يادآوري
در نوشتار پيشين، سخن از (جنبش نرم افزاري علم وايمان، تا افق
ثريا) گفتيم؛ که در جاي خود توانايي وپتانسيل تئوري شدن را دارا
ميباشد. براي توليد فکر وانديشه وايجاد نهضت وجنبش نرمافرازي
وحرکت به سمت تمدّن اسلامي وفتح قلّههاي بلند (علم وايمان)
نيازمند مبنايي تئوريک ورويکردي قابل ميباشيم؛ تا آن را سکوي جهش
ساخته وفراسوي شکلگيري روحيهي تعاليطلبي. گام برداريم؛ همان
گونه که امام صادق (عليهالسّلام) به آن اشاره فرمودهاند: سه چيز
است که آدميان را از (تعاليطلبي) ودست يافتن به افقهاي بلند باز
ميدارد: کوتاهي همت و(انگيزش)، کمي چارهجويي و(پژوهش) وضعف در اي
و(نگرش) بنابراين اگر بتوانيم ساز وکارهاي لازم را به گونهاي
فراهم آوريم که ما را از اين گردنهها به سلامت عبور دهد، بسيار
مفيد وضروري خواهد بود. از اين رو هر چه زودتر بايد سامانهي تئوري
راهياب را به دست آورد وحرکت توليد فکر وانديشه را بر اساس آن آغاز
نمود. ما درصدد دستيابي به سازههاي (انگيزش)، (پژوهش) و(نگرش)
هستيم؛ تا با گذار از آن، سامانهي تئوريک خود را نشانه گريم.
تاانگيزش شکل نگيرد، حرکتي خواهد بود؛ از طرف ديگر، ميزان شتاب در
پژوهش - به لحاظ کمي وکيفي - در گرو ميزان واندازهي انگيزشها
خواهد بود؛ به اين معنا که مقدار پژوهش ما به قوارهي انگيزش ما
بستگي خواهد داشت ونتيجهي پژوهش ما در قوّت وضعف نگرش ما اثر
خواهد گذاشت.
از اين رو به نظر ميرسد که بتوانيم با تئوري جنبش نرمافزاري علم
وايمان، از گردنهها وموانعِ (تعالي طلبي) گذر کنيم وبه جايگاه
بلندي که رسول خدا (صلّيى اللّهُ عليه وآله وسلّم) به آن اشاره
فرمودهاند، دست يابيم.
سه گروه از روايات است که فراوان
ذکر کردهاند: الف) پيامبر اکرم (صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم)
فرمودهاند: (والذي نفسي بيده، لو کان الايمان منوطاً بالثريا،
لتناوله رجال من فارس(1)؛
قسم به ساحت آن کسي که جان من در دست قدرت او است؛ اگر ايمان در
ستارهي ثريا هم باشد، مرداني از فارسيان آن را به دست خواهند
آورد).
همچنين، ابوبصير از امام باقر
(عليهالسّلام) نقل ميکند که حضرت فرمودند: (ان تتوا يا معشر
العرب، يستبدل قوماً غيرکم؛ يعني المولي(2)؛
اي گروه عرب! اگر از دين روي برگردانيد؛ خداوند گروهي غير از شما
را جايگزين خواهد کرد؛ که مراد از آن افراد (که جايگزين شما
ميشوند) مردمان موالي وفارسيان هستند).
امام صادق (عليهالسّلام)
فرمودند: (لقد والله ابدل بهم خيراً منهم؛ الموالي(3)؛
قسم به خدا که خداوند به جاي گروه عرب، افرادي که بهتر از آنها
هستند جايگزين خواهد نمود؛ يعني موالي وفارسيان).
ب) رسول گرامي اسلام
(صلّياللّهُ عليهوآلهوسلّم) فرمودند: (لوکان العلم منوطاً
بالثّريّا، لتناوله رجال من فارس(4)؛
اگر علم در ستارهي ثريا هم باشد، مرداني از فارسيان آن را به دست
خواهند آورد).
ج) رسول گرامي اسلام
(صلّياللّهُ عليهوآلهوسلّم) فرمودند: (لوکان الدين متعلقاً
بالثّريّا، لتناوله قوم من ابنأ فارس(5)؛
اگر دين در ستارهي ثريا هم باشد، گروهي از فرزندان فارسيان آن را
به چنگ آورند).
بنابراين (علم، ايمان ودين) گر چه در ستارهي ثريا آشيانه گزيند،
به شکار تيزپروازان وبلند همتان فارس درخواهد آمد. آن حضرات در
سخنان گهربار خويش، اشاره به (هوّيت) بالندهي نسل فارس وسلمانيان
ميفرمايند.
داستان هويت انسانها، داستان (فوز وخوص) آنها ميباشد؛ که اگر در
مَدار هوّيت خويش تلاش وکوشش کنند، به فوز وسرفرازي خواهند رسيد
واگر خارج از مَدار هوّيت خويش پَرسه زنند، خُوض نموده ودر زمين
خواهند رفت ودچار بحران هويّت خواهند شد.
از اين رو به نکاتي چند پيرامون (هويت) اشاره ميکنيم:
مفهوم شناسي هويت
در فرهنگ لغت (معين) آمده است: (هويت) يعني آنچه باعث تشخّص فرد
ميشود. در اين صورت، هوّيت، حقيقت وچيستي وهستي را ميرساند.
هويّت يک شي، نشانگر هيئت وماهيّتِ وجودي آن ذات است؛ به عبارت
ديگر، چيستي وحقيقت پديدهي مورد نظر، هوّيت آن را ميرساند؛ که
ميتواند به صورت فردي يا جمعي باشد وجنبهها، جلوهها وابعاد
متفاوت ومتنوعي دارد. بعد فلسفي، بعد رواني، بعد فرهنگي، بعد فردي
واجتماعي و... از ابعاد هويّت محسوب ميشوند. هوّيت فردي ناظر به
افراد امت وهوّيت جمعي ناظر به جامعه ميباشد. هوّيت فردي بر
تفاوتها وهوّيت جمعي بر شباهتها توجه بيشتري دارند. انسانها
آنچه را از جامعه ميگيرند، در درون خود پردازش کرده ودروني
ميکنند؛ آنگاه ميپذيرند. همين مسئله، هويّت فردي آنها را تشکيل
ميدهد.
امّا هويّت گروهي را اين گونه ميتوان تعريف نمود: (هويت
مجموعهاي از خصوصيّات ومشخصات اجتماعي، فرهنگي، رواني، فلسفي،
زيستي وتاريخي اجتماع همسان است؛ که بر يگانگي يا همانندي اعضاي آن
دلالت ميکند وآن را در يک ظرف زماني ومکاني معين، به طور مشخص
وقابل قبول وآگاهانه، از ساير گروهها وافراد متعلق به آنها متمايز
ميسازد).
بحران هويت
بحران به معني تنش وتضاد يا خروج
از حالت تعادل وانحراف از حقيقت است. افراد در وضعيت بحران هويّت
اجتماعي، نقش خود را در گروه نميدانند؛ در نتيجه جامعه کارکرد خود
را از دست ميدهد ودچار سردرگمي ميگردد، نهادهاي اجتماعي از حالت
تعادل خارج ميشوند ومنزلت اجتماعي افراد لطمه ميبينند؛ از اين
رو، افراد جامعه ناتوان از ايفاي نقش خود خواهند بود.(6)
انبيا واوصياي الهي با توجه دادن به قانونمند بودن هستي ومعنا
بخشي به آن وترسيم جايگاه بلند انسان در آن، از هويّت بالندهي بشر
خبر ميدهند. در طرف مقابل آن، شيطانها وپيروان آنان آدميان را تا
سطح اشياء وحيوانات تنزّل ميدهند وبر آن هستند که آنها را از
منظومهي (حقّ) خارج ساخته ودر مَدار باطل سرگردان سازند.
قرآن به خوبي بيان ميکند که
چگونه فرعون مردم را از هوّيت فطري واصيل خود بيرون ميبرد وآنها
را خوار وذليل ميساخت: (وَنادي فرعونُ في
فومِهِ قال يا قومِ اليس لي مُلکُ مِصرَ وهذِهِ الاَنهارُ تَجرِي
مِن تَحتِي اَفَلا تُبصِرونَ اَم اَنَا خيرٌ مِن هَذا الّذي هُوَ
مهينٌ ولا يکادُ يُبينُ فَلَو لا اُلقِيَ عليه اَسوِرَهٌ مِن
ذَهَبٍ اَو جاءَ مَعَهُ المَلئِکَهُ مُقتَرِنينُ فَاستَخَفَّ
قَومَهُ فَاَطاعُوهُ انَّهُم کانوا قوماً فاسقين).(7)
(وفرعون در ميان قومش (بر عليه موسي) ندا سر داد کهاي مردم! آيا
کشور با عظمت مصر از من نيست وچنين نهرهايي از زير قصر من جاري
نيست؟ آيا عزت وجلال مرا در عالم به چشم مشاهده نميکنيد؟ آيا من
(به رياست وسلطنت) بهترم يا اين مرد فقيرِ خواري که هيچ منطق وبيان
روشني ندارد؟ (واگر موسي رسول خدا است) پس چرا (او را دستگاهي نيست
ودستبند وطوق زرين بر دست ندارد يا فرشتگان آسمان همراه او نيستند؟
پس با اين تبليغات دروغ وباطل. قومش را ذليل وزبون داشت، تا همه
مطيع فرمان وي شدند؛ همانا آنان مردمي فاسق ونابکار هستند).
در اين آيات ميبينيم که قرآن چگونه نحوهي کار فرعون را در جهت
بيهوّيت ساختن قومش آشکار ميکند؛ از (ونادي فرعون في قومه) تا (فَاستخَفّ
قَومَهُ فَاَطاعوه)
فرعون ماشين تبليغاتي خود را به جريان مياندازد وفرياد ميکشد -
خودش يا از طريق بخشنامهها و... وتمامي قدرت وتوانش را در چشم
وگوش مردم جلوه ميدهد ودر مقايسهاي بين آنها وضعفهايي که براي
موسي (عليهالسّلام) نشان داده وجا انداخته، دل ربايي وره زني
ميکند. او با تماميِ اين ساز وکارها بر آن است که قوم خود را
(استخفاف) کند وسبک وتوخالي نمايد و(هويّت) انساني والهي آنان را
بزدايد؛ چرا که فقط وفقط با تهي کردن وبي هويّت ساختن است که
ميتوان اينان را به اطاعت وتبعيّت خويش در آورد: (فَاستَخَفَّ
قومه فَاَطاعُوه). فرعون براي رسيدن به اين هدف، بايد از
امپراتوري تبليغاتي وساز وکارهاي آن کمک بگيرد؛ تا بتواند گوش آفاق
وانفس را پرکند (ونادي فرعونُ في قومه..).
فرياد ميکشد که من قدرت برترم وتکنولوژي برتر را در اختيار دارم
وغير خود را در ديد ديگران حقير ميسازد واين گونه خواص وعوام
ونخبگان وروشنفکران وکوتهانديشان را يکپارچه به دام تبليغات
سحرگونهي خود ميکشد.
آري، اين گونه با بيهويّت نمودن
مردم، آنان را به زنجير ميکشند، والبته مردمان بايد خود به هوش
باشند وبيراهه نروند وبدانند که خود مسؤولند. در قرآن چنين
ميخوانيم: (شيطان ميگويد: خدا به شما به حق وراستي وعده داد ومن
به خلاف حقيقت؛ براي وعدههاي دروغ خود هيچ حجّت ودليل قاطعي
نياوردم (وتنها شما را به وعدههاي دروغ قريب دادم)؛ پس امروز (شما
ابلهان، که سخن بيدليل مرا پذيرفتيد) مرا ملامت نکنيد؛ بلکه نفس
پرطمع خود را ملامت کنيد...(8)
(رحمان) و(شيطان) هر دو دعوت دارند؛ ولي دعوت (رحمان) حق است
وسامانهي هويت انسان را پاس ميدارد ودعوت (شيطان) خلاف است
وبيهوّيتي او را در بر دارد. بايد توجه داشت که (شيطان) سلطنت
وحکومت بيمانع ندارد وجز دعوت به باطل کاري از او بر نميآيد؛
واين خود انسانها هستند که اين دعوت را اجابت ميکنند يا روي بر
ميگردانند.
همان گونه که اکنون (شيطان بزرگ) با هجوم تبليغاتي خود، آخرين
تحفهي شيطان؛ يعني (ليبراليسم دموکراسي) را به بازار انديشه آورده
است وبا طرّاريها واستخفاف ديگران بر آن است که (هوّيت) زدايي کند
وسپس (هويت)گذاري نمايد. او در پي آن است که جهان را آن گونه که
ميخواهد بسازد وپروژهي جهاني کردن را در دستور کار خود دارد؛ ودر
اين پروژه هيچ هوّيتي را به رسميّت نميشناسد جز آنچه در جهت منافع
او باشد. از طرفي شيطان در جهت توليد فکر وانديشه به آخر خط رسيده
است وآخرين تير خود را برچلهي کمان نهاده وبه پايان تاريخ پرتاب
کرده است؛ وآن (ليبراليسم دموکراسي) است؛ با تمام تضاد وتناقضهاي
نظري وعملي که با خود دارد، نمودار گشته است.
واين نسل سلمان است که در دل شب ديجور، با سامان دهي (هوّيت)
خويش، (علم وايمان، تا افق ثريّا) را نشانه ميرود وقلّههايبلند
تعالي طلبي را در مينوردد.
سلمانيان با مشوري شگرف براين باورند که پيامبر اکرم (صلّياللّهُ
عليهوآلهوسلّم) اميد به آينده را در آنان زنده کرده وراه را باز
نموده است. اين نسل با انگيزشي دو چندان، در کار وتلاش خواهند بود؛
تا توليد فکر وانديشه را به جنبشي دوباره در آورده ونهضتي نوين
بيافرينند وافق ديد خود را به ستارهي (ثريّا) بدوزند وبا همتي
اينسان، روانهي ميدان شوند؛ تا هر چه بيشتر وپيشتر قلههاي پژوهش
را در نوردند وبه عروج (نگرش)هاي قوي بار يابند.
اين سلمانيان هستند که از الگوي تمام عياري چون سلمان فارسي
برخوردارند.
سلماني که با ذوب شدن در اسلام وخاندان عصمت وطهارت
(عليهمالسّلام) به افتخار بلند (سلمان منّا اهل البيت) شرفياب شد؛
واين گونه بود که از سلمان فارسي بودن به اوج خود يعني (سلمان
محمدي) شدن، رسيد. از اين روست که ديگر تئوري جنبش نرمافزاري (علم
وايمان، تا افق ثريا)، رنگ وبوي ناسيوناليستي نخواهد داشت؛ زيرا
سلمان وقوم سلمان، در بستر دين اسلام وتشيع به اين اوج وبالندگي
رسيدهاند. وباز اين سلمانيانند که با دستيابي به (هويت) آسماني
وثريّايي خود، ميروند تا زمينهسازان وموطئان ظهور گردند. مگر نه
آن است که (مشرقيون)، (مواليان) و(خراسانيان) در زبان ولسان
روايات، نقش زمينهسازان ظهور را به دوش خواهند کشيد. همهي اينها
شناسههايي از ايرانيان وسلمانيان است.
در زبان روايات از پيامبر اکرم
(صلّياللّهُ عليهوآلهوسلّم) نقل کردهاند: (يخرج ناس من المشرق
فيوطئون للمهدي سلطانه(9)؛
مردمي از شرق زمين - ايران - قيام ميکنند وبراي حکومت (جهاني)
حضرت مهدي (عليهالسّلام) زمينهچيني ميکنند).
گويا ايرانيان با دستيابي به (هويّت) خود وبازخواني آن،
ميتوانند توان وقدرت زمينهسازي ظهور را بيابند وپيشاني اين حرکت
جهاني گردند.
السلام عليک يا حجة الله الَتي لا تخفى
سلام بر تو اي حجت خدا، که هيچگاه پوشيده نبودهاي).
سلام ودرود بيکران خود را نثار
آستان حجت آشکار خدا ميکنيم؛ آن حجتي که راه وطريق وسط
واستوارترين راهها به سوي رشد وقُرب حق ميباشد (اِنّ
هذا القرآن يهدي للّتي هياقوم)(10)؛
همانا اين قرآن به آنچه استوارتر است، راهنمايي ميکند.
امام صادق (عليهالسّلام) در
مورد اين آيه ميفرمايند: (يهدي اِلي الامام(11)؛
به سوي امام راهنمايي ميکند). يعني قرآن مردم را به حجّت خدا
وطريق وسط واستوار رهنمون ميگردد.
روشن ساختن حوزه ومدار مفهومي (حجّت) امري مفيد به نظر ميرسد؛ از
اين رو، موارد کاربرد آن را بيان ميکنيم:
معناي حجت: حجّت در لغت از (حجّ) به معناي (قصد وآهنگ کردن) گرفته
شده است وبه معناي دليل، اثبات، بهانه، دستاويز، عذر ساختگي، قباله
وسند به کار ميرود.
بنابراين (حجّت) ارائه طريق روشن واظهار دليل وبرهان، براي مقصود
وهدف خاص ميباشد. از اين رو، واژهي (حجّه) را به راه روشن
ومستقيمي ميگويند که بر اساس حجّت ودليل باشد. در اين صورت است که
رهپويان (مقصود وهدف) ميتوانند، بي (تحيّر وضلالت) به مسير
مستقيم ونجات پناه برند.
پس (السلام عليک يا حجهالله التي لاتخفي) بر آئيم که از نسيم خوش
اين فراز جاني تازه گيريم وسلام ودرود خود را بر آستان (حجّت
آشکار) پروردگار روانه سازيم؛ آن حجّتي که ضرورتش بر اساس (عقل
ونقل) قابل درک وتحليل است، به گونهاي که اگر غبارها ونقابها را
از وجود خود وذهنيّات خود پَس زنيم، اضطرار به حجت را لايههاي
وجود وعمق جان خويش فرياد خواهيم زد.
بقاي زمين بدون امام وحجت، که
امامت او براي مردم ظاهر وآشکار باشد، غيرممکن است. يعقوب سرّاج
ميگويد: از حضرت صادق (عليهالسّلام) پرسيدم که: آيا زمين بدون
عالمي که امامتش ظاهر باشد ومردم به او پناه برند واز حلال وحرام
خود سؤال کنند، باقي ميماند؟ فرمود (در اين صورت، خدا عبادت
نميشود).(12)
سپس به خوبي روشن است که مقتضي
لازم براي آگاه شدن مردم؛ يعني امام وحجّت الهي، از طرف خداوند
تعالي فراهم آمده وشرايط وزمينهها مهيّا گشته است. آنچه که مزاحم
ميباشد، موانع است؛ که آنها هم از ناحيهي خود انسانها درست
ميشود. از اينجاست که جبهههاي ايمان، کفر، نفاق ومستضعفين شکل
ميگيرد وداستان شکر وکفر آدميان شروع ميشود؛ که در جاي خود قابل
بحث وتأمّل است. همانگونه که گفتيم، خداوند تعالي نظام تکوين را
به گونهي اتقن (اتقن کل شيٍ)(13)
واحسن (احسن کلّ شيٍ)(14)
به پا داشته است ونظام تشريع وهدايت بشر را هم به گونهي احسن (احسن
الحديث)(15)
رقم زده است.
کليني وابن بابويه وشيخ طوسي به
سند صحيح از ابوحمزهي ثمالي روايت کردهاند که گفت: از حضرت صادق
(عليهالسّلام) پرسيدم که: آيا زمين بي امام باقي ميماند؟ فرمود:
(اگر باقي بماند، فرو خواهد رفت).(16)
نظام تکوين وخلقت ونظام تشريع وتقنين الهي به گونهاي هماهنگ
وهمراه هستند که با دستگاه آفرينش لحظهاي نميتواند بدون حجّت
الهي دوام يابد.
سليمان جعفري از حضرت امام رضا
(عليهالسلام) پرسيد: ايا زمين از حجّت خالي ميشود؟ فرمود:
(لوخَلَت من حجّه طرفه عينٍ لَساخَت بِاَهلها؛(17)
اگر يک چشم به هم زدن از حجّت خالي باشد، به يقين اهلش را فرو
ميبرد).
اين گونه است که مسئلهي امامت (حجّت) جايگاهي بلند در نظام هستي
مييابد وزاويهي ديد ما از (قلهي رفيع) امامت، به بلندايِ هستي
راه مييابد وبه نظاره مينشيند.
امام باقر (عليهالسّلام) ميفرمايد:
(لَو بَقيتِ الارضُ يوماً بِلا
امام منّا، لَساخَت بِاَهِلها ولَعَذبَهُمُ اللّهُ بِاَشَدِّ
عَذابِهِ. اِن اللّهَ تبارَکَ وتَعالي جَعَلَنا حُجّه في ارضه
وَاماناً في الارضِ لِاَهلِ الاَرضِ؛ لَم يَزالُوا في اَمانٍ مِن
اَن تَسيخَ بِهُمُ الاَرضُ مادُمنا بَينَ اَظهُرِهِم فاًذا اَراد
اللّه اَن يُهلِکَهُم ثُم لا يُمهِلُهُم وَلا يُنظِرُهُم، ذَهَبَ
بِنا مِن بَينِهِم ورَفَعَنا اِلَيه؛ ثُم يَفعَلُ اللّهُ ماشأَ
وَاحَب).(18)
(اگر زمين يک روز بدون امامي از ما باقي بماند، اهلش را فرو خواهد
برد؛ وخداوند آنها را به شديدترين نوع عذابش عِقاب کند. خداي تعالي
ما را حجّت زمينش قرار داده ووسيلهي امان در زمين براي اهل زمين
گردانيده است. تا در ميان ايشان هستيم، در امان خواهند بود وزمين
آنها را در کام خود فرو نخواهد برد؛ پس چون خداوند اراده فرمايد که
آنها را هلاک سازد ومهلتشان ندهد وبه تأخيرشان نيندازد؛ ما را از
ميان آنها بيرون برده وبه سوي خود بالا برد؛ سپس هر چه خواهد ودوست
داشته باشد، انجام دهد).
اين گونه است که بود ونبود اهل زمين به وجود حجّتِ خدا گره خورده
است واگر حيات وزندگي براي آنها بود ودر چرخهي هستي جايگاهي دارند
ونظم ونظام آن در هم نريخته است؛ همه از برکت وجودِ حجّت خداوند
است.
آري همين حجّت خداست که عامل
ارتباط غيب وشهود وحلقهي اتصال آسمان وزمين است وبا تلالؤ آسماني
خويش، نور حيات، رحمت وهدايت را براي زمين واهل آن به ارمغان
ميآورد وخاکيان را افلاکي ميکند (اين السبّب المتّصل بين الارض
والسماء).(19)
رحمت حق از مسير ومجراي حجّتش جاري ميشود وزمين وزمينيان را حيات
ميبخشد. نبود اين (حلقهي ارتباط) و(رحمت موصوله وپيوسته)(20)
نتيجهاي جز نيستي را به دنبال نخواهد داشت.
سلام بر حجّت ودليل آشکار خدا؛
که تنها از طريق او است که حجّت وبرهان خداوند بر بندگانش اقامه
ميشود، (انّ الحجّه لا تقومُ لله على خَلقِه الاّ بلهامٍ حتى
يُعرَفُ(21)؛
حجت خدا بر خلقش بر پا نگردد جز به وجود امام؛ تا از آن طريق خدا
شناخته شود).
اگر حجت وراه استوار خداوند روشن وآشکار نبود، راه شناخت خدا هم
پنهان بود وبايد خلق خدا سرگردان وگمراه ميماندند. در اين صورت،
حجت خداوند بر خلقش تمام نميشد وشيطانِ به کمين نشسته در راه
انسانها به تمامي هدفهاي خود نسبت به همهي بندگان دست مييافت.
در حديثي مفضل بن عمر ميگويد: خدمت امام صادق (عليهالسّلام)
بودم، ودر اتاق مردم ديگري نزدش بودند؛ به گونهاي که من گمان کردم
روي سخن حضرت با ديگري است. امام فرمود: (همانا به خدا قسم که صاحب
الامر از ميان شما پنهان شود وگمنام گردد؛ تا آنجا که گويند: او
مُرد، هلاک شد؛ واز قبيل اينکه معلوم نيست در کدام درّه افتاده
است؛ وشما مانند کشتي گرفتار امواج دريا، متزلزل وواژگون خواهيد
شد؛ ونجات نيابيد جز کسي که خدا از او پيمان گرفته وايمان را در
دلش ثبت کرده است واو را از جانب خود تقويت نموده است). ودر ادامه
فرمودند: (همانا دوازده پرچم مشتبه برافراشته گردد؛ که هيچ يک از
ديگري شناخته نشود). زراره که در آنجا حضور داشت ميگويد: من به
گريه افتادم؛ امام به من فرمودند: (براي چه گريه ميکني؟) عرض
کردم: قربانت گردم! چگونه نگريم؛ در حالي شما ميفرماييد، دوازده
پرچم که همه شبيه ويکسان هستند وهيچيک از ديگري شناخته نشود.
زراره ميگويد: در اتاقي که نشسته بوديم روزنه وسوراخي بود که از
آنجا آفتاب ميتابيد؛ وحضرت در پاسخ من فرمودند: (آيا روشني وتابش
اين آفتاب آشکار است يا نه؟) گفتم: آري. فرمودند: (امرنا ابينُ من
هذه الشمس؛ امر ما از اين آفتاب روشنتر است)
ميبينيم که در متن فتنهها وشبههها ودر دل شب ديجور هم خورشيد
وجود امام تابان است واو را (خفا وپنهاني) نيست؛ وبيهوده نيست که
آن را حجّت وراه استوار دليل وبرهان الهي ناميدهاند.
از اين روست که اگر عمر ما در
حالي بگذرد که در مَدار معرفت امام وحجّت خدا نباشيم، همانند
مُردار(22)
وميتهي دوران جاهليّت هستيم؛ يعني همان گونه که مردمان دوران
جاهليّت، در عصر خود ودر فرهنگ جاهليّت خويش به سان مرداري بيش
نبودند وکفر وشرک تمام شؤون زندگي آنان را در برگرفته وبه هلاکت
انداخته بود؛ هر کس عمرش بدون معرفت حجّت وامام خويش طي شود، آن
گونه خواهد بود؛ زيرا آنهايي که از مَدار معرفت بيرون روند، يا
(مارق)(23)
اند وخارج از دين، ويا (زاهق)(24)
اند ونابود؛ وآناني که در سايهي معرفت امامان (عليهمالسّلام)
همراه وملازم آنان گشتهاند واز مَدار ولايتشان منحرف نگشتهاند؛
(لاحق)(25)
اند وپيوسته با حجج الهي ودر زير چتر شفاعت آن حضرات ميباشند. اين
همه از آثار وبرکات اکسير اعظم وکبريت احمر معرفت حجّت وامام زمان
ميباشد همچنان که پيامبر اکرم (صلّياللّهُ عليهوآلهوسلّم)
فرمودند: (مَن ماتَ ولايَعرِفُ اِمامَه ماتَ ميَته جاهليه(26)؛
هر کس بميرد وامام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است).
وجود حجّت خدا وامام، امري است روشن وآشکار؛ ونياز واضطرار
زمينيان وآسمانيان به آن، امري است آشکارتر؛ وآنچه که ما را محروم
ميکند، غفلتها ورهزنيهاي شيطان وپيرويهاي ما از اوست؛ در حالي
که خالق مهربان حجّتش را بر همگان تمام کرده است.
ابن بابويه وديگران به سندهاي
معتبر از حضرت صادق (عليهالسّلام) روايت کردهاندکه جبرئيل بر
پيامبر (صلّياللّهُ عليهوآلهوسلّم) نازل شد وخبر آورد از جانب
خدا که: (اي محمد! من زمين را نگذاشتم، مگر آنکه در آن عالمي باشد
که بداند طاعت مرا وراه هدايت مرا وسبب نجات خلق باشد، در بين وفات
پيغمبري، تا بيرون آمدن پيغمبر ديگر؛ ونميگذارم که شيطان مردم را
گمراه کند وخالي نميگذارم زمين را از حجّت ودعوت کنندهي به سوي
من وهدايت کنندهي به سوي راه من وعارف وداناي به امر دين من.
همانا من برانگيختهام ومقرر گرداندهام از براي هر قومي،
هدايتکنندهاي؛ که هدايت کنم به وسيلهي او سعادتمندان را وحجّت
باشد بر اشقيا ونگون بختان).(27)
السلام عليک يا حجة الله علي من في الارض والسماء
سلام وو درود بر تو باد؛ که دليل (وبرهان وراه استوار) خداوند هستي
بر تمامي کساني که در زمين وآسمان هستند).
امام صادق (عليهالسّلام)
ميفرمايند: (اَنّ لَلّهَ عَزوَجَل اِثني عَشَرَ الف عالَمٍ. کُلُّ
عالَمٍ مِنُهم اکبَرُ مِن سَبعِ سَماوات وَسَبع ارَضين؛ ما يَري
عالَمٌ منهم. اَن لِلّهَ عَزوجَلَّ عالَماً غيرهم؛ واِنّي
اَلحُجَّه عَلَيهِم(28)؛
همانا براي خداوند (عزّو جلّ) دوازده هزار عالَم وجهان ميباشد؛ که
هر يک از آنها بزرگتر از (آسمان وزمين) هفتگانه ميباشد؛ به
گونهاي که هر کدام از آن عالَم وجهان، خود را تنها جهان موجود
ميداند وجهاني به غير از خود را نميپندارد، که وجود داشته باشد -
کنايه از عظمت وبزرگي هر يک از آنهاست ودر پايان سخن ميفرمايند
که: من حجّت بر تمامي آن عوالم وجهانها ميباشم.
اين بزرگواران چه زيبا چشمانداز
جهان خلقت را در حوزهي انديشه ودريافت انسانها ترسيم ميکنند
وآدميان را به (عمق) و(وسعت) آفرينش (سير ونظر) ميدهند: (قل
سيروا في الارض فانظروا کيف بَدَ ا الخَلقَ)؛ بگو در زمين
سير وگردش کنيد وببينيد ودريابيد که چگونه (خداوند) خلقت را آغاز
نمود).(29)
بدينسان فکر وعقل انسان را بيدار کرده وبه تکاپو مياندازند، که
مبادا با کوته فکريها وکژانديشيها به دام (شيطان) بغلتد؛ ودر
سايه سار سخنان وکلمات خود، هميشه زاويهي ديد ما را در فراسوي
نشانههاي (آفاق) و(انفس)(30)
(سير) ميدهند وبر اثر (نظر) ودرنگِ بايسته، بهرهها ميرسانند.
اينک بعد از بيان عظمت وبزرگيِ خلقت وآفزينش، قلمرو حکومت وولايت
ونياز به حجّت وامام را طرح ميکند وروشن ميسازد که مسئلهي حجّت
وامامت تا چه سطحي مطرح است واينکه چگونه قامتش پهناي هستي را پوشش
ميدهد وهمهي زواياي آن را از نور خدا وفيض خالق برخوردار
ميسازد.
امام رضا (عليهالسلام)
ميفرمايد: (نَحنُ حُجج الله في خلقه... بِنا يُمسِکُ اللّهُ
السّماواتِ والارض اَن تزولا وبنا يُنّزِل الغَيثَ ويَنشُرُ
الرحمَه...(31)
ما حجّتهاي خداوند هستيم در ميان مخلوقات او... خداوند آسمان
وزمين را به واسطهي ما نگاه ميدارد، که زايل نشوند وبه واسطهي
ماست که باران ميبارد ورحمت منتشر ميشود..).
اين گونه است که به نمايي از
بينش اعتقادي - سياسي شيعه (امامت دست مييابيم وجلوهاي از جايگاه
وخاستگاه سترگ امام وحجّت را به تماشا مينشينيم ودست نيازمند هستي
وآفرينش را به حجّت خدا، قبل از خلق وآفرينش وبه همراه خلق وبعد از
خلق، به خوبي احساس مينماييم. امام صادق (عليهالسّلام)
ميفرمايند: (الحّجه قَبلَ الخلق ومع الخلق وبعد الخلق(32)؛
حجّت خدا پيش از خلق بوده وبا خلق ميباشد وبعد از خلق هم خواهد
بود).
سليمان بن خالد ميگويد: از امام
صادق (عليهالسّلام) شنيدم که ميفرمود: (ما من شي ولا من آدميّ
ولا اِنسيّ ولاجنّي ولاملک في السّماوات اِلاّ ونحن الحجج عليهم...(33)؛
هيچ چيزي را نميتوان يافت وهمچنان وهيچ آدمي را وهيچ انس وجنّي را
وهيچ فرشتهاي را در آسمانها؛ مگر آنکه ما امامان معصوم
(عليهمالسّلام) حجّتهاي خداوند هستيم بر تمامي آنها).
چنين جايگاهي براي حجّت خدا، در نظام هستي وچرخهي آفرينش از
باورهاي ريشهدار شيعه ميباشد ودر پاي آن خونها داده است وخون دل
بسيار خورده است. وبراي التزام به اين باور ريشهدار، نياز به بلوغ
ودرک کافي بشر است وبايد آمادگيهاي لازم براي آن را به وجود آورد؛
تا از ثمرات وميوههاي آن کامياب شد.
السلام عليک سلام من عرفک بما عرفک به الله
سلام بر تو! سلام کسي که معرفت وشناخت خود را از تو، از ناحيهِ
خداوند به دست آورده است.
سلام خود را بر آن سترگي روانه
ميسازيم که شناخت ومعرفتاش را از آفريدگار هستي دريافت کردهايم.
افق سلام وارادت من، به بلندايِ درک ودريافت من است، آن معرفتي که
از آبشار آسمان وعنايت الهي باريدن گرفته وتمامي وجود مرا وبندگان
را وهستي را زير بارش خود درآورده است. اگر من با سلام خود نهايت
عشق وارادت خويش را به تو فرياد ميکنم وپنجرهِ طوفاني نهاد وخمير
خود را ميگشايم، همه، از بذر معرفتي است که با دستان باغبان هستي
در پنهان خانهِ وجودم کِشته است وپنجرههاي دلام را با ريسمان خود
و(حبل الله المتين)(34)
گِره زده است. واين گونه نجواي عشق را (اللهم عرّفني حجتک) وِرد
زبانام ساخته وزمزمه ميکند که (اي همهِ اميد من واي خالق هستي!
تو خود گِل مرا با معرفت وليّ وحجّتات سرشتي وبدينسانِ عطرِ توحيد
را بر وجودم هويدا کردي، حال، منِ بيقرار از معرفت وعشق به ولايت
وتوحيد، لايههاي بالاتر وبيشتر از معرفتِ حجّت را ميطلبم. واين
گونه است که با چنگ زدن به ريسمان ولايت واطاعت تو، از چاه نفس
ودنيا وشر شيطان ومردم(35)
نجات يافته وفراسوي رشد وقربِ رضوان اکبر را به آسمان هدايت در
مينوردم.
او - حجّت تو - سبب متصل(36)
ورحمت پيوستهِ(37)
آسمان وزمين است. اين سبب وريسمان متين، از ناحيهِ تو فرستاده شده
ومعرّفي شده است وکام نهادمان را شيرين ساخته است.
اگر چنين نکرده بودي، من خود را
گُم کرده بودم ودر وادي گمراهي سرگردان بودم. (فاًن لم تعرفني
حجّتک ضللتُ عن ديني).(38)
(فبهم مَلاَت سمائک وارضک)(39)
هستي را با آنان پوشش دادي واز نور آنان پُر کردي. کام هستي
وذائقهِ هستي با معرفت وشناخت اين پاکان ديرآشناست. اين نور
وريسمان متين را، او از آسمان به سرزمين قلب ما فرستاده است، وبا
اين نور وريسمان متين است که ميتوانيم به آستان قُرب او بار
يابيم. قلّهها وصخرههاي رشد را لايه لايه بالا رفته ودر سايه
سار رضوان اکبر آشيانه برگزينيم (حتي ظَهَرَ اَن لا اله الا انت).(40)
او، نور را تابنده است وما پنجره ظرف قلب خويش را گشودهايم. او،
ريسمان حجت وولايت را فرستاده است وما به آن چنگ زدهايم وبه آسمان
توحيد صعود کردهايم ودر ظهور توحيد، جشن بندگي خود وسلوک عبوديّت
را گرفته واز بلوغ معرفت ومحبت او سرشار وسرمستايم. (لولانا ما
عرف الله)؛(41)
پاورقى:
(1)
بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 46، ص 174.
(2)
بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 46، ص 174.
(3)
بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 46، ص 174.
(4)
مستدرک سفينه البحار، الشيخ علي نمازي، ج 8، ص 175؛
الغدير، علامه اميني، ج 2، ص 98.
(5)
الغدير، علامهي اميني، ج 6، ص 188؛ مسند احمد، ج 2، ص
420، 422. الاصابه، ج 3، ص 459.
(6)
چکيدهاي از مقاله بحران هويت وانحراف اجتماعي، حسن حاجي
حسيني، کتاب زنان، فصلنامه شوراي فرهنگي - اجتماعي زنان، ش
17، ص 35.
(9)
ميزان الحکم، محمدي ري شهري، ج 1، ص 354.
(11)
اصول کافي، ج 1، ص 315، ح 2.
(12)
حيات القلوب، علامّهي مجلسي،ج 5، ص 40، به نقل از: علل
الشرايع، ص 195.
(16)
حيات القلوب، علاّمهي مجلسي، ج 5، ص 42، به نقل از: کافي
1795، ص 179؛ غيبت شيخ طوسي 220؛ بصائر الدرجات، ص 448
وعلل الشرايع، ص 186.
(17)
کمال الدين، ج 1، ص 389، ح 15.
(18)
کمال الدين، ج 1، ص 388، ج 14.
(21)
اصول کافي، ج 1، کتاب الحجه، ص 250، ح 1.
(22)
(... والکافر ميّت) منتخب الاثر، ب 35، ص 295، ح 11.
(26)
غيبت نعماني، ب 7، ص 130، ح 6.
(27)
حيوه القلوب، ج 5، امامشناسي، علامه مجلسي، ص 41.
(28)
بحارالانوار، علاّمهي مجلسي، ج 27، ب 15، ص 41، ح 1.
(30)
فصلت / 53: سنريهم اياتنا في الافاق وفي النفسهم حتي
لِتُبَيِّنَ لهم اَنّه الحق....
(31)
کمال الدين، ج 1، ب 21، ص 386.
(32)
اصول کافي، ج 1، ب انّ الحجه لاتقوم لله علي خلقه الا
بامام، ص 250، ح 4.
(33)
بحارالانوار، علاّمهي مجلسي، ج 27. ب 15، ن 46، ح 7.
(35)
دشمن چهار گانهِ انسانها؛ نفس، دنيا، شيطان، مردم.ر.ک
صراط، استاد صفايي، ص 47 و48 و49 و64 و65.
(36)
دعاي ندبه. (اين السبب المتصل بين الارض والسماء).
(37)
الرحمهً الموصوله. زيارت جامعه کبيره.
(38)
دعاي حضرت صاحب الامر. مفاتيح.
(39)
دعاهاي هر روز ماه رجب، مفاتيح.
(41)
المختصر بصاير الدرجات، حلي، ص 129. حديث از امام صادق
(عليه السلام) است.