر اذن بدهد، او حق را ظاهر مي کند به بهترين زينت ها. حضرت در اينجا به طور کتابي وبه صورت اشاره به غايب صحبت مي کنند ومقصود از ضماير غايب خودشان هستند. مي فرمايد: اگر خدا بخواهد واراده بکند، او حق را ظاهر مي کند به بهترين زينت ها وابين دلاله: وبه بهترين وروشن ترين دلالتها واوضح علامه: وبا بهترين علامتها وعلمها روشن مي کند، ولابان عن نفسه وقام بحجته: وخود حجت خود را ظاهر مي کند وروشن مي کند حجت ودليل خود را. ولکن اقدار الله لا تغالب. يعني: ولکن کسي نمي تواند غالب بر قدرهاي خدا بشود وخدا يک چيزي را تقدير کند وکسي ديگر بيايد قدر خدا ر، تقدير خدا را، برگرداند. وارادته لا ترد: واراده خدا رد نمي شود. وتوفيقه لا يسبق: وتوفيق خدا چيزي است که مسبوق به سابقه نيست وبه اراده خودش توفيق مي دهد. در مجموع اين دو قسمت از توقيع که عرض کردم از جنبه بحث مورد نظر ما دو نکته مهمتر داشت. عرض کردم که موضوع صحبت ما در اين سه شب استفاده نکته هاي اخلاقي وتقوايي بود از کلمات وگفتارهاي امام عصر - ارواحنا فداه. چون حقيقتش اين است که ما در کار زندگي ودر کار تقوا ودر کار مراقبت، يکي از هزارتاش را نمي دانيم وبه يکي از صدتايش - بنده خودم را عرض مي کنم - عمل نمي کنيم. يکي از صدها تا هزار تا را نمي دانيم وبه آنهايي هم که مي دانيم عمل نمي کنيم. خيلي خوب مي دانيم، واعظ خوبي هستيم، خوب حرف مي زنيم، ولي موقعي که پاي عمل به ميان مي آيد، کميت همگيمان لنگ است. ولي: (وذکر فان الذکري تنفع المومنين).(9)

تذکر براي مومنين فايده دارد. اگر ما تذکر بدهيم ومجالس ذکرمان زياد شود... مجلس ذکر، نه ذکر درويشي که فقط ياهو بگوييم. آن هم اگر به طور صحيح باشد مجلس ذکر است، ولي اصل مجلس ذکر، آن است که تذکر دهنده باشد. شما هم همين کار را بکنيد. در مجلس حضرت ابي عبدالله الحسين مي آييد... خصوصا در ايام عاشورا که ايام خيلي خوبي است وروزهاي خيلي خوبي است وشبهاي خيلي خوبي است وخداوند به صدقه سر حضرت ابي عبدالله الحسين - عليه السلام - سفره هدايت خود را پهن کرده که در سر سفره کساني بنشينند واز اين سفره بهره ببرند واستفاده بکنند... شما وقتي تشريف مي آوريد در اين مجالس، با آمادگي وبا مهيا بودن روحي وباطني تشريف بياوريد وشرکت کنيد در مجلس که - ان شاء الله - خداوند زمينه هدايت ما را وراهنمايي ما را وتذکرات ما را فراهم کند. در اينجا دو نکته هست که مي شود رويش صحبت کرد وتذکر داد: نکته اول اين است که مي فرمايد که زمين خالي از حجت نمي شود، حجت يا ظاهر است يا باطن. از اين تعبيرات در روايات زياد داريم که زمين از حجت خالي نمي شود، چه ظاهر باشد چه باطن.(10)

کوتاهترين جمله اي که مي توانم بگويم، اين است که خود امام عصر - عليه السلام - در يکي از توقيعاتشان حجت باطن را که در زمان غيبت است، تشبيه کرده اند به آفتاب در پس ابر.(11)

شما مي بينيد آفتاب که در پس پرده ابر است نظام به هم نمي خورد فقط روشناييش کم است، اما روز هست، تابش خورشيد هست، با شب فرق دارد ولي روشناييش کمتر است، مردم همه آفتاب را نمي بينند. خيلي نقص دارد نبودن آفتاب، اما در هر حال روز است، شب نيست ونظام به هم نمي خورد. ولي همين آفتاب اگر نباشد وبه کلي از بين برود، نظام زمين، نظام کهکشان ونظام منظومه به هم مي خورد. اين تشبيهي است که خود امام عصر - عليه السلام - در يکي از توقيعاتشان دارند. اينکه مي فرمايد زمين خالي از حجت نيست، چون اگر حجت در روي زمين نباشد، يعني آفتاب در منظومه ما نيست. ودر علوم جديد در فيزيک ودر ساير علوم ثابت شده که هر کدام از منظومه ها را اگر قدري از جايش تکان بدهند، اين نظام به هم مي خورد. واين فاصله ها، اين نيروهاي گريز از مرکز، نيروي جاذبه وبقيه قوانين فيزيک که هست، مساله حرارت، مساله نور، همه اينها جوري تنظيم شده که يکي از اينها اگر کمي از جايش تکان بخورد، اين نظام به هم مي خورد. ولذا بايد خورشيد باشد تا زندگي ما وحيات ما به پا باشد. مساله وجود امام عصر - عليه السلام - هم همين طور است. اين يک نکته. نکته ديگري که خيلي مهم است است که مي فرمايد که امام حسن عسکري مو به مو دنبال راه وروشي را که ائمه پيشين داشتند گرفته وپيش رفته وهيچ از خط آنها تخطي نکرده. اين چه را مي خواهد به ما برساند؟ اين مي خواهد به ما برساند که مقصد يکي است، مبدا يکي است، هدف يکي است، راه يکي است، اما در مقطعهاي مختلف ائمه ما آمدند تا بشر را تذکر بدهند به همان راهي که يکي بيشتر نيست وآن سنت، سنت الهي است، سنتي است که خدا قرار داده وپيامبر عمل کرده وائمه هم دنبالش رفته اند. حضرت مي فرمايد که امام حسن عسکري حذوالنعل بالنعل دنبال آبائش وپدرانش رفته وبر همان سيره وسنتي که آنان داشتند عمل نموده ومانند آنان به وصي بعد از خود سفارش فرموده است. اين هم نکته اي است که خيلي بايد رويش حساس باشيم. يکي از مهمترين زيارات ومعتبرين زيارات، زيارت امين الله، است که باب ما تنبلها هم هست چون مختصر است!... عجيب زيارتي است. جنبه زيارتيش مختصر است وبقيه اش مناجات است. وهمين هم دليل بر اعتبارش است. براي اينکه در نوع زيارتهاي ما مساله توحيد ومساله ولايت به هم چسبيده است. لذا شما مثلا مي بينيد که در زيارت جامعه کبيره اولش شهادت به توحيد ونبوت دارد: اشهد ان لا اله الا الله. واشهد ان محمدا عبده ورسوله. بعد روايت دارد که امام هادي - عليه السلام - مي فرمايد: قدم به قدم که بر مي داري به طرف زيارت هر کدام از ائمه، اول سي وچهار مرتبه، بعد سي وسه مرتبه، بعد هم سي وسه مرتبه تکبير مي گويي که تکميل بشود صد مرتبه تکبير. حالا اين صد مرتبه معنايش چيست وچه توجيهي دارد - ان شاء الله - در زيارت عاشورا عرض خواهيم کرد که خيلي نکته هاي جالب وحساسي دارد.... بعد مي آييم در ولايت: السلام عليکم يا اهل بيت النبوه وموضع الرساله ومختلف الملائکه.... توحيد وولايت معمولا به هم متصل اند. يکي از جنبه هاي اعتبار زيارت امين الله همين است که اول آدم درباند فرودگاه در زمينه ولايت حرکت مي کند، با امامت وولايت حرکت مي کند، حرکت مي کند... وآن قدر جملات زيارت امين الله قوي است که بلا فاصله اوج مي گيرد وبه فضاي لا يتناهاي توحيد وارد مي شود ومي رود بالا. واين براي من عجيب است. در ميان زيارات هيچ زيارتي نسبت به ائمه - چون امين الله يکي از زيارتهاي جامعه است - به اندازه زيارت امين الله انسان را هر چه زودتر از باند زميني فرودگاه زمينه ولايت به فضاي لا يتناهاي اوج توحيد حرکت نمي دهد. خيلي عجيب است! مثل هواپيمايي است که يک قدري روي زمين حرکت مي کند، سرعت که مي گيرد، اوج که مي گيرد، عجيب حرکت درباندش کم است وکوتاه، به خاطر اينکه خيلي قوي است. اين زيارت هم حرکت را در همان اولين جملات طوري قوي مي کند که انسان اوج مي گيرد. آن وقت در زيارت امين الله که چند جمله بيشتر نيست وبقيه اش مناجات است، مي خوانيم که: اشهد انک جاهدت في الله حق جهاده وعملت بکتابه واتبعت سنن نبيه - صلي الله عليه وآله: گواهي مي دهم، شهادت مي دهم که اي امامي که مخاطب من هستي - همه ائمه - مجاهدت کردي در راه خدا حق مجاهده اي که داشته وتو مي توانستي انجام بدهي، وبه کتابش عمل کردي، واز سنت پيغمبر او - صلي الله عليه وآله - پيروي کردي. پس در اين زيارت، اين به عنوان عاليترين وبالاترين فضيلت عالم ولايت، براي پرچمدار عالم ولايت - مثلا حضرت علي بن موسي الرضا - مطرح مي شود که پيروي از سنت پيغمبر کرده است. ودر اين توقيع هم امام عصر - عليه السلام - با جملات جمعي وکوتاه وسازنده وپر محتوا در مورد پدرش امام حسن عسکري - عليه السلام - مي فرمايد که: پيروي پدرانش کرده است حذوالنعل بالنعل. يعني همين که: عملت بکتابه واتبعت سنن نبيه - صلي الله عليه وآله. بعد در آنجا، در زيارت امين الله، اوج مي گيريم: اللهم فاجعل نفسي مطمئنه بقدرک راضيه بقضائک.... اللهم ان قلوب المخبتين اليک والهه.... که خيلي چيزهاي جالبي دارد ووقت توضيحش ماه رمضان است که خيلي آدم تلطيف مي شود براي مسائل توحيدي وولايي.... در آنجا فضيلت حضرت علي بن موسي الرضا اين است. ودر اينجا هم امام عصر براي پدرشان همين فضيلت را معين مي کنند.

اينکه: عملت بکتابه واتبعت سنن نبيه صلي الله عليه وآله، اين عاليترين فضيلت اخلاقي است. بالاترين فضيلت براي کسي اين است که در مقابل مولاي خودش پيرو وتابع باشد، پيرو وتابع. ومعناي عبد هم همين است. مي دانيد چرا کاري که انسان در مقابل خدا انجام مي دهد مي گويند عبادت؟ عبادت يعني تسليم بلا قيد وشرط، تسليم بلا قيد وشرط. هيچ قيد وشرطي اين تسليم ندارد. البته آدم بايد اول مولويت مولايش را احراز بکند برايش ثابت بشود، بعد تسليم بلا قيد وشرط بشود. واين تسليم مطلق وبلا قيد وشرط فقط در مقابل امام معصوم هست وپيغمبر وخدا وبس. اين تسليم فقط در مقابل اينها بايد باشد، ولي ما در زندگي معمولي خودمان خيلي تسليم بلا قيد وشرط داريم. معمولا در امور ظاهري بيشتر تسليم بلا قيد وشرط داريم تا در امور اخلاقي وباطني ومعنوي. شما به يک مجلسي مي رويد، مجلس عروسي... در اينجا روي سخنم با خانمها بيشتر است تا آقايان، آقايان هم هستند کم وبيش... کجا مي خواهيم برويم؟ مجلس عروسي. بايد آنجا لباس نو آدم بپوشد، لباس خوب بايد بپوشد. نه! اين لباسم را ديده اند، يک بار ديده شده. بايد يک لباسي بپوشم که در آن مجلس کسي نديده باشد. گفته مي شود: بابا آن مجلس 500 نفر هستند! دو نفرشان ديده اند! جواب مي دهد: باشد! من نمي توانم اين را بپوشم. چون همان دو نفر هم لباس مرا ديده اند، ديگر نمي توانم بپوشم.... خيلي تابع بلا قيد وشرط! اين تقليد از کيست؟ از کجاست؟... الان مي دانيد همه چيز ما ژورنال دارد، همه چيز ما بوردا دارد. همه چيز ما الگو دارد. حتي ژورنال هست براي آشپزخانه مان که آشپزخانه مان را چطوري درست کنيم. تقليد است ديگر.... بابا کي اين را گفته؟! يک روز شلوار گشارد، يک روز شلوار تنگ، يک روز کوتاه، يک روز بلند، يک روز نمي دانم پيراهن چطور، يک روز پيراهن... هيچ هم نمي گوييم چرا. هر دامادي مي خواهد برود سلماني موهاي سرش را اصلاح کند، بايد اين مدل بزند. هيچ نمي پرسد: چرا اين جوري؟ چرا اين مدلي؟ مي گويند: الان مد است که قيصري بزنيم، نمي دانم چي بزنيم. هيچ نمي پرسيم. تقليد است. اما تنها جايي که تقليد مطلق وبلا قيد وشرط بايد باشد، تقليد از امام معصوم است، چون گناه نمي کند، چون اشتباه نمي کند، در سه جهت عصمت دارد وهيچ اشتباهي در کارش نيست. ولذا بزرگترين فضيلت براي يک بنده اين است که تابع وپيرو مولايش باشد. فقيه را وقتي امام صادق - عليه السلام - مي خواهد تعريف کند چه مي فرمايد؟... وقتي شما از کسي تقليد مي کنيد، يعني قلاده خودتان را به گردن او مي اندازيد، در حقيقت سنگيني کارتان را به گردن او مي اندازيد تا او سنگيني کارتان را بکشد. تقليد يعني اين، يعني قلاده به گردن کسي انداختن. (البته درستش قلاده بدون تشديد وبه کسر قاف است. قلده القلاده يعني قلاده را بر گردن او انداخت. (وتقليد شرطش اين است. پنج شرط دارد تا از کسي انسان تقليد کند. اولش اين است که عميق در دين باشد، ولي کافي نيست. بعد از اينکه عميق در دين بود، يعني اسلام شناس بود به تمام معنا - يعني اسلام را از مجراي صحيح خودش شناخته بود - بايد چهار شرط ديگر داشته باشد، چنانکه مي فرمايد: فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه. بايد صيانت نفس داشته باشد، آدم سالمي باشد، روحش ونفسش پاک باشد وسلامت نفس داشته باشد. حافظا لدينه، مخالفا علي هواه، مطيعا لامر مولاه.(12)

بايد حافظ ونگهبان دينش باشد ومخالف با هواي نفسش باشد واطاعت از مولاي خودش وارباب خودش بکند. بالاترين نشانه فضيلت انسان اين است که اطاعت از مولاي خودش داشته باشد. شما ببينيد وقتي ما مي خواهيم امام رضا - عليه السلام - را در کوتاهترين ملات بشناسيم، بايد جملاتي باشد که مجموع ابعاد شخصيت اين امام معصوم را که مزور شماست وشما زائرش هستيد مشخص کند، وزيارت امين الله بايد در اين چند جمله همه ابعاد شخصيت امام رضا - عليه السلام - را مشخص کند:

اشهد انک جاهدت في الله حق جهاده وعملت بکتابه واتبعت سنن نبيه صلي الله عليه وآله. دو جمله قبليش هم: السلام عليک يا امين الله في ارضه وحجته علي عباده. روي هم مي شود پنج جمله. اين پنج جمله همه ابعاد شخصيت امام رضا را بايد روشن کند. ويکي از بزرگترين ابعاد شخصيتشان همين است که: واتبعت سنن نبيه صلي الله عليه وآله. لذا بايد ما سعي کنيم بنده باشيم، سعي کنيم حذوالنعل بالنعل دنبال آنها باشيم. بايد سعي کنيم رنگ بندگي بگيريم. بايد سعي کنيم دنباله رو اينها باشيم... آقا نمي پسندند، خوب نپسندند! با همه عزيزان صحبت مي خواهم بکنم، پدران، مادران، آقاياني که تازه تشکيل زندگي داده اند و- ان شاء الله - در آينده اولاد دار مي شوند، وبراي جوانها، دختر وپسر: بايد روش ما اين باشد که خودمان راهي به ائمه نزديک کنيم وتا بتوانيم از آنها پيروي کنيم. براي پدران وبراي مادران ملاکي که در خانه پياده مي کنيم ورويش بايد تاکيد کنيم، گفتار خدا وپيغمبر است. البته خدا وپيغمبر راجع به رنگ قالي ما، نحوه پرده ما، تعداد چراغهاي ما، نمي دانم لباس ما، شکل ظاهري لباس ما، خيلي سخت نگرفته اند. لباس شما چه رنگ باشد، چطور باشد، راجع به اينها تاکيد نکرده اند وايستادگي نکرده اند، ولي ما بايد سعي کنيم که شکل زندگيمان را با زندگي ائمه - صلوات الله عليهم اجمعين - تطبيق بدهيم. امام زمان - عليه السلام - کي نماز صبح مي خواند؟! نماز صبح لب طلايي مي خواند؟! براي شماها که نماز صبح مي خوانيد مي گويم. نماز صبح لب طلايي يعني آفتاب مي آيد بالاي ديوار وزردي آفتاب مثل اين نعلبکي هاي لب طلايي که لبش طلاست پيدا مي شود. کدام يک از ائمه، در چه زمان، نماز صبح لب طلايي خوانده اند؟! ائمه چطوري نماز صبح مي خواندند؟! چرا ما اين قدر نسبت به نماز صبح بي قيديم؟! يک چيزي شنيده ايم که اگر آدم خوابش ببرد ونمازش قضا شود، چون خواب بوده گناه ندارد. خيلي خوب، ولي آيا اين بي اعتنايي نيست؟! شما در يک دانشکده اي دانشجو هستي. استاد شما يک چيزي را پنجاه مرتبه به شما مي گويد. شما مي گوييد: ببخشيد خوابم برده بود. آيا به شما نمي گويد: شما از بي اهميتي اين جوري هستيد؟! اگر آدم اهميت بدهد، اين جوري نمي شود. چند مرتبه شده از هواپيما عقب بماني در مسافرت؟! يا از قطار؟! يا از ماشين؟! يا هيچ، يا در حد هيچ. چرا؟ براي اينکه دلمان شور مي زند. به هواپيما خيلي اهميت مي دهيم. چرا نماز صبحمان بايد قضا بشود؟! چرا بايد نمازمان را آن موقع بخوانيم؟! چرا در اول وقت که مي توانيم، بدون اينکه يک وجه شرعي وبه اصطلاح يک عذر شرعي داشته باشيم، مي نشينيم گپ مي زنيم، اما نماز اول وقت نمي خوانيم؟! چرا؟! زندگي ائمه چه جوري بوده؟! اينها مسائلي است... هزاران مساله.... واقعا نحوه رفتار ما با جامعه ومردم طبق گفتار ائمه است؟! طبق روش ائمه است؟! اين کينه هايي که ما داريم، اين قهر وقهر کشي هايي که ما داريم، ائمه دارند؟! کدام معصوم داريم، کدام معصوم - که در مورد خانمها بايد حضرت زهرا را مثال بزنيم ودر مورد آقايان همه ائمه را - کدام معصوم با خانواده اش قهر کرده، سلام نکرده، حرف نزده، که ما از او ياد گرفته باشيم؟! کدام معصوم؟! واين مساله را اگر بخواهيم دقت کنيم - واتبعت سنن نبيه که حضرت اشاره مي کنند - همه شرايط وشروط زندگي ما را تشکيل مي دهد. يعني از صبح که از خواب پا مي شويم تا فردا صبح، نحوه برخورد ما، نحوه اسلام ما، نحوه غذاي ما، نحوه دست شستن ما، نحوه حمام رفتن ما، اوقات ناخن گرفتن ما، اوقات اصلاح ما، برخورد ما با پدر، برخورد ما با مادر، برخورد ما با استاد، برخورد ما با شاگرد، بر خورد ما با زن، برخورد ما با شوهر، برخورد ما با بچه، برخورد ما با خواهر وبرادر، رفتار ما با جامعه، نحوه رفتار ما با گناهکاران، رفتار ما با مشرکان، با افرادي که خارج از دين هستند، با مسلمانها، در موقع فروختن، در موقع خريداري کردن... شما نگاه کنيد کجايش مثل ائمه است؟!... اگر هست خوش به حالمان. بياييد در راه استفاده از نحوه گرفتار امام عصر - عليه السلام - در مسائل اخلاق، در چند روز، رسم ورسوم وتشريفات وتشکيلات ويک نفر بنشيند روي منبر صحبت کند وما هم مستمع باشيم، بعد مجلس تمام شد برويم و... همه اينها را بريزيم کنار ودر اين چند روز خودمان را در اختيار خدا بگذاريم، مهمان خدا بکنيم. سر سفره امام حسين نشسته ايم، بايد بهترين موائد آسماني ومعنوي را استفاده کنيم. شما خانمي که پشت پرده در آن اتاق نشسته ايد! بايد هر منبري که شما مي نشينيد وبعد از منبر، حجابت کيپ تر از قبل از منبر باشد، نمايشت براي نامحرم بعد از صحبت بايد کمتر از قبل از صحبت باشد، قربت وتقربت به خداوند بايد بعد از صحبت بيشتر از قبل از صحبت باشد. ما بايد اين جوري باشيم، از فرصتها استفاده کنيم. بايد پيروي از سنت پيغمبر وحضرت زهرا - سلام الله عليها - کنيم. پيغمبر جلوي اصحاب از ايشان مي پرسد: فاطمه جان! نور چشم من! قوت قلب من! بگو ببينم بهترين عمل براي يک زن چيست؟ مي فرمايد که: نه مردي او را ببيند، ونه او مردي را ببيند. تنها جايي که استثناست به دست آوردن علوم ديني است وتحصيل معارف ديني است، مسائل شرعي، عقايد، اخلاق. اين استثناست، والا بهترين چيز خود پوشيدن است وحفاظت خود. شما را به خدا آقايان وخانمها! چند در صد زندگي ما مطابق با خواسته ائمه وسنت ائمه است؟! مجالس ما، مجالس عروسي ما، مجالس عقد ما، چقدرش با سنت پيغمبر پيش مي رود؟!... بله، خيلي چيزها در آن موقع نبوده، قبول است، ولي اصول هم مشخص است، اصول معلوم است. آن خانمي که به خاطر شرکت در يک مجلس عروسي، نمازش قضا مي شود، آن خانمي که به خاطر شرکت در يک مجلس شوهرش را ناراضي مي کند، آن زني که به خاطر شرکت در يک مجلس عروسي ناخنش را به نامحرم نشان مي دهد در حالي که زينت کرده،.... اينها چيست؟! چطور مي شود اينها؟!... چقدر از راه ائمه دور مي افتيم؟!.... هر کدام از ما نام امام عصر - عليه السلام - که ميان مي آيد، حقيقتا احساس محبت ودوستي مي کنيم. همه ما در اين، ريا نداريم. در اينکه ما حضرت را دوست داريم واحساس محبت مي کنيم، ريا نداريم. ولي بايد خودمان را به آن حضرت نزديک کنيم، زنمان ومردمان. امام عصر - عليه السلام - در شبانه روز چقدر قرآن مي خواند؟! اين آقايان، اين خانمها، تازه ازدواج کرده ها، مجردها، غير مجردها، همه، در شبانه روز چقدر قرآن مي خوانيم؟! چقدر با قرآن آشنا هستيم؟! شما هيچ مي دانيد که در شبانه روز انسان يک مقداري قرآن بخواند، چقدر براي تلطيف وتنظيف روحيه اش موثر است؟! چقدر ما از قرآن عقب افتاده ايم! قرآن را ساده نمي توانيم بخوانيم. چرا؟ براي اينکه تمرين نکرده ايم. تصميم بگيريم هر روز بعد از نماز صبح، ده آيه، بيست آيه، يک صفحه قرآن بخوانيم. چرا همه را گذاشته ايم کنار؟!

هر چه صحبت مي کنيم، مي گويد: از پنج صبح، شش صبح مغازه هستم تا نه شب. بي خود مغازه هستي! کدام دين، کدام آيين گفته که ما عوض اينکه سه قسمت کنيم اوقاتمان را براي استراحت، براي عبادت، براي تجارت وکار، همه اوقاتمان را اختصاص دهيم به کار؟!... خدا هم برکتش را از ما مي گيرد. اين را بدانيد شما اگر معمولي کار کنيد، روزي هشت ساعت، روزي هفت ساعت، روزي شش ساعت، خدا به همان اندازه روزيتان را مي رساند. روزي پانزده ساعت مي روي در مغازه، يا تجارت خانه، يا دانشگاه، يا دندانسازي، يا هرچي، هر رشته اي که داريد... خوب، خدا برکتش را از ما مي گيرد، به همان اندازه روزي ما مي رسد. چرا تقسيم نمي کنيم؟! چرا وقتي را براي خودت قرار نمي دهي؟! همه اينها براي ديگران است! به خدا براي ديگران است! همه فعاليتهاي مادي که ما مي کنيم، براي ديگران است. براي خودت چقدر فعاليت مي کني؟! در سال چند دست لباس آدم مي پوشد، چقدر خوراک آدم لازم دارد، چقدر جا براي نشستن لازم دارد، اين براي خودمان است، بقيه اش همه براي وارث است، يا براي بچه هاست، يا نه، يک مقدارش براي بچه هاست، يک مقدار براي مردم. اينکه مي گويي: من بايد اتاق آبرومند داشته باشم و... اين يعني مردم. پس يک مقدار براي مردم است، يک مقدار براي بچه ها.

پس در حقيقت خودمان را به آب وآتش مي اندازيم براي ديگران. اما وقتي به خودمان مراجعه مي کنيم، لحظه اي که مرگ مي آيد، آن وقت مي گوييم: (رب ارجعون، لعلي اعمل صالحا فيما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها ومن ورائهم برزخ الي يوم يبعثون).(13)

تازه بيدار مي شويم ومي خواهيم جبران کنيم، ولي ديگر دير شده است.... من به اين جوانها مي گويم. يک دوستي داشتم اخيرا - اخيرا که مي گويم يعني دو سال پيش - تمام دوره هاي مقدماتيش تمام شد. مي خواست مطب داندانپزشکي باز کند در تهران. آمد منزل ما. گفتم: آقا جان يک نصيحت برايت دارم. تو در هر هفته که 7 روز است، اگر 9 روزش را از صبح ساعت 4 تا شب ساعت 12 کار کني، مشتري هست ومريض مي آيد. درست است؟ گفت: بله. گفتم: تو رفيق ودوست وآشنا زياد داري، متدين هم هستي، خيلي به سراغت مي آيند. به زودي همه وقتت پر مي شود. ولي زن وبچه هم داري، دين هم داري، متدين هستي، احتياج به معلومات مذهبي داري، وتو احتياج داري که همان طور که تو مي خواهي داندانهاي مردم را سرويس کني وتصحيح کني، عقايد خودت تصحيح شود واخلاق خودت تذکر داده شود. پس يک وقتي براي خودت بگذار.

چند ماه بعد که خودم رفتم براي اصلا دندانها، گفتم: چطور است؟ گفت: حرفي که گفتي به گوشم هست. پنج شنبه هايم را گذاشته ام بيايم تفسير. جمعه هايم را گذاشته ام براي زن وبچه ام وبه هيچ کس وقت نمي دهم. گفتم: حتي من هم که از نزديکترين دوستانت هستم، اگر وقت خواستم وقت نده. احتياج داري. همه اينها براي ديگران است. براي خودت آن چيزي است که همراه خودت مي بري. هيچي از اينهايي که ما داريم مال ما نيست. شما خيال مي کنيد اينهايي که ما داريم مال ماست؟! اگر مال ما بود، نمي توانستند از ما جدا کنند. خانه مال ما نيست. در سند اسم شما را نوشته اند. چهار روز ديگر پاک مي کنند به اسم يکي ديگر مي شود. اعتباري است. لباسها مال ماست؟! اگر مال ما بود، نمي توانستند از ما جدا کنند. مال ما نيست، از ما جدا مي کنند.... از لباس نزديکتر، چشم وابرو وصورت وقد وهيکل وزيبايي ومو واينها، هيچ کدام مال ما نيست. اگر اين موها مال ما بود، مثل من به سن من که مي رسيد موها نمي ريخت. اگر زيبايي مال ما بود، هيچ وقت اين زيبايي را از ما نمي گرفتند در سنين بالا. اگر چشمها مال ما بود، کرمها در عالم برزخ ودر عالم قبر نمي خوردند. اينها مال ما نيست واز ما مي گيرند. فقط يک چيز مال ماست. وان ليس للانسان الا ما سعي. اين لام لام ملکيت است. يعني: براي انسان نيست مگر کارش، کاري که کرده وقبلا فرستاده. (وان سعيه سوف يرى)(14) به زودي سعيش مجسم مي شود. نگاهها در آنجا متبلور ومتجسم مي شود، وصحبتها، خيالات، افکار.... عزيزان من! دوستان من! برادران من! خواهران من! فرصت به سرعت برق از دست ما مي رود وما بنده هستيم ومولاي ما امام زمان - صلوات الله عليه - زندگيش اين جوري که ماها زندگي مي کنيم نيست. ما محبت داريم. بحث ندارد. و- ان شاء الله - همين محبت در روز قيامت، در دنيا وبرزخ وآخرت، نجات دهنده ما خواهد بود، اما بياييم ودر اين مجالس رسم وتشريفات را کنار بگذاريم، بنايمان باشد بر پيروي از ساحت مقدس آن حضرت وآباء گراميش در به دست آوردن سننشان وعمل به سنتشان، همان طوري که به علي بن موسي الرضا خطاب مي کنيم که: شهادت مي دهم که تو پيروي از سنت پيغمبر کردي. فرصت گذشت. يک بخش ديگر از اين توقيع ماند که - ان شاء الله - فردا شب براي شما توضيح مي دهم. يک بار عرايضم را از اول به قول شما امروزي ها رويو مي کنم. عرض کردم يک اصل در روانشناسي هست به نام اصل محاکات. يعني آدم دلش مي خواهد که يک قهرماني براي خودش قرار بدهد وخودش را به شکل آن قهرمان در بياورد. خداوند بر اساس اين خاصيت ذاتي وفطري ما، براي ما چهارده قهرمان قرار داده که اين چهارده قهرمان را خودش ساخته وخودش هدايت کرده. واينها معصومين هستند، معصومين چهارده گانه. ما دلمان مي خواهد مثل آنها باشيم. محبوب حي وحاضر ما که هم جسما وهم روحا حي وحاضر است - اگر چه از چشمان ما پنهان است - وجود مقدس حضرت بقيه الله - روحي وارواح العالمين له الفداء - است. ايشان امام ماست وما دلمان مي خواهد که به شکل وبه رسم ايشان زندگي کنيم. براي به دست آوردن رسم وشکل زندگي ايشان، بايستي با گفتارها واعمال وکردار ايشان آشنا بشويم. به خاطر همين، در اين سه شب که مجلس اينجا بود، قرار گذاشتيم که با گفتارهاي ايشان آشنا شويم. يکي از توقيعات آن حضرت را که توقيعي بود به عثمان بن سعيد ومحمد بن عثمان پسرش، مورد بحث قرار داديم. دو قسمتش را ترجمه کرديم وصحبت کرديم. يک قسمتش که اخلاقيات بيشتر دارد مي ماند براي فردا شب. ما معمولمان اين است که روضه را از روي کتاب مي خوانيم. اين هم از کندي ذهنمان است. چون بلد نيستيم حفظ کنيم - فرض کنيد - واز روي کتاب محکمتر ومتقن تر است وباب ما تنبلهاست. من يک روايت از رواياتي را که راجع به حضرت ابي عبدالله الحسين - عليه السلام - است مختصر مي خوانم در فضيلت امام حسين ومعنا مي کنم. روايت از ريان بن شبيب است. ريان بن شبيب در زمان حضرت رضا - عليه السلام - زندگي مي کرده. ريان مي گويد: دخلت علي الرضا - عليه السلام - في اول يوم من المحرم: در روز اول محرم وارد منزل حضرت رضا شدم. فقال لي: يابن شبيب، ا صائم انت؟ فرمود: اي ريان بن شبيب، روزه هستي امروز؟ عرض کردم: نه. فرمود: امروز روزي است که در آن روز زکريا از خداي خودش پسر خواست وخدا هم دعاي او را مستجاب کرد وحضرت يحيي را به او داد ودر حالتي که مشغول نماز بود در محراب، ملائکه به امر خدا او را ندا دادند: (ان الله يبشرک بيحيى).(15)

پس کسي که امروز روزه بگيرد وسپس از خدا بخواهد، دعايي بکند، خدا دعاي او را مستجاب مي کند. سپس فرمود: اي ابن شبيب، محرم ماهي است که اهل جاهليت در گذشته اين ماه را محرم الحرام مي گفتند. زيرا که ظلم وجنگ را در آن به خاطر حرمت اين ماه حرام مي دانستند ونمي گذاشتند که کسي جنگ کند وظلم کند وکشت وکشتار کند. اما فما عرفت هذه الامه حرمه شهرها ولا حرمه نبيها - صلي الله عليه وآله: اما امت پيغمبر نه حرمت ماه را نگه داشتند ونه حرمت پيامبرشان را نگه داشتند. لقد قتلوا في هذا الشهر ذريته: ذريه پيغمبر را در ماه محرم به قتل رساندند وسبوا نساءه: زنانشان را به اسارت بردند. وانتهبوا ثقله: غارت کردند اساس او وخيمه هاي او را. فلا غفر الله لهم ذلک ابدا: خدا هرگز گناهشان را نبخشد! يابن شبيب، ان کنت باکيا لشي ء فابک للحسين بن علي بن ابي طالب - عليه السلام: اگر مي خواهي براي چيزي اشک بريزي، براي حسين بن علي اشک بريز. چرا؟ فانه ذبح کما يذبح الکبش: زيرا حسين را مانند گوسفندي که سر مي بريدند، سر بريدند. وقتل معه من اهل بيته ثمانيه عشر رجلا ما لهم في الارض شبيهون:(16)

وبا او هجده مرد از خانواده اش که در دنيا نظيري بر ايشان نبود کشته شدند وجسمشان پاره پاره شد....