تاريخ عصر غيبت

مؤ لفان : پورسيد آقايى ، جبارى ، عاشورى ، حكيم

- ۳ -


سوريه  
((سوريه ))و شهرهاى آن از قبيل ((حلب )) ، ((حمص ))و ((دمشق ))نيز در اين ايام ، صحنه طمع ديگران و ميدان كشت و كشتار بود(209) .
موصل  
((موصل ))و شهرهاى اطراف آن و كردهاى آن منطقه از نظر گرفتارى و درگيرى دست كمى از ساير شهرهاى اسلامى نداشتند. ((موصل ))در سال (253 ه‍) در معرض قتل و غارت قرار گرفت و در سال (260 ه‍) مورد تعرض و ناراحتى عامل خليفه ((اذكوتكين ))ترك قرار داشت ، او فسق و فجور را علنى كرده و اموال مردم را به زور از آنان گرفته ، و به آنها ظلم مى كرد. از اين رو، مردم قيام كرده و با او جنگ سختى نمودند و سرانجام خانه اش را غارت كرده و او را از ((موصل ))بيرون راندند. ((موصل )) به خاطر اين كه تا سال ها حاضر نبود فرماندار خليفه را قبول كند صحنه كشت و كشتار بود(210)
10 - تغيير ماهيت و اهداف فتوحات  
بدون ترديد هدف از فتوحات در اسلام ، رحمت و شفقت براى بلاد مفتوحه و رهايى مردم آن ، از زير يوغ بردگى و بيدادگرى ، پياده كردن نظام صحيح اسلامى در آنجا است ، نه كشتار و انتقام و رسيدن به غنايم . از اين رو، بر ارتش اسلامى لازم است كه قبل از جنگ ، مردم را به اسلام دعوت كرده و محاسن اسلام را بر آنها عرضه بدارد. جهاد در اسلام اهداف و آداب خاصى دارد كه در جاى خود مضبوط است (211) . ولى اين اهداف و آداب در هيچ كدام از فتوحات اين عصر به چشم نمى خورد.
به گفته ((ابن اثير)) : ((عباس بن يعقوب ))در سال (237 ه‍) به قلعه ((ابن ثور))حمله برد و غنيمت ها و اسيرانى به دست آورد و آنگاه آنها را كشت و از آنجا عازم شهر ((قصر يانه ))شد و آنجا را هم غارت كرد و سوزاند و ويران نمود.
او در سال (238ه‍) با عده زيادى وارد شهر ((قصر يانه ))شد، غنيمت ها گرفت و ويرانى ها به بار آورد. و از آنجا به شهرهاى ((قطانيه )) ، ((سرقوسه )) ، ((نوطس ))و ((رخوس ))لشكر كشيد و پس از به دست آوردن غنايم آنجا را به آتش كشيد و در سال (242 ه‍) با ارتشى حركت كرد و قلعه هاى زيادى را گشود و در سال (243 ه‍) باز به شهر ((قصر يانه )) حمله كرد، مردم شهر براى مقابله با او از شهر خارج شدند و با او به جنگ پرداختند، ولى آنها را شكست داد و عده زيادى از آنها را كشت ، و از آنجا عازم ((سرقوسه ))شد و آنجا را غارت كرد و آتش زد و ويران نمود. و از آنجا به ((قصر الحديد))آمد و آنجا را محاصره كرد و بر روميانى كه در آن قصر بودند سخت گرفت تا حاضر شوند 000/15 دينار به او بدهند، ولى نپذيرفت و محاصره را ادامه داد تا ناچار شدند كه قصر را به او تسليم كنند به شرط آن كه 200 نفر را آزاد كند، آنگاه پذيرفت و هر چه در قصر بود تملك كرد و تمام نفراتى كه در آنجا بودند به جز 200 نفر فروخت و قصر را ويران كرد(212) .
مى بينيم كه صحنه هاى فتوحات از اهداف و روش هاى فتوحات اصيل اسلامى چقدر فاصله گرفته است . نه قبل از جنگ و نه بعد از آن ، دعوتى به اسلام نبود، با اين كه وجوب اين دعوت از واضحات شريعت اسلام به شمار مى آيد. همانطور كه اسيران را برخلاف موازين اسلامى مى كشتند و يا درختان و شهرها را بى جهت به آتش مى كشيدند. يك نمونه ديگر از به آتش ‍ كشيدن شهرها در جريان جنگ ((تفليس ))قبلا اشاره شد.
((ابن اثير))در يك نمونه ديگر نقل مى كند كه : ((منتصر))خليفه عباسى در سال (248 ه‍) ((وصيف ))ترك را به جنگ روميان فرستاد، اين كار به اشاره و اصرار ((احمد بن خصيب ))وزير ((منتصر))صورت گرفت . و علت آن كينه و اختلافى بود كه بين ((احمد بن خصيب ))و ((وصيف )) بود. از اين رو، ((احمد)) ، ((منتصر))را تحريك كرد و وا داشت تا ((وصيف ))را از ارتش جدا و براى جنگ بفرستد، ((منتصر))هم او را به عنوان مرزبانى به همراه 000/12 سپاهى به مدت 4 سال فرستاد و دستور داد كه همين طور با ((روميان ))بجنگد تا فرمان بعدى .(213)
ملاحظه مى شود كه ، ميزان و ملاك حركت و جنگ ها، فنح اسلامى نبوده ، بلكه حول محورهاى ديگرى ، همچون درگيرى هاى سياسى و بغض و كينه هاى شخصى و يا... دور زده است .
ب : وضعيت اجتماعى 
مقصود از ((وضعيت اجتماعى )) ، بيان طبقات مختلف يك جامعه به لحاظ دين ، نژاد، منزلت اجتماعى ، سمت ، قدرت ، مكنت و...، ارتباط آن با طبقات ، با يكديگر، و نيز بيان آداب و رسوم ، اعياد و جشن ها، قصه ها، خانه ها، اثاث ، لباس ، اطعمه و اشربه و هر آنچه كه به ظاهر يك جامعه باز مى گردد؛ مى باشد.(214)
ما در اين مختصر، نه با اين مجموعه (215) بلكه تنها به يكى از مهم ترين ويژگى هاى اجتماعى اين دوره كه همان شكاف عميق طبقاتى است ، و بعضى از نمودها و نمونه هاى آن مى پردازيم .
در اين دوره به علت بى كفايتى خلفا و غرق بودن آنها در ((عياشى )) ، ((زن بارگى )) ، ((شب نشين هاى ))آنچنانه ، ((ولخرجى )) هاى بى حد و حصر، ((رفاه زدگى ))و ((دنياپرستى )) ، جامعه ، در عمل به دو قشر و دو قطب بزرگ تقسيم شده بود: فقير فقير، و غنى غنى ، اكثريت محروم ، اقليت برخوردار.(216) شكاف و فاصله طبقاتى بين خلفا در اعياد و جشن ها، و يا بخشش هاى بى حساب و بى رويه آنان ؛ چه به خويشان و همسران و چه در ((بزم هاى ننگين شبانه ))به آوازه خوانان و رقاصه ها و دلقك ها، و يا لباس هاى فاخر و زربافت و سفره هاى رنگين آنان ، همچنين اشاره اى خواهيم داشت به وضع زندگى ، درآمد و اختلاس هاى برخى از وزرا و يا ديگر كارگزاران حكومت ، ولى از آنجا كه ارائه همه موارد، سخن را به درازا مى كشاند به ناچار تنها به نمونه هايى اكتفا مى شود. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل .
1 - عياشى 
عياشى ، سيره مشترك همه خلفاى عباسى بود.(217) داستان هاى خوشگذرانى و بساطهاى عياشى و بزم هاى شبانه خلفاى عباسى رسواتر از آن است كه احتياجى به استشهاد و نمونه داشته باشد؛ زيرا كتاب هاى تاريخ و ادب (218) مشحون از اين گونه شواهد است (219) ((خلفاى عباسى ))بيشتر دوران زندگى ننگين خود را ميان جام هاى شراب و آغوش ‍ كنيزان زيبا به سر مى بردند. بهترين هديه براى آنان ، شراب ناب بود و كنيزان ماهرو.(220) ((تنوخى ))قاضى ((بصره )) ، وضع خليفه عباسى زمان خود را چنين وصف مى كند:
نشا بين طنبور وزق و مزمر
و فى حجر شاد او على صدر ضارب (221)
((خليفه ميان تار و طنبور، باده و عود و در دامن خواننده اى ، و يا بر روى سينه نوازنده اى به سر مى برد.))
بسيارى از شاعران ، مجالس ميگسارى خلفا را به شعر آورده اند(222) به نوشته ((مسعودى )) ، ((متوكل ))غرق در كام جويى و شراب بود و 000/4 كنيز در كاخ خود داشت كه از همه آنها كام گرفته بود.(223)
او خيره سرى و وقاحت را تا آنجا رساند كه ، امام هادى عليه السلام را نيمه شب به اجبار به بزم شبانه خود كشاند و در حالى كه مشغول باده گسارى بود جامى در دست داشت به حضرتش تعارف كرد، امام عذر آورد فرمود: ((گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده ، مرا معاف بدار)) ، ((متوكل ))از خواسته خود دست كشيد، اما از امام به اصرار خواست كه شعرى براى او بخواند و امام به ناچار شعرى خواند كه ((متوكل ))و همه اهل مجلس را به گريه واداشت و بزم عيش را به سوگ كشاند(224) .
2 - قصرها 
خلفاى عباسى و به تبع آنان ، امرا، وزرا و ديگر دولتمردان علاقه شديدى به ساختن قصرهاى زيبا و پر زرق و برق داشتند(225) قصرهاى خلفا در اين دوره به لحاظ وسعت ، شبيه به يك شهر بزرگ و داراى باغ ها، بوستان ها، نهرها و ساختمان هاى متعدد بود(226) ((متوكل ))داراى كاخ ‌هاى گوناگون بود به طورى كه هر وقت يك قصرش تمام مى شد به ساختن قصر ديگرى مى پرداخت ، او تا حدود بيست قصر به نام هاى : ((بركوار)) ، ((شاه )) ، ((عروس )) ، ((بركت )) ، ((جوسق )) ، ((مختار)) ، ((جعفرى )) ، ((غريب )) ، ((بديع )) ، ((صبيح )) ، ((مليح )) ، ((شبداز)) ، ((قصور)) ، ((جامع )) ، ((قلايه )) ، ((برج )) ، ((متوكليه )) ، ((بهو))و ((لؤ لؤ ة ))داشت . خرج اين قصرها بالغ بر 274 ميليون درهم بود.(227)
قصر ((برج ))از زيباترين قصرهاى او بود و داراى تصاوير بزرگى از طلا و نقره بود، هزينه ساختن اين كاخ 000/700/1 دينار بود(228) هزينه قصر ديگر او به نام ((بركوار))كه از بهترين و بزرگ ترين قصرهاى او بود، به تنهايى بالغ بر 000/000/20 درهم بود.(229) مورخان به تفصيل از اين قصرها و تزئينات و خرج هاى ان ياد كرده اند.(230)
3 - جشن ها 
خلفاى عباسى چه در عصر اول و چه در عصر دوم ، اهتمام زيادى در به پا نمودن مجالس و جشن هاى پر خرج و پر زرق و برق داشتند.(231) ولخرجى هاى آنان حد و حصرى نداشت . به نمونه هايى از هر دو عصر مى پردازيم :
((مهدى عباسى ))(158-169 ه‍) در مراسم تزويج بانو ((زبيده )) براى پسرش ((هارون ))000/000/50 درهم صرف كرد، وقتى كه شب زفاف رسيد، ((زبيده ))پيراهنى پوشيده بود كه تمامش از درهاى شاهوار بود و كسى تا آن روز نظير آن را نديده بود و به خاطر ارزش زياد آن ، كسى از اهل خبره نمى توانست بهايى برايش تعيين كند، و ((همسر هشام بن عبدالملك ))جامه بى آستينى بر تن كرده بود كه تمام آن پيراهن از طلا بود و هيچ دوخت و دوزى در آن به كار نرفته بود، جز دو بند، بقيه ((زربفت )) بود، و آن به قدرى با ((زر و زيور))آراسته بودند كه به علت زيادى جواهرات ، قدرت راه رفتن نداشت .(232)
((شابشتى ))در كتاب خود ((الديارات ))نقل مى كند كه ، ((مهدى عباسى ))وقتى كه ((ام جعفر))- دختر برادرش - را براى پسرش ‍ ((رشيد))تزويج كرد، تداركى ديد كه براى هيچ زنى پيش از او آن همه صندوق هاى جواهر، زر و زيورها، تاج ها، اكليل ها، قبه هاى طلا و نقره ، و عطرها تدارك ديده نشده بود. او به زن هشام ((عبدة ))نيز پيراهنى بى آستين داد همو مى گويد: ((در اسلام نظير آن پيراهن و مانند دانه هاى قيمتى آن را كسى نديده است ، در پشت و سينه اش دو رشته از ياقوت سرخ بود و بقيه آن از درهاى بزرگى كه نظير نداشت و گفته اند كه قيمت گذاران به خاطر نفاست آن دره ، نتوانستند آن را قيمت گذارى كنند!(233)
و باز از نمونه ولخرجى هاى ((مهدى عباسى ))و حيف و ميل بيت المال ، آن بود كه يك دانه ياقوت سرخ كه در نهايت نفاست بود به 000/30 دينار خريد، و با چند كيسه اموال ديگر روى هم ريختند همانند كوهى شد، تمام آنها را وقتى كه پسرش ((هادى ))دست او را بوسيد به او بخشيد.(234)
((متوكل ))در جشنى كه به مناسبت ختنه پسرش ((عبدالله معتز))بر پا كرد، چنان تشريفات پرخرج و سرسام آورى به راه انداخت كه مورخان به تفضيل نوشته اند، و ما تنها به گوشه هايى از آن اشاره مى كنيم .
فرشى را كه طول آن 100 ذراع و عرض آن 50 ذراع بود، براى تالار قصر كه داراى همين ابعاد بود، تهيه كردند و در همان جا براى پذيرايى از مهمانان ، 000/4 صندلى از طلا، مزين به جواهر، چيدند.
به فرمان ((متوكل ))000/000/20 درهم كه براى نثار آماده شده بود، بر سر زنان و خدام و حاشيه نشينان نثار كردند! و 000/000/1 درهم كه روى آنها عنوان ((جشن و مراسم ختنه كنان ))حك شده بود، بر سر آرايشگر و ختنه كننده و غلامان و پيشكاران مخصوص نثار گرديد!
آن روز از ختنه كننده ((معتز))پرسيدند كه تا موقع صرف غذا، چه مبلغى عائد تو شده ؟ گفت : هشتاد و چند هزار دينار، غير از اشياى زرين و انگشترى و جواهر!
هزينه مخارج اين جشن (ختنه كنان ) بالغ بر هشتاد و شش ميليون درهم شده بود!!.(235)
دكتر ((شوقى ضعيف ))پس از نقل اين واقعه مى گويد: ((به اين ترتيب ميليون ها دينار و درهم بى حساب صرف مى شد و بدون هيچ كنترلى در ميهمانى ها و جشن هاى كاخ ، خرج مى شد. اين ميهمانى ها داستان هاى هزار و يك شب را با تمام خيال پردازى ها و هرزگى ها و خوشگذرانى هاى موهومش ، بدون هيچ كم و كاست به خاطر مى آورد. به جاى آن كه اين ميليون ها در كمك به مردم و نيازمندى هاى ايشان و يا تجهيز سپاه در جنگ با ترك ها و بيزانس ها صرف شود اين چنين احمقانه ، ريخت و پاش ‍ مى كردند و بيت المال را به باد مى دادند، در حالى كه مردم در سختى و فقر به سر مى بردند و عرق زحمت ، مدام از سر و روى شان مى ريخت ، غم نوميدى و محروميت را مى خوردند تا ((متوكل ))و ديگران اموال ايشان را در راه هاى بيهوده صرف كنند و با آنها كاخ ‌هاى عظيمى را بسازند و دينارها را ميليون ميليون حرام كنند و آن كاخ ‌ها را به ميخانه هايى بدل كنند كه كاسه ها و جام هاى شراب در آنجا دور بزنند و كيسه هاى زر و سيم خرج نمايند.))(236)
((مسعودى ))به حق مى نويسد: ((در هيچ برهه اى از زمان و تاريخ به مانند دوران خلافت ((متوكل ))ولخرجى نمى شد.)) (237)
روزى ((متوكل ))در كاخ ((بركوار))- كه قبلا شرحش گذشت - ميگسارى كرد و آن ايام ، زمان گل و رياحين نبود، به نديمانش گفت : چطور است مراسم گلريزان را برگزار كنيم ، همان كه فارس زبان ها به آن ((شاد كلاه )) مى گويند، آنها در پاسخ گفتند: ((شاد كلاه ))بدون گل ممكن نيست و اكنون هم فصل گل نيست ، ((متوكل ))يكى از وزرايش به نام ((عبيدالله بن يحيى ))را خواست و گفت : بگو برايم درهم هايى به وزن دو گندم ضرب كنند.
((عبيدالله ))پرسيد: چند درهم لازم است يا اميرالمؤ منين (؟) ((متوكل )) ، گفت : 000/000/50 درهم . ((عبيدالله ))دستور داد: آن را فراهم كردند و به اطلاع ((متوكل ))رساند كه سكه ها آماده است ((متوكل ))گفت : بخشى از آنها را رنگ قرمز و بعضى ديگر را رنگ زرد و قسمتى را رنگ سياه بزن و برخى را هم به رنگ خود بگذار. ((عبيدالله )) طبق دستور عمل كرد. آنگاه ((متوكل ))خدمتكاران و اطرافيانش را كه 700 نفر بودند طلبيد و به آنها دستور داد كه هر كدام از ايشان قبا و كلاه نوى ، غير رنگ قبا و كلاهه ديگرى تهيه كند و آنها نيز تهيه كردند. سپس ‍ روزى را تعيين كرد كه باد مى وزيد، دستور داد خيمه اى نصب كنند كه 40 در، داشته باشد، او يك روز صبحانه را در آنجا صرف كرد در حالى كه نديمانش در اطراف او بودند و خدمتگزارانش لباس هاى جديد بر تن داشتند، ((متوكل ))دستور داد تمام آن درهم ها را به مانند گل بر سر افراد بريزند، سبكى آنها و شدت باد باعث شد تا درهم ها مانند گلبرگ ها در فضا به چرخش و حركت درآيند.(238)
دكتر ((شوقى ضعيف ))پس از نقل اين مطلب مى نويسد: ((تمام اينها از آسوده خيالى و خوشگذرانى بيش از حد نشات مى گرفت ؛ زيرا ((خلفاى عباسى ))از خوشگذرانى تا حد ديوانگى و هوسبازى برخوردار بودند و كنار آنها طبقات مختلف مردم در نهايت فقر و تنگدستى قرار داشتند.)) (239)
4 - بزم ها 
بزم هاى شبانه ((عباسيان ))و دلدادگى و بخشش هاى بى حساب آنها به رقاصه ها و آوازه خوانان و مطربان در حالت خلسه و مستى ، شهره آفاق و يادآور داستان هاى هزار و يك شب است . اين بزم ها مملو از لهو و لعب و مسخرگى بود.(240) قصرهاى خلفا پايگاه عيش و نوش و مجالس شراب بود (241) و خلفا نيز بيشتر اوقات را در مستى و طرب مى گذراندند.(242) و نه تنها قصرهاى خلفا كه قصرهاى وزراء و امرا نيز پايگاه شراب و رقص و غنا بود.(243) كه الناس على دين ملوكهم
((هادى عباسى )) ، ((ابراهيم موصلى ))را به دربار دعوت مى كرد و ساعت ها به آواز او گوش مى داد و به حدى به او دل بسته بود كه اموال و ثروت زيادى به او بخشيد، به طورى كه يك روز مبلغ دريافتى او از خليفه ، به يكصد و پنجاه هزار دينار بالغ گرديد!
روزى ((ابراهيم موصلى ))چند آواز براى وى خواند و او را سخت به هيجان آورد. ((هادى ))او را تشويق كرد و مكرر از وى خواست كه مجددا بخواند؛ در پايان بزم ، به يكى از پيشكاران خود دستور داد، دست ((ابراهيم ))را بگيرد و به خزانه بيت المال ببرد تا او هر قدر خواست بردارد و حتى اگر خواست تمام بيت المال را ببرد، او آزاد بگذارد! ((ابراهيم ))مى گويد: ((وارد خزانه بيت المال شدم و فقط 000/50 دينار برداشتم .)) (244)
پسر ((ابراهيم ))مى گفت : ((اگر ((هادى ))بيش از اين عمر مى كرد، ما حتى ديوارهاى خانه مان را از طلا مى ساختيم .)) (245)
((متوكل ))نيز دست كمى از نياى خود نداشت . ((طبرى ))نقل مى كند كه ، وقتى ((متوكل ))قصر ((جعفرى ))خود را تمام كرد، مطربان و دلقكان را فرا خواند و پس از انجام كارشان به آنها 000/000/2 درهم داد.(246)
5 - بخشش ها 
بخشش هاى بى حساب خلفا از بيت المال مسلمين ، منحصر به رقاصه ها و آوازه خوانان در بزم هايشان نبود كه مادران ، همسران و ديگر بستگان آنها را هم در بر مى گرفت . ((متوكل ))به مادرش ((شجاع )) ، سالى 000/600 دينار مى داد، آنچه كه پس از مرگ اين زن باقى ماند 000/000/5 دينار پول نقد و جواهراتى به ارزش 000/000/1 دينار و زمين هايى كه ارزش غلات سالانه آن 000/400 دينار بود.(247)
((ام قبيحه )) (248) همسر ((متوكل ))و مادر ((معتز))نيز از همين بخشش ها و دست و دلوازى هاى همسر و پسرش به ثروت هاى هنگفتى دست يافته بود به طورى كه پس از كشته شدن پسرش ((معتز))آن هم به خاطر اين كه از تهيه 000/50 دينار براى مخارج سپاه خود عاجز بود، در نزد او 000/800/1 دينار پول نقد و سه جعبه جواهرات از زمرد و ياقوت و درهاى گران بها كه نظيرشان نبود، يافتند.(249) قيمت آنها 000/000/2 دينار بود.(250)
از اينها كه بگذريم بخشش هاى خلفا، به شعراى دربارى و يا هر كسى كه در مدح و ستايش آنان شعرى بگويد و يا حكومت آنان را به حق جلوه دهد و آنان را از ائمه عليهم السلام به پيامبر نزديك تر نشان دهد، و يا زبان گزنده خود را متوجه ((علويان ))ساخته و بر آنان بتازد، نيز جالب توجه است .
((متوكل ))به ((ابراهيم بن مدبر))به مناسبت قصيده اى كه در شفاى بيمارى او سروده بود، 000/50 درهم ((صله ))داد و نيز به وزير خود دستور داد تا او را به كار پر سودى بگمارد.(251)
و به ((ابوالشبل البرجمى ))به خاطر قصيده اى كه در مدح او سروده بود، 000/30 درهم پاداش داد.(252)
و به ((حسين بن ضحاك خليع ))براى سرودن شعرى در وصف خدمتكارى كه به او پياله شرابى به همراه عنبر داده بود، در ازاى هر بيت ، 1000 دينار داد!!(253)
و به ((ابوالعنبس ))000/10 درهم به خاصر شعرى كه در هجو ((بحترى ))شاعر گفته بود، داد و براى شعرى كه در وصف خرش و عشق بازى او گفت و باعث خوشحالى فراوان ((متوكل ))شد مورد احترام زياد او قرار گرفت و جايزه دريافت كرد.(254)
و به ((ابوالشمط، مروان بن ابى الجنوب ))كه قصيده اى در مدح او سروده بود، خلعت ، و 000/200 دينار، و اموال ، صله داد.(255) او بارها از ((متوكل ))صله هاى سنگين گرفته بود.(256)
((ابن اثير))از قول ((ابوالشمط))نقل مى كند كه گفت : ((من براى متوكل شعرى خواندم كه در آن هجا و ناسزاى رافضه بود. او مرا امير ((بحرين ))و ((يمامه ))كرد و 4 خلعت به من داد!!، ((منتصر))هم به من يك خلعت داد. سپس ((متوكل ))دستور داد 3000 دينار بر من نثار كنند و به ((منتصر))و ((سعد ايتاخى ))امر كرد كه دينارها را از زمين جمع كنند و به من بدهند، آنها نيز هر چه او دستور داد انجام دادند.(257) بعد از آن ((متوكل ))براى شعر ديگرى ، مانند آنچه گفته بودم ، 000/10 درهم بر من نثار كرد)) . (258)
از بخشش هاى ((متوكل )) ، تنها شاعران برخوردار نبودند، بلكه خنياگران و دلقكان و مسخرگان نيز جوايز بزرگى دريافت مى كردند.
به عنوان مثال : روزى ((متوكل ))دستور داد ((عباده )) ، مخنث دربار را در سرماى زمستان در يكى از آبگيرها بيندازند و آنگاه كه در آستانه هلاكت بود دستور داد او را در آوردند و بپوشاندند، سپس او را به نزد خود خواند و گفت : حالت چطور است ؟
((عباده ))گفت : از آخرت بر مى گردم !
((متوكل ))خنديد و گفت : برادرم ((واثق ))را چگونه ديدى ؟
((عباده ))گفت : از جهنم گذر نكردم .
((متوكل ))خنديد و فرمان داد به او صله بدهند.(259)
يكى ديگر از سرگرمى هاى ((متوكل ))اين بود كه ((ابوالعبر))شاعر نادان و بذله گو را در منجنيقى مى گذاشت و دستور مى داد او را به هوا پرتاب كنند همين كه به بالا مى رسيد، مى گفت : راه را باز كنيد! سپس در آبگيرى مى افتاد و مانند ماهيان با تور صيد مى شود. (260) او از ((متوكل ))بيش از هر شاعرى پول مى گرفت . (261) ((مسعودى ))مى نويسد: ((هر كس در زمينه هاى جدى و شوخى و غيره ابتكارى داشت و پيشقدم بود، از خوان يغماى ((متوكل ))بهره مند مى شد و اموال زيادى از آن خود مى ساخت .))(262)
6 - طعام ها  
از ويژگى هاى خلفاى عباسى و به تبع آنان وزرا و امرا، حرص و اسراف آنان در تهيه انواع و اقسام خوراكى ها، نوشيدنى ها و شيرينى جات ، و چيدن سفره هاى رنگين با ظروف طلا و نقره (263) بود.
خرج روزانه مامون ، 6000 دينار بود كه بيشتر اين مبلغ صرف آشپزخانه او مى شد.(264)
((هارون الرشيد))نيز در هر روز 30 نوع طعام بر سر سفره اش چيده مى شد و 000/10 درهم خرج غذايش مى شد.(265)
برخى ديگر از آن ها، از شعراى خود مى خواستند تا درباره اين سفره هاى رنگين شعر بسرايند.(266)
دكتر ((ابراهيم حسن ))در كتاب (( تاريخ الاسلام ))و دكتر ((شوقى ضعيف ))در ((العصر العباسى الثانهى ))نمونه هايى شنيدنى از اين اسراف و شكم بارگى را يادآور مى شود. (267)
دكتر ((زهراوى ))نيز در كتاب ((النفقات و ادارتها فى الدولة العباسية )) مخارج گزاف روزانه غذا و آشپزخانه هر يك از خلفاى عباسى را آورده و اسراف و ولخرجى آنها را نشان مى دهد.(268)
از مخارج شكم بارگى خلفا و اسراف آنان در طعام كه بگذريم ، مخارج سنگين همسران خلفا و فرزندان آنها و مبلغ گزاف خريد و نگاهدارى كنيزكان زيبا و لباس هاى فاخر و... و از همه مهمتر ولخرجى ها و رشوه هاى فراوان كه در هنگام رسيدن به خلافت براى بيعت با آنان مى پرداختند، هر كدام رقم هاى سنگين و سرسام آورى را تشكيل مى داد كه فشار آن ، تنها بر دوش توده مردم مسلمان بود. (269) آن هم توده مردمى كه خرج ماهيانه يك خانواده متوسط آنان در همان دوره ، بيش از 25 درهم نبود، يعنى به طور متوسط از روزى 1 درهم تجاوز نمى كرد.(270) در حالى كه مخارج متوكل فقط براى مصارف شخصى اش در سال ، رقمى بالغ بر 500/502/76 درهم بود.(271)
اين فسادها و اسراف ها نه تنها خلفا، كه وزرا و امرا و ديگر كارگزاران و عمال دولت را هم در بر مى گرفت ، چرا كه الناس على دين ملوكهم به گوشه هايى از اين فسادها و اختلاس ها (272) اشاره مى شود.
((واثق ))در سال (229 ه‍) عده اى از منشيان دولت را به زندان انداخت و از آنان اموال زيادى را مصادره نمود. از ((احمد بن اسرائيل ))000/80 دينار، از ((سليمان بن وهب ))(منشى ايتاخ ) 000/400 دينار، از ((حسن بن وهب ))000/14 دينار، از ((ابراهيم بن رياح ))و منشى هايش 000/100 دينار، از ((احمد بن خصيب ))و منشى هاى او 000/000/1 دينار، از ((نجاح ))000/60 دينار و از ((ابوالوزير)) 000/140 دينار گرفت .(273)
((متوكل ))40 روز پس از خلافت ، بر ((ابوالزيات ))وزير خود (و وزير برادرش واثق ) غضب كرد و او را از وزارت عزل و همه اموال و دارائى هاى او را مصادره نمود(274) و به جاى او ((ابوالوزير))را به وزارت منصوب كرد، اما چيزى نگذشت كه در همان سال (233 ه‍) بر او نيز خشم گرفت و اموال او و برادرش و منشى اش را مصادره كرد(275) و بالاخره به مبلغ 000/200 دينار با او مصالحه كرد.(276)
به نقل ((طبرى )) هنگامى كه ((متوكل ))بر ((عمر بن فرج رخجى )) يكى از منشيان بزرگ دولت ، غضب كرد و اموالش را مصادره نمود، از خانه اش 50 بار شتر، فرش هاى گرانبها به همراه اموالى ديگر آوردند.(277) قيمت اينها را تا 000/120 دينار نوشته اند، از برادر او نيز 000/150 دينار مصادره شد.(278)
دكتر ((شوقى ضيف ))مى گويد: در خانه يكى از منشيان حكومت كه اين اندازه فرش هاى گرانبها باشد، ديگر در خانه وزرا و خلفا چه اندازه از اين فرش ها بود، خدا مى داند.(279)
((متوكل ))در سال (237 ه‍) بر قاضى القضات خود ((احمد بن ابى دؤ اد))خشم گرفت و تمام املاك و اموال او مصادره نمود و فرزندش ((ابو الوليد))و ساير فرزندان او را به زندان انداخت ((ابو الوليد)) 000/120 دينار و جواهراتى به ارزش 000/20(280) به خليفه داد و تعهد كرد 000/000/16 درهم از فروش املاك خود بپردازد تا آزاد شود.(281)
((متوكل ))پس از بركنارى ((احمد بن ابى دؤ اد))و مصادره اموالش ‍ ((يحيى بن اكثم ))را به عنوان قاضى القضات منصوب كرد. اما جالب اين او را هم 3 سال بعد؛ يعنى در سال (240 ه‍)از كار بركنار و مبلغ 000/75 دينار، و 4000 جريب زمين در بصره از وى به عنوان غرامت گرفت .(282)
جاى سؤ ال است كه چگونه قاضى القضات در مدت 3 سال اين اندازه ثروت اندوخته ؟ شاعر چه نيكو گفته :
اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى
بر آورند غلامان او درخت از جاى
دكتر ((شوقى ضيف ))در كتاب خود، ثروت هاى برخى وزرا، امرا و منشيان خلفاى عباسى و درآمدها، زمين ها، اختلاس ها و رشوه هاى آنان ، به همراه باغ ها، منزل هاى وسيع ، وضعيت خانه ، اثاث ، كنيزان ، خدمه ، محافظين مسلح و خوراك و پوشاك آنان ارائه مى دهد.(283)
او در پايان مى افزايد: اين گونه اموال دولت اختلاس مى شد و به غارت مى رفت ، دزدان و غارتگران كسانى نبودند جز وزرا و منشيان و امرا. آنها در نهايت خوشى و خوشگذرانى بودند، و توده مردم در نهايت فقر و سيه روزى و نااميدى دست و پا مى زدند؛ گويا هيچ حكومتى در كار نيست ، بلكه حكومت خود در نهايت فساد به سر مى برد.(284)
به گفته او دستگاه خلافت و كارمندان دولت غرق در فساد و رشوه بودند به طورى كه بدون اغراق مى توان ادعا كرد، بيشتر كارمندان دولت به خصوص ‍ ماءموران ماليات و خراج ، غرق در اختلاس و رشوه بودند.(285) وزرا هم براى رسيدن به وزارت ، رشوه هاى كلان مى دادند تا آنجا كه بعضى ها براى دست يافتن به آن تا پانصد هزار دينار مى پرداختند؛ چون مى دانستند در اسرع وقت آن را جبران مى كنند!(286)
مناسب است در بخش پايانى اشاره اى هم به فقر و سيه روزى توده مردم ؛ يعنى كشاورزان ، كارگران ، فرهنگيان ، خدمتكاران و صاحبان حرف و صنايع كوچك داشته باشيم ؛ همانانى كه در حقيقت آنچه طبقه مرفه داشت از ((كد يمين ))و ((عرق جبين ))آنها بود و آنچه مرفهين بى درد به يغما مى بردند در واقع چيزى نبود جز دسترنج اينان .(287) گرچه در خلال آنچه آورده شد به وضوح وضعيت توده مردم روشن گشت و ديديم كه بسيارى از قيام ها و شورش هاى اين دوره ، به خصوص ((صاحب زنج ))و بعدها ((قرامطه )) ، فرياد و واكنشى در برابر اين همه ظلم و ستم و چپاول طبقه حاكم و فقر و فلاكت توده هاى پا برهنه بود.(288)
((جاحظ))(289) (159-255 ه‍) كه از مفاخر اين عصر بود طى اشعارى ، بيچارگى و تهيدستى خود را چنين به تصوير مى كشد:
اقسام بدار الخقض راض بحظه
و ذوالحرص يسرى حيث لااحديد رى ... (290)
((دانشمند در خانه اى پست زندگى كند و از بهره خود خشنود است ، ليكن آزمند همچنان در وادى حرص پيش مى روى و ((رضاى به قسمت ))را كارى توهين آميز مى شمارد در حالى ، بدون رضايت ، زهر در كام آدم است و جامى تلخ ‌تر از صبر زرد در دستش )) . ((بى تابى كردم اما پاسخى نگرفتم و اگر خردمند بودم به مال اندك قناعت مى كردم . مى پندارم ابلهان قوم ، زندگى بهترى دارند و در خوشى و ناخوشى نيرومندترند. حوادث تلخ و شيرين بر آنان مى گذرد، ليكن بى خبر از آنان كار خود را مى كند.))
((از نظر زمانه ، آدم مجرب و كارديده با گوسفند صفتان بى شعور يكسان است . اگر پروردگارم نمى خواست مرا پاى بند شرف و جوياى قله هاى كرامت و افتخار قرار نمى داد.))
((من كه مرگ را بر خفت ترجيح مى دادم ، ناچار شدم براى دريافت عطا و بخشش در برابر بعضى از آنان گردن كج كنم ، همين كه ديدم آنان برخورد خوب و چهره خندان را وسيله حفظ و نگهدارى دارايى خود مى كند روى گردانم و راه منزل پيش گرفتم . اينك مجددا هم پيمان درس و انديشه هستم )) .
((جاحظ))كه از بزرگان و ادباى عصر خود بود اين گونه اسير فقر و حرمان مى شود، در حالى كه بى خردان و دولت مردان از همه گونه امكانات رفاهى بهره مند هستند و او ناچار مى شود براى دريافت مقدارى خوراك ، گردن خم كند، اما پس از آن كه در مى يابد با اين كار شرافت و كرامات انسانى خود را از دست مى دهد خوددارى كرده و مجددا به دامان انديشه و علم پناهنده مى شود.
وقتى او چنين محتاج و فقير باشد تكليف ديگر دانشوران و فرهنگيان روشن است .(291)
يكى ديگر از شاعرانى كه فقر عمومى آن دوره را به تصوير مى كشد و تهيدستى خود را بيان مى كند ((ابو العيناء))است . او مى گويد:
الحمدلله ليس لى فرس
و لا على باب منزلى حرس ... (292)
((خدا را سپاس كه نه مرا اسبى است و نه بر در خانه ام نگهبانى ، غلامى نيز ندارم كه اگر او را بخوانم مانند برق به سويم بشتابد، فرزندم غلام من است و همسرم كنيزكم كه مالك و همسر او هستم . لذا از همگان نوميدم و نياز به ديدن چهره هاى عبوس ندارم ، نه خوش رو و نه بد اخم ، مرا بر در خانه خود نمى بيند.))
((حمداوى ))نيز يكى از شاعران فقير اما بلند طبع آن دوره است كه زير بار حكومت نمى رود و از فقر خود چنين پرده بر مى دارد:
تسالى الرجال على خيلهم
و رجلى من بينهم حافية
فان كنت حاملنا ربنا
و الا فارجل بنى الزانية (293)
((بزرگان هر يك بر اسبى سوارند، و از آن ميان اين من هستم كه پياده مى روم . پروردگارا! يا مرا نزد مركبى عطا كن يا آن كه زنازادگان را از مركب هاى خويش فرود آر.))
((سعيد بن وهب ))نيز از اديبان آن دوره است و از شدت فقر فريادش به آسمان بلند شده ، چنين مى گويد:
من كان فى الدنيا له شارة
فنحن من نظارة الدنيا...(294)
((هر كس در دنيا بهره اى از زيبايى و دارايى و كمال دارد، ولى ما از تماشاچيان دنيا هستيم . از دور با حسرت آن را نظاره مى كنيم ، گويى الفاظى بى معنى هستيم . ديگران از نردبان ترقى بالا مى روند، اما روزگار ما، در ميان پستان و اراذل سپرى مى گردد.))
اديبان آن روزگار به آنجا مى رسند كه ادعا مى كنند اساسا پرداختن به دانش ‍ و فرهنگ نتيجه اى جز فقر و حرمان و تهيدستى ندارد. ((عطوى )) مى گويد:
يا ايها الجامع علما جما
امض الى الحرفة قدما قدما...(295)
((اى كسى كه دانش بسيارى فرا گرفته اى ! شتابان به سوى حرفه اى روى آور. از ثروت محروم و فهمى به تو داده شده است . پس سوگند به روزى دهنده و قسمت كننده آن ، كه دانش ، دشمن تو خواهد بود.))
او در طى ابياتى حزن آور، وضعيت رقت بار خود را چنين ترسيم مى كند:
هجم البرد مسرعا، و يدى صفر و جسمى عار بغير دثار
فتسرت منه طيلة التشارين الى تهتكت استارى ...(296)
((سرما، شتابان هجوم آورد و من دستم تهى و تنم عريان بود. به سختى ماه هاى ((تشرين )) (297) خودم را پوشاندم تا آن كه پوشش هايم پاره پاره گشت . پيراهنم را آن قدر با نخ و سوزن وصله كردم تا آن كه آنها را نيز از دست دادم ، و شپش هاى ريز و درشت در كناره هاى پيراهنم به راه افتادند و قطارى از آنها به دنبال قطار ديگرى و دسته اى پس از دسته اى راه پيش ‍ گرفتند. بالاخره ، ماه ((كانون ))فرا رسيد و سرماى سخت زمستان چهره ام را سياه كرد و چيزى كه از آن مى ترسيدم به سرم آمد.))
شاعر همچنان درماندگى و فقر خود را تصوير كرده ، چنين مى گويد:
لو تاملت صورتى و رجوعى
حين اسى الى ربوع قفار...
((اگر به چهره غمبارم آن هنگام كه به بيابان بى آب و علف پناهنده مى شوم نگريسته باشيد من در آنجا تنها هستم و اساسا ارزشى و امتيازى ندارد. زيرا لقمه اى نان نخورده ام و هنگامى كه آدمى غذا نخورد، زحمت بنايى را ندارد و از قضاى حاجت بى نياز خواهد بود.))
درويشى و تهيدستى اين شاعر به جايى رسيده ، كه چيزى نمى يابد تا بدن خود را بپوشاند و از سرما حفظ كند و جز پيراهن هاى پوسيده كه قطارهاى شپش در آنها در جولان هستند پوششى ندارد. ابيات اخير نهايت درماندگى او را نشان مى دهد. او به ويرانه دوردست پناه مى برد و درددل مى كند و به خاطر گرسنگى و نخوردن غذا به قضاى حاجت نيز احتياجى ندارد! و اين زشت ترين نوع بيمارگى و فقر است كه آدمى به آن گرفتار مى شود.(298)
((يعقوب بن يزيد تمار)) ، يكى از اديبان آن دوره است . او در خانه اى متعلق به حكومت زندگى مى كرد و هر 2 ماه مى بايد 70 درهم بپردازد، ليكن به دليل تنگدستى امكان پرداخت اجاره نداشت ، وى احوال رقت بار خود را چنين به تصوير مى كشد:
يا رب لا فرج مما اكابده
بسر من راى عسرى و اقتدارى ...(299)
((پروردگار! مرا گشايشى از مصائبى كه بر اثر فقر و بى چيزى در ((سامرا))مى كشم نيست . قبل از مرگ آسايشى ندارم تا دل كم صبرم اندكى آرامش يابد))
((70 درهم - از آنها كه صيرفى در ست و خالص مى داند - بدهى ، مويم را سپيد كرده است . اجازه گيرندگان قبل از رسيدن موعد آماده اند تا يكايك ، دراهم را وصول كنند. همين كه زمان پرداخت فرا مى رسد، غم و اندوهم زياد شده و اشك هايم مانند باران فرو مى ريزد. هر روز مى ميرم و زنده مى شوم و با پيدايش ماه نو، بدنم پاره پاره مى گردد.))
((مغربيان سياه چرده كه گويى چهره هاى خود را با قبر و زفت پوشانده اند به سراغم مى آيند و اگر لحظه اى درنگ كنم در خانه ام را پتك و تيشه مى شكنند و اگر آشكار كردم ، كمترين پيامد آن ، كندن در و زندانى شدن است . در صورتى كه همسايه بر من ترحم نكند.))
((پس اگر با وامى كمك كنند آنان پول خود را گرفته مى روند و گرنه فردا برهنه خواهم بود. از حراجى بپرسيد كه پيراهن هايم را در بازار به چند فروخته است (؟).))
((اگر هنگام مرگم بگويند: وصيت كن ، به آنها خواهم گفت : شهادت مى دهم كه خدايم خالق و آفريننده است و احمد صلى اللّه عليه و آله بنده خدا و فرستاده او است و 70 درهم ، بدهى اجاره خانه ام مى باشد.))
شاعر، نهايت تهيدستى خود را كه در حقيقت آينه تمام نمايى است از وضعيت آن روزگار، طى ابيات فوق به خوبى نشان مى دهد. در زمانى كه انديشمندان و فرهنگيان جامعه اين چنين در چنگال هيولاى فقر له مى شوند، ثروت هاى جهان اسلام به سوى دربار سرازير است تا خرج رقاصه ها و آوازه خوانان و دلقكان و مسخرگان و كنيزان زيبا شود و بزم هاى شبانه پر از گناه و نكبت ((عباسيان ))را رونق دهد.(300)
ج : وضعيت فكرى 
آنچه كه به لحاظ ((وضعيت فكرى )) (301) در اين دوره در خور توجه و تامل است ، تغيير خط مشى فكرى ((متوكل ))از ((اعتزال ))(302) - مذهب رسمى دولت - به مذهب ((اهل حديث )) ، و چرخش آشكار سياست سركوبى ((معتزله ))و ((شيعيان )) ، و حمايت از ((اهل حديث )) است كه غالب اهل سنت (303) را تشكيل مى داد.
در مورد ((اعتزال ))و زمان پيدايش آن ، اقوال متعددى است (304) ؛ برخى از محققان پيدايش آن را در اواخر قرن اول هجرى و در دوره امويان و جدايى ((واصل بن عطا))از استاد خود ((حسن بصرى ))(21-110 ه‍) مى دانند. (305) به گفته آنان جايگاه پيدايش و رشد و نمو ((اعتزال )) ، ((عراق ))بوده و متشكل از 5 اصل است .(306)
تكيه اين مكتب ، بر عقل گرايى مفرط است به طورى كه بعضى آن را از اين نظر شبيه مكتب عقل گرايى اروپا در عصر ((رنسانس ))مى دانند.(307)
اين مذهب تا دوره مامون از مناقشات و دخالت در مسائل سياسى كاملا به دور بود(308) اما در اين دوره ((مامون ))(198-218 ه‍) عقيده رسمى دولت قرار گرفت و با حمايت هاى او به اوج شكوفايى خود رسيد. برخى از محققان با ارائه شواهد تاريخى بر اين عقيده اند كه هدف اصلى ((مامون ))از اين اقدام ، مبارزه با امامت شيعه و در راءس آن مبارزه با امام رضا عليه السلام و محكوم كردن و شكست آن حضرت بود، تا بدين وسيله بزرگ ترين مانع و خطر را از سر راه خود و ديگر خلفاى عباسى بر دارد.(309)
همچنان كه با اجبار امام به پذيرش مقام ((ولايتعهدى ))از يك طرف ، و ترجمه كتابهاى يونانى در فلسفه و منطق از طرف ديگر، براى تحقق اهداف خود تلاش مى نمود.
او با اجبار امام عليه السلام به پذيرش مقام ((ولايتعهدى ))يكى از اهدافش اين بود كه به زعم خود، نشان دهد كه امام عليه السلام زاهد نيست و طالب مقامات دنيوى است . (310) او با شروع نهضت ترجمه (311) بناى شكست امام و بستن در خانه اهل بيت عليهم السلام را داشت ، (312) اما با برخوردهاى پيچيده و دقيق امام عليه السلام و برخوردارى حضرت از موهبت عصمت و علم الهى ، تمامى نقشه هاى شوم او نقش بر آب شد تا آنجا كه چاره اى جز كشتن امام عليه السلام نديد.
((اباصلت ))مى گويد: ((مامون ))از شهرهاى مختلف ، ((متكلمان )) را احضار مى كرد، به اين اميد كه شايد يكى از آنان در مباحثه ، امام عليه السلام را شكست دهد تا منزلت او نزد علما پايين بيايد و به وسيله آنان ، نقصان و شكست امام عليه السلام در ميان مردم منتشر و شايع شود، ولى هيچ دشمنى ، از يهود و نصارى و مجوس و صابئيان و براهمه و بى دينان و ماديان ، و نه هيچ دشمنى از فرقه هاى مسلمين با آن حضرت سخن نمى گفت ، مگر آن كه با دليل و برهان محكوم و ساكت مى گشت .
تا آنجا كه ، مى گويد: چون اين نيرنگ ((مامون ))به نتيجه نرسيد، به آن حضرت سوء قصد كرد و با خورانيدن ((سم ))او را كشت .(313)
((مامون ))پس از پذيرش اين مذهب ، مردم را وادار به قبول مخلوق بودن قرآن كه يكى از نظريات ((معتزله ))است ، نمود.
او در سال (218 ه‍) نامه اى به حاكم ((بغداد))نوشت و از او خواست كه قضات و محدثين را در مورد مساءله مخلوق بودن قرآن بيازمايد تا چنانچه مخالف اين نظر هستند آنان را از سمت خود عزل كند. همچنين دستور داد: از قضات تعهد بگيرد، شهادت كسانى كه قائل به مخلوق بودن قرآن هستند نپذيرد، و هر كسى كه به اين مساءله معتقد نيست مجازات نمايد. (314) اين كار كه در واقع نوعى تفتيش عقايد بود در تاريخ به عنوان ((محنة القرآن )) (315) مشهور شده است .
از جمله وصاياى ((مامون ))به وليعهد خود (معتصم ) وادار كردن مردم به پذيرش اين مساءله بود. ((معتصم ))هم با اين كه بهره اى از علم نداشت ، بر هر كدام از علما كه قائل به اين مساءله نبودند بسيار سخت مى گرفت . و هر عالم و قاضى كه بر اين راى ((معتزله ))نبود در معرض ضرب تازيانه و شكنجه قرار مى گرفت .(316)
((واثق ))(227 - 232 ه‍) نيز به پيروى از ((معتصم ))اين موضوع را پذيرفت ، و از ((معتزله ))حمايت مى كرد. او تا آنجا به مردم براى پذيرش ‍ عقايد آنان سخت گرفت كه باعث رنجش خاطر مردم ((بغداد))شد. (317) وى افراط را به آنجا رساند كه در مبادله اسراى مسلمين با روميان ، ملاك مسلمانى را پذيرش مخلوق بودن قرآن قرار داد، به طورى كه هر كدام از اسرا كه قائل به اين مساءله نبودند به اعتبار اين كه مسلمانان نيست ، مورد مبادله قرار نمى داد.(318)
در هر حال سختگيريهاى ((خلفاى عباسى ))به جايى رسيد كه مخالفان مورد شكنجه و آزار قرار گرفتند و زندانها از آنها پر گرديد. (319) ((احمد بن حنبل ))به جرم مخالفت با اين نظريه ، تازيانه خورد و مدت ها زندانى شد. (320) در زمان حكومت ((واثق )) ، اهل ((بغداد))به خاطر اعتراض به اين مساءله ، به رهبرى ((احمد بن نصر خزاعى ))قيام كردند و خواستار عزل واثق شدند. اين قيام به وسيله ((واثق ))شكست خورد و رهبر آن به دست او كشته شد. (321) ((يوسف بن يحيى بويطى ))نيز كه از شاگردان ((شافعى ))بود مورد شكنجه قرار گرفت و در زندان درگذشت . (322) بدون ترديد اين گونه اقدامات و نظاير آن باعث نفرت هر چه بيشتر مردم نسبت به ((معتزله ))مى شد.(323)
بالاخره با درگذشت ((واثق )) ، ((متوكل ))(232 - 247 ه‍) روى كار آمد. او با يك چرخش آشكار، سياست حمايت از ((اهل حديث ))و سركوبى ((معتزله ))و ((شيعيان ))(324) را در پيش گرفت . (325) و بدين وسيله توانست رضايت توده مردم را كه به خاطر سخت گيريهاى ((معتزله ))و حمايت هاى بى دريغ خلفا از آنان ، به ستوه آمده بودند، فراهم آورد. (326) تا آنجا كه مردم در ستايش او به سبب اين كار مبالغه كرده و او را يكى از سه خليفه و احياكننده سنت ، و از بين برنده بدعت ناميدند.(327)
وى علاوه بر آن ، با اين اقدام خود موفق شد، ((علويان ))را كه بيشتر آنان گرايش ((معتزلى ))وسيعى داشتند و در واقع عناصر تندرو جامعه را تشكيل مى دادند، شكست عمده اى بدهد.(328)
((متوكل ))با اين چرخش فكرى ، براى رسيدن به اهداف سياسى خود و نابودى هر چه بيشتر ((معتزله ))و ((شيعه )) ، روشهاى خاصى را اتخاذ كرد.
نخست ، تفتيش عقايد مذهبى (المحنة ) عليه راويان عامه كه از سوى ((مامون ))و با حمايت (( معتزله ))اعمال مى شد را ممنوع ساخت و ايشان و هواداران آنان را به پذيرش شعارهاى ضد شيعى ترغيب كرد.
دوم ، ((ابن زيات )) ، وزير و همكارانش را از مشاغل خود بركنار كرد و به جاى او ((جرجرانى ))و ((ابن خاقان ))را، كه گرايشهاى افراطى به اتخاذ سياست هاى ضد شيعى داشتند منصوب كرد.
سوم ، دست به ايجاد ارتش نوينى ، موسوم به ((شاكريه ))زد. بدين منظور افرادى از مناطق كه در بينش ضد علوى معروف بودند، به ويژه از ((سوريه )) ، ((الجزيره )) ، ((جبل )) ، ((حجاز))و حتى از ((عبنا)) ، كه عليه تفتيش عقايد مذهبى (محنة القرآن ) قيام كرده بودند استخدام كرد.(329)
((متوكل ))علاوه بر اين اقدامات دست به يك رشته عمليات بر عليه مخالفان خود از ((شيعيان ))و ((علويان ))زد(330) كه برخى از آنها، همچون خراب كردن قبر امام حسين عليه السلام و... قبلا اشاره شد.
از ديگر رويدادهاى قابل ذكر در اين ايام ، شكل گيرى و تدوين برخى ((جوامع روايى ))و ((صحاح ))اهل سنت ، همچون ((مصنف ))ابن ابى شيبه ، متوفاى (235 ه‍)، ((صحيح ))بخارى ، متوفاى (256 ه‍) و ((صحيح ))مسلم ، متوفاى (261 ه‍) است .(331)

next page

fehrest page

back page