تنها راه
(مروري بر زيارت حضرت صاحب الأمر عليه السلام)

صادق سهرابي

- ۲ -


السلام عليک يا باب الله الذي لا يؤتي الا منه

سلام بر تو که آستان ودرگاه خدا هستي وتنها، از آن آستان مي توان به سوي تو راه يافت.

اگر به خانه اي بخواهي درآيي، چاره آن است که از در آن وارد شوي. در کلام خدا آمده است: (... واْتوُا البيوت مِنْ أبْوابها..).(1)

من اتاکم نجي ومن لم يأتکم هلک.(2)

هر کس به نزد شما آيد تا معبود خويش را بجويد ونحوه ى سلوک خويش را به چنگ آورد، او نجات يافته است واگر از اين درگاه وباب، وارد نشود، هلاکت اش، حتمي وقطعي است.

آناني که با (غار) آشنايي دارند، اين معنا را بيش تر درک مي کنند. در غار، بي حساب نمي شود به راه افتاد؛ زيرا، ورود از هر دريچه اي، غارپيما را در فضاي خاصّي وارد خواهد کرد. نيز اگر در بيابان، سرگردان مانده باشي وبدون حساب، به اين سو وآن سو بروي، چه بسا، مرگ را در آغوش کشي. شيطان ها، براي به انحراف کشاندنِ انسان ها، باب هاي فراواني را در کنار هر باب اصليِ هدايت گشوده اند وآن ها را آراسته اند تا دل فريب تر باشند واين گونه مي خواهند در فضاي شلوغ، با شعارهاي فريبنده از (سبيل الله) افراد را باز دارند.

(باب)، نقطه ى آغاز است وسرنوشتِ هر حرکتي را رقم مي زند، از اين رو، بايد هر (باب) وهر (آستان) را انتخاب نکرد.

نجات، فقط، در گرو آن است که از اين (باب) به در آيي ووارد شوي: (مَنْ أتاکم نجى)؛(3) زيرا (تو) به سوي خدا نشانه مي روي و(باب الله) هستي وبه سوي او دعوت مي کني ومي خواني.

قرآن مي فرمايد: (قل هذه سبيلي أدعو إلي الله علي بصيرة أنا ومَنِ اتّبعني)(4)؛ بگو اين، راه من است. همه ى مردم را به سوي خدا دعوت مي کنم، من وپيروان ام بر بصيرتي (بزرگ) هستيم.

از امام باقر (عليه السلام) روايت شده است که (مقصود از اين آيه، حضرت رسول (صلى الله عليه وآله وسلم) واميرمؤمنان علي (عليه السلام) وامامان پس از آن حضرت هستند).(5)

وعليه تَدلون

شما مردم را به سوي او راهنمايي مي کنيد وبر تمام راه ها، آگاه هستيد وراه وچاه را مي شناسيد ونحوه ى حرکت ومسير حرکت وموانع راه را مي دانيد. (وبه تؤمنون)؛(6) شما سرشار از عشق به خداييد.

وله تسلمون.(7)

وتسليم او هستيد.

بأمره تَعملون

وشما به امر خدا عمل مي کنيد. شما، از تمامي کشش ها وجاذبه هاي دروغين، به دور هستيد. وهمه ى اَعمال شما از امر خدا سرچشمه يافته است.

والي سبيله ترشدون

وبه راه وسبيل خدا ارشاد مي کنيد. دلالت وراهنمايي شما سبب مي شود که جهت وسمت وسو، گم نشود، وارشاد به سبيل وراه هم سبب مي شود که در ميان مسير، استمرار واتّصال به حق ورشد، قطع نشود.

اي معصوم از خطا وگناه! (با تو آغاز مي کنم وبا تو ادامه مي دهم)! بي تو، هرگز! (معکم معکم).(8)

(وبقوله تَحکمُون)(9) وشما در تمامي اين راه، مطابق سخن خداوند حکم مي کنيد. من، با هستي وبا خودم واستعدادهايم و... با ارتباطهاي فراوان وپيچيده، تنيده شده ام وهمه ى اين ها قانون مند است. اگر براساس قوانين حاکم بر آن ها، گام بزني وارتباط برقرار کني، همراه وهماهنگ با نظام هستي خواهي شد واگر بدون (حذر) وبي گُدار به راه افتي، درگيري ها ورنج هاي فراوان به بار مي آوري - (فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْکاً)(10) - تا آن جا که زندگي، جز رنجِ خشک وبي حاصل نخواهد بود، ولي اين شماييد که با حکم خدا وقانون الهي، تمامي راه را تبيين مي سازيد وارشاد شما، همراه با احکام وقوانين حقيقي والهي است.

(وسَعَدَ مَنْ والاکُم)(11)؛ واين گونه است که سعادت بشر با دوستي وپيروي از شما گره خورده است، از آغاز تا ادامه ى آن.

(وهَلَکَ مَنْ عاداکُمْ)؛ وهلاکت انسان، با عداوت وبيگانگي از شما همزاد گشته است.

از اين رو مي يابيم که سلام، فقط، بر قامت بلند تو مي سزد وتسليم بر آستان تو مي سازد: (السلام عليک يا بابَ اللّه الذي لايُؤْتي إلاّ منه).

اگر به اين درگاه آمدي (مَنْ أتاکُم..). آنان با (دعوت الي الله) و(دلالت به سوي او) همراه با (ايمان) (تؤمنون به) و(اسلام) (تسلمون له) و(عملِ خود) (تعملون بأمره)؛ (ارشادِ) بشر را (ترشدون إلي سبيله) براساسِ (احکامِ) خدا (تحکمون بقوله) بر دوش خواهند کشيد وسعادت بشر را تأمين خواهند کرد واز هلاکت ابدي نجات خواهند داد.

السلام عليک يا سبيل الله الذي من سلک غيره هلک

سلام بر تو اي راه خدا که اگر کسي غير از آن برود، هلاک خواهد شد.

همه ى راه ها را تجربه کرده است و(سراب) بودن آن ها را دريافته است وچنگال خونين شيطان ها را بر گلوي خود حسّ مي کند وپايان تاريخ(12) را در (گنداب وسرابِ) ليبرال - دموکراسي رؤيت مي کند وبه دنبال منجي خود، دست وپا مي زند. گرچه هنوز نوچه هاي شيطان، با زرق وبرق ها وادبيات پرطمطراق، سعي دارند پوسيدگي وگند آن بت ها را پنهان سازند، ولي تا کي؟

آنان، ليبرال - دموکراسي را کامل ترين وبزرگترين دستاوردِ بشر ونخبگان مي دانند وهمه را با قدرت امپراتوري تبليغات وزور، به آن (معبد) فرا مي خوانند ومخالفان را تهديد به مرگ مي کنند(13)، ولي بشر، همه ى راه ها را از استبداد پادشاهي يا استبداد دموکراسي غربي، پيموده واينک چشم انتظار (تنها راه) سعادت است.

ما اگر در هر راهي قدم گذاريم، جزء طرح دشمن وشيطان ها قرار گرفته ايم وآسياب او را چرخانده ايم. تو خود هم (باب الله) هستي وهم (سبيل الله). از اين آستان وارد شدن ودر اين مسير وراه حرکت کردن، يعني اين که آغاز وادامه ى همه ى مراحل، از شما وبا شما است وبدون اين، هلاکت، حتمي است؛ زيرا، شما، بر تمام راه، آگاه، واز کشش ها آزاد هستيد. در دعوت ودلالت وارشاد به راه خدا، هيچ کاستي وجود ندارد، تنها، بسته به انتخاب واقدام من است که (مَنْ أتاکم نجي).

امام صادق (عليه السلام) فرمود: (خدا، خودداري وامتناع فرموده که کارها را بدون اسباب فراهم آورد، پس براي هر چيزي، سبب ووسيله اي قرار داد وبراي هر سببي، شرح وگشايش مقرّر داشت وبراي هر شرحي، نشانه اي - دانشي - گذاشت وبراي هر نشانه، دري وبابي گويا نهاد. عارف حقيقي کسي است که اين در را شناخت ونادان حقيقي، کسي است که به اين در واقف نگشت. اين بابِ گويا، رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) است وما).(14)

امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:... إنّ الله تبارک وتعالي لَوْ شاءَ لَعرَّفَ العبادَ نَفْسَه ولکن جَعَلنا أبْوابَهُ وصِراطَهُ وسبيلَهُ والْوَجْهَ الَّذي يُؤْتي منه...؛ خداي تبارک وتعالي اگر مي خواست، خودش را بي واسطه به بندگان اش مي شناسانيد، ولي ما را (ابواب) و(صراط) و(سبيلِ) و(وجه الذي يؤْتي منه) قرار داد. کساني که از ولايت ما، رو گردانند وديگران را بر ما ترجيح دهند، از صراط مستقيم منحرف اند وهرگز، راه اهل بيت: با راه غير آنان برابر ومساوي نخواهد بود. آنان، خود، محتاج پناهندگي به ديگران اند. وآنان، به سوي چشمه هاي آبي کدر که آبراهِ خود را از آب هاي ضعيف وکدر ديگر مي گيرد، رفته اند. کساني که سوي ما - اهل بيت (عليهم السلام) - آمدند، به سوي چشمه هاي صاف وزلال آمدند که آب اش، به امر پروردگار، جاري است وتمامي ندارد وهرگز خشک وبي آب نمي گردد.(15)

ابوحمزه مي گويد: امام باقر (عليه السلام) به من فرمود: (اي اباحمزه! هر کدام از شما که مي خواهد فرسخي را پيمايد، براي خود راهنما وبلدي را اختيار مي کند. از آن جا که تو به راه هاي آسمان جاهل تر ونادان تري تا به راه هاي زمين، پس براي خود راهنمايي طلب کن).(16)

محمد بن مسلم مي گويد، از امام باقر (عليه السلام) شنيدم که فرمودند: (هر کس دينداري خداي عزّوجلّ را کند، به وسيله ى عبادتي که خود را در آن به زحمت افکند، ولي امام وپيشوايي که خدا آن را معيّن کرده، نداشته باشد، زحمت اش پذيرفته نمي شود واو گمراه وسرگردان است وخدا، اَعمال او را مبغوض ودشمن مي دارد.

داستان او، همانند داستان گوسفندي است که از چوپان وگله ى خود، گم شده وتمام روز، سرگردان راه مي رود وبرمي گردد. چون شب فرا رسد، گله اي با شبان به چشم اش آيد، به سوي آن رفته وبه آن فريفته مي شود وشب را در خواب گاه آن گله به سر مي برد، چون چوبان، گله را حرکت دهد، گوسفند گمشده، گله وچوپان را، ناشناس بيند. باز متحيّر وسرگردان در جست وجوي شبان وگله ى خود باشد که گوسفنداني را با چوپان اش ببيند. به سوي آن رود وبه آن فريفته گردد. شبان، او را صدا زند که (بيا وبه چوپان وگله خود پيوند که تو سرگرداني واز چوپان وگله ى خود گمگشته اي). پس ترسان وسرگردان وگمراه، حرکت کند وچوپاني که او را به چراگاه رهبري کند ويا به جايش برگرداند، نباشد. در همين ميان، گرگ، گم شدن او را غنيمت شمارد واو را بخورد.

به خداي محمد قسم! کسي که از اين امّت باشد وامامي هويدا وعادل از طرف خداي عزّوجلّ نداشته باشد، چنين است. او، گم گشته وگمراه است واگر با اين حال بميرد، با کفر ونفاق مرده است.

بدان اي محمد! که پيشوايان جور وپيروان ايشان، از دين خدا برکنارند. خود گمراه اند ومردم را گمراه کنند. اعمالي را که انجام مي دهند، چون خاکستري است که تندبادي در روز طوفاني به آن بتازد، از کردارشان چيزي دست گيرشان نشود، اين است گمراهي دور).(17)

انسانِ گمراه وسرگردان از مسير هدايت خارج شده، اين گونه، طعمه ى گرگ ها وشيطان ها خواهد شد. ابليس، قَسم ياد کرده است که بر سر راه مستقيم خدا کمين خواهد کرد: (لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمستقيم).(18)

وبا جدّيت تمام اِعلام کرده است که من، در زمين، با تزيين وبزک ها، همه ى بندگان، جز بندگان (مخلص) را مي فريبم: (لَأَزيّنَنَّ لَهُمْ فِي الأْرْضِ ولَأُغْوِيَنَّهُمْ أجمعين - إلاَّ عبادَکَ منْهُم الْمُخلَصين).(19) در اين فضايِ ارتباطهاي پيچيده وتأثير وتأثّرها، دشمنان قسم خورده اند که اهتمام آنان به (تزيين واغوا)ي همگان است. آيا مي توان بي حساب وبدون راهنماي (آگاه وآزاد) به راه افتاد؟ آيا مي توان هر راهي را تجربه کرد واز ضربه هاي مرگ بار، در امان بود، مخصوصاً که بسياري از راه ها، راه بازگشت ندارد ويا بسيار دشوار است؟!

از اين رو مي بينيم که قرآن، خطاب به بشر مي فرمايد: (يا بني آدَمَ لايفْتِنَنَّکُمُ الشّيطان کما أخْرجَ أَبَوَيْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسهُما ليُريها سَؤْاتهما إِنَّهُ يراکم هُو وقَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لاتَرَوْنَهُمْ إنَّا جَعَلْنا الشياطين أوْلياءَ لِلَّذين لايُؤْمِنُونَ)؛ اي فرزندان آدم! مبادا شيطان فريب تان دهد، آن گونه که پدر ومادر شما را از بهشت بيرون راند، در حالي که با وسوسه ى خوردن از آن درخت، لباس را از تن آن دو بَر کَند تا بدي هايشان را بر آنان آشکار کند. همانا، شيطان وقبيله اش، شما را از آن جا که آنان را نمي بيند، مي بيند. ما، شياطين را سرپرستان کساني که ايمان نمي آورند قرار داديم.

در بيانات نوراني حضرات معصوم، سلام الله عليهم اجمعين، به اهمّيت فرايند (آمد وشد) شيطان ونحوه ى ورود وخروج او ورصدهايش اشاره شده است. آنان فرموده اند:

(اَلّلهمَّ إِنّا نعوذ بک) بار خدايا! ما به تو پناه مي بريم (من نَزعاتِ الشيطان الرجيم) از تباه کاري ها - يا وسوسه ها - ى شيطان رانده شده (وکيدِهِ) واز حيله ى او (ومکائِدِه) ومکرهاي او (ومن الثقة بِأَمانيِّهِ) واز تکيه واطمينان به آرزوهاي او (ومَواعيده) ووعده هاي او (وغرورهِ) وفريب او (ومصائِدِهِ) ودام هاي او (وأَنْ يُطْمِعَ نَفْسَهُ في إضْلالِنا عَنْ طاعتک) واز اين که در گمراه کردن ما از طاعت تو، طمع مي کند و(وامْتِهانِنا بمعصيتک) واز خوار ساختن ما به معصيت کردن تو (أَوْ أنْ يَحْسُنَ عِنْدَنا ما حَسَّنَ لَنا) يا نزد ما نيکو باشد چيزي - گناهي - که او براي ما نيکو مي نمايد (أوْ أنْ يَثْقُلَ عَلَيْنا ما کَرَّهَ إِلَيْنا) يا بر ما سنگين آيد چيزي - اطاعت - را که او در نظر ما زشت گرداند... تا آن جا که حضرت سجّاد مي فرمايند:

(اَللهمَّ وما سَوَّلَ لَنا مِنْ باطِلٍ فَعَرَّفْناهُ) بار خدايا! باطل ونادرستي را که - شيطان - براي ما مي آرايد، به ما بشناسان (وإِذا عَرَّفْناهُ فَقِناهُ) وچون آن را به ما شناساندي، ما را از آن نگه داري کن (وبَصِّرْناهُ ما نُکائِدُهُ بِهِ) وما را به چيزي بصيرت ده وبينا فرما که شيطان را کيد کنيم وفريب دهيم (وَأَلْهِمْنا ما نُعِدُّهُ لَهُ) وما را به آن چه که خود را آماده سازيم، مُلْهَم ساز والهام بده (وَأَيْقِظْنا عَنْ سِنّةِ الْغَفْلَةِ بالرُّکون إليه) واز خواب غفلت که باعث اعتماد وميل به او است، ما را بيدار گردان (وأحْسِنْ بِتَوْفيقِکَ عَوْنَنا عليه) وبا توفيق خودت، ما را بر مخالفت با او، به خوي وبا احسن وجه ياري فرما.(20)

در اين دعا مي بينيم که چگونه بر مراحل معرفت به تسويل شيطان ووقايه ونگهداري خدا وبصيرت والهام بر عدّه وعُدّه ويقظه وبيداري از غفلت واعتماد بر شيطان وطلب کمک وياري وکسب توفيق الهي در مقابله ى با شيطان، تکيه دارند. اين همه، حاکي از پيچيده عمل کردن حريفِ هوشيار - شيطان مکّار - است.

در دعاي ديگر مي فرمايد: (وأعِذْني وذُرّيَّتي مِنَ الشيْطانِ الرَجيم؛ من وفرزندان ام را از شيطان رانده شده پناه ده (فَإنَّکَ خَلَقْتَنا وأَمَرَتَنا ونَهَيْتَنا ورَغَّبْتنا في ثَوابَ ما أَمَرْتَنا ورَهَّبْتنا عِقابَهُ؛ زيرا، تو، ما را آفريدي وبه - نيکي ها - امر کردي و- از زشتي ها - نهي فرمودي ودر پاداش آن چه ما را امر کردي، راغب وخواهان ساختي واز کيفر آن ترسانيدي (وجَعَلْتَ لَنا عَدُوّاً يَکيدُنا) وبراي ما دشمني قرار دادي که با ما مکر مي کند (وسَلَّطْتَهُ مِنَّا عَلي ما لَمْ نُسَلِّطْنا عَلَيْهِ مِنْهُ) او را درباره ى ما تسلّط وتوانايي دادي بر آن چه ما را بر آن درباره ى او تسلّط ندادي (أسْکَنْتَهُ صُدُورَنا) او را در سينه هاي ما جا دادي (وأَجْرَيْتَهُ مَجاري دِمائِنا) ودر رهگذر خون هاي ما، روان گردانيدي (لايَغْفُل إِنْ غَفَلْنا) از ما غفلت نمي کند، اگرچه ما از او غافل شويم (لاينسي إِنْ نَسينا) ما را از ياد نمي برد، گرچه ما او را فراموش کنيم (يُؤْمِنُنا عِقابک ويُخَوِّفُنا بِغَيْرِک) ما را از کيفر تو، ايمن مي سازد واز غير تو مي ترساند (واِنْ هَمَمْنا بِفاحِشَةٍ شَجَّعَنا عَلَيْها) واگر آهنگ کارهاي زشت کنيم ما را بر آن زشتي ها تشويق مي کند وجرئت مي بخشد (وإِنْ هممنا بعمل صالح ثبَّطنا عنه) واگر آهنگ کار شايسته اي را کنيم، ما را از آن باز مي دارد (يَتَعَرَّضُ لَنا بالشَّهَواتِ) ما را به خواهش ها وگناهان مي طلبد ودر معرض گناهان قرار مي دهد. (ويَنْصِبُ لَنا بالشُّبُهاتِ) وشبهه ها، براي ما بر پا مي کند.(21)

در اين جا، سخن از (عدوّي) است که (کيد) مي کند وقلمرو فعّاليّت وتوانايي هايش، سکونت در (صدور) و(جريان در مجاري خون) است و(غفلت ونسيان) ندارد وراه کارهايي مانند ايمن ساختن از عقاب الهي وشجاعت بخشي در انجام دادن گناه وبازداشتن از عمل صالح دارد. شيطان، وجود انسان را با شهوات شخم مي زد تا بستري آماده براي نصب ورشد شبهات بيابد و....

نجات انسان از دست شيطان مکّار ونيرومند، بدون وجود يک راهنماي (آگاه وآزاد) قابل تصوّر نيست. آنان که با نظام هستي هماهنگ شده اند ووجود خود را در اختيار يک راهنماي کامل قرار داده اند، مس وجود را طلا کرده اند ودر زندگي سود فراوان برده اند، ولي آنان که از اهل بيت: دور افتاده اند و(باب الله) را نکوبيده اند ودر (سبيل الله) گام ننهاده اند، خوراک آماده ى شيطان ها شده اند وسرمايه ى زندگي را باخته اند.

عدّه اي، با اين که خدا مي فرمايد: (إِنَّهُ عدوٌّ مبين) و(واتّخذوه عدوّاً) در کمال ناباوري، شيطان را بهترين دوست خود مي شمارند ودر خلوت وجلوت، دل در غمزه ى او نهاده اند: (انّهم اتّخذوا الشياطينَ أوْلياءَ مِن دون الله ويَحْسبونَ أنّهُمْ مُهْتَدونَ)(22) تنها، در (سبيل الله الذي..). در راهي که منتهي به خدا مي شود، بايد گام زد وبه فرمان آن جلودار زمان وآگاه بر تمام راه وآزاد از کشش ها، بايد بود، که (مَنْ سَلَکَ غَيْرَهُ هَلَکَ). خارج از آن راه، شوره زار وهلاکت مرگ بار است.

السلام عليک يا ناظر شجرة طوبى وسدرة المنتهى

درود وسلام بر تو باد، اي بيننده ى درخت طوبي وسدرة المنتهي.

شجره ى طوبى

در روايات متعددي مي خوانيم که (طوبي)، درختي است که اصل اش در خانه ى پيامبر يا علي (عليهماالسّلام) در بهشت است وشاخه هاي آن، همه جا وبر سر همه ى مؤمنان وبر فراز همه ى خانه هايشان گسترده است.

ممکن است، اين تعبير، تجسّمي از آن مقام رهبري وپيشوايي آنان وپيوندهاي ناگسستني ميان اين پيشوايان بزرگ وپيروان شان باشد که ثمره ى آن، آن همه نعمت گوناگون ومتنوّع است.(23)

ابي بصير، از امام صادق (عليه السّلام) نقل مي کند:

(طوبي لِمَنْ تمسّک بأمرنا في غيبة قائمنا فلم يزغ قلبُهُ بعد الهداية). فقلت له: (جعلتُ فداک! وما طوبي؟). قال: (شجرةٌ في الجنّه أصلها في دار عليّ ابن ابي طالب وليس من مؤمنٍ إلّا في داره غصن من أغصانها، وذالک قول اللّه عزّوجلّ: (طوبي لهم وحسن مآب).(24)،(25)

(طوبي، براي کسي که چنگ زند به امر ما در دوران غيبت قائم ما ودل اش بعد از هدايت يافتن از حقّ برنگردد، باشد). عرض کردم: (فداي تو شوم! طوبي چيست؟). فرمود: (درختي است در بهشت که بيخ وبن آن در خانه علي ابن ابي طالب (عليه السّلام) است. هيچ مؤمني نيست مگر آنکه شاخه اي از شاخه هاي آن در خانه وي هست).

از آن جا که (شجره ى طوبي) اصل اش در خانه ى اميرالمؤمنين (عليه السّلام) است وشيعيان وي به جهت معرفت ومحبّت واطاعت او، از آن شاخه ها بهره مند مي شوند، شخص اميرالمؤمنين را نيز (شجره ى طوبي) مي خوانند واين گونه درود بر او مي فرستند: (السلام علي شجرة طوبي وسدرة المنتهي).(26)

از همين رو است که در زيارت حضرت صاحب العصر والزمان (عجل الله فرجه) مي خوانيم: (السلام عليک يابن شجرة طوبي وسدرة المنتهي(27)؛ درود بر تو (امام زمان)! اي فرزند شجره ى طوبي وسدرة المنتهي).

واين فرزند شجره ى طوبي وسدرة المنتهي است که نظاره گر وبيننده ى آن دو است ورفعت وعظمتي بسان پدر بزرگوار خويش را به نمايش مي گذارد.

سدرة المنتهى

(سدرة) - بر وزن حرفة - مطابق آن چه غالباً مفسّران وعلماي لغت گفته اند، درختي است پر برگ وو پر سايه. تعبير به (سدرة المنتهي)، اشاره به درخت پر برگ وپر سايه اي است که در اوج آسمان ها در منتها اليه عروج فرشتگان وارواح شهدا وعلوم انبيا واعمال انسان ها قرار گرفته است، جايي که ملائکه ى پروردگار از آن فراتر نمي روند، وجبرييل نيز در سفر معراج، به هنگامي که به آن رسيد، متوقّف شد.(28)

در حديثي از امام صادق (عليه السّلام) نقل شده است که رسول خدا (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرمود:

انتهيتُ إلي سدرة المنتهي وإذا الورقة منها تظل أمّة من الأُمم، فکنتُ من ربّي کقاب قوسين أوْ أدني(29)؛ من، به سدرة المنتهي رسيدم وديدم در سايه ى هر برگي از آن، امّتي قرار گرفته اند، ومقدار فاصله ى من با پروردگارم، به اندازه ى دو قوس کمان يا کم تر از آن بود.

اين بيان، کنايه از اوج قرب وشهود باطني پيامبر است که هيچ مَلک مقرّب ونبيّ مرسلي، تا کنون به آن راه نيافته است. در روايات آمده است که حتّي جبرييل هم متوقّف شد واز صعود وعروج به آن، اظهار عجز کرد.

البته، آن چه مسلّم است اين است که ما از واقعيّت مطلب، به گونه ى دقيق وحقيقي، دريافت وادارک نداريم، ولي آن چه به دست مي آيد، تحقّق چنين امر بزرگ است.

در آيات سوره ى نجم چنين آمده است:

(ولقد راه نزلةً اُخري عند سدرةِ المنتهي عندها جنّةُ المأوي إذْ يغشي السِّدرة ما يغشي)(30) (بار ديگر پيامبر (صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) او را مشاهده کرد. واين شهود در کنار (سدرة المنتهي) روي داد هماني که جنّةالمأوي وبهشت برين در کنار آن است در آن هنگام که چيزي (سدرة المنتهي) را فرا گرفته، وپوشانده بود.

از اين آيات استفاده مي شود که پيغمبر اکرم در يک (شهود باطني ديگر) به هنگام معراج بر فراز آسمان ها، ذات پاک خدا را مشاهده کرد، وبه تعبير ديگر، خداوند، بار ديگر بر قلب پاک او نزول فرمود (نزلة اخري) وشهود کامل تحقّق يافت، در محلي که منتها اليه قرب الي الله از سوي بندگان است، در کنار سدرة المنتهي، در آن جا که (جنّةالمأوي) قرار دارد، در حالي که (سدرة المنتهي) را حجاب هايي از نور پوشانده بود.

مسئله ى شهود باطني، يک نوع درک وديدي است که نه شباهت با (ادراکات عقلي) دارد، ونه با (ادراک حسي). از جهاتي مي توان آن را شبيه علم انسان به وجود خود وافکار وتصوّرات خود دانست؛ يعني، ما، با يک نوع شهود باطني، به وجود خود وروحيّات خود واقف مي گرديم.(31)

اين گونه است که فرزند شجره ى (طوبي وسدرة المنتهي) نظاره گر آن شجره ى مبارک است وما، سلام ودرود خود را روانه ى آن عزيز مي کنيم. نگاه ونظر او، شجره طوبي وسدرة المنتهي را نشانه مي رود ودر سايه ى اين منظر وزاويه ى ديد خود، خلائق وتمامي هستي را به سوي حق ولقاي او دعوت مي کند وضيافت مي دهد.

امام حسن عسکري مي فرمايند:

زماني که خداي تعالي، مهدي امّت را به من داد، دو مَلک فرستاد او را به سرادق عرش بردند. در پيش خدا ايستادند. خداي تعالي، به او فرمود: (مرحباً بک يا عبدي! براي نصرت دين من واظهار امر من، تويي مهدي وهدايت کننده ى بندگان ام. با تو، مؤاخذه مي کنم وبا تو، ثواب مي دهم وبا تو، مغفرت مي کنم وبا تو، عذاب مي نمايم. اي مَلک هاي من! او را با نرمي، به سوي پدرش برگردانيد واز جانب من به او بگوييد: اين مولود، در حفظ وامان وضمان من است تا وقتي که با او، احقاق حقّ وازهاق باطل بکنم. آن وقت، همه ى دين، براي خدا مي شود).(32)

بدين سان، خاتم اوصيا، (سير ونظري) در سرادق عرش دارد، وبر سيماي ستارگان آسمان لبخندِ نور گُل افشاني مي کند، وبسان خاتم الانبياء، طرفه ها ومائده هاي هدايت آسماني را بر زمينيان به ارمغان مي آورد تا ظلمت وتاريکي را از صفحه روزگار بِزُدايد واز تارک تاريخ، رَخ بر بندد تا يک آسمان ستاره، نجات وهدايت زمينيان را با تبسّم درخشان خويش بدرقه کنند.

از اين رو، راهنما ورهبري را مي خواهيم که زاويه ى ديد او از چنين افقي برخوردار باشد وبر تمام راه مسلّط باشد وبا بينايي وبصيرتِ تمام (على بصيرةٍ)(33) هدايت کننده ى ما باشد. چه زيبا سخني است که ابوحمزه از امام باقر (عليه السّلام) نقل مي کند: امام باقر به من فرمود:

اي ابا حمزه! هر يک از شما که خواهد چند فرسخي پيمايد، براي خود راهنمايي مي گيرد، در حالي که تو که به راه هاي آسمان نادان تري تا به راه هاي زمين، پس براي خود راهنمايي طلب کن.(34)

پاورقى:‌


(1) بقره: 189.
(2) زيارت جامعه کبيره.
(3) زيارت جامعه ى کبيره.
(4) يوسف: 108.
(5) شرح زيارت جامعه ى کبيره، شبّر، ص 81 (نقل از اصول کافي، ج 1، کتاب الحجة، باب فيه نکت ونتف من التنزيل في الولاية، رقم 66، ص 425).
(6) زيارت جامعه ى کبيره.
(7) همان.
(8) زيارت جامعه.
(9) همان.
(10) طه: 124.
(11) زيارت جامعه.
(12) پايان تاريخ وآخرين انسان، فوکوياما.
(13) اشاره به نامه ى تعدادي از روشنفکران آمريکا در حمايت از جنگ طلبي سران آمريکا.
(14) اصول کافي، ج 1، کتاب الحجة، ص 259، ج 7.
(15) اصول کافي، ج 1، کتاب الحجة، ص 260 و261، ح 9.
(16) همان، ص 261، ح 10.
(17) اصول کافي، ج 1، کتاب الحجة، ح 8، ص 259 - 260.
(18) اعراف: 16.
(19) حجر: 39 - 40.
(20) صحيفه ى سجاديه، دعاي هفدهم (پناه بردن به خدا از شيطان).
(21) صحيفه ى سجاديه، دعاي 25 (دعا براي فرزندان).
(22) اعراف: 30.
(23) تفسير نمونه، ج 10، ص 210.
(24) رعد: 29.
(25) معاني الأخبار، ص 112، باب طوبي؛ کمال الدين، ج 2، ص 358، باب 33 ما أخبر به الصادق؛ بحار، ج 52، ص 123.
(26) زيارت ششم حضرت اميرالمؤمنين، مفاتيح الجنان؛ بحارالانوار، ج 80، ص 306، س 1.
(27) بحارالأنوار، ج 102، ص 98، س 22.
(28) تفسير نمونه، ج 22، ص 497.
(29) نورالثقلين، ج 5، ص 155، ح 40.
(30) نجم: 13 - 16.
(31) تفسير نمونه، ج 22، ص 500 - 501.
(32) بحارالأنوار، ج 51، ص 27.
(33) يوسف: 108.
(34) اصول کافي، ج 1، ص 261، ح 10.