جوانان
جوانان را ممکنست سؤالى پيش آيد که: بار بالا رفتن ميزان مفاسد
وظيفه يک جوان مسلمان چيست؟ آيا صرف دعا ونيايش کار ناساز جامعه
اسلامى را سازمان مى دهد؟ نه، دعا ونيايش در اوضاع زندگى افراد
اثرى بسزا وعميق دارد چنانکه دکتر الکسيس کارل يک کتاب در اثر
نيايش برشته تحرير در آورده واثرات معجزه آسايش را طى مشاهدات خود
با دلائل متين باثبات مى رساند. ولى بايد دانست که: در زندگى يک
مسلمان دعا ونيايش فقط شرط لازم برنامه يا دين ويا عقيده او را
تشکيل مى دهد ومسلمان نمى تواند شرط کافى براى سعادت فرد مسلمان
واجتماع اسلامى باشد. يک فرد مسلمان قبل از هر چيز بايد آن قدر
بصير باشد که بداند آن چنان که اسلام مى تواند با مفاسد وستمها
مبارزه کند هيچ يک از مکتبهاى اجتماعى ديگر دنيا نمى تواند بان
اندازه مبارزه ودفاع کند وبدنبال آن بايد بنکات زير توجه کامل
داشته باشد: پايه هاى ايمان خود را نسبت به اسلام با برهان قاطع
ومحکم، استوار سازد. چه ارزش يک مسلمان به آنست که ايمان او باسلام
از روى دليل وبرهان باشد. بنابر اين بر مسلمانان بويژه مربيان
جامعه اسلامى فرض است که روزانه بر بصيرت خويش از طرف مختلف
بيفزايند يعنى يک معلم يا يک استاد نبايد به مطالبى که در دوران
طفوليت ويا در دوران تحصيل درباره دين شنيده قناعت کند که اين خود
يک نوع کم لطفى به خود وافرادى است که زير نظر او تربيت مى شوند.
بلکه همواره بايد در مسيرى حرکت کند که اطلاعات ودرجات ايمانش روز
افزون باشد تا مشمول اين سخن نشود که: هر که در روزش برابر باشد
مغبون است روى همين اصل، اسلام يک فرد مسلمان را موظف بکسب دانش
وفضيلت مى نمايد چه اسلام وقتى براى مسلمان قابل درک وفهم مى شود
که با دليل وبرهان فراگرفته وبا دانش اندوزى به مزاياى آن پى برده
باشند(1)
ضمنا اين وظائف که از طرف شارع اسلام براى مسلمانان مطرح مى شود
خود بزرگترين دليل است بر اينکه اين دين بر صحت ودرستى وحقانيت خود
اطمينان کامل دارد وگر نه چنين ماموريتهايى به پيروانش نمى داد.
نکته ديگر آنکه در اکثر آيات شريفه قرآن کريم، هر کجا نامى از
ايمان بميان مى آيد بدنبال آن به نکته اساسى واصيل کوشش وعمل
وانجام وظيفه توصيه مى شود. روى اين حساب آنانى که در محيط خود
وديگران تبليغات مسموم دشمنان دين را مشاهده مى کنند وبعد مهر سکوت
بر لب مى زنند وقلم خود را به خود جنبش وحرکت در نمى آورند که از
حريم اسلام وحق وعدالت وعفت وپاک دامنى دفاع کنند دلهاى اينها از
نور وتابش اسلام خالى است. پيامبر اسلام مى فرمايد: هر گاه انحرافى
در اجتماع اسلامى رخ دهد بر هر فرد مسلمان داناست که در راه مبارزه
عليه هر گونه بدعت وکجروى از دانشش استفاده کرده وراه را بر سود
جويان منحرف بربندد. اينجاست که وظيفه فردى بوظيفه اجتماعى مبدل مى
شود ويک فرد مسلمان مامور نظارت اجتماعى بنام امر بمعروف ونهى از
منکر مى گردد وديگر گول جمله عوام فريب (بمن چه؟ وبه او چه؟)
دشمنان اسلام را نمى خورد وطبق دستور قرآن مجيد به کوشش وفعاليت در
راه خدا مى پردازد ودر رديف بهترين گروه: (کنتم
خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف وتنهون عن المنکر)(2)
قرار مى گيرد ونيز چون دشمنان ما حاضر نيستند از فعاليت خود دست
بردارند ما هم هر روز بايد آماده دفاع باشيم چه هر روزى که بدون
مبارزه گذرد وهر ساعتى که بدون کوشش عليه فساد وتباهى پايان يابد
وهر لحظه ودقيقه اى که بدون کار مثبت تلف شود در وجدان فرد مسلمان
گناهى بحساب مى آيد که جز نبرد پيگير نمى تواند آن را جبران کند.
اگر ما مسلمان باشيم، همين کافيست که بدون درنگ، با تمام قوا، بدون
خستگى وملال عليه تمام پليديها وانحرافها وبدعتها وخرافات وزشتيها
ونابسامانيهاى دينى واجتماعى بپاخيزيم واگر چنين نبوديم يا نيستيم
بايد بدرجه ايمان خود بنگريم ودر اساس وپايه هاى ايمان خود تجديد
نظر کنيم. شايد در داشتن ايمان خود را گول زده باشيم وگر نه چگونه
ممکنست از مبارزه عليه مفاسد وجنايات روز افزون باز ايستيم!
نقش اسلام
مفاسدى که نمونه اى از آثارش ياد آور شد، ناشى از طبيعت وچگونگى رژيمهائى
است که در اين جوامع حکم فرما بوده واسلام را از ميدان زندگى خود
دور ساخته اند. ولى آنچه مايه تعجب است اينست که در برابر اين گونه
مشکلات، اسلام را مورد بازخواست ويا سؤال قرار مى دهند ويا از آن
راه حلهائى مى طلبند در حالى که در بوجود آمدن آنها، اسلام
کوچکترين نقشى را بعهده نداشته است. پاسخ هر گونه مشکلى که از
اسلام سؤال مى شود آنست که گفته شود: نخست اسلام کامل را در همه
امور زندگى دخالت دهيد وقوانين آن را اجرا کنيد سپس نظريه آن را
درباره مشکلاتى که بوجود مى آيد بخواهيد نه آن که راه حل مشکلات
ناشى از يک نظام ضد اسلامى را از اسلام طلب کنيد. اسلام امور مردم
را بر وفق اساس مخصوصى اداره مى کند وپايه هاى اجتماعى واقتصادى
واحساس ويژه اى براى آنان بوجود مى آورد وروى اين حساب نخست اگر
همه اصول اسلامى را در تمام شوون اجتماعى اجرا کنند آن گاه خواهند
ديد که اين مشکلاتى که از آنها سخن بميان آمد خود بخود از بين رفته
است... آرى آنها مشکلاتى است که جامعه سالم اسلامى هرگز آنها را
بخود نخواهد ديد.(3)
شکست وپيروزى
با وضع حاضر: دورى از معنويات، علاقه وافر به ماديات، دنياى ماشينى
توام با طغيان شهوت و...
همه نا اميدند
آرى همه نا اميدند
همه نگرانند
همه حيران وسرگردانند
ولى آنان که دلى پر از ايمان دارند
همه اميدوارند
همه ايمنند
همه منتظرند
به انتظار چه؟ به انتظار که؟
به انتظار آن شخصيت الهى جهانى - حضرت حجه بن الحسن العسکرى (عليه
السلام) - که قرآن، او ويارانش را بنده شايسته خدا ووارث زمين
معرفى مى کند: (ان الارض لله يورثها من يشاء
من عباده والعاقبه للمتقين).(4)
آينده از آن اسلام است
پروردگار متعال پيامبرانى براى هدايت بشر اعزام داشت تا آنان را از
ذلت بت پرستى - که هادم شخصيت اوست - برهانند وبه مقام اعلاى حق پرستى
وعدالت وپاک دامنى رهنمون گردند.
اين پيامبران هر يک بنوبه خود آمدند ودر راه خدا براى هدايت خلق کوشيدند
ورفتند، آنان را که فطرتى پاک بود وقلبى سليم، از ارشاد آنان بهره
مند شدند وديگران نه. سنت الهى است که هر پيامبر الهى، پيغمبر پس
از خود را به مردم زمان معرفى وگوشزد نمايد، ظهور حضرت محمد (صلى
الله عليه وآله وسلم) هم بشارت داده شد تا همه مردم جهان با دين
جهانى آشنا شوند شايد خارى در گلستان زندگى نماند، که قلبى را
جريحه دار نمايد. آرى، آخرين سفير الهى برانگيخته مى شود با
امتيازاتى ويژه خودش، آخرين سفير، آخرين نفر، آخرين پيامبر، آن هم
براى همه مردم: کافه للناس. همه بشارت آمدنش را داده بودند ونيز
بشارت جانشينان وى، وبويژه بشارت آخرين جانشين او، مصلح واقعى جهان.
اديان پيشين همه به ظهور منجى آسمانى مژده دادند بدون آن که اسم
ورسم او را بيان نمايند چنانکه از مزمور داود و... خوانديم وبه اين
مژده، هم شاد بودند وهم پيروان خود را شاد مى کردند وهمين ايده، هم
مايه اميد براى خود آنان بود وهم ديگران. زيرا مطمئن بودند که:
آمدن مصلح وعده حق است ووعده حق تخلف پذير نيست ونيز يقين داشتند
که اگر يک عمر مردم بت پرست را بسوى خدا مى خوانند واز اين دعوت
وزحمت نتيجه چشم گيرى نمى گيرند کارشان بى نتيجه نخواهد ماند
وسرانجام به انجام خواهد رسيد.
معرفى مصلح موعود
چون با آمدن اسلام، دين آسمانى پايان مى يافت مى بايست مصلح موعود
بيشتر معرفى شود تا مردم بدانند که او از خاندان پيامبر، نهمين
فرزند حضرت امام حسين (عليه السلام) وهشتمين فرزند امام چهارم و...
فرزند والاتبار حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام) است. او همنام پيامبر
اسلام وکنيه اش ابو القاسم همانند آن حضرت است. آن بزرگوار به
القاب: حضرت مهدى، مهدى موعود، قائم اسلام، قائم موعود، حضرت حجه
بن الحسن، حضرت بقيه الله، ولى عصر وامام زمان مفتخر گرديده است.
از نشانه هاى او که پيامبر اسلام بارها بدان تصريح مى فرمايد: دو
غيبت کوتاه وطولانى است بنام: غيبت صغرى وغيبت کبرى. آن بزرگوار به
منزله آخرين دستى است که از آستين غيب بيرون مى آيد تا بشريت را از
هر گونه اضطراب ونا امنى وطغيان واستثمار واستعمار برهاند وهمه
نابسامانيهاى جهان را به سامان برساند - انشاء الله - واين بود
آرزوى پيامبران الهى که به وعده خدا اميدوار بودند تا زحماتشان به
هدر نرود وبالاخره پس از هزاران سال هم که شده روزى به نتيجه نهائى
خود برسد. البته نتيجه گيرى از هر برنامه اى مستلزم فرارسيدن
موقعيت خاصى است لذا خداوند براى حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) دو
غيبت مقرر داشت: غيبت کوتاه از آن جهت که او را بشناسند چه: هر که
بميرد وامام زمانش را نشناخته باشد مانند مردم زمان جاهليت مرده
است. غيبت دوم (غيبت کبرى) از آن جهت که هر روز پروردگار متعال اذن
فرمايد آن حضرت قيام کند وزحمات انبياء الهى را به ثمر رساند وجهات
ديگر...
کمال
خدا را در هر عصر وزمان حجتى بوده است ولازم بود که پس از امام
يازدهم هم شخصيتى الهى در ميان مردم وجود داشته باشد. لذا اين منصب
به فرزند بزرگوار آن حضرت افاضه گشت. مى دانيم که مصلح حقيقى داراى
تمام صفات پسنديده است وهيچ نقصى در او نيست وقطعا فرزند امام بودن
هم براى او کمال است پس بايد بلا فصل باشد. يعنى اگر قرار بود امام
زمان (عليه السلام) پس از سپرى شدن فرون متمادى مثلا هزار سال
متولد شود، اولا در اين مدت زمين خدا از حجت خالى مى ماند. ثانيا
نقصى بود بر او، چه قائم اسلام بايد خلاصه وچکيده ووارث انبياى
الهى واهل بيت عصمت وکرامت بوده باشد نه ديگران.
بهانه
خدا هم همواره بر خلق اتمام حجت مى کند بر ما هم چنين کرده است. در
شرح حال انبياى گذشته نوشتيم که براى انبياى سلف هم غيبت مقرر شد
تا غيبت مصلحش بر ما گران ومستبعد نيايد. وپيامبر هم پيش از حضرت
مهدى (عليه السلام) به دو غيبت تصريح کرد تا بهانه اى نماند ونماند
هم. چه کتابهاى فراوانى که فهرستش ياد شد از آن جهت بود که بدانند
پيش از تولد هم در زمينه غيبت تصريحات ودر نتيجه تأليفاتى داشته
ايم وبعد از غيبت هم، هم.
سازندگى
حضرت در سال 255 هجرى قمرى از مادر متولد مى شود وپس از پنج سال با
رحلت حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام) غيبت صغرى آغاز مى گردد.
در اين دوران چهار نفر نيابت خاصه را عهده دار بوده اند در انقضاى
عمر چهارمين نايب به سال 329 هجرى قمرى غيبت کبرى اعلام مى گردد که
تا کنون ادامه دارد. از مهمترين وظائف شيعه در اين دوره انتظار فرج
آن حضرت است. حالت انتظار مصلح از آن جهت پر ارج است که آن، حالت
سازندگى دارد چه کسى که منتظر مصلح است بايد خود صالح باشد وگر نه
انتظار او بر خلاف انتظار است.
نيرو
آرى، هر فرد مسلمان بويژه يک معلم مسلمان هنگامى در کار وزندگى
خويش پيروز خواهد شد که داراى ايمان باشد. ايمان به خدا وپيامبر
وخاندان وى بخصوص به امامت وحيات وغيبت حضرت حجت سلام الله عليه،
امام زمانش. فقط نيروى ايمان است که در انسان احساس مسووليت را
احيا مى کند، اگر اين نيرو نباشد با چه نيروئى مى توانيد بشر را کنترل
کنيد وبه کار مثبت واداريد؟ يک معلم هنگامى به کار تدريس خويش
علاقه مند مى شود که ايمان داشته باشد وهمين علاقه ناشى از ايمان
است که کار او را مثمر وپر فايده مى گرداند. يک داروساز وقتى به
درد اجتماع خود مى خورد که داراى ايمان باشد وگر نه با خيانت وتقلب
جان ومال هزاران نفر را در اثر سودجوئى به مخاطره مى اندازد و...
آينده
اگر ما واقعا به اصلاح خود وجامعه خويش علاقه مند هستيم ناگزيريم
که به پرورش اطفال ودانش آموزان ودانشجويان ومعلمان کشور خود سعى کافى
مبذول داريم. ما معلمان بايد رسالت خويش را از اين راه بانجام
رسانيم تا ملتى درست وراستگو وفعال وفداکار وسعادتمند داشته باشيم
تا نسل آينده ما را محکوم به تنبلى وسستى وخود باختگى در برابر
جاهليت غرب نکند. آرى، اگر يک مسلمان، نيرنگ نيرنگ بازان قهار دنيا
را مى بيند وهزاران مفاسد ديگر را، باز با دلى پر از اميد در
انتظار مصلح جهان از پاى نمى نشيند. چه يقين دار که پيروزى از آن
اوست که مسلمان است ونيز مى داند که: بزودى خورشيد آئين خدا بر
افقهاى تاريک جهان خواهد تابيد وهمه جا را نورانى خواهد کرد. اگر
چه کافران خوششان نيايد ومايل نباشند.
آرى، خدا بزرگ است وآينده از آن اسلام
حماسه
بسيار مناسب است که سخن با حماسه اى شور انگيز حسن ختام يابد.
سوگند(5)
به محبت وعشق ووفا سوگند
به علايق جان به حيات جهان
به طراوت گل به ضفاى چمن
به سپهر ومهر فروزانش
به توکل ما به اراده حق
به فداکارى وبه جانبازى
به تساوى وعدل وبه آزادى
به حقيقت گو، به ره حق پو
به مبارزها به مجاهدها
به فدائى مذهب صلح وصفا
به دل شکسته زندانى
به ستم کشيده بيچاره
به صراط يقين به حقيقت دين
به کتاب محکم حق قرآن
به خدا که رهبر ما آيد
مهدى، زنده، غايب، قائم
رهبر، حجت، سرور، سالار
از عدل، جهان را پر سازد
روشن گردد شب تار ما
بنيان ستم ويران سازد
همه جا را امن وامان سازد
باطل ز زمانه براندازد
ز اندوه وغم خبرى نبود
بانگ باطل گردد خاموش
آيد آخر مه تابانى
مردان خدا شادان باشيد
همه جا چو بهشت برين گردد
ز غم ورنج من وتو آخر
بدراند پرده بدکاران
ره ظلم وستم بايد بستن
کوشش بايد، جوشش بايد
(طوفان) ز ستمکاران تو مرنج |
|
به جلال وجاه خدا سوگند
به فنا در راه بقا سوگند
به طبيعت وباد صبا سوگند
به فروغ ماه سما سوگند
به قدر سوگند به قضا سوگند
به مقام صبر ورضا سوگند
به طريقت اهل صفا سوگند
به دل خالى ز ريا سوگند
به شهيد راه خدا سوگند
به شهيد کرب وبلا سوگند
که نرفته به راه خطا سوگند
به اسير دست هوى سوگند
به طريق نور هدى سوگند
که نپويد راه فنا سوگند
مردانه به حکم خدا آيد
به خدا که صاحب ما آيد
با پرچم صدق وصفا آيد
به نبرد ظلم وجفا آيد
کان مه به ميان سما آيد
به جهاد مکر وريا آيد
شه ما بى چون وچرا آيد
به ستيزه اهل خطا آيد
به مددکارى ز وفا آيد
چون کوس خدا به صدا آيد
روشنگر ارض وسما آيد
کان نور چشم شما آيد
به سر همه فر هما آيد
دلبر با شور ونوا آيد
در صحنه چو شير خدا آيد
نه که خفتن تا شه ما آيد
تا مرد خدا به غزا آيد
چون صاحب ما ز قفا آيد |
ديباچه
از شخصيت ممتاز ووالاى قطب عالم امکان - امام عصر وولى زمان - سخن
گفتن وحق مطلب را - چنانکه بايد وشايد - ادا کردن خود کارى بزرگ
ومسئوليتى خطير است. شخصيتى کامل که هستى همه به طفيل هستى وى
وابسته است. که او همچون گلى است بر درخت هستى که باغبان باغ وجود،
ميلياردها خار را فقط براى بقاء وشادابى همو آبيارى مى کند...
شخصيتى برگزيده که ماموريت الهى دارد تا زمات يکصد وبيست وچهار
هزار پيامبر را به نتيجه نهائى برساند... شخصيتى برجسته که آخرين
گوهر خاندان نبوت ورسالت وامامت است. شخصيتى آسمانى که ماموريت
جهانى دارد تا اسلام عزيز را به حکم وعده قرآن کريم: ليظهره على
الدين کله بر تمام اديان جهان چيره وپيروز گرداند اگر چه کافران
مايل نباشند. شخصيتى که مروج اسلام وقرآن است وبس، که فقط احکام
دين مبين اسلام وفرائض وسنن آن را احيا واجرا مى نمايد.
شخصيتى که همه پيامبران، به قيام او بنام مصلح جهان مژده داده اند.
شخصيتى که بدست تواناى او بساط ستم چنان برچيده شود که در سر تا سر
گيتى ستمگرى نماند تا ستمى بوقوع پيوندد مگر آن که عادلانه با وى
رفتار شود. شخصيتى که به اراده الهى ونيروى خدادادى بر سر تا سر
جهان با برنامه عدل وداد حکومت کند وجهان از برکت دادگريش لبريز
گردد. شخصيتى که پيامبر اکرم درباره اش خبر داد عمرش همچون نوح
طولانى است وهمچنانست. شخصيتى که غايب از ديده هاست، او همانند
فردى از مردم در زمين راه مى رود وزندگى مى کند ومردم آن حضرت را
مى بينند ولى نمى شناسند. شخصيتى که دانش او را نتوان سنجيد که
وارث علم تمام انبياء واوصياء بويژه پيامبر اسلام وائمه اطهار
(عليهم السلام) است. شخصيتى که درباره شجاعت وشهامتش فقط مى توان
گفت: اشجع الناس شجاع ترين مردم است. شخصيتى ممتاز وبرجسته که
آفريدگان او را براى اجراى برنامه همه جانبه هدايتى وايجاد حکومت
واحد جهانى برگزيد وبدو برگزيده خدا - بقيه الله - لقب داد.
وشخصيتى چند بعدى... چند بعدى... آرى شخصيتى که آنچه خوبان همه
دارند او تنها دارد، واينک با اين وصف چگونه مى توان درباره شخصيت
نامتناهى او که چون اقيانوسى بيکران است قلم فرسائى نمود؟ چه مى
شود کرد؟ هنگامى که نگارنده را - که معلم است نه نويسنده - بر آن
داشتند که غيبت امام زمان (عليه السلام) را مورد بررسى قرار دهد
خود را در برابر اقيانوسى نامتناهى احساس کرده، اقيانوسى که کران
تا کران هستى را عظمتش فرا گرفته است! چه کند؟ واز کجا آغاز؟ ولى
سروش غيبى به گوش او ندا در داد: (آب دريا را اگر نتوان کشيد - هم
به قدر تشنگى بايد چشيد) نگارنده با تاييدات الهى مساله غيبت را در
طول قرون متمادى، از زمان ادريس پيامبر تا اين زمان - غيبت کبرى -
مورد بررسى ومطالعه قرارداد ومحصول زحمات خويش را مختصرا به صورت
مجموعه اى - که ملاحظه مى شود - گرد آورى کرد وآن را به پيشگاه
مقدس حضرت ولى عصر - امام زمان (عليه السلام) - تقديم داشت.
اميدوارست که سليمان زمان، ران ملخى را از مورچه اى ضعيف وناتوان پذيرا
شده، او را به خدمتگزارى خويش بپذيرند.
اين کتاب نخستين بار در نشريه پرتوى از معارف اسلام به همت دانش
سراى دوره راهنمائى مشهد چاپ ونشر يافته است ولى اکنون به صورت
مستقل انتشار مى يابد تا همگان را بدان دسترسى باشد.
مساله مهم جهان تشيع
از مسائل مهم جهان تشيع مساله غايب بودن امام زمان (عليه السلام)
است بهمين جهت اخبار واحاديث فراوانى از پيامبر اکرم (صلى الله
عليه وآله وسلم) وائمه (عليهم السلام) درباره غيبت پيش از وقوع آن
صادر گشته که هنگام وقوع غيبت، شيعيان دچار تزلزل وگمراهى نشوند
واز شاهراه سعادت بخش اسلام به کوره راه شيادان مهدى نما نيفتند.
بررسى واژه غيبت
چون هدف اين کتاب، بررسى غيبت امام زمان (عليه السلام) است نخست
بايد تحقيق شود که غيبت در فرهنگها واصطلاحات دينى به چه معانى بکار
رفته است تا برداشت مسلمانان وديگران از غيبت بر اساسى درست، مبتنى
گردد، ودر نتيجه بناى اعتقادشان بر مبنائى راستين پايه گذارى شود.
بهمين جهت، ناگزير، سخن از معانى غيبت آغاز مى گردد.
سيرى در فرهنگها
(غاب يغيب غيبا وغيبه وغيوبا ومغيبا) عنه: بعد عنه وباينه: از او
دور شد واز او جدا گشت. (غابت الشمس...) غربت واستترت عن العين:
خورشيد غروب کرد واز ديده پنهان شد. - الشىء عن فلان: استتر. ضد
حضر: آن چيز از فلان کس پنهان وپوشيده ماند. ضد حضور: ناپديد شد
(المنجد) غاب عنه غيبا وغيبه: ناپديد شد. وغابت الشمس: فرو شد
آفتاب. (منتهى الارب) غيبت - بالفتح. ع. ضد حضور وناپديد شدن
وفروشدن آفتاب وبالکسر عيب کسى در قفاى او گفتن اگر راست باشد واگر
دروغ باشد بهتان بود (آنندراج).
غاب عنه ض يغيب: غيبا وغيبه...: بعد عنه وباينه: از او دور شد واز
او جدا گشت. و- الشمس وغيرها من النجوم...: غربت واستترت عن العين:
خورشيد غروب کرد واز ديده پوشيده وپنهان شد. و- الشى ء عن فلان:
استتر: آن چيز از فلانى پوشيده ماند و- ضد حضر: ناپديد شد. و- فلان
عن بلاده، سافر: مسافرت کرد. و- الشى ء فى الشى ء، غيابه... وغيبه:
بطن فيه واستتر: در آن پنهان وپوشيده ماند... (سمعت صوتا من وراء
الغيب) اى من موضع لا اراه: صوت را از جائى که آنجا را نمى بينم
شنيدم. (اقرب الموارد) غاب القمر غيابا وغيبوبه... اى غرب وتوارى:
ماه غروب کرد پنهان شد. وفى الحديث حتى غابت الشمس: حتى غاب قرصها:
تا قرص خورشيد پنهان شد (مجمع البحرين) غيب: الغيب مصدر غابت الشمس
وغيرها اذ استترت عن العين، يقال غاب عنى کذا...: هنگامى که خورشيد
وغير آن از ديده پوشيده ماند، گفته مى شود: اين چنين از من پنهان
شد. الغيب فى قوله (يومنون بالغيب) ما لا يقع تحت الحواس... غيب چيزى
است که تحت حواس واقع نمى شود... (المفردت فى غريب القرآن) بنابر
اين، غيبت بمعنى: دور شدن. جدا شدن، غروب کردن، از ديده پنهان شدن،
ناپديد شدن، از نظر پنهان شدن، ضد حضور، فروشدن وناپيدا شدن است.
شيخيه
با اين روشنى برخى از مردم بر اساس انديشه وفهم محدود ونارساى خويش،
غيبت را بنوعى ديگر توهم نموده وتحويل مريدان ويا مردم ساده لوح
داده وآنان را به بيراهه افکنده وسرگردان کرده اند. از جمله: رهبر
فرقه شيخيه (متوفى 1242 ه. ق. (بنام شيخ احمد احسائى معتقد است که:
امام زمان (عليه السلام) در دوران غيبت در دو شهر جابلقا وجابلسا
در عالم هورقلياء از اقليم هشتم بسر مى برد... (کتاب جوامع الکلم
تأليف شيخ احمد احسائى) در حالى که عموم دانشمندان شيعه بر آنند
که: حضرت روى زمين وميان مردم زندگى مى کند. آرى غيبت را بمعنى
زندگى در اقليم هشتم (که معلوم نيست کجاست) آن هم در عالم هورقلياء
(که عالمى خيالى است) وسکونت در شهرهائى بنام جابلقا وجابلسا واقع
در مغرب ومشرق (که اصلا وجود خارجى ندارد) گرفتن، اشتباهى فاحش
ونابخشودنى است.
پيروان مذاهب اربعه
گروهى ديگر از پيروان مذاهب اربعه از غيبت امام زمان برداشت
نادرستى داشته وپنداشته اند که: حضرت در چاه سامرا غايب وپنهان است.
ولى بايد اعتراف کرد که داستان سرداب ويا چاه سامرا بخن ناروا
ونادرستى است که مغرضان اهل سنت به شيعه اثنى عشرى نسبت داده اند.
چنانکه ابن حجر مکى در (کتاب صواعق المحرقه) خود در ضمن اشعارى که
نقل مى کند امام زمان، مهدى موعود را در سرداب ساکن مى داند. اما
علماى شيعه معتقدند: امام زمان (عليه السلام) روى زمين منتها بطور
ناشناخته وپنهانى سکونت دارند وزندگى مى کنند چنانکه امام ششم مى
فرمايد:... خداوند ميان آن حضرت ومردم حجابى قرار مى دهد که او را
مى بينند ولى نمى شناسند. (کافى، باب الحجه). ونيز مولوى در اين
مساله به اشتباه عجيبى افتاده وچنين معتقد شده است که: ولى هر
سالکى مادامى که جلوه بر سالک نکرده از او غايب است همين که تجلى
کرد ظهور کرده است. ويا سخن نارواى ديگرش که در کتاب مثنوى به چشم
مى خورد:
... پس بهر دورى وليى قائم است!
پس امام حى قائم، آن ولى است
مهدى وهادى وى است اى راه جو! |
|
تا قيامت آزمايش، دائم است
خواه از نسل عمر خواه از على است!
هم نهان وهم نشسته پيش رو! |
که در شناخت ولى قائم دچار افکار اهل طريقت گشته واز مدينه علم پيامبر
وابواب آن حضرت بى بهره مانده وتا آخر عمر نتوانسته راهى پيشگاه
مقدس حضرت ولى عصر ارواحنا فداه باشد. آرى امام زمان، موجودى
جسمانى وفرزند امام حسن عسکرى است که در روى زمين زندگى مى کند
وغيبت آن حضرت بدان معنى است که: مردم آن حضرت را يا نمى بينند ويا
اگر مى بينند او را نمى شناسند وچنان نيست که اکنون مردم، امام را
نبينند چه بسيار مردمى که آن حضرت را روزانه مى بينند واو را نمى
شناسند واگر زنده بمانند چه بسا روز ظهور خواهند گفت: اين کسى است
که ما او را بسيار ديده ايم.
پاورقى:
(1)
قرآن باين دسته افراد که داراى ايمان وعلم باشند ارزش زياد
قائل شده وآنان صاحبان درجه رفيع معرفى مى فرمايد: (
يرفع
الله الذين آمنوا والذين اوتوا العلم درجات).
(2)
سوره آل عمران، آيه 110 ترجمه: شما بهترين امتى هستيد که
از بين مردم ماموريت بافته ايد که بمعروف امر کنيد واز
منکر نهى نمائيد.
(3)
کتاب ما چه مى گوئيم با تصرف وتلخيص.
(5)
از فضل الله صلواتى (طوفان) بنقل از مجله مکتب اسلام سال
13، شماره 10.