اگر ما امامان معصوم - نبوديم خداوند شناخته نميشد.
از آن چه گفته شد، چنين به دست ميآيد که خداوند، اين خاندان پاک
ومعصوم را به ما ميشناساند وآنان هم خداوند را به ما ميشناسانند.
(به طوري که در عالم ارواح
واجساد، هيچ فرشتهِ مقرّب، پيامبر مرسل، راستگو، شهيد، دانا،
نادان، پست، فاضل، مؤمن صالح، بدکار ناشايست، ظالم ستمگر، شيطان
خبيث ونه مردمي که حدّ اعتدال اوصاف را دارند ودانا وحاضرند، باقي
نمانده است.مگر اين که خداوند، عظمت مقام ومنزلت شما را به ايشان
شناسانده است: (... والاّ عرّفهم جلاله امرکم وعِظَم خَطَرِکم).(1)
آري تو حجت آشکار خدا هستي: (حجّه
الله الّتي لا تخفي)(2)
بذر معرفت تو را، خالق هستي کاشته است، ولي صد افسوس که دستان پليد
وشيطانهاي اِنسي وجنّي، مسير کاشت وبرداشت اين بذر معرفت را رصد
کرده وپيوسته (رشد) آن را صدّ ومانع شدهاند.
عدّهاي پس از يقين واطمينان به حقيقتها، از روي ظلم وبرتري جويي،
دست به انکار وستيز با آن ميزنند:
(وجَحَدُوا
بها واستَيقَنتها انفسهم ظلما وعلوا).(3)
امام صادق (عليه السلام)، در حديثي ضمن بر شمردن اقسام پنج گانه
کفر، يکي از اقسام آن را (کفر جحود) مينامد، ويکي از شعبههاي
جحود را اين گونه بيان ميفرمايد:
(هو ان يجحد الجاحد وهو يعلم
انّه حق قد استقر عنده وقد قال الله عزّ وجلّ (وجحدوا
بها واستيقنتها انفسهم ظلما وعلواً؛)؛(4)
آن، عبارت است از چيزي که انسان آن را انکار کند در حالي که
ميداند (حقّ) است ونزد او ثابت است..).
در روايتي ديگر امام صادق (عليه السلام)، بيان ميفرمايد:
چگونه علماي يهود از حق چشمپوشي
کردند، در حالي که آنان، به واقع وحق، علم داشتند آنان، از روي
تورات وانجيل به دست آورده بودند که آستانهِ بعثت رسول اکرم است
واز ويژگيهاي او، به خوبي آگاه بودند، همان گونه که فرزندان خود
را ميشناختند. (الذين آتيناهم الکتاب
يعرفونه کما يعرفون ابنائهم)(5)
وازصفات آن حضرت وياران او وبعثت ومهاجرتاش آگاهي داشتند: (محمد
رسول الله والذين معه اشداء علي الکفار رحماء بينهم تريهم رکعاً
سجداً يبتغون فضلاً من الله ورضواناً سيماهم في وجوههم من اثر
السجود ذالِکَ ِّمثلهم في التورات ومثلهم في الاًنجيل).(6)
محمد، فرستادهِ خداست وهمراهاناش بر کافران، دل سخت وبا شدّت
هستند وبا هم مهربان. آنان را در حال رکوع وسجود بنگري که فضل
ورحمت خدا وخشنودي او را به دعا ميطلبند، بر رخسارشان از اثر
سجده، نشانها پديدار است. اين، در کتاب تورات وانجيل است که مثل
حالشان..).
آن حضرت در ادامهِ حديث ميفرمايند:
(پس از زماني که خداوند نبي اکرم
(صلى الله عليه وآله وسلم) را مبعوث فرمودند، اهل کتاب، او را
شناختند همان گونه که در قرآن آمده است: (فلّما
جاءهم ما عرفوا کفروا به)(7)
او را شناختند واز حقيقت چشم پوشانيده وکفر ورزيدند. اين اهل کتاب،
همانهايي بودند که قبل از بعثت حضرتاش؛ عرب را خطاب ميکردند که
آستانهِ ظهور وبعثت پيامبر است واو در مکّه خروج خواهد کرد وبه
مدينه هجرت ميکند واو آخرين پيامبر الهي است وبرترين آنان... ورجز
سر ميدادند که ما، در رکاب او وبه همراه او با شما جنگ خواهيم
کرد، ولي آن گاه که او، مبعوث گرديد وتمامي خصوصيات وويژگيها را
در وي آشکارا يافتند، شعلههاي حسد آنان شراره زد ودر کفر،
معرفتهاي خود را سوزانيدند. همان گونه که در قرآن چنين آمده: (وکانوا
من قبل يستفتحون علي الذين کفروا فلّما جاءهم ما عرفوا کفروا به).(8)،(9)
مباد آن روزي که ما هم از تبار آنان باشيم وبا رجزها، دل خوش کنيم
وخود را در زمرهِ مهدي باوران ومهدي ياوران آن عزيز سفر کرده
بدانيم، ونالهها سر دهيم که (اگر بيايي، در رکابات جان وسر
ميدهيم)، ولي آمادگيهاي لازم را فراهم نياورده باشيم.
قرآن، اينگونه جريان تاريخي يهود وعالمان آن را به ياد ميآورد
وتحليل ميکند وبدين سان مسلمانان را (سير) و(نظر) ميدهد تا در
فضاي موجود، با ملاک ومعيارهاي درست، فراسوي خود را دريابيم واسير
دشمنان ديرينه نگشته، فريب آنان را نخوريم، وحدّاقل، احتمال اين را
بدهيم که صهيونيسم که در قالب (يهودي - مسيحي) جريان يافته است، با
علم وآگاهي، در آستانهِ ظهور حضرت مهدي (عجل الله فرجه) به تکاپو
افتاده است وتهاجم گستردهِ خود را، به عنوان (اقدامي پيشگيرانه)
آغازکرده است. از اين رو، ماشين جنگي صهيونيسم، يعني امريکا، بر
خلاف راهبردهاي پيشين خود، به شيوهِ مستقيم وبيمهابا، وارد عرصه
گرديده وبا شتاب وبا صراحت وصلابت، براي رسيدن به اهداف خود
ميتازد.
ونعتک ببعضِ نعوت التي انت اهلها وفَوقَها
وتو را متصف کرد به بعض صفاتات که توشايستهي آني وبايستهِ فوق
آن.
اي آقا وسرور من: چه گونه ميتوان به قلّههاي معرفت تو دست يافت؟
راهي نيست مگر آن که اين سان سرود عرفاني خود را زمزمه سر دهم:
(مَوالِيّ لا اُحصي ثَنائکُم ولا
ابلُغُ مِنَ المَدحِ کُنهَکُم ومِنَ الوَصفِ قَدرَکُم)؛(10)
اي سرورانام! من توانايي ستايش شما را ندارم).هم چنانکه ستايش
خداوند نيز امکان ندارد.
رسول خدا نقل ميفرمايند:
(سُبحانَک لا احصي ثَنائي عَلَيک
انتَ کَما اثَنيتَ علي نفسکَ)؛(11)
منزّه هستي تو اي خداوند ومن از ستايش تو ناتوانام تو آن چنان
هستي که خود خويشتن را ستودهاي.
امامان را نميتوان وصف کرد؛ زيرا، آنان مظاهر صفات واسماي خداوند
هستند وبراي غير ائمه، شناختن کمالات وفضايل ايشان ممکن نيست.
پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز فرمود:
(اي علي! جز من وتو کسي ديگر خدا
را نشناخته است وجز خداوند وتو، کسي ديگر مرا نشناخته است وجز خدا
ومن، کسي ديگر، تو را نشناخته است).(12)
ومعناي جملهِ (ولا ابلُغُ مِنَ المَدحِ کُنهَکُم ومِنَ الوَصفِ
قَدرَکُم)
نيز چنين است؛ يعني، من به عمق
ستايش شما نميرسم ونميتوانم منزلت شما را آن طور که شايسته است،
توصيف کنم).(13)
حضرت رضا (عليه السلام) در وصف امامان بر حقّ چنين ميفرمايد:
(... امام، يگانهِ زمان خود است؛ کسي به رتبهِ او نتواند رسيد؛ هيچ
دانشمند با او برابر نباشد؛ جايگزين ندارد؛ مانند ونظير ندارد؛ به
تمام فضيلتها مخصوص است، بيآن که خود او در طلباش کوشيده باشد
وبه دست آورده باشد، بلکه امتيازي است که خدا از فضل وبخشش به او
عنايت فرموده است.
چهکسياستکه بتواند امامرا بشناسد يا انتخابامام براي او ممکن
باشد؟هيهات: در اين جا خردها گم گشته، خويشتندارها بيراهه
رفتهاند، عقلها سرگرداناند، ديدهها بينورند، بزرگان کوچک
شدهاند حکيمان متحيّرند، خردمندان کوتاه فکرند، خطيبان
درماندهاند، انديشهوران ناداناند، شعرا واماندهاند، اديبان
ناتواناند، سخنوران در ماندهاند ونتوانند يکي از شئون وفضايل
امام را توصيف کنند. همگي به عجز وناتواني معترفاند.
چه گونه ممکن است تمام اوصاف
وحقيقت امام را بيان کرد يا مطلبي از امر امام را فهميد وجايگزيني
که کار او را انجام دهد، براياش پيدا کرد؟! ممکن نيست! چه گونه
واز کجا؟! در صورتي که او از دست يازان ووصف کنندگان، اوج گرفته
ومقام ستاره در آسمان را دارد! او، کجا وانتخاب بشر؟! او، کجا،
وخرد بشر؟! او، کجا ومانندي براي او؟!..).(14)
اشهد انک الحجة علي من مضي ومن بقي
گواهي ميدهم که همانا تويي حجّت، بر آن که گذشته است از دنيا وآن
که باقي مانده است.
گفته شده که در نگاه کلي وجامع زيارت، از سه ديدگاه قابل مطالعه
وبررسي است:
1- اسلام؛ 2- شهادت؛ 3- توسّل.
(اسلام)، معرفت ومحبّت واطاعت پاکان را صلا ميزند وتولاّيِ آنان
را باز خواني ميکند. انسان با بيان سلامهاي خود، مهر وعشق خود را
به (تنها راه) اظهار ميکند وبه راه ميافتد.
(شهادت)، حضور يافتن در ساحل
(معرفت) و(محبّت) و(اطاعت) وبار يافتن در ساحل (تولاّ ى پاکان
وپاکيها) است.(15)
پس از يافتن سلامت وتسليم، در معرفت ومحبت واطاعت، روح وجان خود را
در شهود وحضور معرفت ومحبّت واطاعت روانه ميسازيم وانقطاع از غير
را واتّصال با بيکرانهها را ورود مييابيم.
تو را حجّت او، وراه مبرهن ومحکم
براي رسيدن ووصول به حق ميدانم وبا حضور وشهود خود، آن را حس
ميکنم وگواهي ميدهم جايگاه تو را وپدران تو را ومعصومان را به
عنوان حجّت وطريقِ اقوم(16)
وپايدار در فراسوي حقِ؛ براي گذشتگان وآيندگان به خوبي ميدانم
وحضور وشهود خود را در آن مييابم. من، شاهد وگواه هستم به قامتِ
بلند شما که حجّت او هستيد، براي گذشتگان وآيندگان.
شيعه، به اولين وآخرين شما،
اعتقاد دارد، اعتقادي يک پارچه (مؤمنٌ... واَولِکم وآخِرِکم).(17)
ومن تمامي شما ائمّه را دوست ميدارم ومولاي خود ميدانم، وهمهِ
شما حجت ومولاي گذشتگان وآيندگان هستيد.
(توّليتُ آخِرَکُم بِما تولّيتُ
بِهِ اَولکُم).(18)
وان حزبک هم الغالبون واولياءک هم الفائزون واعداءک
هم الخاسرون
وهمانا حزب تو، پيروزند ودوستانت، کاميابند وسرافراز ودشمنانت گروه
زيانکارانند.
اي سرو قامت ويوسف سيما واي کانون
هستي واوج شکوه وعظمت! تو (قواعد العلم)(19)
وپايهها واساس علم وقانون مندي هستي، وهر کس همدل وهماهنگ وهمراه
با تو شود ودر حزب وگروه تو در آيد، هم آوا وهم سو با نظام هستي
گشته غالب وپيروز خواهد بود؛ زيرا، حزب تو، همان حزب خدا است و(فَاًن
حِزبَ الله هم الغالبون).(20)
از آن جا که شما، پايههاي علم واساس قانونمندي هستي، وعلم
وقانونمنديها بر شما تکيه دارند، بود ونبود شما تکوين را رقم
ميزند وحيات وممات تکوين وطبيعت به بود ونبود شما گره خورده است.
از همين رو است که در دستهاي از روايات ميخوانيم که اگر يک چشم
به هم زدن، زمين از حجّت خالي باشد، هر آينه زمين با اهلاش فرو
ميرود:
عن سليمان الجعفري، قال: سألت
ابا الحسن الرضا (عليه السلام) قلت: (تخلو الارض من حجّه الله)؟
قال: (لو خليت الارض طرفه عين من حجه لساخت بأهلها)؛(21)
سليمان جعفري، از حضرت رضا (عليه السلام) پرسيد: (آيا زمين از حجّت
خالي ميشود؟). فرمود: (اگر يک چشم زدن، زمين از حجّت خالي باشد،
هر آينه، با اهلاش فرو ميرود).
همگرايي با سنّت حاکم بر هستي ودر آمدن در گروه آنان، پيروزي را
ودر آمدن در دوستان واز اولياي آنان گشتن فوز وسرافرازي را به
همراه ميآورد. عدوات ودشمني با آنان، خسارت واز دست دادن تمامي
داراييها وسرمايهها را به دنبال خواهد داشت.
از اين رو بايد هر چه زودتر وسريعتر، در حزب تو در آمد، ودر خيل
زمينهسازان ظهور تو قرار گرفت وآستانهِ ظهورت را ترّقب کرد وگردن
کشيد ودر نظر وعمل، رصد زد.
واين مهم، همّت مردانهِ سَلمانيان
را فرا ميخواند که با جنبش نرمافزاري (علم وايمان تا اُفق ثريا)(22)
تئوري خود را چنان پيشبرند تا توانِ لازم را براي زمينه سازي
ظهور، به چنگ آرند وزبان حال خويش را (واجعَلنا في حِزبِهِ)(23)
زمزمه کنند.
وانک خازن کل علم وفاتق کل رتق ومحقق کل حق ومبطل کل
باطل
همانا، تويي گنجينهِ هر علم وشکافندهِ هر بسته شده وثابت کنندهِ هر
حقّي وباطل کنندهِ هر باطلي.
از امام باقر نقل شده که فرمودند:
(اذا قام قائمنا وضع يده علي
رووِس العباد فجمع بها عقولهم وکَمُلَت بِها احلامُهُم؛(24)
زماني که قائم ما قيام کند، دست خود را بر روي سَر مردم ميگذارد،
وبدان وسيله، عقلهاي آنان واستعدادهاي درونيشان جمع ومتمرکز
ميشود واز هرز وهدر شدن رهايي مييابد وافکار وانديشههايشان کامل
ميگردد).
ابن مسکان گويد:
از حضرت صادق (عليه السلام)، شنيدم که فرمود:
(اِن المُؤمنَ في زَمانِ
القائِمِ وهُوَ بِالمَشرِقِ لَيَري اَخاهُ الّذي فِي المَغرِبِ
وکَذا الّذي في المَغرِبِ يَري اَخاهُ الّذي في المَشرِقِ؛(25)
در زمان دولت قائم، يک فرد با ايمان که در مشرق باشد، برادرش را در
مغرب ميبيند. وآن کسي که در مغرب است، برادرش را که در مشرق
ميباشد، ميبيند).
دانشمندان، در تحقيقات خود، بدين
باور دست يافتهاند که انسانها، تاکنون بخش فراواني از استعداد
وقدرت فکري خود را نتوانستهاند مهار کنند ومورد استفاده قرار
دهند. اگر انسان بتواند، به آن دست يابد، ميتواند از اين طرف عالم
با آن طرف عالم، بدون هيچ ابزار ورسانهاي، ارتباط برقرار کند.(26)
همهِ اين محروميّتها، از غيبت آن عزيز است واين که بشر بدون او،
از اين گرفتاريها وحرمانها رهايي نخواهد يافت، وتا زمينهها
آماده نشود وبلوغ بشر ودرک اضطرار به او واقدامهاي ممکن، انجام
نگيرد ووظايف دوران غيبت عملي نگردد، محروميّت وحرمان، همچنان
گريبان ما را خواهد گرفت.
آري او خازن وگنجينهِ تمامي دانشهاست، که در حديثي از امام صادق
نقل شده است:
(اَلعِلمُ سَبعَه وعشرِوُنَ
حَرفاً. فجميعُ ما جائَت بِهِ الرُّسُلُ حَرفانِ. فَلَم يَعرِفِ
النّاسُ حَتي اليَومَ غَيرَ الحَرفَينِ فِاًِذا قامَ قائِمُنا
اَخرَجَ الخَمسَهَ والعِشرينَ حَرفاً، فَبَثّها فِي النّاسِ وضَم
الَيها الحَرفينِ، حَتّي يَبَثُّها سَبعَهَ وعِشرينَ حَرفاً؛(27)
علم، بيست وهفت حرف است. هر آن چه که تاکنون پيغمبران آوردهاند،
دو حرف است. وعلم ودانش مردم، بيش از دو حرف نيست واز آن فراتر
نرفته است. اگر قائم ما قيام کند، بيست وپنج حرف ديگر را بيرون
ميآورد وآن را در ميان مردم منتشر ميسازد وآن دو حرف را هم به
آنها ضميمه ميکند، تا آن که بيست وهفت حرف - علم - را منتشر
سازد.
(وخُزّانَ العلم)،(28)
يعني، تمامي علوم الهي واسرار رباني ودانشهاي حقيقي وآن چه که
کتابهاي الهي شامل آن است، در نزد امامان معصوم (عليهم السلام)
ذخيره شده است. ايشان، راسخان در علم ودانايان به تأويل قرآن وفصل
خطاب هستند. ابي بصير گويد، که حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:
(ما راسخان در علم هستيم وبه
تأويل قرآن آگاه هستيم).(29)
بُريد بن معاويه، از امام باقر يا امام صادق (عليه السلام) روايت
کرده است که حضرت در تفسير آيهِ (وما
يَعلَمُ تأويَلهُ الاّ اللّهُ والرّاسِخُونَ فيِ العِلم)
فرمود:
(رسول خدا، در راس راسخان در علم
قرار دارد؛زيرا، خداوند تمامي آن چه را که بر حضرت رسول (صلى الله
عليه وآله وسلم) فرو فرستاد اعمّ از تنزيل وتأويل، به وي آموخت
وخداوند چيزي را فرو نفرستاد که حضرت رسول (صلى الله عليه وآله
وسلم) تأويلاش را نداند ونيز جانشينان آن حضرت، تمامي تفسير
وتأويل امور را ميدانند).(30)
از ابي بصير، روايت شده که گفت:
از حضرت باقر (عليه السلام)، شنيدم که دربارهِ آيهِ (بَل
هُوَ آيات بَيّناتٌ في صُدُورِ الذينَ اوتوا العِلم)(31)
سخن ميگفت وبا دست به سينهِ مبارکاش اشاره کرد.(32)
وامام صادق (عليه السلام) ميفرمايند:
(صاحبان دانش امامان هستند.(33)،(34)
فاتِقُ کُلٍّ رَتقٍ؛
تو شکافندهِ هر امر بسته شده هستي.
گرههاي کور در تمامي عرصهها به
دست با کفايت تو گشوده ميشود. تويي که گنجهاي علم ودريچههاي
شکوفايي استعدادها را ميگشايي وآن چه که خير است به دست تو
بازگشايي ميشود وآن چه که شرّ است، به دست تو بسته ميشود. از
همين رو است که نگاه ما به دست تو التماس ميکند وزبان دل مان، اين
گونه (وَارتُق به فَتقَنا)(35)
زمزمه ميسُرايد که
(بار خدايا! تمامي گرهها را در تمامي عرصهها، به دست آن سفر کرده
باز کن).
وَمُحقق کلٍّ حقٍّ؛
تو ثابت کنندهِ هر حق وحقيقت هستي).
در زيارت جامعهِ کبيره ميخوانيم:
(والحقّ ُ مَعَکُم وفيکُم واليکم؛
حقّ وحقيقت، با شما ائمه همراه است. ودر پيروي از گفتار وکردار شما
است وآن، چيزي است که از شما به ما رسيده است وهر حقّي که در بين
مردم رواج دارد، منشأ آن، شما هستيد واز شما گرفتهاند).
محمد بن مسلم گويد:
از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم که فرمود:
(لَيسَ عِندَ احَدٍ مِنَ النّاسِ
حَقٌ ولا صَوابٌ ولا اَحَدٌ مِنَ النّاسِ يَقضي بِقَضاءِ حق اًِلاّ
ما خَرَجَ مِنّا اهلِ البَيتِ واذا تَشَعبت بهم الاموُرُ کانَ
الخَطاء مِنهُم والصوابُ مِن عَليٍ (عليه السلام)).(36)
(در نزد هيچ کس از مردم، حق وراستي نيست وهيچ کس به حقّ قضاوت
نميکند، مگر اين که از طريق ما اهل بيت باشد واگر امور ولايت
وامامت بر شما مشتبه شد، بدانيد که خطا از ديگران وحق با علي (عليه
السلام) است):
گرچه در گذشته، قدر ومنزلت شما را ندانستند واستعداد تحقق حق
واجراي آن را نداشتند، ولي با ظهور تو، چهرهِ هستي دگرگون خواهد شد
وتو، حقّ را حاکميّت ميبخشي وداد وعدالت را ميگستري وبرکات زمين
وآسمان را به نمايش ميگذاري.
(ومبطل کُلٍّ باطل)
وتو در هم کوبندهِ تمامي باطلها خواهي شد:
(وقُل جاءَ
الحَقُّ وزَهَقَ الباطِلَ اِنّ الباطل کان زهوقاً).(37)
وبگو حق آمد وباطل نابود شد، همانا باطل، نابود شدني است.
حق، آن چنان بر باطل هجوم ميبرد که جايي براي آن باقي نميگذارد
ونابودش ميسازد:
(نَقذِفُ
بِالحِقٍّ عَلَي الباطِلِ فَيَدمغه).(38)
باطل، کفِ روي آب آست که از آرامش وسکون حق فرصت ميگيرد تا روي آن
خود مينمايد. اگر آب زُلال، قدرت خود را به کار گيرد وجريان
توفنده وهجوم خود را به راه اندازد، آن را در هم ميکوبد، به حاشيه
ميراند. وهميشه، با غروب حق، باطل جرئت جلوه وطلوع يافته است ودر
خلا حقّ، جسارتِ رجز خواني وبروز را مييابد.
آن گاه که جلوهِ حقّ وخود حقّ، از
سفر باز آيد وطلوع کند، غروب باطلها را به تماشا مينشينيم: (عن
ابي جعفر (عليه السلام)، في قوله تعالي: (وقل
جاء الحق وزهق الباطل)، قال: (اذا قام القائم ذهبت دوله
الباطل).(39)
امام باقر (عليه السلام)، در تفسير اين آيهِ شريف ميفرمايد:
(زماني که حضرت قائم قيام کند وظهور فرمايد، دولتهاي باطل نابود
خواهند شد).
پاورقى:
(2)
دعاي حضرت صاحب الامر، فصل نامهِ انتظار، ش 7، مقالهِ تنها
راه.
(4)
نور الثقلين، ج 1، صص 99، ح 277.
(9)
نور الثقلين، ج 1، ص 99 - 100، ح 278.
(11)
المستدرک، حاکم نيشابوري، ج 1، ص 306.
(12)
بحارالانوار، ج 39، ص 84.
(13)
شرح زيارت جامعه، عبدالله شبّر، ص 175.
(14)
اصول کافي، ج 1، ص 287.
(15)
تنها راه، (فصلنامهِ انتظار، ش 3، ص 248).
(16)
ان هذا القران يهدي للتي هي اقوم.
(21)
بصائر الدرجات، ص 489، ح 8.
(22)
فصلنامهِ انتظار، ش 7، مقالهِ (تنها راه).
(23)
دعا براي امام زمان (عجل الله فرجه).
(24)
بحار الانوار، ج 52، ص 328، ح 47؛ اصول کافي، ج 1، ص 25،
وج 2، ص392.
(25)
بحارالانوار، ج 52، ص 391، ح 213.
(26)
از بيانات مقام معظم رهبري براي گروه مهدويت استفاده شده
است.
(27)
بحارالانوار، ج 52، ص 336، ح 73.
(29)
کافي، کتاب الحجه، راسخون في العلم.
(30)
کافي، ج 1، کتاب الحُجّه، باب راسخون في العلم.
(32)
کافي، ج 1، باب ان الائمّه قد اوتواالعلم واثبت في صدورهم.
(34)
شرح زيارت جامعه کبيره، شبّر، ص 58 - 59.
(36)
کافي، ج 2، ص 25، ح 1.
(39)
نور الثقلين، ج 3، ص212، ح 407.