غيبت پيامبر اکرم و...
نظير همين غيبت را ساير ائمه اطهار حتى خود پيامبر (صلى الله عليه
وآله وسلم) داشته اند ولى بنحوى خفيف تر، مثلا هنگام هجرت که پيامبر
سه روز در غار ثور توقف کرد، سپس عازم يثرب گرديد، از انظار غايب
بود واحدى جز ابو بکر نمى دانست که آن حضرت در کجا پنهان است. در
همين سفر بود که متجاوز از ده روز در قبا دو فرسخى يثرب اقامت کرد
که نيز احدى جز ابو بکر از جا ومکان زندگى واقامت حضرت اطلاع نداشت.
واين نيز نوعى غيبت است. وبهمين منوال، همه امامان نسبت به کثيرى
از شيعيان خود حالت غيبت را داشته اند مثلا: حضرت على (عليه
السلام) نسبت به گروهى از مسلمانان ومردم، که آن بزرگوار را مى
شناختند حالت ظهور را داشتند ولى نسبت به ساير مردم که اهل آن شهر
وديار نبودند حالت غيبت را. زيرا اينان اولا آن حضرت را نمى ديدند
ثانيا اگر هم روزى به مدينه يا کوفه مى آمدند وحضرت را مى ديدند
نمى شناختند مگر آن که معرفى بعمل مى آمد. ويا: امام صادق را فقط
مردم مدينه مى شناختند ولى ساير مردم از بلخ تا بخارا او را نمى
شناختند... ونيز: هنگامى که امام هفتم حضرت موسى بن جعفر (عليهما
السلام) در زندان هرون الرشيد محبوس بود حالت غيبت را داشت زيرا
گروه کثيرى از شيعيان، تا مدتها جا ومکان حضرت را نمى دانستند که
در کجا زندانى است.(1)
البته چنانکه ياد شد، غيبت اين بزرگواران کوتاه بوده ولى غيبت حضرت
حجت (عليه السلام) طولانى است که خود بحث اساسى اين نوشته است
وبزودى به بيان آن خواهيم پرداخت.
غيبت انبياء
هدايت بشر حائز اهميت ومورد توجه پروردگار است بهمين علت مسائل
اعتقادى به سبکى بيان مى شود که همه از عالم وعامى وفيلسوف وبى
سواد به راحتى بتوانند درک کنند وبا اطمينان خاطر ويقين کامل بدان
بکروند. پروردگار متعال به منظور تفهيم مسأله غيبت امام زمان (عليه
السلام) براى برخى از انبياى سلف غيبت مقدر مى فرمايد تا نمونه
ودليل روشنى باشد براى اثبات غيبت امام زمان (عليه السلام) در زمان
غيبت. براى روشنگرى مسأله به غيبت چند نفر از انبياء اشاره مى شود:
غيبت ادريس
آغاز غيبتها، غيبت ادريس پيامبر است تا کار شيعيانش به جائى رسيد
که قوت آنان به دشوارى افتاد وستمگران جمعى را کشتند وديگران را
فقير وهراسان کردند در اين هنگام ادريس ظهور نمود وبه شيعيانش مژده
فرح داد که قائمى از فرزندانش قيام کند وانتقام کشد وآن نوح عليه
السلام بود سپس خدا ادريس را بالا برد وهميشه شيعه وى پشت اندر پشت
قرنها در انتظار قيام نوح بسر مى بردند... تا پيامبرى نوح آشکارا گرديد.(2)
غيبت صالح
صالح پيامبر از ميان قوم خود غيبت کرد روزى که غايب شد مردى کامل
وخوش اندام بود... چون نزد قومش برگشت تغيير شکل داده بود او را
نشناخته وسه دسته شدند:
1 - منکران جدى که هرگز بر نمى گشتند.
2 - اهل شک وترديد.
3 - اهل ايمان ويقين.(3)
غيبت ابراهيم
غيبت حضرت ابراهيم خليل مانند غيبت قائم اسلام (عليه السلام). خداى
عز وجل اثر حمل حضرت ابراهيم را در شکم ما در پنهان داشت وتولدش
نيز به سبب اوضاع اختناق آور فرعونى پنهان بود. ابراهيم از هنگام
تولد هميشه در پنهانى وغيبت بود تا وقتى که مدت غيبت به سر آمد
وظهور کرد... سپس دوباره غايب شد وتنها به گردش در شهرها پرداخت.(4)
غيبت يوسف
غيبت يوسف بيست سال طول کشيد... سه روز در چاه بود وچند سال زندانى
وباقى سالها را پادشاهى مى کرد. يوسف در مصر ويعقوب در فلسطين بسر
مى بردند. يعقوب مى دانست که يوسف زنده است وخدا پس از دوران غيبتش
او را ظاهر خواهد کرد. به فرزندان خود مى گفت: انى اعلم من الله ما
لا تعلمون. همانا من از طرف خدا مى دانم آنچه را که شما نمى دانيد...
برادران يوسف پيغمبر زاده بودند با يوسف داد وستد کردند با آن که
برادرانش بودند واو هم برادر ايشان بود يوسف را نشناختند تا خودش
گفت: من يوسف هستم.(5)
غيبت موسى
دوره سختى بنى اسرائيل فرارسيد ومدت چهارصد سال در انتظار قيام
قائم بسر بردند تا آن گاه که مژده تولد او را دريافتند ونشانه هاى
ظهورش را ديدند گرفتارى سخت تر شد. امام صادق (عليه السلام) مى
فرمايد: چون وفات يوسف بن يعقوب فرارسيد خاندان يعقوب را که هشتاد
مرد بودند جمع کرد وگفت که اين قبطيان بزودى بر شما مسلط شوند
وبدترين عذاب را به شما بچشانند همانا خدا شما را بدست مردى از
فرزندان لاوى بن يعقوب به نام موسى بن عمران نجات بخشد واو پسرى
بلند بالا وپيچيده مو وگندم گون است... خبر به فرعون رسيد که بنى
اسرائيل به موسى بن عمران توجه دارند واو را مى جويند وغيبت گويان
وجادوگران دربار وى هم به او گفتند هلاکت دين وقوم تو به دست پسر
بچه اى است که از بنى اسرائيل در اين سال زائيده شود. فرعون بر
زنان ايشان قابله ها گماشت ودستور داد که امسال پسرى زائيده نشود
جز آن که بايد سرش را بريد. يک قابله هم بر مادر موسى گماشت.(6)
قرآن مى فرمايد: ما به مادر موسى وحى کرديم که او را شيرده وهر گاه
بر او ترسان شدى به دريا افکن ومترس وغمين مباش ما او را به سوى تو
بازگردانيم واز پيامبران قرارش دهيم.(7)
زن فرعون در پلاژ سلطنتى نشسته بود صندوقى بر آب ديد آن را گرفتند
وکودکى در آن يافتند. قرآن مى فرمايد: زن فرعون به همسرش گفت روشنى
چشم براى من وتو است او را مکشيد. باشيد که به ما سود برساند يا
اينکه او را به فرزندى مى گيريم در حالى که نمى دانستند...(8)
موسى در ميان خاندان فرعون ماندنى شد مادر وخواهر وقابله هم درباره
او چيزى اظهار نکردند تا مادر وقابله هر دو مردند موسى بزرگ شد
وبنى اسرائيل هيچ اطلاعى از او نداشتند. بنى اسرائيل او را مى
جستند واز او مى پرسيدند وبى اطلاع بودند. تا خدا او را به رسالت
برگزيد سپس نزد فرعون ويارانش فرستاد تا او را به پرستش خداى يگانه
بخواند.
غيبت عزير
عزير از رهبران طايفه بنى اسرائيل بود... روزى سر راه به ويرانه اى
رسيد... اجساد مردگان در هر گوشه بچشم مى خورد، به کنار ديوارى تکيه
داد وگفت: بحيرتم که خدا چگونه باز اين مردگان را زنده خواهد کرد؟
خداوند او را صد سال مى رانيد... وى در اين مدت از ديدگان قومش
غايب وپنهان بود واحدى نمى دانست که عزير در کجاست؟ تا اينکه
خداوند او را زنده گردانيد (سوره 2، آيه 259).
غيبت يونس
مردم با يونس سر لجاج گذارده وبدو ايمان نمى آوردند وى از اعمال
آنان دلگير شده وبا کشتى قصد عزيمت کرد، ولى دريا طوفانى شد،
همراهانش براى سبک کردن کشتى قرعه کشيدند تا يکى را به دريا افکنند...
سه بار قرعه بنام يونس در آمد، وى خود را به دريا افکند. خداوند
ماهى بزرگى را مامور بلعيدن او نمود... يونس در شکم ماهى به دعا
وتسبيح حق پرداخت تا پس از مدتى غيبت از انظار قومش از شکم ماهى
رهايى يافت... (سوره 37، آيه هاى 143 و144).
گر چه مسأله غيبت امام زمان (عليه السلام) مسأله بغرنجى است ولى چنان
که خوانندگان گرامى توجه دارند اطلاع از غيبت انبياى گذشته مسأله
را کاملا ساده ودر سطحى نازلتر قرار مى دهد که امروز پذيرش آن براى
هر فرد با انصاف دانشمند آرام بخش روان ومايه حيات واميدوارى است.
چه بسا همين غيبت پيامبران پيشين سر آغازى ودليلى است براى غيبت
نهانى امام زمان (عليه السلام) وهمان طور که غيبت پيامبران گذشته
امتحانى براى امت وپيروانشان بوده، غيبت آن حضرت نيز امتحانى براى
سنجيدن اعتقاد ماست. امتحانى خدايى، امتحانى بزرگ وامتحانى که
سرنوشت ما را تعيين مى کند. مبادا که در اين بزرگ امتحان شکست
بخوريم. مبادا که ظاهر فريبنده مهدى نماها ما را بفريبند. مبادا که
سخنان اغواگرانه دشمنان فکرمان را مشغول بدارد. هشيار باشيم
مسأله غيبت قبل از تولد حضرت
مسأله غيبت پيش از تولد حضرت امام زمان (عليه السلام) به امر پروردگار
وسيله پيامبر عظيم الشان اسلام وجانشينان بزرگوارش مطرح شده وبا
عبارات گوناگون به مردم تذکره مى داده اند که تولدش نهانى است واز
انظار مردم پنهان مى ماند. از جمله: جابر بن عبد الله انصارى گويد:
چون خداى تبارک وتعالى بر پيامبرش آيه (اطيعوا
الله واطيعوا الرسول واولى الامر منکم...)(9)
را نازل فرمود عرض کردم: يا رسول الله، همانا خدا وپيامبرش را
شناختيم، پس اولى الامر کيانند که پروردگار فرمانبردارى آنان را در
شمار فرمانبردارى شما قرار مى دهد؟ فرمود: آنان جانشينان وامامان
مسلمانان پس از من هستند. اول آنان على بن ابى طالب سپس حسن سپس
حسين... سپس حسن بن على سپس همنام وهم کنيه من حجه خدا در زمين
وبقيه الله در بين بندگانش، فرزند حسن بن على است، آن که خداوند
مشرق ومغرب زمين را به دست او بگشايد واوست که از شيعيان ودوستانش
غايب مى شود، غايب شدنى که کسى بر امامت او ثابت نمى ماند مگر آن
که خداوند قلبش را به ايمان آزموده باشد. جابر گويد: عرض کردم يا
رسول الله، آيا شيعيان در زمان غيبت آن بزرگوار از وجود آن حضرت
برخوردار مى شوند؟
حضرت فرمود بلى، سوگند به آن که مرا به نبوت برانگيخت، براستى آنان
در زمان غيبت از نورش استضائه مى نمايند واز ولايتش برخوردار مى
شوند، مانند برخوردار شدن آنان از خورشيد اگر چه در پس پرده ابر
باشد.(10)
بنابر اين اعتقاد به مهدويت وغيبت امام زمان (عليه السلام) (عليه
السلام) بنا به فرمايش رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) از
قرآن مجيد ريشه مى گيرد. چه حدود صد وسى آيه ديگر بر اين مطلب گواه
است. از رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم): مهدى از فرزندان من
است نامش نام من وکنيه اش کنيه من، از لحاظ خوى وروش وخلقت وآفرينش
از همه به من شبيه تر است او داراى غيبت ونگرانى است که در آن ايام
امتها گمراه شوند سپس همانند ستاره درخشان طلوع مى کند وزمين را پر
از عدل وداد مى نمايد چنانکه پر از ظلم وجور شده باشد.(11)
از على بن ابى طالب (عليهما السلام): براى قائم ما غيبتى است که
مدتش طولانى است گويا من شيعه را مى بينم که در غيبتش چون چهارپايان
جولان مى زنند وچراگاه مى جويند وبدست نمى آورند. آگاه باش! هر کس
بر دين خود ثابت بماند ودلش در اثر طول غيبت امام دچار قساوت نشود
او در روز قيامت در درجه من وبا من است. سپس فرمود: براستى قائم ما
چون قيام کند براى کسى در گردنش بيعتى نباشد واز اين جهت است که
ولادتش پنهان وشخص او غايب است.(12)
از امام حسن مجتبى (عليه السلام): خداى عز وجل ولادت حجه بن الحسن
را مخفى سازد وشخص او را پنهان کند تا آن که هنگام ظهور بيعت احدى
به گردن او نباشد واو نهمين فرزند برادرم حسين فرزند زهرا سرور
زنان است خدا در زمان غيبتش عمر وى را طولانى مى کند سپس او را
ظاهر مى گرداند در صورت جوانى که کمتر از چهل سال دارد واز اينجا
دانسته مى شود که خدا بر هر چيزى توانا است.(13)
از امام حسين (عليه السلام): نخستين نفر ما اميرالمومنين على بن
ابى طالب است وآخرين آنان نهمين فرزند من است واو امام قائم به حق
مى باشد که خدا زمين را بدو پس از مردگى زنده نمايد ودين حق را به
دست او بر تمام اديان چيره وپيروز مى گرداند اگر چه مشرکان را بد
آيد. براى او غيبتى طولانى است که جمعى در آن ا دين بيرون روند
وديگران بر دين حق پا بر جا وثابت قدم بمانند وآزار شوند و(گروه
اول) به مومنان طعن زنند وگويند: اين وعده چه وقت عملى مى شود اگر
شما راستگو هستيد؟ آگاه باشيد! افرادى که در زمان غيبت او بر آزار
وتکذيب آنان شکيبا باشند همچنانند که در رکاب رسول خدا در راه خدا
پيکار وجهاد مى کنند.(14)
از امام سجاد على بن الحسين (عليهما السلام):... غيبت ولى خدا عز
وجل طولانى شود، او دوازدهم از اوصياى رسول خدا (صلى الله عليه
وآله وسلم) وائمه بعد از اوست... مردم زمان غيبت او که به امامت او
معتقد ودر انتظار ظهورش باشند از مردم هر زمانى برترند خداى تبارک
وتعالى... آنان را در آن زمان همچون افرادى قرار داده که در رکاب
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) با شمشير جهاد مى کنند، آنان
در حقيقت داراى نيتى پاکند ونيز آنان از روى صداقت وراستى شيعه
وپيرو ما بوده ودر پنهانى وآشکارا مردم را به سوى خداى عز وجل مى
خوانند.(15)
از امام محمد باقر (عليه السلام): ام هانى گويد: امام ابوجعفر محمد
بن على را ملاقات کردم ودرباره آيه: فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس
از او پرسيدم. فرمود: مقصود امامى است که در زمان خود به سال دويست
وشصت هجرى قمرى پنهان مى شود سپس به مانند ستاره اى درخشان در تاريکى
شب پديدار شود اگر او را درک کردى دو چشمت روشن باد.(16)
از امام صادق (عليه السلام): براى قائم پيش از آن که قيام کند
غيبتى است... اوست منتظر، اوست که درباره ولادتش شک کنند. برخى
گويند: در شکم است جمعى گويند او غايب است بعضى گويند: متولد نشده
است وعده اى گويند: دو سال پيش از وفات پدرش متولد شده است فقط خدا
دوست دارد که شيعه را امتحان کند. در اين هنگام است که باطل جويان
در شک افتند....(17)
از امام موسى بن جعفر (عليهما السلام): يونس بن عبد الرحمن گويد:
شرفياب حضور امام هفتم موسى بن جعفر عليه السلام شدم وبه او عرض
کردم: يابن رسول الله تو قائم بالحق مى باشي؟ فرمود: من هم قائم
بالحق هستم ولى آن قائمى که زمين را از دشمنان خداى عز وجل پاک کند
وآن را پر از عدالت نمايد چنان که پر از جور وستم شده شده باشد
پنجمين فرزند من مى باشد وبراى او غيبتى طولانى است... گروهى در آن
دوره برگردند ومرتد شوند وديگران ثابت قدم بمانند....(18)
از امام على بن موسى الرضا (عليهما السلام): قائم، چهارمين فرزند
من است خدا او را تا روزى که بخواهد در پرده غيبت پنهانش مى کند
سپس او را ظاهر مى گرداند تا زمين را پر از عدل وداد نمايد همان گونه
که پر از ظلم وستم شده است.(19)
از امام محمد بن على الجواد (عليهما السلام): عبد العظيم حسنى
گويد: خدمت امام محمد بن على (عليهما السلام) رسيدم مى خواستم
درباره قائم بپرسم که آيا قائم همان مهدى است يا ديگري؟ او آغاز
سخن کرد وفرمود: اى ابا القاسم، قائم ما همان مهدى است که واجب است
در زمان غيبت انتظارش کشند ودر زمان ظهور فرمانش برند. او سومين
فرزند من است. سوگند به آن که محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) را
به نبوت برانگيخت وما را به امامت مخصوص کرد اگر از عمر دنيا جز يک
روز نمانده باشد خدا آن روز را طولانى کند تا ظهور نمايد وزمين را
پر از عدل وداد گرداند همان گونه که پر از جور وستم شده باشد....(20)
از امام على بن محمد الهادى (عليه السلام) در پاسخ نامه على بن
مهزيار که درباره فرج سؤال کرده بود چنين مرقوم داشتند: آن هنگام
که صاحب شما ازديار ستمگران پنهان شد وغيبت کرد در انتظار فرج
باشيد.(21)
از امام حسن عسکرى (عليه السلام): گويا مى بينيم، شما بعد از من
درباره جانشينم اختلاف داريد آگاه باشيد که هر کس به امامان بعد از
پيامبر اعتراف کند ومنکر امامت فرزندم شود چون کسى باشد که به همه
پيامبران وانبياى الهى اعتراف کرده ومنکر نبوت رسول خدا گردد ومنکر
رسول خدا مانند منکر همه پيغمبران خداست. زيرا اطاعت آخرين ما چون
اطاعت نخستين نفرمان لازم است وکسى که منکر آخرين فرد ما باشد،
مانند آن است که نخستين فرد ما را انکار نمايد. آگاه باشيد! براى
فرزندم غيبتى است که مردم در آن دچار شک وترديد مى شوند مگر کسى که
خدايش نگهدارد.(22)
نکاتى که در اين بخش حائز اهميت فراوان است: اولا - سخنان پيشوايان
اسلام منحصر نيست به آنچه خوانندگان محترم ملاحظه فرمودند زيرا با
نگرشى ساده به دست مى آيد که علاوه بر آنچه مذکور افتاد احاديث
فراوانى در دست است که امام زمان (عليه السلام) داراى دو غيبت است(23)
ونيز نود ويک روايت ديگر داريم که به صراحت کامل اعلام مى دارد که
امام زمان (عليه السلام) داراى غيبت طولانى است.(24)
ثانيا - تمام پيشوايان دين غيبت را يکى از ويژگيهاى امام زمان
(عليه السلام) شمرده اند تا مسلمانان در شناخت واعتقاد به حضرت ولى
عصر (عليه السلام) دچار نگرانى وسرگردانى نشوند وهمين مسأله است که
مردم بدان آزموده مى شوند.
تا سيه روى شود آن که در او غش باشد.
کتابهاى غيبت قبل از ولادت امام زمان
اخبار غيبت قبل از تولد امام زمان (عليه السلام) از ناحيه پيامبر
اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه طاهرين صادر مى شود وهمگان
را متوجه آينده اسلام مى نمايد که دوازدهمين جانشين پيامبر عظيم
الشان اسلام حضرت مهدى است واو داراى دو غيبت است: صغرى وکبرى.
اخبار غيبت همانند ساير اخبارى که از معصومين نقل مى شد حفظ ونگهدارى
مى گشت. واين شايان توجه است که مشاهده مى شود کتابهائى در خصوص
غيبت در دوران ائمه اطهار تأليف مى گردد از آن جمله است:
1 - کتاب مشيخه تأليف حسن بن محبوب زراد از اصحاب امام هشتم که
قريب يک قرن پيش از تولد حضرت حجت (نيمه دوم قرن دوم هجرى) اين
کتاب را نگاشته ودر آن رواياتى درباره غيبت حضرت مهدى آورده است.(25)
2 - کتاب غيبت على بن حسن بن محمد طائى طاطرى که مردى فقيه وموثق
بوده واز اصحاب امام موسى بن جعفر (عليهما السلام) است.(26)
3- کتاب غيبت على بن عمر اعرج کوفى که او نيز از اصحاب امام موسى
بن جعفر است.(27)
4- کتاب غيبت ابراهيم بن صالح انماطى کوفى که از اصحاب امام موسى
بن جعفر مى باشد.(28)
5 - کتاب غيبت حسن بن على بن ابى حمزه که معاصر با امام هشتم حضرت
رضا (عليه السلام) بوده است.(29)
6- کتاب غيبت عباس بن هشام ناشرى اسدى (متوفى 22. هجرى) که مردى
جليل القدر وموثق بوده وشيخ طوسى او را از اصحاب حضرت رضا مى شمارد.(30)
7- کتاب غيبت فضل بن شاذان نيشابورى که از فقها ومتکلمين واز اصحاب
امام هادى وامام حسن عسکرى است. وفاتش در سال 260 اتفاق افتاد وى
يکصد وهشتاد کتاب نوشته است.(31)
8- کتاب غيبت ابراهيم بن اسحاق احمرى نهاوندى که معاصر امام حسن
عسکرى بوده است.(32)
آگاهى از اين کتابها اصالت غيبت امام زمان را به حدى روشن مى سازد
که براى هر فرد خردمند جاى هيچ گونه ترديد وابهامى باقى نمى گذارد.
وبدان جهت است که رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايند
انکار خروج وقيام مهدى بمنزله کفر است.(33)
هر که قائم فرزندان مرا منکر شود در حقيقت مرا انکار کرده است.(34)
هر که قائم فرزندان مرا منکر شود مانند مردم زمان جاهليت مرده است.(35)
رسوخ اعتقاد به غيبت حضرت در افکار مردم
مسلمانان هميشه امام زمان (عليه السلام) را همراه وهمگام با غيبتش
مى شناخته اند واين فکر چنان در اذهان وافکارشان ريشه دوانده ورسوخ
پيدا کرده است که اگر اين عقيده را از آنان بگيرند بمانند آن است
که اسلامشان را گرفته اند! وبهمين دليل بوده که همواره متمهديان
داراى غيبت کاذب بوده اند بدان معنى که پيروانشان مى کوشيده اند که
متمهدى خود را داراى غيبت جلوه دهند تا افراد ساده لوح به گمان آن
که او همان مهدى موعود اسلام است زودتر فريب خورده وتن به زير بار
طاعت وى بنهند اينک برخى از آنان را ياد آور مى شويم:
محمد بن حنفيه
پس از مرگ يزيد،
عبد الله بن زبير قيام کرد. محمد بن حنفيه که از فرزندان با فضيلت
حضرت على عليه السلام بود با وى بيعت نکرد وبه زندان افتاد. مقارن
همين ايام مختار پسر ابوعبيده ثقفى براى گرفتن انتقام خون امام
حسين (عليه السلام) بر حکومت شوريد وچون از حضرت سجاد که ولى دوم
بود اجازه نداشت(36)
وخونخواهى خود را بى اساس احساس مى کرد خويشتن را بدروغ نماينده
محمد حنفيه معرفى کرد لذا گروهى را به مکه فرستاد تا او را از چنگال
عبد الله نجات دادند سپس محمد حنفيه را امام چهارم وقائم موعود
ناميد، وى از مختار رنجيد واز او کناره گرفت طولى نکشيد که مختار کشته
شد، اما پيروانش که به کيسانيه شهرت داشتند، بر مهدويت محمد بن
حنفيه پايدار ماندند حتى پس از مرگ محمد وفات او را باور نکردند
ومعتقد به غيبت او شدند ومنتظر ظهور وقيام او گشتند.
زيد بن على بن الحسين (عليهم السلام)
اين مرد از زهاد برجسته زمان خويش بشمار مى رود. از ظلم وستم
مروانيان بر ضد هشام بن عبد الملک قيام نمود ليکن هنگام مبارزه
وچنگ شهيد گشت. عمال مروان بدن وى را در کوفه به دار آويختند جسد
او حدود پنج سال روى چوبه دار بود تا روزگارى که وليد بن يزيد به
حکومت رسيد دستور داد بدن او را بسوزانند وخاکسترش را بر آب بريزند.
پيروان زيد که به نام زيديه مشهورند معتقد شدند که جناب زيد، امام
بر حق است که از انظار مردم غايب وپنهان گشته است وروزى باز خواهد
گشت.
جاروديه
محمد بن عبد الله نفس زکيه را مهدى خواندند وپس از مرگش او را غايب
از مردم وداراى غيبتى طولانى پنداشتند.
اسماعيليه
اسماعيل پسر امام جعفر صادق (عليه السلام) را مهدى موعود دانسته
ومعتقد شدند که او نمرده بلکه غيبت اختيار نموده است وروزى ظاهر
خواهد شد وجهان را پر از عدل وداد خواهد کرد.
ناگزير بايد اعتراف کرد که: غيبت کاذب مهدى نمايان دليل است بر
اصالت غيبت امام زمان (عليه السلام). چه همواره باطل در سايه حق پيش
مى رود. سکه هاى تقلبى در اثر وجود وپيدايش سکه هاى اصيل پديد مى
آيد. آرى، امام زمان (عليه السلام) است که داراى دو غيبت است.
امام زمان غايب مى شود
امام زمان (عليه السلام) مقارن ايام خلفاى جابر عباسى تولد مى يابد.
خليفه وقت طبق اخبارى که از پيامبر وائمه رسيده بود مى دانست که
نهضت امام زمان (عليه السلام) نهضتى کوبنده است که تار وپود ستم
وبيدادگرى را از صحنه گيتى براندازد. لذا خلفاى غاصب ستمگر در کمين
بودند تا هر گونه اثرى که از اهل بيت نبوت به دست آورند نابودش
کنند. وبهمين نظر بود که متوکل عباسى در سال 235 ه. ق. فرمان داد
تا حضرت امام هادى (عليه السلام) وبستگانش از مدينه به سامرا عازم
شوند تا در آنجا تحت نظر باشند.(37)
ونيز معتمد عباسى با تمام قوا مى کوشيد که از اوضاع داخلى خانه
امام حسن عسکرى آگاه وبا خبر باشد.(38)
پروردگار متعال براى حفظ امام زمان (عليه السلام) از سوء قصد ستمگران
تولد وزندگى او را همچون ابراهيم وموسى پنهان ومخفى داشت تا آن
حضرت گرفتار حکام ستمگر وادار به بيعت وفرمانبردارى از آنان نشود.
ولادت
حضرت امام زمان (عليه السلام) سحرگاه پانزدهم شعبان 255 هجرى قمرى
از مادر گراميش نرجس تولد يافت امام حسن عسکرى تولد جانشين خود را
به دوستان مخصوص وپيروانش خبر داده است چنانکه اصحاب امام يازدهم
سخنانى را از ايشان نقل مى کنند که در خور توجه است:
الف - احمد بن اسحق بن سعد گويد: از امام حسن شنيدم که مى فرمود:
ستايش خدايى را سزاست که مرا از دنيا نبرد مگر اينکه جانشين پس از
خودم را به من نماياند. در خوى وروش وشکل وآفرينش از همه به پيامبر
شبيه تر است.(39)
ب - احمد بن حسن بن اسحق قمى گويد: چون خلف صالح متولد شد از
مولايم امام حسن عسکرى به جدم احمد بن اسحق نامه اى رسيد که به خط
خودش در آن نوشته بود که: براى ما فرزندى متولد شد بيد نزد تو
پوشيده بماند واز همه مردم پنهان باشد زيرا ما از آن آگاه نکنيم
مگر خويش را به جهت نزديک بودنش ودوست را به جهت دوستيش. دوست
داشتيم که به تو اعلام کنيم تا خدا تو را بدان شاد گرداند همچنان
که ما را بدان شاد گردانيد والسلام.(40)
ج - محمد بن على بن حمزه گويد: از حضرت امام حسن عسکرى شنيدم که مى
فرمود: ولى خدا وحجت او بر بندگان وخليفه من در شب نيمه شعبان سال
255 هنگام طلوع فجر به دنيا آمد.(41)
گروهى از محدثين ومؤرخين اهل سنت به ولادت مهدى (عليه السلام) در
کتب خود اعتراف کرده اند که از نظر اختصار به نقل دو عبارت اکتفا
مى کنيم:
الف - حافظ محمد بن يوسف گنجى شافعى در کتاب البيان فى اخبار صاحب
الزمان در آغاز باب بيست وپنجم صفحه 521 که به ضميمه کتاب کفايه
الطالب چاپ شده است(42)
مى نويسد: همانا مهدى پسر امام حسن عسکرى از زمان غيبتش تا کنون
زنده وباقى است وبقاء او به دليل بقاء عيسى وخضر والياس امتناعى
ندارد. ب - خواجه کلان قندوزى حسينى شافعى مى نويسد که: ابى غانم
خادم گويد: براى امام حسن فرزندى متولد شد که او را محمد ناميد
وروز سوم او را به اصحابش نشان داد وفرمود: اين، پس از من جانشين
من وامام شماست واوست قائمى که همه در انتظار ظهورش گردن کشند....(43)
پژوهشگران براى اطلاح بيشتر به کتب اهل سنت که فهرست آن در بخش
آينده نقل خواهد شد مراجعه فرمايند.
پاورقى:
(1)
سيره ابن هشام ج 1 ص 486. کامل التواريخ جزء دوم ص 70.
(2)
کمال الدين وتمام النعمه ج 1 تأليف شيخ صدوق متوفى 381
هجرى قمرى ص 127 چاپ مکتبه الصدوق.
(3)
کمال الدين ج 1، ص 136.
(4)
کمال الدين، ج 1، ص 137.
(5)
کمال الدين ج 1 صفحات 141 تا 145.
(8)
سوره قصص آيه 9.
(10)
منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر (عليه السلام) تاليف لطف
الله صافى گلپايگانى ص 101 چاپ مرکز نشر کتاب (تهران) وص
253 کمال الدين.
(26)
رجال شيخ طوسى، ص 357.
(28)
قاموس الرجال، جلد 3، ص 193.
(29)
همان کتاب، همان صفحه.
(31)
رجال شيخ طوسى، صفحات 420 و434.
(32)
فهرست شيخ طوسى، ص 29.
(36)
هنگامى که کسب اجازه نمود امام عليه السلام او را شايسته
خونخواهى پدر بزرگوارشان نديدند وبه وى اين اجازه را
ندادند.
(38)
کافى جلد 2 باب مولد ابى محمد العسکرى، صفحات 561 تا 581
ترجمه کمره اى ومنتخب الاثر، ص 260.
(42)
چاپ دوم سال 1390 ه. ق 1970. م. مطبعه الحيدريه - النجف.
(43)
ينابيع الموده، ص 460 ومنتخب الاثر، ص 342.