شكوفايى عدالت انبيا در عدالت مهدوى

نجف لك زايى

- ۱ -


اشاره

(به زيستن) که از آرزوها ودغدغه‌هاى هميشگى بشر بوده است، اقتضاء است والزامات بسيارى دارد.

پذيرش زندگى اجتماعى، نظم وقانون از شرايط لازم چنين دغدغه‌اى است، اما تأمين کننده دغدغه مذکور نيست. عادلانه بودن زندگى اجتماعى، نظم وقوانين، سياست‌ها، عملکردها ونهادها وتعيين معيارها وسازکارهاى رسيدن به عدالت از ديگر شرايط مؤثر در تأمين خرسندى ورضايت انسان از زندگى خويش است.

در مقاله حاضر بر اين مطلب استدلال شده است که تأمين خرسندى حقيقى انسان در گرو حرکت بر (صراط مستقيم) يعنى راه انبيا، اوصيا واولياى الهى واجتناب از جريان‌هاى (مغضوبين) و(ضالين) است.

خداوند متعال از روى لطف، تمامى ابزارهاى لازم براى انتقال از وضعيت (زيستن) به (به زيستن) و(سعادت) حقيقى را در اختيار بشر قرار داده است، اما بسيارى از انسان‌ها شکر نعمت به جا نياورده، دچار غضب الهى شده‌اند.

رهبرى الهى وقوانين عادلانه از مهم‌ترين نعمت‌هاى خداوند براى انسان است اما ناسپاسى انسان باعث شد محروم از عطر حضور شود.

روزى که بشر از غير خود نا اميد شد وانتظار ظهور در سطح جهانى محقق گشت، نوبت شکوفايى عدالت نبوى وعلوى به دست مهدى خواهد بود.

بقيه الله از بين برنده نظم ظالمانه وبرقرار کننده نظم عادلانه است. نظمى که شاخص‌هاى اساسى آن قوانين عادلانه، نهادها وساختارهاى عادلانه، عملکردهاى عادلانه، کارگزاران عادل ورهبرى عادل خواهد بود. اگر عدالت حاکم بر تکوين ناشى از عدالت ذات ربوبى است، عدالت حاکم بر جامعه انسانى نيز تنها مى تواند منبعث از رهبرى الهى وقوانين وحيانى باشد.

مقدمه

دغدغه انسان براى فراتر رفتن از (زيستن) به مرحله (به زيستن) او را به اين نتيجه رساند که بدون تعامل وتعاون با ديگران نمى تواند به اين هدف نائل شود، ولى زندگى اجتماعى لوازم وخواستههاى ديگرى را به دنبال داشت. از مهم‌ترين لوازم زندگى اجتماعى (نظم) بود. زندگى اجتماعى بدون نظم، نه تنها به تحقق اهداف جامعه انسانى کمکى نمى کرد، بلکه (زيستن) انسان را نيز به خطر ميانداخت؛ بنابراين، (نظم) نيز از سوى انسان قائل به ضرورت زندگى اجتماعى پذيرفته شد. پذيرش (نظم)، يعنى پذيرش نابرابرى؛ زيرا در هر نظمى يک فرمان دهنده قابل تصور است ويک فرمان بر، تخطى از نظم بحث ضمانت اجراى نظم را به ميان آورد. بنابراين فرمان روا از قوه قهريه نيز برخوردار شد تا خاطيان از نظم، مجازات شوند.

اما پرسش اساسى اين بود که ملاک (نظم) چيست؟ همين جا بود که (قانون) متولد شد. قانون نيز به دنبال خود لوازم ديگرى داشت. از جمله کيستى قانونگذار، مبنا وملاک قانونگذارى، هدف قانونگذار، مجريان قانون و... تفاوت در ميزان رضايتمندى از نظم موجود ولوازم وخواستههاى جانبى آن سبب شد تا مفاهيم ديگرى از قبيل عدل وظلم متولد شود وسخن از دو نوع نظم، قانون، ناظم، قانونگذار وهدف به ميان آيد: نظم عادلانه ونظم ظالمانه. قانون عادلانه وقانون ظالمانه، حاکمان عادل وحاکمان ظالم، اهداف عادلانه واهداف ظالمانه و....

شکوفايى عدالت انبيا در عدالت مهدوى

بنابراين از همان آغاز تکوين زندگى سياسى واجتماعى، موضوع ومتعلق عدالت گوناگون شد. موضوع عدالت هر چه باشد، چه نظام هستى، چه نظام سياسى واجتماعى يا قانون يا شخص، در بحث از هر يک از موضوعهاى يادشده مى توان محورهاى مشترکى را ديد. آسيب شناسى وضع موجود نسبت به موضوع ومتعلق عدالت‌، نقطه شروع وارائه وضع مطلوب نقطه ميانى وشيوه‌ها وسازکارهاى رسيدن به وضع مطلوب‌، سرانجام بحث است.

با توجه به آنچه آمد، ميکوشيم سه محور يادشده را نسبت به برخى از مهم‌ترين موضوعها ومتعلقات عدالت مورد بحث قرار دهيم. مدعاى اصلى مقاله حاضر اين است که از آنجا که عدالت در ديدگاه اسلامى امرى واقعى است ونه اعتبارى، عدالت مهدوى تداوم‌بخش رسالت پيامبران الهى، به ويژه رسالت آنها نسبت به عدالت‌گسترى است. بايد گفت مبناى حسن وقبح عقلى وذاتى در مسأله ظلم وعدل مبناى نظرى ما در مقاله حاضر است که به دليل طولانى شدن کلام‌، از پرداختن به آن ميپرهيزيم.

بر اساس اين مبنا وبا توجه به آنچه در سوره حمد آمده است‌، مى توانيم جامعه انسانى را به لحاظ اوضاع وشرايط عينى واز منظر ميزان حساسيت نسبت به عدالت در سطوح ومراتب گوناگون آن‌، در سه وضع تصوير کنيم:

1. جوامعى که بر صراط مستقيم حرکت مى کنند؛ اين جوامع از رهبرى الهى، قانون الهى واهداف الهى بهره ميبرند. مبدأ حرکت آنها ومقصد آنها نيز خداست. دغدغه پيامبران، جانشينان واولياى الهى، حرکت انسان وجوامع انسانى در مسير صراط مستقيم است. بنابراين از اين نظر، رسالت حضرت حجت (عجل الله فرجه) در تداوم رسالت پيامبران الهى، تشويق انسان به قيام به قسط، تحقق عدالت در جميع مراتب وسطوح آن ونفى ظلم وستم در همه اشکال وگونههاى آن است. در واقع‌، عدالت فقط در همين وضعيت تأمين مى شود.

2. جوامعى که بر خلاف مسير الهى حرکت مى کنند؛ کسانى که جنگ وتعارض با پيامبران، اوصيا واولياى الهى را در کارنامه خود دارند تلاشگران عرصه گسترش ظلم در سطوح ومراتب گوناگون آن بوده وهستند. اينان در برابر عدالت مهدوى نيز به نزاع مى پردازند. (مغضوبين) صفتى است که خداوند به اين گروه مى دهد؛ زيرا عمداً بر خلاف عدالت وحق حرکت مى کنند. از اين رو، همچون ابليس مغضوب درگاه الهى هستند.

3. جوامعى که در گمراهى به سر مى برند وقابل هدايت هستند، ولى جهل آنها سبب شده است تا در مسير عدالت گام برندارند. وصف الهى براى اينها (ضالين) است.

در ادامه ميکوشيم نزاع عدل وظلم را در موضوعها ومتعلقات اصلى عدالت وظلم مورد بحث قرار دهيم.

آسيب شناسى وضع موجود

آنچه هم‌اکنون در دنيا مى گذرد، از جنبههاى گوناگون با عدالت در تعارض است. اگر حرکت بر مدار ارزش‌هاى غير دينى، ملاکى براى تشخيص مسير عادلانه از غير عادلانه باشد، جهان امروز در اختيار کسانى است که تمام کوشش آنان مبتنى بر (خودمحورى) استوار است. اصل (تنازع بقا) وهمراه بودن (قدرت وحقيقت)، از اصولى است که پايه رفتار سياسى، فرهنگى واقتصادى اين افراد را تشکيل مى دهد. تثبيت حق (وتو) براى پنج کشور قدرتمند دنيا، حمايت از اسرائيل، حمله به کشورها، دست‌اندازى به ثروت‌هاى جهانى، استخدام شعارهايى مثل مبارزه با تروريزم وامثال آن در جهت تأمين منافع خود، از مهمترين مصداقهاى ظلم‌هاى نهادينه شده در جهان امروز است.

مى توانيم ظلم‌هايى را که امروز در سطح جهان به چشم ميخورد در حوزه رهبران، قوانين، ساختارها وعملکردها نشان دهيم. رهبران حاکم بر دنيا ويژگى هاى لازم براى رهبرى را ندارند. خداوند به صراحت فرموده است که (لا ينال عهدى الظالمين) بر اين اساس، ستمگران شايستگى رهبرى جوامع را ندارند؛ در حالى که عمده کارگزاران سياسى امروز دنيا، در حال ستمگرى به خود وديگران هستند. قوانين حاکم بر دنيا نيز، به دليل اين که از سرچشمه‌هاى سکولاريستى برخاسته است‌، در بسيارى از جنبهها با قوانين الهى مغايرت دارد. اين قوانين باعث شده است تا روز به روز فاصله ونابرابرى ميان ملت‌ها وکشورهاى فقير وغنى افزوده شود. عملکردهاى ظالمانه باعث شده است تا محيط زيست به مخاطره افتد. عرصه‌هاى رقابت به نفع قدرتمندان است. بنابراين در حالى که در برخى از کشورها انواع بهره‌مندى ها رايج است، در برخى از مناطق شاهد گسترش گرسنگى، فقر وانواع بيمارى ها هستيم. مى توانيم بگوييم آنچه ابليس به خداوند متعال گفت‌، محقق شده است: (قال رب بما اغويتنى لأ‌زينن لهم فى الأ‌رض ولأ‌غوينهم اجمعين).

بنابراين اگر از نگاه کلان به مسائل جهان امروز بنگريم، نمى توانيم بگوييم عدالت در جهان امروز برقرار است. حاکمان مسلط بر جهان امروز نيز چنين ادعايى ندارند، بلکه مى توانيم به صراحت بگوييم ظلم در جهان امروز برقرار است. ظلم در سطح رهبران وکارگزاران، ظلم در سطح قوانين ومقررات، ظلم در سطح ساختارها ونهادها وظلم در سطح عملکردها. اگر نظامى مثل جمهورى اسلامى، يا مردمى مثل مردم فلسطين ولبنان وعراق نيز بخواهند در مقابل اين ظلم‌ها بايستند، به شديدترين شکل با آنها برخورد مى شود.

جهانى شدن، مبارزه با تروريزم، دفاع از حقوق بشر، مبارزه با گسترش سلاح‌هاى کشتار جمعى واتمى، دفاع پيشگيرانه وتأمين امنيت جهانى، شعارها وبهانه‌هايى است که در خدمت نهادينه کردن اين ظلم‌ها قرار دارد. در واقع، مى توانيم بگوييم حکومت امروز جهان در دست جريان (مغضوبين) است وجريان (صراط مستقيم) در اقليت به سر ميبرد. جريان (ضالين) نيز اسير تبليغات مغضوبين است.

وضع مطلوب، بنيادها وآرمانها

بر اساس ديدگاه اسلامى وشيعى تحقق عدالت در سطوح گوناگون کارگزاران ورهبران، قوانين، ساختارها وعملکردها نيازمند آن است که انسان با استفاده از نعمت اختيار، راهى را که خداوند بزرگ پيش پاى او قرار داده است برگزيند. اين مسير از طريق تصحيح جريان رهبرى جهانى مى گذرد. به عبارت ديگر، همان‌گونه که عدالت خداوندى سبب شده است تا در نظام تکوين شاهد آفرينش عادلانه باشيم، همان عدالت ايجاب مى کند تا در نظام تشريع نيز از عدالت الهى بهره بريم. عدالت ولطف الهى در ارسال رسول وامام وکتاب براى بشر، خود را نشان داده است.

(لقد ارسلنا رسلنا بالبينات وانزلنا معهم الکتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط).

قيام مردم براى قسط در سايه رهبرى رهبران الهى وعمل به کتاب وقانون الهى، مى تواند منشأ استقرار عدالت در سطوح گوناگون باشد.

وضع مطلوب، که در نگاه اسلامى وشيعى در قالب حکومت جهانى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) تحقق مى يابد، بدان دليل مطلوب است که عدالت را در سطوح گوناگون با خود به همراه مى آورد؛ عدالت در سطح رهبران وکارگزاران، عدالت در سطح قوانين ومقررات، عدالت در سطح نهادها وساختارها وتشکيلات وعدالت در سطح عملکردها. چون رهبرى بر عهده امام برگزيده شده از سوى خداست واو نيز معصوم است وعالم به اقدامات عادلانه، در نتيجه، تمام فرمانهاى صادر شده از اين ناحيه‌، عادلانه خواهد بود. کارگزاران منصوب از سوى امام نيز بر اساس ملاک‌هاى شايستگى وعدالت انتخاب خواهند شد. چون مبناى تمام عملکردها قوانين الهى است. از اين جهت نيز ظلمى بر مردم روا نخواهد شد. ساختارها وعملکردها نيز چون مبتنى بر آموزه‌هاى دينى ورهبرى الهى است بر اساس تأمين عدالت سامان خواهد يافت.

نظام مطلوب وآرمانى شيعه، در مقايسه با ديگر مکاتب، به ويژه ليبرال دمکراسى ونيز نظام‌هاى توتاليتر واستبدادى در جنبههاى گوناگون متفاوت وبلکه متعارض است. اگر ما زندگى فردى اجتماعى وسياسى انسان را يک حرکت بدانيم، آنگاه مى توانيم براى اين حرکت، نقطه آغاز، مقصد، مسير، راهنما وساير الزامات وخواستههاى مربوط به يک حرکت را در نظر بگيريم. تفاوت مکاتب نوعاً در تفاوت اين ارکان است. براى مثال مبدأ ومقصد وراهنما در يک حرکت الهى به گونه‌اى تصوير مى شود که در حرکت‌هاى سکولار پذيرفته نيست. عدالت صفتى است که هم بر حرکت خود انسان از مبدأ تا مقصد اثر مى گذارد، هم بر نوع رهبرى وراهنمايى وهم بر نوع مقررات وقوانين. خداوند بزرگ، پيامبران، ائمه هدى (عليهم السلام) واولياى الهى هم خود عادلند، هم انسان را دعوت به عدالت مى کنند. اگر عدالت در اسلام اگر تحقق يابد، تعالى وتعادل در درون فرد واجتماع ونظام هستى تحقق يافته است.

در اينجا به بحث کوتاهى درباره مبدأ، مقصد، راهنما ونظام سياسى ـ اجتماعى مشروع وعادلانه از نگاه قرآن کريم مى پردازيم.

مبدأ هستى

دو نوع نگاه به هستى سبب دو نوع نگاه به تمام پديده‌ها، به ويژه سبب پديد آمدن دو دسته ودو نوع پديده‌هاى فرهنگى، اجتماعى مى شود. دو نگاه به طبيعت، دو نگاه به انسان، دو نگاه به قانون، دو نگاه به حکومت، دو نگاه به حق، دو نگاه به هدف، مقصد وحرکت هستى، دو نگاه به غرايز، دو نگاه به اقتصاد، دو نگاه به زندگى، دو نگاه به رهبرى، دو نگاه به خير وشر و...، حاصل دو نگاهى است که درباره اصل هستى وجود دارد.

نتيجه جهان‌بينى الهى پذيرش توحيد است. نگاه توحيدى سبب مى شود تا انسان از غير خدا پيروى ننمايد؛ حکومت وقوانين غير الهى را نپذيرد وطرفدار آزادى باشد.

آزادى بشر، با اصل توحيد، اين‌گونه محقق مى شود که هيچ انسانى ويا جامعه وملتى حق ندارد ديگران را از آزادى محروم کند يا براى آنها قانون وضع نمايد؛ زيرا شناخت ودرک انسانها ناقص است‌. بنابراين نمى توانند قوانينى که ضامن سعادت وکمال انسان باشد، وضع کنند. ضمن اينکه اگر قانونگذاران انسان باشند، ممکن است منافع فردى، گروهى، قبيله‌اى و... خود را در امر قانونگذارى دخالت دهند. تنها خداوند متعال است که اطاعت از قوانين او سبب سعادت وکمال مى شود وتنها اوست که آزادى ما را محدود مى کند.(1) همين مضامين در آيه هاى زير مورد تأکيد قرار گرفته است:

(اللهُ لا اًِلهَ اًِ‌لا هُوَ الحَى القَيُّومُ لا تَأخُذُهُ سِنَهٌ ولا نَومٌ لَهُ ما فِى السَّماواتِ وما فِى الا َرضِ مَن ذَ‌ا الَّذِ‌ى يَشفَعُ عِندَهُ اًِ‌لا بِاًِذنِهِ يَعلَمُ ما بَينَ أَيدِيهِم وما خَلفَهُم ولا يُحِيطُونَ بِشَيءٍ مِن عِلمِهِ اًِ‌لا بِما شأَ وَسِعَ کُرسِيُّهُ السَّماواتِ والا َرضَ ولا يَؤُدُهُ حِفظُهُما وهُوَ العَلِى العَظِيمُ). (بقره/255)

هيچ معبودى جز الله نيست. زنده پاينده ونگهدار ونگهبان. او را چرت وخواب نمى ربايد، از اوست، هر چه در آسمانها وزمين است. کيست که در نزد او، جز به اذن ورخصت او، شفاعتى کند؟ هر آنچه پيش روى وهر آنچه پشت سر آنها (بندگان) است، مى داند. وآنان (بندگان) به چيزى از دانش او، مگر آن‌چه خود او بخواهد، احاطه وآگاهى ندارند. تخت قدرت وحکمرانى او بر آسمان‌ها وزمين گسترده است. ونگهبانى آسمان وزمين او را گران نمى آيد واوست بلندمرتبه وبزرگ.

آفريدگارى وسيطره تکوينى خدا، مستلزم آن است که قانونگذارى وتشريع نيز در اختيار او باشد وهمگان ملزم به تبعيت از قانون خدا باشند. دانش بى پايان خدا مستلزم آن است که صلاحيت تنظيم مقررات بشرى در انحصار او باشد. عبوديت موجودات در برابر خدا مستلزم نفى طاغوت است.(2)

(ومِنَ الناسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللهِ أَنداداً يُحِبُّونَهُم کَحُبٍّ اللهِ والَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلهِ ولَو يَرَ‌ى الَّذِينَ ظَلَمُوا اًِذ يَرَونَ العَذابَ أَنَّ القُوَّهَ لِلهِ جَمِيعاً وأَنَّ اللهَ شَدِيدُ العَذابِ). (بقره/165)

گروهى از مردم بجز خدا به رقيبان وهماوردانى روى مى آورند. به آنان عشق مى ورزند، همچون مهرى که بايد به خدا ورزيد. ومؤ‌منان راستين، در دوستى خدا شديدتر واستوارترند. اگر آنان که (با سرسپردگى به غير خدا) ستم کرده‌اند، آنگاه که عذاب را مشاهده مى کنند، مى ديدند که قدرت يکسره از آن خداست وعذاب خدا، سخت وسهمگين است (بى گمان از رفتار خود پشيمان مى شوند).

توحيد، علاوه بر آنکه يک بينش فلسفى وعرفانى است، مؤ‌منان به آن به عنوان يک اصل زندگى ساز نگاه مى کنند. توحيد براى مؤ‌منان عقيده‌اى است که بناى زندگى اجتماعى وفردى آنها بر آن نهاده مى شود.

(قُل مَن يَرزُقُکُم مِنَ السَّمأِ والا َرضِ أَمَّن يَملُِک السَّمعَ والا‌َبصارَ ومَن يُخرِجُ الحَى مِنَ المَيٍّتِ ويُخرِجُ المَيٍّتَ مِنَ الحَى ومَن يُدَبٍّرُ الا َمرَ فَسَيَقُولُونَ اللهُ فَقُل تَتَّقُونَ). (يونس/31)

بگو: چه کسى آنان را از آسمان وزمين روزى مى دهد؟ يا چه کسى شنوايى وبينايى ها را در قبضه اختيار دارد؟ وچه کسى بيرون مى آورد زنده را از مرده ومرده را از زنده؟ وچه کسى جهان را تدبير مى کند؟ (در تکوين) خواهند گفت: خدا. بگو: پس چرا پروا نمى کنيد؟ (وغير او را به اداره امر جهان وتشريع انتخاب مى کنيد؟)

وپس از چند آيه‌، ميان هدايت الهى وغير آن مقايسه کرده، انسانها را به داورى فرا مى خواند.

(قُل هَل مِن شُرَکائِکُم مَن يَهدِ‌ى اًِلَى الحَقٍّ قُلِ اللهُ يَهدِ‌ى لِلحَقّ أَ‌فَمَن يَهدِ‌ى اًِلَى الحَقٍّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لا يَهدى اًِ‌لا أَن يُهدى فَما لَکُم کَيفَ تَحکُمُونَ) (يونس/35)

بگو: از ميان اين شريکان پندارى، چه کسى به سوى حق رهبرى مى کند؟ بگو خدا به سوى حق رهبرى مى کند. پس آيا کسى به حق رهبرى مى کند شايسته‌تر است که پيروى شود، يا آنکه خود راه نمى يابد، مگر آنکه رهبرى شود؟ پس شما را چه مى شود؟ چگونه قضاوت مى کنيد.

ودر سوره آل عمران، خداوند به پيامبر دستور داده است که همه را به سوى خدا بخوان:

(قُل يا أَ‌هلَ الکِتابِ تَعالَو‌ا اًِلى کَلِمَهٍ سَوأٍ بَينَنا وبَينَکُم أَ‌لا نَعبُدَ اًِ‌لاَّ اللهَ ولا نُشرَِ‌ک بِهِ شَيئاً ولا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً أَرباباً مِن دُونِ اللهِ فَاًِن تَوَلَّو‌ا فَقُولُوا اشهَدُوا بِأَنا مُسلِمُونَ) (آل عمران/64)

بگو اى اهل کتاب‌، به سوى سخنى که ميان ما وشما برابر باشد روى آوريد، وآن اينکه هيچ کس جز خدا را عبادت نکنيم وچيزى را شريک او قرار ندهيم وهيچ يک از ما ديگرى را به جاى خدا، رب وسرپرست ومدبر کار خود نگيرد. پس اگر سر پيچيدند به آنها بگوييد: گواه باشيد که ما تسليم ومنقاد اين رويه هستيم.

(يا أَيُّهَا الناسُ اعبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِ‌ى خَلَقَکُم والَّذِينَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُونَ) (بقره/21)

اى انسانها، عبادت کنيد پروردگارتان را با آنکه آفريد شما را وهمه گذشتگانتان را؛ شايد به تقوا آراسته شويد.

تقوى عمل به فرمانهاى الهى در زندگى اين جهان است، ولى خداوند فرمانهاى خود را چگونه در اختيار بشر قرار مى دهد؟ رهبران الهى براى انجام چنين رسالتى برگزيده شده‌اند. خداوند کسانى را از جنس انسانها برگزيد تا راه هدايت را به انسان نشان دهند.

از منظر علماى شيعه، اين رهبرى الهى تا پايان تاريخ جريان دارد، چنان‌که از آغاز تاريخ شروع شده است. اولين سلسله از رهبران الهى پيامبران هستند. پس از ختم نبوت، اوصياى الهى رهبرى را ادامه مى دهند ودر عصر غيبت ولى اعظم الهى حضرت حجه‌ابن الحسن المهدى (عجل الله فرجه)، اوليا رهبرى را عهده‌دار هستند. نبوت، امامت وولايت در امتداد تاريخ، جريان هدايت الهى را رقم زده وخواهند زد.

معاد ومقصد

حرکت هستى وبه ويژه حرکت انسان در هستى به سوى هدفى نهايى چشم دارد. اين هدف نهايى بازگشت به محضر خداوند بزرگ است. سعادت قصوى ونيز مجازات مناسب براى برخى جرائم تنها وتنها در قيامت امکان دارد. بديهى است فرض معاد وقيامت واعطاى پاداش به نيکوکاران ومجازات بدکاران در فرض جهان بينى وهستى شناسى الهى متصور است والا ماديگرايان‌، جهان را کهنه‌کتابى مى دانند که اول وآخر آن افتاده وهمه‌اش در دنياى طبيعى ومادى خلاصه مى شود.

باورداشتن به معاد واعتقاد به پايان الهى هستى، سبب مى شود تا انسان در تمام اقدامات خود خداوند ودستورات او را در نظر داشته باشد وبه خود وديگران ظلم نکند واز مسير حق خارج نشود. ساحران، پس از آنکه به حقانيت موسى پى بردند، در برابر فرعون ايستادند وچنين گفتند:

(اًِنا نَخافُ مِن رَبٍّنا يَوماً عَبُوساً قَمطَرِيراً) (دهر/10)

ما از روز قيامت که روزى گرفته وسياه ودردناک است مى ترسيم.

با يک آيه، که جامع مراحل هستى از آغاز تا پايان است وبه عنوان جمع‌بندى اين بحث به شمار ميرود، بحث مربوط به هستى شناسى را به پايان مى بريم.

(کَيفَ تَکفُرُونَ بِاللهِ وکُنتُم أَمواتاً فَأَحياکُم ثُمَّ يُمِيتُکُم ثُمَّ يُحيِيکُم ثُمَّ اًِلَيهِ تُرجَعُونَ) (بقره:28)

مردم چگونه کافر مى شويد به خدا وحال آنکه شما مرده بوديد وخدا شما را زنده کرد وديگر بار بميراند وباز زنده کند وعاقبت به سوى او باز خواهيد گشت.

هدايت ورهبرى الهى

فلسفه نياز انسان به رهبرى الهى ووحى اين است که انسان به تنهايى نمى تواند نيازهاى معنوى خود را برطرف نمايد. پيامبران آمده‌اند تا انسان را بسازند. پيامبران آمده‌اند تا خدا را به انسان معرفى کنند. پيامبران آمده‌اند به انسان کمک کنند تا استعدادهاى خود را از قوه به فعليت درآورد.

لازمه اعتقاد به رهبرى الهى واز جمله نبوت، دخالت در سرنوشت اجتماع است، چه هدف ومقصود پيامبران نيز همين مسأله بوده است.

به همين سبب است که اگر همه رهبران الهى وپيامبران در يک زمان‌، در يک محلى جمع بشوند، هيچ اختلافى ودر ميان آنها رخ نخواهد داد.(3) پيامبران به دنبال شکستن کنگره‌ها وکاخ‌هاى ظلم،(4) مسلط بر نفس خويش،(5) خدمتگزار مردم،(6) پيامبران جلوه رحمت حق تعالى بوده‌اند(7) وثبات قدم داشته(8) وفروتن(9) وساده زيست بوده‌اند.

شما مى بينيد که بزرگترين افراد بشر انبيا بودند وساده‌ترين از همه هم آنها بودند. در عين حالى که بزرگ‌تر از همه بودند وهمه آنها را به بزرگى مى شناختند، در عين حال ساده‌ترين افراد بودند در وضع زندگى شان.(10)

نه تنها خوبى توده‌هاى مردم از برکت انبياست،(11) بلکه تمام خيرات عالم اثر انبياست.(12) انبيا عهده‌دار تزکيه انسان هستند.

فلسفه ارسال رسل ورهبران الهى اين است که مردم از خدا پيروى کنند واز طاغوت دورى کنند.(13)

در نگاه الهى، سرانجام کار از آن مؤ‌منان ورهبران الهى است، هر چند که دشمنى ابليس وپيروانش در طول تاريخ در مقابل خداجويان قرار داشته ودارد.(14)

با ختم نبوت، رهبرى الهى خاتمه نمى يابد، بلکه در امامت وولايت تداوم پيدا مى کند؛ چرا که خداوند در قرآن راه را بر هرگونه اطاعت غير الهى بسته است.

نظام سياسى ومسأله مشروعيت

پس از آنکه ضرورت زندگى اجتماعى براى انسان پذيرفته شد، ضرورت نظم اجتماعى مطرح مى شود؛ زيرا زندگى اجتماعى بدون نظم، نه‌تنها به حال انسان مفيد نخواهد بود، بلکه ضررهاى جبران‌ناپذيرى دارد. فرمانروايى سياسى بر بستر نظم اجتماعى مستقر مى شود. در هر فرمان‌روايى يک نوع (نابرابرى) متولد مى شود. اين نابرابرى که انسان‌ها را به دو دسته فرمان‌روا وفرمان‌بر، دستوردهنده واطاعت‌کننده، حاکم ومحکوم و... تقسيم مى کند، نيازمند استدلال، استناد وتوجيه است به آن‌چه نابرابرى را توجيه وپذيرفتنى جلوه مى دهد ودر واقع‌، آنچه مشکل پيروى کردن فرمان‌بران از فرمان‌روايان را حل مى کند، (مشروعيت) است.

در طول تاريخ‌، توجيهات گوناگونى براى مسئله نابرابرى سياسى صورت گرفته است. در يک تقسيم بندى، مى توانيم از چهار نوع نظريه در باب مشروعيت ياد کنيم:

1. نظريه‌هاى فرادستى وفرودستى طبيعى؛

2. نظريه‌هاى فرمان‌روايى معطوف به شناخت خير وسعادت؛

3. نظريه‌هاى فرمان‌روايى الهى؛

4. نظريه‌هاى فرمانروايى مبتنى بر رضايت.(15)

درباره منابع مشروعيت‌، نظريههاى ديگرى نيز ارائه شده است.(16) که هر يک به نوعى در طبقه‌بندى پيش‌گفته يافت مى شود. علماى شيعه در آثار خود، از مشروعيت الهى به تفصيل سخن گفته وبر درستى آن استدلال کردند. ديگر نظريه هاى مشروعيت از نظر اين علما يا نادرست است ويا اين که در مشروعيت الهى وجود دارد. براى مثال، نظريه‌هاى مشروعيت معطوف به شناخت خير وسعادت در نظريه مشروعيت الهى وجود دارد؛ زيرا سعادت انسان مهم‌ترين دغدغه کسانى است که از سوى خداوند به عنوان رهبران جامعه انسانى معرفى شده‌اند. همچنين رضايت مردم در نظريه مشروعيت الهى لحاظ شده است؛ زيرا نظام اسلامى، بدون حضور ونظر مردم‌، در عالم خارج محقق نمى شود.

پاورقى:‌


(1) همان، ص 167.
(2) سيد على خامنه‌اى، طرح کلى انديشه اسلامى در قرآن، ص 37 ـ 38.
(3) صحيفه نور، ج 11، ص 81.
(4) صحيفه نور، ج 2، ص 214.
(5) صحيفه نور، ج 11، ص 81.
(6) همان، ج 15، ص 217.
(7) همان، ج 16، ص 2.
(8) همان، ج 13، ص 130.
(9) همان، ج 16، ص 268.
(10) همان، ج 13، ص 3 - 262.
(11) همان، ج 17، ص 20.
(12) همان، ج 17، ص 133.
(13) سوره نحل، آيه 36؛ سوره اعراف،آيه 59؛ سوره اعراف، آيه 65؛ سوره اعراف، آيه 66.
(14) سوره مؤ‌من (غافر)، آيه 51 و52.
(15) براى مطالعه تفصيلى اين ديدگاه‌ها نک. به: جين همپتن. فلسفه سياسى، ترجمه خشايار ديهيمى، تهران، طرح نو، 1380، ص 21 - 81.
(16) فى المثل ماکس وبر سعى کرده است تا بر اساس منبع مشروعيت از مشروعيت‌هاى سنتى، قانونى وکاريزماتيک ياد کند. نک: ماکس وبر، اقتصاد وجامعه، ترجمه عباس منوچهرى وديگران، تهران: مولى، 1374، ص 400 - 401.