شناختى تازه از امام زمان عليه السلام

احسان دزبرد

- ۴ -


امام حسين

وجود مقدّس حضرت بقية اللَّه الاعظم، به عنوان (خون خواه کشته کربلا)(1) شناخته شده، وشيعيان، همراهى با آن امام منصور براى گرفتن انتقام خون حسين عليه السلام ويارانش را يکى از آرزوهاى بزرگ خود مى دانند،(2) تا جايى که در هر عاشورا به يکديگر اين گونه سر سلامتى مى دهند:

(أَعْظَمَ اللَّهُ أُجُورَنا بِمُصابنا بِالْحُسَيْنِ عليه السلام، وجَعَلَنا وإِيَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبينَ بِثارِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمام الْمَهْدى مِنْ آلِ مُحَمَّد؛.(3)

خداوند، پاداش ما را در عزاى مصيبت حسين عليه السلام بزرگ گرداند، واو، شما را از جمله کسانى که به همراه وليّش امام مهدى از آل محمّد عليهم السلام به خون خواهى او برمى خيزند قرار دهد).

در يک کلام، نام حسين عليه السلام ومهدى عليه السلام براى شيعيان يادآور يک حکايت ناتمام است، حکايتى که آغازگر آن حضرت اباعبد اللَّه الحسين وپايان بخش آن حضرت بقية اللَّه الاعظم است.

در هر حال، از آن جا که در اذهان شيعيان اين دو وجود مقدّس از قرابت وارتباطى جدايى ناپذير برخوردارند، مناسب ديديم، به بخشى از معارف ارزشمندى که از آن حضرت در ارتباط با فرزند ارجمندش حضرت مهدى عليه السلام رسيده است، اشاره کنيم:

1. اين موضوع که قائم آل محمّد صلى الله عليه وآله از نسل حسين عليه السلام ونهمين نواده او است در روايات بسيارى، که از طريق شيعه واهل سنّت روايت شده، آمده است، وهرگونه شک وترديد نسبت به نام ونشان ومشخّصات موعود آخر الزّمان وآخرين ذخيره الهى را برطرف مى سازد:

(دَخَلْتُ عَلى جَدّى رَسُولِ اللَّه صلى الله عليه وآله فَاجْلسنى عَلى فَخِذِهِ وقالَ لى: إِنَّ اللَّه اخْتار مِن صُلْبِکَ - يا حُسَيْن! - تِسْعَة ائِمَّة، تاسِعهمْ قائِمهمْ، وکُلّهم فِى الْفَضْلِ والْمَنْزِلَةِ عِنْدَ اللَّهِ سواء؛.(4)

بر جدّم رسول خدا - که درود وسلام خدا بر او باد -، وارد شدم، پس ايشان مرا بر زانوى خود نشانده، وفرمود: (اى حسين! خداوند از نسل تو، نُه امام را برگزيده است که نهمين نفر از ايشان، قيام کننده آن ها است، وهمه آنان در پيش گاه خداوند - از نظر فضيلت وجاى گاه - برابر هستند).

2. در ميان ما اهل بيت، دوازده مهدى وجود دارد که اوّلين آن ها اميرمؤمنان على بن ابى طالب - سلام اللَّه عليه - وآخرين آن ها نهمين فرزند من است، واو است قيام کننده به حق، خداوند به وسيله او زمين را - پس از آن که مرده است -، زنده مى کند، ودين حق را به دست او بر همه اديان غلبه مى دهد، اگر چه مشرکان نپسندند.

براى او غيبتى است که گروهى در آن از دين خدا بر مى گردند، وگروهى ديگر بر دين خود ثابت مى مانند، که اين گروه را اذيت کرده، وبه آن ها مى گويند: پس اين وعده چه شد، اگر راست مى گوييد؟ آگاه باشيد آن که در زمان غيبت او بر آزار واذيت وتکذيب صبر کند، همانند کسى است که در کنار رسول خدا صلى الله عليه وآله با شمشير، به جهاد برخاسته است).

3. حضرت مهدى عليه السلام عصاره وفشرده عالَم هستى(5)، ووارث همه انبيا واولياى الهى است، وخداوند متعال، همه خصال نيکويى را که در بندگان صالح پيش از او وجود داشته، در آن حضرت جمع کرده است. به بيان ديگر، آن چه خوبان همه دارند، او به تنهايى دارد.

در اين زمينه، روايت هاى بسيارى وارد شده که از جمله آن ها مى توان به روايت زير از حضرت اباعبد اللَّه الحسين عليه السلام اشاره کرد:

(فِى الْقائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الْأَنْبِياء: سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ، وسُنَّةٌ مِنْ إِبْراهيم، وسُنَّةٌ مِنْ مُوسى، وسُنَّةٌ مِنْ عيسى، وسُنَّةٌ مِنْ أَيُّوب وسُنَّةٌ مِنْ محمّد صلى الله عليه وآله.

فَأَمَّا مِنْ نُوحٍ: فَطُول الْعُمْر؛ وأَمَّا مِنْ إِبْراهيم: فَخَفاءُ الْوِلادَةِ واعتِزال النَّاس؛ وأَمَّا مِنْ مُوسى: فَالْخَوف والْغَيْبَة؛ وأَمَّا مِنْ عيسى: فَاخْتِلافِ النَّاس فيهِ، وأَمَّا مِنْ أَيُّوب: فَالْفَرَج بَعْد الْبَلْوي؛ وأَمَّا مِنْ محمّد صلى الله عليه وآله فَالْخُرُوج بِالسَّيْفِ؛.(6)

در قائم ما (اهل بيت) سنّت هايى از پيامبران الهى وجود دارد؛ سنّتى از نوح، سنّتى از ابراهيم، سنّتى از عيسى، سنّتى از ايّوب، وسنّتى از محمّد - صلوات اللَّه عليه -:

از نوح، طول عمر؛ از ابراهيم، پوشيده ماندن ولادت وکناره گيرى از مردم؛ از موسى، ترس وغيبت از جامعه؛ از عيسى، اختلاف مردم درباره او؛ از ايّوب، گشايش بعد از سختى ها وبلايا؛ واز محمّد صلى الله عليه وآله قيام با شمشير را.

4. عدالت وتشکيل جامعه اى بر اساس عدل، از آرمان هاى هميشگى بشر بوده، ودر طول هزاران سالى که از زندگى انسان بر کره خاک مى گذرد، وصدها وهزاران نفر در پى تحقّق اين آرمان، بشريت خسته از ظلم وستم را به دنبال خود کشيده اند، امّا جز در مقاطع کوتاهى از زندگى بشر، وآن هم در سرزمين هاى محدود، هرگز اين آرمان - به درستى - تحقّق نيافته، وهنوز هم عدالت، آرزويى دست نيافتنى براى انسان عصر حاضر است.

با توجّه به همين موضوع، در روايت هايى که از پيامبر اکرم وامامان معصوم شيعه عليهم السلام وارد شده، گسترش عدالت واز بين بردن ظلم را يکى از بزرگ ترين رسالت هاى امام مهدى برشمرده، وتحقّق عدالت واقعى را تنها در سايه حکومت او امکان پذير دانسته اند. از جمله اين ها روايتى است که از حضرت اباعبد اللَّه الحسين عليه السلام نقل شده، ودر آن آمده است:

(لَوْ لَمْ يَبْق مِنَ الدُّنْيا إِلاَّ يَوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْيَوْمَ، حَتّى يَخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدى، فَيَمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً، کَذلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله يَقُولُ؛.(7)

اگر از عمر دنيا تنها يک روز باقى مانده باشد، خداوند، آن روز را چنان طولانى مى گرداند که مردى از فرزندان من قيام کند، ودنيا را پس از آن که از ظلم وستم پر شده، پر از عدل وداد نمايد، من اين سخن را از رسول خدا - که درود وسلام خداوند بر او باد -، شنيدم.

5. يکى از ارکان انتظار فرج، صبر وپايدارى است، وانسان منتظر، در واقع کسى است که همه سختى ها وناملايمات را به اميد رسيدن به آرمان بلند خويش تحمّل مى کند، واز فشار وتهديد زورگويان وطعنه وتکذيب نابخردان، هراس به دل راه نمى دهد، از همين رو در روايات، صبر وانتظار، همواره قرين يکديگر بوده، وفضيلت بسيارى براى صبرپيشگان در زمان غيبت، برشمرده شده است.

حضرت سيّد الشّهداء عليه السلام که خود والاترين مظهر صبر ومقاومت در راه اداى تکليف الهى است در بيان مقام منتظرانى که صبر وشکيبايى پيشه ساخته، وبر آرمان خويش پايدارى مى ورزند، مى فرمايد:

(منَّا اثْنا عَشَرَ مَهْدِياً: أَوَّلُهُمْ أَميرُ الْمُؤْمِنينَ عَلِى بْنُ أَبيطالِبٍ، وآخِرُهُمْ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدى، وهُوَ القائِمُ بِالْحَقِّ، يُحْيِى اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، ويُظْهِرُ بِهِ دينَ الْحَقِّ عَلَى الدّينِ کُلِّهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.

لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فيها أَقْوامٌ، ويَثْبُتُ فيها عَلَى الدّينِ آخَرُونَ، فَيُؤْذَوْنَ ويُقالُ لَهُمْ: (مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ)، أَمَّا إِنَّ الصّابِرَ فى غَيْبَتِهِ عَلَى الْأَذى والتَّکْذيبِ بِمَنْزِلَةِ الُْمجاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله؛.(8)

در ميان ما اهل بيت دوازده مهدى وجود دارد که اوّلين آن ها امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام وآخرين آن ها نهمين فرزند من است، واو است قيام کننده به حق، خداوند، به وسيله او زمين را پس از آن که مرده است زنده مى کند، ودين حق را به دست او، بر همه اديان غلبه مى دهد، اگرچه مشرکان نپسندند.

براى او غيبتى است که گروهى در آن، از دين خدا بر مى گردند، وگروهى ديگر بر دين خود ثابت مى مانند، که اين گروه را اذيت کرده، وبه آن ها مى گويند: (پس اين وعده چه شد، اگر راست مى گوييد؟)، آگاه باشيد آن که در زمان غيبت او بر آزار واذيت وتکذيب صبر کند، همانند کسى است که در کنار رسول خدا صلى الله عليه وآله با شمشير، به جهاد برخاسته است.

امام سجاد

1. بعد از شهادت سيّد الشّهداء - سلام اللَّه عليه - در شام، حضرت سجّاد عليه السلام در روز جمعه اى که يکى از سردمداران يزيد، خطبه شوم خود را مى خواند، به پا خواست، واو را با تندى خطاب کرد، وبعد مطالبى ايراد نمود؛ از آن جمله فرمود:

(هان اى مردم! خدا به ما شش ويژگى عطا فرموده، وبا شش امتياز، ما را بر همگان، فضيلت وبرترى بخشيده است: خدا به ما نعمت گران بهاى دانش، بردبارى، سخاوت، فصاحت وشجاعت عنايت فرمود؛ وبذر مهر ومحبّت ما را بر دل ها وقلب هاى با ايمان افشانده است؛

ونيز ما را به هفت ويژگى، برترى وفضيلت بخشيده است: پيامبر برگزيده خدا از ما است، وصدّيق امّت، امير مؤمنان عليه السلام وجعفر طيّار وحمزه شير خدا ودو نواده گران مايه پيامبر، حسن وحسين عليهم السلام ومهدى اين امّت از ما است).

2. قائم که از ما است ولادت او بر مردم مخفى مى مانَد، به گونه اى که مردم مى گويند: او هنوز به دنيا نيامده است، تا بدين گونه ظهور کند، وبه هنگامه ظهور، بيعت هيچ کس را بر عهده نداشته باشد.

امام باقر

1. چون قائم ما قيام کند، خداوند دست رحمتش را بر سر بندگان گذارده، وعقل هايشان را جمع مى کند، در نتيجه، خردشان (عقل آن ها) کامل مى شود.

2. صبر کنيد بر گزاردن احکام شرع، وشکيبايى ورزيد در برابر دشمنان، وآماده باشيد براى امامتان که در انتظار او هستيد.

امام صادق

1. هرکس به همه امامان اهل بيت عليهم السلام ايمان آورَد، ومهدى آنان را نپذيرد، بسان کسى است که به همه پيامبران خدا ايمان آورَد، امّا رسالت آخرين آنان محمّد صلى الله عليه وآله وسلم را انکار کرده باشد.

از آن حضرت سؤال شد: (اى فرزند رسول خدا! مهدى عليه السلام کيست؟؛ آيا از فرزندان شما است؟).

فرمودند: (پنجمين امام از نسل پسرم موسى است، او از نظرها غايب مى گردد، وآوردن صريح نام مقدّسش براى شما روا نيست).

2. (هرکه دوست دارد از ياران قائم باشد، بايد انتظار کشد، واز گناه پرهيز کند، وبر اخلاقى نيکو باشد، در حالى که منتظر است؛ پس اگر چنين کسى پيش از قيام قائم درگذرد، او را پاداشى باشد مثل پاداش کسى که قائم را درک کرده باشد. پس کوشش کنيد، وانتظار کشيد که گوارايتان باد اى گروه مورد رحمت).

3. (اگر مهدى عليه السلام را درک مى کردم، تمامى روزهاى عمرم را به خدمت او مى پرداختم).

4. در زمان قائم، شخص مؤمن در حالى که در مشرق به سر مى بَرد، برادر خود را، که در مغرب است، مى بيند، ونيز آن که در مغرب است، برادر خود را در مشرق خواهد ديد. (اين حديث اشاره به پيشرفت علم بشر در زمان ظهور حضرت مهدى - عجّل اللَّه فرجه - دارد).

5. مهزم به امام صادق عرضه مى دارد: (اين مسأله که چشم انتظارش هستيم، کى خواهد آمد؟).

حضرت مى فرمايند: (اى مهزم! آن ها که وقت تعيين کنند، دروغ مى گويند؛ آن ها که عجله کنند، هلاک مى شوند؛ وآن ها که تسليم (امر خداوند)باشند، نجات مى يابند، وبه سوى ما باز مى گردند).

6. شايد بتوان گفت فضيلت هاى بى شمارى در روايات ما که براى منتظران فرج برشمرده اند، به اعتبار صبر وشکيبايى وتحمّل مشکلاتى است که منتظران واقعى فرج بر خود هموار مى کنند. در روايتى که از امام صادق عليه السلام وارد شده، آمده است:

(...فَلا يَسْتَفِزَّنَّکَ الشَّيْطانُ، فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ ولِرَسُولِهِ ولِلْمُؤْمِنينَ، ولکِنِ الْمُنافِقينَ لا يِعْلِمُونَ، أَلا تَعْلَمُ أنَّ مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنا وصَبَرَ عَلى ما يَرى مِنَ الْاذى والْخَوفِ، هُوَ غَداً فِى زُمْرَتِنا...؛(9)

شيطان تو را تحريک نکند؛ زيرا که عزّت، از آن خدا وپيامبر ومؤمنان است، ليکن منافقان نمى دانند، آيا نمى دانى کسى که منتظر امر ما (حاکميت اجتماعى آرمانى ما) باشد، وبر بيم ها وآزارهايى که مى بيند شکيبايى ورزد، در روز بازپسين، در کنار ما خواهد بود؟...).

امام کاظم

1. يونس بن عبد الرّحمان آورده است که بر امام هفتم عليه السلام وارد شدم، وگفتم: (سرورم! آيا شما قائم به حق هستيد؟).

فرمودند: (آرى، من قائم به حق هستم؛ امّا آن قائمى که زمين را از دشمنان خدا پاک مى سازد، وآن را همان گونه که هنگامه ظهورش از ستم وبيداد لبريز است، از عدل وداد، سرشار ومالامال مى سازد، او پنجمين امام از نسل من است. او به فرمان خداوند وبراى حفظ جان خويش، غيبتى طولانى خواهد داشت، به گونه اى که گروه هايى از مردم، راه ارتداد در پيش مى گيرند، وگروهى در دين خدا واعتقاد به امامت، ثابت قدم مى مانند).

آن گاه فرمود: (خوشا به حال شيعيان ما آنان که در عصر غيبت قائم ما به ريسمان ولايت ومحبّت اهل بيت چنگ زده، وبر دوستى ما پايدار بوده، وبه بيزارى از دشمنان ما استوارند؛ آنان از ما هستند، وما از آنان، آنان به امامت ما خشنودند، وما به پيروى آنان از اهل بيت پيامبر خويش. راستى که خوشا به حال آنان! به خداى سوگند که آنان در روز رستاخيز با ما، ودر درجه ما خواهند بود).

2. (فرزندم! چون پنجمين امام از فرزندان هفتمين امام ناپديد شود، از خداى درباره دينتان بترسيد؛ زيرا که صاحب اين امر را گريزى از غيبت نيست، غيبتى که روى گردان شوند از اين آيين، بسيارى از کسانى که به آن معتقد باشند، فرزندم! آن غيبت، آزمونى الهى است که خداى، مردمان را به آن بيازمايد).

امام مهدى در منابع اهل سنت

جوّ حاکم در دوران حکومت هاى بنى اميّه وبنى عبّاس ونظير آن ها سبب گرديده که بسيارى از حقايق اسلامى به دست فراموشى سپرده شود، ودر ميان مسلمانان ترويج نشود، ودر مقابل، بسيارى از چيزها که در مسير سياست آن ها قرار مى گرفت، به وجود آمد وتبليغ شد؛ نظير مسأله جبر، خلق قرآن وامثال آن ها.

جلال الدّين عبد الرّحمان سيوطى(10) در حالات (يزيد بن عبد الملک بن مروان) که بعد از (عمر بن عبد العزيز) به حکومت رسيد مى نويسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: (مانند عمر بن عبد العزيز رفتار کنيد).

اطرافيان او چهل نفر شيخ (عالم دربارى) را پيش او حاضر کردند، وهمه آن ها شهادت دادند که بر خلفا حساب وعذابى نيست! واو بعد از چهل روز از خلافتش، از عدالت وتقوا، به ظلم وبى بند وبارى برگشت.

(زمانى که منصور عبّاسى از مالک بن انس، امام مذهب مالکى خواست کتاب موطأ را بنويسد تا مردم را بر فقه او وادار نمايد، با او شرط کرد که بايد در کتابت از على بن ابى طالب عليه السلام حديثى نقل ننمايى! ونيز(11) به او گفت: از (شواذ بن مسعود) و(شدائد بن عمر) ورخصت هاى (ابن عبّاس) اجتناب کن). به هر حال در اثر جريان هاى اشاره شده،(12) وانزواى امامان عليهم السلام وشهادت، تبعيد وزندانى شدن آن ها ومخالفت صد در صد خلفا با مطرح شدن اهل بيت عليهم السلام سبب گرديد که مسأله مهدويت در ميان اهل سنّت به دست فراموشى سپرده شود، واين مقدار که در کتاب ها نقل شده، ومحفوظ مانده از کرامات - بلکه از معجزات است - که خداوند خواسته است حجّت بر همه اهل اسلام تمام شود.

امروز که وضع وزمان عوض شده، اميد است دانشمندان اسلامى، اين حقايق را ترويج کرده، ووظيفه الهى خويش را در رابطه با اين حقيقت، ادا نمايند.

با توجّه به آن چه گذشت، سعى شده است که با استفاده از منابع اهل سنّت اثبات شود که شيعه واهل سنّت درباره امام زمان عليه السلام متّفق القول اند، ووحدت نظر دارند. به عبارت ديگر، اهل سنّت نيز مانند شيعه مى گويند: مهدى موعود عليه السلام فرزند نهم امام حسين وفرزند چهارم امام رضا وفرزند بلا فصل امام حسن عسکرى عليه السلام است، ودر سال 255 هجرى در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس متولّد شده است، ودر آخر الزّمان ظهور کرده، وحکومت جهانى واحدى تشکيل خواهد داد.

پس به طور خلاصه مى توان گفت در ضمن اين مباحث، دو مطلب اساسى به اثبات مى رسد:

اوّل: اثبات مى شود که مهدى موعود که آمدنش به طور متواتر از رسول اللَّه صلى الله عليه وآله نقل شده، فرزند نهم امام حسين وفرزند چهارم امام رضا وفرزند بلا فصل حضرت امام حسن عسکرى عليهم السلام است، ويک شخص مجهول ونا معلومى نيست.

دوم: با بررسى اقوال تنى چند از بزرگان اهل سنّت که همه آن ها ولادت امام زمان عليه السلام را نوشته، وولادت او را به طور قطع ويقين بيان داشته اند، معلوم مى شود که شهرت عدم ولادت آن حضرت ونسبت مجهول بودنش بى اساس بوده است.

چنان که گفته شد، همه مطالب - بدون استثنا - از کتب برادران اهل سنّت جمع آورى شده، ونگارنده از اين کار دو نظر داشته است؛ يکى اين که: اهل سنّت موقع مطالعه آن عذرى نياورند، ونگويند که اين مطالب در کتاب هاى ما نيست، ديگر آن که مطالعه کنندگان شيعه مذهب را سبب تحکيم اعتقاد باشد، وبدانند آن چه آن ها عقيده دارند، مورد تصديق اهل سنّت نيز هست. اين مزيّت - به نظر من - سبب نزديک شدن اهل سنّت وشيعه نسبت به يکديگر خواهد گرديد.

مهدى شخصى نه مهدى نوعى

اهل سنّت درباره مهدى موعود مى گويند: ما به مهدى نوعى عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منکر موعود نيستيم. احاديثى که از رسول خدا صلى الله عليه وآله درباره او صادر شده، مورد قبول ما است؛ ولى مى گوييم: او هنوز متولّد نشده، ومعلوم نيست چه کسى است، امّا در آينده متولّد مى شود، وبعد از برزگ شدن، قيام مى کند، وحکومت جهانى واحد تشکيل مى دهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين عليه السلام است.(13)

مثلاً شبراوى شافعى در الاتحاف(14) مى گويد: (شيعه عقيده دارد مهدى موعود که احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکرى خالص است، ودر آخر الزّمان ظهور خواهد کرد، ولى صحيح، آن است که او هنوز متولّد نشده، ودر آينده متولّد شده، وبزرگ مى شود، واو از اشراف آل البيت الکريم است).

ابن ابى الحديد که از علماى اهل سنّت است، در شرح اين سخن امام على عليه السلام که فرمودند: (پدرم به فداى پسر بهترين کنيزان) مى نويسد: امّا اماميه (شيعيان)، پس به گمان آن ها وى امام دوازدهم ايشان است؛ ووى فرزند کنيزى به نام نرجس عليها السلام است. امّا اصحاب ما (اهل تسنّن)، پس گمان کرده اند، او فاطمى عليها السلام، است که در آينده از کنيزى متولّد خواهد شد، ودر حال حاضر (عصر ابن ابى الحديد) موجود نيست.

وى هم چنين در شرح نهج البلاغه(15) ذيل خطبه 16 مى گويد: (اکثر محدّثين عقيده دارند مهدى موعود از نسل فاطمه عليه السلام است، واصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند، ودر کتب خود به ذکر او تصريح کرده اند، وشيوخ ما به او اعتراف کرده اند. فقط فرق آن است که او به عقيده ما هنوز متولّد نشده، وبعداً متولّد خواهد گرديد.

ناگفته نماند که اهل سنّت بر اين گفته خود دليلى از احاديث يا آيات نياورده اند. فقط شهرتى است که در ميان ايشان به وجود آمده است، واين، از نتايج منزوى شدن اهل بيت عليه السلام وبرگشتن خلافت اسلامى از آن ها است، چنان که پيش تر به آن اشاره شد، وانگهى احاديث منقوله در کتب اهل سنّت - عيناً - عقيده شيعه را مى رساند، ودر آن احاديث مى خوانيم که: مهدى موعود عليه السلام دوازدهمين امام از ائمّه دوازده گانه، ونهمين فرزند امام حسين عليه السلام وچهارمين فرزند امام رضا عليه السلام وفرزند بلا فصل امام حسن عسکرى عليه السلام است.

ونيز روايات اهل سنّت مى گويند که آن حضرت در سال 255 هجرى در نيمه شعبان در شهر سامرا از مادرى به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين، شيعه واهل سنّت در مهدى موعود شکى ندارند، وهر دو عقيده به مهدى شخصى دارند. منتها، دوران هاى تاريک وانزواى اهل بيت وعصر حکومت سياه بنى اميّه وبنى عبّاس مانع از آن شد که اهل سنّت چيزى را که در کتاب هاى خود نوشته ونقل کرده اند، در ميان خود شهرت بدهند، ومانند شيعه، منتظر آمدن مهدى شخصى عليه السلام باشند.

ما اينک بعضى از دلايلى را که دلالت بر مهدى شخصى دارند از کتب اهل سنّت نقل کرده، ودرباره آن ها توضيح مى دهيم:

1. محمّد صالح حسينى ترمذى حنفى از سلمان فارسى نقل کرده مى گويد:

(دَخَلْتُ عَلَى النَّبِى صلى الله عليه وآله فَإِذَا الْحُسَيْن عَلى فَخِذِهِ وهُوَ يقْبل عَيْنَيْهِ وفاه ويَقُولُ: أنْتَ سَيِّد ابْن سَيِّد، أَنْتَ إِمام ابْن إِمام، أَنْتَ حُجَّة ابْن حُجَّة أَبُو حُجَج تِسْعَة مِنْ صُلْبِکَ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ؛(16)

يعنى داخل محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله شدم، ناگاه ديدم که حسين عليه السلام بر روى زانوى آن حضرت است. حضرت، چشم ها ودهان حسين را مى بوسيد ومى فرمود: تو آقايى فرزند آقايي؛ تو امامى، پسر امامي؛ تو حجّتى فرزند حجّتى. پدر نُه نفر حجّتى از صلب تو که نهم آن ها قائم آن ها است).

اين حديث شريف، صريح است در اين که مهدى موعود عليه السلام نهمين فرزند امام حسين عليه السلام است، على هذا متولّد هم شده است. بنابراين حديث، نمى شود گفت معلوم نيست مهدى چه کسى است، وهنوز متولّد نشده است.

(عبد اللَّه بسمل) نيز همين حديث را - عيناً - نقل کرده است.(17)

2. ابو المؤيّد موفّق خوارزمى حنفى - متوفّاى 568 - آن را با کمى تفاوت از (سليم بن قيس) از (سلمان محمّدى) چنين نقل مى کند:

(قالَ دَخَلْتُ عَلَى النَّبِى صلى الله عليه وآله وإِذَا الْحُسَيْن عَلى فَخِذِهِ وهَُوَ يقْبل عَيْنَيْهِ ويلثم فاه ويَقُولُ: انَّکَ سَيِّد ابْن سَيِّد اَبُو سادَة، انَّکَ إِمام ابْن إِمام أَبُو أَئِمَّة، إِنَّکَ حُجَّة ابْن حُجَّة أَبُو حُجَج تِسْعَة مِنْ صُلْبِکَ تاسِعُهُمْ قائِمُهُمْ؛(18)

مهدى موعود عليه السلام در کلام رسول خدا صلى الله عليه وآله به احسن وجه تعيين شده، وآن نهمين فرزند امام حسين عليه السلام است.

پاورقى:‌


(1) ر. ک: قمى، شيخ عبّاس، مفاتيح الجنان، دعاى ندبه، اصل عبارتى که در دعاى مزبور آمده چنين است: (أَيْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاء).
(2) ر. ک: همان، زيارت امام حسين در روز عاشورا. در بخشى از زيارت يادشده چنين آمده است: (فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اکْرَمَ مَقامَکَ واَکرَمَنى أَنْ يَرزُقَنى طلب ثارِکَ مَعَ إِمام مَنصُور مِن اَهل بَيتِ مُحَمَّد عليهم السلام).
(3) همان جا.
(4) القندوزى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع المودّة، نجف: مکتبة الحيدريّة، 1411ق، ص590، به نقل از: موسوعة کلمات الامام الحسين عليه السلام، قم: دار المعروف، 1415ق، ص659، ح688.
(5) در برخى از تفاسير، کلمه (والعصر) به وجود حضرت مهدى عليه السلام تفسير شده است.
(6) علم اليقين، ج2، ص793، به نقل از موسوعة کلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 668 - 669، ح710.
(7) شيخ صدوق، ابو جعفر محمّد بن على بن حسين، کمال الدّين وتمام النّعمة، تهران: دار الکتب الاسلامية، 1359ق، ج1، ص317، ح4؛ به نقل از موسوعة کلمات الامام الحسين، ص661، ح693.
(8) همان، ج1، ص317، به نقل از موسوعة کلمات الامام الحسين، ص 656 - 655، ح703.
(9) کلينى، محمّد بن يعقوب، الکافى، ج8، ص37، به نقل از حکيمى، محمّد، همان، ص293.
(10) جلال الدّين عبد الرّحمان سيوطى، تاريخ الخلفاء، ص246.
(11) امام الصّادق والمذاهب الاربعه، ج2، ص555، به نقل از مقدّمة البيض ابن عبدالبر، ص9.
(12) مقدّمه موطأ، ص12، از عبد الوهاب وعبد اللّطيف.
(13) منظور ما از (مهدى نوعى) همين است، وگرنه اهل سنّت نيز آن حضرت را فاطمى وحسينى مى دانند.
(14) بشراوى، الاتحاف، باب خامس، ص180، ذيل فصل الثّانى عشر من الائمّة ابو القاسم محمّد.
(15) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج1، ص281.
(16) محمّد صالح حسينى ترمذى، مناقب مرتضوى، باب دوم، ص139.
(17) عبد اللَّه بسمل، ارجح المطالب فى عدّ مناقب اسد اللَّه الغالب، چاپ لاهور، در باب منحصر بودن امامت در دوازده نفر، ص436.
(18) مقتل الحسين، خوارزمى، ج1، الفصل السّابع فى فضائل الحسين، ص146.