شكوفايى عدالت انبيا در عدالت مهدوى

نجف لك زايى

- ۲ -


نظام‌هاى سياسى سلطنتى، که مشروعيت آنها نوعاً از نوع طبيعى (ترکيبى از قهر وغلبه ووراثت ونخبگى) است، در انديشه سياسى علماى شيعه نفى شده است. آيههاى گوناگونى بر نفى مشروعيت مبتنى بر قهر وغلبه وسلطنت ووراثت ومشروعيت‌هاى ناشى از غير خدا وطبيعت انسان‌ها دلالت دارد. برخى از اين آيهها را با هم مرور مى کنيم:

1. آياتى که مشروعيت حاکمانى چون فرعون را نقد کرده ومورد طرد ومذمت قرار داده است:(1) در آيه هاى مربوط به صراحت‌، مشروعيت از فرعون وپيروانش سلب وبراى خدا واهل تقوى قرار داده شده است. آيههاى ديگرى نيز در زمينه مشروعيت نداشتن نظام سياسى فرعون وجود دارد.(2)

2. آياتى که ظلم در آنها نفى شده ونيز بر تعلق نداشتن رهبرى معنوى وسياسى به ظالمان تأکيد شده است.

مشهورترين آيه در اين رابطه آيه‌اى است که خطاب به حضرت ابراهيم (عليه السلام) نازل شده است: (قالَ ومِن ذُرٍّيَّتِى قالَ لا يَنالُ عَهدِ‌ى الظالِمِينَ)؛ (سوره بقره، بخشى از آيه 124)

ابراهيم عرض کرد اين پيشوايى را به فرزندان من نيز عطا خواهى کرد؟ فرمود: (آرى، اگر عادل وصالح وشايسته آن باشند که) عهد من هرگز به مردم ستمکار نخواهد رسيد).

در اين آيه مشروعيت مبتنى بر وراثت صرف، بدون شايستگى، نفى شده است. چون حکومت ظالمان مشروعيت ندارد، نبايد مؤ‌منان با ظالمان همکارى داشته باشند:

(فَاستَقِم کَما أُمِرتَ ومَن تابَ مَعََ ولا تَطغَو‌ا اًِنَّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصِيرٌ ولا تَرکَنُوا اًِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النارُ وما لَکُم مِن دُونِ اللهِ مِن أَولِيأَ ثُمَّ لا تُنصَرُونَ). (هود:112 و113)

پس اى رسول ما! تو چنان که مأمورى استقامت وپايدارى کن وکسى که با همراهى تو به خدا رجوع کرد (نيز پايدار باشد) وهيچ از حدود الهى تجاوز نکنيد که خدا به هر چه شما مى کنيد بصير وداناست. وشما مؤ‌منان هرگز نبايد با ظالمان همدست ودوست باشيد وگرنه آتش کيفر آنان در شما هم خواهد افتاد ودر آن حال جز خدا هيچ دوستى نخواهيد يافت وهرگز کسى يارى شما نخواهد کرد.

خداوند بر آنان که عليه مسلمانان ونظام الهى ظلم روا دارند مجازات‌هاى سختى مقرر کرده است.(3) در زمينه نفى ظلم آيات بسيار زيادى وجود دارد که از ذکر آنها صرف‌نظر مى کنيم.(4)

3. آياتى که اطاعت از گذشتگان را مورد نقد ومذمت قرار داده است. محتواى اين دسته از آيات‌، دال بر اين امر است که خداوند متعال اطاعت از رهبران غير الهى را مشروع نمى داند.

(اِنَّ اللهَ لَعَنَ الکافِرِينَ واعَدَّ لَهُم سَعِيراً خالِدِينَ فِيها ابَداً لا يَجِدُونَ وَلِيًّا ولا نَصِيراً يَومَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُم فِى النارِ يَقُولُونَ يا لَيتَنا أَطَعنَا اللهَ وأَطَعنَا الرَّسُولاَ وقالُوا رَبَّنا انا أَطَعنا سادَتَنا وکُبَرانا فَاضَلُّونَا السَّبِيلاَ). (احزاب/64 تا 77)

آنان در آن دوزخ هميشه معذبند وبر نجات خود هيچ يار وياورى نخواهند يافت. در آن روز، صورت‌هاشان بر آتش همى گردد وگويند: اى کاش که ما خدا ورسول را اطاعت مى کرديم وگويند: اى خدا ما اطاعت امر بزرگان وپيشوايان (فاسد) خود را کرديم که ما را به راه ضلالت کشيدند.

در آيات ديگرى، از اين مسأله به صورت يک سنت ياد شده است که معمولاً مردم به پيامبران الهى مى گفتند ما دست از آنچه از پدران ما به ما رسيده است برنمى داريم ومعمولاً در اين سخن‌، ردپاى سياستمداران غير الهى ديده مى شود:

(وکذلک ما ارسَلنا فِى قَريَهٍ مِن نَذِيرٍ اِ‌لا قالَ مُترَفُوها اِنا وجدنا ابإنا على امَّهٍ وانا على آثارهم مقتدون) (زخرف/23)

و همچنين ما هيچ رسولى پيش از تو در هيچ شهر وديارى نفرستاديم‌، جز آن که اهل ثروت ومال آن ديار به رسولان گفتند که ما پدران خود را بر آيين وعقائدى يافتيم واز آنها البته پيروى خواهيم کرد.

4. آياتى که بر تساوى ذاتى انسان‌ها تأکيد دارد، تمام مشروعيت‌هاى مبتنى بر طبيعت وويژگى هاى ذاتى انسان‌ها را نفى مى کند. پيش از اين‌، ديدگاه‌هاى علماى شيعه را درباره ويژگى هاى ذاتى واکتسابى انسان‌ها در بحث مبانى انسان‌شناختى به تفصيل آورده بوديم ودوباره تکرار نمى کنيم وتنها به ذکر يک آيه بسنده مى کنيم:

(يا أَيُّهَا الناسُ اِنا خَلَقناکُم مِن ذَکَرٍ وأُنثى وجَعَلناکُم شُعُوباً وقَبائِلَ لِتَعارَفُوا اِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللهِ أَتقاکُم) (حجرات/ 13)

اى مردم‌، ما همه شما را نخست از مرد وزنى آفريديم وآنگاه شعبه‌هاى بسيار وفرق گوناگون گردانيديم تا يکديگر را بشناسيد. بزرگوارترين شما نزد خدا باتقواترين شماست.

در جمع‌بندى اين قسمت، به اين نتيجه مى رسيم که تمامى مشروعيت‌هاى غير الهى از جانب علماى شيعه نمى تواند پذيرفته شود وفقط مشروعيت الهى پذيرفته شده است. بنابراين عالمان شيعى عصر صفوى نمى توانسته‌اند نظام سياسى سلطنتى را مشروع بدانند.

پيش از اين، گفته شد که هر نظريه مشروعيتى در صدد توجيه وتوضيح نابرابرى سياسى در عرصه فرمان‌روايى است. همچنين گفتيم که اين توجيه‌، اگر ريشه در فرامين الهى نداشته باشد، قابل قبول نيست، ولو تحقق خارجى هم داشته باشد. اينک مشروعيت مورد قبول از ديدگاه اسلامى وشيعه را بيشتر توضيح مى دهيم.

خداوند بزرگ حق حکومت را به پيامبران واگذار کرد ودر واقع‌، آنها را براى حکومت بر مردم نصب نمود. برخى از پيامبران، همچون حضرت سليمان، حضرت يوسف وپيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) حکومت تشکيل دادند وجامعه را بر طبق فرامين الهى اداره کردند. در واقع‌، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) هم ولايت در ابلاغ وحى داشت وهم ولايت در حوزه‌هاى اجرايى وقضايى. وظيفه اجراى احکام وهدايت مردم، پس از آن حضرت‌، به امام على (عليه السلام) وديگر امامان (عليهم السلام) منتقل شد.(5)

درباره اهداف ووظايف دولت اسلامى در فصل بعدى بحث خواهيم کرد. اينک به اختصار مذکور اکتفا کرده، مستندات قرآنى زعامت سياسى پيامبران، امامان وفقهاى جامع الشرايط را ارائه مى کنيم. ولايت فقيه، به عنوان استمرار حرکت پيامبران وائمه (عليهم السلام)، ولايتى است برخاسته از آن‌چه در قرآن وروايات با بيان اوصاف وشرايط قابل استنباط واستخراج است. آياتى که بر نظام سياسى مشروع الهى تأکيد دارد، در چند نکته قابل دسته‌بندى است.

1. آياتى که بر حقانيت ومشروعيت نظام سياسى پيامبرانى الهى اشاره دارد:

(فَهَزَمُوهُم بِاِذنِ اللهِ وقَتَلَ داوُدُ جالُوتَ وآتاهُ اللهُ المُلکَ والحِکمَهَ) (بقره/251)

پس به يارى خدا، کافران را شکست دادند وداود، امير آنها، جالوت را کشت وخدا او را پادشاهى وفرزانگى عطا فرمود.

بر طبق اين آيه وصراحت نهفته در آن، منصب حکومت وسياست از سوى خدا به داود عطا شده است.

(وقالَ لَهُم نَبِيُّهُم اًِنَّ اللهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالُوتَ مَلِکاً قالُوا انى يَکُونُ لَهُ المُلکُ عَلَينا ونَحنُ أَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ ولَم يُؤتَ سَعَهً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللهَ اصطَفاهُ عَلَيکُم وزادَهُ بَسطَهً فِى العِلمِ والجِسمِ واللهُ يُؤتِى مُلکَهُ مَن يَشاء) (بقره/247)

پيغمبر آنها گفت: همانا خداوند طالوت را به پادشاهى شما برانگيخت. گفتند: از کجا او را بر ما بزرگى وشاهى روا است‌، در صورتى که ما به پادشاهى شايسته‌تريم. او را مال فراوان نيست. رسول در جواب آنها گفت: او از اين رو به شاهى شايسته‌تر خواهد بود که خداوندش بر شما برگزيده واو را افزونى بخشيده در بسط دانش وتوانايى تن‌، وخدا مُلک را به هر که خواهد بخشد.

در اين آيه نيز گزارش درگيرى ونزاع ميان مشروعيت برخاسته از اراده الهى ومشروعيت برخاسته از تصورات غير الهى را مشاهده مى کنيم واين مشروعيت الهى است که از سوى خداوند مورد تأييد قرار گرفته است. حضرت سليمان نيز قدرت وشوکت را از خداوند تقاضا کرده است:

(قالَ رَبّ اغفِر لِى وهَب لِى مُلکاً لا يَنبَغِى لاِ َحَدٍ مِن بَعدِ‌ى اِنََّ انتَ الوَ‌هابُ) (ص/35)

گفت: پروردگارا، به لطف وکرمت از خطاى من درگذر ومرا مُلک وسلطنتى عطا فرما که پس از من احدى لايق آن نباشد که تو بخشنده بى عوضى.

2. آياتى که منصب سياسى پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) از آنها استفاده مى شود. پيش از همه آيه‌اى را ذکر مى کنيم که در مکه نازل شده ودر آن آيه‌، پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) از خداوند توفيق در تشکيل نظام سياسى وجعل ولايت سياسى را براى خود تقاضا کرده است:

(وقُل رَبّ ادخِلنِى مُدخَلَ صِدقٍ وأَخرِجنِى مُخرَجَ صِدقٍ واجعَل لِى مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصِيراً) (اسرا/80)

واى رسول ما! دايم دعا کن که بارالها (هميشه به هر جا روم) مرا به قدم صدق داخل وخارج گردان وبه من از جانب خود قدرتى قرار بده که يار ومددکار من باشد.

در قرآن کريم‌، تنها يک مورد کلمه (سلطان) با (نصير) آمده است وآن هم همين آيه است. در ساير موارد (سلطان) با کلماتى چون (مبين) به کار رفته، که به معنى (دليل)، (بينه) و(برهان) مى باشد.(6) همچنين آياتى وجود دارد که بر اطاعت از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در کنار اطاعت از خدا تأکيد شده است:

(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اطِيعُوا اللهَ واطِيعُوا الرَّسُولَ واولِى الا‌َمرِ مِنکُم فَاِن تَنازَ‌عتُم فِى شَيءٍ فَرُدُّوهُ اِلَى اللهِ والرَّسُولِ اِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللهِ واليَومِ الاَّخِرِ) (نسا/59)

اى اهل ايمان! فرمان خدا ورسول وفرمانداران (از طرف خدا ورسول) را اطاعت کنيد وچون در چيزى کارتان به گفت وگو ونزاع کشد، به حکم خدا ورسول بازگرديد، اگر به خدا وروز قيامت ايمان داريد.

علامه طباطبايى نظريه برخى از مفسران را که گفته‌اند تکرار (اطيعوا) در آيه براى تأکيد است‌، رد کرده ودر اين زمينه عقيده دارد که تکرار (اطيعوا) به سبب آن است که پيامبر، علاوه بر امور وحيانى که در اختيار مردم مى گذارد وآنها را بدان‌ها امر ونهى مى کند، اوامرى نيز بر اساس صواب ديد خود صادر مى کنند که خداوند متعال با اين بيان‌، به آن اوامر مشروعيت بخشيده ودستور وجوب ولزوم اطاعت داده است.(7) در اين آيه‌، همان‌گونه که مشهود است‌، دستور به اطاعت از اولوالامر نيز در چارچوب اوامر الهى صادر شده است.

در آيه ديگرى بر نادرستى اعتراض به حکم خدا وپيامبر تصريح شده است:

(وما کانَ لِمُؤمِنٍ ولا مُؤمِنَهٍ اِذا قَضَى اللهُ ورَسُولُهُ امراً أَن يَکُونَ لَهُمُ الخِيَرَهُ مِن اَمرِ‌هِم ومَن يَعص اللهَ ورسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً) (احزاب/36)

هيچ مرد وزن مؤ‌من را در کارى که خدا ورسول حکم کنند، اراده واختيارى نيست (که رأى خلافى اظهار نمايند) وهر کس نافرمانى خدا ورسول کند، دانسته به گمراهى افتاده است.

آيات ديگرى نيز قابل استناد است که از ذکر آنها صرف‌نظر مى کنيم.

3. آيات مربوط به امامت، از جمله آيه ولايت(8)، آيه تطهير(9)، وآيه مودت.(10)

رهبرى الهى در عصر غيبت بر عهده فقهاى واجد شرايط است؛ زيرا فقها، نايبان امام زمان (عجل الله فرجه) هستند. اين مسئله از انديشه‌هاى فراگير، حتى در ميان توده مردم در عصر صفويه است. آيات فراوانى وجود دارد که بر لزوم عادل بودن کارگزاران حکومت اسلامى وامين بودن آنها ونيز عالم بودن آنها به قوانين ودستورات الهى دلالت دارد. به برخى از اين آيات، اشاره مى شود.

(قالَ اجعَلنِى عَلى خَزائِنِ الا‌َرضِ اًِنٍّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ) (يوسف/55)

(يوسف به عزيز مصر) گفت: مرا سرپرست خزائن سرزمين (مصر) قرار ده که حافظ (امين) ودانايم.

در اين آيه بر شرط علم ودانايى تأکيد شده است.

(قالَت اِحداهُما يا ابَتِ استَأجِرهُ اِنَّ خَيرَ مَنِ استَأجَرتَ القَوِ‌ى الاَمِينُ) (قصص/26)

يکى از آن دو گفت: اى پدر! (خطاب به حضرت شعيب است) او را استخدام کن‌؛ (منظور موسى است) زيرا بهترين کسى را که مى توانى استخدام کنى آن کسى است که (قوى) و(امين) باشد.

در اين آيه به صفات امانت وقدرت تأکيد شده است.

(اِنَّ اللهَ يَأمُرُکُم ان تُؤَدُّوا الا‌َماناتِ اًِلى أ‌هلِها واِذا حَکَمتُم بَينَ الناسِ أَن تَحکُمُوا بِالعَدلِ) (نسا/58)

همانا خداوند به شما فرمان مى دهد که امانت‌ها را به صاحبان آنها بازگردانيد وچون در ميان مردم داورى کنيد، به عدالت حکم برانيد.

به نظر برخى از علما، مفهوم (حکم) که در آيه آمده است، هم شامل قضاوت، که شأن قاضى است مى شود وهم حکومت را که شأن زمامداران است دربر مى گيرد. براى اثبات اين مدعا، به حديثى که در مجمع البيان ذيل اين آيه آمده ونيز به آيه ديگرى از قرآن استناد شده است. حديث چنين است: (امر الله الولاه والحکام ان يحکموا بالعدل والنصفه)(11) خداوند به فرمان روايان وحاکمان دستور داده است که با عدالت وانصاف حکم برانند.

از آنچه آمد نکات ذيل به دست مى آيد:

1. نظام سياسى ودولت‌، لازمه زندگى اجتماعى وزندگى سياسى است. زندگى سياسى بدون نظم عمومى وفردى ممکن نيست. دولت به وجود مى آيد تا اين نظم را برقرار نمايد. براى برقرارى نظم، لازم است کاربرد انحصارى قدرت در اختيار دولت قرار گيرد. همچنين دولت مجاز است قوانين عام وفراگير را به مرحله اجرا بگذارد.

2. بدون پيروى انسان‌ها، دولت‌ها نمى توانند دوام بياورند. لزوم پيروى انسان‌ها از دولت‌ها مشروع داشتن آن دولتها است‌. مشروعيت توجيهى است براى اقناع فرمان‌بران از فرمان دهند‌گان؛ زيرا هر نوع فرمان‌روايى متضمن نوعى نابرابرى سياسى است که يک طرف آن حاکمان وفرمان‌روايان قرار مى گيرند وطرف ديگر آن فرمان‌بران.

3. از قديم، توجيهات گوناگونى براى فرمان‌روايى صورت گرفته است. اين توجيهات در دو دسته الهى وغير الهى قابل تقسيم است. نظريه مشروعيت اسلامى وشيعى، که مبتنى بر آموزه‌هاى قرآنى است، از نوع نظريه‌هاى مشروعيت الهى است. در اين نظريه‌، انسان‌ها هيچ‌يک بر ديگرى ولايت وحق سلطه سياسى ندارند. تنها خدا، به عنوان خالق انسان، حق ذاتى براى فرمان دادن انسان را دارد. خداوند از طريق پيامبران، امامان وفقهاى واجد شرايط (شرط فقاهت وعدالت) فرامين خود را در اختيار انسان‌ها قرار داده است. رهبران الهى براى اجراى فرامين الهى، با همکارى مردم حکومت تشکيل مى دهند. اگر مردم از رهبران الهى اطاعت نکنند وبه عبارت ديگر، در جهت تحقق منويات وفرامين الهى مشارکت نکنند، رهبران الهى، باوجود اين که مشروعيت الهى دارند، موفق به تشکيل حکومت دينى نخواهند شد؛ زيرا حکومت دينى دو پايه دارد: از سويى مشروعيت خود را از خدا مى گيرد واز سوى ديگر قدرت اين جامعه براى تحقق عينى وابسته به مردم است.

4. پس از تشکيل نظام سياسى اسلامى، رهبران ومردم، هر دو گروه لازم است بر اساس قوانين الهى عمل کنند وبه عبارت ديگر، آزادى رهبران وکارگزاران نظام سياسى دينى ومردم در چارچوب حدود ومقررات الهى است وهيچ‌يک اجازه تخطى از آن را ندارند.

اهداف نظام سياسى اسلامى

چيستى اهداف وکارويژه‌هاى نظام سياسى مورد توجه دانشمندان گرايش‌هاى گوناگون علوم سياسى ونيز دانشمندان علوم هنجارى وفرهنگى بوده است. با وجود اين، مى توانيم بگوييم تأثيرگذارى برخى حوزه‌ها در تعيين اهداف وکارويژه‌ها بيشتر بوده است. مؤ‌ثرترين حوزه از ديرباز تا کنون‌، فلسفه سياسى بوده است؛ زيرا فلسفه سياسى رسالت تعيين خير وشر در عرصه نظام سياسى را براى خود قائل است. در جهان اسلام‌، علاوه بر فيلسوفان، متکلمان وفقها نيز در اين عرصه تعيين‌کننده بوده‌اند وبلکه فقها نقش بيش‌ترى داشته‌اند. در جهان معاصر، جامعه‌شناسان سياسى نيز به صورت فعالى وارد اين عرصه شده‌اند. به نظر مى رسد دو گرايش عمده درميان کسانى که دست به تعيين هدف براى نظام‌هاى سياسى زده‌اند وجود دارد: گرايشى که دغدغه‌هاى ارزشى وهنجارى دارد وگرايش ديگرى که عمدتاً حالت توصيفى وغيرهنجارى دارد. نوع فيلسوفان سياسى، فقها ومتکلمان در گروه اول واغلب جامعه‌شناسان در گروه دوم قرار مى گيرند. روشن است که بحث ما از سنخ اول است. در عين حال‌، اشاره‌اى به نظرات گرايش دوم مى تواند از جهاتى به ايضاح مباحث دسته اول کمک کند.

از ديدگاه جامعه‌شناسان کارکردگرا، به ويژه پارسونز، عوامل همبستگى واستمرار نظام اجتماعى چهار چيز است: ارزش‌ها، هنجارها، نهادها ونقش‌ها. ارزش‌ها غايات زندگى را تعيين ورفتار وعمل افراد جامعه را به آن سمت وسو هدايت مى کنند. چنان که خواهيم گفت، اين بحث در ميان فلاسفه وفقها مورد تأکيد است. جامعه‌شناسان کارکردگرا به محتواى اين ارزش‌ها کارى ندارند، بلکه براى آنها کارکرد ارزش‌ها، يعنى ايجاد همبستگى، مهم است. هنجارها در سايه ارزش‌ها به وجود مى آيند وقواعد وروش‌هاى عمل اجتماعى را به دست مى دهند. هنجارها در قالب نظام حقوقى هر جامعه خود را نشان مى دهند. در حالى که حقوق‌دانان از محتواى هنجارها بحث مى کنند، جامعه‌شناسان کارکردگرا از کارکرد اجتماعى هنجارها گفت وگو مى کنند. نهادها تبلور ارزش‌ها وهنجارها هستند ونقش‌ها مجموعه کارويژه در درون هر حوزه از نظام اجتماعى هستند که ارزش‌ها وهنجارها را در درون نهادها اعمال مى کنند.

هر نظام اجتماعى جهت حفظ، تداوم واستمرار خود چهار کارويژه اصلى را بايد انجام دهد؛ اين چهار کارويژه عبارتند از: حفظ نظم وهمبستگى اجتماعى؛ ايجاد همبستگى وحل منازعه؛ نيل به اهداف وانطباق با شرايط. نظام سياسى هر جامعه‌اى همين چهار وظيفه را انجام مى دهد. ايدئولوژى وقانون اساسى عهده‌دار انسجام‌بخشى وهمبستگى اجتماعى هستند. دستگاه قضايى وقوه قضائيه حل منازعات را بر عهده دارند. نظام ادارى عهده‌دار تحقق اهداف است وقوه مقننه به کمک قواى ديگر از منظر به روز کردن قواعد وقوانين، کارويژه انطباق با شرايط متغير وجديد را انجام مى دهد. چنان که دستگاه ديپلماسى کشور، عهده‌دار انطباق با محيط بيرونى است.(12)

از منظر جامعه‌شناسان، کارويژه هر نهاد چيزى است که از عهده ديگر نهادها برنمى آيد. بر همين اساس است که جامعه‌شناسان نهادهايى مانند نهاد حکومت، نهاد خانواده، نهاد تعليم وتربيت، نهاد اقتصاد ونهاد دين را از نهادهاى اساسى وضرورى زندگى انسان مى دانند.(13) فيلسوفان سياسى درباره اهداف، نظر مشترکى ندارند. در حالى که فلاسفه ليبرال بر (آزادى) به عنوان هدف غايى ونهايى زندگى سياسى تأکيد دارند،(14) فلاسفه سياسى مارکسيست وسوسياليست بر (عدالت) وجامعه بى طبقه اصرار مى ورزند.(15) فلاسفه سياسى مسلمان (قرب به خدا) و(لقاء الله) را مقصد نهايى وهدف اساسى مى دانند.(16)

هدف نظام سياسى از منظر فيلسوفان سياسى چيزى است که تمام ارکان ونهادهاى اجتماعى سياسى را جهت مى دهد وهمه در جهت رسيدن به آن تلاش مى کنند ونه يکى از نهادهاى اجتماعى مثل نهاد حکومت.

کار ويژه نظام سياسى اسلامى، آن‌گونه خدمت ووظيفه‌اى است که اگر نظام سياسى (اسلامى) نباشد انجام نخواهد شد. از منظر علماى شيعه، کارويژه اساسى نظام سياسى اسلام زمينه‌سازى براى تقرب به خداوند است. در واقع‌، تمام تصميمات وبرنامه‌ها در نظام سياسى اسلام در جهت تحقق همين هدف است. اهداف ديگرى مثل اجراى احکام اسلام ويا تحقق عدالت از اهداف ميانى به شمار مى آيند. به سبب همين کارويژه است که دولت اسلامى، در مقايسه با دولت‌هاى سکولار وغير دينى بايد ويژگى هايى باشد. در اينجا به مهم‌ترين ويژگيهاى آن مميزات اشاره مى کنيم:

1. گفته شد که در دولت دينى، رئيس دولت به اسم (مثل پيامبر وائمه) يا به وصف (مثل فقيه جامع شرايط) از جانب خدا تعيين مى شود؛ ولى در دولت‌هاى غير دينى چنين نيست. رئيس دولت در اين نظام‌ها از طريق زور، وراثت، کودتا، انقلاب، نظر بعضى از گروه‌هاى قدرتمند ويا رأى اکثريت مردم انتخاب مى شود. البته دولت دينى نيز رضايت مردم را به همراه دارد.

2. منشأ مشروعيت الهى رهبر ورئيس دولت دينى ايجاب مى کند که دولت دينى در چارچوب احکام الهى مستقر شود وعمل کند. دولت‌هاى غيردينى يا بر عقل وخرد بشرى استوارند ويا بر خواسته‌ها وتمايلات حاکمان ويا هر دو.

3. اطاعت از حاکمان در دولت دينى واجب شرعى است.

(فلا وربک لا يؤ‌منون حتى يحکموک فيما شجر بينهم ثم لا يجدوا فى انفسهم حرجاً مما قضيت ويسلموا تسليماً) (نسا/65)

نه چنين است! قسم به خداى تو که اينان به حقيقت اهل ايمان نيستند، مگر آن که در خصومت ونزاعشان تنها تو را حاکم کنند وآنگاه به هر حکمى که (به سود وزيان آنها) کنى، هيچ‌گونه اعتراضى در دل نداشته وکاملاً از جان ودل تسليم فرمان تو باشند.

در حالى که اطاعت از حاکمان غير دينى بر مؤ‌منان واجب نيست وبلکه در فرض اوليه حرام است.

4. معارضه با رئيس دولت دينى عنوان (بغى)، (محاربه)، (نفاق) و... را به خود مى گيرد وموجب عقوبت‌هاى شرعى وعقاب اخروى خواهد شد؛ بر خلاف معارضه با دولت‌هاى سکولار وغير دينى. از منظر دينى، معارضه با دولت‌هاى ضد دينى مستلزم پاداش است.

5. قوانين دولت دينى، چون برخاسته از قرآن واحاديث است‌، ضامن سعادت دنيوى واخروى انسان‌ها است‌؛ بر خلاف قوانين دولت‌هاى غير دينى. کتاب خدا وسنت معصومين (عليهم السلام) اساس قوانين دولت اسلامى است.

6. مهم‌ترين دغدغه دولت دينى اجراى شريعت واطمينان از رضايت خداوند متعال است.(17)

تفاوت ديگرى نيز مى توان ميان بين نظام سياسى مبتنى بر دين ونظام‌هاى غير دينى برشمرد، اما مهم‌ترين تمايز وتفاوت در باب رهبران، قانون واهداف قانون است. در واقع‌، مشروعيت الهى دولت دينى به تمام اجزا، ارکان، عناصر ومحتويات دولت دينى سرايت مى کند.

با توجه به آن‌چه گفتيم، برخى کارها از وظايف ويژه (نهاد حکومت) است ودينى بودن يا غير دينى بودن نظام سياسى در آنها تأثير مستقيم نمى گذارد؛ از قبيل تأمين امنيت، حفظ نظم، تأمين رفاه، آموزش وپرورش، حل منازعه وامثال آن. به عبارت ديگر، وظايف حکومت‌ها دو بُعد دارد: يکى مربوط به وظايف مادى، دنيايى واقتصادى ومعيشتى حکومت‌ها است که اين مسئله مشترک بين تمام دولت‌ها است ونگارنده در اين پژوهش به اين بخش از وظايف واهداف نمى پردازد. بخش ديگر مربوط به مسائل ارزشى ومعنوى است که به اعتقاد نگارنده‌، همين اهداف معنوى به اهداف مادى نيز رنگ وجهت مى بخشد وآنها را هم تحت تأثير قرار مى دهد. اين قسمت در انديشه علماى شيعه مورد بررسى قرار خواهد گرفت. در اينجا برخى از مستندات قرآنى آنها به عنوان مبانى مشترک ميان علماى شيعه بيان خواهد شد. مهمترين اهداف به قرار زير است:

هدايت انسان در جهت قرب به خدا

در اين باره آيات زيادى وجود دارد که برخى از آنها را ذکر مى کنيم:

(کتابٌ انزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الى النور بأذن ربهم الى صراط العزيز الحميد) (ابراهيم/1)

قرآن کتابى است که ما آن را به سوى تو فرو فرستاديم تا مردم را از هر تيرگى وتاريکى برهانى وآنان را به نور برسانى؛ البته اين رهانيدن از ظلمت‌ها ورساندن به نور، به دستور واجازه پروردگار آنان مى باشد.

(الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور) (بقره/257)

خدا ولى کسانى است که ايمان آورده‌اند، آنها را از تاريکى ها به سوى نور مى برد.

در آيه اول‌، نورانى ساختن مردم را به رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نسبت داد ودر اين آيه به خدا؛ زيرا انسان کامل، خليفه خدا است وبه اذن واراده خدا عمل مى کند ونه به اصالت.(18)

(هو الذى بعث فى الأ‌ميين رسولاً منهم يتلوا عليهم آياته ويزکيهم ويعلمهم الکتاب والحکمه وان کانوا من قبل لفى ضلال مبين) (حج / 2)

اوست خدايى که ميان عرب اُمى پيغمبرى بزرگوار از همان مردم برانگيخت تا بر آنان آيات الهى را تلاوت کند وآنها را پاک سازد وشريعت واحکام کتاب آسمانى وحکمت الهى بياموزد با آن که پيش از اين‌، همه در ورطه جهالت وگمراهى بودند.

پاورقى:‌


(1) سوره اعراف، آيات 136 و139.
(2) مثل آيه 83، سوره يونس: ان فرعون لعالٍ فى الارض. نيز آيه 4 سوره قصص: (ان فرعون علا فى الارض). اين آيات دلالت بر عدم مشروعيت نظام سياسى سرکشان ومفسدان دارد.
(3) سوره مائده، آيه 33.
(4) آيه ‌اله سيد عبد الحسين لارى در رساله مستقلى که در دفاع از حکومت مشروطه مشروعه نوشته است آيات مربوط به ظلم را گردآورى کرده است. وجه استدلال چنين است که در اسلام ظلم حرام است. از طرف ديگر در تکليف قدرت شرط است. از سوى ديگر ظلم موجود در حکومت سلطنتى استبدادى بيشتر از ظلم حکومت سلطنتى مشروطه است؛ ما مسلمان‌هاى ايران مى توانيم ومقدورمان هست که سلطنت استبدادى را به سلطنت مشروطه تبديل کنيم، پس واجب است که در جهت تقليل ظلم چنين اقدامى را انجام دهيم. نک. به: سيد عبدالحسين لارى، رسائل سيد لارى، به کوشش: سيد على ميرشريفى، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى، 1377، 3 مجله، رساله آيات الظالمين. آدرس برخى از آيات به اين شرح است: سوره مريم، آيه 59؛ سوره نسأ، آيه 160؛ شعرأ، آيه 18؛ فرقان، آيه 23؛ آل عمران، آيه 57، 86 و94. رساله آيات الظالمين در جلد يک مجموعه آمده است.
(5) اشاره به آيه شريف 66 سوره مائده دارد که در برگشت از حجه الوداع در غدير خم بر حضرت ختمى مرتبت (صلى الله عليه وآله وسلم) نازل شد: (يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلّغ ما أُنزِلَ اًِلَيکَ مِن رَبّک واِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ).
(6) براى بررسى بيشتر وتحليل‌هاى گوناگونى که از اين آيه صورت گرفته، نک. به: عبدالقادر حامد التيجانى، اصول الفکر السياسى فى القرآن المکى، المعهد العالمى للفکر الاسلامى، عمان، 1416. اين کتاب توسط نگارنده در فصلنامه علوم سياسى، شماره 7 معرفى شده است.
(7) علامه سيد محمد حسين طباطبايى، الميزان، طهران، دار الکتب الاسلاميه، جلد 4، چاپ چهارم، 1362، ص 413 - 414.
(8) سوره مائده، آيه 55 نيز نک، به: حسن عباس حسن، الصياغه المنطقيه للفکر السياسى الاسلامى، بيروت، الدار العالميه للطباعه والنشر، 1992، ص 265.
(9) سوره احزاب، آيه 33.
(10) سوره شورا، آيه 23.
(11) طبرسى، مجمع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار مکتبه الحياه، جلد 2، ص 135. به نقل از: شؤ‌ون واختيارات ولى فقيه، (ترجمه مبحث ولايت فقيه از کتاب البيع حضرت امام خمينى، سازمان چاب وانتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامى).
(12) نک. به: حسين بشيريه، جامعه‌شناسى سياسى، (نقش نيروهاى اجتماعى در زندگى سياسى)، تهران، نشر نى، چاپ دوم، 1374، ص 84 - 88.
(13) نک. به: کوئن بروس، درآمدى به جامعه‌شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، چاپ سوم، تهران: فرهنگ معاصر، 1372.
(14) نک. به: حسين بشيريه، تاريخ انديشه‌هاى سياسى در قرن بيستم: ليبراليسم ومحافظه‌کارى، تهران، نشر نى، 1380.
(15) نک. به: حسين بشيريه، تاريخ انديشه‌هاى سياسى در قرن بيستم، انديشه‌هاى سياسى مارکسيتى، جلد اول، تهران، نشر نى، 1376.
(16) سيد محمدباقر صدر، سنت‌هاى تاريخى در قرآن، قم، انتشارات اسلامى، بى تا، ص 226 - 246. امام خمينى، آيين انقلاب اسلامى، (گزيده‌اى از انديشه وآرأ امام خمينى (ره)، مؤ‌سسه تنظيم ونشر آثار امام خمينى، تهران، 1373، ص 41).
(17) براى تفصيل اين بحث نک. به: داود فيرحى، نظام سياسى ودولت در اسلام، پيشين، ص 20 - 31.
(18) عبد الله جوادى آملى، ولايت فقيه، ولايت فقاهت وعدالت، قم، نشر اسرا، 1378، ص 101.