درباره عظمت شمعون، کتب تاريخى غرب، مُهر سکوت را شکسته، ومى
نويسند:
(در عيد نزول الواح موسى عليه
السلام، پنجاه روز پس از احياى مسيح، شمعون الصّفا در بين جماعت
مردم، وعظ وخطابه کرد. در کتاب شرح احوال حواريون روايت مى کند که
در آن روز، شمار پيروان مسيح به قريب 3000 نفر افزايش يافتند).(1)
واين، ميزان تأثير کلام شمعون را مى رساند، ونشان از بزرگى او
دارد.
پيامبر گرامى درباره شمعون مى فرمايد:
(... آن هنگام که اراده خدا بر
غيبت عيسى قرار گرفت، بر او وحى شد که نور وحکمت الهى ودانش کتابش
را به شمعون بن حمون صفا به وديعه بگذارد، واو را جانشين خود بر
مؤمنين قرار دهد. عيسى نيز چنين کرد و...).(2)
گفتنى است که شمعون، وصى حضرت عيسى عليه السلام است، وحضرت يحيى
وصى شمعون است، وفرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت يحيى توسّط خود
ايشان به وصايت منصوب شدند، ودر طول تاريخ، درخشش فراوانى داشتند.
در آينه کلام امام
براى شناختن افراد، توجّه به
سخنان بزرگان در مورد آنان اهميت شايانى دارد. نرجس، بانويى است که
صفات والاى او حکايت از شخصيت برجسته ووارسته او مى کند، ولى
آشنايى با او در آينه روايات، عظمت اين بزرگ بانو را بيش از پيش بر
ما نمايان مى سازد. در کتاب منتخب الاثر نُه حديث در اين باره ذکر
مى شود. در اين احاديث با واژه هاى (خيرة الاماء) و(سيّدة الاماء)
از پاک بانوى سامراء، نرجس، ياد شده است.(3)
مدائنى مى نويسد: حضرت على عليه السلام بعد از واقعه نهروان خطبه
خواند، ودر قسمتى از آن فرمود:
(... فَيا ابْن خِيَرَةِ الْإِماء مَتى تَنْتَظِر؟؛
پس اى فرزند بهترين کنيزان! تا چه
زمان منتظر مى مانى؟).(4)
وامام صادق عليه السلام در پاسخ ابابصير که پرسيد: (قائم شما اهل
بيت کيست؟)، فرمود:
(يا أَبا بَصير! هُوَ الْخامِسُ
مِنْ وُلْدِ ابْنى مُوسى ذلِکَ، ابْن سَيّدَة الْإِماء...؛.(5)
اى ابا بصير! قائم ما پنجمين فرزند پسرم موسى است، پسر بهترين
کنيزان...).
ودر روايتى است که از امام باقر عليه السلام پرسيدند: (آيا منظور
امير المؤمنين عليه السلام از جمله بِأَبِى ابْنَ خِيَرَةِ
الْإِماءِ، حضرت فاطمه است؟).
ايشان فرمود: (فاطِمَة خَيْر
الْحَرائِر؛(6)
فاطمه بهترين زنان آزاده است). يعنى مراد، مادر حضرت حجّت، نرجس
خاتون است.
ونيز در تاريخ ذکر شده است که امام حسن مجتبى عليه السلام پس از
صلح با معاويه در جمع بيعت کنندگانش فرمود:
(چه مى دانيد که من چه کردم! آن
چه کردم بهتر است براى شيعيانم از آن چه خورشيد بر آن طلوع وغروب
مى کند. آيا من امام شما نيستم، وطاعتم بر شما واجب نيست؟!... پس
خداوند متعال، ولادت (قائم) او را مخفى نگاه داشته، واو را غايب مى
کند. او نهمين فرزند برادرم حسين وپسر سيّده زنان(7)
است).(8)
بر ساحل صفات
از نظر روان شناسى، انسان ها را مى توان از دو طريق شناخت: اوّل از
طريق حسب ونسب وپيشينه خانوادگى آن ها وسپس با توجّه به وجود صفات
نيک وشايسته ورفتارهاى صحيحى که از آنان ديده شده است.
در مورد نرجس، دانستيم که از نظر خاندان وتبار، بسيار والا وبلند
مرتبه است. اکنون به صفات شخصى آن بزرگوار مى پردازيم تا به حقيقت
وجودى او آگاهى يابيم. صفات وويژگى هاى اين بانوى فرهيخته را مى
توان اين گونه برشمرد:
کيمياى ادب
بشر بن سليمان مى گويد: هنگام ورود شاه زاده رومى به سامراء، امام
على النّقى عليه السلام به او فرمود: (خداوند مهربان، عزّت
وسرفرازى اسلام وذلّت وفرومايگى مسيحيت را چگونه به تو نماياند،
وشرافت وبرترى محمّد صلى الله عليه وآله ودودمانش را چگونه بر تو
آشکار ساخت؟).
اين شاه زاده مؤدّب، با کمال خضوع
گفت: (اى فرزند رسول خدا! چگونه براى شما چيزى را شرح دهم که خود
آگاه تريد، وبيش از من مى دانيد؟!).(9)
ادب، يکى از ويژگى هاى والاى
انسان هاى کامل است، ونمود وتجلّى ادب در رفتار وگفتار انسان ها
مشاهده مى گردد. خداوند در قرآن کريم کمال ادب را داشته، وپيامبر
بزرگوارش نيز با جمله زيباى (أَدَّبَنى رَبّى فَأَحْسَنَ تَأْديبى)(10)
خود را تأديب شده الهى معرّفى مى کند، وانسان هاى برجسته همواره با
اين صفت شايسته، شناخته مى شوند. حکيمه دختر امام جواد عليه السلام
مى فرمايد: روزى نزد نرجس رفتم (پس از ازدواج او با امام عسکرى
عليه السلام). او در حالى که مى خواست کفش هايم را درآورَد گفت:
(اى بانوى بزرگ من! اجازه دهيد کفش هايتان را درآورم)؛
گفتم: (تو بانو وصاحب من هستى، تو
را نرسد که خدمت من کنى، وکفش از پايم درآوري؛ بلکه اين من هستم که
بايد به ديده منّت خدمت گزار تو باشم).(11)
اين، نهايت ادب پاک بانوى روم، به دختر امامت وولايت است.
در روايت ديگر، حکيمه خاتون مى گويد: شب تولّد حضرت حجّت عليه
السلام به امر امام حسن عسکرى عليه السلام، برادرزاده ام، نزد آن
ها ماندم. پس از آن که اثر حمل وباردارى در نرجس نديده، وبا سخن
امام حسن آرامش وقرار يافتم، نزد نرجس برگشتم. او پرسيد: (امشب در
چه حالى هستيد؛ بانوى من!؟).
گفتم: (نه، بلکه تو بانوى من
هستى، وخاتون خاندان ما هستى).(12)
نرجس با کلام (بانوى من) ادب وارادت خويش به خاندان پيامبر اکرم را
ابراز مى کند.
بر بلنداى بينش وبصيرت
بانوان بيدار وبصير، همواره در عرصه انتخاب، بهترين ها را برمى
گزينند، وظاهر فريبنده برخى از مسائل، آن ها را دچار مشکل در گزينش
نمى کند. نرجس، بانوى شرافت، در محضر امام هادى عليه السلام است،
وحضرت به او مى فرمايد:
(فَإِنّى أُحِبُّ أَنْ إُکْرِمُکِ فَأَيُّما أَحَبَّ إِلَيْکِ
عَشْرَة آلافِ دِرْهَم أَوْ بشر لَکَ بِشَرَفِ الْأَبَد؛
دوست دارم تو را گرامى دارم وعطايى دهم. کدام براى تو بهتر است؟ ده
هزار درهم، يا بشارت به عزّت وشرف جاودانه؟).
نرجس، شاه زاده رومى است که در قصر زيبا وباشکوه قيصر به سر برده،
وهمواره در ناز وتنعّم مادى بوده است، امّا بينش وبصيرت وى نسبت به
زندگى تا حدّى است که هرگز نعمت هاى جاودانه معنوى را با ماديات
عوض نمى کند. از اين رو در پاسخ امام هادى عليه السلام گويد:
(بشارت به شرفى جاودانه را مى خواهم).
وامام مى فرمايد: (بشارت باد تو
را به فرزندى که سيطره حکومتش شرق وغرب عالم را فرا گيرد، وزمين را
پر از عدل وداد نمايد).(13)
واين گونه، ظرف وجود نرجس، قابليت ميزبانى حضرت ولى عصر عليه
السلام را يافته، واين گونه زيباترين تولّد آفرينش صورت مى گيرد.
با اندک تدبّر در اوضاع سياسى
سامرا، در زمان امام حسن عسکرى عليه السلام درمى يابيم که نرجس، با
آگاهى نسبت به زمان خود وبينشى والا خويشتن را در معرض شناخت
جاسوسان قرار نمى دهد، واين گونه از جان آخرين وصى پيامبر محافظت
مى کند. اوضاع سياسى در آن زمان به اندازه اى سخت وخفقان زا بود که
به خاطر مسايل امنيتى، مقدّمات زفاف امام حسن عسکرى عليه السلام
ونرجس، در منزل حکيمه خاتون برقرار شد، مبادا دشمن، احتمال ولادت
امام زمان عليه السلام را داده، ودر صدد نابود کردن وى برآيد.(14)
پس از تولّد نيز، نرجس با فرزند خويش در شرايطى استثنايى زندگى
کرده، وهمواره شاهد حضور جاسوسان بنى عبّاس در بيت آل محمّد صلى
الله عليه وآله بود. زندگى در چنين شرايطى حقيقتاً نياز به يک
پشتوانه قوى معنوى، وبصيرتى ژرف دارد.
يکى ديگر از مظاهر بينش وبصيرت اين بانوى بصير، سخنى است که در
پاسخ بشر بن سليمان که از اولاد ابو ايّوب انصارى است، ومورد
اعتماد حضرت هادى عليه السلام مى گويد.
بشر مى گويد:...کنيز، نامه امام دهم را از جامه اش بيرون آورده،
ومى بوسيد ومى بوييد، وآن را بر ديدگان وگونه هايش مى گذاشت، به او
گفتم: (عجبا! تو نامه اى را مى بوسى که نويسنده اش را نمى
شناسى؟!).
در پاسخ گفت:
(أَيُّهَا الْعاجِزُ الضَّعيفُ
الْمَعْرِفَةِ بِمَحَلِّ أَوْلادِ الْأَنْبِياء أَعِرْنى سَمْعَکَ
وفَرَّغَ لى قَلْبَکَ، أَنَا مَليکَة بِنْتِ يشُوعا...؛.(15)
اى درمانده کم معرفت به مقام اولاد پيامبران! گوش به من ده، ودل
سوى من دار. من، مليکه، دختر يشوعا، پسر قيصر هستم و...).
شناخت ومعرفت حقيقى نسبت به اوليا
وانبياى الهى واهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام دُرّ گران بهايى
است که نصيب هرکس نمى شود. اين شاه زاده رومى ونواده وصى عيسى چنان
معرفتى دارد که عظمت ومقام والاى امامت را ناديده درک کرده، وولايت
اهل بيت را در دل دارد، وچه زيبا در زيارت نامه اين بانو مى خوانيم
که: (أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَيْتِ عَلى بَصيرَةٍ مِنْ أَمْرِکِ).(16)
شهد شکيبايى
آن چه از نوشتار مورّخين مسلمان
وغير مسلمان برمى آيد آن است که اوضاع سياسى وفرهنگى سامراء بسيار
متشنّج بوده، وزندگى در چنين اوضاع واحوالى نياز به شکيبايى بسيار
دارد. با اندک تأمّل در تاريخ ولادت امام زمان (255ق) وشهادت امام
دهم که سوم رجب سال 254ق(17)
بود، وافزايش فشار خلفاى عبّاسى بر بيت امام، مى توان به مشکلات
زندگى در سامراء در آن زمان آگاهى يافت. بنا بر روايات متعدّد،
ازدواج امام عسکرى ونرجس در زمان حيات امام هادى، وتولّد امام
زمان، در زمان امامت پدرشان امام عسکرى بوده است.
از اين رو مى توان تخمين زد که حدّاقل يک سال ويک ماه پس از ازدواج
نرجس، فرزند بزرگوارش به دنيا آمده، ودر اين مدّت، نهايت فشار
دستگاه حکومتى بر خانواده امام وارد مى شده است تا از ظهور آخرين
وصى پيامبر، جلوگيرى شود.
در اين مدّت کوتاه که از زندگى مشترک نرجس با امام عليه السلام مى
گذشت، مدّت زيادى را امام عسکرى در زندان بوده، ومسؤوليت سنگين
تربيت وحفظ فرزند از گزند دشمنان به دست بانوى شکيبايى، نرجس، بود.
مورّخان مى نويسند:
(آن چه مسلّم است از سال 255 تا
256 در زمان مهتدى (خليفه عبّاسى) امام عسکرى عليه السلام مدّتى را
در زندان به سر بردند، ومحلّ زندانى ايشان، جوسق بود... بار ديگر
در سال 259ق قبل از ماه ذى الحجّه، امام عليه السلام را زندانى
کردند).(18)
با توجّه به اين که امام عسکرى عليه السلام در هشتم ربيع الاوّل
260ق به شهادت رسيد، واين در حالى است که چهار ماه از آخرين زندان
ايشان مى گذرد، به نظر مى رسد مدّت زيادى را پس از ازدواج در زندان
به سر مى بردند، وصبر وشکيبايى نرجس در اين مدّت، با توجّه به
مسائل سياسى فراوانى که در سامراء بود قابل تحسين ونيز بررسى است.
امام عسکرى حتّى در خارج از زندان نيز آزادى نداشته، ودر واقع،
سامراء - به تمامى - براى ايشان زندان بود، واختناق به حدّى بود که
ايشان توقيعى براى شيعيان فرستادند با اين تأکيد:
(أَلا يَسْلِمَنَّ عَلَى أَحَدٌ
ولا يُشِرْ إِلَى بِيَدِهِ ولا يُؤْمى فَإِنَّکُمْ لا تَأْمِنُونَ
عَلى أَنْفُسِکُمْ؛(19)
کسى بر من سلام نکند، کسى از شما به من اشاره نکند، شما بر خود
ايمن نيستيد).
بانوى صبر، براى رضاى خدا شکيبايى کرد، وامروز زائران او در مقابل
مرقد شريفش مى خوانند که:... واجْتَهَدْتِ فى مَرْضاتِ اللَّهِ،
وصَبَرْتِ فى ذاتِ اللَّهِ، وحَفَظْتِ سِرَّ اللَّهِ.
بر محور ولايت
در جريان هجرت ولايت مدارانه نرجس، نکات جالب وظريفى وجود دارد که
براى جوانان امروز ما مفيد است. بنا بر روايت هاى ذکر شده، هجرت
نرجس، در پى ديدن سه رؤيا صورت گرفت. به نظر مى رسد ضرورى باشد که
با مقدّمه اى در مورد رؤيا بحث را پى گيريم.
بنا به فرموده انديشمندان، خواب، حجّت نيست، ونمى توان زندگى را بر
مبناى خواب اداره کرد. بسيارى از خواب ها نتيجه خطورات ذهنى ويا
برخوردهاى انسان در طول روز است، ودر واقع، عبور نمايش گونه وقايع
روز در شب است.
گفتنى است که خواب هايى که پى آمد برخوردهاى روز افراد است، از سنخ
همين مواردى است که قابل اعتنا وتعبير نيستند، ولى همه خواب ها
چنين نيست. رؤياى صادقه، ريشه اى قرآنى دارد، وحقيقتى است که در
جاى خود بايد مورد توجّه قرار گيرد.
اگر کسى اهل (رؤيت) باشد، ونه اهل
(نظر) آن گاه که خواب پيامبر ويا امام را مى بيند، در واقع، خود
پيامبر را ديده است، واگر اهل تقوا واهل رؤيت باشد، ميزانى براى او
هست که اشخاصى را که در خواب مى بيند بشناسد، زيرا خداوند فرمود: (مَنْ
يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَهُ مَخْرَجاً).(20)
يعنى انسان هاى وارسته وباتقوا رؤياهاى صادقه مى بينند، واين گونه
خواب ها بهترين راه نما هستند براى انتخاب بهترين راه ها.
روح انسان هاى پاک در هنگام خواب،
نزد معلم اوّل يعنى ذات اقدس اللَّه مى رود، وچون او از آينده
و(علم ما يکون) آگاه است، وعلم او عين ذات او است، به اين ارواح
نيز از علوم آينده تعليم مى دهد؛ لذا پس از بيدار شدن، آنان نيز
نسبت به آينده، آگاهى هايى را مى يابند.(21)
لذا همه خواب ها پژواک اعمال بيدارى نيستند، وبرخى از آن ها به سان
پيام آورانى هستند که انسان را براى رسيدن به کمال مطلوب يارى
رسانند، وهدايت گر اويند.
خواب هاى بانوى نور ونيايش، نرجس خاتون - به يقين - از جمله خواب
هايى است که قابل اعتبار واعتنا است، وبراى آشنايى با اين بانو
بايد به خواب ها ورؤياهاى صادقه وصالحه ايشان هم توجّه داشت.
در روايت بشر بن سليمان آمده است که نرجس، پاک بانوى انتظار، پس از
نقل جريان مراسم ازدواج خود با پسرعمويش وواژگون شدن صليب ها
وافتادن آن ها بر روى زمين، وشکسته شدن پايه هاى تخت در حين مراسم
عقد مى گويد: (پس از اين که مردم پراکنده شده، وجدّم با حالت اندوه
به حرم سرا رفت، من نيز خوابيدم. شب هنگام، در خواب ديدم مثل اين
که حضرت عيسى وشمعون (جدّ مادرى ام) وصى او وگروهى از حواريون در
قصر جدّم قيصر، اجتماع کرده اند، وبه جاى تخت، منبرى نورانى قرار
داشت. چيزى نگذشت که محمّد، پيغمبر خاتم وداماد ووصى او وجمعى از
فرزندانش وارد قصر شدند. حضرت عيسى به استقبال شتافت، وبا محمّد
صلى الله عليه وآله مصافحه کرد.
پيامبر اکرم فرمود: يا روح اللَّه! من به خواستگارى دختر وصى شما
شمعون براى فرزندم آمده ام، واشاره به امام حسن عسکرى عليه السلام
کرد.
حضرت عيسى نگاهى به شمعون کرده، وگفت: شرافت به تو روى آورده، با
اين وصلت، موافقت کن، واو هم موافقت کرد.
سپس پيامبر بر منبر رفته، وخطبه
عقد مرا براى فرزندش انشا کرد. پس از آن خواب، مريض شده، واز
خوراک، باز ماندم و...).(22)
اين خواب، اوّلين گامى بود که نرجس با اراده الهى در وادى ولايت
نهاد. به يقين، او از وجود شخص وشخصيت پيامبر آگاهى داشته، ودين
اسلام را مى شناخته است، وبا توجّه به جنگ هايى که با مسلمانان
داشتند، اطّلاعاتى در مورد دين اسلام داشته است.
شناختى کوتاه از حضرت مهدى
نام: محمّد.
پدر: امام حسن عسکرى عليه السلام.
مادر: نرجس.
القاب: حجّت، خاتم، صاحب الزّمان، قائم، منتظَر، واز همه مشهورتر
مهدى.
شکل: چون ستاره اى درخشان ونورانى، وداراى خالى سياه بر گونه راست.
زاد روز: شب نيمه شعبان سال 255ق، هنگام طلوع فجر.
زادگاه: شهر سامراء.
غيبت صغرى: از سنّ پنج سالگى به مدّت 69 سال.
نمايندگان: چهار نفر از شخصيّت هاى شيعه به نام هاى:
1. ابو عمرو، عثمان بن سعيد بن عمرو عمرى اسدى، وکيل ونماينده
پيشين امام هادى وامام عسکرى عليهما السلام.
2. فرزند او، ابو جعفر، محمّد بن عثمان بن سعيد، درگذشته 304ق.
3. ابو القاسم، حسين بن روح بن ابى بحر نوبختى، درگذشته 326ق.
4. ابو الحسن على بن محمّد سمرى، درگذشته 329.
محلّ اقامت نام بردگان بغداد، وکليّه امور شيعيان وخواسته ها ونامه
هاى آنان به وسيله اين چهار نفر انجام وردّ وبدل مى شد؛ وآرام گاه
آنان نيز در بغداد مشهور است.
غيبت کبرى: با در گذشت چهارمين نماينده وسفير آن حضرت، از سال 329ق
آغاز گرديد؛ وتا به هنگام فرمان الهى مبنى بر اجازه ظهور وقيام آن
بزرگوار، همچنان ادامه خواهد داشت.
نمايندگان
ووظيفه مردم در دوران غيبت کبرى: کسى که فقيه خويشتن دار، مخالف
هواى نفس، وفرمانبر امر خداوند باشد، او نماينده امام زمان است؛
وبر ديگران لازم است از او پيروى کنند؛ زيرا اين گونه افراد از طرف
امام بر مردم حجّت اند، وامام از طرف خداوند بر آنان حجّت است.
هنگام ظهور: آن گاه که منادى حقّ از جانب آسمان ندا دهد: حقّ با آل
محمّد است. نام مهدى بر سر زبان ها افتد؛ مردم، دل باخته او شوند؛
واز کسى جز او سخن نگويند.
محلّ ظهور: مکّه معظّمه.
محلّ بيعت (تعهّد مردم در پيروى از امام): مسجد الحرام، ميان رکن
ومقام.
نشانى:
فرشته اى از بالاى سر او فرياد مى زند: اين مهدى است، او را پيروى
کنيد.
يادگار
انبيا: انگشتر سليمان در انگشت او، عصاى موسى در دستش، وبه طور
خلاصه آن چه خوبان همه دارند او تنها دارد.
ياران:
سى صد وسيزده نفر (به عدد اصحاب بدر)، افرادى باشند که هسته مرکزى
زمامدارى او را تشکيل دهند؛ ودر حقيقت، کارگردانان اصلى قيام مهدى
عليه السلام، وکارگزاران درجه اوّل انقلاب جهانى اسلام خواهند بود
که از اطراف جهان به دور حضرتش گرد آيند.
روش حکومتى: بر اساس قرآن وسيره پيامبر صلى الله عليه وآله وامير
مؤمنان عليه السلام.
شعاع ودامنه حکومت: سراسر جهان را فرا گيرد؛ وزمين را از عدل وداد
پر کند، در حالى که از جور وستم پر شده باشد.
مرکز حکومت: مسجد کوفه، مرکز خلافت وحکومت جدّ بزرگوارش على عليه
السلام.
چگونگى پيروزى بر دشمنان: همانند پيروزى جدّ عالى مقامش پيامبر
اکرم صلى الله عليه وآله بر کافران ومشرکان، خداوند، او را با گروه
هاى منظّم هزار نفرى از فرشتگان يا سه هزار نفرى که از آسمان فرود
آمدند، يا پنج هزار نفرى که داراى نشان مخصوص هستند، مدد داد؛ ونيز
در جبهه هاى جنگ يارى اش کند، آن چنان که مؤمنان را در حال شکست در
بدر وديگر جبهه ها وروز تاريخى حُنين يارى وپيروز فرمود، ودر جنگ
احزاب، رُعب ووحشت در دل کفّار ومشرکان فرو ريخت.
مدّت زمامدارى: روايات - که اکثراً مربوط به اهل تسنّن است -، در
اين باره به اختلاف سخن گفته، امّا به عقيده شيعه، خدا آگاه است.
وزير ومعاون: عيسى عليه السلام از آسمان فرود آيد، وبه عنوان وزير
با حضرتش همکارى نمايد.
برکات حکومت ورهبرى او: درهاى خير وبرکت از آسمان به روى مردم
گشوده شود؛ عمرها به درازا کشد؛ مردم همه در رفاه وبى نيازى به سر
برند؛ شهرها همه بر اثر آبادانى وسرسبزى به هم پيوسته گردند، آن
چنان که مسافران را به برداشتن توشه نيازى نخواهد بود؛ واگر زنى يا
زنانى تنها از مشرق به مغرب روند، کسى را با آن ها کارى نباشد.
پاورقى:
(1)
تاريخ بزرگ جهان، ج3، ص293.
(2)
کمال الدّين وتمام النّعمة، ج2، ص130.
(3)
لطف اللَّه صافى گلپايگانى، منتخب الاثر، ص238.
(4)
ينابيع المودّة، ص512.
(5)
کمال الدّين وتمام النّعمة، ص240.
(6)
منتخب الاثر، ص240، به نقل از بحار الانوار.
(9)
علاّمه سيّد محسن امين، بر ستيغ آرمان ها (ترجمه اعيان
الشّيعه)، ص35.
(10)
راوندى، نوادر، ج5، ص392.
(11)
بر ستيغ آرمان ها، صص40 - 39.
(13)
سيّد جمال الدّين حجازى آخرين سفير، ص 28.
(14)
بحار الانوار (ترجمه)، ج13، ص203.
(15)
بحار الانوار، ج51، ص7.
(16)
شيخ عبّاس قمى، مفاتيح الجنان، ص854.
(17)
بحار الانوار، ج50، ص114.
(18)
رسول جعفريان، حيات فکرى وسياسى امامان شيعه، ج2، ص187.
(20)
سوره اعراف، آيه 188.
(21)
جوادى آملى، تفسير موضوعى.
(22)
تفسير موضوعى، ذيل آيه (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْانْفُس حينَ
مَنامها...).